1314-1244ش/ 1354-1282ق / 1935-1865م

انديشه سياسي محمّد رشيد رضا (1)

محمد رشيد رضا، انديشمند سنت‌گراي مصري سوري‌الاصل، به نوعي نهضت اصلاحي را به سنت‌گرايي پيوند زد. توجه بيش از حد او به سنت‌گرايي و تأثيرپذيري از بزرگان مکتب سلفيه، او و انديشه‌هايش را با انتقادات
چهارشنبه، 8 شهريور 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
انديشه سياسي محمّد رشيد رضا (1)
 انديشه سياسي محمّد رشيد رضا (1)

نويسنده: علي گل محمدي (1)

 
 

مقدمه

محمد رشيد رضا، انديشمند سنت‌گراي مصري سوري‌الاصل، به نوعي نهضت اصلاحي را به سنت‌گرايي پيوند زد. توجه بيش از حد او به سنت‌گرايي و تأثيرپذيري از بزرگان مکتب سلفيه، او و انديشه‌هايش را با انتقادات جدي منتقدان مواجه ساخته است، به نحوي که برخي نه تنها انديشه‌هاي او را اصلاح‌طلبانه نمي‌دانند، بلکه آنها را مانع و کند کننده روند اصلاحات مي‌بينند. انديشه سياسي رشيد رضا در بحث حکومت متبلور مي‌شود. در پي فروپاشي امپراتوري عثماني و ناکامي‌هاي مسلمانان در برابر غرب و پيشرفت‌هاي صنعتي آن، رشيد رضا علل شکست مسلمانان را دور شدن از اسلام اصيل و شيوه حکومتي خلفاي راشدين در صدر اسلام مي‌داند. او در ابتدا تلاش مي‌کند تا با طرح خلافت آرماني خلفاي راشدين، مجد و عظمت گذشته جهان اسلام را احيا کند. آرماني بودن اين نظريه و مسائل مستحدثه روز، باعث عقب‌نشيني رشيد رضا از اين نظريه و طرح نظريه جديد حکومت اسلامي از سوي او مي‌شود. در اين نظريه رشيد رضا تلاش مي‌کند تا با واقع‌بيني بيشتر و در نظر داشتن نظام‌هاي حکومتي موفق غرب، نوعي همساني ميان نظريه خودش و الگوهاي حکومتي موجود ايجاد کند و گاهي به تقدم اسلام و برتري‌هاي آن در بحث حکومت اشاره مي‌کند.
در اين تحقيق تلاش شده با بهره‌گيري از منابع مختلف فارسي، عربي و انگليسي و جستجو در منابع اينترنتي، ابتدا به زمينه‌هاي فکري او و تأثيرپذيري رشيد رضا از شخصيت‌ها و نحله‌هاي فکري پيشين - به ويژه سلفيه - پرداخته شود، سپس براي درک بهتر انديشه‌هاي وي به تاريخچه انديشه سياسي اهل سنت اشاره مي‌شود و در نهايت آراء رشيد رضا در قالب انديشه جديد اهل سنت نسبت به حکومت مطرح مي‌شود.

شرح حال

1. زندگي

سيد محمد رشيد بن علي‌رضا مشهور به رشيد رضا در 27 جمادي‌الاولي 1282 ق/ 23 سپتامبر 1865 م در روستاي قلمون در فاصله سه مايلي شهر طرابلس سوريه و در خانواده‌‎اي شريف از خاندان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) متولد شد. نسب او به امام حسين بن علي عليه السلام مي‌رسد. پدرش علي‌رضا از بزرگان و روحانيان قلمون و امام جماعت مسجد بود. او به فرزندانش حفظ قرآن، خواندن و نوشتن مقدماتي و حساب آموخت. سپس به شهر طرابلس رفت و در مدرسه ابتدايي‌اي که زير نظر دولت عثماني اداره مي‌شد، به سواد‌آموزي مشغول شد. در آنجا دستور زبان عربي، مقدمات جغرافيا و رياضيات را به زبان ترکي آموخت. در سال 1299 ق/ 1882 م وارد مدرسه ملّي اسلامي شد و مشغول فراگيري علوم ديني، عربي، منطق، رياضيات و فلسفه طبيعي به زبان عربي گرديد. مؤسس و مدير اين مدرسه حسين الجسر از علماي سوريه و بزرگان نهضت فرهنگي عرب بود؛ او معتقد بود که امت اسلامي متحول نخواهد شد و در ميان ساير ملل به پيشرفت نخواهد رسيد، مگر اينکه موفق شود ميان علوم ديني و علوم طبيعي و دنيوي به سبک تمدن اروپايي - البته با تربيت ملي و اسلامي - جمع ببندد.
حسين الجسر، استاد رشيد رضا که پي به نبوغ او برده بود در سال 1314 ق / 1897 م به او اجازه تدريس علوم ديني، عقلي و عربي داد. همزمان در درس حديث محمود نشابه شرکت مي‌کرد و پس از چندي از او اجازه روايت حديث دريافت کرد. (2) زمينه‌هاي فرهنگي رشيد رضا را بايد عمدتاً در ميراث و فرهنگ عربي اسلامي جستجو کرد. بر اين اساس مي‌توان زمينه‌هاي فرهنگي رشيد رضا را در چهار مورد خلاصه کرد: 1. قرآن کريم، 2. احاديث نبوي، 3. آثار و کتب بزرگان (در رأس آنها کتاب احياء علوم‌الدين ابوحامد غزالي و نهج‌البلاغه امام علي بن ابي‌طالب (عليه السلام) بيشترين جذابيت را براي او به همراه داشتند)، 4. مجله‌هاي عروة‌الوثقي و المقتطف. (3)
رشيد رضا به عنوان يک طلبه، علاقه بسيار زيادي به کتاب احياء علوم‌الدين غزالي داشت به گونه‌اي که در خاطراتش مي‌نويسد: «اين کتاب مستقيماً در قلبم جاي مي‌گرفت». (4) به همين دليل متأثر از ابوحامد غزالي مدتي به يکي از فِرَق اهل تصوف- نقشبنديه - پيوست؛ اما تبحرش در علم حديث و ديدگاه نقادانه‌اش باعث ترديد او در تعاليم اين فرقه شد. به اين ترتيب با بريدن از فرقه تصوف، از طريق مخالفان افکار ابن‌تيميه و وهابيت به سوي ابن‌تيميه و محمد بن عبدالوهاب گرايش پيدا کرد. (5)

آشنايي با عبده:

رشيد رضا با افزايش علم و دانش و تجهيز به سلاح معرفت و تهذيب نفس، اقدامات اصلاحي‌اش را از همان روستاي کوچک محل تولدش آغاز کرد. خطبه‌هايش را به شکلي ساده و عاري از سجع و تکلّف رايج در آن دوره ايراد مي‌کرد و با استفاده مناسب و بجا از آيات قرآن، به بيان مسائل فقهي و مبارزه با خرافات رايج اهالي روستا پرداخت. همزمان با دوران تدريس رشيد رضا در طرابلس، محمد عبده به اتهام شرکت در انقلاب احمد عرابي بر ضد خديو مصر، به بيروت تبعيد شد او در مدرسه سلطانيه بيروت طلاب مشتاق علم و افکار نو را به خود جلب کرده بود. عبده با دوري از سياست، به تعليم و تربيت و روش‌هاي اصلاحي همت گماشت. هنگامي که عبده به دعوت بزرگان طرابلس به اين شهر آمد، رشيد رضا که شيفته ديدار با محمد عبده بود دو بار موفق به ديدار با او شد. اين ديدارها پيوند ميان آن دو را مستحکم و ايمان رشيد رضا را به عبده به عنوان جانشين شايسته سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي در تلاش‌هاي اصلاحي و بيداري شرق بيشتر کرد. به واسطه دائم‌السفر بودن سيد جمال‌الدين، رشيد رضا موفق به ديدار با او نشده بود و تنها از طريق مبادله چند نامه توانسته بود با او ارتباط برقرار کند.
آشنايي او با افکار سيدجمال‌الدين اسدآبادي به واسطه دسترسي به چند شماره محدود از نشريه عروة‌الوثقي حاصل شده بود. نشريه عروة‌الوثقي از سوي سيدجمال و محمد عبده در اروپا منتشر مي‌شد و هدف آن تلاش براي ايجاد اصلاحات در جهان اسلام بود. مطالعه اين نشريه، پس از شناساندن علل فساد و تفرق در کشورهاي شرقي، روش علمي جديدي را براي اقدامات اصلاحي پيش روي رشيد رضا ترسيم کرد و افق‌هاي گسترده‌اي را که پيش‌تر از آنها بي‌اطلاع بود، به رويش گشود. آشنايي با سيدجمال‌الدين، اصلاح‌طلبي و تجدد از راه‌هاي سياسي را به او آموخت، همان گونه که آشنايي با افکار محمد عبده اصلاح‌طلبي از راه تعليم تربيت را به او شناساند، و رشيد رضا پس از آشنايي با اين دو روش، با تلفيق آنها شيوه نويني در پيش گرفت. (6)

تلاش‌هاي مصلحانه:

رشيد رضا به منظور محقق ساختن انديشه‌هاي اصلاحي‌اش، خود را ناگزير از مسافرت به مصر و همکاري با محمد عبده، شاگرد جمال‌الدين مي‌دانست؛ او در سال 1315 ق / 1898 م به مصر مهاجرت کرد و به استادش محمد عبده ملحق شد که خود مرحله نويني در شکل‌گيري افکار و روش‌هاي اصلاحي او محسوب مي‌شود. با گذشت يک ماه، پس از مشورت و بحث با محمد عبده به اين نتيجه رسيدند که بايد از مطبوعات به عنوان تريبوني مهم، بيشترين بهره را براي اقدامات اصلاحي ببرند و رضا قانع شد که منظور استاد از انتشار مجله، تعليم و تربيت و انتشار افکار سالم به منظور مبارزه با جهل، خرافات و بدعت‌ها است. او در حدود دو سال بدون هيچ گونه چشمداشت مادي در اين زمينه تلاش کرد.
در 22 شوال 1315 ق/ مارس 1898 م اولين شماره مجله المنار منتشر شد. در اين شماره رشيد رضا تأکيد کرده بود که هدف از انتشار المنار اصلاح امور ديني و اجتماعي امت، اتفاق نظر اسلام بر عقل، علم و مصالح بشري و رد شبهات وارده بر اسلام و زدودن خرافات است. المنار به چاپ مقالاتي گرايش داشت که در زمينه‌هاي مختلف، راهکارهاي اصلاحي ارائه مي‌کردند. چاپ تفسيرهاي محمد عبده، فتاوا و پاسخ به مسائل اعتقادي و فهمي، نشر اخبار مهم ملل اسلامي، شناساندن بزرگان انديشه، حکومت و سياست در جهان عرب و اسلام و بيان موضوع آزادي در مراکش، الجزاير، سوريه و هند از جمله مسائلي بود که نشريه المنار به آنها مي‌پرداخت. با گذشت کمتر از پنج سال از انتشار المنار، اين نشريه با استقبال گسترده مردمي و انتشار وسيع در سطح جهان اسلام مواجه شد. شهرت مجله المنار و مسئولش به حدي بود که رشيد رضا به «صاحب المنار» مشهور شده بود.
او براي بيداري و تقويت امت اسلامي دست به تأليف صدها مقاله و نوشته زد که شمار زيادي از اهل فکر وقت خويش را صرف تبيين و تشريح آنها کرده‌اند. براي از بين بردن تفرقه ميان مسلمانان، پيشنهاد نوشتن کتابي را کرد که تمامي آنچه را مسلمانان از فرق مختلف بر آن اتفاق‌نظر دارند در آن کتاب گرد‌آوري شود. سپس نسخه‌هايي از اين کتاب را به تمامي کشورهاي اسلامي فرستاد و مردم را به مطالعه آن ترغيب کرد. او از جمله مناديان اصلاح از طريق تعليم و تربيت بود. درباره اهميت اين موضوع با استادش محمد عبده هم نظر بود که:
«سعادت ملت‌ها منوط به اعمال‌شان است و درستي و کمال اعمال متوقف بر نشر و گسترش علوم در ميان ملتها است». (7)
رشيد رضا با تأسيس مدارس اسلامي و ايجاد مدارس تبليغي در کشورهاي اسلامي دست به اقدامات مهمي در عرصه تعليم و تربيت زد، او خواستار ميدان دادن به علوم اساسي در عرصه آموزش و پرورش بود، علومي مثل آموزش اصول دين و علم اخلاق، فقه، جامعه‌شناسي، تاريخ، اقتصاد، مديريت، رياضيات، پزشکي، آموزش زبان‌هاي خارجي و ... . (8)
به همين منظور مدرسه دارالدعوة و الارشاد را براي تربيت مبلغ ايجاد کرد و تأکيد داشت که طلاب اين مدرسه بايد از اقصي نقاط جهان اسلام همچون چين و اندونزي باشند و تمامي امکانات برايشان فراهم شود و سپس به دورترين نقاط جهان اسلام که نيازمند مبلغ بود، فرستاده مي‌شدند.
از جمله فعاليت‌هاي سياسي رشيد رضا حضور در دو کنفرانس اسلامي در مکه 1926 و قدس 1931 است. (9) لازم به ذکر است که پس از فروپاشي امپراتوري عثماني و توافق فرانسه و انگليس بر سر تقسيم کشورهاي اسلامي، سران کشورهاي اسلامي ضمن برپايي کنفرانسي در صدد دفاع از حقوق اعراب برآمدند و در اين ميان رشيد رضا به عنوان نايب رئيس اين شورا با بهره‌گيري از اين فرصت طلايي و تجارب ارزشمندش از حقوق ملت عرب دفاع کرد و خواستار رعايت اين حقوق از سوي سازمان ملل متحد شد و نيز طي مقالاتي در مجله المنار ضمن بيدارباش به امت عرب به دفعات خطر صهيونيسم را به عنوان ابزاري استعماري براي شکستن وحدت امت عرب گوشزد کرد.
محمد رشيد رضا، انديشمند مسلمان اهل تسنن در ميان متفکران معاصر جهان اسلام به عنوان چهره‌اي اصلاحگر شناخته مي‌شود. انديشه او نيز همچون ساير متفکران متأثر از شرايط زماني و مکاني‌اش بود. رشيد رضا در تلاش بود تا براي نيازهاي جوامع اسلامي در قرون 19 و 20 - مصادف با انحطاط امپراتوري عثماني و ظهور تمدن پيشرفته غرب - پاسخي بيابد. در حالي که روشنفکران تحصيلکرده غرب متأثر از فضاي محل تحصيل خواستار تشکيل حکومت‌هاي ملي و ملي‌گرايي در جوامع اسلامي بودند، افراد ديگري همچون سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي، محمد عبده، کواکبي و ساير انديشمندان مسلمان خواستار حاکميت ديني و وحدت تمامي مسلمانان بودند. رشيد رضا بسيار متأثر از استادش محمد عبده بود گرچه انديشه‌اش در تطابق کامل با او نيست؛ چرا که هدف اصلي عبده دفاع از اسلام در مقابل کج‌انديشي‌هاي غرب و مسيحيان بود و رشيد رضا انديشه‌اش را بر تفسير مجدد آيين اسلام بر اساس تفکرات نوين متمرکز کرده بود.
رشيد رضا به عنوان متفکري حنبلي مذهب متأثر از انديشمندان پيش از خود همچون ماوردي، ابوحامد، غزالي، ابن تيميه، محمد بن عبدالوهاب و شيخ محمد عبده بود که البته هر يک از آنها بر بخشي از انديشه‌اش تأثير گذاشته بودند. ماوردي اولين کسي است که خلافت را در قالب نظريه‌اي استدلالي در کتاب احکام السلطانيه مطرح کرد. تلاش رشيد رضا در راه زدودن بدعت از دين و ارائه ديني خالص و پاک او را متأثر از ابن تيميه و ابن عبدالوهاب کرد. آنها در مورد ريشه‌ها و بنيان دين تعصب داشتند و مي‌خواستند با حفظ استقلال رأي به سلف صالح و سيره آنها بازگردند. تأثير عبده بر رشيد رضا عمدتاً از جهت مصلح بودن او است؛ چرا که عبده حلقه‌اي است که انديشه‌هاي اصلاحي سيد جمال را به رشيد رضا منتقل مي‌کرد.

2. شرايط سياسي اجتماعي

فتح مصر از سوي ناپلئون بناپارت در سال 1789، تلنگري بر پيکر بي‌روح مسلمانان اين ديار زد. وضعيت رو به اضمحلال مرد بيمار اروپا، امپراتوري عثماني، و تصرف سرزمين‌هاي اسلامي از سوي استعمارگران اروپايي، انديشمندان اسلامي را به فکر احياي فرهنگ اسلامي و مقابله با نفوذ فرهنگ بيگانگان واداشت. در اين ميان، بي‌ترديد سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي را مي‌توان مهم‌ترين سردمدار نهضت فکري و انقلابي اسلام دانست. او خواستار اتحاد امت اسلامي در برابر نفوذ استعمارگران اروپايي بود و با طرح شعار «بازگشت به سلفيه» تلاشش را براي تحقق اين مهم مصروف کرد. پس از او، شاگردانش نيز سعي در ادامه راه او داشتند؛ اما فساد و ضعف قدرت امپراتوري عثماني در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم و وابستگي سران کشورهاي اسلامي به استعمارگران، مانع از تحقق اهداف سيد جمال شد. ضعف، فساد و فشار ترکان عثماني بر ساير کشورهاي اسلامي از يک سو و توطئه کشورهاي استعمارگر از سوي ديگر بر امواج ناسيوناليستي و ملت‌خواهي دامن زد و اشتياق اعراب، جهت احياي افتخارات گذشته «امت عرب» و تمايل براي ايجاد حکومت عربي باعث شد که خواست استعمارگران مبني بر برچيدن تنها قدرت بزرگ اسلامي، امپراتوري عثماني، برآورده شد.
در اين ميان انديشمندان و متفکران اسلامي در برابر نفوذ و سلطه بيگانگان سه شيوه مشخص را اتخاذ کردند:
1. عده‌اي بر اين باور بودند که مي‌توان با بهره‌گيري از دستاوردهاي علمي غرب بر ضعف و فساد جامعه اسلامي غلبه کرد. از جمله سرآمدان اين تفکر مي‌توان به رافع طهطاوي و جيمز صنوع شاگرد سيد جمال از مصر و شبلي شميل از سوريه اشاره کرد.
2. گروه ديگر به زعامت سيدجمال‌الدين اسد‌آبادي و با شعار «بازگشت به سلفيه» به دنبال اصلاح تفکرات ديني و جستجوي اسلام راستين و حقيقي و مقابله با نفوذ استعمارگران به ويژه انگلستان بودند. محمد عبده و محمد رشيد رضا را مي‌توان از پيروان سيد جمال دانست با اين تفاوت که اين دو، شيوه انقلابي او را در پيش نگرفتند.
3. گروه سوم با بهره‌گيري از احساسات ملي‌گرايانه عربي درصدد مقابله با نفوذ استعمارگران بودند. از جمله رهبران اين گروه مي‌توان به عبدالرحمن کواکبي، مصطفي کامل و سعد زغلول اشاره کرد که همگي از شاگردان سيد جمال‌الدين اسدآبادي بودند. (10)
با از بين رفتن خلافت اسلامي و تأسيس نهادهاي مادي و دنيوي در پي جنگ جهاني اول و متأثر از افکار غربي، گروه‌هاي اسلامي در سرزمين‌هاي عربي ضمن واکنش به اين پديده به پيگيري اصلاحات اسلامي طبق شيوه‌هاي سنتي ابراز علاقه مجدد کردند. رهبران ديني غير روحاني تلاش کردند تا با در هم آميختن هيجانات مذهبي و ملي‌گرايي به شکلي کاملاً متفاوت از اصلاح طلبان ليبرال، انديشه‌هاي اصلاح‌طلبانه خود را پيش برند. هواداران تجديد بناي نظام اسلامي، همچون ليبرال‌هاي اصلاح‌طلب ناگزير بودند که در برابر نفوذ استعمارگران از خود دفاع کنند. رهبران ديني غير روحاني که در تلاش براي آميختن احساسات مردمي و شوق مذهبي آنها بودند از سوي غربي‌ها به واپس‌گرايي متهم مي‌شدند. به هر حال اگر اين جنبش پاي اسلاميسم، نيروي محرکه مثبتي از سيدجمال‌الدلين اسدآبادي دريافت نکرده بود به صورت حرکتي واپس‌گرا و منفي باقي مي‌ماند. سيدجمال در تلاش براي رهايي مسلمانان از کم تحرکي داخل و سلطه خارجي، اغلب در قالب چهره‌اي انقلابي ظاهر مي‌شد تا مردم را عليه فرمانروايان ستمگر برانگيزد. سيد جمال که فرصت تربيت يک نسل را جهت پيگيري اهدافش نداشت، سعي کرد با در پيش گرفتن راهي ميان بُر، اصلاحات را از رأس هرم اجتماعي آغاز کند؛ اما شکست او در پذيرش تقاضايش از سوي سران حکومت‌ها جهت اصلاحات، ناکارآمدي روشي را که در پيش گرفته بود، نشان داد؛ زيرا انجام اصلاحات در تضاد با منافع حکام بود. شاگردان سيدجمال تلاش کردند ضمن پرهيز از برخورد مستقيم با حکام، با ارائه مفهوم غني‌تري از اصلاحات آن را به مردم بياموزند.
در حقيقت محمد عبده شاگرد اصلي سيد جمال بود که با تمام توان از افکار آزاديخواهانه او حمايت مي‌کرد. عبده ميان مهارت‌هاي علمي غرب و ارزش‌هاي اخلاقي ديني اسلام تضادي نمي‌ديد و با ايجاد زمينه مشترک ميان تفکر اسلامي و تمدن غرب به بررسي مسئله نوگرايي اسلام از زوايه ديگر پرداخت. (11) محمد عبده به نوعي در صدد جمع ميان اسلام و مدرنيته بود و در اين راه تلاش‌هاي زيادي به کار بست تا شايد بتواند به نوعي اجماع، در ميان اصلاح‌طلبان برسد. عبده در اين راه ناکام ماند و پيروانش نيز پس از او موفق به ادامه آن نشدند. رشيد رضا از بارزترين شاگردان عبده بود که به رغم تأثيرپذيري بسيار از انديشه‌هاي استاد، در ادامه راه با در پيش گرفتن رويکردي سنت‌گرايانه مسيري متفاوت از عبده در پيش گرفت.
محمد عبده در تلاش بود تا زمينه مشترکي براي انديشه‌هاي اصلاح‌طلبانه متعارض فراهم کند؛ چرا که از نظر او ذاتاً تعارضي ميان هواداران تفکرات ونهادهاي غربي که اطلاع چنداني از ارزش‌هاي اسلامي نداشتند و کساني که مُصر به تجديد بناي اسلامي بودند، وجود نداشت. به رغم اينکه بعضي با برخي از تفاسير غير سنتي او از مسائل اسلامي مخالف بودند، او با دفاع روشن از اسلام و اخلاق اجتماعي و موفقيت در اين زمينه حمايت رهبران مذهبي را نسبت به خود جلب کرده بود. نظراتش در حمايت از قواعد علمي غرب از سوي مدرنيست‌هايي که خواهان کل تمدن غربي بودند، پيگيري مي‌شد. آنها درصدد بودند تا از اين طريق به اصلاحات مورد نظرشان رنگ و لعاب مذهبي بدهند. افکار عبده پس از او چندان از سوي همراهانش پيگيري نشد؛ چرا که او موفق نشده بود در نهايي کردن مباحث‌اش و مبحث نوسازي ترکيبي خارج از نظريات اصلاحي متضاد ارائه کند که گروه‌هاي مدرنيست نيز آن را بپذيرند. و نيز اين مسئله تا حدودي از هجمه فزاينده افکار غربي ناشي مي‌شد که باعث شده بود پس از عبده وظيفه هماهنگ سازي نظريات متضاد با مشکل مواجه شود. از اين رو مکتب اصلاحگر عبده شکل منسجمي نيافت و اهميت اسلام به عنوان پايه و اساس زندگي مدرن نامشخص ماند. (12)
پس از عبده طرفدارانش به دو بخش تقسيم شدند: گروهي ضمن حفظ وفاداري نسبت به ارزش‌هاي اخلاقي او، جامعه‌اي مادي منهاي اسلام را مطرح مي‌کردند و گروه ديگر با دفاع از ارزش‌ها در برابر تهاجم تفکرات مادي حاکم بر مدرنيست‌ها ايستادگي مي‌کردند. ديدگاه اخير که از سوي رشيد رضا حمايت مي‌شد، نهضت اصلاحي را به سنت‌گرايي پيوند زد، به گونه‌اي که باعث قطع ارتباط نهضت با نسل جديد شد. (13)
تفاوت رويکرد رشيد رضا با استادش و در پيش گرفتن شيوه‌هاي سنت‌گرايانه در احياي انديشه‌هاي اسلامي، انتقادهاي زيادي نسبت به او برانگيخت به گونه‌اي که برخي از منتقدان نه تنها انديشه‌هايش را اصلاح‌طلبانه نمي‌دانند، بلکه آنها را مانع و کند کننده روند اصلاحات دانسته‌اند.
رشيد رضا معتقد بود که اصلاح مؤثر تنها از طريق «هدايت کتاب و سنت» امکان‌پذير است؛ آن هم به گونه‌اي که با منافع و شرايط زماني کشورهاي اسلامي مختلف هماهنگي داشته باشد. محمد عبده تلاش مي‌کرد تا تلفيق و تطبيقي اساسي ميان «اسلام و غرب» و به ويژه «نهادهاي سياسي و اجتماعي غرب با اسلام» و «علم آموزه‌هاي ديني» به وجود آورد. اساس انديشه‌هاي عبده بر دو فرض استوار بود:
1. نقش گريزناپذير دين در حوزه زندگي اجتماعي؛
2. ضرورت پذيرش نهادها، سازمان‌ها و مهارت‌هاي تکنيکي از غرب.
رشيد رضا با چشم‌پوشي از وجه دوم تفکر عبده، به سنت‌گرايي و سلفي‌گري روي آورد و به رغم نقشي که در نهضت احياي تفکر ديني داشت، براي ترکيب و آميزش اين دو فرض کوشش و تلاش جدي صورت نداد. (14)
به رغم تأثيرپذيري بسيار رشيد رضا از انديشه‌هاي استادش محمد عبده، تفاوت ديدگاه رشيد رضا در اقدامات اصلاحي، از جمله وجوه مهم افتراق او با عبده و سلف او سيد جمال‌الدين اسدآبادي است. رشيد رضا را در ميان انديشمندان معاصرش در زمره متفکران اصلاح‌طلب محسوب مي‌کنند؛ اما رويکرد متفاوت او نسبت به اين مقوله باعث تمايز او از ديگران شده است. او به عنوان يک متفکر ديني احياي مجد و عظمت تمدن اسلامي را مي‌خواست، اما در مواجهه با پرسش بزرگي که تمدن اسلامي در عصر او با آن رو به رو بود، خواستار بازگشت به اسلام راستين و سنت‌هاي اصيل اسلامي شد. گرچه رشيد رضا منکر برتري‌هاي فني تمدن غرب نيست و به نوعي در تلاش براي جمع بين اسلام اصيل، و علم، تمدن و فناوري است اما به نظر مي‌رسد با شيوه‌اي که او در پيش مي‌گيرد عملاً تحقق آن غير ممکن است، همچنين روش او باعث انتقاد شديد برخي از منتقدان نسبت به او و انديشه‌هايش مي‌شود.
رشيد رضا سرانجام در سال 1352 ق/ 1935 م در قاهره چشم از جهان فرو بست و در همانجا به خاک سپرده شد.

3. آثار

از رشيد رضا آثاري چند به جاي مانده است که در ذيل به برخي از آنها اشاره مي‌شود. (15)
1. الحکمة الشرعية في محاکمة القادرية و الدفاعية (اولين نوشته رشيد رضا، زماني که در سوريه اقامت داشت)، 2. مجله‌ي المنار، 3. تاريخ الاستاذ الامام الشيخ محمد عبده و ماجري بمصر في عصره، 4. حقوق النساء في‌الاسلام، 5. الوحي المحمدي، 6. المنار و الازهر، 7. ذکر المولد النبوي، 8. الوحدة الاسلامية، 9. سيرالاسلام و اصول التشريع العام، 10. الخلافة او الامامة العظمي، 11. الوهابيون و الحجازيون، 12. السنة و الشيعة، 13. مناسک الحج، احکامه و حکمه، 14. تفسير القرآن الکريم (المنار)، 15. حقيقة الرباء، 16. مساواة الرجل بالمرأة، 17. رسالة في حجة الاسلام الغزالي، 18. المقصورة الرشيدية.

انديشه‌ي سياسي

احياي تمدن اسلامي

1. علل عقب‌ماندگي

انديشمندان مسلمان در تضاد ميان «عين» و «ذهن»، يعني پيشرفت تمدن غربي و انحطاط امپراتوري عثماني به عنوان واقعيات موجود، و شرايط آرماني و مطلوبي که آموزه‌هاي اسلامي قائل به آن است با پرسش بزرگي مواجه شدند و هر يک از آنها در مواجهه با اين پرسش راهکارهاي مختلفي ارائه کردند که ناشي از انديشه و نحله فکري‌اي است که از آن تأثير پذيرفته‌اند. رشيد رضا نيز همچون سيد جمال و محمد عبده با اين پرسش مواجه بود که چرا کشورهاي مسلمان در جنبه‌هاي مختلف تمدن عقب مانده‌اند؟ او پاسخ اين پرسش را در ارتباط ضروري ميان واقعيت‌هاي ديني و موفقيت‌هاي دنيوي مي‌دانست و معتقد بود:
«تعاليم اسلام و توصيه‌هاي اخلاقي آن به گونه‌اي است که اگر به خوبي فهميده شود و کاملاً رعايت گردد به سعادت دنيوي و اخروي منجر خواهد شد و اگر آن را نفهميم و پيروي نکنيم نتيجه‌اش ضعف، انحطاط و بربريت خواهد بود. اين نه تنها در ارتباط با شخص صادق است، بلکه در مورد اجتماع نيز صدق مي‌کند. امت اسلامي تا زماني که واقعاً «اسلامي» بود قلب تمدن جهاني به شمار مي‌رفت. امروزه در علم و تمدن، مسلمانان از غير مسلمانان عقب افتاده‌اند... علت اين عقب‌ماندگي آن است که مسلمانان دين حقيقي خود را از دست داده‌اند و حکومت حاکمِ سياسي بي‌کفايت اين امر را تسريع کرده است. در اسلام واقعي دو چيز حائز اهميت است. پذيرش اصل توحيد و مشورت در امور دولت. حکام مستبد کوشيده‌اند تا با ترغيب مسلمانان به ترک مورد اول، مورد دوم را از ياد آنان ببرند. آنچه در گذشته اتفاق افتاد مجدداً مي‌تواند محقق شود. تمدن اسلامي در زماني که هيچ شهرتي نداشت به وسيله قرآن و توصيه‌هاي اخلاقي نهفته در آن به وجود آمد و امروز نيز اگر مسلمانان به قرآن بازگردند، مي‌توان تمدن اسلامي را مجدداً احيا کرد. اين سخن نامربوطي است که بگوييم تمدن نوين در دل پيشرفت فني نهفته است و از آنجا که مسلمانان از لحاظ فني عقب افتاده‌اند، تمدن اسلامي قابل احيا نيست. مهارت فني اکتسابي است و کسب آن بستگي به عادات اخلاقي خاص و اصول روشنفکري دارد. اگر مسلمانان واجد اين شرايط باشند به سادگي مي‌توانند مهارت فني کسب کنند و اين اصول در اسلام نهفته است». (16)
رشيد رضا با بررسي تمدن غرب به برخي از وجوه اشتراک ميان اسلام و تمدن جديد مي‌پردازد و متذکر مي‌شود که برخي از اين وجوه در تمدن اسلامي نيز موجود است که مورد غفلت مسلمانان واقع شده است. در برخي موارد، اصولي از تمدن اسلامي را ياد‌آور مي‌شود که حتي نشانه برتري تمدن اسلامي بر تمدن غرب محسوب مي‌شود.

2. دين و دانش روز

رشيد رضا به دليل فهم و آگاهي خاص خويش، مقابله اسلام با تمدن جديد و قبول ميزاني از دستاوردهاي آن را به منظور نيرومند ساختن اسلام، ضرورتي انکارناپذير مي‌دانست. با اين وصف، او اين ضرورت را بر اساس مبادي و اصول اساسي اسلام توضيح و تجويز مي‌کرد. به عنوان نمونه در اسلام تلاش‌هاي مثبت، جوهره اين دين محسوب مي‌شود و اين معناي واژه جهاد است؛ اما تا وقتي که مسلمانان داراي توانايي ونيروي لازم نباشند اداي اين فريضه غير ممکن است. در حال حاضر، مسلمانان در جهان جديد، قوي و نيرومند نخواهند شد مگر اينکه علوم و فنون جديد را از غرب اقتباس نمايند. از اين رو از آنجا که مقدمه واجب، واجب است، يادگيري و اقتباس علوم و تکنولوژي‌هاي جديد به شيوه‌هاي نوين واجب است. رشيد رضا با اين بيان، دقيقاً بازتاب دهنده افکار رفاعه طهطاوي و خيرالدين تونسي در اين زمينه است، چرا که آنها نيز معتقد بودند که مسلمانان با پذيرش و قبول تمدن غربي مي‌توانند گذشته طلايي خود را احيا کنند. همان‌گونه که اروپاي قرون وسطي بدون کمک آموخته‌هايش از اسلام، در اسپانيا و ديگر مناطق آن نتوانست به پيشرفت و توسعه دست يابد، بر مسلمانان نيز بدون يادگيري و اقتباس از تمدن غرب قادر به احياء گذشته درخشان خويش نخواهند بود. (17)
رشيد رضا طرفدار پيوند ميان دين و علم است؛ چرا که در اين دوره از سوي متفکران عرب و اسلامي نظرهاي متفاوتي نسبت به آراي داروين و اسلام ابراز مي‌شد. او در تلاش بود تا ميان انديشه‌هاي داروين و اسلام پيوند برقرار کند و فهم درست انديشه‌هاي داروين و اسلام را شرط اساسي چنين تلفيقي مي‌دانست. حسن حنفي در رابطه با سکولاريسم علمي، رشيد رضا را از جمله افرادي مي‌داند که از پيوند ميان فرضيه داروين (علم) و دين (اسلام) طرفداري مي‌کردند و استدلال‌شان اين بود که دين حقيقي با علم سر ناسازگاري ندارد و متقابلاً علم حقيقي نيز با دين حقيقي مطابق است. (18)
رشيد رضا و عبده در شماره‌هاي بسياري از مجله المنار بر عدم تعارض ميان مفاهيم اسلامي و محصولات عصر دانش و فناوري تأکيد کردند. چرا که اعتقادشان بر اين بود که اسلام ديني جاويد و عقلاني است و علاوه بر آن تحول و دگرگوني علوم امروزي امري ضروري است و با شناخت بيشتر طبيعت، بزرگي خداوند به اثبات مي‌رسد. از اين رو بسياري از اصلاحگران اسلامي با عنوان «سلفيه» به اصل مهم‌ترين احکام و تعاليم اسلامي رجوع کردند و خصوصاً درباره منشأ و اساس «تقليد» به عنوان پيروي و تسليم کورکورانه در برابر احکام صادر شده از سوي فقها نظرهاي ديگري ابراز کردند.
در مواجهه با مسئله «تقليد» محمد عبده - که متأثر از سيد جمال‌الدين افغاني بود - تفسيري از مفهوم «اجتهاد» ارائه کرد که همان حق فهم و تفسير قرآن و سنت است و اصلاحگران آنها را يگانه اساس دين مي‌دانند. عبده خواستار ارائه تفسيري بود که منعکس کننده روح زمان و پاسخگوي نيازهاي اساسي امت اسلامي در تمامي زمان‌ها باشد. از اين رو او معتقد بود که هر نسلي حق دارد بر اساس تجربيات زندگي خويش و علوم گوناگون، تفسيري از دين ارائه دهد و رشيد رضا در اين ميان بيش از ديگران در مسيري گام برداشت که عبده آن را ترسيم کرده بود. (19)
در نظر رشيد رضا، احياي مجد و عظمت تمدن اسلامي اصل بود و در اين راه هر آنچه را مفيد مي‌دانست، به کار مي‌بست تا بتواند به اين مهم نايل شود، پيوند ميان اسلام و عربيت، اسلام و سياست، اسلام و علم از جمله اين موارد است. او حتي براي حل بعضي از مشکلات مذهبي، از علوم غير ديني بهره مي‌برد تا آن مشکل را به نوعي حل يا توجيه کند.

3. تسامح مذهبي

جان کول، رشيد رضا را روشنفکري مي‌داند که در انديشه‌هايش عناصري از احياگري محافظه‌کارانه و اصلاحگري عقلاني را به هم آميخته است. او هم براي بنيادگرايي وهابيت و هم براي دگرانديشي افراطي سيدجمال‌الدين افغاني احترام قائل بود. رشيد رضا در مواجهه با مبلغان غير مسلمان - هم مسيحيان اروپايي و بهاييان ايراني - «طريق الدعوة» را ابداع کرد. شيوه‌اي که جوهره‌اش با جنبه‌هايي از عملگرايي نوين و اسلام سنتي شکل گرفته بود. اساس اين شيوه تبليغي بر نظريه‌اي جامعه‌شناختي استوار بود که تلاش مي‌کرد پويايي گسترش اديان را در قالب سازمان‌دهي و کارآمدي توضيح دهد تا اينکه اين پويايي را ناشي از حقيقت ذاتي پيام و مداخله يک شخص ماورايي بداند. اين تبيين غيرمذهبي به او کمک کرد تا موفقيت مبلغان مسيحي را در جذب مسلمانان آفريقا به مسيحيت و نيز موفقيت‌هاي محدود فرقه بابيت و بهاييت را در ايران توجيه کند. اين نظريه به او اجازه داد تا توفيقات تبليغي چنين جنبش‌هايي را به عنوان منبع مشروعيت‌شان رد کند. (20)
پيش‌تر به بررسي تمدن اسلامي و غرب از سوي رشيد رضا و برشمردن اصول مشترک ميان اين دو اشاره شد. در نظر او تلاش‌هاي مثبت تحت عنوان جهاد که از نظر وي جوهره اسلام است مي‌تواند نقش مهمي در پيشرفت ايفا کند. که در اين ميان اروپايي‌ها بيش از هر کس ديگري از اين پويايي در عصر نوين برخوردارند. آنها با ميل و اراده، جان و اموال‌شان را در راه ملت‌شان قرباني مي‌کنند و خلاصه اينکه عقيده و طرحي را که باعث قدرتمندي ملت‌ها مي‌شود، در خود دارند. مسلمانان نيز مي‌توانند قدرت گذشته‌‌شان را به دست آورند، توفيق اروپايي‌ها، جايگزين ساختن اصل مليت‌گرايي به جاي دين بود. مسلمانان با وحدت و اعتقاد به دين‌شان مي‌توانند به چنين اصلي دست يابند. منظور از وحدت اسلامي تأليف قلوب ميان کساني است که يکديگر را به عنوان معتقد پذيرفته و تحمل مي‌کنند؛ اما وحدت، نيازمند راستگويي است و عمل به اسلام واقعي است که پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) و سلف آن را بيان کرده‌اند و اجماع واقعي و معتبر اجماع آن نسل است. گرچه در اين مورد افکار و روش رشيد رضا دچار تناقض شده و به رغم سردادن وحدت در ميان جهان اسلام در عمل شيوه و روشي متفاوت از استادان خود، سيد جمال‌الدين و عبده، در پيش مي‌گيرد. منظور عبده از وحدت - به خاطر ابهام در مفاهيم و افکارش و يا اهميت دادن بيش از اندازه به وحدت - متفاوت از چيزي بود که رشيد رضا درذهن داشت. رشيد رضا اهميت زيادي به تسنن مي‌داد، او شيعيان و رهبران آنها را متهم به پول‌پرستي و جاه‌طلبي مي‌کرد و ريشه آن را در اسلام آوردن يهوديان و داخل کردن اسرائيليات در داخل اسلام مي‌دانست. به رغم اينکه براي دستيابي به وحدت پيشنهاد داده بود که دو فرقه در مسائلي که بر آن توافق دارند، همکاري کنند و در مسائلي که اختلاف دارند يکديگر را تحمل نمايند. يا کنترل افراطي‌هاي هر دو طرف از سوي هم‌کيشان آنها انجام گيرد، اما به محض عدم دستيابي به اين اهداف، او تقصيرات را متوجه تشيع دانست.
اين مورد از جمله موارد تمايز ميان عبده و سيد جمال از يک سو و رشيد رضا از سوي ديگر است. او تسنن را بر اساس فقه حنبلي که در سوريه و دمشق قدرت يافته بود، تفسير مي‌کرد، گرچه تفاوت‌هايي با ابن‌تيميه داشت، اما به نوعي متأثر از تعاليم او و امام محمد غزالي بود. حمايت او از مذهب حنبلي باعث شد تا بعدها اقدام به حمايت گسترده از وهابيت در عربستان و رهبر آن عبدالعزيز بن سعود به عمل آورد. وي در مقابل نسبت دادن کفر به وهابيت از سوي ساير فرق، از آنها دفاع کرد و مکتب آنها را کاملاً اصيل و دين آنها را همان دين سلف صالح دانست. (21)

گرايش‌هاي سلفي و عربي

1. رشيد رضا و سلفيه

به رغم رشد و قدرت يافتن گرايش‌هاي نوخواهي و سکولاريسم در جهان عرب و به ويژه مصر، پايبندي و محافظت از اصول و مبادي دين، همچنان طرفداران سختکوش خود را داشت. محمد رشيد رضا را مي‌توان از برجسته‌ترين افراد اين طيف دانست. او به رغم شاگردي محمد عبده، طرفدار سرسخت انديشه سنتي «سلفيه» بود. به همين علت به فتاواي ابن‌تيميه و ابن حنبل اهتمام خاصي داشت و همان‌گونه که اشاره شد به بسط و انتشار آنها در مجله المنار پرداخت. از نتايج اين رجعت مي‌توان به تأييد ورود وهابي‌ها به حجاز و انتشار بسياري از کتب ابن‌تيميه اشاره کرد. به اين ترتيب حسين هيکل معتقد است که رشيد رضا کم کم از نيروي تجددخواهي نهفته در آثار و انديشه‌هاي استادش، محمد عبده، فاصله گرفت و خيلي زود به جمود گراييد و از زمانه عقب ماند. (22)
رشيد رضا، به رغم پيروي از سيدجمال‌الدين اسدآبادي و عبده و پيگيري اصلاحات اسلامي و نيز به رغم در پيش گرفتن رهيافتي نوگرا، پيوند دروني عميقي با سنت و گذشته‌گرايي داشت و از بزرگان اسلام يا سلفيون الهام مي‌گرفت. او معتقد بود که اين گروه معناي اسلام راستين را آن گونه که در قرآن و احاديث آمده، درک کرده‌اند. (23) او طرفدار استدلال و برهان، و معتقد بود که قرآن به پيروانش آموخته که همواره به دنبال برهان و دليل باشند، همان گونه که بزرگان و پرهيزکاران اين شيوه را در پيش گرفتند. او بر لزوم بازگشت به روح قوانين اسلامي و شناخت اصولي که قوانين بر آنها بنيان نهاده شده بودند، تأکيد داشت و بر اين باور بود که بسياري از مردم مي‌دانند که چه چيزي مشروع و چه چيزي نامشروع است، اما چرايي آن را نمي‌دانند. براي انجام اعمال مشروع بايد استدلال‌هايي را که در پس آنها نهفته است، دريافت و دانست که آنها چه مقاصد و يا مصالح عمومي را برآورده مي‌کنند و در نهايت معتقد است که شناخت حکمت احکام و قوانين صحابه پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را قادر ساخت تا بر مناطق وسيعي حکومت کرده و به بهترين نحو و بر اساس مصالح عمومي به اداره امور مردم بپردازند. (24)
گرايش رشيد رضا به سنت و آيين‌هاي انعطاف‌ناپدير، انتقادات زيادي را متوجه وي کرد. به اين ترتيب او از راه و روش اصلاحي فاصله گرفت. دلبستگي عميق او به احاديث و بررسي‌هاي فقهي و کلامي او را به سمت تدوين اصولي سوق داد که ديگر پاسخگوي خواست‌هاي فزاينده نسل‌هاي بعدي نبود. همچنين اصرارش بر آيين‌هاي انعطاف‌ناپذيري که سيدجمال و عبده از آنها پرهيز داشتند باعث بدگماني و رنجش جهان تشيع نسبت به او شد. از اين رو به محض فعال شدن شکاف ميان آموزش‌هاي نوگرايان و سلفيان، رشيد رضا به وهابيت وابستگي معنوي بيشتري پيدا کرد. (25) گرچه جذبه‌هاي دنيوي در سرزمين‌هاي شمالي عرب، اميد داشت که خاندان سعودي بتوانند در مهد اسلام (عربستان) حکومت اسلامي را احيا کنند. (26)
برخي معتقدند رشيد رضا به شدت تحت تأثير انديشه وهابيت قرار داشته است. در ميان مصلحان مسلمان، او را از مهم‌ترين کساني مي‌دانند که دعوت محمد بن عبدالوهاب را در پيرايش دين از انديشه‌هاي غير ديني - به ويژه غير عرب - پذيرفت و در نهايت خود نيز به ورطه دگماتيسم و جمود «سلفيه» گرفتار شد. در هر صورت وهابي‌گري از طريق رشيد رضا در آثار و جريان تجدد ديني سني جاي گرفت. سقوط به سلفي‌گري از جهات زير در انديشه رشيد رضا نتايج منفي به بار آورد:
1. رو آوردن به انديشه‌هاي وهابي‌گري و سلفي‌گري در نهايت باعث دوري رشيد رضا و به ويژه جريان تفکر اصلاح ديني از تفکرات اصلاحي و آزادمنشانه سيدجمال و محمد عبده شد. گرچه رشيد رضا سخنگو، رهبر جريان تفکر ديني و مفسر انديشه‌هاي سياسي و ديني محمد عبده بود، اما به همان ميزان که به گذشته‌گرايي روي مي‌آورد، همان قدر از آزادانديشي رهبران پيشين دور مي‌شد. دفاع سرسختانه رشيد رضا از نهاد ناکارآمد و پوسيده خلافت و ضرورت احياي آن، از آن جمله است.
2. رشيد رضا آرمان «پان اسلاميسم» يا يگانگي اسلامي را در سر داشت و برخلاف استادش عبده به شدت با جمع ناسيوناليسم و اسلام مخالف بود، اما به رغم دلبستگي‌اش به يگانگي اسلامي، وابستگي به وهابيت اين انديشه را محدود مي‌کرد. وابستگي به وهابيت در حوزه انديشه تفکر ديني و در آثار رشيد رضا منجر به قشري‌گري و مبارزه با هر موضوع غير عربي شد. در واقع انديشه مبارزه با بدعت و احياي اسلام اوليه به مبارزه با هر آنچه که غير بومي بود تبديل شد. حمله او به تشيع در کتاب السنة و الشيعه با روح يک روشنفکر ديني که در پي اتحاد جوامع اسلامي و فهم مسائل فارغ از گرايش‌ها و تعصبات قومي و ديني است، منافات دارد. (27)
استاد مطهري معتقد است که در جامعه عربي سني مي‌توان به ترتيب سيد جمال‌الدين اسدآبادي، محمد عبده و کواکبي را قهرمان اصلاح دانست. پس از اين سه، پيروان‌شان و کساني ديگري داعيه اصلاح داشتند، اما به درجه اهميت سه قهرمان فوق‌الذکر دست نيافتند، بلکه بعضي از آنها به واسطه برخي از انحرافات به جاي اصلاح، افساد کردند و به جاي اينکه مصلح باشند، مفسد بودند. از نظر مطهري، سيد محمد رشيد رضا در زمره اين افراد است که به رغم اينکه خود را پيرو سيدجمال‌الدين و عبده مي‌دانست و بيش از ديگران داعيه اصلاح داشت، عمدتاً تحت تأثير انديشه‌هاي ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب بود و وهابيت را تبليغ مي‌کرد. اظهار نظرهاي مغرضانه او درباره تشيع نشان مي‌دهد که او شايستگي اصلاح‌طلبي نداشته است. اولين شرط اصلاح‌طلبي فارغ بودن از تعصبات افراطي عليه فرقه‌هاي ديگر است که رشيد رضا فاقد چنين ويژگي‌اي بود. (28)
3. اگر بپذيريم که گرايش‌هاي محافظه‌کارانه، قشري‌نگر و ارتجاعي، يکي از عوامل کند کننده تجديد حيات و اصلاح انديشه ديني بوده است، آنگاه رشيد رضا در کندسازي روند نوسازي و تجديد تفکر ديني سهم بزرگي دارد. او با روآوردن به تفکر سلفي‌گري - با وقوف به اين نکته که سخنگوي رسمي جنبش اصلاح ديني بود. - بر اين جنبش تأثير منفي گذاشت. تأملات و تفکرات پيگير و عميق در فلسفه و دين و مقولات و مسائل آن، و جايگاه آن در حوزه زندگي اجتماعي و ارتباطش با خرد و دانش و توسعه و پيشرفت جوامع بشري به عمل نياورد و اساساً چنين مباحثي دستخوش اهداف عاجل ايدئولوژيک و سياسي شدند. (29)
البته انديشه بازگشت به اسلام راستين و مبارزه با بدعت يعني سلفي‌گرايي، ريشه‌اي تاريخي در جهان اسلام دارد و به روزگار پيش از ابن‌تيميه و شاگردش ابن قيم جوزيه از علماي حنبلي اهل سنت باز مي‌گردد. گرچه در دوره معاصر، رواج اين انديشه به ظهور محمد بن عبدالوهاب مربوط است.
(30) در زمان حکومت عباسيان بازگشت به اصول اوليه اسلام (يا به تعبيري اصولگرايي اسلامي) را فقيهي به نام ابن حنبل مطرح کرد. به عقيده حسين هيکل او را مي‌توان پدر شرعي انديشه بازگشت به اسلام دانست. او معتقد بود که پايبندي مسلمانان به اصول اوليه اسلامي تنها عاملي بود که باعث سرافرازي و افتخار مسلمانان بوده است. (31)
احمد بن تيميه متأثر از انديشه‌هاي ابن‌حنبل خواهان بازگشت به اصول اوليه اسلام بود. امروزه انديشه‌هاي او يکي از برجسته‌ترين منابع الهام‌بخش جنبش اصولگرايي اسلامي در صد ساله اخير است. در اواخر قرن نوزدهم سيد جمال‌الدين اسد‌آبادي و محمد عبده از انديشمندان بزرگ سلفيه در جهان عرب تحت تأثير انديشه‌هاي او بودند. رشيد رضا وحسن النبا نيز از ديگر کساني هستند که سخت شيفته تفکر ابن‌تيميه بودند. (32) نفوذ ابن تيميه در انديشه‌هاي رشيد رضا در مجله المنار آشکار است. اين نشريه نقش مؤثري در گسترش انديشه‌هاي ابن‌تيميه در شمال آفريقا داشت و به ظهور جنبش ناسيوناليست اسلامي عبدالحميد بن باديس کمک کرد. نفوذ ابن‌تيميه بر ابوالاعلي مودودي و بنيادگرايان عرب راديکال دوران اخير چون سيد قطب، شکري مصطفي، عبدالسلام فرج و جهيميان العتيبي کمتر از اين نبود. (33)
در عصر رشيد رضا انحطاط امپراتوري عثماني و رشد گرايش‌هاي ناسيوناليستي عربي همزمان با تمايل براي تشکيل دولت ملت‌هاي عربي بود. او که احياي انديشه و تمدن اسلامي را هدف نخست خود مي‌دانست ناگزير نسبت به اين پديده نيز موضع‌گيريي داشت که گاه در قالب همراهي و گاه به شکل مخالفت با اين پديده بروز کرد.

2. اسلام و عربيت

شکي نيست که افکار و نظرات رشيد رضا با تغيير و تحول حوادث سياسي و اجتماعي دگرگون و متکامل شد. با اين وصف دو مورد از ديدگاه‌هاي او دچار دگرگوني نشد و او تا آخر عمر از آنها دفاع کرد که يکي عزت و حفظ کرامت مسلمانان و ديگري پيوند ميان اسلام و عرب و نهايتاً تقدم اسلام بر عربيسم بود.
رشيد رضا در آغاز به دفاع از امپراتوري عثماني و ضرورت حاکميت انديشه جهانشمول اسلام و اعاده وحدت از هم گسيخته مسلمانان به دليل ضعف امپراتوري عثماني و نيز فعال شدن شکاف‌هاي قومي و ملي در قالب پيروي اعراب از امپراتوري عثماني پرداخت، اما بعدها زماني که اين انديشه‌ها و آمال را دست نيافتني ديد، به دولت عثماني حمله کرد و ترک‌ها و استبداد عثماني را به زوال و انحطاط مسلمانان به ويژه اعراب معرفي کرد. (34)
رشيد رضا را از جمله اصلاح‌طلبان و نوانديشاني مي‌دانند که بر پيوند و رابطه ميان «اسلام و عرب» اصرار داشت. او به رغم پايبندي و وفاداري به اسلام، ناسيوناليسم را به عنوان پايه دولت اسلامي پذيرفت. در نوشته‌هايش مي‌توان به وفور مباحثي يافت که در مورد عرب‌ها و احساسات ملي آنها است و اغلب بيش از مسائل ساير کشورهاي اسلامي به مسائل عربي توجه مي‌کرد. رشيد رضا از بنيانگذار اسلام به عنوان پيامبري عرب، از قرآن به عنوان کتابي مقدس به زبان عربي و از عرب‌ها به عنوان پرچمداران و حاملان اصلي رسالت نبوي سخن مي‌گفت به همين دليل او ارتباط و همبستگي بزرگان ميان اين دو مي‌ديد. در همين باره او از ترک‌ها و عثماني‌ها به اين دليل که نهاد خلافت را به بيراهه، انحطاط و فساد کشاندند، انتقاد کرد و خواهان بازگرداندن خلافت به اعراب شد. (35) هنگامي که شريف حسين در عربستان سعودي، اعلام استقلال کرد با حمايت و تمجيد رشيد رضا مواجه شد که اين مسئله را مي‌توان در همين جهت ارزيابي کرد.
زماني که ترک‌هاي عثماني به درخواست او مبني بر اعاده خلافت به عرب‌ها سرباز زدند، از جنبش ناسيوناليستي عرب حمايت کرد و به انجمن‌هاي ناسيوناليستي عرب پيوست و طي جنگ جهاني اول، فعالانه در عرصه سياست حضور يافت؛ اما در نهايت از جنبش ناسيوناليستي دلسرد شد؛ چرا که اين جنبش مداخله خارجي را با خود به همراه داشت. به اين ترتيب در نيمه دوم زندگي‌اش به وفاداري اوليه به اسلام، در شکل خالصانه و پاکدينانه وهابي در سرزمين‌هاي عربي رو آورد، چرا که معتقد بود از نفوذ خارجي در امان مانده است. (36)
شايد به همين دليل است که علي اصغر حلبي در برشمردن موارد تمايز ميان رشيد رضا و استادش محمد عبده معتقد است که او علاوه بر اينکه نسبت به استادش گرايش‌هاي محافظه‌کارانه‌تري داشت و در واکنش به تأثيرات انديشه‌هاي اروپايي روز به روز محافظه‌کارتر مي‌شد، در موضوع ناسيوناليسم و عربيت نيز موضع متفاوتي نسبت به استادش عبده در پيش گرفت. لرد کرامر، عبده را يک «ميهن‌پرست اصيل مصري» مي‌دانست که نقشي اساسي در بيداري روح ملي مصر داشت؛ اما رشيد رضا را صاحب انديشه‌اي ضد ملي و ضد ناسيوناليستي و مدافع سرسخت وحدت اسلامي مي‌دانست که معتقد بود ملي‌گرايي، اصلي بيگانه با اسلام است. بر اين اساس او به نکوهش و مخالفت با انديشه علي عبدالرزاق در مسئله خلافت و نظرات طه حسين درباره ادبيات پيش از اسلام برخاست و به نظر حلبي بي‌آنکه کاملاً آگاه باشد، از خط فکري استاد خويش بيرون افتاد. (37)
در هر صورت اين مسائل مانع از آن نشد تا رشيد رضا ميان مليت عرب و وحدت اسلامي ارتباط برقرار کند و مدعي شود که بيداري و پيشرفت امت اسلامي منوط به بيداري اعراب است. به عقيده او رشد و شکوفايي تفکر اسلامي مشروط به شکوفايي زبان عربي است. در نظر او زبان عربي تنها زباني است که مي‌توان به وسيله آن مطالعه و تفسيري دقيق و عميق از اسلام بدست داد، لذا يادگيري و آموزش زبان عربي واجب است، چرا که گسترش ارتباطات روحي و فرهنگي بين مسلمانان به آن وابسته است و علاوه بر اين وحدت عميق و پايدار ميان ملت‌ها تا زماني که داراي يک زبان مشترک نباشند، غيرممکن است. او معتقد است رابطه‌اي اساسي ميان «اسلام و عرب» وجود دارد و اين اتحاد و همبستگي ابدي است. رشيد رضا در اين زمينه مي‌گويد:
«من عربي مسلمان و مسلماني عرب هستم. از طايفه قريشيان بزرگ مي‌باشم و نسبم به محمد (صلي الله عليه و آله) که پيامبري عرب بود که نسبش به حضرت اسماعيل بن ابراهيم - عليهم الصلاة و السلام - مي‌رسد. پيامبري که دين راستينش، دين جدش ابراهيم بود و اساس آن توحيد و تسليم در برابر خداوند مي‌باشد... پس دين من از لحاظ تاريخي مقارن با عربيت من است... گفتم من عربي مسلمان هستم و با هزاران مسلمان عرب و غير عرب، برادر ديني‌ام و با هزاران هزار از اعراب مسلمان و غير مسلمان به لحاظ مليت برادرم.» (38)
به نظر مي‌رسد ابهامات و فقدان شفافيت انديشه‌هاي رشيد رضا در اين زمينه او را با انتقاداتي مواجه ساخته که وي را در مظان تذبذب ميان اسلام و عربيت قرار مي‌دهد. حميد عنايت معتقد است که رشيد رضا تعصب قومي و نژادي را محکوم مي‌کرد و از ابن‌خلدون به واسطه تجليلش از عصبيت يا انسجام گروهي و همبستگي و سلحشوري عشيره‌اي به عنوان مايه و منشأ قدرت سياسي و سلسله‌سازي و حتي زمينه مناسب براي انجام مأموريت‌هاي الهي انتقاد مي‌کرد. با وجود اين، او سخنگوي فعال ملي‌گرايي عرب سوري بود. شايد اين نوسان ميان جهان‌شمول انگاشتن اسلام و قوميت عرب بود که در پشت آرا و عقايد غير جزمي و دو احساس (مذبذب) او در مورد خلافت و حکومت اسلامي نهفته است. اين ويژگي‌ با توجه به لحن متقاعد کننده و تزلزل‌ناپذير مقالات بسيار او در مجله المنار باعث حيرت و تعجب است. (39) در مواجهه با اين تشکيک شايد بتوان با استناد به سخنان خود رشيد رضا اين گونه پاسخ داد که بر فرض تعارض ميان اين دو موضوع (اسلام و عربيت) اسلام بر ملي‌گرايي برتري دارد.
رشيد رضا معتقد بود که در حقيقت مصلحت سياسي اعراب به منزله مصلحت کل امت‌هاي اسلامي است و اين دو مصلحتي واحدند، با اين وصف در نظر او ملاحظات ديني بر ملاحظات ملي و قومي رجحان دارند:
«منزلت کشورهاي عربي مستقل، نگهباني از اسلام و مباني آن است و اگر اين دو مصلحت يکي نبودند، وظايف ديني بر وظايف ملي رجحان دارد؛ زيرا واجبات ديني متعلق به سعادت ديني و دنيوي به طور مساوي است.» (40)
محمد کامل ضاهر معتقد است که به همين دليل انديشه‌هاي رشيد رضا و مجله المنار بر جريان اسلامي به ويژه در ظهور جنبش اخوان المسلمين نسبت به حکومت ناسيوناليستي در جهان عرب تأثير بيشتري داشته است. (41) ثمره عملي طرح مباحث مربوط به اسلام مربوط به احياء خلافت اسلامي از نوع عربي جستجو کرد. ظهور ناسيوناليسم عربي باعث شد تا برخي از متفکران عرب خواستار احياي خلافت عربي شوند. طرح اين مباحث مدخل مناسبي است براي ورود به انديشه سياسي رشيد رضا در باب خلافت و حکومت اسلامي که او مبدع آن بود.
رشيد رضا در نوشته‌هايش در مجله المنار با استناد به اينکه پيامبر (صلي الله عليه و آله) از قوم عرب بود و زبان قرآن عربي است و فرهنگ اسلامي در واقع همان فرهنگ عربي است، به نوعي بر برتري عرب‌ها بر ساير مسلمانان در فرايند تحول اجتماعي و تاريخي اصرار داشت. او نيز همچون کواکبي در پي انتقال مرکز خلافت و خليفه از سرزمين ترک‌ها به سرزمين عربي بود؛ اما انديشه ناسيوناليستي رشيد رضا تحت سيطره انديشه ديني‌اش قرار داشت. گفتني است که در مبحث اعاده خلافت به اعراب، پيش از رشيد رضا و همزان با او افراد ديگري پيگير اين مباحث بودند. (42) در هر صورت انديشه خلافت عربي که در آن يک خليفه عرب رهبري جهان اسلام را به عهده مي‌گرفت و در ميان امت اسلامي جايگاه ويژه‌اي به اعراب مي‌داد، به ابزار ناسيوناليسم عربي تبديل شد.
رشيد رضا معتقد است اسلام به ما آزادي کامل داده تا به امور زندگي‌مان نظم و ترتيب بدهيم. او بر اين باور است که جز برخي محدوديت‌ها که در قرآن و سنت وضع شده، کل حوزه مسائل انساني بازگذاشته شده است (منطقة الفراغ)، مگر اينکه تصريح شده باشد که درباره آن موضوعات بايد از طريق شورا و مشورت تصميم‌گيري شود. او مي‌گويد ما خود را در محدوديت‌هاي غير ضروري قرار مي‌دهيم که مورد تأييد شرع نيست و اين طور تصور مي‌شود که با دفاع از اين محدوديت‌هاي کاذب و مصنوعي در حال دفاع از دين هستيم. اين مسئله آزادي عمل‌مان را محدود کرده و مانع از پيشرفت و همگامي ما با زمان و يا اقتباس نهادهاي مفيد و قوانين مناسب از ساير ملل مي‌شود. (43)

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

1. دانشجوي دکتري رشته مطالعات منطقه‌اي و فرهنگي دانشگاه مطالعات خارجي توکيو.
2. «محمد رشيد رضا... صاحب المنار»، در:
www. Muslims. net/Arabic/History/1422/08/Article 13. Shtml.
3. سمير ابوحمدان، «الشيخ رشيد رضا والخطاب الاسلامي المعتدل، بيروت: دارالکتاب العالمي، 1413ق/1992م، ص 19.
4. «محمد رشيد رضا»، در:
www. asharqalarabi. Org. Uk/center/rijal-rashid. htm.
5. «محمد رشيد رضا... صاحب المنار»، پيشين
6. همان.
7. صلاح زکي احمد، قادة الفکر العربي: عربي النهضة العربية 1989-1930، قاهرة: دارسعاد الصباح، ط1، 1993م، ص 169.
8. مجيد خدوري، تجديد حيات سياسي اسلام از سيد جمال تا اخوان المسلمين، ترجمه حميد احمدي، تهران: الهام، 1359، صص 7-5.
9. همان، صص 17-12.
10. Albert Hourani, Arabic Thought in the Liberal Age 1798-1939, London: Oxford University Press,p. 230.
11. مجيد خدوري، پيشين، صص 22-21.
12. Albert Hourani, op. cit,p. 230.
13. مجيد خدوري، پيشين، صص 22-21.
14. مجيد خدوري، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، ترجمه عبدالرحمن عالم، تهران: وزارت امور خارجه، 1366 ، ج1، صص 67-66.
15. «محمد رشيد رضا»، پيشين.
16. Albert Hourani, op, cit. ,pp. 231-232.
17. صلاح زکي احمد، پيشين، ص 173.
18. حسن حنفي، هموم الفکر و الوطن، قاهره: دارقباء، الجزء الثاني، 1998م، ص 438.
19. صلاح زکي احمد، پيشين، صص 166- 165.
20. Juan R. l. Cole, "Rashid Rida On the Bahai Faith: A Utilitarian Theory Of the Spread Of The Religius" , Arab Studies Quarterly, 5,3 (Summer 1983), p. 276, in: www. Personal. Umich. edu/Jrcde/bahaii/2000/Rida. Html.
21. Albert Hourani, op. cit. m. , pp. 229-230.
22. حسين هيکل، پاييز خشم، ترجمه کاظم موسايي، تهران: اميرکبير، ج1، 1363، ص 216.
23. مجيد خدوري، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، پيشين، صص 78- 77.
24. Abdus Sattar Ghazali, "lslam and Modernism", in: www. ghazali. net/book2/chapter 6/Page-2/body-Page-2html.
25. مجيد خدوري، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، پيشين، ص 78.
26. مجيد خدوري، تحديد حيات سياسي اسلام، پيشين، ص 25.
27. مقصود فراستخواه، سرآغاز نوانديشي ديني و غير ديني از سده نوزدهم تا اوايل سده بيستم، تهران: شرکت سهامي انتشار، چ3، 1377، صص 190 و 130.
28. مرتضي مطهري، بررسي اجمالي نهضتهاي اسلامي درصد ساله اخير، تهران: صدرا، 1373، ص 45.
29. مقصود فراستخواه، پيشين، صص 425 و 424.
30. علي‌اصغر حلبي، تاريخ نهضتهاي ديني- سياسي معاصر، تهران: بهبهاني، 1371، ص 94.
31. حسين هيکل، پيشين، ص 214.
32. همان.
33. هراير دکمجيان، اسلام در انقلاب (جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب)، ترجمه حميد احمدي، تهران: کيهان، 1377، ص 82.
34. محمد کامل ضاهر، الصراع بين التيارين الديني و العلماني في‌الفکر العربي الحديث و المعاصر، بيروت: دارالبيروني، ط 1، 1994م، ص 338.
35. مجيد خدوري، گرايشهاي سياسي در جهان عرب، پيشين، ص196.
36. همان، ص 197.
37. علي‌اصغر حلبي، پيشين، ص 88.
38. محمد کامل ضاهر، پيشين، ص 435.
39. حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، بهاءالدين خرمشاهي، تهران: خوارزمي، 1372، ص 130.
40. آلبرت حوراني، الفکر العربي في عصر النهضة، کريم عزقول، بيروت: دارالنهار، بي‌تا، ص 365.
41. محمد کامل ضاهر، پيشين، ص 435.
42. براي توضيح بيشتر در اين زمينه رجوع کنيد به: ز. ا. لوين، انديشه‌ها و جنبشهاي نوين سياسي اجتماعي در جهان عرب، يوسف عزيزي بني‌طرف، تهران: علمي و فرهنگي، 1378، ج1، صص 124-123.
43. www. ghazali. net/Op. cit. (Tafsir Alamanar Vol. Y, Cairo: 1344p. 189).

منبع مقاله :
عليخاني، علي‌اکبر، و همکاران (1390)، انديشه سياسي متفکران مسلمان؛ جلد يازدهم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگي و اجتماعي، چاپ اول.
 


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.