«صفیّه»/ زنِ نمونه

چون «صفیّه»، خواهر حضرت حمزه‌ی سید الشهدا، از شهادت برادرش در جنگ اُحُد باخبر شد، با جمعی از زنان، شیون كنان به سوی احد شتافتند.
چهارشنبه، 5 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
«صفیّه»/ زنِ نمونه
«صفیّه»/ زنِ نمونه

نویسنده: علی شیرازی

 

چون «صفیّه»، خواهر حضرت حمزه‌ی سید الشهدا، از شهادت برادرش در جنگ اُحُد باخبر شد، با جمعی از زنان، شیون كنان به سوی احد شتافتند.
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشاهده‌ی آنان به زبیر (فرزند صفیه) دستور دادند تا مادرش را باز گرداند و مانع از دیده شدن پیكر پاك حضرت حمزه در آن وضعیت شود.
زبیر خود را به صفیّه رساند و گفت: «مادر! بهتر است كه برگردی، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مایلند كه به قتلگاه نیایی!»
صفیه گفت: «فرزندم! چرا نمی‌گذارید برادرم را ببینم؟ اگر برای آن است كه تن او را مُثله كرده‌اند و سینه‌اش را شكافته‌اند، آن را شنیده‌ام و می‌دانم. این مصیبت، در راه خدا اندك است. ما به آن خشنودیم و صبر می‌كنیم و آن را نزد خداوند به حساب می‌آوریم!»
زبیر، خدمت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و سخنان مادرش را برای آن حضرت بازگو كرد. آن گاه پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به صفیّه اجازه‌ی حضور دادند (1) و قبل از آن كه وی پیكر پاك حمزه را در آن حالت مشاهده كند، ردای مبارك خویش را بر بدن حضرت حمزه كشیدند؛
ولی چون آن شهید بزرگوار قامتی رسا داشت، ردا، تن او را نپوشاند و پاهای مباركش نمایان بود. پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با گیاه و علف آن را پوشاندند. در این هنگام، صفیّه بر بالین برادر شهیدش حاضر و با دیدن پیكر خونین حمزه، منقلب شده، اشك از چشمانش سرازیر گشت و با چشمانش پر از اشك، از خداوند برای برادرش حمزه آمرزش طلبید؛ سپس بر او نماز گذارد و بازگشت. (2)
در جنگ خندق، این بانوی مقاوم، به همراه شاعر معروف، حسان بن ثابت، و عده‌ای دیگر در قلعه‌ی «فارِعْ» كه یكی از جایگاه‌های امن مدینه بود، به سر می‌بردند تا دشمن، آسیبی به آنان نرساند.
صفیّه در این باره می‌گوید: «ناگهان دیدم یك نفر یهودی در اطراف قلعه‌ی ما مشغول شناسایی است. ترسیدم كه مبادا مشركان را از محل مخفی ما مطلع كند. به حسان - كه شخصی ترسو بود - گفتم: به سوی این یهودی برو و او را به هلاكت برسان.»
حسان پاسخ داد: «ای دختر عبدالمطلب! می‌دانی كه من اهل این كار نیستم!»
صفیّه می‌گوید: «خودم كمر همّت بستم و از قلعه بیرون آمدم، ستون چوبی خیمه را به دست گرفتم، به سوی آن یهودی رفتم و او را كشتم!» (3)

پی‌نوشت‌ها:

1. اعیان الشیعه، ج2، ص 123.
2. ریاحین الشریعه، ج4، ص 366.
3. بحارالانوار، ج6، ص 538 (چاپ قدیم).

منبع مقاله :
شیرازی، علی؛ (1394)؛ زنان نمونه، قم: مؤسسه بوستان كتاب (مركز چاپ و نشر تبلیغات اسلامی)، چاپ هشتم.
 


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما