مترجم: حبیب الله علیخانی
منبع:راسخون
منبع:راسخون
هر تأخیری می تواند موجب کنسل شدن پرواز U-2 شود. مأموریت پرواز از جنوب به شمال جماهیر شوروی بود. در یک می، پرواز از پاکستان شروع شد و Francis Gary خلبان CIA بر فراز Tyuratam پرواز کرد و به سمت Sverdlovsk حرکت کرد. مقامات نمی دانستند که رادارهای دفاع موشکی شوروی هواپیمای آنها را 50 دقیقه پس از ورود به شوروی، تشخیص می دهد و سیزده هواپیمای ردیاب، تلاش می کنند تا این هواپیما را سرنگون کنند. به هر حال، همگی این ردیاب ها، نتوانستند هواپیما را سرنگون کنند. یک سایت SA-2 ناشناخته سه موشک صوتی پرتاب کرد که در ارتفاع 70500 فوتی، به هواپیما برخورد کرد. U-2 سقوط کرد و سرنشین های آن، از هواپیما به بیرون پرتاب شدند. مقامات شوروی بعدها، لاشه ی هواپیما را پیدا کردند. خروشچف از نشست پاریس به عنوان راهی برای شرم سار کردن آیزنهاور، استفاده کرد. خروشچف از آمریکا تقاضا کرد که در مورد این موضوع، عذرخواهی کنند و آیزنهاور، از این کار، سرباز زد. آیزنهاور تنها قول داد که دیگر مأموریت هوایی بر روی شوروی انجام ندهد. علارغم مشکلات مربوط به حادثه ی U-2، تهدید موشک های بالستیک شوروی به نظر گسترده نبود. هیچ پایگاه عملیاتی در این پروازها، مشاهده نشد.
تقاضاهای اطلاعاتی موجب شد تا سایر منابع اطلاعاتی، توسعه یابد. هواپیماهای U-2 تنها راه برای جمع آوری اطلاعات نیست. ایالات متحده می توانست از سایت های راداری مستقر در ترکیه، پست های شنود مستقر در ایران و ماهواره ها نیز استفاده کند. نیروی هوایی و مقامات CIA دوباره برای استفاده از وسایل تشخیص موشک های بالستیک شوروی، با هم مشارکت کردند. این تلاش ها، شامل ماهواره های اطلاع رسانی اولیه بود که در آنها از تکنولوژی های مادون قرمز، برای تشخیص گازهای گرم خروجی از یک پرتابه، استفاده می شد. به طور مشابه، یک سیستم گسترده از ارتباطات، پیغام ها، فعالیت های کنترلی، سیگنال های الکترونیکی، وضعیت آب و هوا، ژئودزی، تقشه های مکان های استراتژیک و سایر موارد را مورد بررسی قرار می داد. از این مهم تر، مأموریت های تصویر برداری راهی برای رصد شوروی بود. در اوایل دهه ی 1950، هیچ کشوری دارای قابلیت ضد ماهواره ای نبود و نمی توانست ماهواره ای را از مدار خارج کند. پروازهای U-2 همچنین محدود به نواحی های خاصی در داخل شوروی سابق، بود. یک ماهواره ی تصویربرداری، می توانست کل شوروی را مورد بررسی قرار دهد، بدون آنکه بترسد که احتمالا سرنگون می شود. ماهواره ها، سیستم های جمع آوری اطلاعات کامل تری هستند که اجازه ی بررسی کل نواحی شوروی و سایر کشورها را فراهم می آورد. یکی از بزرگترین و موفقیت ترین برنامه های ماهواره ای پروژه ی CORONA بود. در اصل تصور می شد که این سیستم، یک سیستم تصویربرداری تلویزیونی است. اما CORONA با رزولیشن بالایی تصاویر ماهواره ای تهیه می کرد. الزامات نیروی هوایی آمریکا و CIA برای ماهواره ها، در 16 مارس 1955، صادر شد. شرکت موشک و فضایی Lockheed شروع به کار بر روی این سیستم ها کرد. CORONA بر اساس یک جنبه ی ساده کار می کرد. استفاده از بالابرنده ی Thor و ماهواره بر دو مرحله ای Agena موجب می شد تا ماهواره ی CORONA از Camp Cooke به فضا فرستاده شود. این ماهواره وقتی در بالای مکان هدف قرار می گرفت، شروع به گرفتن تصویر می کرد. فیلم این تصاویر بوسیله ی نیروی هوایی آمریکا دریافت و آنالیز می شد. CORONA به عنوان یک ماهواره ی علمی، کاشفگر، نامیده شد. Lockheed نیازمند بررسی اولین ماهواره در اوایل سال 1959 بود. اولین پرتاب در 28 فوریه ی 1959 انجام شد ولی موفقیت آمیز نبود. هیچ کس نمی دانست که در واقع چه اتفاقی برای این ماهواره افتاد. آنالیزها پیش بینی می کند که این ماهواره در قطب جنوب سقوط کرده است. آزمایش های دیگر نیز به دلیل عدم توانایی ورود ماهواره به مدار، با شکست مواجه شد. در نهایت، در 10 آگوست 1960، کاشف گر XIII توانست با موفقیت پرتاب شود و در مدار قرار گیرد. در اصل این ماهواره، یک سیستم تصویر برداری موقت بود. این ماهواره تا سال 1972 در مدار بود و یکی از ماهواره های اطلاعاتی استراتژیک برای آمریکا بود.
پروژه ی CORONA یک ثروت اطلاعاتی برای ایالات متحده بود. اولین مأموریت عملیاتی آن، پس از 8 روز پرتاب و در 18 آگوست انجام شد. در این روز، ماهواره تصاویری از شوروی ارسال کرد. این مأموریت بیشتر از کل تصاویر گرفته شده در مأموریت های U-2 ، عکس به زمین ارسال کرد. مأموریت تصاویری از برد آزماش موشکی Kapustin Yar و نواحی اثر موشک ارائه کرد. مدل های ماهواره ی CORONA با نام های KH-1 تا KH-4 نامگذاری شده اند. برنامه ی مشترک نیروی هوایی آمریکا و CIA شامل 121 پرتاب بود. دوربین نوع اول ماهواره ی CORONA یعنی KH-1 ، دارای یک رزولیشن زمینی بود که تصاویری با قابل تشخیص پایین است. دوربین های مورد استفاده در نوع KH-2 و KH-3 موجب ایجاد گام های بزرگ در تصویر می شود در واقع در این حالت، رزولیشن به میزان چند ده فوت، بهبود می یابد. بهبودهای ایجاد شده، به نیروی هوایی و CIA اجازه داد تا نواحی موجود را با دقت و نظم بهتری بررسی کند. نوع KH-4 دارای دو یا سه دوربین است که می تواند در زاویه های مختلف، تصویربرداری کند و بدین صورت دیدی سه بعدی از هدف، بدست آید. این مزیت های قابل توجه موجب شد تا تصاویری هنری از ارتفاع عای مختلفی بدست می آید که موجب افزایش رزولیشن تا 5 فوت شد. پروژه ی CORONA اساسی برای ماهواره های تصویربرداری ایجاد کرد که حتی موجب بهبود نتایج حاصله می شود. بدین صورت رئیس جمهورهای آمریکا می توانند سیاست امنیت ملی را با اطمینان بیشتری اجرا کنند. این مسئله بر اساس اطلاعاتی است که از پروژه ی CORONA بدست آمده است. شکاف موشکی به نظر هیچ پایه و اساسی نداشت. مأموریت های U-2 و CORONA نشان داد که در سال 1960 و 1961، شوروی هیچ رشدی در زمینیه ی نیروی موشک های بالستیک قاره پیما یا IRBM نداشته است. خروشچف به اعتقاد آمریکایی ها، در مورد موشک های بالستیک قاره پیما مجهز به کلاهک هسته ای، دروغ بود. یک تخمین سازمان اطلاعات CIA در سال 1961 در مورد فعالیت های موشک های بالستیک قاره پیما مربوط به شوروی، نشان داد که میزان این موشک ها، 10 تا 50 پرتاب کننده ی موشک های بالستیک قاره پیما است که می تواند در سال 1963، این میزان به 125 پرتاب کننده، برسد. شکاف موشکی مانند شکاف بمب افکن ها، به نظر یک خیال بوده است. بدبختانه، آیزنهاور نمی تواند هیچ یک از این نتایج را در سال 1960 منتشر کند علارغم تقاضای این مسئله در جوامع عمومی. آیزنهاور می دانست که ایالت متحده ی آمریکا، هنوز هم برتری استراتژیک دارند اما او نمی توانست منابع اطلاعاتی U-2 و CORONA را متقاعد کند. این رئیس جمهور قبلا نیز کمیته هایی برای مطالعه ی میزان تفاوت و شکاف موشکی، تشکیل داده بود. وقتی گزارش Gather (1957) و گزارش Killian (1958) ارسال شد، این تلاش ها، منجر به ایجاد موقعیت غیر مناسبی برای آیزنهاور شد. طبق این گزارش ها، شوروی دارای یک مزیت ICBM نسبت به آمریکا دارد. اطلاعات حاصل از مأموریت های U-2 و پروژه ی CORONA، بعدها، این یافته ها را نقض کرد اما در اواخر دهه ی 1950، کنگره و عموم مردم خواستار انجام اقداماتی در این زمینه شدند. علارغم ساخت بمب افکن های دور برد هسته ای SAC، کنگره خواستار ساخت موشک های بالستیک بیشتری بود که علت این مسئله، ترس از دستآوردهای نظامی شوروی بود. هیچ کس به این فکر نمی کرد که شوروی چگونه بر مشکلات فنی مربوط به برنامه های موشکی، فایق آمده است. عملیات های ریلی مورد استفاده برای آوردن سوخت و سایر مواد مورد نیاز برای ساخت سامانه های SS-6 واقعاً قابل توجه بود و مشابه موشک های اطلس و سایر موشک های دیگر نبود. به هر حال، مردم، کنگره، CIA و سرویس های نظامی در مورد این الزامات گسترده، اطلاعی نداشتند.
در نهایت، شکاف موشکی یک موضوع انتخاباتی میان کاندیداهای ریاست جمهوری یعنی جان اف کندی و ریچارد ام نیکسون شد. دموکرات ها، یک مدیریت عمومی را ترسیم می کردند که در برابر موضوعات دفاعی، نرم بود. کندی ادعا می کرد که مدیریت آیزنهاور شامل معاون نیکسون نمی تواند برنامه های بالستیک آمریکایی را گسترش دهد و بتواند شکاف موشکی را پر کند. علارغم تمرکز آیزنهاور بر روی توسعه ی نیروی هسته ای، توسعه ی نیروهای نظامی و ایجاد کشورهای وابسته، منتقدین استدلال می کردند که این کشور، بدون سیستم دفاعی مناسب، رها شده است. مقامات دفاعی آیزنهاور ارتش را بازآرایی کردند. این بازآرایی بر اساس سلاح های هسته ای و استراتژی تلافی جویانه انجام شد. این روش، که روش New Look نامیده شد، راهی برای ایجاد ارتش ارائه کرده بود که در آن، سلاح های هسته ای و صرفه جویی اقتصادی، مد نظر بود. نیروهای متعارف مانند ارتش و نیروهای هوایی تاکتیکی در این موارد اصلاح شدند. حال آیزنهاور با سوالاتی در مورد شکست در مسابقه ی موشک های بالستیکی، و عدم پیشرفت مناسب سلاح های متداول، روبرو بود.
موشک های بالستیک وارد میدان شدند
برای موفقیت در برنامه های موشک بالستیک، پرتاب موفقیت آمیز اسپاتنیک در واقع یک ضربه ی بزرگ بود. تامین مالی و اولویت ملی پیشرفت برای تلاش های توسعه ای بود. مشکلات فنی موجب ناامیدی در مورد پروژه ی اطلس شده بود اما آزمایش ها ادامه یافت و به زودی، برخی پیشرفت ها، نمایان شد. تلاش ها بر روی تیتان نیز پیشرفت داشت و به نظر می رسد که پتانسیل این موشک از اطلس بیشتر بود و برد ایجادی بوسیله ی آن و حتی میزان بار مؤثر ان بیشتر تخمین زده می شد. سایر سیستم های دفاعی به مردم معرفی شد و ظرفیت های دفاعی بیشتری به نمایش گذاشته شد. این مواد شامل تولید سیستم های جدید مانند Polaris بود.
نیروی دریایی بر کنگره فشار آورد تا بتواند سیستم ژوپیتر S را توسعه دهد. این سیستم Polaris نامیده شد. در دسامبر 1956، نیروی دریایی از برنامه ی ژوپیتر خارج شد تا بتواند به صورت مستقل با پیمانکاران بر روی سیستم Polaris کار کند. کلاهک های هسته ای با بازده بالا و اندازه ی کوچک موجب ارتقای توسعه در زمینه ی Polaris شد زیرا این موشک ها، حال به اندازه ی کافی با نیازهای زیردریا، تطبیق داده شده بودند. اولین ورژن از Polaris دارای سری جنگی 500 کیلوتنی بود. نیروی دریایی دارای زیردریایی های هسته ای و سایر تکنولوژی های برتر مانند صنایع الکترونیک مینیاتوری بود، بنابراین، توانست Polaris را توسعه دهد.
در دسامبر 1957، وزیر دفاع یعنی Neil H. McElroy به نیروی دریایی دستور ساخت یک Polaris عملیاتی را داد. این Polaris با نام A-1 معروف است. مقامات نیروی دریایی بر این باور بودند که یک سیستم Polaris می تواند یک موشک را از زیردریایی پرتاب کند. این پیش بینی شده بود که این مسئله تا سال 1960 عملیاتی می شود. نیروی دریایی، شرکت های Lockheed و Aerojet آزمایش هایی برای این پرتاب ها در کالیفرنیا انجام دادند (در ژانویه ی 1958). پرتاب های بعدی این مسئله را اثبات کرد که خدمه ی این سیستم ها، می توانند یک پرتاب موشک را در زیر دریا انجام دهند و بدین وسیله نیروی دریایی نشان داد که این موشک بردی 1380 مایلی دارد. در 20 جولای 1960، یک زیردریایی هسته ای آمریکا با نام George Washington شروع به پرتاب Polaris A-1 کرد. این موشک ویژگی های مطلوبی داشت. خدمه ی George Washington اولین کروز عملیاتی با کلاهک هسته ای را در 15 نوامبر 1960، آزمایش کردند. آمریکا امروزه دارای ظرفیت هسته ای متحرک و مخفیانه ای است که هر روزه در حال گسترش است.
مقامات تحت مدیریت آیزنهاور هنوز هم خواستار یک نیروی محدود در زمینه ی موشک های قاره پیمای اطلس و تیتان بودند. تحت فشارهای عمومی و در پاسخ به گزارش Gather، نیروی هوایی برنامه ی موشکی را گسترش داد. در اوایل سال 1959، نیروی هوایی 17 اسکادران موشک های بالستیک قاره پیما اطلس و 12 اسکادران تیتان، درخواست کرد. کنگره نسبت به این مسئله نظر مثبت داشت. در این حالت، گرفتن بودجه به نظر مشکل نبود. نیروی هوایی آمریکا بودجه ی بیشتری برای توسعه ی برنامه های موشک های بالستیک، درخواست کرد. این درخواست برای گسترش موشک سوخت جامد Minuteman بود.
توسعه ی اطلس ادامه یافت. در سال 1958، برنامه ی آزمون اطلس توسعه یافت و علائمی از موفقیت ظاهر شد. موشک هنوز هم از نقش های فنی رنج می برد که این نقص ها در واقع به صورت دغدغه ای میان مقامات SAC نمود داشت. اطلس یک موشک یک مرحله ای بود که از یک سیستم دو موتوری با راکت خرج تکمیلی کوچکتری تکمیل می شد. در سال 1959، اولین ورژن از اطلس با نام اطلس D برای توسعه آماده شد. در آوریل 1959، زمانی بود که طبق برنامه ریزی، اطلس D باید مراحل اتصال کلاهک هسته ای را پشت سر می گذاشت. نیروی هوایی و پیمانکاران مشغول در این زمینه، تاریخ عملیاتی شدن این موشک را به تأخیر انداختند. اولین اطلس موفقیت آمیز مدل D حالت عملیاتی به خود گرفت. اطلس D برخی محدودیت ها داشت. این موشک یک موشک با هدایت رادیویی- خودکار بود که به سهولت تحت جنگ الکترونیک قرار می گرفت. علاوه براین، یک سیستم رادیویی حمایت کننده برای آن مورد نیاز بود. اگر هر موشک دارای هدفی مختلف باشد، پس هر موشک نیازمند فرکانس های و اطلاعات هدایت متفاوتی بود. از این رو، امکان ایجاد تداخل بین موشک ها، وجود داشت. بنابراین، اطلس D ممکن نبود قادر باشد در زمانی مشابه با زمان پرتاب موشکی دیگر، فرستاده شود. زمان انتظار آمریکایی ها برای این موشک ها، به پایان رسیده بود اما نیاز به اصلاح هایی نیز وجود داشت.
منبع مقاله :
Thunder over the horizon/ Clayton K.S. Chun
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.
تقاضاهای اطلاعاتی موجب شد تا سایر منابع اطلاعاتی، توسعه یابد. هواپیماهای U-2 تنها راه برای جمع آوری اطلاعات نیست. ایالات متحده می توانست از سایت های راداری مستقر در ترکیه، پست های شنود مستقر در ایران و ماهواره ها نیز استفاده کند. نیروی هوایی و مقامات CIA دوباره برای استفاده از وسایل تشخیص موشک های بالستیک شوروی، با هم مشارکت کردند. این تلاش ها، شامل ماهواره های اطلاع رسانی اولیه بود که در آنها از تکنولوژی های مادون قرمز، برای تشخیص گازهای گرم خروجی از یک پرتابه، استفاده می شد. به طور مشابه، یک سیستم گسترده از ارتباطات، پیغام ها، فعالیت های کنترلی، سیگنال های الکترونیکی، وضعیت آب و هوا، ژئودزی، تقشه های مکان های استراتژیک و سایر موارد را مورد بررسی قرار می داد. از این مهم تر، مأموریت های تصویر برداری راهی برای رصد شوروی بود. در اوایل دهه ی 1950، هیچ کشوری دارای قابلیت ضد ماهواره ای نبود و نمی توانست ماهواره ای را از مدار خارج کند. پروازهای U-2 همچنین محدود به نواحی های خاصی در داخل شوروی سابق، بود. یک ماهواره ی تصویربرداری، می توانست کل شوروی را مورد بررسی قرار دهد، بدون آنکه بترسد که احتمالا سرنگون می شود. ماهواره ها، سیستم های جمع آوری اطلاعات کامل تری هستند که اجازه ی بررسی کل نواحی شوروی و سایر کشورها را فراهم می آورد. یکی از بزرگترین و موفقیت ترین برنامه های ماهواره ای پروژه ی CORONA بود. در اصل تصور می شد که این سیستم، یک سیستم تصویربرداری تلویزیونی است. اما CORONA با رزولیشن بالایی تصاویر ماهواره ای تهیه می کرد. الزامات نیروی هوایی آمریکا و CIA برای ماهواره ها، در 16 مارس 1955، صادر شد. شرکت موشک و فضایی Lockheed شروع به کار بر روی این سیستم ها کرد. CORONA بر اساس یک جنبه ی ساده کار می کرد. استفاده از بالابرنده ی Thor و ماهواره بر دو مرحله ای Agena موجب می شد تا ماهواره ی CORONA از Camp Cooke به فضا فرستاده شود. این ماهواره وقتی در بالای مکان هدف قرار می گرفت، شروع به گرفتن تصویر می کرد. فیلم این تصاویر بوسیله ی نیروی هوایی آمریکا دریافت و آنالیز می شد. CORONA به عنوان یک ماهواره ی علمی، کاشفگر، نامیده شد. Lockheed نیازمند بررسی اولین ماهواره در اوایل سال 1959 بود. اولین پرتاب در 28 فوریه ی 1959 انجام شد ولی موفقیت آمیز نبود. هیچ کس نمی دانست که در واقع چه اتفاقی برای این ماهواره افتاد. آنالیزها پیش بینی می کند که این ماهواره در قطب جنوب سقوط کرده است. آزمایش های دیگر نیز به دلیل عدم توانایی ورود ماهواره به مدار، با شکست مواجه شد. در نهایت، در 10 آگوست 1960، کاشف گر XIII توانست با موفقیت پرتاب شود و در مدار قرار گیرد. در اصل این ماهواره، یک سیستم تصویر برداری موقت بود. این ماهواره تا سال 1972 در مدار بود و یکی از ماهواره های اطلاعاتی استراتژیک برای آمریکا بود.
پروژه ی CORONA یک ثروت اطلاعاتی برای ایالات متحده بود. اولین مأموریت عملیاتی آن، پس از 8 روز پرتاب و در 18 آگوست انجام شد. در این روز، ماهواره تصاویری از شوروی ارسال کرد. این مأموریت بیشتر از کل تصاویر گرفته شده در مأموریت های U-2 ، عکس به زمین ارسال کرد. مأموریت تصاویری از برد آزماش موشکی Kapustin Yar و نواحی اثر موشک ارائه کرد. مدل های ماهواره ی CORONA با نام های KH-1 تا KH-4 نامگذاری شده اند. برنامه ی مشترک نیروی هوایی آمریکا و CIA شامل 121 پرتاب بود. دوربین نوع اول ماهواره ی CORONA یعنی KH-1 ، دارای یک رزولیشن زمینی بود که تصاویری با قابل تشخیص پایین است. دوربین های مورد استفاده در نوع KH-2 و KH-3 موجب ایجاد گام های بزرگ در تصویر می شود در واقع در این حالت، رزولیشن به میزان چند ده فوت، بهبود می یابد. بهبودهای ایجاد شده، به نیروی هوایی و CIA اجازه داد تا نواحی موجود را با دقت و نظم بهتری بررسی کند. نوع KH-4 دارای دو یا سه دوربین است که می تواند در زاویه های مختلف، تصویربرداری کند و بدین صورت دیدی سه بعدی از هدف، بدست آید. این مزیت های قابل توجه موجب شد تا تصاویری هنری از ارتفاع عای مختلفی بدست می آید که موجب افزایش رزولیشن تا 5 فوت شد. پروژه ی CORONA اساسی برای ماهواره های تصویربرداری ایجاد کرد که حتی موجب بهبود نتایج حاصله می شود. بدین صورت رئیس جمهورهای آمریکا می توانند سیاست امنیت ملی را با اطمینان بیشتری اجرا کنند. این مسئله بر اساس اطلاعاتی است که از پروژه ی CORONA بدست آمده است. شکاف موشکی به نظر هیچ پایه و اساسی نداشت. مأموریت های U-2 و CORONA نشان داد که در سال 1960 و 1961، شوروی هیچ رشدی در زمینیه ی نیروی موشک های بالستیک قاره پیما یا IRBM نداشته است. خروشچف به اعتقاد آمریکایی ها، در مورد موشک های بالستیک قاره پیما مجهز به کلاهک هسته ای، دروغ بود. یک تخمین سازمان اطلاعات CIA در سال 1961 در مورد فعالیت های موشک های بالستیک قاره پیما مربوط به شوروی، نشان داد که میزان این موشک ها، 10 تا 50 پرتاب کننده ی موشک های بالستیک قاره پیما است که می تواند در سال 1963، این میزان به 125 پرتاب کننده، برسد. شکاف موشکی مانند شکاف بمب افکن ها، به نظر یک خیال بوده است. بدبختانه، آیزنهاور نمی تواند هیچ یک از این نتایج را در سال 1960 منتشر کند علارغم تقاضای این مسئله در جوامع عمومی. آیزنهاور می دانست که ایالت متحده ی آمریکا، هنوز هم برتری استراتژیک دارند اما او نمی توانست منابع اطلاعاتی U-2 و CORONA را متقاعد کند. این رئیس جمهور قبلا نیز کمیته هایی برای مطالعه ی میزان تفاوت و شکاف موشکی، تشکیل داده بود. وقتی گزارش Gather (1957) و گزارش Killian (1958) ارسال شد، این تلاش ها، منجر به ایجاد موقعیت غیر مناسبی برای آیزنهاور شد. طبق این گزارش ها، شوروی دارای یک مزیت ICBM نسبت به آمریکا دارد. اطلاعات حاصل از مأموریت های U-2 و پروژه ی CORONA، بعدها، این یافته ها را نقض کرد اما در اواخر دهه ی 1950، کنگره و عموم مردم خواستار انجام اقداماتی در این زمینه شدند. علارغم ساخت بمب افکن های دور برد هسته ای SAC، کنگره خواستار ساخت موشک های بالستیک بیشتری بود که علت این مسئله، ترس از دستآوردهای نظامی شوروی بود. هیچ کس به این فکر نمی کرد که شوروی چگونه بر مشکلات فنی مربوط به برنامه های موشکی، فایق آمده است. عملیات های ریلی مورد استفاده برای آوردن سوخت و سایر مواد مورد نیاز برای ساخت سامانه های SS-6 واقعاً قابل توجه بود و مشابه موشک های اطلس و سایر موشک های دیگر نبود. به هر حال، مردم، کنگره، CIA و سرویس های نظامی در مورد این الزامات گسترده، اطلاعی نداشتند.
در نهایت، شکاف موشکی یک موضوع انتخاباتی میان کاندیداهای ریاست جمهوری یعنی جان اف کندی و ریچارد ام نیکسون شد. دموکرات ها، یک مدیریت عمومی را ترسیم می کردند که در برابر موضوعات دفاعی، نرم بود. کندی ادعا می کرد که مدیریت آیزنهاور شامل معاون نیکسون نمی تواند برنامه های بالستیک آمریکایی را گسترش دهد و بتواند شکاف موشکی را پر کند. علارغم تمرکز آیزنهاور بر روی توسعه ی نیروی هسته ای، توسعه ی نیروهای نظامی و ایجاد کشورهای وابسته، منتقدین استدلال می کردند که این کشور، بدون سیستم دفاعی مناسب، رها شده است. مقامات دفاعی آیزنهاور ارتش را بازآرایی کردند. این بازآرایی بر اساس سلاح های هسته ای و استراتژی تلافی جویانه انجام شد. این روش، که روش New Look نامیده شد، راهی برای ایجاد ارتش ارائه کرده بود که در آن، سلاح های هسته ای و صرفه جویی اقتصادی، مد نظر بود. نیروهای متعارف مانند ارتش و نیروهای هوایی تاکتیکی در این موارد اصلاح شدند. حال آیزنهاور با سوالاتی در مورد شکست در مسابقه ی موشک های بالستیکی، و عدم پیشرفت مناسب سلاح های متداول، روبرو بود.
موشک های بالستیک وارد میدان شدند
برای موفقیت در برنامه های موشک بالستیک، پرتاب موفقیت آمیز اسپاتنیک در واقع یک ضربه ی بزرگ بود. تامین مالی و اولویت ملی پیشرفت برای تلاش های توسعه ای بود. مشکلات فنی موجب ناامیدی در مورد پروژه ی اطلس شده بود اما آزمایش ها ادامه یافت و به زودی، برخی پیشرفت ها، نمایان شد. تلاش ها بر روی تیتان نیز پیشرفت داشت و به نظر می رسد که پتانسیل این موشک از اطلس بیشتر بود و برد ایجادی بوسیله ی آن و حتی میزان بار مؤثر ان بیشتر تخمین زده می شد. سایر سیستم های دفاعی به مردم معرفی شد و ظرفیت های دفاعی بیشتری به نمایش گذاشته شد. این مواد شامل تولید سیستم های جدید مانند Polaris بود.
نیروی دریایی بر کنگره فشار آورد تا بتواند سیستم ژوپیتر S را توسعه دهد. این سیستم Polaris نامیده شد. در دسامبر 1956، نیروی دریایی از برنامه ی ژوپیتر خارج شد تا بتواند به صورت مستقل با پیمانکاران بر روی سیستم Polaris کار کند. کلاهک های هسته ای با بازده بالا و اندازه ی کوچک موجب ارتقای توسعه در زمینه ی Polaris شد زیرا این موشک ها، حال به اندازه ی کافی با نیازهای زیردریا، تطبیق داده شده بودند. اولین ورژن از Polaris دارای سری جنگی 500 کیلوتنی بود. نیروی دریایی دارای زیردریایی های هسته ای و سایر تکنولوژی های برتر مانند صنایع الکترونیک مینیاتوری بود، بنابراین، توانست Polaris را توسعه دهد.
در دسامبر 1957، وزیر دفاع یعنی Neil H. McElroy به نیروی دریایی دستور ساخت یک Polaris عملیاتی را داد. این Polaris با نام A-1 معروف است. مقامات نیروی دریایی بر این باور بودند که یک سیستم Polaris می تواند یک موشک را از زیردریایی پرتاب کند. این پیش بینی شده بود که این مسئله تا سال 1960 عملیاتی می شود. نیروی دریایی، شرکت های Lockheed و Aerojet آزمایش هایی برای این پرتاب ها در کالیفرنیا انجام دادند (در ژانویه ی 1958). پرتاب های بعدی این مسئله را اثبات کرد که خدمه ی این سیستم ها، می توانند یک پرتاب موشک را در زیر دریا انجام دهند و بدین وسیله نیروی دریایی نشان داد که این موشک بردی 1380 مایلی دارد. در 20 جولای 1960، یک زیردریایی هسته ای آمریکا با نام George Washington شروع به پرتاب Polaris A-1 کرد. این موشک ویژگی های مطلوبی داشت. خدمه ی George Washington اولین کروز عملیاتی با کلاهک هسته ای را در 15 نوامبر 1960، آزمایش کردند. آمریکا امروزه دارای ظرفیت هسته ای متحرک و مخفیانه ای است که هر روزه در حال گسترش است.
مقامات تحت مدیریت آیزنهاور هنوز هم خواستار یک نیروی محدود در زمینه ی موشک های قاره پیمای اطلس و تیتان بودند. تحت فشارهای عمومی و در پاسخ به گزارش Gather، نیروی هوایی برنامه ی موشکی را گسترش داد. در اوایل سال 1959، نیروی هوایی 17 اسکادران موشک های بالستیک قاره پیما اطلس و 12 اسکادران تیتان، درخواست کرد. کنگره نسبت به این مسئله نظر مثبت داشت. در این حالت، گرفتن بودجه به نظر مشکل نبود. نیروی هوایی آمریکا بودجه ی بیشتری برای توسعه ی برنامه های موشک های بالستیک، درخواست کرد. این درخواست برای گسترش موشک سوخت جامد Minuteman بود.
توسعه ی اطلس ادامه یافت. در سال 1958، برنامه ی آزمون اطلس توسعه یافت و علائمی از موفقیت ظاهر شد. موشک هنوز هم از نقش های فنی رنج می برد که این نقص ها در واقع به صورت دغدغه ای میان مقامات SAC نمود داشت. اطلس یک موشک یک مرحله ای بود که از یک سیستم دو موتوری با راکت خرج تکمیلی کوچکتری تکمیل می شد. در سال 1959، اولین ورژن از اطلس با نام اطلس D برای توسعه آماده شد. در آوریل 1959، زمانی بود که طبق برنامه ریزی، اطلس D باید مراحل اتصال کلاهک هسته ای را پشت سر می گذاشت. نیروی هوایی و پیمانکاران مشغول در این زمینه، تاریخ عملیاتی شدن این موشک را به تأخیر انداختند. اولین اطلس موفقیت آمیز مدل D حالت عملیاتی به خود گرفت. اطلس D برخی محدودیت ها داشت. این موشک یک موشک با هدایت رادیویی- خودکار بود که به سهولت تحت جنگ الکترونیک قرار می گرفت. علاوه براین، یک سیستم رادیویی حمایت کننده برای آن مورد نیاز بود. اگر هر موشک دارای هدفی مختلف باشد، پس هر موشک نیازمند فرکانس های و اطلاعات هدایت متفاوتی بود. از این رو، امکان ایجاد تداخل بین موشک ها، وجود داشت. بنابراین، اطلس D ممکن نبود قادر باشد در زمانی مشابه با زمان پرتاب موشکی دیگر، فرستاده شود. زمان انتظار آمریکایی ها برای این موشک ها، به پایان رسیده بود اما نیاز به اصلاح هایی نیز وجود داشت.
منبع مقاله :
Thunder over the horizon/ Clayton K.S. Chun
استفاده از مطالب این مقاله، با ذکر منبع راسخون، بلامانع می باشد.