عشق‌ در آيينه‌ عقل‌ و نقل‌

عشق، كيمياي‌ جاودانه‌ است‌ كه‌ مي‌تواند هر مِسي‌ را به‌ زر تبديل‌ كند. بقاي‌ بشر، مرهون‌ وجود عشق‌ است؛ چنان‌ كه‌ تجلي‌ بسياري‌ از علوم، هنرها، آباداني‌ها و بسياري‌ از افعال‌ و پديده‌هاي‌ شگفت‌انگيز، همچنين‌ رونق‌ و طراوت‌ زندگي‌ آدميان، دستاورد عشق‌ به‌ شمار مي‌آيد. مهم‌تر اين‌ كه‌ در حلقهِ‌ واصلان، در مجمع‌ فيلسوفان، در ديار عارفان، در حجرهِ‌ فقيهان، در عرصهِ‌ همهِ‌ عالمان‌ و در سراي‌ اهالي‌ هر گونه‌ حرفه‌ و فن، سخن‌ از عشق‌ است‌ و بدون‌ مبالغه‌ بايد گفت‌ جمعيتي‌ بدون‌ عشق‌ يا سرايي‌ بدون‌
چهارشنبه، 16 ارديبهشت 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عشق‌ در آيينه‌ عقل‌ و نقل‌
عشق‌ در آيينه‌ عقل‌ و نقل‌
عشق‌ در آيينه‌ عقل‌ و نقل‌

نويسنده : سيد محمد شفيعي مازندراني

اشاره‌

عشق، كيمياي‌ جاودانه‌ است‌ كه‌ مي‌تواند هر مِسي‌ را به‌ زر تبديل‌ كند. بقاي‌ بشر، مرهون‌ وجود عشق‌ است؛ چنان‌ كه‌ تجلي‌ بسياري‌ از علوم، هنرها، آباداني‌ها و بسياري‌ از افعال‌ و پديده‌هاي‌ شگفت‌انگيز، همچنين‌ رونق‌ و طراوت‌ زندگي‌ آدميان، دستاورد عشق‌ به‌ شمار مي‌آيد. مهم‌تر اين‌ كه‌ در حلقهِ‌ واصلان، در مجمع‌ فيلسوفان، در ديار عارفان، در حجرهِ‌ فقيهان، در عرصهِ‌ همهِ‌ عالمان‌ و در سراي‌ اهالي‌ هر گونه‌ حرفه‌ و فن، سخن‌ از عشق‌ است‌ و بدون‌ مبالغه‌ بايد گفت‌ جمعيتي‌ بدون‌ عشق‌ يا سرايي‌ بدون‌ حضور آن، سراغ‌ نداريم، از عرش‌ تا فرش‌ و از زمينيان‌ تا واصلان‌ درگاه قرب، همه‌ اهل‌ عشقند.
نه‌ فقط‌ انسان، عاشق‌ است، كه‌ همهِ‌ ذرات‌ عرشي‌ و فرشي‌ عاشقند. بنابراين، بايد گفت‌ كه‌ همهِ‌ جهان، عاشق‌ و تسبيح‌ گوي‌ آن‌ جمال‌ جميلند، گرچه‌ ما بسياري‌ از آن‌ها را به‌ دور از هر گونه‌ شعور مي‌پنداريم: «وَلَكِن لّاَ تَف قَهُونَ تَس بِيحَهُم »
ابن‌ سينا در رسالهِ‌ «العشق»، به‌ اين‌ مسأ‌له‌ اذعان‌ دارد كه‌ همهِ‌ موجودات، جوياي‌ كمال‌ هستند و پرودگار حكيم، براساس‌ حكمت‌ بالغهِ‌ خود، آن‌ها را به‌ گونه‌اي‌ آفريده‌ كه‌ از نقص‌ به‌ سوي‌ كمال، شائقند و اين‌ عشق‌ غريزي، در سرشت‌ همهِ‌ موجودات، مخمّر و غيرمفارق‌ است.1
عارف‌ معروف، غياث‌ الدين‌ منصور دشتكي، در كتاب‌ پرارج‌ خود، مقامات‌ العارفين‌ مي‌نويسد: «... وَ لاَ يَخ لُو شَي يٌ مِنَ المُوجُوداتِ عَن هُ» (ا‌ي‌ ال عِشق)2 يعني‌ هيچ‌ يك‌ از موجودات، از عشق، دور نيست.
به‌ قول‌ علامه‌ شاه‌ آبادي، انسان‌ «فطرت‌ عاشقه» دارد و عشق‌ به‌ كمال، در نهاد او قرار داده‌ شده‌ است.3
البته‌ آن‌ چه‌ در زندگي‌ آدميان‌ خودنمايي‌ مي‌كند، عشق‌ به‌ حقيقت‌ بي‌ همتاي‌ هستي‌ (خدا) است‌ و عشق‌ مجازي، كه‌ در عرصهِ‌ هواهاي‌ نفساني‌ حضور دارد، چيزي‌ جز عشق‌ حيواني‌ نيست.
حافظ‌ مي‌گويد:
هر آن‌ كسي‌ كه‌ در اين‌ عرصه، زنده‌ نيست‌ به‌ عشق‌
بر او نمرده، به‌ فتواي‌ من، نماز كنيد

چيستي‌ عشق‌

كلمهِ‌ عشق‌ در گفتارهاي‌ ما، بيش‌تر معادل‌ معناي‌ «حبّ»، «خلّ»، «ولي» و... است؛ ولي‌ به‌ معناي‌ اصطلاحي، دوست‌ داشتن‌ افراطي‌ را گويند.4 شيفتگي، وابستگي‌ قلبي‌ و محبت‌ تام‌ عاشق‌ در برابر معشوق، تجلي‌ حضور عشق‌ به‌ شمار مي‌آيد. آن‌ چه‌ به‌ نظر مي‌رسد، شناسايي‌ مراد اصلي‌ از آن‌ است؛ يعني‌ «چه» و يا «كه» باشد. تشخيص‌ اين‌ مسأ‌له، بسيار پر اهميت‌ و سرنوشت‌ ساز است.
شدت‌ حب‌ را «عشق» و شدت‌ بغض‌ را «مَق ت» گويند و جملهِ‌ «علاقهِ‌ شديد قلبي»، تركيب‌ حرفي‌ كلمهِ‌ عشق‌ را تشكيل‌ داده‌ است‌ (ع.ش.ق.)
خليل‌ در كتاب‌ العين در مورد مادهِ‌ «عشق» مي‌نويسد: معشوق‌ را «عشقه» گويند و جمع‌ عاشق، «عُشّاق» و نيز «عشاشيق» يكي‌ از اوزان‌ جمع‌ آن‌ است. «عِشّيق» از واژه‌هايي‌ شمرده‌ مي‌شود كه‌ هم‌ به‌ عاشق‌ و هم‌ به‌ معشوق‌ گفته‌ مي‌شود.
ابن‌ دُرَيد در جَم هَره` اللغه‌ عشق‌ را دربارهِ‌ محبت‌ شديد به‌ كار مي‌برد و كلمهِ‌ عِشّيق‌ را براي‌ عاشق‌ و نيز معشوق‌ به‌ كار مي‌گيرد: «عَشِقَ يَعشَقُ عِش قاً» 5
«عِشّيق، عاشِق‌ و ربّما قالوا للمعشوق‌ عشيّق».6
طريحي‌ در مجمع‌ البحرين، عشق‌ را چنين‌ تعريف‌ مي‌كند: «العِشقُ و هو تجاوز الحدّ في‌ المحبّهپ»7 افراط‌ در محبت‌ ورزي‌ را عشق‌ گويند.
جالينوس‌ حكيم، عشق‌ را از افعال‌ نفس‌ بر مي‌شمرد و مي‌گويد: «العِشقُ مِن‌ فعلِ النفس‌ و هيِ كامنه في‌ الدّماغ‌ و القلب‌ و الكبد...»؛ عشق‌ از اعمال‌ نفساني‌ است‌ و در فكر و جان‌ آدمي‌ جاي‌ دارد. و عاشق، هرگز از انديشه‌ و ذكر معشوق، جدا (بركنار) نيست. فيروز آبادي‌ در قاموس‌ المحيط، عشق‌ را عُج ب‌ مُحِبّ (عاشق)، در برابر محبوب‌ خود مي‌داند، حبّ افراطي، كه‌ چشم‌ و گوش‌ و همهِ‌ حواس‌ عاشق‌ را به تسخير خويش‌ در مي‌آورد: «العِشقُ عُجبُ المُحِبُ بمَحبوبِه‌ ا‡‌و افراطُ الحُبٍّ. ويكون‌ في‌ عفاف، و في‌ دعارهٍ، ا‡‌و عمي‌ الحسّ عن‌ ادراك‌ عيوبه، ا‡‌و مرض‌ وسواسي‌ يجلبه‌ الي‌ نفسِه‌ بتسليط‌ فكره‌ استِحسان‌ بعض‌ الصور، عشقه‌ كعلمه‌ عشقا بالكسر و بالتحريك، فهو عاشق‌ و هي‌ عاشق‌ و عاشقه‌ 8
غزالي‌ در احياء العلوم مينويسد: حب‌ عبارت‌ است‌ از تمايل‌ طبيعي‌ قلب آدمي‌ به‌ سوي‌ چيزي‌ كه‌ لذت‌ بخش‌ است‌ و آن‌ گاه‌ كه‌ اين‌ حب، شدت‌ يابد، آن‌ را عشق‌ نامند: «فالحبٌ عباده‌ عن‌ ميل‌ الطبع‌ اًلي‌ الشيء الملذ فان‌ تأكّد ذلك‌ الميل‌ وقي‌ سَمي‌ عشقاً و البغض‌ عباره‌ عن‌ نفره‌ الطبع‌ عن‌ المولم‌ المتعب‌ فاًذا قوي‌ سَمي‌ مقتاً فهذا اصل‌ في‌ معني‌ حقيقه الحبٍّ لابد من‌ معرفته».9
علامه‌ جزايري در كتاب‌ پرارج‌ خود، انوار نعمانيه، ماهيت‌ عشق‌ را حضور صور خيالي‌ معشوق، در قوهِ‌ تخيل‌ عاشق‌ ميداند و مي‌نويسد: عشق‌ عبارت‌ است‌ از افراط‌ در محبت، به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هيچ‌ گاه‌ عاشق، غافل‌ از ياد معشوق‌ نشود و ياد او از خاطر محو نگردد.10
وي‌ همچنين‌ دربارهِ‌ ماهيت‌ عشق‌ خاطرنشان‌ ميكند: عشق‌ از مادهِ‌ «عشقه» و عشقه‌ گياهي‌ است‌ كه‌ بر ساقه‌ و شاخهِ‌ درخت‌ مي‌پيچد و بالا مي‌رود تا سراسر آن‌ را فراگيرد. عشق‌ نيز سراسر قلب‌ آدمي‌ را تحت‌ الشعاع‌ خود قرار مي‌دهد و چه‌ بسا كه‌ انسان‌ عاشق، رنج‌ها و دردهاي‌ بدني‌ را حس‌ نمي‌كند؛ يعني‌ كاملاً روح‌ و جسم‌ را مشغول‌ خود ميسازد.11
صدرالمتألهين‌ شيرازي در كتاب‌ معروف‌ خود، اسفاراربعه‌ مينويسد: عشق، همان‌ محبت‌ افراطي‌ است‌ و عشق، همان‌ صورت‌ تخيلي‌ شخص‌ معشوق‌ در خاطر عاشق‌ را گويند.12
عشق‌ در نظر ملاصدرا، به‌ طور كلي، عبارت‌ از زياده‌روي‌ در شوق‌ به‌ وصال‌ و متحد شدن‌ با معشوق‌ و در واقع، همان‌ صورتي‌ است‌ كه‌ در نفس‌ عاشق‌ حاصل‌ مي‌شود و همان‌ صورت‌ است‌ كه‌ نفس‌ آدمي‌ را بي‌ قرار مي‌سازد. مي‌توان‌ گفت: معشوق‌ اصلي، همين‌ صورت‌ نفساني‌ است. وي‌ سپس‌ يادآور مي‌شود كه‌ بعضي‌ از اهل‌ نظر، از عشق‌ به‌ «بيماري‌ نفساني»، برخي‌ به‌ «جنون‌ الهي» و عده‌اي‌ نيز به‌ «هَوَس‌ غالب‌ بر نفس» ياد مي‌كنند.13
نتيجه: عشق، چيزي‌ جز تمايل‌ قلبي‌ و محبت‌ افراطي‌ نيست؛ محبتي‌ كه‌ از درجهِ‌ معمولي‌ آن‌ فراتر رفته، در زواياي‌ نفوس‌ آدمي‌ نفوذ كند و آن‌ را پروانهِ‌ شمع‌ معشوق‌ خويش‌ سازد. همچنين‌ عشق‌ مورد نظر اين‌ فصل، اعم‌ از عشق‌ حقيقي‌ و عشق‌ مجازي‌ است.
با توجه‌ به‌ ديدگاه‌هاي‌ مختلف‌ در باب‌ هويت‌ و حقيقت‌ عشق، بايد گفت: عشق، نوعي‌ شيفتگي‌ به‌ شمار مي‌آيد كه‌ ميوهِ‌ آن، سرسپردگي‌ و دلدادگي‌ است‌ و اگر در مجراي‌ درست‌ فطري‌ و الهي‌ خود قرار نگيرد، موجب‌ انحراف‌ عاشق‌ از صراط‌ حق‌ و حقيقت‌ مي‌شود. بر اين‌ اساس، برخي‌ اهل‌ نظر، از آن‌ با عنوان‌ «ماليخوليا» ياد مي‌كنند.6 اين‌ گونه‌ از عشق، مي‌تواند عقل‌ و احساس‌ و همهِ‌ اراده‌ و مبادي‌ تصميم‌گيري‌ عاشق‌ را در جهت‌ هواهاي‌ نفساني‌ و اشباع‌ تمايلات‌ حيواني‌ و اغراض‌ شهواني‌ صاحب‌ خود، در اختيار گيرد.14

انواع‌ عشق‌

برخي‌ از باب‌ نظر، عشق‌ را به‌ دو نوع‌ جسماني‌ و روحاني‌ تقسيم‌ كردهاند. اينان‌ مي‌گويند: عشق‌ جسماني‌ در صدد اشباع‌ خواسته‌هاي‌ حيواني‌ و نفساني‌ است‌ و در صورت‌ حصولِ وصال‌ و دست‌ يابي‌ به‌ مقصود، فروكش‌ ميكند؛ ولي‌ عشق‌ روحاني، عشقي‌ انساني‌ و آسماني‌ و از اعظم‌ كمالات‌ است‌ و با دست يابي‌ به‌ مقصود، شعله‌ورتر و پايدار مي‌شود.15
برخي‌ ديگر از اهل‌ نظر، عشق‌ را به‌ مجازي‌ و حقيقي‌ تقسيم‌ كرده‌اند و بر اين‌ باورند كه‌ عشق‌ مجازي، موجب‌ وسواس‌ دل‌ است‌ و اهل‌ آن‌ جز انسان‌هاي‌ هوا پرست، نفع‌ طلب، نفس‌ پرست، شهوتخواه، خودپرست، معصيتپيشه‌ و سركش‌ در برابر قانون، به‌ ويژه‌ قانون‌ خدا نخواهند بود؛ ولي‌ عشق‌ حقيقي، موجب‌ توجه‌ انسان‌ به‌ عبوديت، سرسپردگي‌ در برابر حق‌ و توجه‌ به‌ ذات‌ احديت‌ و احساس‌ حضور در زندگي‌ روزمره‌ مي‌شود و پيشوايان‌ اين‌ قافله، جز انبياء، اوليا و انسان‌هاي والاي‌ رباني‌ نيستند. جامي‌ ميگويد:
عشقي‌ كه‌ نه‌ عشق‌ جاوداني‌ است‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌بازيچهِ‌ شهوت‌ جواني‌ است‌
عشق، آينهِ‌ بلند نور است‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهوت‌ ز حساب‌ عشق‌ دور است‌
در خاطر هر كه‌ عشق‌ ورزد‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عالم، همه، حبّه‌اي‌ نيرزد 16
همچنين‌ در يكي‌ از رباعيات‌ شيخ‌ بهايي‌ مي‌خوانيم:
علم‌ نبرد، غير علم‌ عاشقي‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مابقي‌ تلبيس‌ ابليس‌ شقي‌
علم‌ رسمي‌ سر به‌ سر قيل‌ است‌ و قال‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌نَي‌ از آن‌ خاصيتي‌ حاصل‌ نه‌ حال‌
او در رباعي‌ ديگري‌ مي‌گويد:
ايّها القوم‌ الذي‌ في‌ المدرسه‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
كلّما حَصّلتموه‌ وسوسه‌
فكرُكُم‌ ان‌ كان‌ في‌ غير الحبيب‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌مالكم‌ في‌ النشأه‌ الاخري‌ نصيب‌
عشق‌ بر دو گونه‌ است: حقيقي‌ و مجازي.
‌‌عشق‌ حقيقي‌ خود بر دو دسته‌ است:
1. الهي‌ 2.انساني.
اين‌ عشق، همان‌ است‌ كه‌ آن‌ را عشق‌ وابسته‌ مي‌نامند يعني‌ عشقي‌ كه‌ آيينه جمال‌ پروردگار حكيم‌ است، به‌ بيان‌ ديگر، عشق‌ بر سه‌ گونه‌ است:
‌‌1. الهي‌ (حقيقي) 2. نفساني‌ (مجازي) 3. انساني‌ (وابسته.)
‌‌عشقي‌ كه‌ به‌ خدا و يا به‌ معشوق‌ مورد نظر او مربوط‌ مي‌شود، الهي‌ است؛ ولي‌ عشقي‌ كه‌ بيگانه‌ از خدا باشد، عشق‌ نفساني‌ حيواني‌ خوانده‌ مي‌شود. عشق‌ الهي، خود بر دوگونه‌ است: اصيل‌ (عشق‌ حقيقي) و وابسته‌ (عشق‌ خداپسند.)
‌‌معشوق‌ در عشق‌ وابسته، خليفه‌ يا انسان‌ مورد لطف‌ پروردگار متعال‌ است. اين‌ عشق، مورد توجه‌ و لطف‌ خدا و آيينهدار عشق‌ حقيقي‌ است، كه‌ مي‌توان‌ از اين‌ راه، به‌ تقويت‌ عشق‌ حقيقي‌ پرداخت.
‌‌بايد توجه‌ داشت‌ كه‌ عشق‌هاي‌ وابسته، حقيقي‌ هستند، نه‌ مجازي، مگر اين‌ كه‌ همه‌ گونه‌ عشق‌ غير خدا را مجازي‌ بدانيم؛ در اين‌ صورت، عشق‌هاي‌ وابسته، از مقوله‌هاي‌ عشق‌هاي‌ مجازي‌ و مجاز خواهند بود، نه‌ غير مجاز و حرام‌ .

عشق‌ مجازي‌

«مجاز»، در برابر «حقيقت» به‌ كار مي‌رود و چون‌ عشق‌ به‌ خداي‌ متعال، از فطرت‌ آدمي‌ سرچشمه‌ مي‌گيرد، حقيقي‌ است. بي‌گمان‌ معشوقي‌ كه‌ در برابر معشوق‌ حقيقي‌ قرار مي‌گيرد، مجازي‌ به‌ شمار مي‌آيد و يكي‌ از عوامل‌ دور ماندن‌ از توجه‌ به‌ معشوق‌ حقيقي‌ است. گونه‌اي‌ از عشق، كه‌ مرآتي‌ ناميده‌ مي‌شود و معشوق‌ آن، رنگ‌ الهي‌ دارد، مي‌تواند موجب‌ توجه‌ بيش‌تر آدمي‌ به‌ عشق‌ حقيقي‌ شود.

آيا وجود عشق‌ مجازي‌ ضروري‌ است؟

‌‌1. برخي‌ از صاحب‌ نظران‌ برآنند كه‌ عشق‌ ورزي‌ مجازي‌ در زندگي، يك‌ ضرورت‌ است. اينان‌ در اين‌ راه، حتي‌ سخنان‌ و ديدگاه‌هاي‌ بعضي‌ از بزرگان‌ دانش‌ روان‌شناسي، روان‌كاوي‌ و... را نيز به‌ كار مي‌گيرند تا ثابت‌ كنند كه‌ نه‌ تنها عشق‌ در زندگي‌ آدمي، ضرورت‌ است، بلكه‌ بايد كودكان‌ را از آغاز تولدتحت آموزش عشق مجازي قرار داد! آنان‌ به‌ قدري‌ شتاب‌ زده‌ وارد عمل‌ شدند كه‌ عاقبت‌ ناگوار كار خود را ناديده‌ گرفته، فقط‌ به‌ «آزادي‌ جنسي» مي‌انديشيدند. البته‌ رفتار اينان، بازتاب‌ حاكميت‌ مكتب‌ مسيحي‌گري‌ بود كه‌ جامعه‌ را به‌ زهد و بريدن‌ از لذت‌هاي‌ دنيوي‌ فرا مي‌خواند. همچنين‌ اين‌ گروه، مخمور بادهِ‌ علم‌ و پيشرفت‌هاي‌ علوم‌ تجربي‌ در زمينه‌هاي‌ گوناگون‌ از جمله‌ در عرصهِ‌ علوم‌ انساني‌ بودند، غافل‌ از اين‌ كه‌ مكتب‌ مسيحيت‌ راستين، غير از مسيحيگري‌ است‌ و نظريه‌هاي‌ علمي‌ را نبايد آخرين‌ نظريهِ‌ علمي‌ دانست. بر اين‌ اساس، امروزه‌ كه‌ انديشه‌وران، جامعه‌ را غرق‌ در منجلاب‌ فساد و تباهي‌ برخاسته‌ از افسار گسيختگي‌ جنسي‌ مي‌بينند، با هشدارها و عقب‌گردهاي‌ خود، نظريه‌هاي‌ علمي‌ جديدي‌ را بر خلاف‌ ديدگاه‌هاي‌ پيشين‌ ارائه‌ مي‌دهند تا آب‌ رفته‌ را به‌ جوي‌ بازگردانند.
‌‌2. گروهي‌ ديگر از صاحب‌ نظران‌ وارسته، فيلسوفان‌ بيدار دل‌ و انسان‌ شناسان‌ خبره‌ و نيز پيروان‌ مكاتب‌ الهي، عشق‌ مجازي‌ را هرگز ضرورت‌ زندگي‌ نمي‌پندارند، بلكه‌ فقط‌ عشق‌ حقيقي‌ را ضروري‌ مي‌دانند. عشق‌ حقيقي‌ نيز بر دو گونه‌ است: وابسته‌ و غير وابسته. غير وابسته ،عشق‌ انسان‌ به‌ ذات‌ خدا و وابسته، عشق‌ انسان‌ به‌ افراد يا اشيايي‌ است‌ كه‌ محبوب‌ درگاه‌ خدا هستند. در اين‌ راه، عشق‌ به‌ خانواده، اولياي‌ خدا، مقدسات‌ و هم‌ نوع‌ كه‌ فقط‌ براي‌ تقرب‌ به‌ خالق‌ آن‌ها صورت‌ مي‌گيرد ، از مقوله‌هاي‌ عشق‌ حقيقي‌ وابسته‌ هستند. اين‌ عشق‌ فرسنگ‌ها با عشق‌ ورزي‌ بر اساس‌ هواهاي‌ نفساني‌ فاصله‌ دارد.
‌‌از امام‌ پنجم پرسيده‌ شد: چرا برخي‌ از انسان‌ها دچار عشق‌ مجازي‌ شده، در دام‌ شهوات‌ نفساني‌ گرفتار مي‌گردند؟ آن‌ حضرت‌ پاسخ‌ داد: دل‌هايي‌ كه‌ از عشق‌ به‌ خدا دور بمانند، خدا آن‌ها را به‌ عشق‌ مجازي‌ (عشق‌ ورزي‌ به‌ معبودهاي‌ نفساني) دچار مي‌سازد. 17
‌‌از امام‌ صادق نيز پرسيدند: عشق‌ چيست؟ (عاشق‌ كيست؟) امام پاسخ‌ داد: كساني‌ كه‌ از عشق‌ به‌ خدا كنار بمانند، خدا آن‌ها را در دام‌ عشق‌ مجازي‌ دچار مي‌سازد. 18علامه‌ جزايري، در انوار نعمانيه‌ نقل‌ مي‌كند كه‌ از امام‌ صادق پرسيده‌ شد: عشق‌ چيست؟ امام پاسخ‌ داد: دل‌هايي‌ كه‌ از عشق‌ خدا به‌ دور باشند، خدا عشق‌ به‌ غير را بدان‌ها بچشاند.19
از مباحث گذشته به دست مي آيد كه:
الف) عاشقان به عشق جنسي (نفساني - حيواني) در شمار غافلان از خدا هستند.
ب) عاشقان به عشق حقيقي, دچار عشق مجازي نميشوند.
ج) بيماران به عشق مجازي را مي توان از راه تقويت عشق حقيقي در سرشت آنان درمان كرد.
د)مهاجمان فرهنگي كه از آزادي دم مي زنند و جامعه را به اشباع غرايز جنسي فرا مي خوانند, خود, گرفتار پيامدهاي ناگوار عشق مجازي شده اند و جامعه آنان در منجلاب تباهي و فساد, كه ره آورد آزادي جنسي مي باشد, غوطه ور است؛ ولي ميخواهند مشكلات خود را به كشورهاي ديگر نيز گسترش دهند. بنابراين فقط عشق حقيقي, اعم از وابسته و غير وابسته, از ضرورت هاي زندگي است نه عشق مجازي. ازدواج در چارچوب اسلامي, يكي از تجليات عشق حقيقي مورد نظر خداوند است. همچنين عشق به تكاليف الهي, به عشق مجازي ربطي ندارد. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) مي فرمايد: برترين انسان, كسي است كه به عبادت, عشق بورزد.20
نيز آن حضرت مي فرمايد: كسي كه عشق و دوستي اهل بيت مرا در دل خود دارد, خير دنيا و آخرت را به دست آورده است.21 همين عشق و محبت است كه اجر رسالت معرفي شده: “الا الموده في القربي”22
در برابر عشق وابسته ياد شده, عشق حيواني (نفساني) قرار دارد كه در نگاه دين, موجب عصيان و كيفر است و عشق مجازي جنسي نام دارد. البته عشق مجازي اي كه هواهاي نفساني را در آن راهي نباشد, مورد پذيرش ما است و بسياري از عارفان و فلاسفه, كه از عشق مجازي دم مي زنند, اين گونه عشق را در نظر دارند كه مي توان آن را عشق مجازي مُجاز ناميد. پس تنها عشق مجازي هوسناك و شهوت بار, غير مُجاز خواهد بود.
عشق هاي غير مجاز سبب رواج فحشا در جامعه مي شوند و دل هاي بيمار برخي از انسان ها, ظرف اين گونه عشق ها است. از اين گونه عشق مجازي, در سخن امير المؤمنين (علیه السّلام) به صورت بيماري قلبي ياد شده است. آن حضرت مي فرمايد:عشق, نوعي بيماري است كه پاداش ندارد و خسارت هاي آن نيز جبران پذير نيست.23
حضرت, همچنين مي فرمايد: زيبايي انسان آزاده, اين است كه ازهر گونه فحشا و عشق مجازي بپرهيزد. 24
بايد توجه داشت كه ظرف عشق مجازي (غير مجاز,) دل محروم از توجه به عشق حقيقي است. ازامام(عليه السّلام) پرسيدند: عشق چيست؟ پاسخ داد: دل هايي كه از عشق و محبت به خدا خالي ماندهاند, خدا آن ها را در چنگال عشق مجازي اسير مي سازد.25
امروزه جهان در چنگال عشق مجازي, گرفتار و ناهنجاريهاي جامعه بشري, معلول آزادي هاي نامشروع و ترويج عشق مجازي است. سر چشمه بسياري از ددمنشي ها و ناهنجاري هاي اجتماعي, توجه به عشق مجازي است. در تاريخ مي خوانيم كه قدار, عاشق زني به نام رباب شد و رباب از او خواست تا ناقه صالح را پي كند؛ او هم به علت اسارت در بند عشق رباب, كوركورانه بدان عمل اقدام كرد.26
ابن ملجم نيز عاشق زني به نام قطام بود كه سر مبارك امام علي (عليه السّلام) را كابين خود قرار داده بود؛ وي نيز كوركورانه به آن تن در داد. 27
عشق‌ مورد توجه فرهنگ‌هاي بيگانه - كه كارگزاران تهاجم فرهنگي آن را عليه جوانان مسلمان و صاحبان فرهنگ اسلامي ترويج مي‌كنند. زندگي برانداز است و هرگونه آزادي را از آدمي مي‌گيرد. اميرمؤمنان مي‌فرمايد: بسا كه لذت‌جويي و عشق‌ورزي مجازي و پست، مانع دست‌يابي به درجات برتر مي‌شود.28
آن حضرت در بياني ديگر مي‌فرمايد: اسير هوس‌ها ذليل‌تر از برده است.29
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم)، مي‌فرمايد: هيچ جوان و نوجواني، كام‌گيري ناروا (عشق مجازي جنسي) را ناديده نمي‌‌گيرد، از سرگرمي نامشروع نمي‌پرهيزد و جواني خود را در فرمانبرداري از خدا سپري نمي‌كند، جز آن‌كه پروردگار پاداش 72 صديق را براي او منظور مي‌دارد. 30

مهار هوس‌ها از ديدگاه اميرمؤمنان عليه‌السلام

امير مؤمنان عليه‌السلام مي فرمايد: بهترين انسان، كسي است كه در كام گيري از دنيا زاهد، رغبت او كم‌تر، سركشي شهوتش از كار افتاده و ايمان وي خالص باشد.31
بهترين انسان كسي است كه نفس خود را از زنگار شهوات، پاك سازد.32
هوس‌هاي زيان بار، خطرناك‌ترين دشمن هستند.33
شهوات، براي نفس آدمي، سم و زهر هستند.34
شهوات جولانگاه شيطان هستند.35
آري! هوس‌هاي زيان‌بار به ويژه عشق جنسي، كمينگاه شيطان است.

عشق مجازي در قرآن

در برخي آيه‌هاي قرآن نيز از عشق مجازي سخن به ميان آمده؛ از جمله: “كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين...”؛ و اين چنين است كه سوء (عشق مجازي زليخا به يوسف) و فحشا (زنا) را از بندهِ مخلص خود دور ساختيم.(9)
همچنين در آيهِ سي همين سوره آمده است كه زنان مصر، زليخا را نكوهش و استهزا كردند كه با غلام خود، نرد عشق مي‌بازد: “قد شغفها حبا انا لنراها في ضلال مبين”؛ او دچار عشق شد، ما وي را در گمراهي انكارناپذير مي‌يابيم.
در اين جا سخن از عشق جنون‌خيز زليخا است: “قد شغفها حبا”36
بنابراين، عشق مجازي يعني عشق بر اساس هواهاي نفساني كه در برابر عشق حقيقي قد علم مي‌كند و همواره آدمي را از خدا و عشق حقيقي باز مي دارد. كساني كه عشق مجازي را نردبان دست يابي به عشق حقيقي مي‌دانند، از شعار خود طرفي نخواهند بست. اين گروه، چه از راه محافل صوفيان و چه از راه محافل طرفداران آزادي جنسي، گاهي از عشق مجازي به عنوان پل ارتباطي عشق حقيقي سخن مي گويند، ولي هيچ دليلي براي موفقيت گفته‌هاي خود ارائه نمي دهند، بلكه عكس آن را در جامعه مي بينيم و هيچ آيه و روايتي نيز آنان را تأييد نمي‌كند. در قرآن ميخوانيم: “و اما من خاف و نهي النفس عن الهوي الجنه هي المأوي”كسي كه تقواي الهي را پيشهِ خود سازد و از هواهاي نفس (عشق حيواني و آزادي جنسي) دوري گزيند، بهشت جايگاه او خواهد بود.
در اين آيه به روشني بيان شده است كه پرداختن به عشق جنسي موجب دورماندن از خدا و بهشت او خواهد شد. امروزه مي‌بينيم كه در شرق و غرب افسار گسيختگي در عشق مجازي، چه تباهي‌ها و بدبختي‌هايي براي بشر ايجاد كرده است و نديده‌ايم كه موجب تقويت روح عرفاني انسان‌ها شود. در محافل صوفي‌گري نيز جز گرفتار شدن در دام خرفه و بند حقه، چيزي نصيب آدمي نشده، و نخواهد شد. ادامه دارد

عشق در مكتب اهل‌بيت عليهم‌السلام

آيا واژهِ عشق، در قرآن و احاديث هم به چشم مي خورد؟ مي گويند: در قرآن و احاديث، از عشق تمجيد نشده است و اين كلمه در آن ها به چشم نمي خورد. البته در برابر اين ديدگاه بايد پرسيد: منظور از عشق چيست؟ عشق حقيقي يا مجازي؟ كلمهِ “عشق” يا مرادف آن؟ آيا معناي كلمهِ “وُدّ” “الا الموده في القربي” و مفهوم آيهِ “قد شغفها حباً” چيزي جز عشق است؟
قرآن به عناوين گوناگون درصدد تقويت محبت و عشق به خدا و نيز تضعيف استيلاي عشق حيواني است. اميرمؤمنان عليه‌السلام نيز عشق ورزي به دنيا (و امور دنيوي) را نكوهش كرده، مي‌فرمايد: به دنيا به گونه اي عاشقانه ننگريد (دل نبنديد37
آن حضرت، شيفتگي در برابر مخلوقات خدا بدون انگيزهِ الهي را بيماري ناميده، مي‌فرمايد: عشق (عشق آزاد هوسناك) نوعي بيماري است كه پاداش و ثوابي را نصيب آدمي نمي كند (بندهِ مؤمن خدا در برابر بيماري خود، اجر و ثواب الهي دريافت مي‌دارد، مگر بيماري عشق هوس‌باز . 38
همچنين آن حضرت در جايي ديگر فرمودند: “كسي كه عاشق چيزي شود، چشم او از ديدن حقايق هستي، ناتوان مي‌شود، دل وي سلامتي خود را از دست مي‌دهد و او فقط به معشوق خود مي انديشد و بس. با چشم ناتوان و با گوش ناشنوا عمل مي كند. شهوات نفساني، عقل او را از كار انداخته، قلب وي را كشته است (او فقط در راستاي كام جويي و دست يابي به معشوق خود، عقل و همت خويش را به كار مي اندازد.39
در كلامي آسماني آمده است: “حب الشي يعمي و يصم” 40 ؛ عشق و دوست داشتن چيزي، آدمي را كر و كور مي‌كند، يعني انسان به چيزي جز معشوق و آن چه در راه دست يابي به آن نقش دارد، نمي انديشد.
صائب تبريزي مي گويد:
به قرب گل عذاران دل مبنديد
وصيت نامهِ شبنم، همين است
گفت و گو ميان يوسف و زليخا
علامهِ جزايري، در انوار نعمانيه مي نويسد: زليخا در دوران فرسودگي و پيري، آن گاه كه زندگي اش تباه و به بيچارگي دچار شده بود، روزي سر راه عبور يوسف نشست و به او گفت: به حق كسي كه مرا ذليل و تو را عزيز كرد، لحظه‌اي با من حرف بزن. يوسف لحظه‌اي درنگ كرد و از او پرسيد: اي زليخا! ثروت و جمال تو كجايند؟ پاسخ داد: در راه عشق به تو از دست رفتند. يوسف پرسيد: عشق تو كجا است؟ پاسخ داد: هم چنان در سينه‌ام باقي است. يوسف پرسيد: به چه دليل؟ زليخا گفت: عصايت را به سوي من دراز كن و سپس سر عصا را گرفت و آهي كشيد. عصا از نفس گرم زليخا به گونه اي گرم شد كه يوسف آن را احساس كرد.41
از امام باقر عليه السلام دربارهِ عشق حيواني پرسيدند، امام عليه السلام دربارهِ حقيقت عشق و عاشق فرمود: دل‌هايي كه از عشق به خدا غافل مي‌شوند، خدا آن ها را درچنگال عشق به غير خود، اسير ميسازد.42
در حديثي ديگر آمده است كه در محضر امام صادق عليه السلام نيز همين پرسش مطرح شد. امام عليه السلام پاسخ داد: دل هايي كه از ذكر الهي خالي بماند، خدا محبت غير خود (ضد خدا) را بر آن‌ها تحميل مي‌كند.43
به گفتهِ صائب تبريزي:
دل چو غافل شد ز حق، فرمان پذير تن شود
مي‌برد هر جا كه خواهد، اسب خواب آلود را
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) مي فرمايد: خوشا به حال كسي كه لذتجويي را براي دست يابي به لذت خدايي ترك كند.(8)
اميرالمؤمنين عليه‌السلام مي‌فرمايد: سعادتمندترين انسان كسي است كه از لذت (عشق مجازي) زودگذر و زوال پذير، چشم پوشد و به لذت پايدار و جاويدان (عشق حقيقي) چشم دوزد.44
اگر عشق، در مدار اصلي يعني در ديار خواست فطري و اقتضاي طبيعي وجودي خود قرار گيرد، برترين راه دستيابي به معرفت و تقرب و بهترين داروي حيات بخش در زندگي بشري است. اين گونه عشق نيز جسم و جان آدمي را زير سيطره خود قرار مي‌دهد و عاشق را فرمان‌بردار مي‌سازد. به گفتهِ شاعر:
رشته‌اي بر گردنم افكنده دوست
مي برد هر جا كه خاطر خواه اوست
توجه: كلمهِ عشق در احاديث به موارد عشق مجازي (عشق جنسي، حيواني و نفساني) اختصاص ندارد، بلكه دربارهِ عشق حقيقي نيز به كار رفته است. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) مي فرمايد: بهشت عاشق‌تر است به سلمان فارسي، تا سلمان به بهشت.45
حافظ گويد:
از پاي تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال، چو بي پا و سر شوي
امام باقر عليه السلام مي فرمايد: اميرمؤمنان عليه السلام از كربلا گذشت، در منطقه اي كه “مقذَفان” نام داشت، ايستاد و فرمود: در اين جا دويست پيامبر و دويست سبط پيامبر كشته شدند كه همه آنان در شمار شهدا هستند (و افزود:) اين جا رزمگاه عاشقان و محل شهادت شهيداني است كه كسي بر آنان، در درجات ، پيشي نجسته است و در آينده نيز كسي به پايه شان نخواهد رسيد.46
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلّم) زيباترين و برترين عبادت را عبادت عاشقانه ميدانست و مي فرمود: بافضيلت ترين انسان، كسي است كه به عبادت مهر و محبت ويژه اي نشان دهد، يعني به عبادت عشق ورزد و با دل و جان به آن روي آورد.47
در حديث قدسي آمده است: پروردگار متعال فرمود: آنگاه كه توجه تام و اشتغال قلبي بنده اي به من باشد، من هم مقصد قلبي و لذت باطني وي را در ذكر و ياد خود قرار ميدهم و در آن صورت او به من عشق مي ورزد و من نيز به وي عشق مي ورزم و در اين هنگام حجاب را از بين خود و او بر مي دارم و در اين حالت است كه وي از غلبهِ غفلت و سهو و نسيان مصون خواهد بود. او در اين باره همانند كساني نيست كه گرفتار غفلت ميشوند.48
منظور از عشق، عشاق و معشوق در احاديث ياد شده، جز عشق حقيقي و معشوق و عاشق دلخستهِ آن نيست. نمي توان عشق مجازي (عشق حيواني و جنسي) را مطرح ساخت و آن را نردبان رسيدن به عشق حقيقي دانست.
عشق مجازي نه تنها يكي از عوامل فساد و تباهي است، بلكه ابزار دشمنان براي از پا درآوردن هر جامعه اي به شمار مي آيد. بر اين اساس، عوامل استكبار جهاني براي تأمين اهداف اربابان خود، از پاي درآوردن كشورهاي مستقل و به زير يوغ درآوردن مردم آن ها، عشق و آزادي دختران و پسران را لا‌زم ميدانند و اختلاط ميان آنان را تبليغ ميكنند.

نتيجه

1.عشق همان تمايل قلبي شديد به معشوق است.
2.عشق را به حقيقي و مجازي تقسيم كرده اند، ولي بايد توجه داشت عشق بر سه گونه است: حقيقي، مرآتي و مجازي (تمايلات شهوي و جنسي)
3.عشق موتور حركت بخش زندگي است و نمي توان اهميت آن را ناديده گرفت.
4. عشق حقيقي، فقط داراي يك معشوق است: ذات پروردگار متعال؛ ولي عشق مرآتي، مصاديق گوناگوني دارد كه هر كدام آدمي را به سوي خود و سرانجام به سوي خدا فرا مي خواند؛ زيرا به سبب خدا و طبق دستورالعمل هاي او مورد توجه قرار مي گيرد؛ مانند عشق به هم نوع، والدين، فرزندان و انسان هاي معنوي به عنوان خليفه هاي خدا در زمين.
5. عشق حقيقي و مرآتي، به موطن اصلي خود يعني عالم قدس و لاهوت توجه دارند؛ ولي عشق مجازي عكس آن است؛ يعني به عالم هوا و هوس وابسته مي باشد و موجب دور ماندن آدمي از عالم معنويت مي شود.
6. ميگويند: عشق مجازي، نردبال عشق حقيقي است؛ البته منظور از اين عشق عشق جنسي نيست؛ زيرا عشق حيواني، ضد عرفان است و به سوي عالم قدس تمايل ندارد، ولي عشق مرآتي يا عشق وابسته مي تواند منظور اصلي عشق مجازي باشد.
.7از راه پرداختن به عشق هاي جنسي كه با هواهاي نفساني همراه است هرگز نمي توان به ديار حق سفر كرد و به تقويت عشق حقيقي پرداخت؛ زيرا عشق مجازي، عامل انحطاط از بارگاه اقدس الهي و تنزل از عالم قرب است.
8. جوانان و نوجوانان بايد به هوش باشند كه عوامل تهاجم فرهنگي بيگانگان كه از عشق دم مي زنند و عشق مجازي را نردبان دست يابي به عشق حقيقي معرفي ميكنند، چه مي گويند و چه مي جويند.
9. هواهاي نفساني، عامل انحراف هستند، بنابراين عشق برخاسته از هواهاي نفساني نمي تواند عرفان آفرين باشد و يا آن را تقويت كند.
10. عشق مجازي، كه از هواهاي نفساني آدمي برخاسته است، نمي تواند مقدمهِ دست يابي به عشق حقيقي باشد.
11. ماهيت ضد دنيوي عشق مرآتي مي تواند نردباني به سوي عشق حقيقي باشد.
12.كساني كه با طرح عشق مجازي، جوانان را به سوي هوس بازي ها فرا مي خوانند، از اين گونه طرح ها طرفي نخواهند بست. غرق شدن در هواهاي نفساني و عشق ورزي هاي كاذب جنسي هرگز موجب ارتقاي معنويت و تقويت حس عرفاني نمي شود و آدمي را به ديار عشق حقيقي فرا نمي خواند.
.13تعدد معشوق ها موجب شده است به انواع عشق را‡ي دهيم وگرنه عشق بيش از يك حقيقت ندارد: حب شديد و علاقهِ افراطي به معشوق.
.14مجاز در برابر حقيقت است. بنابراين عشقي كه باعث كاهش توجه آدمي به معشوق حقيقي شود، مجازي است و هرگز نمي توان با روي آوردن به آن به تقويت عشق حقيقي پرداخت. آري! عشق مرآتي كه آدمي بنابر دستورهاي خدا به معشوق هاي مربوط به آن روي ميآورد مي تواند مايهِ تقويت عشق حقيقي شود. بديهي است اين نوع عشق، غير از پرداختن به عشق بر مبناي هواهاي نفساني است.

پي نوشت :

1. ابن‌ سينا، رساله‌ العشق، ص‌ 102
2. مقامات‌ العارفين، ص‌ 117 (اين‌ كتاب‌ به‌ همراه‌ فصلنامهِ‌ النديشهِ‌ ديني، دانشگاه‌ تهران، در سال‌ 1379 چاپ‌ شده‌ است.)
3. ر. ك: شاه‌ آبادي، رشحات‌ البحار الانسان‌ و الفطره، ص‌ 38 و 39.
4. محمد معين، فرهنگ‌ فارسي، واژه‌ «عشق».
5. جمهرهپ‌اللغهپ، ج‌ 3، ص‌ 60 و 375.
6. .همان.
7. .مجمع‌ البحرين، مادهِ‌ «عشق».
8. قاموس‌ المحيط، ج‌ 3، ص‌ 374.ان.
9. مجمع‌ البحرين، مادهِ‌ «عشق».
10. قاموس‌ المحيط، ج‌ 3، ص‌ 374.
11. احياء العلوم، ج‌ 4، ص‌ 296.
12. انوار نعمانيه، ج‌ 3، ص‌ 162 و 166.
13. همان، ص‌ 166.
14. اسفار اربعه، ج‌ 7، ص‌ 177.
15. همان، ص‌ 176.
16. سفينه‌ البحار، مادهِ‌ «عشق».
17. مستدرك‌ سفينه‌البحار، مادهِ‌ «عشق».
18. مستدرك‌ سفينه‌ البحار، مادهِ‌ «عشق».
19. سفينه‌ البحار مادهِ‌ «حبّ».تدرك‌ سفينه‌ البحار، مادهِ‌ «عشق».
20. سفينه‌ البحار مادهِ‌ «حبّ».
21. خيراتيه، ج‌ 1، ص‌ 150.
22. مستدرك‌ سفينه`‌ البحار، مادهِ‌ عشق؛ علل‌ الشرايع، باب‌ 118، ص‌ 140.
23. انوار نعمانيه، ج‌ 3، ص‌ 78.؛ علل‌ الشرايع، باب‌ 118، ص‌ 140.
24. انوار نعمانيه، ج‌ 3، ص‌ 78. كافي, ج 2 ص 83 باب العباده. بحار الا‡نوار, ج 70 ص 25 حديث 27 شوري،25 ابن ابي الحديد, شرح نهج البلاغه, ج 2 ص 460 حديث 46 غرر الحكم. صدوق, امالي, ص 531 حديث 3؛ علل الشرائع, ص 140 بحار الا‡نوار, ج 38؛ مناقب آل ابي طالب, ص 3 ص 93 همان.ص 140
25. بحار الا‡نوار, ج 38؛ مناقب آل ابي طالب, ص 3 ص 93 همان.
26. لبيب بيضون، تصنيف نهج‌البلاغه، ص 303 و ص ؛6965 تصنيف غررالحكم، 303، حديث .6926
27. همان.
28. ورّام، مجموعه، ج 2، ص .60
29. الحكم من كلام الامام اميرالمؤمنين علي عليه‌السلام، ج 1، ص 456 و .457
30. همان.
31. همان، ص .544
32. همان.
33. همان.
34. يوسف، .24
35. زمخشري ذيل اين آيه مي‌نويسد: “شغفها، خرف حبه، شغاف قلبها حتي وصل الي الفواد و الشغاف حجاب القلب...”؛ عشق يوسف، پردهِ قلب زليخا را دريد و تا به مرحلهِ فواد، پيش رفت.البته طريحي، در مجمع البحرين، “شعاف” را غلاف معنا مي‌كند: “و الشغاف ككتاب غلاف القلب و هي جلده دونه كالحجاب...”.راغب نيز در مفردات مي‌نويسد: “شغفها حا اي اصاب شغاف قلبها اي باطنه”.علامه طبرسي نيز در جوامع الجامع مي‌نگارد: “... شغفها: خرق حبه شغاف قلبها حتي وصل الي الفؤاد و الشغاف حجاب القلب”. (ج1، ص 641.)ارد: “... شغفها: خرق حبه شغاف قلبها حتي وصل الي الفؤاد و الشغاف حجاب القلب”. (ج1، ص 641.)
36. معجم الفاظ، غررالحكم، ماده عشق.
37. ر.ك: ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 807، شماره .46
38. ر.ك: نهج‌البلاغه، خطبه 109 فراز 14 (نهج‌البلاغه، نسخهِ علامه دشتي.)
39. محدث نوري، مستدرك وسايل الشيعه، ج 12، ص 40، بخش خاتمه، ص 301 و درنسخ ديگر حبك للشيء (عوالي اللئالي، ج 1، ص 290)و نيز حب الدنيا آمده است.
40. ر.ك: علامه جزائري، انوار نعمانيه، ج 1، ص .351
41. آقا محمد علي كرمانشاهي پسر علامه معروف وحيد بهبهاني، خيراتيه، ج 2، ص 366، (و ج 1، ص 68 و ج 2، ص 15 چاپ جديد.)
42. سئل عن ابي عبدالله عليه السلام عن العشق قال: قلوب خلت عن ذكر الله فاذاقها الله حب غيره (علل الشرايع، باب 118، ص 140.)
43. علامه وحيد بهبهاني، خيراتيه، ج 2، ص .366
44. غررالحكم.
45. ابن ابي جمهور، عوالي اللئالي، ج 4، ص 101، ج ر.ك: طبرسي: مشكاه الانوار، ص .113ر، عوالي اللئالي، ج 4، ص 101، ج ر.ك: طبرسي: مشكاه الانوار، ص .113
46. مستدرك، سفينه البحار، ماده عشق
47. مستدرك، سفينه البحار، ماده عشق.
48. در حديث قدسي مي خوانيم: من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي دينه و انا دينه. (منبع اين حديث را در منابع دست اول نيافتم هر كس بدان دست يافت مرحمت كرده به اين حقير اطلاع دهد)ر منابع دست اول نيافتم هر كس بدان دست يافت مرحمت كرده به اين حقير اطلاع دهد)

منبع: پرتو سخن




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط