بر همين پايه، مطالعات و پژوهشهاي حديثي و نيز علوم حديثي، از اين قاعده، مستثنا نيستند. تاريخ حديث و تاريخ علوم حديث را بايد بسيار جدي گرفت، چه در پي دستيابي به حديث، به عنوان متون ديني و مقدس باشيم- كه نگاه غالب و صحيح اين است- و چه به عنوان ميراث مسلمانان بدان نگريسته شود. به هر رو، آگاهي از تحولات و رخدادهاي گذشته، در درك و تصور درست از حديث، ضرورت دارد.
اگر به تاريخ حديث و علوم حديث، به عنوان شاخهاي از خانوادهي علوم حديث بنگريم، عرصهها و قلمروهايي را در پيش داريم؛ مانند:
1- بررسي ادواري و زماني رخدادهاي حديثي؛
2- بررسي مكاني و جغرافيايي رخدادهاي حديثي؛
3- بررسي جريانها و منهجهاي حديثي؛
4- بررسي منهج و روش محدثان وراويان؛
5- بررسي شخصيت و شرح حال محدثان و راويان؛
6- بررسي آثار و مكتوبات حديثي؛
7- بررسي قومي و نژادي تلاشهاي حديثي؛
8- بررسي جنسيتي تلاشهاي حديثي (زنان و مردان).
پژوهش در هر يك از اين عرصهها ضروري است و بايد براي تدوين كامل تاريخ حديث، مورد اهتمام قرار گيرد.
گفتني است در بيست سال اخير، پژوهشهايي در اين زمينهها انجام گرفته كه ميتوان از نمونههاي زياد ياد كرد:
1- بررسي ادواري و زماني رخدادهاي حديثي
در ميان اهل سنت ميتوان به اين نمونهها اشاره كرد:- دورالمراة في خدمة الحديث في القرون الثلاثة الاولي، آمال قرداش؛(1)
- جهود المرأة في رواية الحديث في القرن الثامن الهجري، صالح يوسف معتوق؛ (2)
- السنة النبوية الشريفة في القرن السادس الهجري، محمود ابراهيم الديك. (3)
در حوزهي حديث شيعه نيز ميتوان از كتاب پژوهشي در تاريخ حديث شيعه، دكتر مجيد معارف. (4) و پايان نامههايي چون: تاريح حديث شيعه در عهد صفويه (5) و تاريخ حديث شيعه در عهد سلجوقيان (6) ياد كرد.
2- بررسي مكاني و جغرافيايي رخدادهاي حديثي
در ميان اهل سنت ميتوان به اين آثار اشاره كرد:- مدرسة الحديث في البصرة، د. امين قضاة؛ (7)
- مدرسهي الحديث في بلادالشام، محمد بن عزوز؛ (8)
- مدرسه الحديث في القيروان، حسين بن محمد شواط؛ (9)
- حركة الحديث بقرطبه، عبدالرحمن بن عتاب؛ (10)
- اتجاة مدرسةالراي في نقد الحديث النبوي، كمال الدين عبدالغني مرسي. (11)
در حوزهي حديث شيعه نيز ميتوان از پايان نامهي شناخت و تحليل مكتب حديثي قم، محمد رضا جباري، ياد كرد. (12)
3- بررسي جريانها و منهجهاي حديثي
در زمينهي حديث اهل سنت، به اين آثار ميتوان اشاره كرد:-موقف المدرسة العقلية و أثره من الحديث النبوي الشريف، شفيق شقير؛ (13)
- موقف المدرسة العقلية من السنة النبوية، الامين الصادق الامين. (14)
در حوزهي حديث شيعه ميتوان به اين آثار اشاره كرد:
-مصادر الاستنباط بين الاصوليين و الاخباريين، محمد عبدالحسين غراوي؛ (15)
-الفكر السلفي عندالشيعة الاثنا عشرية، علي الجباري؛ (16)
- مكتب تفكيك، استاد محمدرضا حكيمي. (17)
4- بررسي منهج و روش محدثان و راويان
در حوزهي حديث اهل سنت، از اين آثار ميتوان ياد كرد:-الامام مسلم و منهجه في صحيحه، د. محمد عبدالرحمن الطوالبة. (18)
-الامام أبو داوود و كتابه السنن، د. محمد الصباغ.
در حوزهي حديث شيعه به اين آثار ميتوان اشاره كرد:
- الكيني و الكافي، عبدالرسول غفار؛ (19)
- الشيخ الكليني البغدادي و كتابه الكافي، ثامرهاشم حبيب العميدي. (20)
5- بررسي شخصيت و شرح حال محدثان و راويان
در حوزهي اهل سنت ميتوان به اين آثار اشاره كرد:-سفيان بن سعيد الثوري، محمد بن مطر الزاهراني؛ (21)
-شعبة بن الحجاج، عبدالملك بكر القاضي. (22)
در زمينهي حديث شيعه ميتوان از كتاب معلي بن خنيس، حسين ساعدي (23) ياد كرد.
6- بررسي آثار و مكتوبات حديثي
در اين زمينه ميتوان از كتاب معرفة الصحف و النسخ الحديثية، بكر بن عبدالله أبو زيد، در حوزهي حديث اهل سنت (24) و ميراث مكتوب شيعه، سيد حسين مدرسي طباطبايي، ترجمه: سيدعلي قرائي و رسول جعفريان (25)، در حوزهي حديث شيعه نام برد.7- بررسي قومي و نژادي تلاشهاي حديثي
در اين زمينه ميتوان از پايان نامهي نقش ايرانيان در تدوين و نشر حديث تا پايان قرن چهارم، اثر فاطمه تهامي، در حوزهي حديث شيعه، ياد كرد. (26)8- بررسي جنسيني تلاشهاي حديثي
در حوزهي حديث اهل سنت ميتوان از اين آثار ياد كرد:- عنايه النساء بالحديث النبوي، أبي عبيده مشهور بن حسن آسلمان؛ (27)
- النساء المحدثات في العصر المملوكي، د. امينه محمد جمال الدين؛ (28)
- جهود المرأة في رواية الحديث في القرن الثامن الهجري، صالح يوسف المعتوق؛ (29)
- دور المرأة في خدمة الحديث في القرون الثلاثة الاولي، آمال قرداش. (30)
در زمينهي مطالعات شيعي ميتوان از كتاب محدثات شيعه، نوشتهي دكتر نهله غروي نام برد. (31)
دوم. يكي از محورهاي هفتگانهاي كه در اين جا از آن سخن ميرود، مطالعهي جغرفيايي رخدادهاي حديثي است. در اين مطالعه، يك حوزهي جغرافيايي، مورد بررسي قرار ميگيرد و به تحولات حديثي در آن ظرف مكاني، نگريسته ميشود. از اين گونه مطالعات، ميتوان به عنوان مطالعه دربارهي «مراكز حديثي» ياد كرد، مشروط بر آن كه تعدادي قابل توجه از راويان، از آن شهر برخاسته باشند، يا تعدادي قابل توجه از آثار و مكتوبات حديثي، در آن شهر نگاشته شده باشد، يا حلقههاي درسي مهم، در آن شهر، بر پا بوده است و يا يك تفكر تاثيرگذار در زمينههاي حديثي در آن شهر، شكل گرفته باشد.
با توجه به آن چه ياد شد، زماني ميتوان يك محل جغرافيايي را به عنوان «مركز حديثي» به شمار آورد كه تعدادي از اين شرايط را دارا باشد:
- وجود راويان و محدثان چشمگير در آن محل و يا برخاسته از آن؛
- تدوين آثار حديثي و علوم حديثي چشمگير در آن محل؛
- شكل گيري انديشهي تاثيرگذار در آن ناحيه؛
- مدارس و حلقههاي درسي چشمگير.
گفتني است كه بسياري از اوقات، اين مقولهها با هم شكل گرفته و تفكيك ناپذيرند. ناگفته پيداست كه اگر در محلي، فقط برخي از اين عوامل حضور داشته باشند، باز هم ميتوان آن محل را «مركز حديثي» قلمداد كرد.
مطالعاتي از اين دست- كه به برخي از آنها اشاره شد-، همگي در بيست سال اخير شكل گرفته اند.
اصطلاح «المدرسة»، در زبان عربي، براي اين گونه مطالعات به كار رفته است؛ ولي در زبان فارسي، گاه با عنوان «مراكز حديثي» و گاه با عنوان «مكتب حديثي» از آن ياد شده است.
بايد توجه داشت كه مطالعه در يك حوزهي جغرافيايي، با ويژگيهاي ياد شده، با مبحث جريان شناسي، متفاوت است. در مطالعات عربي، با جريان شناسي را «الاتجاهات» گفتهاند و از مطالعات جغرافيايي، به «المدرسة» تعبير كردهاند؛ اما در زبان فارسي- كه هنوز اين گونه مطالعات رونقي نيافته و ابهام و تداخل اصطلاحات، در آن مشهود است-، به نظر ميرسد كه اصطلاح «مكتب» براي مقولهي جريان شناسي و تعبير «مركز» يا واژهاي ديگر براي مطالعات حوزهاي و جغرافيايي، مناسبتتر باشد.
البته روشن است كه اين دو مبحث از مطالعات تاريخي حديث محور، قرابت و نزديكيهايي با هم دارند، ولي دو مقولهاند و نبايد آنها را يكي انگاشته، با هم خلط كرد؛ چرا كه اتجاه و جريان شناسي، محدوديت جغرافيايي ندارد؛ به عنوان مثال، «مكتب اهل حديث» يا «مكتب اخباري گري» يا «اتجاه سلفي گري» و ... گرچه از يك نقطهي جغرافيايي شكل ميگيرند، ليكن بدان محدود نيستند.
سوم. در بررسي يك مركز حديثي بايد اين موضوعات و محورها مورد مطالعه قرار گيرند:
1- زمان شكل گيري و دوران فراز و فرود؛
2- بسترها و علل تاريخي و فرهنگي شكل گيري؛
3- محدثان و راويان؛
4- آثار و مكتوبات (اعم از مفقود و موجود)؛
5- ارتباط با ديگر مركز حديثي (اعم از مبادلات و منازعات)؛
6- ويژگيها و اختصاصات؛
7- خاندانهاي برجسته؛
8- حلقههاي درسي و محلههاي ويژه از قبيل رباط، مسجد، دارالحديث و ...
چهارم. از آن رو كه اطلاعات و مواد تاريخي اين گونه مطالعات پراكندهاند، شيوههاي كه بايد در چنين پژوهشهايي از آنها بهره جست، عبارت اند از:
1- مطالعهي منابع و مصادر اختصاصي تاريخ آن مركز و منطقه؛ مثلاً وقتي پژوهشگري، دربارهي قم مطالعه ميكند، لازم است كتب نگارش يافته دربارهي اين شهر را در ادوار گذشته ببيند.
2- شناسايي روات و محدثان آن منطقه، با توجه به پسوند و القاب منسوب بدان شهر؛ مثلاً اگر كسي، دربارهي مركزيت حديث شيعه در خراسان جستجو ميكند، بايد به دنبال راويان و محدثان با لقبهاي بلخي، طوسي، نيشابوري، بيهقي، مروزي و ... باشد.
3- مطالعهي كتب رجال و تراجم روات و محدثان شناسايي شده؛ با اين روش، سفرها، حلقههاي درسي، كتب، آثار و روابط، مشخص ميگردد.
4- مطالعهي روايات منقول توسط محدثان و راويان ياد شده؛ زيرا در ضمن مطالعهي آنها برخي از نكتههاي راه گشا يافت ميگردند.
5- جستجو در روايات معصومان (عليه السلام) جهت استخراج ديدگاه آنان نسبت به آن مركز يا راويان و محدثان آن منطقه.
پنجم. آن چه بررسيهاي اوليه و مشهور در زمينهي تاريخ حديث شيعه نشان ميدهد، اين است كه از قرون اوليهي تا دوران معاصر، اين مراكز، بيشترين تاثير را در حفظ و نشر حديث شيعه داشتهاند:
1- مدينه،2-كوفه، 3-بغداد، 4-ري، 5-قم (تا قرن چهارم و دوران معاصر)، 6-خراسان، 7-اصفهان، 8-حله، 9-نجف، 10-بحرين
به ياري خداوند، در نوشتاري ديگر، اين بحث تكميل خواهد شد تا اين موضوع، مورد توجه پژوهشگران حديثي قرار گيرد و با تتبع و تحليل عميق، بسياري از مسائل مبهم، كشف گردند.
پينوشتها:
* اين مقاله، پيش از اين، در فصل نامهي علوم حديث (ش 33) منتشر شده است.
1- دوحة: وزارة الاوقاف و الشئون الاسلامية، 1999م /1378 ش.
2- بيروت: دارالبشائر الاسلامية، 1418ق/1997م/1376ش.
3- دبي: مكتوم، محمد بن راشد، 1411ق/1990م/1369ش.
4- تهران: موسسه فرهنگي و هنري ضريح، 1374ش.
5- الياس پوراكبر، پايان نامهي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، قم: دانشكده اصول دين،1379ش.
6- داوود خلوصي، پايان نامهي كارشناسي ارشد علوم قرآن و حديث، قم: دانشكدهي اصول دين،1379 ش.
7- بيروت: دار ابن حز، 1419ق/1377ش.
8- بيروت: دارالبشائر الاسلامية، 1421ق/1379ش.
9- رياض: دارالعلمية للكتاب الاسلامي، 1411ق/ 1369ش.
10- مغرب: وزارت الاوقاف و الشون الاسلامية،1415ق/1373ش.
11- بي جا: دارالمعرفة الجامعية، 1418ق/1998م.
12- پايان نامهي دكتري علوم قرآن و حديث،دانشگاه تربيت مدرس، 1379ش.
13- بيروت: المكتب الاسلامي، 1419ق/1998م.
14- رياض:مكتبة الرشد، 1418ق/1998م، 2ج.
15- قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1413ق/1371 ش.
16- قم: داراحياء الاحياء، 1409ق.
17- تهران:دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1376ش.
18- عمان: دارعمار، 1418ق /1998م.
19- قم: موسسة النشر الاسلامي، 1412ق/1374ش.
20- قم: مكتب الاعلام الاسلامي، 1414ق/1372ش.
21- المدنية النبوية،دارالخضيري،1419ق.
22- القاهرة:دارالزهراء 1401ق/1981م.
23- قم: دارالحديث، 1383.
24- الرياض، دارالراية، 1412ق/1992م.
25- قم: كتاب خانهي تخصصي تاريخ اسلام و ايران،1383ش.
26- پايان نامهي دكتري رشتهي علوم قرآن و حديث، دانشگاه تربيت مدرس، 1377ش.
27- عربستان: دار ابن عفان،1417ق/1997م.
28- مصر: دارالهداية،1423ق/ 2002م، 108ص.
29- بيروت: دارالبنانه الاسلامية، 1418ق/1997م، 376ص.
30-قطر: 1420ق/1999م، 203ص، ضمن مجموعه «كتاب الامة»، ش 70.
31- تهران: دانشگاه تربيت مدرس، 1375ش.
مهريزي، مهدي؛ (1390)، حديث پژوهي، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.