منبع:راسخون
هومنز در کتاب رفتار اجتماعي: صورت هاي ابتدايي آن (1961، 1974) به اين نکته اذعان دارد که نظريه مبادله اش هم از روان شناسي رفتاري و هم از اقتصاد اوليه (نظريه گزينش عقلاني) سرچشمه گرفته است. در حقيقت، هومنز (1984) افسوس مي خورد که چرا برچسب «نظريه مبادله» به نظريه او خورده است، زيرا او نظريه اش را به عنوان نوعي روان شناسي رفتاري مي انگاشت که قابل کاربرد براي وضعيت هاي خاص است. هومنز کار خود را با بحثي از سرمشق انگاره ي رفتارگرايانه، يعني بي. اف. اسکينر، بويژه مطالعه او درباره ي کبوترها آغاز مي کند:
يک کبوتر ناآزموده يا بي تجربه را در قفسش در يک آزمايشگاه در نظر بگيريد. يکي از تجهيزات رفتاري ذاتي که او براي کاوش در محيط پيرامونش به کار مي برد، منقارش است. کبوتر پرسه زنان با منقارش به ديواره هاي قفس نوک مي زند تا آنکه به طور اتفاقي منقارش با يک نشانگاه گرد قرمزرنگ تماس پيدا مي کند و در همين زمان، روان شناس پژوهشگر و يا احتمالاً يک دستگاه خودکار، دانه هايي را به عنوان غذا به درون قفس مي ريزد. پس از اين پيشامد، احتمال اين که کبوتر دوباره چنين رفتاري را از خود نشان دهد يعني به جاي بي هدف نوک زدن فقط به آن نشانگاه گرد قرمز نوک بزند افزايش مي يابد. به زبان اسکينر، رفتار کبوتر در نوک زدن به آن نشانگاه، يک عامل است؛ عاملي که تقويت شده است؛ دانه اي که در قفس ريخته مي شود يک تقويت کننده است؛ و آن کبوتر در معرض جريان شرطي شدن عامل قرار گرفته است. اگر خواسته باشيم اين قضيه را به زبان متداول بيان کنيم، بايستي بگوييم که کبوتر نوک زدن به نشانگاه را در نتيجه دريافت پاداش براي چنين کاري ياد گرفته است.
موضوع بررسي اسکينر در اين مثال رفتار کبوتران بود؛ اما موضوع مورد علاقه هومنز انسان ها بودند. به نظر هومنز، کبوترهاي اسکينر رابطه مبادله اي راستيني با روان شناس آزمايش کننده برقرار نمي کنند. کبوتر مثال بالا فقط يک رابطه ي تبادلي يکسويه با روان شناس داشته است، در حالي که مبادلات انساني دست کم دو سويه اند. کبوتر مورد آزمايش با دانه تقويت شده است، اما روان شناس آزمايش کننده متقابلاً با نوک زدن هاي کبوتر مورد تقويت قرار نگرفته است. اين کبوتر همان رابطه اي را با روان شناس برقرار مي کند که با محيط طبيعي اش دارد. از آنجا که در اين رابطه عمل متقابلي وجود ندارد، هومنز آن را به عنوان رفتار فردي تعريف مي کند، ظاهراً هومنز بررسي اين نوع رفتار را به روان شناسان واگذار کرده است، در حالي که از جامعه شناسان مي خواهد به بررسي رفتار اجتماعي بپردازند، « جايي که در آن، فعاليت دست کم هر يک از دو طرف، فعاليت طرف ديگر را تقويت (يا تنبيه) مي کند و بنابراين هر يک بر ديگري تأثير مي گذارد». با وجود اين، نکته مهم در ديدگاه هومنز اين است که براي تبيين رفتار اجتماعي به عنوان رفتاري متفاوت با رفتار فردي، به هيچ گونه قضاياي جديدي نياز نيست. قوانين رفتار فردي که اسکينر از طريق بررسي رفتار کبوتران ساخته و پرداخته کرده است، اگر پيچيدگي هاي تقويت متقابل را نيز لحاظ کنيم مي تواند رفتار اجتماعي را نيز تبيين کند. هومنز هر چند با بي ميلي اما مي پذيرفت که ممکن است نهايتاً مجبور شود از اصول اسکينر فراتر رود.
هومنز در کار نظري اش خود را به بررسي کنش متقابل اجتماعي روزمره محدود ساخته بود. با وجود اين، بي گمان او معتقد بود که جامعه شناسي ساخته شده بر پايه اصول مورد نظرش نهايتاً بايد بتواند هرگونه رفتار اجتماعي را تبيين کند. در اينجا هومنز براي تشريح نوع رابطه تبادلي مورد علاقه اش مثالي را به کار مي گيرد:
دو نفر را در نظر بگيريد که در يک اداره کارهاي دفتري انجام مي دهند. مطابق با مقررات آن اداره، هر يک از اين دو نفر بايد کارش را به تنهايي انجام دهد و در صورت نياز به کمک، بايد با سرپرست مشورت نمايد. يکي از اين دو نفر که ما او را شخص مي ناميم، در کارش ماهر نيست و اگر گهگاه از سرپرست کمک نگيرد کارش را بهتر و سريع تر انجام نخواهد داد. با وجود قواعد مشورتي، او به اين خاطر که رجوع به سرپرست و اقرار به ناتواني ممکن است به فرصت ترفيعش لطمه اي بزند، از مراجعه به سرپرست اکراه دارد. به جاي آن، او مي کوشد تا از نفر ديگر که ما او را ديگري مي ناميم، کمک بگيرد. ديگري در اين کار از او باتجربه تر است؛ او مي تواند کارش را بهتر و سريع تر انجام دهد و وقت آزاد بيشتري پيدا کند و دليلي نمي بيند که سرپرست از اتاقش بيرون آمده و اين نقض مقررات را مشاهده کند. بدين سان، ديگري به شخص کمک مي کند و در عوض تشکر و عبارات تأييد آميز شخص مورد نظر را دريافت مي کند. بدين سان، اين دو نفر کمک و تأييد را به مبادله مي گذارند. هومنز با تأکيد بر اين نوع وضعيت و بر مبناي افکار و يافته هاي اسکينر چند قضيه را پرورانده است.
پس هومنز مبادلاتی را که بین اسکنیر و کبوترهایش بر قرار شده بود، الگوی تمام مبادلات اجتماعی می دانست. بنابراین برای تدوین نظریه مبادله ای خود به مکتب رفتاری در روانشناسی تجربی تکیه کرد که دوستش اسکنیر پایه گذاری کرده بود. هومنز در جامعه شناسی خود کوشید به کمک قضایای رفتار گرایانه بنیادینی که در روانشناسی اسکنیر در مورد شرطی شدن رفتار عامل مطرح شده بود، در باره حیات اجتماعی نظریه پردازی کند. هومنز در نظریه خود چهار قضیه اقتصادی بنیادی معتقد بود که این قضایا به تعبیر والیس و ولف عبارتند از:
1ـ افراد به طور عقلانی، به دنبال به حداکثر رساندن سود خود هستند و بر اساس سلیقه ها و امایل خود تصمیم می گیرند.
2ـ هر قدر که یک فرد از چیزی بیشتر داشته باشد، علاقه کمتری به کسب بیشتر آن خواهد داشت.
3ـ بهای کالاوخدماتی که دریک بازار آزاد عرضه می شوند مستقیماً براساس سلیقه خریداران و فروشندگان بالقوه آن ها تعیین می شوند. تقاضای بیشتر برای یک کالا «ارزشمندی» آن را بیشترمی کند و قیمت آن را افزایش می دهد. عرضه بیشتر یک کالا «ارزشمندی» آن راکمتر می کند و بنابراین قیمت آن را کاهش می دهد.
4ـ کالاها اگر به صورت انحصاری عرضه شوند معمولاً گران تر خواهند بود.
هومنز این فرضیات اقتصادی پایه ای را در مورد رفتار انسان ها به کار بست. از نظر او گروه ها اجتماعی در مبادله اجتماعی با یکدیگر به تبادل منافع و چیزهای ارزشمند گوناگونی مثل پاداش های مادی (کالاها و محصولات های مشخص) و پاداش های غیر مادی (لذت، قدرت وعزت نفس) می پردازند. تعادل گروهی وقتی اتفاق خواهد افتاد که پاداش ها و هزینه ها برای همه طرف های درگیر در امر مبادله، در یک توازن نسبی باشد. هومنز مبادله منصفانه را معادل با «عدالت توزیعی» می دانست.
نظریه مبادله هومنز علاوه بر رفتار گرایی روانشناختی، در فایده گرایی نیز ریشه دارد، در رویکرد فایده گرایانه، همچون رویکرد لذت گرایانه، افراد خودخواه دانسته می شوند، به این معنا که در پی کسب بیشترین حد خوشی و پرهیز از رنج اند.در این دیدگاه، رفتار امری اخلاقی و کمابیش متناسب با فایده ای است که نصیب فرد می کند. بنابر نظریه فایده گرایی، اصل بیشترین سود برای بیشترین تعداد باید سرلوحه تصمیم گیری ها باشد. پس نظریه مبادله ترکیبی از اصول رفتارگرایی روانشناختی، اقتصاد پایه و فایده گرایی است که به کنشهای متقابل بین افراد توجه دارد. البته، مبادله بین انسانها محدود به مقولات اقتصادی نیست و افراد در جست و جوی سایر اشکال تأیید، دارای این انگیزه هستند که به گونهای اجتماعی رفتار کنند. افراد مادام که رابطه تبادلی پاداش برای آنان به همراه آورد، یا اگر رها کردن آن رابطه برای آنان پر هزینه باشد، آن را حفظ میکنند. مثلاً، دانشجویان ممکن است تمایلی به حضور در کلاسهای ساعت 8:30 صبح نداشته باشند، چرا که باید صبح خیلی زود از خواب بیدار شوند (هزینه)، اما چنان چه پاداش کافی به آنان داده شود، مرتب در آن حضور مییابند (اگر شرکت در این کلاسها از شروط لازم برای فارغ التحصیل شدن باشد، یا تنها کلاس برگزار شده برای یک درس باشد، یا مدرسان راههایی برای سرگرم کننده کردن نسبی کلاسها در پیش گیرند). در نتیجه، دانشجویان به شرکت کردن در این کلاس ادامه میدهند، چرا که اگر آن را رها کنند، واحدهایشان را از دست میدهند. دانشجویان چندان شکایتی از حضور در کلاسهای اول وقت ندارند، چرا که بیشتر افراد جامعه در همین ساعات یا در محل کارشان حضور دارند یا در مسیر رفتن به محل کارشاناند. البته افراد کار میکنند (زمانشان را هزینه میکنند) تا به پول دست یابند (پاداش) و بتوانند قبضهاشان را پرداخت کنند یا کالاهایی را که میخواهند بخرند.
تأثیرپذیری و اثرگذاری هومنز
هومنز متأثر از دریافت فردگرایانه انگلیسی بود، و بر همین اساس به نقد دیدگاه ساختگرایی لوی اشتروس (Claude Levi-Strauss: 1908-2009)، پرداخت. زیرا اشتروس از سنت فکری جمعگرایی فرانسوی پیروی میکرد. تأثیرپذیری هومنز از اقتصاد از کاربرد مفهوم قیمت، تقاضا، عرضه، سرمایهگذاری، پسانداز، و سود روشن میگردد. وی برای تبیین رابطه، انگیزه پاسخ و عمل (پاداش و مجازات) از مفاهیم و قضایای موجود در روانشناسی رفتاری که بیشتر توسط اسکینر مطرح شده است استفاده کرد. انسانشناسانی مانند موس، مالینوفسکی و جیمز جورج فریزر در شکلدهی نظریه مبادله موثر بودهاند.
در مجموع هومنز از متفکرانی مانند پارتو، زیمل، اسکینر، دورکیم، لارس هندرسن و التن مایو تأثیر پذیرفته بود و از حوزههایی چون بیوشیمی، روانشناسی رفتاری، انسانشناسی کارکردگرایانه، فایدهگرایی و اقتصادپایهای بهره برده بود.
در زمینه اثرگذاری هومنز میتوان گفت که مهمترین کمک هومنز به پیشرفت نظریه جامعهشناختی، تدوین نظریه مبادله اجتماعی است. در مورد کارایی آرای او در هزاره سوم میتوان با توجه به تأثیری که بر نظریهپردازانی چون پیتربلاو، ریچارد امرسون و کارن کوک گذاشته است، قضاوت کرد. این نظریهپردازان نظریه مبادله را بهگونهای تغییر دادهاند که به کمک آن بتوان به موضوعات در سطح کلان پرداخت.
اندیشه هومنز در دیدگاه مبادله
اندیشه جورج هومنز تحت عنوان مکتب مبادله در کتاب "اشکال اولیه رفتار اجتماعی" نخستین بار در سال 1961 چاپ و مطرح گردید. هدف هومنز از این کتاب، تبیین رفتار و نه توصیف آن است. وی تلاش دارد تا در نهایت بگوید تبیین رفتار را براساس متغیرهای وابسته به تأمل، احساس، عاطفه و فعالیت صورت میگیرد.»
وی برای رفتار اجتماعی چندین خصوصیت را برمیشمرد؛ که عبارتند از:
الف) رفتار باید اجتماعی باشد؛ یعنی اینکه وقتی یک شخص در یک موقعیت خاص دست به کنش میزند، در مقابل فرد دیگر قرار گرفته باشد؛
ب) توأم بودن عمل اجتماعی با پاداش یا مجازات فرد دوم؛ عمل اجتماعی با پاداش یا مجازات فرد دوم، نه شخص دیگری که در موقعیت عمل نبوده است، توأم باشد؛
ج) عمل و رفتار باید واقعی باشد؛ و تنها آنچه که در کتاب، نوشتهها و اقوال وجود دارد، ملاک نیست.»
در جمع بندی مطالب بالا باید گفت که؛ نظریه مبادله اساساً حاکی از تلاشی است به منظور انتخاب اصول رفتارگرایی، آمیختن آنها با ایدههایی دیگر و به کارگیری آنها در موضوعات مورد توجه جامعهشناسان. این نظریه ریشه در آثار جورج هومنز در دهه 1950 دارد. بخش عمدهای از نظریه مبادله هومنز را میتوان واکنشی در برابر آرای پارسونز، دورکیم و به طور کلی، کارکردگرایی ساختاری دانست. این نظریه را باید در کل اثبات گرایانه دانست، چرا که مبتنی بر این فرض است که رفتار بشر را میتوان با استفاده از «قوانین» طبیعی تشریح کرد.
دیدگاه اصلی هومنز این است که جامعهشناسی باید به تبیین رفتار فردی و کنش متقابل انسان بپردازد. او کمتر به مقولاتی چون آگاهی یا انواع گوناگونی ساختارها و نهادهای اجتماعی بزرگ، که بیشتر جامعهشناسان در وهله نخست آنها را مورد توجه قرار میدادند، پرداخت. آن چه محور توجه او قرار داشت عبارت بود از شرح الگوهای تقویت و سابقهی پاداشها و هزینههایی که افراد را به سوی آن چه انجام میدهند رهنمون میکنند. اساسی ترین فرض نظریه مبادله این است که افراد رفتارهایی را که در قبال انجامشان، پاداش میگیرند، تکرار میکنند و از رفتارهایی که قبلاً هزینه زیادی برای آنان در برداشته است، پرهیز میکنند.
هومنز معتقد بود که نفع فردی انگیزهای عام است که اعمال همگان گرد آن میچرخد و افراد درست همچون کبوترهای اسکینر، رفتارشان را در چارچوب تقویتهای مثبت و منفی که از محیطشان میگیرند، تنظیم میکنند. در مجموع، جهان اجتماعی انسانها متشکل است از افراد متعامل که به مبادله پاداشها و تنبیهها میپردازند. بنابراین، افراد با تبادل تشویقها و نتیجهها به کنش متقابل با یکدیگر میپردازند. انسان موجودی است با قابلیت سنجش عقلانی رنج و لذت، و آن چه همواره او را به کار وامیدارد، به حداکثر رساندن سود خود است. هومنز توجه چندانی به آگاهی و ساختارهای گسترده متعدد و نهادها، که مرکز توجه بیشتر جامعهشناسان قرار دارد، نداشت. او، در عوض، تجربههای پیشین افراد در مورد الگوهای تقویت را هدایت کننده رفتار آنها میدانست، در نتیجه برای فهم رفتار افراد باید از تاریخچهی پاداشها و هزینههای افراد آگاهی داشته باشیم. در مجموع، رفتارهایی که در گذشته مستوجب پاداش شدهاند، احتمال این که در حال و آینده تکرار شوند، بیشتر است. برعکس، رفتارهایی که در گذشته هزینه در برداشته یا موجب رنجی شدهاند، احتمال تکرارشان کمتر است.
آن چه که در کنش متقابل افراد توجه هومنز را به خود جلب کرد، وجود مبادله در رفتار آنان بود. از این رو، نظریه مبادله به آن چه که ظاهراً افراد در کنش متقابلشان به دست میآورند و آن چه که در عوض به طرف مقابل میدهند، میپردازد. هومنز آشکارا معتقد بود که در هر کنش متقابلی، چیزهایی مبادله میشود. این تبادلات محدود به مقولات اقتصادی نمیشوند (پول و کالا)، چرا که پاداش دادن به رفتار مناسب اجتماعی (عمل کردن)، شکلهای دیگری چون تأیید احترام، عشق، محبت، وفاداری و دیگر نمودهای غیرمادی یا نمادین را نیز شامل میشوند. هر چه شمار افرادی که به کنش متقابل میپردازند، بیشتر شود، مبادلات آنان پیچیدهتر میشود.
زمانی که افراد دریابند که استثمار میشوند، یا برخوردی ناعادلانه با آنان صورت میگیرد، رابطهشان را قطع یا گروه را ترک میکنند. هومنز از مشاهداتش در محیطهای صنعتی به این نتیجه رسید که اگر کارگران احساس کنند دستمزدشان برای کاری که انجام میدهند کافی نیست، به تشکیل اتحادیهای صنفی مبادرت میورزند و در قالب جمع، به چانه زنی با کارفرما میپردازند، یا حتی دست به اعتصاب میزنند. اما، کارگران در چنین اقداماتی، به سبک و سنگین کردن سود و زیانهایی که ممکن است نصیبشان شود، میپردازند؛ کاهش درآمد، پیش آمدن کدورت و چه بسا از دست دادن شغل. انتخاب از میان این گزینهها به هیچ وجه عمل سادهای نیست و انگیزهها نیز همیشه آشکار نیستند. محاسبهی دقیق و عقلانی سود و زیانها، در شرایطی که تعداد کثیری از ارزشها برای افراد مطرح باشد، بسیار دشوار میشود.
هومنز انسان را موجودی حسابگر میدانست که به محاسبه عقلانی خوشیها و رنجهایش میپردازد و همواره سعی میکند به حداکثر سود و حداقل ضرر دست یابد. جامعهشناسان برای آن که دریابند افراد چطور رفتار خود را با چشمداشتهای معمول رفتار هماهنگ میکنند یا از آنها فاصله میگیرند، باید در پی الگوهای رفتار باشند. مسئلهای که پیش روی محققان قرار دارد، سنجش ارزشی است که افراد برای هر پاداش و هزینه قائل میشوند.
خلاصه در نظریه مبادله هومنز، رفتار اجتماعی عبارت است از «مبادله یا عملی محسوس یا نامحسوس، توأم با میزانی از پاداش یا هزینه، که دست کم بین دو فرد رخ میدهد».
هومنز با طرح پنج قضیه دقیق کوشید تمام رفتارهای انسان راتوضیح دهد. این قضایا بنیاد نظریه مبادلهی او را تشکیل میدهند.
منبع مقاله :
- ریتزر، جورج(1374)، نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: انتشارات علمی، چاپ سیزدهم.
- ريتزر، جورج؛ گودمن، داگلاس جي(1390)، نظريه جامعه شناسي مدرن، ترجمه خليل ميرزايي و عباس لطفي زاده، تهران: انتشارات جامعه شناسان، چاپ اول.
- کوزر، لوئیس و روزنبرگ، برنارد(1383)، نظریههای بنیادی جامعهشناختی، فرهنگ و ارشاد، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- اسکیدمور، ویلیام(1372)، تفکر نظری در جامعه شناس، ترجمه علی محمد حاضری ودیگران، تهران: انتشارات سفیر، چاپ اول.
- دیلینی، تیم(1388)، نظریههای کلاسیک جامعهشناسی، ترجمه بهرنگ صدیقی و وحید طلوعی، تهران: انتشارات نی، چاپ دوم.
- اسکیدمور، ویلیام(1385)، تفکر نظری در جامعهشناسی، ترجمه علیمحمد حاضری و دیگران، قم: پژوهشکده علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول.
- اچ ترنز، جاناتان(1382)، ساخت نظریه جامعهشناختی، ترجمه عبدالعلی لهسائیزاده، شیراز: انتشارات نوید شیراز، چاپ اول.
- ادیبی، حسین؛ انصاری، عبدالمعبود (1358)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات جامعه، چاپ اول.
- توسلی، غلام عباس(1370)، نظریه های جامعه شناسی، تهران: انتشارات سمت، چاپ دوم.
- آزادارمکی، تقی(1381)، نظریههای جامعهشناسی، تهران: انتشارات سروش، چاپ دوم.
jameshenasee.blogfa.com/post