چکيده
فقهالحديث، به عنوان يک دانش و قواعد در قالب درآمده، نخستين گامهاي خود را بر ميدارد. آنچه که ميتواند اين گامها را استوار و پابرجا گرداند، بهرهگيري از ذخاير ارزشمند محدثان سختکوش شيعي است که به تنهايي، کتابهاي بزرگ حديثي را شرح داده و در حلّ مشکلات متن و مقصود احاديث، از کوششهاي ادبي تا فهمهاي هنري، و از کاوشهاي زباني تا گردآوري و ارائه قرينههاي مقامي و کلامي، فروگذار نکردهاند.مقالهي پيشرو و مقالهي در پي اين نوشته، عرضهي دستهبندي کوششهاي گستردهي محمّدتقي مجلسي است که مطابق با آنچه در مقاله «سير فهم حديث» از کتاب روش فهم حديث پيشنهاد شده است، در دو مرحلهي «فهم متن» و «فهم مقصود» و نيز بررسي «پيشنيازهاي فهم»، طرح ميشود. در مبحث «پيش نيازهاي فهم»، مسائلي را چون: توجه مجلسي (رحمةالله) به تصحيفها و تقطيعها، نقل به معنا و چگونگي حل آنها از سوي او، همراه نمونههايي آوردهايم. در مرحلهي «فهم متن»، تفسيرهاي لغوي مجلسي (رحمةالله) و به کارگيري دانشهاي ادبي او، در خور توجه است و نمونههايي نيز، توانمندي او را در شرح اصطلاحها نشان ميدهد، و آشنايي او با زبان ادبي برخي احاديث و نيز فهم زيبايي شناسانهي او را برمينمايد.
درآمد
محمّدتقي مجلسي (رحمةالله)، از زمرهي محدّثان فهيم و فقيهي است که تنها به ذکر اخبار و نقل روايات بسنده نکرده، بلکه به شرح و تفهيم بسياري از احاديث همّت گماشته و نکات نهفته و لطايف ناگفتهي آنان را بازگو کرده است. او براي رسيدن به اين مقصود، از همهي اندوختهي غني علمي خويش بهره برده، و ادب و فقه و اصول و تفسير را به منظور استخراج اين بديعههاي نغز، يک جا مورد استفاده قرار داده، و از قاعدههايي بهره گرفته که گرچه ناگفتهاند، اما ناپيدا نيستند. ما با قالببندي آنها و دادن يک سير منطقي، سعي در گردآوري و دستهبندي تلاشهاي فقهالحديثي او در محدودهي شرح بزرگش روضةالمتقين داريم. روضة المتقين، شرح عربي او بر کتاب من لايحضره الفقيه، يکي از کتب اربعهي حديث شيعه است. از ويژگيهاي کتاب من لايحضره الفقيه و به تبع آن روضة المتقين، آن است که افزون بر احاديث فقهي، بر احاديث اخلاقي و موعظهها نيز مشتمل است و توان شارح را در هر دو حوزهي وسيع فقه و اخلاق، نمود ميدهد. چهارجلد اين شرح به تفصيل ديده شده است (1) و به يکي دو جلد در مناسبتهاي خاص مراجعه کردهام. از اين رو، جاي تحقيقي جامعتر و با ارائهي شواهد بيشتر موجود است، و کمبود منابع و متون در زمينهي فقه الحديث، ايجاب ميکند که انديشمندان جوان، نوشتههايي نوتر و عميقتر را ارائه دهند.ما ابتدا فقهالحديث را از ديدگاه مقبول معاصر تعريف ميکنيم و جايگاه و اهميت آن را بازگو کرده، و سپس سير منطقي و متداول فهم حديث، به ويژه احاديث نيازمند به شرح و تفسير را برشمرده و ضمن توضيح مختصر هر مرحله، مصداقها و نمونههايي از فعاليتهاي انجام پذيرفته از سوي محمّد تقي مجلسي (رحمةالله) را ارائه ميدهيم.
تعريف فقهالحديث
فقه الحديث، دانشي است که به بررسي متن حديث ميپردازد و با ارائهي مباني و سير منطقي فهم آن، ما را به مقصود اصلي گويندهي حديث نزديک ميگرداند. (2)اين مباني و شيوهها که از قواعد ادبي، اصولي و کلامي و ديگر قوانين عقلي و عقلايي استخراج گشته است، و در قالب يک سير منطقي و جريان پويا تعريف ميگردد، ما را در يافتن معاني اصلي حديث و فهم درست و برتر مقصود آن و نيز جاي دادنش در يک نظام همگون اعتقادي، ياري ميرساند، به گونهاي که به ساختار به هم پيوستهي زباني و عقلاني حاکم بر مجموعهي احاديث، خللي وارد نيايد.
فقهالحديث، از دانشهاي حديثي مربوط به متن است که به فهم محتوا و مضمون حديث ياري ميرساند، و شرح متن حديث و حلّ مشکلاتِ بر سر راه فهم آن را به عهده دارد. (3)
اگرچه همهي دانشهاي حديثي با تمام شاخههاي فرعي خود، مهم و حتي ضروري هستند، اما آنچه که به گونهي مستقيمتري در ارتباط با شرح و فهم مقصود اصلي حديث، و بهرهگيري از آن در ديگر علوم الهي و انساني، و به صحنهي عمل درآوردن و تحقق بخشيدن آن در زندگي است. دانش (فقهالحديث) است که اگر درست به کار بسته شود و مسير منطقي آن به تمام و کمال پيموده شود، ما را به مفهوم حقيقي حديث نزديک ميگرداند و پس از عبور از بوتهي نقد، وظيفهي علمي و عملي ما را معين ميسازد و پس از فراغ از حجيّت آن، اين وظيفه را اعتبار ميبخشد و عمل ما را به دين مستند ميکند.
اهميت فقهالحديث
براساس آنچه گفته آمد، کاميابي در اين شاخه، ميتواند کوششهاي ما را در ديگر گونههاي علوم حديثي با ثمر سازد، و حديث پروژه را از زيباييهاي کلام اهلبيت بهرهمند و در لذتهاي فهم حديث، غوطهور کند.نکتهي حائز اهميّت در اينجا، آن است که هر چه دربارهي حديث بگوييم و هر استفادهاي که بخواهيم از حديث ببريم، به گونهاي مستقيم و بدون واسطه، به فهم آن منتقل ميشود. اگر حديث فهميده نشود، مانند آن است که خوانده نشده و مورد استفاده قرار نگرفته است.
در اينجا، بهتر است اهميّت فقهالحديث و فهم روايت را ابتدا از خود احاديث و امامان معصوم (عليهمالسلام) برگيريم، که نخستين هشداردهندگان به اين مهم و اولين شارحان حديث و سنّت نبوي بودهاند و در کشف معاني آن، کوششهايي پيگير داشتهاند. سپس اهميت آن را به مناسبت نوشتار، از زبان عالمان، سپس مرحوم مجلسي (رحمةالله) بياوريم که شرح بزرگ او بر کتاب منلايحضره الفقيه و رنجي که بر سر فراهم آمدن آن نهاده، خود به تنهايي شاهد مدعاي ماست.
عبيدهي سلماني، هشدار امام علي (عليهالسلام) را در اين زمينه چنين نقل ميکند:
يا أيّها الناس! اتّقواالله و لا تفتوا بما لاتعلمون، فإنّ رسولالله (صلي الله عليه و آله و سلم) قد قال قولاً آل منه إلي غيره، و قد قال قولاً من وضعه في غير موضعه کذب عليه... ؛ (4)
امام صادق (عليهالسلام) نيز اين شيوه را در پيش گرفته و همين احتياط را در احاديث خود و ديگر امامان، ضروري ميداند. ايشان ميفرمايد:
حديثٌ تدريه خيرٌ من ألفٍ ترويه، و لايکون الرجل منکم فقيهاً حتّي يعرف معاريض کلامنا، و إنّ الکلمة من کلماتنا لتنصرف علي سبعين وجهاً، لنا من جميعها المخرج؛ (5) يک حديث بفهمي، بهتر از آن است که هزار حديث [نفهميده] نقل کني. هيچ يک از شما فقيه و بيناي در دين نميشود، مگر آن که تعريضهاي کلام ما را بشناسد. گاهي سخني از سخنان ما هفتاد تفسير دارد که براي همه آنها پاسخ داريم.
همچنين آن امام همام ميفرمايد که اگر کسي توان فهم معاني احاديث اهلبيت (عليهمالسلام) را يافت و به ژرفاي اين دريا رسيد، فقيهترينِ مردم خواهد بود:
أنتم أفقه الناس إذا عرفتم معاني کلامنا، إنّ الکلمة لتنصرف علي وجوه، فلوشاء إنسان، لصرف کلامه کيف شاء و لا يکذب؛ (6)
شما بيناترين مردم در دين هستيد، هرگاه [عميقِ] معاني سخنان ما را بفهميد، گاه، يک سخن قابليت معاني گوناگوني دارد و اگر کسي بخواهد، ميتواند سخنش را به دلخواه خود معنا کند، در حالي که دروغ هم نگفته است.
گفتني است مؤلّف کتاب من لايحضره الفقيه، شيخ صدوق، کتاب اصلي فقه الحديثياش، معاني الأخبار را - که منبعي کهن، معتبر و کمنظير در زمينهي فقهالحديث است -، با اين روايت آغاز کرده و نام کتاب خود را نيز، از همين روايت برگرفته است.
در برخي موارد، فهم نادرست حديث، اثر بدتري از نفهميدن و نديدن و نشنيدن روايت دارد. کژراهههاي پديد آمده و کيشها و فرقههاي گوناگون منتسب به دين، ريشه در سوء فهم و برداشتهاي نادرست از متون ديني و به ويژه حديث دارند، و سخن دانشمند و محدّث بزرگ شيعي قرن چهارم، نعماني (7)، در مقدمهي کتاب سترگش الغيبة، مؤيّد اين معناست:
لعمري ما أُتيَ من تاه و تحيّر و افتتن و انتقل عن الحقّ و تعلّق بمذاهب أهل الزخرف و الباطل، إلّا من قلّه الرواية و العلم و عدم الدراية و الفهم، فإنّهم الأشقياء لم يهتمّوا لطلب العلم، و لم يتعبوا أنفسهم في اقتنائه و روايته من معادنه الصافية، علي أنّهم لو رووا ثمّ لم يدروا، لکانوا بمنزلة من لم يروِ، و قد قال جعفر بن محمّدالصادق (عليهالسلام): «اعرفوا منازل شيعتنا عندنا علي قدر روايتهم عنّا و فهمهم منّا»، فإنّ الرواية تحتاج إلي الدراية، و «خبر تدريه خير من ألف خبر ترويه»؛ (8)
به جانم سوگند! که هيچکس سرگردان و متحير و مفتون نگشت و از حق نبريد و به باطل و پوچي نپيوست، جز آن که اندوخته علم و روايتش اندک بود و از دقت و فهم تهي. اين شوربختان به جستوجوي دانش همت نگماشتند و رنج به چنگ آوردن و نقلش را از کانهاي ناب آن به جان نخريدند و اگر هم نقل ميکردند، چون به ديده تامّل و دقت در آن نمينگريستند، باز بسان کسي بودند که چيزي نقل نکرده است. امام جعفر صادق (عليهالسلام) فرموده است: «منزلت شيعيانمان را نزد ما، با مقدار نقل و فهمشان از سخنان ما بسنجيد»، زيرا که روايت نيازمند فهم است و «يک حديث بفهمي، بهتر از آن است که هزار حديث [نفهميده] نقل کني».
با توجه به اين هشدارها و در همين راستا، مرحوم مجلسي (رحمةالله) چنين ميگويد:
لاتکن ممّن ينقل الأخبار و لايفهم معانيها، أو يفهمها و لايتفکّر في عواقبها؛ (9)
از کساني مباش که تنها به نقل احاديث اکتفا ميکنند و از فهم معاني [ژرفِ] آن غافلاند، يا اين که معاني را ميفهمند، اما در نتايج و پيامدهاي آن انديشه نميکنند.
براساس همين اهميت و نيز آنچه که در تعريف فقهالحديث گذشت، ميتوانيم علت کوشش دراز دامن علّامه مجلسي را بهتر درک کنيم که در نوع خود، از زمرهي اولين کارهاي شرحالحديثي است. بسياري از نوشتهها، سخنان و کوششهاي مجلسي (رحمةالله)، و پيجوييهاي وقتگير و فرصتگير او در تفسير لغات متن و فهم بهتر و برتر از حديث، و کاربرد مفاهيم اصول فقه و قواعد فقهي و استشهاد او به آيات و احاديث ديگر و کتب لغت، در همين جايگاه معنا ميدهد. او با بهرهبردن از علوم قرآني، حديثي، ادبي، فلسفي و حتي عرفاني و با تکيه بر اندوختههاي فراوان خود، گامبه گام به مفهوم و مقصود حديث نزديک گشته و فهم خود را سخاوتمندانه در اختيار نهاده است. ما معتقديم او اين گامها را به گونهاي منطقي برداشته و مراحل فهم حديث را به درستي پشت سر نهاده است. اکنون، در ابتدا و به اختصار، مراحل فهم حديث را برشمرده و در هر گام، شواهد خود را ميآوريم.
مراحل فهم حديث
فهم حديث، يک اتفاق لحظهاي و ساده نيست و حداقل بسياري از احاديث، نيازمند پشت سرنهادن دو مرحلهي کلي هستند:الف- فهم متن
ب- فهم مقصود
اما پيش از اين دو، احراز صحّت متن و درستي انتساب آن به معصوم (عليهالسلام)، پيشنياز اصلي براي طي مسير فهم حديث است. اين پيشنياز، از آن رو اهميت دارد که حديث در طول مسير تاريخي خود، دچار عارضهي تصحيف و تحريف و نيز جريان نقل به معنا گشته است. تغييرات عمدي و سهوي راويان و جواز گزارش معناي حديث در قالب واژههايي ديگر، ميطلبد که هر خوانندهي حديث، به ويژه اگر قصد شرح و عمل به آن را دارد، از صحّت متن در دسترس خويش، اطمينان نسبي بيابد، و مجلسي پدر به خوبي اين نياز اوليه را تشخيص داده و آن را برآورده است.
احراز صحّت متن
مقابلهي نسخههاي متعدد
دستيابي به نسخههاي متعدد و دسترسي به گزارشهاي متفاوت راويان و کتابهاي حديث، از بهترين راههاي احراز صحّت متن و يافتن اطمينان نسبي از سخن ابراز شده به وسيلهي امام معصوم (عليهالسلام) است. نسخههاي متعدد به طور معمول، شامل دستنويسهاي کاتبان مختلف در طول دورهي استنساخ و نسخهبرداري از کتابهاست، اما در نزد بسياري از مصحّحان و محدّثان، منحصر به آنها نيست، بلکه گزارشهاي دو کتاب حديثي از يک راوي و با يک سند و طريق نيز ميتوانند، نسخههاي هم عرض و متعدد از يک متن محسوب شوند و از اينرو، نقل کليني و صدوق در موارد متعددي ميتوانند نسخههاي متعدد يک حديث به شمار آيند و به طريق اولي، نقل صدوق در کتاب منلايحضره الفقيه، ميتواند به تصحيح متن علل الشرايع و يا به عکس، کمک کند.از تلاشهاي مجلسي (رحمةالله)، نمونههايي را در هر دو گونهي برشمرده شده، سراغ داريم. او در توضيح واژهي «نحيزه» در حديث «نعمالعون الادب للنحيزة» ميگويد:
أي النفس، فإنّ العبادات الظاهرة لطف في العبادات الباطنة من الإخلاص و الشکر... و في بعض النسخ «للخيرة» أي الأخيار. (10)
يعني نفس (و باطن)، براي اين که عبادتهاي ظاهري، کمک [و زمينهاي] براي عبادتهاي باطني از قبيلِ اخلاص و شکر است... و در بعضي از نسخهها «للخيرة»، يعني نيکان آمده است.
در همين زمينه و در مورد مقدار خون معفوّ عنه در نماز، عباراتي چنين ميآورد: «و إن کان الدم دون حمّصة فلا بأس»... و في بعض النسخ بالخاء المعجمة و الصاد المهملة بمعني أخمص، و کأنّه تصحيف؛ (11)
اگر خون، کمتر از يک دانه عدس باشد، اشکالي ندارد. در بعضي از نسخهها (خمصه) ذکر شده، به معناي گودي کفِ دست، که به نظر ميآيد تصحيف باشد. و نمونهي سوم که اهميت توجه به نسخه بدلها را در فهم و اخذ نتيجه از حديث به روشني نشان ميدهد، مربوط به غسل مسّ ميّت است. او در عبارت «و غسل مَن مسّ ميّتاً واجب» که عبارت يک نسخهي کتاب من لايحضره الفقيه است، ميگويد:
و في بعض النسخ و في نسخ «التهذيب»، «غسل من غسّل» بدله (12)، و المراد به المسّ أيضاً.
در بعضي از نسخهها [ي کتاب من لايحضره الفقيه] و در تمام نسخههاي تهذيب الأحکام به جاي «غسل بر کسي که مردهاي را لمس کند» عبارتِ «غسل بر کسي که مردهاي را غسل دهد» آمده، که مراد از آن [غسل مرده]، تماس با اوست. نمونهي اخير، شاهد تلاش گستردهي مجلسي در دسترسي به نسخههاي متعدد براي تصحيح يک لغت و يک قطعه کوچک از متن حديث است و از اينرو، از مصاديق زمينهي دوم، يعني تصحيح متن حديث با استفاده از ديگر احاديث است.
مصداق ديگر اين تلاش، به هنگام شرح خطبهي مشهور «وسيله»، از امام علي (عليهالسلام) به چشم ميآيد. مجلسي (رحمةالله) تمام متن اين خطبهي بزرگ را در من لايحضره الفقيه، با سه کتاب ديگر سنجيده است، يعني نهجالبلاغة، کافي و أمالي صدوق، و سپس فرقها را يکبه يک و با حوصلهي تمام گوشزد کرده است. به عنوان نمونه، ميتوان به «مفتضحات النوائب» به جاي «مفظعات النوائب»، «لا نصب أوضع من الغضب» به جاي «لا نسب... »، «و ان أسعد بالرضا» به جاي «أو أسعده بالرضا» در نهجالبلاغة اشاره کرد. (13)
مجلسي از رهگذر همين مراجعات فراوان به نسخهها، به سقطها و نقصانها و نيز افزودههاي ناسخان و راويان که إسناد يا فهم حديث را با مشکل جدّي روبرو ميکند، پيبرده و آنها را تذکر داده است. او در باب طهارت، به هنگام شرح حديث «دخول مردم به دين و آمدن فوج فبيلهي أزد از يمن»، ميگويد:
و الظاهر أنّه سقط من العبارة شيء، و يؤيّده ما رواه الصدوق في العلل؛
گويي چيزي از عبارت افتاده است و روايت شيخ صدوق در کتاب علل الشرايع اين را تاييد ميکند. (14)
علّت اين تحقيق و ارجاع به نسخه و کتاب ديگر، نقل مستقيم اين قضيه از سوي امام صادق (عليهالسلام) است که نميتواند در عصر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) باشد تا خود شاهد واقعهي دخول قبيلهي ازد گردد، اما در نقل عللالشرايع، امام صادق (عليهالسلام) اين قول را به پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نسبت ميدهد و اسناد و نسبت حديث درست ميشود.
و در جايي ديگر و به گاه شرح حديث، به نقل عبارتِ زياد گشته در تهذيب الاحکام شيخ طوسي اشاره ميکند. (15)
مثال بارز زيادهي در حديث، خلط تفسير راوي با متن است. مجلسي به خوبي متوجه اين نکته بوده و به مناسبت بدان تذکر داده است. مثلاً در ذيل حديث «ليس للنساء من سَرّاة الطريق، و لکن جنبيه؛ يعني وسطه؛ شايسته نيست زنان از وسط راه بروند، بلکه از کنارههاي آن حرکت کنند»، ميگويد:
«يعني وسطه» تفسير راوي از «سراة» است. (16)
مرحوم مجلسي (رحمةالله)، در تصحيح و تدقيق متن نسخهها، تنها به آنچه در دسترس دارد بسنده نميکند و براساس تسلّط کمنظيرش بر اخبار اهلبيت (عليهمالسلام)، از حافظهي خود کمک ميگيرد و نسخههاي نامأنوس را توجيه ميکند. همهي ما حديث «لايشکر الله من لا يشکر النّاس» را شنيده و در بسياري از محاورات روزمرهي خود بدان استناد ميکنيم، و مجلسي (رحمةالله) هم در آغاز اين معنا را ميپذيرد، اما با توجه به اخبار ديگر و با ياري گرفتن از يک نسخه، برداشتي متفاوت و شايد مقبولتر را ارائه ميدهد و چنين ميگويد:
قد تقدّمت الأخبار في ذمّ ترک شکر المنعمين من الناس، و ليس في بعض النسخ لفظة «لا»، و کأنّه من النسّاخ، و يمکن أنّ المراد به من کان نظره إلي الناس فقط؛ (17)
احاديثي که ناسپاسي در مقابل احسان و نيکي مردم را نکوهش ميکرد، ذکر شد؛ اما در بعضي از نسخهها لفظ «لا» وجود ندارد و احتمال دارد از اشتباه نسخهبرداران باشد، ولي ممکن است عبارتِ «لايشکرالله من يشکر الناس» صحيح باشد و منظور از آن، کساني باشند که هنگام سپاسگزاري، با غفلت از نعمت دهنده حقيقي تنها به مردم توجه دارند.
اين توجيه عبارات به ظاهر نامقبول و استخراج احتمالات مقبول از آن، نشاندهندهي فهم عميق مصحّح و محدّث است و هم ابراز کار او، تا سريع و شتابآلود، نسخهاي را کنار نگذارد و خوانندگان را از متني که محتمل است واقعي، و حتي درستتر از ديگر متون باشد، محروم نکند.
نمونههاي متعدد تصحيح متن، آنچنان فراواناند که اگر فقط نشاني آنها بيايد، صفحات زيادي را پر ميکند و از اينرو، اين بخش را با ارجاع به چند نشاني به پايان ميبريم. (18)
بر نمودن تصحيفها
تصحيف و تحريف، به عنوان دو فعاليت خواسته و ناخواسته، موجب نرسيدن متن اصلي حديث به ما شده است. تغيير متن حديث، به طور غالبي، تغيير مفهوم حديث را در پيدارد و از اينرو، آگاهي از وقوع يا عدم وقوع آن، جزو پيشنيازهاي فهم حديث است. کشف تصحيف افزون بر دسترسي به نسخههاي ديگر، کاوشهاي عقلي و سنجش متن با موازين مقبول در حوزهي مرتبط با محتواي حديث را ميطلبد، تا در يک تعامل دو سويه ميان دادههاي حديث و داشتههاي ذهني، به متن اصلي صدور يافته از معصوم (عليهالسلام) نزديک شويم. حديث زير، نمونهي خوبي براي اين بحث است. مجلسي (رحمةالله) در مسئله ازدواج فرد «خصيّ»، حديثي اينگونه را نقل ميکند:سُئل أبوجعفر (عليهالسلام) عن خصّي تزوّج امرأة و هي تعلم أنّه خصّي، قال: جائز، قيل له؛ إنّه مکث معها ما شاءالله ثمّ طلّقها، هل عليها عدّة؟ قال: نعم، أليس قد لذّ منها و لذّت منه؟؛
از امام باقر (عليهالسلام) در مورد مرد عقيمي سؤال شد که با زني ازدواج کرده، در حالي که زن ميداند او عقيم است، حضرت فرمود: جايز است. گفته شد: اگر مدتي با آن زن زندگي کند و سپس او را طلاق دهد، آيا عده بر زن واجب است؟ حضرت فرمود: بله، مگر نه اين است که از همديگر لذت بردهاند؟
حديث، با اين متن درست مينمايد و مقبول، اما مجلسي ميگويد:
و في بعضها «قد ولد و ولدت منه»، و هو تصحيف من النسّاخ؛
و در برخي نسخهها آمده است از هم بچهدار شدند و اين تصحيف است. (19)
حکم روشن و قاطع مجلسي (رحمةالله) به تصحيف، ناشي از اين فهم عقلاني است که خصّي نميتواند بچهدار شود و زن را بچهدار کند، و اين به راحتي زمينهي حکم شارح را به تصحيف فراهم ميآورد.
نمونهي ديگر، حديث «تستحبّ عَرَامة الغلام في صغره؛ ليکون حليماً في کبره» است. عرامهي غلام، يعني شيطنت پسر در کودکي، موجب بردباري و خوي خوش او در بزرگي است، و صرفنظر از صحّت و سقم محتوا، نميتوان به جاي «العرامة»، الغرامة» نهاد و از اينرو، مجلسي حکم به تصحيف نسخهي منقوطه داده است. (20)
کشف تقطيع
آنچه را ميتوان در مسئلهي بررسي متن و کوششي براي دستيابي به اصل آن، به عنوان مانعي ديگر برشمرد، تقطيع راويان نسبت به متن حديث است که يکي از بزرگترين موانع فهم حديث، يعني حذف قرينههاي سياقي را موجب ميشود، هر چند برخي تقطيعها، آن چنان هنرمندان و با دقت صورت ميپذيرد که جمله، همان معناي پيش از تقطيع خود را حفظ ميکند، اما تعداد تقطيعهاي منجر به نافهمي و يا بدفهمي، کم نيستند.نمونهي آشکار تقطيع، متنهاي انتخاب شدهي سيدرضي در نهجالبلاغه است. او گزارشهاي راويان از خطبهها و نامههاي امام علي (عليهالسلام) را به ديدهي ادبي نگريسته و از اين رو، بسياري از جملات را نقل نکرده است. مجلسي (رحمةالله) به اين نتيجه توجه داشته و به هنگام شرح خطبهي وسيله از امام علي (عليهالسلام)، نه به سراغ نهجالبلاغه ميرود و نه به متن صدوق در أمالي اعتماد ميکند. او اين متنها را با نقل کامل کليني ميسنجد و ميگويد:
و في الکافي زيادات، و کأنّ المصنّف (أي الصدوق) انتخب هذه الکلمات منها؛ لإنّه رواها في الأمالي... ؛ (21)
در کافي اضافاتي است و به نظر ميرسد، مصنف [صدوق] اين کلمات را از آن متن برگزيده؛ چرا که آن را در الامالي [به طور کامل] نقل کرده است.
او سپس با توجه به همهي متن در دسترسش، به شرح خطبه ميپردازد و نکات دقيقي را عرضه ميدارد، که ورود به آن، ما را از تعقيب هدف اين گفتار دور ميدارد.
فهم نقل معنا
آخرين مسئلهي مرتبط با نقل متون، نقل معنا و نه نقل عينالفاظ است، و هر محدّث بيش از کار با حديث، بايد موضع خود را در قبال آن مشخص کند، و دربارهي قبول وقوع آن و آثار کلي و جزيي اين پذيرش، بينديشيد. برخي گفتهاند: اگر کسي نقل معنا را پذيرفت و آن را عمومي و متداول ديد، ديگر نميتواند به الفاظ ريز و خرد و همهي ترکيبهاي نحوي و مجازي متون حديث استناد تام و تمام کند، بلکه ميبايد به قدر مشترک نقلها بسنده کند، اما آيا اين معنا درست و اين استلزام برقرار است؟ ما در کتاب روش فهم حديث، (22) به اين نکته پرداخته و بر اين ادعا، دليلهايي را ارائه دادهايم که نقل معنا شايع بوده است، اما تغييرات حاصل از آن، چندان وسيع و متفاوت از نقل اصلي نبوده است که حجيّت متون احاديث را نابود کند، و همانجا گفتهايم که افزون بر اعتبار يافتن قدر مشترک نقلها، بقيهي قسمتهاي احاديث هم به اعتبار حجيّت خبر واحد، معتبر ميشوند و فقط بخشهاي معارض با هم، از حجيّت ساقط ميشوند، امري که نتيجهي منطقي تعارض است و منحصر به نقل معنوي احاديث نيست؛ چه در بسياري از موارد، يک راوي، بخشي از واقعه را نقل ميکند و راوي ديگر، بخش ديگري را و از اينرو، گاه ميتوان همهي نقلها را به هم ضميمه کرد و همهي متنها را حجّت دانست. تنها تکليف به عهده آمده از پذيرش نقل معنوي، بسنده نکردن به يک متن و يک گزارش حديثي است، و ضروري ديدن کاوش از متنهاي مشابه با مضمونهاي متّحد در يک موضوع، امري که آن را خانوادهي حديث ناميدهايم و ضرورت تشکيل آن، از ناحيههاي ديگر هم احساس و اثبات ميشود.در اين ميان، مجلسي (رحمةالله) امکان نقل معنا را پذيرفته و به وقوع تاريخي آن معتقد است، (23) و آن را منحصر به شيخ صدوق نميداند و در روايات کتاب متقني همچون کافي هم اين معنا را پذيرفته است، (24) اما اين پذيرش، مانع از موشکافيهاي او در متن حديث و استناد به الفاظ و واژههاي ريز و درشت متون حديث نگشته است، بلکه وي را وادار به جستجو از نسخههاي متفاوت و نقلهاي ديگر محدثان کرده است که بخشي در مقاله پيشين گذشت و بخشي ديگر، از يک مراجعهي سطحي به روضةالمتقين، هويدا ميشود. مجلسي (رحمةالله) بدون استثنا، در هر جا که متن مشابهي از کليني و شيخ طوسي و يا ديگر کتب شيخ صدوق و ديگران داشته، آن را در شرح حديث آورده است و از مجموع متون و گزارشهاي حديث سود جسته است، (25) او حتي حروف جرّ را که انواع متعددي دارند و گاه به جاي هم به کار ميروند، مورد استناد قرار ميدهد و براساس معاني آنها، حديث را معنا ميکند. او امامان را فصيحترين عرب ميداند (26) و براين اساس، به موشکافي در ادبيات متون حديثي ميپردازد. او در شرح عبارات «ويغسل ما بقي من عضده»، در باب طهارت و وضو ميگويد:
يمکن أن تکون «من» بيانية، و يظهر منه وجوب غسل العضد بدل المرفق، کما ذهب إليه بعض الأصحاب، أو استحبابه کالأکثر، و يمکن أن تکون تبعيضيّه، بأن يکون المراد مابقي من المرفق من رأس العضد؛ (27)
امکان دارد «من» بيانيّه باشد. در اين صورت، يا ظهور در وجوب شستن بازو، به جاي آرنج دارد؛ همچنان که بعضي از فقهاي اماميه قايلاند، يا استحباب آن؛ همانند نظر بيشترشان. احتمال ديگر تبعيضيّه بودن آن است؛ به اين معنا که منظور، شستن قسمت باقي مانده از آرنج از ابتداي بازوست.
و در شرح حديث صفات مؤمن، ذيل عبارت «ولا يتحامل علي الأصدقاء» ميگويد:
أي لا يکلّمهم مالا يطيقون، و في [الوافي] للأصدقاء، أي لا يتحمّل الآثام لأجلهم، بأن يشهد لهم شهادة الزور، أو يحکم بخلاف الحقّ لهم؛ (28)
يعني به چيزي که توانايي آن را ندارند، وادارشان نکند و در کتاب الوافي به جاي «علي الاصدقاء» «للأصدقاء» آمده است؛ يعني، به خاطر دوستانشان بار گناهان را بر دوش نکشد، يا با گواهي دروغين دادن به نفع آنها داوري ناحق نکند.
يک نمونهي تفصيلي و پرشاهد، شرح مجلسي بر خطبهي متّقين از امام علي (عليهالسلام) است که چندين صفحه را به خود اختصاص داده است، و نسخه بدلهاي کافي و نهجالبلاغه را در کنار متن صدوق در کتاب منلايحضره الفقيه مطرح ميسازد. و گاه احتمالات خود را هم ميافزايد و سپس، به شرح همين عبارات و متون، با همهي ظرافتهاي زباني و متني آنها آغاز ميکند. (29)
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. ؟؟؟، ج، 1، 8، 12 و 13.
2. براي آگاهي بيشتر از تعريف و نيز ديدگاههاي ديگر، بنگريد: روش فهم حديث، ص 7.
3. دانشهاي حديثي، در يک دستهبندي کلي، به دانشهاي مربوط به رجال و سند حديث و علوم مرتبط با متن و محتواي آن تقسيم ميشود. دستهي سوم دانشهاي حديثي نيز، به هر دو بخش سر ميکشد و يا از فرآوردههاي هر دو دسته براي ابداع و حلّ مسائل خود کمک ميگيرد.
دستهي نخست و مسائل مربوط به احوال راويان و معاصرت و اتصال طبقات آنان با يکديگر، و مشکلات مربوط به اسناد روايات، در علم «رجال» ساماندهي شده و ياريگر حجيّت و مقبوليت حديث بوده است. دستهي دوم علوم، حديث همان فقهالحديث است و دستهي سوم، با شاخههايي همچون مصطلح الحديث، نقد حديث و تاريخ و کتاب شناخت حديث، بيشتر ناظر به مسائل بروني و جانبي حديث هستند و در کنار دوگونهي پيشين، دانشهاي حديثي را سامان ميبخشند.
4. تهذيب الأحکام، ج 6، ص 295 (ح 823).
5. معاني الأخبار، ص 2.
6. معاني الأخبار، ص 1.
7. ابوعبدالله محمّدبن ابراهيم بن جعفر نعماني، مشهور به ابنزينب (م قرن 4).
8. الغيبة، ص 22 (مقدمه).
9. روضة المتقين، ج 1، ص 349.
10. روضةالمتقين، ج 13، ص 48.
11. روضةالمتقين، ج 1، ص 215.
12. يعني به جاي «مسّ» «غسل» است و اکنون نيز در نسخههاي چاپ شده همين گونه است، بنگريد: کتاب من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 45.
13. روضة المتقين، ج 13، ص 169 - 173 و براي نمونهي ديگر بنگريد: ج13، ص 61؛ ج 8، ص 10 و 54.
14. روضةالمتقين، ج 1، ص 172.
15. همان، ج 8، ص 138.
16. همان، ج 8، ص 367.
17. روضةالمتقين، ج 13، ص 21.
18. بنگريد: روضةالمتقين، ج 1، ص 80 «اکثر» و «اکبر»، ص 101؛ «أن لا اُحدث بلساني شيئاً» و «أن لا اُحدث حدثا» و ص 291، «أنق غسلي» و «أنق غلّي» و ص 344 و ... .
19. روضة المتقين، ج 8، ص 282.
20. همان، ج 8، ص 653.
21. همان، ج 13.
22. روش فهم حديث، ص 154 - 160.
23. بنگريد: روضةالمتقين، ج 8، ص 130 و ص 198، ص 298، ص 374.
24. روضة المتقين، ج 8، ص 6.
25. تمام شرح مجلسي مشحون از اين موارد است و ماتنها به يک مورد دربارهي نامهنگاري و خشککردن نوشتههاي خطي که رسمي در قديم بوده است، ارجاع ميدهيم، ج 12، ص 135 و ص 136، ما اين چند متن را در مباحث مربوط به خانوادهي حديث در مقالهاي ديگر (از مفهوم تا مقصود) ميآوريم.
26. روضةالمتقين، ج 1، ص 272.
27. ج1 ، ص 162.
28. روضةالمتقين، ج 12، ص 14.
29. همان، ج 12، ص 16 - 29.
مسعودي، عبدالهادي؛ (1391)، در پرتو حديث، قم: سازمان چاپ و نشر دارالحديث، چاپ دوم.