زندگی سیاسی شیخ بهایی
پیشگفتار (1)
در عرصه سیاست از فقهای بزرگ عصر صفوی است و سالیان متمادی عهدهدار مهمترین منصب سیاسی مذهبی (شیخ الاسلام) در دولتشاه عباس اول (مقتدرترین دولت صفوی) بوده است. در قلمرو هنر معماری در رونق بخشیدن به شهر اصفهان و پدید آوردن آثاری ماندگار سرآمد مهندسان عصر خود به شمار میرفت، از این رو برای شناساندن این شخصیت جامع الاطراف نویسندگان و پژوهشگران هر کدام از زاویهای به معرفی او پرداختهاند.
برخی با توجه به آثار مکتوب وی، به عنوان نویسندهای توانا به او نگریستهاند. بعضی با تاکید بر خدمات اجتماعی و فرهنگی ایشان، از او با عنوان اصلاحگر واقعی جامعه و مجدد قرن یاد کردهاند.
عدهای از نگاه فن ریاضی و هنر معماری به دنبال معرفی او به عنوان مهندسی نوآور بودهاند. و برخی دیگر از نظر گاه سیاسی، عملکرد و دیدگاههای سیاسی او را مورد کاوش قرار دادهاند.
وجود برخی ابهامها و دو گانگی و تضاد ظاهری در نظر و عمل سیاسی شیخ بهایی، و زدودن این ابهامها از چهره سیاسی وی و نیز فقدان تحقیقی جامع برای پاسخگویی به سؤالهای مذکور، ضرورت تحقیق در این زمینه را آشکار میسازد.
زندگی علمی
تولد و دوران تحصیل
زادگاه او همواره یکی از مراکز مهم مذهب تشیع بوده و دانشمندان شیعی بسیاری از این ناحیه برخاستهاند. خاندان بهایی یکی از خانوادههای معروف جبلعامل در این عصر بودهاند. (3)
علمای این منطقه در بنیاد نهادن تشیع در ایران و استوار کردن آن بویژه از قرن هفتم به بعد تلاش بسیار کردهاند.
بهایی دوران کودکی و نوجوانی خود را در محل تولدش به سر آورد. وی در سال مهاجرت پدرش به ایران (966 ه ق) سیزده سال داشت. در سالهای اولیه مهاجرت، (به دلیل عدم آشنایی با زبان فارسی) در فراگیری علم و دانش همچنان از محضر پدر خویش بهره میجست، اما با انتقال خانواده او از اصفهان به قزوین (که به دعوت شاه طهماسب صفوی، و تعیین پدرش به منصب شیخ الاسلامی پایتخت صورت گرفت) دنیای جدیدی از علم و سیاست در برابر شیخ بهایی گشوده شد، زیرا قزوین در آن روزگار مرکز علم و دانش، و نیز محل اقامتشخصیتهای بزرگ علمی و سیاسی در ایران بود. این سفر فرصتی بود برای شیخ بهایی برای دستیابی به رشد علمی و نیز آشنایی با فعالیتهای سیاسی و اجتماعی که آینده او را رقم زد.
استادان
نام برخی از اساتید شیخ بهایی از این قرار است:
1. شیخ حسین بن عبدالصمد پدر شیخ بهایی که در علوم نقلی (فقه و اصول، تفسیر، حدیث و ادبیات عرب) استاد فرزند خود بوده است.
2. عبدالله بن شهابالدین حسین یزدی، معروف به ملاعبدالله یزدی، که علم منطق و کلام و معانی و بیان و ادبیات عرب را به او آموخته است.
3. حکیم عمادالدین محمود، طبیب ویژه شاه طهماسب و مشهورترین پزشک ایران در عصر بهایی که استاد او در طب بوده است.
4. مولانا افضل قاینی، استاد شیخ بهایی در ریاضیات، کلام و فلسفه بوده است. (4)
شاگردان
1. ملامحمدمحسن بنمرتضی بن محمود فیض کاشانی، متوفی 1091 ق.
2. سیدمیرزا رفیعالدین محمدبن حیدر حسینی طباطبایی نائینی، متوفی 1099 ق.
3. ملامحمدتقی بن مقصود علی مجلسی، معروف به مجلسی اول، متوفی 1070 ق.
4. صدرالدین محمدبنابراهیم شیرازی، معروف به ملاصدرا، حکیم مشهور قرن یازدهم، متوفی 1050 ق.
5. ملامحمدباقربنمحمد مؤمن خراسانی سبزواری، معروف به محقق سبزواری، شیخالاسلام اصفهان، متوفی 1090 ق. (5)
در باره دیدگاههای علمی شیخ بهایی، مسلم این است که از نظر فقهی مسلک اصولی داشته. تالیف زبدةالاصول در عصر گسترش اخباریگری مؤید این مطلب است. ایشان قطعا مشرب تصوف (از نوع مثبت آن) داشته و طبعا به عرفان و سلوک عرفانی متمایل بوده است.
آثار عرفانی او از قبیل مثنویها، و تعبیرات وی در کشکول و غیر آن و نیز زی درویشی و ساده زیستیاش دلیل بر این مدعا است.
برخی از نویسندگان معاصر، شیخ بهایی را بزرگترین عارف اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم ایران به شمار آوردهاند. تلاش بهایی در جمع میان طریقت (یعنی «تصوف و عرفان» که طبعا وی به آن متمایل بود) و شریعت (یعنی «فقه و احکام عملی اسلام» که لازمه مقام شیخالاسلامی او بوده است) از خدمات بزرگ او معرفی شده است. (6)
آثار و تالیفات
تالیفات شیخ بهایی بر اساس پژوهش یکی از محققان، بالغ بر 95 کتاب و رساله است. (7)
برخی از نویسندگان، آثار او را 120 عنوان ذکر کردهاند. (8)
نگاشتههای شیخ از زمان تالیف مورد توجه دانشمندان بوده و بر کتابهای معروف او شرح یا حاشیه نوشتهاند. بعضی از این کتابها مدتهای طولانی در ایران جزء کتابهای درسی بوده است. (9)
در اینجا برخی از آثار ایشان را که تناسب با موضوع مورد بحث ما دارد; نام میبریم:
1. جامع عباسی
این اثر بنابر درخواستشاه عباس اول و با هدف پاسخگویی به سؤالها و نیازهای شرعی عموم مردم نگارش یافت. به گزارش تاریخ عالم آرای عباسی شیخ در پایان عمر (1025) مشغول تالیف آن بود و در سال 1032 (دو سال بعد از درگذشتشیخ) نظامالدینبنحسین ساوجی یکی از شاگردان او، آن را به پایان برده است. (11)
این کتاب از یک مقدمه و بیستباب (از طهارت تا دیات) تشکیل شده است.
2. الزبدة فی الاصول
3. اربعین
شیخ بهایی نیز به پیروی از این سنت معمول، به تالیف اربعین حدیث پرداخت، با این امتیاز که شرح کافی و جامع در باره حادیثیاد شده دارد و در مجموع، از بهترین و معروفترین اربعینها میباشد.
این اثر بعد از مثنوی سوانح حجاز، تنها اثری است که شیخ در آن به مباحثسیاسی پرداخته است.
مؤلف در شرح حدیث پانزدهم (که در باره حرمت اعانت ظالمان و گرایش قلبی به آنها وارد شده است) به تفصیل دیدگاههای خود را مطرح کرده است.
شیخ در باره این موضوع به طور صریح و شفاف سخن گفته است، از این رو میتوان دیدگاه و عقیده باطنی او در مورد رفتار با حاکم جور، و نیز علل و عوامل همکاری علما با شاهان صفوی را به دست آورد.
همچنین وی در این اثر به بحث از امر به معروف و نهی از منکر، شرایط و مراحل آن پرداخته است.
4. مثنوی سوانح الحجاز
مثنوی نان و حلوا آمیختهای از مواعظ، طنز، حکایت، تمثیل و لطایف عرفانی و معارف برین بشری است. روانی و دلنشینی این اشعار از جمله ویژگیهای آن است.
تحلیلی که شیخ بهایی از مثنوی نان و حلوا ارایه میدهد، ترسیم و تبیین ریاکاری، تلبیس و غرور به مال و منال و عنوان و منصب دنیایی است.
شیخ در تسمیه این مثنوی میگوید:
هرچه غیر از دوستباشد ای پسر
نان و حلوا نام کردم سر به سر
گر همی خواهی که باشی تازه جان
رو کتاب نان و حلوا را بخوان
نان و حلوا چیست؟ ای شوریده سر
متقی خود را نمودن بهر زر
دعوی زهد از برای عز و جاه
لاف تقوا از پی تعظیم شاه
بهایی در یکی از بخشهای این مثنوی به دوری از سلاطین که خود آن را از نزدیک تجربه کرده بود اشاره میکند، چرا که قرب شاهان غارت دل و دین را در پی دارد:
نان و حلوا چیست دانی ای پسر؟
قرب شاهان است زین قرب الحذر
میبرد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان الفرار
فرخ آن کو رخش همت را بتاخت
کام از این حلوا و نان شیرین نساخت
حیف باشد از تو ای صاحب سلوک
کاین همه نازی به تعظیم ملوک
قرب شاهان آفت جان تو شد
پای بند راه ایمان تو شد
جرعهای از نهر قرآن نوش کن
آیه «لاترکنوا» را گوش کن
در مجموع، مثنوی نان و حلوا از جمله آثار شیخ بهایی است که در تبیین دیدگاه و اندیشه سیاسی او میتوان بدان استناد کرد.
5. کشکول
از دیگر آثار معروف شیخ بهایی میتوان به کتب زیر اشاره کرد:
المخلاة; خلاصة الحساب; فوائد الصمدیه; حدائق الصالحین; العروة الوثقی; اسرار البلاغة; مفتاح الفلاح; الحبل المتین فی احکام الدین; رساله «تحریم ذبائح اهل کتاب» ; عین الحیات. (14)
وفات
شیخ بهایی پس از هفتاد و هشتسال تلاش علمی و عملی، در سال «1030 ه ق» در اصفهان در گذشت و طبق وصیت وی در روضه رضوی به خاک سپرده شد. (15)
به نقل دیگر سال وفات شیخ در سال «1031 ه ق» بوده است. لیکن تاریخ اول مورد تصریح و تایید مؤلف عالم آرای عباسی، شاگرد او مولی محمدتقی مجلسی، صاحب وقایع السنین (16) و استاد نفیسی میباشد. (17)
زندگی سیاسی شیخ بهایی
جایگاه روحانیت در دولت صفوی
شاهان صفوی با اهتمام ویژه نسبتبه دین و مذهب تشیع و حمایت از عالمان دینی امتیازات ویژه زیر را به دست آوردند:
1- ارایه چهره مذهبی از حکومت و کسب مشروعیتسیاسی.
2- ایجاد وحدت در میان گروههای سیاسی، مذهبی و تضمین ثبات سیاسی.
3- مقابله با حکومت عثمانی از راه ترویج تشیع.
متولیان دین و مذهب (یعنی عالمان و فقیهان) نیز از شرایط سیاسی، اجتماعی فراهم آمده، در راه ترویج دین و مذهب امامیه استفاده کرده و اهداف زیر را به دست آوردند:
1- ترویج احکام اسلام در جامعه;
2- ترویج مذهب تشیع اثنی عشری;
3- تصدی برخی از اختیارات حکومتی در امور قضایی و اموال عمومی;
4- جلوگیری از گسترش صوفیگری;
5- سعی در اصلاح نظام حکومتی و حاکمان سیاسی;
6- تمرکز در تصمیمگیری در امور مذهبی. (18)
این رابطه نزدیک در دوران صفویه میان دولت و دین باعثشد تا متولیان سیاست، جایگاه ویژهای را برای عالمان دین در نظام و ساختار حکومتی در نظر بگیرند. مناصب روحانی در دولت صفویه ره آورد این رابطه متقابل بین حاکمان سیاسی و عالمان دینی بوده است.
مناصب روحانیت در دولت صفویه در عناوین زیر خلاصه میشود:
صدرخاصه، صدرعامه (یا صدرالممالک) قاضی دار السلطنه، قاضی عسکر و شیخ الاسلام. (19)
مؤلف تذکرة الملوک در تعریف منصب شیخالاسلام (که عالیترین منصب روحانی در دولت صفوی بوده و در اواخر دوران این سلسله عنوان «ملاباشی» به آن داده شد) مینویسد:
مشارالیه سرکرده تمام ملاها، و در ازمنه سابقه سلاطین صفویه ملاباشیگری منصب معینی نبود بلکه افضل فضلای هر عصری در معنی ملاباشی «بوده» و در مجلس پادشاهان نزدیک به مسند «شاه» مکان معینی داشته. احدی از فضلا و سادات نزدیکتر از ایشان در خدمت پادشاهان نمینشستند و ایشان به غیر از استدعای وظیفه به جهت «طالبان علم» و مستحقین و رفع تعدی از مظلومین و شفاعت مقصرین، و تحقیق در مسایل شرعیه و تعلیم ادعیه و امور شرعیه، به هیچ وجه در کار دیگر دخل نمیکردند. (20)
همین نویسنده در شرح وظایف شیخ الاسلام آورده است:
مشارالیه در خانه خود به دعواهای شرعی و امر به معروف و نهی از منکرات میرسید و طلاق شرعی را در حضور شیخ الاسلام میدادند و ضبط مال غایب و یتیم اغلب با شیخ الاسلام بوده و بعد از آن به قضات رجوع میشد. (21)
همانطور که اشاره شد مهمترین وظیفه شیخالاسلام، رفع ظلم از مظلومان، امر به معروف و نهی از منکر و تحقیق و بیان احکام شریعتبرای مردم بوده است.
دورههای چهارگانه زندگی سیاسی شیخ بهایی
1. شاه طهماسب (984- 930 ه ق) ;
2. شاه اسماعیل دوم (985- 984 ه ق) ;
3. سلطان محمد خدابنده (995- 985 ه ق) ;
4. شاه عباس اول (1038- 995 ه ق) .
به این ترتیب شیخ که در سال (966 ق) همراه پدر خود وارد سرزمین ایران شد، مدت 18 سال با شاه طهماسب هم روزگار بوده است، یک سال و اندی در سلطنتشاه اسماعیل دوم، 10 سال در پادشاهی سلطان محمد و 35 سال نیز در سلطنتشاه عباس اول زیسته است، بر این اساس فعالیتهای سیاسی شیخ بهایی را در چهار دوره تاریخی فوق مطالعه و بررسی خواهیم کرد.
1. سلطنتشاه طهماسب اول (984- 930 ق)
خانواده عاملی پس از ورود به ایران سه سال در اصفهان اقامت گزیدند، و در اواخر سال (968 ق) پس از معرفی شیخ حسینبن عبدالصمد به شاه صفوی توسط شیخ علی منشار (شیخ الاسلام اصفهان) به قزوین پایتختشاه طهماسب وارد شدند. و شاه بر اساس شناختی که از فقهای جبل عامل داشت و با توجه به منزلت علمی شیخ حسین که شاگرد مبرز شهید ثانی بود او را به متشیخ الاسلامی پایتخت تعیین کرد.
اقامت پدر شیخ بهایی در قزوین به درازا نکشید و پس از چندی وی از طرف شاه به شیخ الاسلامی مشهد سپس هرات منصوب شد. بدین ترتیب پدر بهاءالدین عاملی مدت 14 سال در قزوین و مشهد و هرات عهدهدار این منصب سیاسی مذهبی بوده است و در سال (983 ق) ایران را به قصد زیارت حج ترک کرد، بعد از انجام مناسک حجبه بحرین رفت و پس از یک سال اقامت در آنجا در سال (984 ق) وفات یافت. (23)
سؤالی که در اینجا مطرح میشود این است که چه عاملی باعثشد که وی پس از سالیان متمادی اقامت در ایران، (با وجود نزلتسیاسی - اجتماعی) پشتبه ایران و مناصب دنیایی کند و روانه حجاز و بحرین گردد؟
هر چند در گزارشهای تاریخی به علل این مساله اشاره نشده و مورخان با سکوت از کنار آن گذشتهاند، اما نویسنده کتاب الهجرة العاملیة مسایل سیاسی اجتماعی آن دوران را در اتخاذ تصمیم پدر شیخ مؤثر میداند.
به اعتقادی وی سعی شیخ حسین بن عبدالصمد در احیا و اقامه نماز جمعه در پایتخت صفویه (که مدتی پس از رحلت محقق کرکی متروک مانده بود و اقامه آن در عصر غیبت مورد اختلاف عالمان دینی قرار گرفته بود) باعثشد دولتمردان صفوی و رؤسای قزلباش احساس خطر نمایند و او را مانند محقق کرکی مانع بزرگی در برابر قدرت و خواستههای خود بدانند، از این رو شاه صفوی حل مشکل را در آن دید که وی را از قزوین دور ساخته و به عنوان شیخالاسلام مشهد و هرات منصوب کند.
این واقعه در سال «975 ق» اتفاق افتاد. نویسنده مذکور، این عمل شاه نسبتبه پدر شیخ بهایی را، به نفی بلد و «تبعید سیاسی» بیشتر شبیه میداند تا چیز دیگر. (24)
بنابراین یکی از عوامل مؤثر در زندگی سیاسی شیخ بهایی، حضور پدر وی در دربار صفوی است. همانگونه که خود شیخ نیز در برخی از آثار خود با این تعبیر که:
لولم یات والدی... من بلاد العرب الی بلاد العجم ولم یختلط بالملوک لکنت من اتقی الناس و اعبدهم و ازهدهم... (25)
به تاثیر این عامل در زندگی سیاسی خود اشاره کرده است. هر چند بهایی در دوران حیات سیاسی پدر خود دارای منصب سیاسی نبوده اما حضور او در پایتخت و در کنار پدر در مشهد و هرات او را با منصب و وظایف شیخالاسلامی آشنا ساخته و آماده پذیرش این منصب بعد از پدر خود شد.
2. سلطنت شاه اسماعیل دوم (985- 984 ق)
به نظر میرسد شیخ بهایی در این بحرانهای سیاسی در مرکز حضور نداشته است.
3. سلطنت سلطان محمد (995- 985 ق)
اوضاع سیاسی اجتماعی ایران در دوران سلطنت این پادشاه نیز به دلیل ضعف تدبیر وی و نیز دخالت زنان دربار و دیگر رجال سیاسی دچار آشفتگی و بینظمی گردید، به گونهای که برخی از مورخان، دوران سلطنت این دو پادشاه را دوران فترت صفویه میدانند که تا سرحد انحطاط و سقوط پیش رفت.
از زندگی سیاسی شیخ بهایی در دوران ده ساله سلطنت این پادشاه نیز هیچ گزارش تاریخی در دست نیست.
نویسنده کتاب الهجرة العاملیة معتقد است زندگی شیخ در هرات (که چه بسا کوتاه نیز نبوده و تا سال 991 ق به طول انجامید.) از نقاط تاریک زندگی بهایی است. زیرا نه خود شیخ بهایی در باره کیفیت زندگی خود در هرات سخنی گفته و نه دیگران به آن پرداختهاند. و اگر اشاره کوتاه شاگرد او، میرحسینبن حیدر کرکی نبود این بخش از زندگی شیخ به کلی بر ما پوشیده میماند. (28)
عزالدین حسینبن حیدر کرکی در معرفی استاد خود شیخ بهایی ضمن نقل سفرهای او که با وی همراه بوده است میگوید:
...ثم رجعنا الی هرات الذی کان سابقا هو و والده فیها شیخ الاسلام (29) .
از این عبارت چنین بر میآید که: بعد از خروج شیخ حسینبن عبدالصمد از ایران و فوت او در بحرین، فرزندش بهاءالدین عاملی جانشین او شده و منصب شیخ الاسلامی هرات به او واگذار شده است.
از دیدگاه مؤلف الهجرة العاملیة حضور شیخ بهایی در هرات نیز همانند زندگی پدرش در این شهر به منظور دور نگهداشتن وی از مرکز سیاسی و قدرت (پایتخت) از سوی سلاطین معاصر ایشان بوده است. (30)
در کتاب خیرالبیان به حضور وی در دوران سلطنت این پادشاه در ایران و به فعالیتهای علمی او اشاره شده، اما از منصب شیخالاسلامی بهایی در هرات سخنی به میان نیامده است.
در اثر یاد شده آمده است:
شیخ بهایی در زمان پادشاه کریم، سلطان محمد، پرتو فیض به ساحت ممالک ایران انداخته، در آن ایام در اکثر علوم تالیفات نموده از آن جمله کتاب حبل المتین در احادیث و... (31)
4. سلطنت شاه عباس اول (1038- 995 ق)
از هوشمندی این پادشاه آن که به عالمان دینی احترام میگذاشت و از این راه درترویج دین و اقتدار سیاسی ایران و نیز تحکیم سلطنتخود بهره میجست. از جمله شواهد این امر انتخاب خلیفه سلطان، شاگرد میرداماد و شیخ بهایی به وزارت خود بود. (32)
میرداماد و شیخ بهایی از فقها و فلاسفه مشهور این دوره نزد شاه صفوی از ارج و منزلت فراوانی برخوردار بودند. حضور این دو شخصیت علمی در دربار صفوی شکوه و جلوه خاصی به سلطنت این پادشاه بخشیده بود. (33)
عمده فعالیتهای سیاسی شیخ بهایی در عهد شاه عباس اول صورت گرفت که اجمالا به آن اشاره میکنیم:
به نوشته عالم آرای عباسی، شیخ بهایی بعد از رحلتشیخ علی منشار (شیخ الاسلام دارالسلطنه اصفهان) به جای وی به این منصب منصوب شد.
او در این باره مینویسد:
... بالجمله آن جناب (شیخ بهایی) بعد از فوت شیخ علی منشار، منصب شیخ الاسلامی و وکالتحلالیات و تصدی دارالسلطنه اصفهان به خدمتش مرجوع گشته، چند گاه من حیثالاستقلال بدان شغل پرداخت. (34)
حال اگر وفات شیخ علی منشار را در سال (993 ق) بدانیم (35) ، وی باید در ابتدای سلطنتشاه عباس اول به این منصب انتخاب شده باشد و ظاهرا این امر پس از برگشت وی از سفر حج و سیاحت چند ساله او در بلاد اسلامی بوده است.
به اعتقاد نویسنده کتاب الهجرة العاملیة شیخ بهایی در سال 996 ق از سوی شاه عباس کبیر به سمتشیخ الاسلام اصفهان (پایتخت جدید شاه عباس) تعیین شد و تا زمان وفاتش این منصب را بر عهده داشت. (36)
بنابراین اگر سفرهای شیخ را پیش از این تاریخ بدانیم وی به مدت 34 سال در دوران سلطنت این پادشاه، شیخ الاسلام اصفهان و مفتی اعظم ایران بوده است. و اگر سالهایی که وی در هرات به جای پدر خود شیخالاسلام بوده به این مدت (34 سال) بیافزاییم، تصدی این منصب توسط وی بالغ بر چهل سال میشود. البته اشکالی که بر این نظریه وارد است این است که:
اولا: شاه عباس، اصفهان را در سال (1006 ق) به عنوان مرکزیتسیاسی و پایتختخود برگزید.
ثانیا: با گزارش تاریخ عالم آرای عباسی مطابقت ندارد، زیرا به گفته وی سفرهای شیخ بهایی (که به عنوان دوران فترت در زندگی سیاسی او به حساب میآید) بعد از تصدی منصب شیخ الاسلامی اصفهان بوده است. (37)
در هر صورت نظریه اخیر قابل دفاع است، زیرا تعیین اصفهان به عنوان پایتخت صفویه از سوی شاه عباس (1006 ق) هیچ منافاتی با این مطلب ندارد که شاه عباس، شیخ بهایی را از همان سال اول سلطنتخود (یعنی از سال 995ق) به سمتشیخالاسلامی اصفهان برگزیده باشد، با توجه به این که وفات شیخ علی منشار (که شیخ بهایی جانشین وی در این منصب بوده) معلوم نیست در چه سالی بوده است.
محتمل است که اعطای منصب شیخ الاسلامی به شیخ بهایی قبل از سلطنتشاه عباس، توسط پدر او (سلطان محمد خدابنده) و قبل از سالهای 991 ق (سال سفر بهایی برای زیارت حج و سیاحت او در کشورهای اسلامی) باشد. تاییدی هم از سخنان اسکندر بیک ترکمان در این باره میتوان آورد و آن این که وی از پادشاهی که شیخ بهایی را به این سمت منصوب کرده است نام نبرده است. (38) و بعید نیست که این پادشاه پدر شاه عباس اول بوده باشد.
بنابر احتمال یاد شده، سفرهای شیخ بهایی در اثنای تصدی این منصب انجام شده و بدین وسیله ادعای عالم آرای عباسی نیز درست میشود.
سفرهای شیخ بهایی
بیشتر نویسندگانی که به شرح حال شیخ بهایی پرداختهاند از سفرهای او به کشورهای عراق، حجاز، شام، مصر و قدس سخن گفتهاند، ولی در باره علت آنها و تعیین مدت و تاریخ این سفرها (به دلیل سکوت و یا ابهام موجود در گزارشهای تاریخی این دوره) نظریههای مختلفی را ارایه کردهاند. در خصوص علت و انگیزه سفرهای شیخ برخی، علاقهمندی او به سیر و سیاحت را که از دوران نوجوانی با آن مانوس بوده عامل مؤثری میدانند (39) ; و بعضی، اختلاف آرا و دیدگاههای علمی او با مکتبهای فلسفی موجود در حوزه اصفهان (یعنی «توغل میرداماد و اصحاب او در علوم عقلی و رواج آن») را انگیزه احتمالی این امر میشمارند (40) ; و عدهای ملالتخاطر و دلزدگی از مناصب دنیایی و معاشرت او با پادشاهان را عامل این سفرها معرفی کردهاند. (41)
تاثیر مجموعه عوامل یاد شده در تصمیم بهایی، امری ناممکن و غیر متصور نیست.
از مسایل بحثانگیز در سفرهای شیخ بهایی مدت و تاریخ آنها است. علت ابهامهای موجود در این بخش از زندگی شیخ بهایی این است که خود او، نیز مورخان معاصر، تاریخ و مدت این سفرها را ثبت نکردهاند.
از کتاب عالم آرای عباسی چنین برمیآید که شیخ پس از مدتی که به منصب شیخالاسلامی اصفهان منصوب شد اراده سفر حج نمود، و مدتها در بلاد اسلامی به سیاحت پرداخت (42) ، ولی در آن به تاریخ و مدت این سفرها اشاره نشده است. تنها مطلبی که از ظاهر عبارت اسکندر بیک استفاده میشود این است که زمان وقوع این سفرها بین سالهای 994 ق (سال وفات شیخ علی منشار) تا 1008 ق بوده، یعنی سالی که شاه عباس پیاده به زیارت امام رضا علیه السلام رفت و شیخ بهایی نیز همراه او بود.
نظریه دوم در باره تاریخ سفرهای شیخ، گفتار خیرالبیان است که آغاز سفرهای بهایی را در دوران جوانی او میداند و مینویسد:
در عنفوان شباب هوای سیر بلاد در خاطر دریا مقاطرش رسوخ یافته، به تشرف زیارت حرمین شریفین مشرف شده به اکثر دیار عربستان و بلاد مغرب رسیده، مدتها در مصر بوده و دیار شام را از فیض آفتاب افادت، صبح صادق ساخته... . (43)
بنابراین شیخ باید بعد از وفات پدرش در سال (984 ق) که در آن هنگام سی ویک ساله بوده و قبل از سال (994 ق) که به منصب شیخ الاسلامی اصفهان برگزیده شد، به این سفرها رفته باشد.
گذشته از این به دلیل مشخص نبودن تاریخ سفرهای شیخ، مدت این سفرها نیز نامعلوم است. در باره مدت سیاحتبهایی دو نظر وجود دارد:
نخست این که مدت سیر و سیاحتبهایی بسیار طولانی (به مدت سی سال) بوده است. منشا این نظر، گفتار «سلافة العصر» است، زیرا مؤلف این اثر که قدیمیترین مستند تاریخی در شرح حال شیخ بهایی است در این باره مینویسد:
...فلما اشتد کاهله، وصفت له من العلم مناهله، ولی بها شیخالاسلام، و فوضت الیه امر الشریعة، علی صاحبها الصلاة والسلام، ثم رغب فی السفر و السیاحة، و استهب من مهاب التوفیق ریاحه، فترک تلک المناصب، و مال لما هو لحاله مناسب، فقصد حجبیتالله الحرام و زیارة النبی و اهل بیته الکرام علیهم افضل الصلوة و التحیة و السلام، ثم اخذ فی السیاحة فساح ثلاثین سنة، و اوتی فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة... . (44)
زمانی که چشمههای علوم از وجود وی جاری گشت، منصب شیخ الاسلامی بر عهده او گذاشته شد و امور شریعتبه وی ارجاع گردید، پس مدتی از منصب شیخ الاسلامی ملول گشت و به سیاحت و جهان گردی رو آورد و ترک مناصب گفت و به زیارت حج و تربت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامش رفت و پس از آن سی سال به سیاحت پرداخت.
در تعیین مدت سیاحتشیخ بهایی، نویسندگان بعد از این مؤلف، غالبا سخنان او را تکرار کردهاند.
عدهای از محققان این نظریه را نادرست میدانند و مدت سفرهای شیخ را بسیار کمتر از این مقدار میدانند. (بین چهار تا شتسال) . و مؤلف کتاب احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی از جمله نویسندگانی است که معتقد به نظریه دوم است. وی با ارایه شواهد و قراین تاریخی، مدت سی سال سیاحتشیخ را ناشی از اسطوره سازی و شخصیتپردازی و گفتار مبالغهآمیز برخی از نویسندگان میداند. (45) علاوه بر این وی در توجیه مدت مذکور میگوید:
ممکن است مقصود از این که سی سال سفر کرده این باشد که از نخستین سفر وی (سال 984 ق) تا آخرین سفری که در عمر کرده (سال 1015 ق) سی سال طول کشیده است. (46)
به اعتقاد عدهای شیخ بهایی در یکی از سفرهای خارجی خود به کشور عثمانی، سفارت شاه صفوی را بر عهده داشته و حامل پیامی از طرف شاه عباس اول به سلطان مراد حاکم عثمانی بوده است. (47)
پاسخ به ابهامهای زندگی سیاسی شیخ بهایی
الف) همکاری با سلاطین صفوی در قالب پذیرش منصب شیخ الاسلامی.
ب) مدح سلاطین معاصر خود و تالیف کتاب یا رساله به نام آنها.
ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی.
در اینجا موارد انتقادی مذکور را به ترتیب و همراه با پاسخ آنها مطالعه و بررسی میکنیم:
الف) همکاری با سلاطین صفوی
برخی از نویسندگان معاصر بیپروا عملکرد سیاسی عالمان شیعی عصر صفوی را نقادی و تقبیح کردهاند و شیخ بهایی را به خاطر همکاری و رابطه نزدیک او با شاه عباس، مورد سختترین نکوهشهای خود قرار دادهاند.
یکی از این نویسندگان با تعریض نسبتبه مدافعان رویه علمای شیعه در عهد صفوی زبان به طعن آنها گشوده و میگوید:
درست است که این حاکم فاسد است، درست است که در همین عالیقاپو خانههایی میبینیم که مثل خانههای خلیفه بغداد آلات موسیقی و مشروبات دارد، درست است که سلطان صفوی مثل خلیفه عباسی بغداد اهل همه فرقه است، اما این مانع از این نمیشود که جامعه و وجدان شیعی نتواند نظام استبدادی و فساد اخلاقی او را تحمل کند، وقتی میبیند که یک روحانی بزرگ، و عالم بزرگ و باتقوا و نابغه شیعی مثل شیخ بهایی که از مفاخر علمی ما استبا او همکار است و همراه است; توده مذهبی میپذیرد و تحمل میکند چرا؟ زیرا درست است که این حاکم مثل خلفا زندگی میکند اما حب علی در دل دارد... و این، همه چیز را توجیه میکند برای چه؟ برای این که روایت است... که محب علی در بهشت است ولو عاصی بر من باشد و مبغض علی در دوزخ است ولو مطیع من باشد. (48)
این سخنان را اگر حمل بر غرض ورزی نویسنده نکنیم مسلما از روی احساس دلسوزی گوینده نسبتبه دین و مذهب تشیع نبوده است. تامل در تاریخ سیاسی تشیع در این دوران (که دوره همگرایی و اقبال عالمان دینی به سیاستبرای تایید و تقویتحاکم شیعی است) عکس دیدگاه این نویسنده را نشان میدهد.
در اینجا به اختصار پاسخهایی را که در رد این نظریه ارایه شده است میآوریم:
1. تقیه
خود شیخ بهایی روایتی در خصوص پرهیز از مخالفت پادشاه جبار بدین مضمون نقل کرده است که:
ایاک و غضب الملک الظلوم فان غضبه کغضب ملک الموت. (50)
یعنی از خشم پادشاه ظالم و جائر بپرهیز که خشم او مانند خشم فرشته مرگ است که جان را میستاند و موجب هلاکت و نابودی حیات انسان میشود.
بنابراین محتمل است که همکاری شیخ با شاهان صفوی بر اساس این اصل صورت گرفته باشد.
اما خدشهای که بر این جواب وارد است این است که «در زمان شیخ بهایی عالمان بزرگی همانند محقق اردبیلی و دیگران بودهاند که از معاشرت با سلاطین وقت احتراز داشتهاند پس خوف و اضطرار نبوده است، بنابراین تقیه نمیتواند عمل خوبی برای توجیه عملکرد سیاسی وی قلمداد شود.»
2. مصلحت عامه
در تاریخ سیاسی شیعه حضور علیبن یقطین در دستگاه حکومتی هارون الرشید و نیز ولایت عبدالله نجاشی از طرف خلیفه عباسی (منصور دوانیقی) که از سوی امام صادق و امام کاظم علیهما السلام تجویز شده بود، به منظور یاری رساندن به مؤمنان و احقاق حق مستضعفان بوده است. در این که حضور شیخ بهایی در دستگاه صفوی برای تحقق بخشیدن به چنین اهدافی بوده شبههای در آن نیست. مؤلف سلافة العصر در این باره آورده است:
شیخ بهایی بسیار بخشنده بود و سرای عالی داشت که یتیمان و زنان بدان پناه میبردند و بسیار کودکان نوزاد در آن شیر خوردند و بسیار مردم از آن پناه جستند، وی به مردم بسیار چیز میبخشید ولی با آن همه تقرب، میل به پادشاه نداشت و بیشتر مایل به تنهایی و جهان گردی بود. (52)
عبارت «یفد علیها الراجی و الآمل» در کلام این نویسنده شاهد بر مدعااست. نتیجه این که تامین مصلحت عباد و حداقل یاری رساندن به نیازمندان جامعه و دادرسی مظلومان با استفاده از موقعیتشیخ الاسلامی میتواند یکی از مستندات شرعی در تبیین عمل سیاسی شیخ باشد.
3. اقامه امر به معروف و نهی از منکر
دلیل بر اینکه حضور عالمان در دستگاه حکومت و هدایتشاهان صفوی مؤثر بوده مطلبی است که مؤلف خیرالبیان در باره جایگاه شیخ بهایی نزد شاه عباس صفوی آورده است، وی مینویسد:
شاه آگاه، (شاه عباس اول) را نسبتبه آن حضرت (شیخ بهایی) اعتقاد صافی است و در اعزاز و احترام و اکرام او دقیقهای نامرعی نمیگذارد، و همواره ملتمسات آن حضرت در سده رفیعه شاهی چون دعاهای اجابت قرینش در بارگاه الهی مقبول است. (54)
از عبارت فوق چنین بر میآید که حضور فعال امثال شیخ در دربار شاهان در هدایت آنها مؤثر بوده و خواستههای ایشان که مسلما خواستههای دینی و در جهتحمایت از ستم دیدگان بوده مورد پذیرش پادشاه وقت قرار میگرفت. هر چند در مواردی هم استبداد شاهان مانع از قبول نظر آنان میگردید. همانگونه که در گزارشهای تاریخی این دوران آمده است که نهی شیخ در باز داشتن شاه عباس اول از قتل فرزند ارشدش (صفی میرزا) مؤثر واقع نشد و شاه خطاب به شیخ بهایی گفت:
شیخ احترام خود را نگاه دارید و اصرار نکنید. (55)
سخنان مؤلف عالم آرای عباسی نیز حکایت از جایگاه بلند شیخ نزد شاه صفوی و پذیرش نصایح او توسط شاه دارد، او در این باره میگوید:
از این زمان خجسته نشان، حضرت اعلی شاهی، وجود شریف آن یگانه روزگار را مغتنم دانسته، همیشه از ملتزمان رکاب اقدس و اکثر اوقات در سفر و حضر به وثاق حضور او تشریف قدوم ارزانی داشته، از صحبت فیض بخش او مسرور میگردند. (56)
در اینجا باید افزود که برخی بر اساس پندارهای باطل خود درصدد خدشه بر چهره عالمان بزرگ شیعی برآمده و حضور آنها در عرصه سیاست را ناشی از ریاست طلبی دانستهاند.
مطلبی که در پاورقی آمده است تاحدی نشان دهنده فضای و همآلود نگرش معاصر منتقد شیخ بهایی نسبتبه او است.
البته آنچه از ساحتشیخ بهایی و امثال او به دور است چنین ادعاهای بیپایه و اساس است. (57)
امام خمینی رحمه الله در رد این گونه شبهات چنین میفرماید:
...میبینیم که یک طایفه از علما اینها گذشت کردهاند از یک مقاماتی و متصل شدهاند به یک سلاطین با این که میدیدند مردم مخالفند، لکن برای ترویج دیانت و ترویج تشیع اسلامی و ترویج مذهب حق، اینها متصل شدهاند به یک سلاطین، و این سلاطین را وادار کردهاند خواهی نخواهی برای ترویج مذهب تشیع و اینها آخوند درباری نبودند. این اشتباهی است که بعضی نویسندگان ما میکنند. اطرافیان سلاطین این آقایان بودند. اینها اغراض سیاسی داشتند، اغراض دینی داشتند. نباید یک کسی تا به گوشش میخورد که مثلا مجلسی رحمه الله، محقق ثانی رحمه الله، شیخ بهایی رحمه الله با اینها روابط داشتهاند و میرفتند سراغ اینها، همراهیشان میکردند، خیال کنند که اینها ماندهاند برای جاه و عزت، و احتیاج داشتند به این که سلطان حسین و شاه عباس به آنها عنایتی بکنند. این حرفها نبوده در کار، آنها گذشت کردند، یک مجاهده نفسانی کردهاند برای این که مذهب را به وسیله آنها، به دست آنها ترویج کنند. (58)
ب) مدح سلاطین معاصر و تالیف کتاب و رساله به نام آنها
با توجه به عدم مشروعیت پادشاهان و نیز جائر و فاسق بودن اکثر ایشان، این سؤال مطرح میشود که عالمان شیعی با آن مرتبت علم و تقوا چرا و چگونه ظالمان را ستوده و در حق آنان مدح و ثنا گفتهاند؟ ! !
شیخ بهایی از جمله دانشمندان بزرگ شیعی است که به خاطر این رفتارش مورد انتقاد قرار گرفته است.
در اینجا قبل از پرداختن به پاسخ این اشکال، آثاری را که شیخ بهایی به نام شاهان صفوی تالیف کرده و نیز بخشی از سخنان او که در مقدمه این آثار آمده ذکر میکنیم:
الف) جامع عباسی
بهایی این کتاب را به درخواستشاه عباس به نگارش درآورد. مؤلف در دیباچه این اثر، شاه صفوی را به اقتدار سیاسی، عدالت، انتساب به خاندان اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و دین مداری ستوده است.
ب) رساله تحریم ذبایح اهل کتاب
شیخ بهایی این رساله را به درخواست و امر شاه عباس اول و در رد اشکال علمای روم به فتوای عالمان شیعی در باره تحریم ذبایح اهل کتاب تالیف کرده و پادشاه مذکور را با این القاب و اوصاف ستوده است:
السلطان الاعظم، و الخاقان الاعدل الاکرم، اعظم ملوک الارض شانا، و اعلاهم منزلة و مکانا، و امضاهم سیفا و سنانا، و اقواهم حجة و برهانا، صاحب النسب النبوی، والحسب العلوی ابوالمظفر شاه عباس الحسینی الموسوی الصفوی، لابرحت رقاب السلاطین خاضعة، علی بابه، و جباه الخواقین معفرة بتراب اعتابه... . (59)
ج) رسالة فی مباحث الکر
این رساله را به نام سلطان محمد خدابنده نوشته و از مؤلفات دوران جوانی شیخ بهایی است و نام آن را «تحفه» گذاشته است. به اعتقاد بعضی محققین این رساله را نخست در زمان شاه طهماسب و به نام او نوشته سپس آن را به نام شاه محمد خدابنده کرده است. (60)
د) تحفه حاتمیه
این اثر به نام رساله اسطرلاب معروف است و بهایی آن را برای میرزا حاتم بیک اعتماد الدوله اردوبادی وزیر شاه عباس نوشته است. (61)
ه) حبلالمتین
مؤلف وقایع السنین در باره این اثر فقهی بهایی گفته است:
شیخ معظم الیه، حبلالمتین را به اسم شاه طهماسب نوشته و خلاصه را به اسم حمزه میرزا (62) «پسر سلطان محمد خدابنده» نگاشتهاند.
و) کتاب العروة الوثقی
در مقدمه این کتاب که اثر تفسیری شیخ بهایی است از شاه عباس اول تعریف و تمجید فراوان شده است. (63)
اکنون به علل و انگیزههایی که شیخ بهایی و امثال او را ملزم به مدح شاهان در مقدمه آثار علمیشان کرده اشاره میکنیم:
1. رسم غالب در دورانهای گذشته چه قبل از صفویه و چه بعد از آن این بوده است که مؤلفان بزرگ که با حاکمان سیاسی روابط نزدیک داشتهاند، به منظور حفظ و ترویج آثار علمی خود، پادشاهان معاصر را در مقدمه آنها تعریف و تمجید میکردند. مولی محمدتقی مجلسی به این الزام سیاسی فرهنگی آن دوران در مقدمه اثر خود لوامع صاحبقرانی اشاره کرده است، بنابراین شیخ بهایی نیز در برخی از تالیفات خود به این قانون مرسوم عمل کرده است.
2. آنچه در سخنان مؤلفان در دیباچه آثارشان دیده میشود، تایید اقتدار شاهان است که حداقل در دوران مورد مطالعه ما تایید پادشاهان شیعی از سوی علمای دوراندیش امامیه در قبال حکومت رقیب (عثمانی) امری لازم و اجتنابناپذیر بود. جدایی عالمان دینی از حاکمان سیاسی به معنای تضعیف مذهب تشیع و حکومتشیعی و تقویت دیگران محسوب میشد و این امری بود که عالمان شیعی همیشه از آن پرهیز داشتهاند.
3. با دقت در تعابیر این عالمان معلوم میشود که بسیاری از عبارات به کار رفته در مدح شاهان شرح وظایفی است که از حاکمان عدل انتظار عمل به آنها میرود و واضح استبیان این واقعیات در قالب الفاظ، به معنای مدح و یا تملق در برابر صاحبان شوکت و قدرت نیست.
4. نکته قابل توجه در تعابیر گزینش شده در سخنان بهایی این است که وی هر چند شاه صفوی را به عدالت و جلوههای اقتدار ستوده است، ولی هرگز آنان را به تقوا و پرهیزگاری توصیف نکرده، زیرا فسق شاهان صفوی برایشان امری مسلم بوده است. البته توصیف آنان به عدالت نیز قابل توجیه است، زیرا از نظر شیخ بهایی عدالت مفهومی است که دارای مراتب مختلف است و اسلام و ایمان یکی از مراتب آن است و با توجه به این که پادشاهان مورد ستایش او، مسلمان شیعی بودهاند از این رو بهایی در وصف آنها به عدالتبه خطا نرفته است.
5. نکته مهم دیگر این که شیخ بهایی در وصف شاهان صفوی فقط به توصیف سلطان معاصر خود پرداخته و از تعریف و تمجید دودمان صفوی و شاهان پیشین این سلسله خودداری کرده است. از اکتفا کردن شیخ به قدر ضرورت، چنین استنباط میشود که وی در مدح شاهان بر اساس قاعده «الضرورات تبیح المحذورات» عمل کرده است.
ج) تضاد و دوگانگی در نظر و عمل سیاسی
نان و حلوا چیست؟ ای شوریده سر
متقی خود را نمودن بهر زر
دعوی زهد از برای عز و جاه
لاف تقوا از پی تعظیم شاه
نان و حوا چیست دانی ای پسر؟
قرب شاهان است زین قرب الحذر
میبرد هوش از سر و از دل قرار
الفرار از قرب شاهان الفرار (64)
دیگر مثنویهای او نیز آکنده از تصریح و تلویح، در توصیه به دوری جستن از مناصب و ظواهر دنیایی است. (65) بیشترین مخاطبان شیخ در توصیههای اخلاق سیاسی، عالمان دینی بوده زیرا از نظر وی این گروه، بیش از گروههای اجتماعی دیگر در معرض این نوع از آسیبهای سیاسی، اجتماعی قرار دارند.
بهاءالدین عاملی در یکی از سخنان خود، بدترین عالمان دینی را، کسانی معرفی کرده است که با پادشاهان معاشرت و مجالست دارند. هر چند این خصلت ناپسند عالمان، خود موجب پیدایش ویژگی مثبت در طرف مقابل میشود. یعنی از نظر وی، بهترین پادشاهان، پادشاهانی هستند که با عالمان معاشرت کنند. (66)
بعد از ملاحظه نکاتی که ذکر شد، در بدو امر چنین به نظر میرسد که شیخ در مقام نظر و رفتار سیاسی دچار تضاد و تناقض آشکار شده است، زیرا از طرفی مناصب دنیایی از جمله قرب به پادشاهان را نکوهش کرده، و نیز عزلت و بینامی و زندگی در گمنامی را بر معاشرت با اهل دنیا و ریاست، ترجیح داده است و از طرف دیگر به رغم نظر و اندیشهاش، در رفتار سیاسی، همراه با پادشاهان بوده و منصب شیخ الاسلامی را که مهمترین منصب سیاسی مذهبی دوران او بوده مدتی طولانی ، در دست داشته و به گفته مورخان در سفر و حضر همراه شاه عباس، انیس و جلیس او بوده و این تناقضی آشکار است.
پاسخ این رفتار به ظاهر تناقضآمیز را باید در نوع نگرش بهایی نسبتبه مسایل سیاسی، اجتماعی و دینی و نیز با ملاحظه اوضاع زمان او جستوجو کرد. در تحلیل رفتار سیاسی و حل این تعارض ظاهری باید گفت: درست است که شیخ بهایی در زی خود زاهد مشرب و عارف مسلک بوده و دنیا را «راس کل خطیئه» میداند اما همو در نوشتههای خود آن سوی قضیه را نیز متذکر شده و فرق بین نگرش استقلالی و نظر آلی به دنیا را بیان کرده است. وی در یکی از مثنویهای خود در این باره چنین میسراید:
حب دنیا گرچه راس هر خطاست
اهل دنیا را در آن بس خیرهاست
حب آن راس الخطیئات آمدست
بین حبالشئ و الشئ فرقهاست (67)
شیخ پس از بیان فرق بین دو نگرش نسبتبه دنیا، تمثیلی را ذکر میکند و در نهایت، معیار سنجش در هر کار و هر چیزی را داوری عقل معرفی میکند و میگوید:
...پس مدار کارها عقل است، عقل
گرنداری باور اینک راه عقل (68)
و در ادامه به اثبات این معنی از راه نقل میپردازد.
در هر صورت نکوهشهای شیخ در باره دنیا، جملگی در صورتی است که دنیا فی نفسه و بالذات هدف باشد و انگیزه و خواسته انسان در دستیابی به مال و منصب و ریاستهای دنیوی فقط رسیدن به دنیا باشد. این امر از مصادیق بارز دنیاطلبی است و ریشه هر خطایی است که از طرف ائمه علیهم السلام و عالمان دین از جمله خود بهایی نکوهش شده است.
با توجه به آنچه بیان شد علت این مساله روشن میشود که چرا شیخ بهایی مخاطبان خود را از معاشرت شاهان پرهیز میداد ولی خود از طرفی به آن تن میداد. علت آن است که نگاه او به دنیا و ریاستهای دنیایی نگاهی ابزاری بوده است و هدف شیخ کسب نتایج دینی از مناصب دنیایی بوده، آثاری هم که شیخ در صحنه سیاسی برای ایران و شیعیان و فرهنگ تشیع به جای گذاشته مؤید این ادعا است.
فهرست منابع
1. الهجرة العاملیة الی ایران فی العصر الصفوی، جعفر المهاجر، بیروت، دارالروضة، 1410 ق.
2. احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، سعید نفیسی.
3. کلیات شیخ بهایی، مصحح: غلامحسین جواهری، انتشارات کتابفروشی محمودی.
4. اربعین شیخ بهایی، مترجم: عقیقی بخشایشی، چاپ سوم، قم، دفتر نشر نوید اسلام.
5. سیمایی از شیخ بهایی در آئینه آثار، محمد قصری، انتشارات آستان قدس رضوی، 1374 ش.
6. تذکرة الملوک، به کوشش: محمد دبیرستانی، 1332 ش.
7. کشکول، ج1، بهاءالدین محمد عاملی، (شیخ بهایی) .
8. عروة الوثقی، بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی) نشر دارالقرآن الکریم، قم، 1412 ق.
9. زندگانی شاه عباس اول، ج1، نصرالله فلسفی.
10. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، ذبیح الله صفا، انتشارات فردوسی، 1371 ش.
11. روضات الجنات، ج 7، میرزا محمدباقر خوانساری، کتابخانه اسماعیلیان.
12. مفاخر اسلام، ج8، علی دوانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1375 ش.
13. تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه: رشید یاسمی.
14. تاریخ عالم آرای عباسی، ج1، اسکندر بیگ ترکمان، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، 1350 ش.
15. ریاض العلما، میرزا عبدالله اصفهانی «افندی» ترجمه: محمدباقر ساعدی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1376 ش.
16. سلافة العصر، سیدعلی خان مدنی، انتشارات مکتبة مرتضویه.
17. تشیع علوی و تشیع صفوی، علی شریعتی، چاپ دوم، حسینیه ارشاد، 1350 ش.
18. بحارالانوار، ج72، محمدباقر مجلسی «علامه مجلسی» بیروت، انتشارات مؤسسه وفا.
19. المخلات، بهاءالدین محمد عاملی «شیخ بهایی» بیروت، دارالقاموس، 1317 ق.
20. صحیفه نور، ج 1، امام خمینی رحمه الله مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، 1361 ش.
21. رساله «تحریم ذبایح اهل کتاب» بهاءالدین محمد عاملی، تهران، 1316 ش.
22. وقایع السنین و الاعوام، سیدعبدالحسین خاتون آبادی، کتابفروشی اسلامیه، 1352.
23. مثنوی نان و حلوا، بهاءالدین محمد عاملی (شیخ بهایی)، ضمیمه کلیات شیخ بهایی.
پي نوشت :
1) نوشتار حاضر بخشی از مجموعهای استبا عنوان «اندیشه سیاسی شیخ بهایی» که توسط نگارنده در «پژوهشکده اندیشه سیاسی اسلام» در دست تدوین میباشد.
2) الهجرة العاملیة، ص 153.
3) احوال و اشعار شیخ بهایی، صص 10- 9.
4) الهجرة العاملیة، ص 153; کلیات شیخ بهایی، مقدمه کتاب.
5) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، صص 90- 86.
6) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص 50.
7) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص 171.
8) اربعین شیخ بهایی، ص 44.
9) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، صص 92- 91.
10) سیمایی از شیخ بهایی در آیینه آثار، ص 53.
11) همان، صص 63- 62.
12) سیمایی از شیخ بهایی در آیینه آثار، صص 87- 86.
13) متن حدیث چنین است: «من حفظ علی امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه فی امر دینهم بعثه الله عزوجل یوم القیامة فقیها عالما» ، اربعین، ص 33.
14) سیمایی از شیخ بهایی در آیینه آثار، محمد قصری، انتشارات قدس رضوی، 1374 ش; احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، سعید نفیسی; مقدمه «کلیات شیخ بهایی» غلامحسین جواهری، انتشارات کتابفروشی محمودی; مقدمه «العروة الوثقی» ، اکبر ایرانی قمی، انتشارات دارالقرآن الکریم; 1412 ق.
15) روضاتالجنات، ج 7، ص 59.
16) وقایع السنین، ص 504.
17) احوال و اشعار شیخ بهایی، صص 82- 81.
18) سیمایی از شیخ بهایی در آیینه آثار، صص 43- 42.
19) تذکرة الملوک، صص 4- 2.
20) تذکرة الملوک، صص 4- 1.
21) همان.
22) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص 17.
23) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، صص 19- 16.
24) الهجرة العاملیة، صص 149- 147.
25) کشکول، ج 1 ص 162. و مقدمه عروة الوثقی، صص 25- 24.
26) زندگانی شاه عباس اول، ج 1، ص 26.
27) تاریخ ادبیات در ایران، ج 5، صص 194195 و ص - 18.
28) الهجرة العاملیة، ص 154.
29) روضات الجنات، ج 7، صص 58- 57.
30) الهجرة العاملیة، ص 154.
31) کلیات شیخ بهایی، مقدمه کتاب.
32) مفاخر اسلام، ج 8، ص 256.
33) تاریخ ادبیات ایران، صص 354- 353.
34) تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 154.
35) الهجرة العاملیة، ص 143.
36) همان، 154.
37) تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، صص 157- 155.
38) همان.
39) ریاض العلما، ج 5، ص 160.
40) مفاخر اسلام، ج 8، ص 431.
41) تاریخ عالم آرای عباسی، ج 1، ص 154.
42) همان.
43) احوال و اشعار شیخ بهایی، ص 34.
44) سلافة العصر، ص 291.
45) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص 33.
46) همان، صص 34- 33.
47) عروة الوثقی، صص 24- 23 و ص 27.
48) تشیع علوی و تشیع صفوی، ص 222.
59) بحارالانوار، ج 72، ص 431، ح 92.
50) المخلات، ص 287.
51) مکاسب محرمه، ص 56.
52) سلافة العصر، ص 291.
53) مکاسب محرمه، ص 56.
54) کلیات شیخ بهایی، «مقدمه کتاب» .
55) مفاخر اسلام، ج 8، ص 84.
56) تاریخ عالم آرای عباسی، ج1، ص 157.
57) اصرار و تاکید زایدالوصف شیخ بهایی به درویشی موجب گردیده است که برخی روش او را به ریا منسوب دارند، و تقرب او به دستگاه سلطنت را منافی درویشی بدانند و ادعای او را باطل بشمارند. شیخ در مقام تعریض به او که گفته شده:
از خوان فلک قرص جوی بیش مخور
انگشت عسل مخواه و صد نیش مخور
از نعمت الوان شهان دستبدار
خون دل صدهزار درویش مخور
میگوید:
زاهد به تو تقوای ریا ارزانی
من دانم و بی دینی و بی ایمانی
گو باش همین تو طعنه برمن میزن
من کافر و من یهود و من نصرانی
همچنین وی در رباعی دیگری که به شدت از تعریضات مدعیان علم باطن و طریقت و نیز عالمان ظاهر و شریعت آزرده خاطر گشته میگوید:
عاشق من و دیوانه من و شیدا من
شهره من و افسانه من و رسوا من
کافر من و بت پرست من و ترسا من
اینها من و صدبار بتر زینها من
58) صحیفه نور، ج 1، ص 259.
59) رسالة تحریم ذبایح اهل کتاب، صص 2- 1.
60) احوال و اشعار فارسی شیخ بهایی، ص 16.
61) همان، صص 92- 91.
62) وقایع السنین، ص 504.
63) العروة الوثقی، «مقدمه کتاب» .
64) مثنوی نان و حلوا، ص 15.
65) کلیات شیخ بهایی; رجوع شود به مثنویهای شیخ که در این کتاب آمده است.
66) المخلات، ص 155.
67) کلیات شیخ بهایی، مثنوی نان و پنیر، ص 42.
68) همان، ص 42.
/س