به کوشش: جمعي از نويسندگان
بررسي سير عرفان در تاريخ و شناسايي عرفان صادق از عرفانهاي کاذب از جمله موضوعات جالب توجه محققان حوزه و دانشگاه است. بخصوص اينکه در سدههاي اخير با توجه به شکست فلسفههاي دين ستيز و بيگانه با معنويت و بروز سرخوردگي انسان معاصر از مکاتب ليبراليستي و کمونيستي محملي را براي رويکرد دوباره دنياي معاصر به جريانهاي معنويت گرا فراهم کرده است. اما آنچه که در اين خصوص اهميت دارد و نگرانيهايي را بوجود آورده پرچمداري غرب براي دعوت جهانيان به سمت معنويت است. گسترش روزافزون فرقههاي معنويت گرا در اروپا و آمريکا و انتشار فرآوردههاي فرهنگي، صوتي، تصويري و نوشتاري به صورت گسترده زمينهها مساعدي را براي ترويج فرق انحرافي بوجود آورده است و با توجه به هجمه اي، مراکز فرهنگي و پژوهشي با برگزاري نشستهاي متعددي به بررسي اين موضوع پرداختند. اين گزارش، مشروح مباحث مطرح شده در نشستي است که به همت مجمع عالي حکمت اسلامي در سالن همايش مدرسه دارالشفا قم و با حضور آقايان کيا شمشکي، فنايي، شريفي و خسرو پناه از استادان حوزه و دانشگاه برگزار شد.
در ابتداي جلسه حجت الاسلام کياشمشکي به عنوان مجري نشست به طرح موضوع و سوال پرداخت.
در اسلام نيز اينگونه است. در فرهنگ اسلامي مکاتب مختلفي از دل سنت بيرون آمد و در خيلي از موارد دچار انحراف شد و چنين نيست که اگر عرفاني سرنوشتش با دين اسلامي پيوند دارد حقانيت آن تضمين شده باشد. هر چند که معتقديم که عرفان اصيل از اسلام حقيقي برمي آيد.
در ادامه اين ميزگرد، کياشمشکي از مدعوين جلسه خواست تا در مورد مصاديق عرفانهاي کاذب اظهارنظر کنند.
بلکه منابع معرفت شناختي ما حکم ميکند که تنها راه رسيدن به اين نوع شناخت و کشف اسرار عالم، منابع ديني است و در عين حال بايد به اين برسيم که تشيع تنها منبعي است که ميتواند اين حقيقت را کشف کند. بنا بر اين تعريف، عرفانهاي صادق و دينهاي صادق نداريم بلکه عرفان و دين صادق داريم. بنابراين مفهوم عرفانهاي کاذب يک مفهوم متناقض است. عرفان حتماً بايد صادق باشد و اين دين است که عرفان را به صورت حداکثري در اختيار ما قرار ميدهد. بنابراين اگر در اين جلسه سخن از عرفانهاي کاذب به ميان ميآيد از باب تساهل و تسامح است. بطور کلي از نظر شيعه قابل پذيرش نيست که بگوييم بخشي از عرفان را از تعاليم هند و چين گرفته ايم. ائمه ما در مقام تعريف و بيان ويژگيهاي عرفان کاذب عمدتا تعريف تصوف را بکار ميبرند و در بيان ائمه، تصوف عمدتاً مذمت شده است.
شريفي در ادامه اين بحث با اشاره به تاريخچه پيدايش عرفانهاي جعلي ابراز داشت: هم زمان با پديد آمدن عرفان حقيقي، عرفانهاي جعلي نيز بوجود آمد و ريشههاي اين عرفانها نيز برگرفته از يونان باستان و هند باستان است. اين روند همچنان ادامه داشت تا اينکه نوبت به دوران مدرنيته در غرب رسيد. در اين دوران بطور کلي گرايش معنوي و ديني کنار زده شد و حتي مفاهيم ديني و عرفاني بي معنا تلقي شدند و حتي غربيان حاضر نبودند که نام خدا را بشنوند. بعد از گذشت مدتي، غربيها به معنويت گرايش پيدا کردند. دلايل اين رويکرد چه بود؟ عامل اصلي سرخوردگي از بشريت و علم مدرن بود. چون عقلانيت ابزاري، نيازهايشان را پاسخ نميداد و آنها بناچار سراغ منابع ديگر رفتند. عامل ديگر نادرستي فلسفههاي معنويت ستيز بود. ديديم که کمونيسم بعد از مدتها دين ستيزي در نهايت شکست خورد. از عوامل ديگر علاقه مندي غربيان به مباحث معنوي نقشهها و برنامههاي نظامي و اطلاعاتي و در راس آن طرحهاي نظامي ايالات متحده آمريکا است. به عنوان نمونه ميتوان به فرقه اکنکار اشاره کرد. رهبر فعلي اين فرقه،هارولد کلمب از افسران نيروي هوايي آمريکا بود که سير مطالعاتي خود را متوجه مسائل روحي و رواني کرد و سعي کرد که شيوههايي را ابداع کند که با قدرت روحي بتواند بر اراده انسان تسلط پيدا کند. نکته جالب توجه ديگر اينکه در سال 1982 در آمريکا گزارشهايي در مورد کشف اسلحههاي روحي و رواني که با آن بتوان بر جنبههاي رواني نيروهاي نظامي رقيب تاثير گذاشت، منتشر شد و اين موضوع باعث تحقيقاتي در اروپا و آمريکا در اين خصوص شد.
دلايل تاثيرگذاري عرفانهاي جعلي متعدد است. از مهمترين اين عوامل، جهل و ناداني است و اين عامل در طول تاريخ اسلام در پيدايش بسياري از فرق موثر است. وقتي ما عرفان حقيقي را درست معرفي نکنيم و شناختي از عرفانهاي کاذب به مخاطبانمان ارائه ندهيم، جهل و ناداني بر آنها غلبه پيدا ميکند.
دلبستگي هواداران يکي ديگر از عوامل تاثيرگذار عرفانهاي کاذب است. مريدان در اين فرق با علاقه و ميل حضور پيدا ميکنند و سعي وافري را براي به انجام رساندن اهداف سران فرق بکار ميبندند و خود اين مسئله يکي از خطراتي است که اين فرقهها در کشور دارند. پنهان کاري يکي ديگر از ويژگيهاي اين فرقهها است و دست اندر کاران اين فرق براي اينکه همه اخبار مربوط به فرقه را مبهم جلوه دهند و به اصطلاح اسرار را لو ندهند، سعي ميکنند که رازآلود سخن بگويند و اين مسئله باعث ميشود که مريدان به کنه و حقايق مطالب پي نبرند.
کنترل همه جانبه مريدان خصوصيت ديگر فرق انحرافي است. در اين فرقهها، نوع غذا، مسکن، همسر و ... مريدان بايد به انتخاب رهبران فرقه باشد. براي جلب اعتماد بيشتر در مرحله اول، عضو تازه بمباران محبت ميشود و با آهستگي و استمرار تحت آموزشهاي خاص قرار ميگيرد و تعاليم در مراحل مختلف به او ارائه ميشود.
رهبران فرقه براي جلب اعتماد بيشتر مريدان و اعضا، توانمندي در انجام کارهاي خارق العاده را به عنوان يکي از دلايل حقانيت خود اعلام ميکنند اما بايد در نظر داشت که وجود توانمندي و انجام کارهاي خارق العاده دليلي بر حقانيت نميشود و از راه رياضات و تهذيب نفس ميتوان با شدت و ضعفهايي به اين توانمندي رسيد.
خسرو پناه در بخش ديگري از اين نشست تاکيد کرد: عرفان اصيل منشاء الهي و آسماني دارد و درصدد است که اسرار عالم را کسب کند و حتماً نيز صادق است. هر چند که فطرت يک تاثيري در انسان براي کسب عرفان اصيل دارد اما اين تاثير عميق نيست. من خودم مفهوم عرفان فطري را نميفهمم. واژه فطرت ديني توسط سيد احمد خان هندي مورد استفاده قرار گرفت و بعدها نيز در نوشتههاي ديگر به آن استناد شد. من همچنان بر اين نظر هستم که ما مفهومي بنام عرفان کاذب نداريم و اگر امروز در مورد اين واژه داريم بحث ميکنيم، از باب تسامح است.
امروزه در ايران ما با چهار دسته از عرفانهاي کاذب روبرو هستيم. يکي عرفانهاي شرقي که از هند و چين اخذ شده است و عرفانهايي که مهد آن در آمريکا و اروپا بوده مثل عرفان دون خوان، پائلو کويئلو، اکنکار و ... دوم عرفانهاي متاثر از فرادرماني مثل هيپنوتيزم و تله پاتي و سوم عرفانهايي که منشا ديني دارند مثل عرفان مسيحي، يهودي، زرتشتي و... و چهارم عرفانهاي بومي و فرقههاي صوفيانه. از بين اين چهار جريان انحرافي عرفان، اکنکارها در تهران مشغول فعاليت هستند و در دبيرستانهاي تيزهوشان و استعدادهاي درخشان تبريز و اصفهان هم شاهد حضور آنها هستيم. در اين فرقه دعوت به خدا وجود دارد اما خداي مورد نظر آنها با خداي اسلام متفاوت است. آنها شديداً شريعت گريز هستند.
نمونه ديگر عرفان سرخپوستي است که توسط پائلو کوئيلو مطرح شد. وي در سال 79 به ايران آمد و مورد استقبال کم نظير قرار گرفت. او در کتابهاي خود از عشق و محبت سخن ميگويد.
خطرناکترين عرفان انحرافي، تعاليم اشو است. عرفان او جنسي است و سکس لب اللباب سخن او است. سايتهاي اينترنتي مبلغ اشو فراوان هستند و 600 قطعه فيلم از سخنرانيهاي وي با تصوير در اين سايتها گذاشته شده است و متاسفانه نقد منسجمي در مورد او و آثارش صورت نگرفته است.
در قرن سوم تصوف احساس ميکند که بايد پالايشي به خود بدهد و آنان که تا آن زمان از مخالفان ائمه بودند به ائمه اطهار اظهار محبت ميکنند به حدي که در قرن نهم، تصوف شيعي پيدا ميشود مثل فرقه ذهبيه و اهل حق.
خسرو پناه در بخش ديگري از سخنان خود به عرفانهاي صحيح شيعي اشاره کرد و از افرادي چون سيد احمد کربلايي، سيد علي مرعشي، حسينقلي همداني و آيت الله بهاري به عنوان نمونههاي از عارف حقيقي ياد کرد.
مدعوين جلسه عرفانهاي کاذب در ادامه اين نشست به پيامدها و آسيبهاي رواج عرفانهاي کاذب اشاره کردند.
فنايي در اين بخش از سخنان خود با اشاره به تلقي متفاوت علماي اسلامي از موضوع عرفان تصريح کرد: برخي از علماي اسلامي معتقد بودند که اساس عرفان باطل است و بنابراين آن را غير ديني و حتي ضد ديني معرفي کردند. براي اينکه تعريف درستي از عرفان داشته باشيم بايد نسبت دين و عرفان را ارزيابي کنيم. به نظر من عرفان، وجه باطني دين است. هر چيز در عالم ظاهري دارد و باطني و سلوک عرفاني نيز تنها هدفش بايد عبور از ظاهر و رسيدن به باطن باشد.
شريفي در ادامه اين نشست با اشاره به آسيبهاي رواج عرفانهاي کاذب تاکيد کرد: هدفي که مروجان اين مکاتب به نام عرفان و معنويت دنبال ميکنند اين است که ميخواهند از برخي آموزههاي معنوي، بهره برداري سياسي، اجتماعي و اقتصادي بکنند. در اين خصوص ميتوان به تلاشهايي که براي جايگزيني تناسخ به جاي معاد صورت ميگيرد اشاره کرد. مشخص است که اين آموزههاي خيلي خوب در خدمت سياست قرار ميگيرد چون انسانها ميگويد که در شرايط فعلي در عرصه سياسي تلاشي براي تغيير وضعيت موجود نکن. به عنوان نمونه ميتوان به مسئله روزه گرفتن در فرقه اکنکار اشاره کرد. برابر با توصيههاي استادان اکنکار، مريدان بايد در روز جمعه روزه سکوت 24 ساعته بگيرند و در خانه بمانند. وقتي اين مسئله را در کنار توصيه علماي ما به شرکت در نماز جمعه بررسي ميکنيد ميبينيد که چقدر در اين زمينه تفاوت وجود دارد.
خسرو پناه در مورد آسيبهاي فرق انحرافي خاطرنشان ساخت: وقتي که مسئله پيامدهاي سوء فرقه اي را مورد بررسي قرار ميدهيد، بايد به مسئله بدعتها توجه داشته باشيد. از نظر صوفيان در برخي از موارد ميتوان به احکام توجه نکرد و توصيههاي قطب صوفي بر فتاوايي که توسط مرجعيت صادر ميشود، ترجيح دارد. البته برخي از صوفياني که معتقدند شيعي هستند اين مسئله را نفي ميکنند و ميگويند که آنها نيز مانند هر مکلف شيعي از دستورات مرجع تقليد پيروي ميکنند اما سئوال اينجا است که اگر ميان حکم يا فتوايي که از سوي مرجع تقليد صادر ميشود با نظر قطب صوفيه تعارضي پيش بيايد آيا صوفيان طبق فتواي مرجع تقليد عمل ميکنند يا به نظر قطب صوفي احترام ميگذارند؟ اين سئوالي است که تاکنون صوفيان به آن پاسخ صريحي ندادند اما در برخي از جلسات خصوصي صراحتاً اعلام کردند که براي نظر قطب اعتبار بيشتري قائل هستند.
نکته ديگري که در مورد انحرافات متصوفه ميتوان اشاره کرد، بدعت در مناسک است. از نظر همه علماي شيعه رفتن به خانقاه و انجام برخي از مناسک صوفيانه حرام است. از جمله اين مناسک انجام رقص و سماع است که از جمله آثار آن اختلاط نامحرم است. اگر در گذشته رقص و سماع شامل رقصهاي آرام بود اما در حال حاضر رقصيها مهيج و تند هم شده است.
منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.
در ابتداي جلسه حجت الاسلام کياشمشکي به عنوان مجري نشست به طرح موضوع و سوال پرداخت.
انسان، نيازمند معنا
وي بيان داشت: عقل طبيعي ميتواند سعادت را به انسان ببخشد. در نيمه دوم قرن بيستم با بروز وقايعي اين ادعاي متفکران دوره مدرن مورد ترديد واقع شد. از جمله شکست عقل گرايي، سيطره و با خود بيگانگي انسانهاي مدرن و ... زمينه را براي توجه انسانهاي مدرن به نيازهاي معنوي فراهم کرد. انسان فعلي در جهان خود را نيازمند معنا ميبيند. عرفان که داعيه پاسخگويي به اين نياز را داشت پيش روي انسان قرار دارد. در سي، چهل سال اخير اقبال به عرفان ديده ميشود و گستردگي ارتباط با رسانههاي جمعي سبب شد بسياري از اتفاقات به اطلاع مردم برسد. اين بحث به جامعه اسلامي ما هم کشيده شد و انواع و اقسام جلوههاي عرفاني بروز کرده است. بعضي از اين گونههاي عرفاني برحق هستند اما بسياري از آنها عرفان نما هستند و نه تنها پاسخگوي نياز انسان نيستند بلکه مشکلات او را بيشتر ميکند. ما قصد داريم به محکي برسيم که اصل را از قلب تشخيص دهيم اين محک در محافل علمي خصوصاً حوزههاي علميه بايد شکل بگيرد. در چند محور مسئله طرح ميشود. عرفان کاذب يعني چه و مقصود چيست؟ اين عرفان چه شاخصههايي دارد؟امکان انحراف در عرفان ديني
دکتر فنايي به عنوان اولين شروع کننده بحث خاطر نشان کرد: براي اينکه مقصود ما از عرفان مشخص شود بايد يک تعريفي هر چند اجمالي از اين مفهوم ارائه شود. چنين تعريفي در بادي امر، اوليه و عام است. يک نوع معرفت باطني و شهودي و غيرمنطقي و استدلالي، غير حسي و تجربي که متعلقش امري قدسي است. اين نوع شناخت اغلب از راه تهذيب نفس و سلوک و زندگي و رفتار شخصي مطابق آن شکل ميگيرد. اين نوع شناخت در رفتار و منش و زندگي انسان تاثير ميگذارد. عرفان ديني، اصيل است اما عرفان کاذب، بدلي، قلابي و جعلي است و اين گوهر و آن آثار را ندارد و شباهت ظاهري و صوري دارد. در عرفان کاذب معرفت شهودي وجود ندارد و اگر پنداري و باوري هم باشد از راه تهذيب نفس نيست و از روشهاي غيرمتعارف، غير مشروع و غير معقول است، مثل بهره گيري از مخدرات و امور جنسي و ... و تاثيري روي نفس انسانها ندارد. اين در صورتي است که از روي ناآگاهي چنين کالايي را پذيرفته باشد اما در بسياري از موارد بنيانگذار جريان کاذب عرفاني اين را براي مقاصد نفساني و دنيوي جعل ميکند. بنابراين عرفانها را بايد به دو دسته تقسيم کرد. کاذب و اصيل، عرفانهاي اصيل نيز به ديني و غير ديني ممکن است تقسيم شود. ما کساني داشتيم که عارف بودند اما در چارچوب دين نبودند. مثل فلوطين که بر عرفان اسلامي و مسيحي تاثير داشته است. گرايش عرفاني ريشه در فطرت انسانها دارد و خداشناسي امري فطري است. دين يکي از رسالتهايش اين است که بذر اوليه انسان را به ثمر برساند. در اين زمينه عرفان با دين همسو است. عرفاني که از دين نشات گرفته نشده در دريافت، تفسير و مشاهدات خود ممکن است دچار اشتباه شود. البته اين نيت اصيل و زنده است و به گواه تاريخ اين گروه از عرفانها به فضايل و دريافتهايي نيز رسيدهاند و در زندگي اخلاقي آنها تاثير گذاشته است اما اين نوع دريافتهاي فطري، بذر اوليه است و از هدايت گري ديني فاصله دارد. نوع ديگر، عرفان ديني است که ملهم از اديان اعم از يهودي، مسيحي و اسلامي است. در عرفان ديني نيز امکان انحراف وجود دارد. سابقه انحراف اينگونه از اديان به انحراف اديان از مسير اصلي بر ميگردد. اگر مسيحيت دچار انحراف شد، اثر انحرافي آن را در عرفان مسيحي شاهد هستيم. مثلاً در دين مسيحيت ميبينيم که برخي از گروندگان به اين آيين، خدا محورند و بعضي ديگر مسيح محور.در اسلام نيز اينگونه است. در فرهنگ اسلامي مکاتب مختلفي از دل سنت بيرون آمد و در خيلي از موارد دچار انحراف شد و چنين نيست که اگر عرفاني سرنوشتش با دين اسلامي پيوند دارد حقانيت آن تضمين شده باشد. هر چند که معتقديم که عرفان اصيل از اسلام حقيقي برمي آيد.
عرفان حقيقي از مسير شريعت ميگذرد
شريفي ديگر شرکت کننده در اين ميزگرد بود که به ارائه تعريفي از عرفان پرداخت. وي گفت: واژه عرفان در لغت به معناي شناختن است اما در اصطلاح هر نوع شناختي را عرفان نميدانيم بلکه شناخت شهودي و حضوري که هدف آن رسيدن به خدا و صفات آن باشد راهي مشروع و موجه است. براي رسيدن به معشوق حقيقي از طريقي که خودش ميپسندد بايد راه طي شود. در تهذيب نفس نيز ممکن است که اين کار صورت گيرد اما تنها با توجه به شريعت باعث اصالت و حقانيت آن خواهد شد. اگر کسي راغب طي کردن مسير عرفان است راه ديگري غير پيمودن جاده شريعت ندارد و مابقي راههايي که به عنوان عرفان ميشناسيم غير اصيل و کاذب است. چون در غايت آن قرب الهي نيست.(من قرب را به فنا ترجيح ميدهم)، عرفانهاي کاذب عليرغم تعداد، وجود مشترک دارند. مثلاً در بعد خداشناسي تصوير و تصور درستي از خدا ندارد. چون به نگاه وحدت وجودي نادرست معتقدند و حتي برخي از آنها منکر خدا هستند. در بعد انسان شناسي نيز تک بعدي هستند. در صورتي که انسانها ساحتهاي مختلفي دارند. بنابراين عرفان اصيل به همه ابعاد انساني توجه دارد و يکي را فداي ديگري نميکند اما در عرفانهاي کاذب، دنيا، آخرت، اجتماع و قواي انساني فداي يکديگر ميشوند. وجه مشترک ديگر عرفانهاي کاذب اين که اين دسته از عرفانها، منکر الهي بودن اديان هستند يا اگر قبول دارند برخي از ابعاد دين از جمله شريعت را قبول نميکنند. در بعد معرفت شناسي وجه مشترک آنها اين است که ضديت با عقل و منطق دارند اما عرفانهاي اصيل ممکن است فوق عقل باشند اما ضد عقل نيستند. عرفانهاي کاذب عليه منطق و فلسفه و عقل سخن پراکني ميکنند. وجه مشترک ديگر عرفانهاي کاذب نگاه کثرت گرايانه ارزشي آنها است. از نظر برخي از صوفيان و عرفانهاي وارداتي راههاي رسيدن به خدا زياد است و مهم سليقه و ميل شما است و نفي شريعت در اين تفکر ميگنجد. تبليغ تساهل و تسامح نيز از ويژگيهاي آن است. ارزشهاي ديني در نظر آنها متعدد است و به سلايق جوامع مختلف بستگي دارد.در ادامه اين ميزگرد، کياشمشکي از مدعوين جلسه خواست تا در مورد مصاديق عرفانهاي کاذب اظهارنظر کنند.
محدوديت روشهاي کسب معرفت
خسرو پناه در اين خصوص اعلام کرد: چهارده جريان کلي و فعال است که در کشور کار ميکند و گسترده ترين جريان که خودش متضمن گرايشهاي مختلفي است، عرفانهاي کاذب است و در حوزه علميه نيز بيش از جاي دگر بايد حساسيت علمي در اين خصوص وجود داشته باشد. در فرهنگ ادبيات عرفاني هم واژه عرفان و هم واژه تصوف بکار رفته است که هر دو واژه بايد تحليل شود. نکته ديگر در مورد عرفان و تصوف اين است که مفهوم را ميخواهيم دريابيم يا مصاديق را ميخواهيم بشناسيم. من اعتقاد دارد اگر بخواهيم يک رويکرد جامعه شناسانه داشته باشيم و همه مصاديق را جمع کنيم، امکان يک تعريف واحد در مورد همه آنها وجود ندارد و اين تعريف يقيناً يا جامع افراد و مانع اغيار نيست. بنابراين چاره اي براي تعريف منطقي نداريم که البته بايد مبنايي و شامل پيش فرضهايي باشد. يکي از اصول معرفت شناسي اين است که روشهاي کسب معرفت محدود هستند و از نظر هستي شناختي عالم ظاهري دارد و باطني. اين عالم مبنايي دارد که همه عالم مخلوق او هستند که اينها پيشفرضهايي است که به ما در تعريف عرفان کمک ميکند. با توجه به مبنايي که ذکر شد عرفان يک حقيقتي است که قلب انسان را با سير و سلوک نسبت به باطن عالم، آگاه و به مبدا عالم نزديک ميکند. بنا بر اين تعريف، ابزار عرفان، قلب است، منبع آن باطن عالم است و هدفش رسيدن به خدا است. تحقق اين نوع عرفان نه با روشهاي تجربي و نه با روشهاي حضوري، وجداني متعارف ميسر نيست.بلکه منابع معرفت شناختي ما حکم ميکند که تنها راه رسيدن به اين نوع شناخت و کشف اسرار عالم، منابع ديني است و در عين حال بايد به اين برسيم که تشيع تنها منبعي است که ميتواند اين حقيقت را کشف کند. بنا بر اين تعريف، عرفانهاي صادق و دينهاي صادق نداريم بلکه عرفان و دين صادق داريم. بنابراين مفهوم عرفانهاي کاذب يک مفهوم متناقض است. عرفان حتماً بايد صادق باشد و اين دين است که عرفان را به صورت حداکثري در اختيار ما قرار ميدهد. بنابراين اگر در اين جلسه سخن از عرفانهاي کاذب به ميان ميآيد از باب تساهل و تسامح است. بطور کلي از نظر شيعه قابل پذيرش نيست که بگوييم بخشي از عرفان را از تعاليم هند و چين گرفته ايم. ائمه ما در مقام تعريف و بيان ويژگيهاي عرفان کاذب عمدتا تعريف تصوف را بکار ميبرند و در بيان ائمه، تصوف عمدتاً مذمت شده است.
انحراف اديان منشا انحراف عرفان
فنايي در پاسخ به نقطه نظرات خسرو پناه در مورد مفهوم عرفان خاطر نشان ساخت: به طور قطع و يقين زماني که از عرفان مطلوب سخن به ميان ميآوريم منظورمان عرفان شيعي است اما سئوال اينجاست که آيا قبل از اسلام، نميتوان نمونه اي از عرفان يا عرفا را پيدا کرد. اگر در نقطه اي از اين کره خاکي، تعاليم اسلامي نشر پيدا نکرده باشد آيا ميتوان ادعا کرد که در اين مناطق، عارفي پيدا نميشود؟ اينکه امروز وظيفه ما چيست، حرف ديگري است اما به هر حال بايد ميان عرفان کامل، عرفان اصيل و عرفان جعلي فرق قائل شد. بطور کلي ريشه انحراف عرفان در اديان مختلف به انحراف اديان بازگشت پيدا ميکند.شريفي در ادامه اين بحث با اشاره به تاريخچه پيدايش عرفانهاي جعلي ابراز داشت: هم زمان با پديد آمدن عرفان حقيقي، عرفانهاي جعلي نيز بوجود آمد و ريشههاي اين عرفانها نيز برگرفته از يونان باستان و هند باستان است. اين روند همچنان ادامه داشت تا اينکه نوبت به دوران مدرنيته در غرب رسيد. در اين دوران بطور کلي گرايش معنوي و ديني کنار زده شد و حتي مفاهيم ديني و عرفاني بي معنا تلقي شدند و حتي غربيان حاضر نبودند که نام خدا را بشنوند. بعد از گذشت مدتي، غربيها به معنويت گرايش پيدا کردند. دلايل اين رويکرد چه بود؟ عامل اصلي سرخوردگي از بشريت و علم مدرن بود. چون عقلانيت ابزاري، نيازهايشان را پاسخ نميداد و آنها بناچار سراغ منابع ديگر رفتند. عامل ديگر نادرستي فلسفههاي معنويت ستيز بود. ديديم که کمونيسم بعد از مدتها دين ستيزي در نهايت شکست خورد. از عوامل ديگر علاقه مندي غربيان به مباحث معنوي نقشهها و برنامههاي نظامي و اطلاعاتي و در راس آن طرحهاي نظامي ايالات متحده آمريکا است. به عنوان نمونه ميتوان به فرقه اکنکار اشاره کرد. رهبر فعلي اين فرقه،هارولد کلمب از افسران نيروي هوايي آمريکا بود که سير مطالعاتي خود را متوجه مسائل روحي و رواني کرد و سعي کرد که شيوههايي را ابداع کند که با قدرت روحي بتواند بر اراده انسان تسلط پيدا کند. نکته جالب توجه ديگر اينکه در سال 1982 در آمريکا گزارشهايي در مورد کشف اسلحههاي روحي و رواني که با آن بتوان بر جنبههاي رواني نيروهاي نظامي رقيب تاثير گذاشت، منتشر شد و اين موضوع باعث تحقيقاتي در اروپا و آمريکا در اين خصوص شد.
تاثير انقلاب اسلامي و گسترش معنويت
از ديگر عوامل گرايش به معنويت در دنياي معاصر، پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني است. اين انقلاب، جرقههاي توجه به خدا، معنويت و دين را در دل بسياري از مردم دنيا که از نظامهاي ليبراليستي و کمونيستي نااميد شده بودند، شعله ور ساخت و مراجعه به کتاب عصر امام خميني نشان ميدهد که کثيري از انديشمندان غربي و دانشگاهي گرايش به معنويت جديد را در سايه پيروزي انقلاب اسلامي ميدانند.دلايل تاثيرگذاري عرفانهاي جعلي متعدد است. از مهمترين اين عوامل، جهل و ناداني است و اين عامل در طول تاريخ اسلام در پيدايش بسياري از فرق موثر است. وقتي ما عرفان حقيقي را درست معرفي نکنيم و شناختي از عرفانهاي کاذب به مخاطبانمان ارائه ندهيم، جهل و ناداني بر آنها غلبه پيدا ميکند.
دلبستگي هواداران يکي ديگر از عوامل تاثيرگذار عرفانهاي کاذب است. مريدان در اين فرق با علاقه و ميل حضور پيدا ميکنند و سعي وافري را براي به انجام رساندن اهداف سران فرق بکار ميبندند و خود اين مسئله يکي از خطراتي است که اين فرقهها در کشور دارند. پنهان کاري يکي ديگر از ويژگيهاي اين فرقهها است و دست اندر کاران اين فرق براي اينکه همه اخبار مربوط به فرقه را مبهم جلوه دهند و به اصطلاح اسرار را لو ندهند، سعي ميکنند که رازآلود سخن بگويند و اين مسئله باعث ميشود که مريدان به کنه و حقايق مطالب پي نبرند.
کنترل همه جانبه مريدان خصوصيت ديگر فرق انحرافي است. در اين فرقهها، نوع غذا، مسکن، همسر و ... مريدان بايد به انتخاب رهبران فرقه باشد. براي جلب اعتماد بيشتر در مرحله اول، عضو تازه بمباران محبت ميشود و با آهستگي و استمرار تحت آموزشهاي خاص قرار ميگيرد و تعاليم در مراحل مختلف به او ارائه ميشود.
رهبران فرقه براي جلب اعتماد بيشتر مريدان و اعضا، توانمندي در انجام کارهاي خارق العاده را به عنوان يکي از دلايل حقانيت خود اعلام ميکنند اما بايد در نظر داشت که وجود توانمندي و انجام کارهاي خارق العاده دليلي بر حقانيت نميشود و از راه رياضات و تهذيب نفس ميتوان با شدت و ضعفهايي به اين توانمندي رسيد.
خسرو پناه در بخش ديگري از اين نشست تاکيد کرد: عرفان اصيل منشاء الهي و آسماني دارد و درصدد است که اسرار عالم را کسب کند و حتماً نيز صادق است. هر چند که فطرت يک تاثيري در انسان براي کسب عرفان اصيل دارد اما اين تاثير عميق نيست. من خودم مفهوم عرفان فطري را نميفهمم. واژه فطرت ديني توسط سيد احمد خان هندي مورد استفاده قرار گرفت و بعدها نيز در نوشتههاي ديگر به آن استناد شد. من همچنان بر اين نظر هستم که ما مفهومي بنام عرفان کاذب نداريم و اگر امروز در مورد اين واژه داريم بحث ميکنيم، از باب تسامح است.
امروزه در ايران ما با چهار دسته از عرفانهاي کاذب روبرو هستيم. يکي عرفانهاي شرقي که از هند و چين اخذ شده است و عرفانهايي که مهد آن در آمريکا و اروپا بوده مثل عرفان دون خوان، پائلو کويئلو، اکنکار و ... دوم عرفانهاي متاثر از فرادرماني مثل هيپنوتيزم و تله پاتي و سوم عرفانهايي که منشا ديني دارند مثل عرفان مسيحي، يهودي، زرتشتي و... و چهارم عرفانهاي بومي و فرقههاي صوفيانه. از بين اين چهار جريان انحرافي عرفان، اکنکارها در تهران مشغول فعاليت هستند و در دبيرستانهاي تيزهوشان و استعدادهاي درخشان تبريز و اصفهان هم شاهد حضور آنها هستيم. در اين فرقه دعوت به خدا وجود دارد اما خداي مورد نظر آنها با خداي اسلام متفاوت است. آنها شديداً شريعت گريز هستند.
نمونه ديگر عرفان سرخپوستي است که توسط پائلو کوئيلو مطرح شد. وي در سال 79 به ايران آمد و مورد استقبال کم نظير قرار گرفت. او در کتابهاي خود از عشق و محبت سخن ميگويد.
خطرناکترين عرفان انحرافي، تعاليم اشو است. عرفان او جنسي است و سکس لب اللباب سخن او است. سايتهاي اينترنتي مبلغ اشو فراوان هستند و 600 قطعه فيلم از سخنرانيهاي وي با تصوير در اين سايتها گذاشته شده است و متاسفانه نقد منسجمي در مورد او و آثارش صورت نگرفته است.
تصوف و التقاط
عرفانهاي بومي نوع ديگري از اين گونههاي انحرافي است که عمدتا تحت عنوان تصوف از آن ياد ميشود. پيشينه تصوف به قرن دوم بر ميگردد و حسن بصري به عنوان قطب الاقطاب آنها به شمار ميآيد. تصوف در تاريخ اسلامي بيمار زائيده شده و متصوفه در اوايل کار با ائمه مخالفت ميکردند که به عنوان نمونه ميتوان به سفيان ثوري و مخالفتهايش با امام صادق اشاره کرد. صوفيان معتقدند که از آئينهاي ضد اسلامي تاثير پذيرفتند و خودشان ميگويند که از آيين آريايي، هندي و پارسايان مسيحي متأثرند. بنابراين تصوف با التقاط وارد اسلام شده است.در قرن سوم تصوف احساس ميکند که بايد پالايشي به خود بدهد و آنان که تا آن زمان از مخالفان ائمه بودند به ائمه اطهار اظهار محبت ميکنند به حدي که در قرن نهم، تصوف شيعي پيدا ميشود مثل فرقه ذهبيه و اهل حق.
خسرو پناه در بخش ديگري از سخنان خود به عرفانهاي صحيح شيعي اشاره کرد و از افرادي چون سيد احمد کربلايي، سيد علي مرعشي، حسينقلي همداني و آيت الله بهاري به عنوان نمونههاي از عارف حقيقي ياد کرد.
مدعوين جلسه عرفانهاي کاذب در ادامه اين نشست به پيامدها و آسيبهاي رواج عرفانهاي کاذب اشاره کردند.
فنايي در اين بخش از سخنان خود با اشاره به تلقي متفاوت علماي اسلامي از موضوع عرفان تصريح کرد: برخي از علماي اسلامي معتقد بودند که اساس عرفان باطل است و بنابراين آن را غير ديني و حتي ضد ديني معرفي کردند. براي اينکه تعريف درستي از عرفان داشته باشيم بايد نسبت دين و عرفان را ارزيابي کنيم. به نظر من عرفان، وجه باطني دين است. هر چيز در عالم ظاهري دارد و باطني و سلوک عرفاني نيز تنها هدفش بايد عبور از ظاهر و رسيدن به باطن باشد.
شريفي در ادامه اين نشست با اشاره به آسيبهاي رواج عرفانهاي کاذب تاکيد کرد: هدفي که مروجان اين مکاتب به نام عرفان و معنويت دنبال ميکنند اين است که ميخواهند از برخي آموزههاي معنوي، بهره برداري سياسي، اجتماعي و اقتصادي بکنند. در اين خصوص ميتوان به تلاشهايي که براي جايگزيني تناسخ به جاي معاد صورت ميگيرد اشاره کرد. مشخص است که اين آموزههاي خيلي خوب در خدمت سياست قرار ميگيرد چون انسانها ميگويد که در شرايط فعلي در عرصه سياسي تلاشي براي تغيير وضعيت موجود نکن. به عنوان نمونه ميتوان به مسئله روزه گرفتن در فرقه اکنکار اشاره کرد. برابر با توصيههاي استادان اکنکار، مريدان بايد در روز جمعه روزه سکوت 24 ساعته بگيرند و در خانه بمانند. وقتي اين مسئله را در کنار توصيه علماي ما به شرکت در نماز جمعه بررسي ميکنيد ميبينيد که چقدر در اين زمينه تفاوت وجود دارد.
خسرو پناه در مورد آسيبهاي فرق انحرافي خاطرنشان ساخت: وقتي که مسئله پيامدهاي سوء فرقه اي را مورد بررسي قرار ميدهيد، بايد به مسئله بدعتها توجه داشته باشيد. از نظر صوفيان در برخي از موارد ميتوان به احکام توجه نکرد و توصيههاي قطب صوفي بر فتاوايي که توسط مرجعيت صادر ميشود، ترجيح دارد. البته برخي از صوفياني که معتقدند شيعي هستند اين مسئله را نفي ميکنند و ميگويند که آنها نيز مانند هر مکلف شيعي از دستورات مرجع تقليد پيروي ميکنند اما سئوال اينجا است که اگر ميان حکم يا فتوايي که از سوي مرجع تقليد صادر ميشود با نظر قطب صوفيه تعارضي پيش بيايد آيا صوفيان طبق فتواي مرجع تقليد عمل ميکنند يا به نظر قطب صوفي احترام ميگذارند؟ اين سئوالي است که تاکنون صوفيان به آن پاسخ صريحي ندادند اما در برخي از جلسات خصوصي صراحتاً اعلام کردند که براي نظر قطب اعتبار بيشتري قائل هستند.
نکته ديگري که در مورد انحرافات متصوفه ميتوان اشاره کرد، بدعت در مناسک است. از نظر همه علماي شيعه رفتن به خانقاه و انجام برخي از مناسک صوفيانه حرام است. از جمله اين مناسک انجام رقص و سماع است که از جمله آثار آن اختلاط نامحرم است. اگر در گذشته رقص و سماع شامل رقصهاي آرام بود اما در حال حاضر رقصيها مهيج و تند هم شده است.
منبع مقاله :
جمعي از نويسندگان؛(1388)، کژراهه (گزارشهايي از فرقههاي نوپديد و عرفانهاي دروغين)، تهران: موسسه جام جم، چاپ اول.