مقدمه
در خصوص انديشه سياسي ملاعبدالرسول کاشاني، نظر به اينکه دو اثر برجسته ايشان ترياق السموم که در امامت و ولايت و رفع شبهات زمان خود بوده و رساله انصافيه تبلور انديشه و افکار ملاعبدالرسول به حساب ميآيد از اين دو کتاب بهره وافي بردهايم. اين مطالعات از طريق تحقيق جامع و مانع تاريخي بوده که به شکل تئوريک تبيين ميگردد که در آن روابط علت و معلولي حاکم بر حادثه و گفتار تاريخي بر اساس انديشه ديني با نهضت مشروطيت بهرهبرداري ميگردد. در اين راستا سؤالاتي مطرح ميگردد، مثلاً نگرش او به دين چگونه است؟ آيا او را ميتوان اصلاحگر اطلاق کرد؟ اگر ميتوان اطلاق کرد او اصلاحات را در چه ميديد و با شبهات چگونه برخورد ميکرده؟ آيا از هويت خود (ايراني اسلامي) در مقابل خوارج زمان دفاع کرده است يا خير؟ از نظر او آيا حکومت حق مردم است يا شاه؟ در سياست خود از چه شخصي يا چه الگويي پيروي ميکرده است؟ پاسخ به اين سؤالات به صورت پرسش و پاسخ مطرح نخواهد شد بلکه خواننده، خود در متن انديشه سياسي ايشان دريافت خواهد کرد.شرح حال
1. زندگي
آيتالله ملاعبدالرسول مدني کاشاني در بيست و هفتم رجب 1280 ق در شهر کاشان ديده به جهان گشود. او در خانوادهاي رشد کرد که «همه قبيله او عالمان دين بودند» مرحوم ملاعبدالرسول کاشاني عالمي بوده است بزرگوار، متقي، مجاهد روشنبين، روش انديش، روشنروان و موقعشناس که در عين پرداختن جدي به مسايل ديني اجتماعي و سياسي از جهاد علمي دور نمانده است. افکار و عقايد ايشان آموزنده، خواندني و به کار بستني است. وي فرزند مرحوم ملا محمد نوه مرحوم ملا محمود شيرازي است که در حدود سنه 1200 ق از شيراز به کاشان عزيمت و رحل اقامت نمود و مسجد ميانچال کاشان را که داراي قدمت هفتصدساله و مخروبه بوده است، امامت جماعت و توليت آن را عهدهدار شد. اين سمت به ترتيب به مرحوم ملازينالعابدين فرزندش و بعد به مرحوم ملا محمد، واگذار شد و سپس اين مسئوليت در اختيار مرحوم ملاعبدالرسول کاشاني قرار گرفت.ملاعبدالرسول روحاني انديشمندي بود که عملاً در خدمت مردم ايران بوده است او يکي از طرفداران مشروطه ميباشد که زبان، قلم و قدم خود را روشنبينانه با طبقي از اخلاص و بدون هيچگونه توقعي در اختيار مشروطه ميگذارد، او کمر همت جهت رفع گرفتاري مردم ميبندد و خانه محقرش مأمن حل گرفتاريهاي مردم ميشود تا جايي که رئيس عدليه ميگويد خانه تو از عدليه شلوغتر است. ملاعبدالرسول با عينک ريزبينش تقريبا هيچ چيز را فروگذار نکرده و مسائل جامعه خصوصاً مسائل روز و شبهات را با قلمي شيوا پاسخ گفته و به رشته تحرير درآورده است، آنجايي که بايد حق بگويد، ميگويد و از هيچ کس و هيچ مقامي ترس و واهمهاي ندارد ولو به ضرر خود باشد.
ملاعبدالرسول گفتار نافذي در خصوص ولايت و امامت و شريعت و مشروطه دارد که در تأليفاتش به ويژه رساله انصافيه به رشته تحرير درآورده است، او گرچه از «مشروعه» سخني به ميان نياورده ولي چون سخنانش همه از قرآن و وحي و پيامبر منبعث ميگردد، بدون مخالفت با مشروطه حقيقي ميتوان او را از طرفداران مشروعه نيز به حساب آورد.
2. شرايط سياسي اجتماعي
زمانه زندگي ايشان تقريباً مطابق است با جنگهاي اول و دوم روسيه به ايران و همزمان با معاهده ارزنة الروم و همچنين مصادف است با دو معاهده ننگين گلستان و ترکمانچاي و بينظميها و بيقانونيهاي جامعه و اشرار کاشان، همه دست به دست هم داده از ايشان شخصيتي علمي، اجتماعي و سياسي پرورش داده است. ملاعبدالرسول از لحاظ علمي و اخلاقي در رده عالمان بزرگ ديني و مجتهدي مسلم بود، مناعت طبع، سعه صدر، او را از لحاظ خصوصيات شخصي واجد ويژگي منحصر به فردي نموده بود. ايشان به تعبير خود دو چيز از خداوند خواسته بود: يکي اينکه دارايي او به حدي نرسد که واجب الحج بشود، ديگر اينکه مرجع تقليد نشود. زيرا او دريافته بود رسيدن به اين شرايط مسئوليتهاي سنگيني را به همراه دارد که انجام وظايف را بسيار سنگين ميکند و چه بسا طاقتفرسا هم باشد.ملاعبدالرسول وظيفه مراجع را بسيار سنگين ميداند و نقش علما را در رهبري و هدايت مردم بسيار خطير و با اهميت تلقي کرده و در نوشتههايش از سيد جمالالدين اسدآبادي و فداکاريهاي او ستايش ميکند. وي پيوستن به سلسله روحانيت را فقط براي داشتن شغلي جهت ممر زندگي صحيح نميدانست و آنها را به رعايت شئونات اسلامي تأکيد ميکرد.
خصلت ممتاز ايشان اين بود که ضمن رعايت زهد وتقوي؛ فردي آگاه به زمان و نوگرا و نوانديش بود، ايشان مسلمانان را به فراگيري علوم و فنون جديد و استفاده از اکتشافات و تحقيقات در زمينههاي مختلف فرا ميخواند و از بيسوادي و بيخبري مسلمانان به شدت رنج ميبرد. (2)
مهدي مدني ميگويد يکي از مهمترين نگرانيهاي مرحوم ملاعبدالرسول مدني عقب ماندن ايران از قافله تمدن جديد و وابستگي علمي و صنعتي به جهان غرب بود، در ضمن او ميخواست مسلمانان، علوم غربي را فرا گيرند؛ ولي تقليد کورکورانه از غرب را به معناي استعمار سياسي و هجوم فرهنگي غرب تلقي ميکرد و با آن مبارزه مينمود. از ويژگيهاي بارز ايشان اين بود که عقيده داشتند که مردم بايد تشخيص بدهند که استعمار خارجي يکي از عوامل بدبختي کشور است. و ميزان نفوذ خارجيها به درجه درک و آگاهي مردم و وجود يا عدم نهادهاي قانوني و شناسايي حقوق شهروندان بستگي دارد. (3) ايشان فردي عملگرا بود، به جاي اينکه عامل خارجي را مقصر اصلي بداند، بيديني، بيلياقتي و عدم درک واقعيات و دامن زدن به مسايل جزئي و منافع شخصي و گروهي را عامل اصلي عقبافتادگي ميدانست. (4)
ملاعبدالرسول از معدود متفکرين اسلامي است که اصلاح جامعه را قبل از اصلاح ساختاري و ايجاد نهادهاي قانوني و تعريف شده در چارچوب قانون اساسي و ضمانت اجرايي آن ميسر نميداند. او معتقد است که بعد از رنسانس، ايران فرصتهاي مناسبي را براي رشد و توسعه به دست آورده است، اما با بيلياقتي اولياي امور که گاهي با شرارت خارجيها و به خصوص روس و انگليس توأم بوده، امر توسعه انجام نگرفته است.
مهدي مدني ميگويد يکي از موانع معروفيت ايشان سکونت در کاشان بود، با اينکه در سفرش به عراق و عتبات عاليات که در سنه 1300 ق اتفاق افتاد، موفق به درک محضر علمايي همچون ميرزاي شيرازي، مرحوم شيخ زينالعابدين مازندراني، مرحوم شيخ محمد حسين اردکاني، مرحوم حاج ميرزا حبيبالله رشتي، مرحوم شيخ جعفر شوشتري و غيره گرديد و در درس مرحوم آيهالله آقا سيد کاظم يزدي شرکت نموده اما به علت کسالت و ناخوشي که اسباب اضطراب مرحوم پدر بزرگوارش ميشد او را امر به مراجعت به کاشان مينمايد و به تکميل تحصيلات فقه و اصول نزد علمايي همچون مرحوم آيهالله العظمي ملا حبيبالله شريف پدر همسر گرامياش ميپردازد. (5)
از شرح زندگي و فعاليتهاي ملاحبيبالله شريف به خاطر مطول نشدن مقاله درميگذريم، فقط اين نکته را يادآور ميشويم که رساله انصافيه که يکي از بهترين آثار ملاعبدالرسول ميباشد به پيشنهاد ملاحبيبالله بوده است. همچنين از معرفي فرزندان ملاعبدالرسول که هر کدام آيتاللهاند و سرشار از تأليفات سودمند و پر برکت براي اسلام و مسلمين ميباشند، درميگذريم. ملاعبدالرسول با سبکي کاملاً روان انديشه خود را بر روي بحر مواج علوم به ساحل فهم و استعلام ميرساند، او زندگي فقيرانهاي - بهتر است بگوييم زندگي زاهدانهاي - داشته است، لباسش کرباس و خورد و خوراکشان نان جوين بوده است، خانهاش کلبهاي محقر بوده و فضل و معنويتش، صفا و خلوصاش را مردم کاشان و ساير نقاط درک کردهاند. (6) هجرت به نجف در زندگي علمي به ويژه در بينش اجتماعي سياسي او تأثير فراوان به جاي گذاشت، سرانجام او را با مسائلي که در جهان اسلام ميگذشت و مراجع و مجتهدان با آنها درگير بودند، به خوبي آشنا ساخت و همينها زمينهاي شد که چون به کاشان بازگشت، با دقت و درايت، هشياري و بيداري افزونتري با مسائل سياسي اجتماعي برخورد ميکرد. (7)
ملاعبدالرسول عالمي متعهد و روشنبين و موقعشناس بود، در برخورد با مسئله حساس و مهمي چون مشروطه و مخالفت فتنهگرانه با آن نميتوانست ساکت بنشيند. او کژيها و کاستيها را ميبيند، فرياد ميزند، مينويسد يا ناله سر ميدهد. او نويسندهاي سادهنويس، خوش قلم، همه فهم و مدافع حقوق مسلمين بود، او عالمي نبود که در گوشه حجره بيارامد و سياسيون هر چه بخواهند بکنند؛ او ابتدا نصيحت ميکرد و اگر کارگر نميشد فرياد ميزد. روش نوشتاري ايشان در نبوت و امامت بيشتر کلامي و در مشروطه، فقهي و جامعهشناسانه بوده است. چارچوب عقيدهاش در اسلام با حقيقت متبلور ميگردد؛ عشق زايدالوصفي به حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت (عليهم السلام) دارد و اين عشق گاهي او را تا پاي جان ميکشاند. او فردي بود که هيچ چيز جز اجراي رسالت نبوي و امامت علوي و اجراي قانون و شرع مقدس اسلام او را راضي نميکرد. مهدي مدني در مقدمه رساله انصافيه ميگويد: ارزندهترين خصيصههاي ايشان علم و آگاهي و تقواي عملي و آشنايي وي با سياست است که رفتار و نوشتارهاي او در زمينههاي مختلف تبلور طرز تفکر ايشان است، سفارشات و دستورالعملهاي او در جهت اصلاح وضع اقتصادي و اجتماعي ميتواند الگوي حال و آينده ما باشد. (8) ملاعبدالرسول کاشاني در هشتم صفر 1366 ق دار فاني را وداع کرد و در بقعه پنجه شاه کاشان در جوار جدش مدفون گرديد.
3. آثار
1. آب حيات، ترجمه و شرح دعاي سمات است که در سال 1354 ق نگاشته شده است، 2. اخلاق مدني، 3. اشرار کاشان، 4. تاريخ وهابيه، در موضوع تأسيس وهابيه و مردود شمردن آن ميباشد، اين کتاب نسخه خطي ميباشد. 5. تذکره و شرح حال حضرت سلطان علي بن محمد باقر عليه السلام، چاپ اول اين کتاب در سال 1324 ش در کاشان به طبع رسيده، اين کتاب 80 صفحه ميباشد. 6. ترياق السموم، اين اثر در 99 صفحه در سال 1365 ق به رشته تحرير درآمده و در کتابخانه مرکزي و اسناد دانشگاه تهران موجود است، 7. تفکيک عالم حقيقت از طبيعت، 8. رد بابيه و بهاييه، 9. رساله انصافيه، اين کتاب در خصوص ارکان مشروطه و موانع مشروطه و مسائل سياسي اجتماعي عصر ملاعبدالرسول است. چاپ سنگي اين کتاب در سال 1328 ق در چاپخانه ثرياي کاشان به زيور طبع آراسته گرديده و چاپ بعدي آن توسط انتشارات مرسل کاشان به سال 1378 چاپ گرديد که مهدي مدني و سيد محمد راستگو هر يک مقدمهاي بر اين رساله نوشتهاند که بسيار محققانه و تأملبرانگيز ميباشد. اين مقدمهها بيش از 60 صفحه از کتاب 140 صفحهاي رساله انصافيه را شامل ميگردد که در اين مقاله از نظريات اين بزرگواران به ويژه سيد محمود راستگو استفاده گرديده است، 10. رساله حجابيه، 11. رساله در جبر و تفويض و تناسخ، 12. سؤال و جواب مسلمان و بهايي (2جلد)، در بعضي نسخ سؤال و جواب کليمي و بهايي، 13. شرح صحيفه سجاديه، (5جلد) 14. علائم الحقيقه، 15. فوائد المتکلمين (5جلد)، 16. کلمات انجمن، 17. مجمع النصايح، کتابي است در موضوع کلمات کوتاه از فلاسفه يونان، فلاسفه اسلام، بزرگان دين از آدم تا خاتم شامل يک مقدمه و پنج باب ميباشد اين کتاب حدود 900 صفحه دارد و در سال 1339 ش به چاپ رسيده و يک نسخه آن در کتابخانه مرکزي و مرکز اسناد دانشگاه تهران موجود است. 18. هدية المحب، (در تدبير منزل) و... (9)انديشهي سياسي
نبوت و امامت
ملاعبدالرسول در کتاب ترياق السموم از نبوت سخن ميگويد به نحوي که نبوت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) برتر و افضل از پيامبران ديگر ميباشد و بدون مقدمه وارد مسئله غديرخم ميشود، او در اين بحث به مخاطب تفهيم ميکند که جهت شناخت نبوت به عقل و علم نياز است و به زبان ساده ميگويد علي (عليه السلام) وصي پيغمبر است او حقيقتاً و روحاً بعد از پيامبر برترين مردم و مستعد وصايت و سبقت بر تمام ماسوي بود. (10) در اثبات نبوت و خلافت حضرت محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) و علي (عليه السلام) و اولاد طاهرين آنها ميگويد معلوم ميشود که يک نفري از جانب خداي ما، براي تربيت و استقامت ما، ميان ما و خداي ما بايد باشد که دستور عبادت و امور بين خودمان و اخلاق خود، بالجمله دستور اول تا به آخر زندگانيمان را بدهد. آيا او شخصي جز امام خواهد بود، و فيالحقيقه واسطه حقيقة الحقايق و ساير خلايق باشد و بايد از طرف خداوند [نص] دانا بر تمام ظواهر و بواطن و اخلاق و صفات اول و آخر باشد که قابل و مستعد فيوضات الهيه باشد، نه از طرف خلقي که [دست] چپ و راست خود را تمييز نميدهند و جاهلاند.در جامعه به «وحي پيامبر» چه در زمان حيات و چه ممات نياز حتمي وجود دارد. ملاعبدالرسول در اين خصوص ميگويد جهت ادامه و اجراي احکام و سنن پيامبر به چنين وصي و خليفه و جانشيني که قابل و مستعد و نيز تعيين او هم با خدا و پيغمبر باشد، و در اجراي احکام الهيه و دانستن آنها در نماند، نياز است. ملاعبدالرسول امامت را تکميل کننده نبوت ميداند. چنانکه خداوند فرمود: آن روز (امروز) دين شما را کامل کردم، به حد کمال رساندم.... (11) او جامعه وحياني را در چهار کلمه از قول خداي متعال که بين خدا و انسان و جامعه است به تصوير ميکشد:
1. يکي از آن من (مرا پرستش کني و شريک برايم قرار ندهي).
2. يکي از آن تو (جزايت دهم و حاجتت را برآورم).
3. يکي ميان من و تو (دعا کني اجابت کنم).
4. يکي ميان تو و خلق (اينکه آنچه براي خود ميخواهي، براي خلق هم بخواهي). (12) اينک چند مؤلفه سياسي را به اختصار از ايشان معرفي مينماييم.
آزادي
از ويژگيهاي ممتاز و برجسته ملاعبدالرسول، آزادگي، آزادانديشي و آزادخواهي اوست، پايه و مايهاي که ايشان براي آزادي در نظر گرفته و تعريف و توصيفي که از آن به دست داده و گستره وسيعي که براي آن برشمرده - آن هم تقريباً در صد سال گذشته و در فضاي خو گرفته به استبداد - تا آنجا مترقي و مدرن است که بيشتر به سخنان و انديشههاي غرب آشناياني چون ميرزاملکم خان، طالبوت و آخوندزاده ميماند که در فضا و فرهنگ باز و آزاد بيرون از ايران ميگفتند و مينوشتند، تا به سخن يک ملاي مذهبي و يک پيشواي روحاني آن هم در گوشه کاشان از خود او بشنويم که ميگويد: فرق ميان انسان و حيوان آزادگي و بندگي است، انسان بايد آزاد باشد، تا آزاد نباشد انسان نيست. (13) آزادي يعني انسان مختار نفس و مال و عيال و منزل و کسب و امور معاشيه خود باشد. ديگر از اصول آزادي؛ آزادي در قلم و طبع، صنعت و کسب و ساير لوازم تعيش است که هرچه ميخواهد بنويسد و هرچه ميخواهد طبع نمايد و هر گونه بخواهد کسب و تجارت نمايد و هر صنعتي بخواهد بکند مانعي نداشته باشد.و اما آزادي در عقايد، ملاعبدالرسول ميگويد:
«اگر مقصود عقايدي است که تعلق به امور معايشه و سياسيه دارد معلوم است آزاد است، حتي در اظهار آن و اگر مقصود در عقايد و اصول دين است، آن هم معلوم است چه مراد است، يعني معقول نيست کسي که برخلاف عقيدهاي تکليف کردن، مگر به استدلال و امثال نصيحت و انذار از عذاب و بشارت به تواب نه چون و چماق و چنانچه بعد از استدلال و انذار از طريق حق عقيدت پيدا نکرد، انسان حق تعرض او را ندارد بلکه حق خداوند است، مادامي که اظهار عقيده ناحق خود نکرده والا انسان حق تعرض خواهد داشت». (14)
1. آزادي مجامع
او ميگويد: «احرار گرد هم بر آمده در امور مملکتي و ولايات که مدخليت در سياست و تدبير منزل دارد با مشورت يکديگر هم رأي و هم قوه متحد شده به مقتضاي حکمت رفتار شود، اين مجمع مرکب از احرار بايد به از اشرار، و مذاکره آنها از حليت و حرمت و وجوب و کراهت و فساد و صحت عملي يا عبارتي نيست، چه واضع اين احکام را جزء خداوند ندانيم بلکه در تدبير امور در مملکت و اجراي امور به مجراي قانون است و اين ترتيب هم جز طريقه پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست، چه، آن حضرت با اينکه علم و حکمت و داناي بهترين قوانين استحکام مملکت بود، امور سياسه را بدون مشورت اقدام نميفرمود. «وَ شَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (15) «وَ أَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ» (16) بزرگ دليلي است بر اين امر و ابداً جاي شبهه نيست که آن حضرت در سياست مملکتي تجويز مشاوره فرمود و در عبادات و وجوب و حرمت و صحت و فساد هرگز مشورت نفرمودند، موکول به وحي الهي ميدانست، چه اينها قابل مشورت نيست، امريست که خالق بندگان، بندگان را به آن ميدارد. پس خوب معلوم شد که ابداً «مجلس شوراي ملي» مداخله در اين احکام نميکند و حق مداخله ندارد و اگر مداخله کند شما اطاعت نخواهي کرد.» (17)کساني که نق ميزنند و انتظاري بيجا دارند و خود در درون، اعتقاد به مشروطه ندارند، اين طايفه به اصطلاح مشروطهطلب، به عقيده ملاعبدالرسول اقلاً ده برابر بيش از آنها که منکر مشروطه هستند، پشت مشروطه را ميشکنند، زنهار که اسم «احرار» بر اين طايفه بگويند، اينها را بهتر ميتوان «اشرار» گفت تا منکر مشروطيت. به عقيده ايشان اين طايفه خاک بناي مشروطه را به باد ميدهند. (18)
«تبعيد اينها از اين عنوان لازمتر است تا تبعيد آنها، چرا که آنها خود فرياد ميکنند ما دوريم و مخربيم، و اينها خسبيدهاند و ميگويند ما باني اين بناها هستيم، حال اينکه بنا استبداد ميکنند.... ديگر چقدر گلوله و ديناميت بايد خرج کنند، چقدر خون بايد ريخته شود، چقدر آباديها بايد خراب شود، ديناميت هم جز خراب کردن کاري نميکند، منتها خانه ظلم و استبداد را خراب ميکند، بناي مشروطه را [خراب] نميکند. اين بنا هم سازنده ميخواهد، سازنده آن بايد عالم بيهوا و مرض باشد، اگر عالم نباشد، بنايش مستحکم نيست، اگر غرض شخصي داشته باشد، بناي تازهاي براي ظلم و استبداد خواهد گذاشت.» (19)
2. آزادي و حق انتخاب دارالشوري
در صفحات پيشين شمهاي از تفکر آزادي را در افکار ملاعبدالرسول نوشتيم، نظر به اينکه در اين مبحث ايشان آزادي در انتخابات مجلس را يکي از ارکان مشروطه دانستهاند به قسمتي ديگر از افکار و عقايد در اين خصوص اشاره ميشود. ملاعبدالرسول آزادي را با فرمايش حضرت رسول اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که فرمودهاند: «مردم بر مال و جان خويش تسلط دارند» (20) مطرح ميکند و ميگويد مردم صاحب اختيار جان و مال خويشاند و در اين خصوص قاعده «لاضرر» را مطرح ميکند و ميگويد: «هيچ فردي حق ندارد کسي را از رسيدن به آزادي و ترقي نفساني و مالي بازدارد». ملاعبدالرسول آزادي بدون قانون را امکانپذير نميداند.(21)3. آزادي قلم، نشر و کار
پيشتر در خصوص آزاديهايي که رکن پنجم مشروطه را تعريف ميکند به قدر مقدور سخن گفتيم، اکنون اشاره ميکنيم به کار و کسب و تجارت مبني بر اينکه چگونه در اواخر صفويه مردم گول فرنگ را خوردند و تمام سرايها (تجارتخانهها) و خانههاي ايران يک دکان شد از اجناس بياصل و بيدوام دولتهاي خارجه، بلکه بالمره چشم از اولين مايه ثروت خود که غلهجات و پنبه و اجناس ديگر است پوشيده، به حمالي ديگران کوشيديم... آنچه بيشتر از هر چيز ملاي ما را سخت ناراحت و آزرده خاطر ميکند اين است که ... به اين حمالي و دستفروشيس قناعت کرديم و تمام طلا و نقره و اجناس بيدوام آنها را آورديم... اصل جام را با طيب نفس به آنها سپرديم و خود ما به عکس از آن قانع، و تمام بزرگ و کوچک ما را مشغول عکس آن جام کردند و ما مانند اطفال به اين طرف و آن طرف پي آن عکس دويديم... ملاعبدالرسول در اين خصوص اضافه ميکند:«باري بعد از اين ترتيب کمکم آثار فقر و استيصال در ما ظاهر شد، چرا که ما بايد بکاريم نکشتيم، خود ما بايد بدرويم ندروديم، خود ما بايد تسويه کنيم ديگران کردند، خود ما بايد بريسيم ديگران ريشتند، خود ما بايد رنگ کنيم ديگران رنگ کردند خود ما بايد بدوزيم ديگران دوختند؛ خود ما بايد از دانه روغن بگيريم ديگران گرفتند، خود ما بايد نفت را از منبع بکشيم ديگران کشيدند، خود ما بايد جوهر بگيريم ديگران گرفتند؛ خود ما بايد بسازيم ديگران ساختند... تمام اين کارها را خود ما بايد بکنيم و مزد بگيريم و ثروت به هم زنيم، ديگران کردند و پنج مقابل مزد آن را هم گرفتند.. و ما را بيکار گذاشتند، آدم بيکار پر خرج، لابد است يا دزدي کند يا شهادت ناحق دهد يا حکم ناحق، يا ظلام و يا وکالت يا فرّاشي ديوان يا راه داري يا رمّالي يا روضهخواني و يا درويشي يا پاي منبرخواني يا سر راهنشيني و يا ميان صف مسجد گشتن، يا ...» (22)
ضرورت وجود قانون
از ديگر بنيادهاي فکري ملاعبدالرسول قانونمداري است که آزادي را وابسته به آن ميداند، پس قانوني لازم و ضروري است براي آزادي که منجر به تعدي و خودسري نشود تا در ضمن آزادي اين شخص، ديگر هم آزاد باشند و در ضمن آزادي ديگران، اين شخص هم آزاد باشد. (23) ملاعبدالرسول معتقد است قانون بايد ويژگيهاي خاص خود را داشته باشد،«قانون بايد پاک و پاکيزه و بينقص باشد و ملاحظه فرد و جماعت و مردمان آتيه و بزرگ و کوچک و عالم و جاهل و مرد و زن در آن باشد. يعني ملاحظه آزادي و آسودگي تمام در آن باشد تا منتج آزادي تمام بني نوع شود». (24)
اين قوانين منشأيي جز وحي آسماني نميتواند داشته باشد يعني «جاني که ابداً قواي حيوانيه و نفسانيه در آنجا راه نداشته باشد و منحصر است در طريقه پيغمبري صادق که از جانب پروردگار خالق مبعوث باشد» وگرنه انساني که آن همه قواي غضبي و شهوي را در سرشت خود دارد هرگز نميتواند نه مقنن قانون باشد و نه حاکم، «پس مقنن، خداوند بايد، [و] حاکم بين خلق، جز قانون صحيح نشايد» و صحيحترين و کاملترين قانون همانا قوانين دين محمدي (صلي الله عليه و آله و سلم) است. به همين دليل امت اسلامي به قانون ديگري نياز ندارد و از اين جاست که ملتهاي ديگر که چنين قانون جامع و کامل نداشتند ناگزير شدند دست به دامن مشروطه و مجلس شوند و از براي خود قوانين وضع کنند. (25) ايشان ايجاد پارلمان را توسط غربيها قبول دارد و تأسف ميخورد از اينکه ما با داشتن قوانين شريعت کامل، از آنها عقب افتادهايم.
ايشان يکي از معضلات مهم مملکت را مسئله روشنفکري يا فرنگي مآبي ميداند. او دانشمند مسلماني است که قبل از هر چيز خواهان آن است که ارزشها و ملاکهاي اسلامي را که به صورت مخدوش معرفي شدهاند، بازيابي کند تا حقيقت آن در زندگي سياسي و اجتماعي مردم ايران نمودار شود.
او معتقد است تعاليم اسلام عليالاصول با طبع انسان سازگاري دارد و متضمن پيشرفت و توسعه و بهبود اوضاع اقتصادي، سياسي و اجتماعي کشور است و دلايل عدم حصول به آن را نه فقط استعمار و استثمار خارجي؛ بلکه بيشتر به دليل ضعف و انحراف متوليان امور مربوطه داخلي ميداند. (26)
مشروطيت
در تعريف و مفهوم مشروطه چنين ميگويد:«اينکه ميگوييم لفظي که خيلي، بعضي را به اضطراب انداخته لفظ «مشروطه» است، چون هنوز معناي مشروطه را نفهميدهايم بدون تحقيق منع ميکنيم. مشروط بودن چيزي يعني بسته است وجود آن به وجود اين، و دولت را ميگويند مشروطه است نه چيز ديگر را، چرا که دولت يا «مطلقه» است و آن دولتي است که صاحبان منصب آن هر چه بکنند کسي حق سؤال و جواب ندارد و اين طور دولت، دولت سباع و وحشيان صحرا است (27).... يا «مشروطه» و آن دولتي است که صاحبان منصب آن ملتزم باشند به اطاعت قانون و نشر عدل؛ سلطنت پادشاه، وزارت وزراء وکالت و وکلاء دارالشوري، مجلس سنا، عدليه، قاضي محاکمات و ساير مناصب همه داده ميشود، اما مشروطاً، چون تمام از طرف رعيتند بايد در نهايت عدل از روي قانون رفتار کنند تا اين مناصب از آنها گرفته نشود و الا رعيت حق خواهند داشت او را تغيير بدهند. به عبارت اخري تماماً حاکم خود را و حاکم غير خود را قانون بدانند، هيچ کس حکومت را حق خود نداند. اين ترتيب موجب آنست که تماماً از روي عدل رفتار کنند، از ترس و افتضاح عزل و طرفداري». (28)
ملاعبدالرسول اضافه ميکند؛ کدام صاحب شعور اين ترتيب را بر ميداند يا ميتواند انکار نمايد؟ فرضاً اگر آيه و حديثي هم نداشته باشد، انکار اين طريقه چرا؟ و حال اينکه خداوند ميفرمايد: «فرستاديم پيغمبران خود را و کتاب قانون و ميزان را با آنها فرستاديم تا مردم را به راستي و عدل بدارند». (29) ملاعبدالرسول ميگويد:
«گوئيا از خاطرمان رفته که در شرع ما کساني که مصدر کاري هستند در همه شرط عدالت شده، در پيغمبر و امام علاوه بر عدالت؛ عصمت و طهارت را هم شرط ميدانيم. مگر سلطان و حاکم و قاضي و مفتي حتي امام جماعت که هيچ کاره است، حتي شاهد، حتي حاضرين مجلس طلاق، حتي ... همه در شريعت ما شرط عدالت در آنها نشده؟ بلکه مگر عدل را داخل در ماهيت آنها ندانستهاند؟ يعني اگر عادل نباشند حاکم و قاضي و غير ذالک نخواهند بود؟ معلوم است! حق داريم! بايد از خاطرمان رفته باشد! و معني «عدل» در شريعت ما تبعيت قوانين و احکامي است که آن حضرت آورده. چقدر خردبيني شده که عادل را صاحب ملکه عدالت ميدانستهايم و از اينجا معلوم ميشود که تا صاحبان مناصب اين مردم حاليه باشند، مشروطه به صحت نخواهد پيوست، زيرا که به اسم مشروطه قناعت کرده در خيال اطاعت قانون و اجرايش نيستند».(30)
ملاعبدالرسول براي مشروطه سه رکن قائل ميگردد، قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه، که امروزه به عنوان تفکيک قوا از آن ياد ميشود. از نظر او سه قوه بايد در ظاهر از هم جدا ولي در باطن اتحاد داشته باشند.
ارکان مشروطيت
ملاعبدالرسول پس از تعريف مفهوم مشروطه، به «ارکان مشروطه» ميپردازد. او ميکوشد تا موضع دين را در برخورد با آنها روشن سازد، در خصوص قواي سه گانه چنين ميگويد: ديگر از ارکان مشروطه اين است که بايد دولت مشروطه داراي دو قوه باشد بلکه سه قوه؛ اول «قوه مقننه» يعني بايد جمعي را منتخب و وکيل کنند، که از آنها قانون صحيح احراز کنند براي اهل حکمت که ديگران آن را «پارلمان» و ما «دارالشوري» گوييم و همين که ميخواهند قانونشان محکمتر و صحيحتر از کار بيرون آيد، مجلس ديگر هم وضع ميکنند، نامش سنا است. (31)ارکاني که ايشان از آنها سخن گفته است عبارتند از:
1. قوه مقننه:
ملاعبدالرسول ميگويد: «بدان که اول عمل دولت مشروطه مسئله انتخابات وکلاي دارالشورا ولايتي و بلدي است». و چون هدف اصلي انتخابات و تشکيل مجلس همه براي آن است که توسط آراء اشخاص درست، قوانين و احکام معصومه پاک به دست آوريم و جاري نماييم تا در امور رعيت افراط و تفريطي نشود. ايشان اشاره ميکنند به اين مسئله که در صدر اسلام به علت وجود امام معصوم به دليل «عصمت امام» نيازي به انتخابات نبوده است. و آنها که «عصمت» را شرط نميدانستند، بعد از آن حضرت به طريق «انتخاب» پرداختند، و آنها که «عصمت» را شرط خلافت دانستند، زحمت «انتخاب» را متحمل نشدند، زحمت «تشخيص معصوم» کشيدند. و اما در زمان غيبت امام (عليه السلام) قانون پاک به دست آوردن و به عمل رفتار کردن به توسط آن حضرت ممکن نيست (و يا بسيار دشوار است) لذا،«غير از دست به دامان انتخابات شدن چارهاي نيست تا بلکه به اين حيلتها دست افراد را از قانونتراشي کوتاه نماييم، قانون صحيح خود را به دست آورده، حاکم ما باشد». (32)
2. قوه مجريه:
قوه دوم که بايد دولت مشروطه دارا باشد، «مجريه» است که همان پادشاه و وزراي دولت باشند که هر قانوني آنها وضع کنند براي سياست مملکت، وزرا بايد جاري کنند.ملا عبدالرسول به «تفکيک قوا» معتقد بوده، ميگويند اين دو قوه نبايد متحد و در يک جا متمرکز باشند، چنانچه اين دو قوه اگر با هم متحد شوند اسباب خرابي مملکت ميشود و از هم، جدا هم نبايد باشند يعني بايد قوه مجريه تابع قوه مقننه باشد و با آن مخالفت نکند.
3. قوه قضاييه:
قوه سوم قوه قضاييه است؛ فرق ميان قوه مقننه و قوه قضاييه همان فرق ميان فتوي و حکم است بدين معني که قوه مقننه حکم کلي بيان ميکند و قوه قضاييه احکام جزئيات را از آن قانون استخراج ميکند و قوه مجريه جاري ميکند. (33)نظام سياسي مطلوب
1. مساوات و مؤاخات:
ملاعبدالرسول خواهان تساوي در نگاه قاضي ميباشد و معتقد است غني و فقير، عالم و جاهل، وضيع و شريف، همه را به يک نگاه ببيند و بين آنها تفاوت قائل نشود وگرنه «قويتر به ضعيفتر چيره خواهد شد و داد مظلوم داده نخواهد شد». ملاعبدالرسول ميگويد:«خداوند به داوود وحي فرمود: «اي داوود، ما تو را جانشين خود قرار داديم در زمين، پس حکم کن بين مردم به حق، و هوا را متابعت مکن» (34) باز فرمودهاند «وَ إِذَا حَکَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ» (35) يعني: و هر گاه که بين مردم حکم ميکنيد به عدل حکم نماييد». (36)
ايشان ميگويد:
«اگر کسي کتاب قضاي ما را ببيند، مبهوت ميماند که چقدر شارع مقدس ما در اين مرحله خردبيني کرده از ملاحظه جور در محاکمه، حتي تواضع براي يکي از متخاصمين را بيشتر کردن، جواب سلام يکي را زودتر گفتن، به طرف يکي به نظر مهرباني کردن، يا تلقين عنوان به يکي کردن و امثال اينها را منع فرمودهاند چه رسد به رشوه گرفتن». (37)
او اشاره به فرمايش حضرت رسول اکرم ميکند، ميگويد مگر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نفرمود: «اسباب آبادي و دنيا چهار طايفهاند، سلطان عادل، عادل عامل، غني باذل، فقير صابر».
ملاعبدالرسول کاشاني مساوات را برابر بودن در حقوق ميداند و ظلم و استعداد را با هيچ قانوني سازگار نميداند، بايد قانون براي همه يکسان اجرا شود. «دندان در برابر دندان» (38) و «پس قطع کنيد دست دزد....» (39) چه عمامهاي باشد، چه کلاهي، چه عالم، چه جاهل، چه شهري، چه دهاتي، البته زنان به واسطهي ضعف قواي جسماني را با مردان مساوي نميداند، از طرفي يک آيتالله با يک فرد جاهل ممکن است از لحاظ قواي جسماني برابر باشند ولي از لحاظ فکري مساوي نميداند، ميگويد: «بگو آيا کساني که ميدانند با کساني که نميدانند، برابرند؟»، (40) «آيا تاريکيها و روشني، برابرند؟» (41) ميزان علم عالم را از عمل او بايد شناخت، اگر کسي فرياد کند من عالم هستم، نبايد باور کرد تا اينکه در عملش، عمل به احکام و قوانين شرع تصديق شود و آن فرد بايد مجري احکام شرع باشد، آن فرد اگر اين گوهر گرانبها (عمل) را به دست آورد، آيتالله و خليفهاش بدان، نه هر صاحب عمامه و عبايي را، آن بزرگوار است که مُرکبش افضل از خون شهيد باشد، مرکبي که حفظ خلق را بنمايد قدر دارد، نه مرکبي که متصل در انهدام و اسباب ضرر مخلوق خدا باشد، اين عالم است که يک ساعت مجالست او مقابل شصت سال عبادت است، اين است که افضل از انبياء بنياسرائيل است، اين است که خليفه خدا و پيغمبر باشد، اطاعت او اطاعت خدا، محاربه او محاربه با خدا، کينه و بغض با او کينه و بغض با خدا خواهد بود، دوستي او، دوستي با خدا ميباشد، نظر کردن به ديوار خانهاش عبادت است.
ملاعبدالرسول مؤاخات و برادري را از مهمات مقاصد مشروعه ميداند و ميگويد:
«مگر در قرآن ما نيست «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اخوه» (42) و «وَ يُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ؟» (43)
او ميگويد مگر اين آيات از قرآن ما نيست، مگر پيغمبر ما ميان خود و اصحاب خود عقد برادري نبست؟ مگر براي برادر مؤمن بر مؤمن مخصوصاً حقوقي در اخبار معين نفرموده، چنانکه در کتاب هدية المحب مفصلاً بيان کرده است، مگر علي (عليه السلام) [نبود که] براي خود پيراهن خريد و بهتريناش را به قنبر بخشيد. (44)
نبايد تصور کرد که ما در توضيح و نشر ارکان مشروطه زيادهروي کرديم خود ملاعبدالرسول ميگويد «اگر وقت و همت باشد براي هر يک از اصول و قواعد مشروطيت و فروع آن يک کتاب مفصلي ميتوان نوشت...». (45) پس اگر در موانع استقرار مشروطيت نظريات ايشان را هر چقدر مختصر باشد، بازگو کنيم سخني به گزاف نگفتهايم.
ملاعبدالرسول با توجه به افکار بلند و مدبرانه خود که به ساختار مشروطه پرداخته، بدين بسنده نکرده و عوامل و موانع استقرار مشروطه را بيان نموده است.
2. رفع ظلم:
ملا عبدالرسول ميگويد: انسان در مقابل ظلم نبايد ساکت باشد، پيامبران براي رفع ظلم و دفع ظالم آمدهاند اکثر کوششهاي آنان براي همين بوده است، کمتر صفحهاي از صفحات قرآن است که در آن درباره رفع ظلم و ظالم سخني در ميان نباشد. (46)3. امنيت بر نفس و عرض و مال:
ملاعبدالرسول يادآوري مينمايد تمام زحمات انبيا که در راه خدا کشيدهاند و جان خود را به خطر انداختهاند دفع ظلم بوده است و آن جز ايمنسازي بستر زندگي براي مردم نبوده است و يکي از اهداف اين بوده که مردم در جان و مال و آبروي خويش ايمن باشند.4. تشهير مفاوضات سياسيه:
اين اصل بعد از اثبات آزادي قلم و طبع، خود ثابت ميشود، پس از آسانگيري و دقتورزي در اجراي حدود باز هم کسي قانونشکني کرد و جنايت و خيانت او اثبات شد بايد کيفر او آشکار و در حضور انبوه مردم انجام گيرد تا هم «عبرت اشرار شود و دست از شرارت بردارند» و هم عبرت احرار شود و از اينکه قانون به خوبي اجرا ميشود اطمينان پيدا کنند. (47)او ميگويد:
«چه قدرت خوب است مشروطهطلبان اين زمان براي عبرت اشرار و آسودگي خاطر احرار، هر کس جنايت او معلوم شد فوراً موافق قانون او را مجازات کنند. قانوني که امروز محکمتر از قانون محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله نداريم و بدون چشمبندي و مجازگويي تمام اصول مشروطه را موافق آن ديديم، واجب ميکند همت کنيم، سبقت جوئيم و رفتار کنيم، پس از آن امر و نهي کنيم پس از آن به روح و ريحان برسيم...». (48)
5. عدم منع استعدادها:
ملاعبدالرسول ميگويد معني عدل همين است که هر کس استعدادي که دارد در آن مقام باشد. همين که شارع ما يک نفر را امير ميکرد، يک نفر را وظيفهمند، يک نفر را امام جماعت، يک نفر را قاضي، يک نفر را گيرنده بيتالمال، و بعضي را سپاه و هکذا، از اينجا معلوم ميشود تطابق اصلي ديگر از اصول مشروطيت و آن «عزل نکردن صاحب منصب است مگر بعد از ظهور خيانت. مگر ظلمي بالاتر ازاين هست که شخصي به استحقاق داراي مقامي باشد و آن مقام را از او سلب کني؟ (49) مگر خيانتي به بني نوع از اين بزرگتر هست؟ مگر رسوايي براي او سختتر از اين هست؟6. مسئوليت صاحب منصب:
اگر کسي مسئول نباشد تمام زحماتش به هدر ميرود، در اين خصوص ملا اشاره دارد به فرمايش پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) که مقبول سنت ما، بلکه تمام مذاهب است. (50)
7. گرفتن زکات و نصاب به اندازه ثروت نه به ملاحظه شخص:
بزرگان و متنفذين نبايد کمتر از ديگران ماليات پرداخت نمايند، بلکه آيات زکات خطاب به تمام افراد است.8. ثبت دخل و خرج مملکت:
درآمد و هزينه مملکت بايد حساب کتاب داشته باشد. ملاعبدالرسول ميگويد:«اين هم احتياج به بيان ندارد، معلوم است بايد حساب در کار باشد، ميزان در کار باشد؛ انکار نميتوان کرد، آنها [هم] که از طرف پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ما ميگرفتند و ميدادند بيحساب نبوده است». (51)
به نظر ميرسد نظر ملا چيزي مانند سازمان برنامه و بودجه فعلي بوده است.
9. بناي مکتبخانه، مريض خانه و ... ملا عقيده دارد،
«چيزي که هست نبايد کتب ضلال را تحليل کرد. کي گفته در مکتبخانه بايد تحصيل احکام بابيه يا يهوديه کرد؟ کي گفته بايد تعلم سحر و جادو کرد؟ ميگويي تحصيل زبان فرانسه نبايد کرد، آيا زبان فرانسه دانستن عيب است؟ اگر فلان آقا زبان فرانسه هم دانسته باشد عيب اوست يا هنر او...» (52)10. مسئله «استنطاق»:
مسئله استنطاق هم جهت کشف حقيقت يکي از اصول مشروطه به حساب ميآيد. ملاعبدالرسول در اين باره يادآور قضاوتهاي اميرالمؤمنين جهت کشف حقيقت ميگردد.موانع استقرار مشروطيت
1. نبود تخصص در مديران:
از نظر عبدالرسول بايد کساني که شايسته پست و مقام نيستند به کار گماشته نشوند. همچنين کساني که به آنها پست واگذار ميشود بايد «عامل» باشند. در امور دولتي و سياسي «فرد» بايد کاردان باشد، خصوصاً در باب مملکت و سياسات عامل باشد. مثلاً ممکن است فلان «ملا» پنجاه سال تحصيل اصول کرده، اگر يک مسئله فقهي بپرسي شايد نداند، اما اگر از فلان «مسئلهگو» بپرسي تمام شقوق مسئله را بيان کند. اگر خطر ناگهاني براي دولت يا ولايت روي دهد ممکن است که عامل مجرب فوراً به اندک عملي رفع و دفع کند و ده نفر عالم بيتجربه از عهده برنيابد. (53) حريص براي جمع کردن مال و منال نباشد، مثلا تا آن عالم در تدارک جمع کردن کفش و کلاه خود است سيل نظير آن مملکت را از روي به زير آب برده است. (54)
«لذا بايد نهايت اهتمام کرد تا اولياي امور مردمان عالم مجرب، بيغرض متدين باشند ولو بعضي ادارات در بعضي ولايات نباشد، [خوب] نباشد چه، نبودن بهتر از بودن و برخلاف حرکت کردن است که هم موجب تخريب و همه باعث نفرت مردم است». (55)
2. تزاحم مشاغل: هر کس بيش از يک شغل نبايد داشته باشد، اين درست نيست که يک نفر بيش از چند شغل داشته باشد، ملا ميگويد مثلاً يک نفر هم مجتهد است، هم قاضي، هم وکيل و هم محرر (نويسنده) هم کارگزار، هم دلال، هم طبيب، هم اهل خبرت، هم مباشر ديوان و غير ذالک، من باب مثال 15 شغل دارد و همه را ناقص ميگذارد. (56)
- اولياي امر بايد در تفکيک و انحصار شغلها به اشخاص برآيند و اندازه کفايت دخل (مزد) به آنها بنمايند و اين صورت نخواهد گرفت بعد از نشان دادن مدخل و ترويج کسب.- خرج بايد کمتر از دخل (درآمد) باشد، دو اثر دولتي و ملتي بايد کوچکتر و کمهزينهتر شوند. (57)
3. عدم تبعيت اولياي امور از قانون:
به يقين تا ادارات پايتخت سخت اطاعت قانون نفرمايند، ابداً متوقع از اطراف نبايد بوده، اگر خداي نخواسته اين ترتيب روي کار آيد، کمتر حرف ملت آن خواهد بود که خواستند استبداد را از مجرايي به مجرايي ديگر بگردانند و بعد از تحمل اين شدائد، تحمل اين مصيبت ننگآميز شديدتر است که به گذشتن کرورها سال اين لک محو و حک نخواهد شد. (58)4. سکوت عالم:
ملاعبدالرسول از قول خداي تعالي که ميفرمايد: «و بايد از ميان شما گروهي [مردم را] به نيکي دعوت کنند و به کار شايسته وادارند و از زشتي بازدارند و آنان همان رستگارانند». (59) يعني بايد يک چنين طايفهاي داشته باشيد که مردم را به خير بخوانند و امر به خوبي و نهي از بدي نمايند. ناصحان و واعظان به ره وسيله باشد در منابر، مجالس، رسالجات و روزنامجات که امروزه بهترين وسيله دعوت به خير است. اهالي هيچ دولتي نايل به سعادت بشري نشدند مگر بعد از نشر روزنامجات که اعمال خير و شر را مجسم نمودند، نتايج هر عملي را تشريح کردند و بني نوع را اولاً به محاسن اخلاق دلالت کردند، حقوق آنها را به آنها نمودند. او ميگويد جوهر انسانيت خود را هر روزه [صرف در] رفع ظلم از مثل خودت بکن، او هم براي تو بکند. قواي شما از اين طريق متحد شده، غالب بر قوه ظالم شود. (60)ملاعبدالرسول براي نظارت عمومي شرايطي قائل است، او جهت اجراي امر به معروف و نهي از منکر چهار شرط را مطرح ميکند:
«اولاً بايد داعي يا آمر يا ناهي، عالم به خير و شر باشد و بداند اول شرط آمر و ناهي بلکه طالب ترقي و تحصيل مراتب انسانيت، تحصيل علم است. ثانياً، خود بايد رفتارش موافق امر و نهيش باشد، خود ناگرفته پند مده پند ديگران، ثالثاً، بايد احتمال امتثال بدهد وگرنه وقت خود را ضايع کرده است. رابعاً، ايمن از ضرر باشد وگرنه خود را به مهلکه انداخته».
ملاعبدالرسول معتقد است روزنامهها نبايد ميدان هتک نواميس محترمين باشند. ايشان اخلاق و صفات روزنامهنگار و يا به قول خودش روزنامهنويس را چنين برميشمارد:
«روزنامهنويس بايد عالم به علوم اخلاق و تدبير منزل و سياست مدن و تواريخ ملل روي زمين و احوالات ماليه دول کره ارض و علم حکمت الهي و طبيعي و رياضيات و جغرافي، عالم به حقوق بينالملل و اخبار داخله و خارجه و عالم به زبانهاي فرانسه و عربي و فارسي و ترکي و روسي و فيالجمله مطلع به مذاهب و طليق اللسان و خوشبيان و تندنويس، به عبارت سليس و مطلبگو، نوعپرست، بيهوا، بيطمع، کارآزموده، طبيب امراض خلق، عالم به حال خلق و وقت، حاذق، سريعالانتقال، با حافظه [و] عالم به قوانين باشد. نه هر کس اسم مشروطه و استبداد شنيد فوراً به خيال انتشار روزنامه آيد و مزخرفات ببافد، يا به پنج قران پول در صدد هتک احترام آبرومند مسلماني برآيد و به توسط روزنامه اشاعه دهد... علاوه بر هتک آبروي او، او را يک دشمن قوي از مشروطه نمايد، که هيچ چيز مردم را از مشروطيت رنجه خاطر نکرد مانند تندروي بعضي مشروطهخواهان بيخرد و روزنامهنويسان بيعلم...» (61)
5. بيچيزي و بيکسبي:
ملا عبدالرسول جهت بيکاري و بيکسبي چند عامل را ذکر ميکند: وابستگي اقتصاد ايران به غير، باز شدن پاي بازرگانان فرنگي از دوره صفويه به بعد، پر شدن بازارها و خانههاي ايراني از کالاهاي بيمصرف و زايد فرنگي، مصرفگرايي بيرويه، رواج بيکاري و به تبع آن دزدي و شهامت دروغ و ايجاد شغلهاي کاذب و بيکاري پنهان. ملاعبدالرسول جهت اين درد، درمان هم دارد، نسخهاي که ملا ميپيچيد عبارت است از: استعمال اجناس داخله مانند پوشيدن کرباس (خودش هميشه لباس کرباس ميپوشيده است)، استعمال ظروف داخله، دائر نمودن بعضي کارخانجات با نهايت عجله ولو به خرج کردن گزاف باشد (کارهاي توليدي زود بازده). چه خوب است بزرگاني که داراي کرورها (مال و منال) هستند و ميگويند ما مشروطهطلبيم، به گفتن اين لفظ اکتفا نکنند و قدري از مال خود را صرف آوردن و دائر کردن بعضي کارخانجات يا ساختن راهآهن نمايند...(62)6. عادت به ظلم:
عدم ظلمپذيري يکي از مهمترين انديشه سياسي ملاعبدالرسول است. ايشان ميگويد نبايد هر ظلمورزي را بپذيريم، بايد در مقابل زورگويان فرياد بکشيم، براي احقاق حق خود مقاومت و مبارزه کنيم، بايد به استقرار حکومت مشروطه و حکومت قانون اميد ببنديم،«وقتي مشروطيت قوت ميگيرد که مردم تشخيص ظلم را بدهند و از عادت به ظلم برگردند والا منکر مشروطيت و عدالت و مشروطهخواه و عدلخواه خواهد بود». (63)
7. عدم خوف:
انسان ميبايست خدابين و خداترس باشد، انبيا آمدند مردم را انذار کردند. ايشان معتقد است کسي که در صدد اجراي قانون و تربيت خلق است و فيالواقع ميخواهد مردم از راه حق منحرف نشوند، عظمت پروردگار و وصف قهاريت خداوندگار خود را در انظار جلوه دهد، پس از آن بزرگواري پيغمبران، خاصه خاتم انبيا (صلي الله عليه و آله و سلم) که در اول امر مأمور به «بپاخير و عالميان را نصيحت کن و هشدار ده» (64) شد بعد از آن خلفاي بر حق آن حضرت را در قلوب عظمت دهد، بعد از آن علماي عاملين يعني آنها که موافق قانون آن حضرت قدم زنند و زدند. (65)جمعبندي
ملاعبدالرسول يکي از چهرههاي درخشان مشروطه است که تمام هم و غم خود را براي مجد و عظمت اسلام و ايران به کار برده است. او اجراي احکام و قوانين اسلامي را بهترين ضامن سعادت و سلامت جامعه ميدانست و مترقيترين اصول و قوانين رايج بشري را عقلاً و منطقاً هم طراز قوانين اسلامي ميشمارد و تلاش همه انسانها را براي تهيه و تدوين بهترين قانونها مورد تأکيد قرار ميدهد او نگرشي نوين و تازه به دين داشت که مشروطه را با چارچوب اسلام معرفي ميکند و با تمسک جستن به اسلام مشروطه شرعي را مطرح ميکند.رساله انصافيه تبلور انديشه سياسي و اجتماعي اوست، شايد غرض از نگارش رساله انصافيه در حقيقت مشروعيت بخشيدن به مشروطه باشد که اصول و مباني و ارکان آن با قوانين مقدسه شريعت سازگار است.
ملاعبدالرسول مشروطه مشروعه را که از طرف علماء اسلامي مورد تأکيد قرار گرفته بود از نقطه نظر اصوليترين موضوعات، نه تنها در تضاد با اسلام نميدانست بلکه روح چنين آرمانهايي را منبعث از قرآن و احاديث محسوب ميدارد و مشروطه را راه خوبي براي دستيابي به آرمانهاي اسلامي ميشمرد، مهمترين آرزويش اين بود که چرخ امور کشور براي پيشرفت مملکت بر مسير قانون و قانونمداري بيفتد. ايشان مشروطهاي را دنبال ميکرد که در حقيقت «مشروعه» بود ولي بدون اينکه سخني از مشروعه بگويد از شرع سخن ميگفت و مشروطه را هم بسيار محترم ميشمرد.
ملاعبدالرسول بر اين باور بود که فقط سودجويان، چه داخلي و چه خارجي از طريق بيقانوني و هرج و مرج، منافع شخصي و گروهي خود را دنبال ميکنند تا بتوانند مانع از ايجاد نظم و قانون شوند، زيرا منافع آنها تنها در گرو بيقانوني و بينظمي تأمين ميشود و در اين راه از هيچ تلاشي فروگذار نميکنند.
بيشترين اصرار در اين بود که حالا که فرصت به دست آمده و مشروطيت اعلام شده و قانون اساسي مدون گرديده، بياييم براي اجراي خوب آن همت گماريم و ميداني را که با تحمل ناملايمات و فداکاري علما، بزرگان و روشنفکران مسلمان به دست آمده از دست ندهيم و به راحتي اين امکانات را در اختيار غربزدگان و روشنفکران غير ديني و عوامل ناشناخته مزدور قرار ندهيم که بعداً افسوس خواهيم خورد. (66)
ملاعبدالرسول وجود پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را در جامعه لازم و ضروري و اجتنابناپذير ميداند. تعيين پيغمبر از طرف خدا بايد باشد چنانکه عقيده شيعه است و از اخبار غير شيعه هم معلوم شده است که علماي بزرگ آنها با شيعه متفقاند. در خصوص امامت به نص معتقد است و عصمت امامان را لازم ميداند، مطابق عقيده شيعيان «علي با قرآنست و قرآن با علي» و از يکديگر منفک نميشوند، مخالفت با علي (عليه السلام) را مخالفت با حق ميداند که اين مخالفتها انسان را به ضلالت ميکشاند، پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از طرف خدا علي را خليفه خود کرد. در آخرين روزها خواست نوشته هم بنويسد که بماند چون عالم به حال تمام آنها بود، گفتند هذيان ميگويد و مانع شدند. او از خلقت تا به حال و تا دنيا برپاست يک نفر «معصوم» از جانب خداوند به عنوان نبوت يا وصايت و خلافت از او بايد ميان خلق باشد که شيعه او را مهدي موعود مينامند و در انتظار به سر ميبرند و همگي دست به دست هم داده زمينه براي ظهور حضرتش آماده ميکنند تا حکومت جهاني عدل را برپا نمايد.
پينوشتها:
1. پژوهشگر علوم سياسي.
2. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، مقدمه به قلم: مهدي مدني، کاشان: نشر مرسل، 1378ش، ص 14؛ چاپ سنگي رساله انصافيه، کاشان: چاپ ثريا، 1328ق.
3. همان، صص 15-14.
4. همان، ص 15.
5. همان، صص 16-15.
6. ملاعبدالرسول کاشاني، تاريخ اشرار کاشان، کاشان: نشر مرسل، 1370، صص 10-9.
7. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، صص 42 و 43.
8. همان، ص 10.
9. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله حجابيه، تهران: کتابفروشي ادبيه، بيتا؛ ملاعبدالرسول کاشاني، نگرشي ديگر بر بابيت و بهائيت، به اهتمام: علي امير مستوفيان، تهران: راه نيکان، 1388؛ ملاعبدالرسول کاشاني، هدية المحب، تهران: مطبعه ميرزا علياصغر، بيتا؛ ملاعبدالرسول کاشاني، تفکيک حقيقت از طبيعت، تهران: بينا، بيتا؛ ملاعبدالرسول کاشاني، علائم الحقيقه و آثار الطريقه، بيجا: بينا، بيتا؛ ملاعبدالرسول کاشاني، آب حيات در شرح دعاي سمات، تصحيح: محمد حسين مدني، قم: بوستان کتاب قم، 1389؛ ملاعبدالرسول کاشاني، کتاب الرد علي البابيه و البهائيه، به اهتمام: محمد مدني، مجدالدين مدني و ديگران، بيجا: بينا، بيتا.
10. ملا عبدالرسول کاشاني، ترياق السموم، بيجا، بينا، 1365 ق، ص 10.
11. الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ. مائده (5): 3. همان، ص 12.
12. ملاعبدالرسول کاشاني، مجمع النصايح، بيجا، بينا، 1332 ش.
13. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، صص 43 و 44.
14. همان، صص 42 و 43 (مقدمه سيد محمد راستگو).
15. و آنان را در کار به مشورت گير؛ آل عمران (3): 159.
16. و کارشان در ميانشان بر پايه مشورت است؛ شوري، (42)؛ 28.
17. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، ص 89.
18. همان، ص 91.
19. همان، صص 92-91.
20. الناس مسلطون علي اموالهم و انفسهم.
21. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، صص 93-92.
22. همان، ص 51.
23. همان، ص 45.
24. همان.
25. همان، صص 46- 45.
26. همان، ص 11.
27. همان، ص 78.
28. همان، ص 79.
29. لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ (57): 25.
30. ملا عبدالرسول کاشاني، انصافيه، پيشين، صص 80-78.
31. همان، ص 81.
32. همان، صص 80 و 81.
33. همان، ص 81.
34. همان (38): 26.
35. نساء (5): 85.
36. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، صص 94 و 95.
37. همان، ص 97.
38. السن بالسن؛ مائده (5): 49.
39. وَ السَّارِقُ وَ السَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا...؛ مائده (5): 38.
40. هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ، زمر (39): 9.
41. هَلْ تَسْتَوِي الظُّلُمَاتُ وَ النُّورُ؛ رعد (13): 16.
42. همانا مؤمنان برادر يکديگرند؛ حجرات (49): 10.
43. ديگران را بر خود مقدم ميدارند، هر چند نيازمند باشند؛ حشر (59): 9.
44. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، صص 114- 111.
45. همان، ص 114.
46. همان.
47. همان، ص 100.
48. همان، ص 102.
49. همان، ص 103.
50. کلکم راع و کلکم مسئول رعيته، همه شما نگاهبانيد و نسبت به پاسداري آن مسئوليد؛ همان، ص 104.
51. همان، ص 108.
52. همان، ص 105.
53. همان، ص 122.
54. همان.
55. همان.
65. همان، ص 123.
57. همان.
58. همان، ص 124.
59. وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ آل عمران (3): 104.
60. ملا عبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، پيشين، ص 125.
61. همان، ص 128.
62. همان، صص 2- 131.
63. همان، ص 134.
64. قُمْ فَأَنْذِرْ؛ مدثر (74): 2.
65. ملاعبدالرسول کاشاني، رساله انصافيه، ص 137.
66. همان، ص 13.
آباديان، حسين، مباني نظري حکومت مشروطه و مشروعه، تهران: نشر ني، 1374ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، آب حيات، کاشان: نشر مرسل، 1319 ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، آب حيات در شرح دعاي سمات، تصحيح: محمد حسين مدني، قم: بوستان کتاب قم، 1389.
کاشاني، ملا عبدالرسول، تاريخ اشرار کاشان، کاشان: نشر مرسل، 1370 ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، تذکره و شرح حال حضرت سلطانعلي بن محمد باقر (عليه السلام)، کاشان: نشر مرسل، 1334ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، ترياق السموم، بيجا: بينا: 1365 ق.
کاشاني، ملاعبدالرسول، رساله انصافيه، کاشان: نشر مرسل، 1378ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، رساله حجابيه، تهران: کتابفروشي ادبيه، بيتا.
کاشاني، ملا عبدالرسول، کتاب الرد علي البابيه و البهائيه، به اهتمام: محمد مدني، مجدالدين مدني و ديگران، بيجا: بينا، بيتا.
کاشاني، ملاعبدالرسول، نگرشي ديگر بر بابيت و بهائيت، به اهتمام: علي امير مستوفيان، تهران: راه نيکان، 1388.
کاشاني، ملاعبدالرسول، مجمع النصايح، بيجا: بينا، 1332ش.
کاشاني، ملاعبدالرسول، هدية المحب، تهران: مطبعه ميرزا علياصغر، بيتا.
پينوشتها:
منبع مقاله :عليخاني، علياکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.