1011- 941ش / 1042- 970ق 1633- 1563 م

اندیشه سیاسی میرداماد

داوری درباره‌ی آرا و افكار میرداماد، به ویژه در عرصه سیاسی و اجتماعی هنوز زود است، زیرا بسیاری از آثار وی تا كنون منتشر نشده و آنها كه منتشر شده نیز مورد بررسی‌های روشمند قرار نگرفته است. اما اهمیت وی، به
يکشنبه، 23 مهر 1396
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
اندیشه سیاسی میرداماد
 اندیشه سیاسی میرداماد

نویسنده: دكتر نجف لك زایی (1)

 


 

مقدمه

داوری درباره‌ی آرا و افكار میرداماد، به ویژه در عرصه سیاسی و اجتماعی هنوز زود است، زیرا بسیاری از آثار وی تا كنون منتشر نشده و آنها كه منتشر شده نیز مورد بررسی‌های روشمند قرار نگرفته است. اما اهمیت وی، به لحاظ فكر و عمل سیاسی از چند جهت است: اولاً، به دلیل حضور او در عرصه عمل سیاسی كه می‌تواند مفسّر اندیشه شاگردش صدرالمتألهین نیز باشد، زیرا صدرا تا پایان عمر این استاد خود را، همچون شیخ بهایی، قبول داشته است، علی رغم اینكه سطح حضور سیاسی صدرا پایین تر و كمتر از استادانش می‌باشد؛ ثانیاً به لحاظ تأثیرات وی در بنیان گذاری حكمت سیاسی متعالیه است كه پس از وی به دست شاگرد توانایش صدرالمتألهین صورت گرفت، ثالثاً وی از علمای مورد قبول جامعه شیعی و دارای جایگاه مهمی است.

شرح حال

1. زندگی

میر محمّدباقرشمس الدین محمّد استرآبادی، مشهور به میرداماد، دخترزاده‌ی محقّق كركی، ملقّب به استاد البشر، برهان الدین، شمس الدین، سیّدالأفضل، المعلّم الثالث، مؤسس الحكمةالیمانیه و متخلّص به اشراق به سال 970ق - و به روایتی 969ق - در خانواده‌ای از اهل علم متولد شد. وی از استعداد فوق العاده‌ای برخوردار بود و حافظه‌ای قوی داشت. (2) از جمله‌ی استادان وی می‌توان به این شخصیت‌ها اشاره كرد: سیدابوالحسن موسوی عاملی، سیّدحسن حسینی كركی عاملی، سیّدنورالدین حسینی موسوی عاملی جبعی، سیّد علی موسوی عاملی، شیخ عبدالعالی بن علی بن العالی كركی، شیخ عبدعلی خادم جابلقی، شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد، فخرالدین محمّدسمّاكی (محمّدفخری) . میرداماد در مشهد مقدّس و قزوین به درس اشتغال داشت و در كاشان و اصفهان اقامت گزید و سال‌ها تا پایان عمر در اصفهان به نشر معارف شیعی، اندیشه‌های حكمی و تربیت شاگرد پرداخت. از مشهورترین شاگردان ایشان می‌توان به میرسیّداحمد علوی، ملّاصدرای شیرازی و ملا شمسای گیلانی اشاره كرد. آن گونه كه در منابع تاریخی آمده است، میر دارای دو فرزند نیز بوده: یكی میرزا صدرا و دیگری همسر میرسید احمد علوی (پسر خاله و وارث معنوی میر) كه خاندان میرداماد همگی از نوادگان اویند.
میر به دلیل صفای باطنی و قدرت فوق العاده‌ی علمی، در میان مردم جایگاه ویژه‌ای داشت و از مقرّبان شاه عباس صفوی بود. سرانجام پس از سال‌ها تحقیق و تألیف، تربیت شاگردان، مجاهده و حضور در صحنه‌های سیاسی در سال 1014- 1040- یا 1042ق. در سفری كه به همراه شاه صفوی به قصد زیارت عتبات عالیات رفته بود، در میانه كربلا و نجف چشم از جهان فرو بست. (3) اصطلاح رایج آن است كه عنوان «معّلم ثالث» را در مورد میرداماد به كار می‌برند. چه میرداماد با تأسیس حكمت یمانی كه بعدها در ساختار حكمت متعالیه‌ی صدرایی به اوج خود رسید، فلسفه را دچار تحولّی شگرف نمود. صدرالمتألهین پیوسته میرداماد را ستوده است. دریكی از نامه‌های وی به میرداماد آماده است:

«همه ثنای تو گویم چو لب فراز كنم *** همه دعای تو گویم چون چشم بازكنم

حقّا كه نهال جنابش به آفتاب مهر و شبنم خاندان نبوّت پرورده و گلشن اعتقادش از كوثر ارادت سلسبیل اخلاص دودمان علم و طهارت آب خورده... و امّا احوال فقیر حقیر به حسب معیشت روزگار و اوضاع دنیا به موجبی است كه اگر چه خالی از صعوبتی و شدتی نیست... لیكن از حرمان ملازمت كثیرالسعادة بی نهایت متحسّر و محزون است... با وجود تقصیرات ظاهری، خلاص باطنی و اعتقاد قلبی یوما فیوما در تزاید و تكامل است، و قرب معنوی و تقارب روحانی با وجود تباعد جسمانی در اشتداد و تفاضل است، و هرگز نبود كه محضر دوستان را مزیّن به ذكر محمد علّیه نگرداند و معطّر به نشر محاسن خفیّه و جلّیة آن استاد و مقتدای ناجیه و سیّد سند و معلم و شیخ و رئیس طایفه‌ی شیعه‌ی اثناعشرئیه- سلام الله علیهم اجمعین -نسازد. و دیگر معروض رأی منیر و ضمیر اشراق تنویر آنكه در این افتراق و زمان انفصال از آن قبله‌ی آفاق به واسطه‌ی كثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افكار و اذكار، بسی از معانی لطیفه و مسائل شریفه، مكشوف خاطر علیل و ذهن كلیل گشته و اكثر آن از طریقه‌ی مشهور متداول نزد جمهور به غایت دور است... و چون خود از خادمان و منتسبان آن زبده‌ی افلاك واركان دانسته و می‌داند، از اطلّاع آن طبع شریف و عقل فعّال بر قصور و خلل و بی بضاعتی و ناتمامی و خامی این كثیر الإختلال باك ندارد، بلكه لایق می‌شمارد...
من چیزی نیستم به جز قطره‌ای [فرو افتاده] از ابر؛ اگر چه هزار كتاب تألیف كرده ام. (4)
اطناب از حدّ گذشت؛ امید كه ذات بندگان استاد الكلّ فی الكّل از جمیع مكاره دنیویه در كنف حفظ عصمت ربّ العزّة محفوظ و محروس باد، بحقّ محمّد و آله الأطهار؛ علیهم صلوات الله العزیز الجبّار» (5)

آثار

میرداماد تصنیفات و تألیفات زیادی دارد كه به چند مورد، كه قرابت بیشتری با موضوع این مقاله دارد، اشاره می‌شود:
1. نامه به سعدالدین معلّم: مكتوبی است از شاه عباس خطاب به مولا سعدالدین محمّد معلّم، خواندگار روم [خداوندگار روم = سلطان عثمانی] به مسوده‌ی میرداماد. (6)
2. نامه‌ای خطاب به شاه عباس به فارسی: میر در این مكتوب به سه نكته تصریح دارد:
1.2. نخست سعی بسیار دارد تا تبلیغات سویی را كه علیه او شده و باعث گردیده كه شاه از او دلگیر شود، خنثی سازد و از شاه دلجویی كند و مهر او را بركین اش غلبه دهد و به گونه‌ای همچون پیش او را با خود همدل و همآوا سازد تا بتواند به مقاصد الهی دینی خویش دست یابد؛ 2.2. از شاه اجازه می‌گیرد تا به زیارت حرم مطهّر حضرت امیر (علیه السلام) بشتابد؛ 3.2. گویا میر، گاه در جامع جدید شاهی و گاه در مسجد مزار محمّد یوسف به اقامه نماز جمعه می‌پرداخته و شاه از این مسئله دلگیر شده بود. او در پایان مكتوب خویش با تأكید بر اهمیت و وجوب نماز جمعه و اظهار ارادت به شاه اصرار بر آن دارد كه این فریضه‌ی الهی استمرار داشته باشد. (7) در ادامه باز هم درباره‌ی این نامه سخن خواهیم گفت.
3. نامه به شریف مكه به عربی: نامه‌ای از جانب شاه عباس برای شریف مكه به انشای میر است كه كاتبی به نام ابوالفتح گیلانی آن را تحریر كرده است. (8)
4. نامه به علمای بغداد به فارسی: میرداماد در این نامه از ستم‌هایی كه به مردم عراق روا می‌رفته و در مسیر كشور گشایی و جاه طلبی پادشاه وقت تلف می‌شدند، اظهار ناراحتی كرده و به علمای عراق توصیه‌هایی برای مقابله آن كرده است. این نامه از قوی ترین مؤیدات برای اندیشه و عمل سیاسی میرداماد به شمار می‌رود. درباره‌ی این نامه نیز در ادامه بحث خواهیم كرد.
5. پاسخ به استفتای شاه عباس به فارسی: شاه عباس در ضمن مكتوبی درباره جنگ با سپاه روم كه بغداد را محاصره كرده بودند، حكم كسانی كه در این راه كشته می‌شدند و سربازانی كه از جنگ می‌گریختند را از میر استفتا كرد و وی در پاسخ، فتوا داد كه مبارزه با سپاه روم، جهاد و كشتگان در این راه شهید فی سبیل الله و فراز از جهاد به منزله‌ی گریختن از معركه‌ی قتال اهل بغی است. این استفتا در ادامه خواهد آمد.
از دیگر آثار میرداماد می‌توان به موارد زیراشاره كرد:
تفسیر آیه‌ی امانت، تقویم الایمان، رساله در دلالت لفظی (در این رساله ثابت كرده است كه دلالت الفاظ بر معانی ذاتی است و نه وضعی) ، رسالة فی قدرة الواجب، رسالةفی صلاة الجمعه، القبسات، الجبر و التفویض، الأیقاظات و غیره. (9)

اندیشه‌ی سیاسی

نظام فلسفی

از ویژگی‌های برجسته‌ی میرداماد، كه در حكمت متعالیه و متأخران از مكاتب فلسفی نیز تأثیر گذاشته است می‌توانیم به نظام فلسفی ایشان، موسوم به حكمت یمانی اشاره كنیم. در بررسی روند تاریخی اندیشه‌های فلسفی مسلمانان، اندیشمندانی وجود داشتند كه خود صاحب فكر بوده و آرای فلسفی شان از یك نظام منطقی برخوردار بود. حكمایی چون: فارابی، ابن سینا، ابن رشد، خواجه نصیرالدین طوسی، شهاب الدین سهروردی، میرداماد، و ملّاصدرا و نظام‌های فلسفی آنها شباهت‌های فراوانی وجود دارد. گویا حركتی را كه ابن سینا آغازگر آن بود، میرداماد ادامه داد و صدرالمتألهین آن را به انجام رسانید. بدین ترتیب هر سه، نقطه‌های عطفی در روند اندیشه‌های فلسفی مسلمانان به وجود آوردند.
در نظام فلسفی ابن سینا- یعنی حكمت مشّاء- به عنصر حكمت ارسطویی، شیوه و اندیشه‌های افلاطونی و نوافلاطونی و آموزه‌های دینی اسلامی؛ در حكمت یمانی میرداماد عناصر حكمت مشّاء، حكمت اشراق و آموزه‌های شیعی و در حكمت متعالیه‌ی صدرالمتألهین عناصر چهارگانه حكمت مشّاء، حكمت اشراق، عرفان و كلام، نقشی اساسی دارند. (10) هر یك از این سه از اندیشه‌های پیشین خویش بهره بردند و سعی داشتند تا آنها را بر مضامین دینی تطبیق دهند. از این رو در سیر اندیشه‌های فلسفی موجی ایجاد كردند كه آثار آن تا مدت‌ها باقی بوده و هست.
درباره استفاده از آموزه‌های دینی در فلسفه میرداماد توضیحی مختصر لازم است. گرچه ابن سینا از جمله فیلسوفان عقل گرا به شمار می‌آید. امّا تفاوت او با فیلسوفان پیشین عقل گرای خود در این بود كه به این شیوه خویش صبغه‌ی دینی داد. او معتقد بود كه عقل در محدوده‌ای كه با نصوص شرعی تعارضی نداشته باشد، حاكم علی الاطلاق است و در موارد تعارض نیز گر چه در ابتدا این ظواهر نصوص است كه كنار گذاشته می‌شود، امّا با تأویل آنها در پرتو قوانین علوم تفسیر- و نه با استناد به اجتهادات شخصی- مضامینی كه در باطن شان قرار دارد، نمودار می‌شود و همان مضامین نهفته كه بی شك با عقل همنوایی دارند، ملاك عمل قرار می‌گیرند. وی عقیده داشت از آنجا كه در شرع، عقل در كنار رسول ظاهری به عنوان رسول باطنی معرفی شده است، بنابراین هیچ گاه شارع مقدس حكمی مخالف عقل نخواهد داشت. در نتیجه در تعارض ابتدایی قطعاً شارع ظاهر را اراده نكرده، بلكه معنای دیگری را قصد كرده است كه در باطن آن ظاهر نهفته است و به كمك قوانین لفظی و ضوابط قطعی عقلی بر ما مكشوف می‌شود. میرداماد سال‌ها به فراگیری كتاب‌های شیخ و تدریس آنها اشتغال داشت. میرداماد بر اندیشه ابن سینا و نظام فلسفی او تسلّط تام داشت و پس از سال‌ها تحقیق بر روی آثار شیخ توانست به خوبی از نكات مثبت آن بهره گیرد و كاستی‌های آن را مرتفع سازد. میرداماد با استفاده از تجربیات اندیشمندان پیش از خود و با احاطه‌ای كه بر متون دینی داشت، در انطباق نظام فلسفی خویش با مضامین شیعی و آشتی میان عقل و شرع توفیق بسیاری یافت. او در اثر انس با روایات و تسلط بردانش‌های عقلی و نقلی، بربسیاری از منابع روایی همچون الكافی، الإستبصار، من لا یضره الفقیه شرح و حاشیه نگاشت، و گاه در تفسیر برخی از روایات، مانند حدیث «همانا [ارزش و میزان] كارها به [اعتبار] نیت‌هاست» (11) و «نیت مؤمن، از عملش بهتر است» (12) رساله‌ی مستقلّی تحریر كرد. وی در تفسیر و تأویل آیات نیز مهارت فوق العاده داشت. استشهادهای مكرّر به آیات و روایات، و آمیختن عبارات فلسفی با آنها، نشانه‌ی بارز انس با آیات و روایات و اصرار وی بر اثبات توافق و همنوایی عقل و شرع است. (13)
در میان مجموعه‌ی آرا و نظریات فلسفی میرداماد به سه دسته بر می‌خوریم: یكم: آرای ابداعی و ابتكاری، مانند تقدّم دهری، تقدّم سرمدی و به تبع آن حدوث دهری و حدوث سرمدی، دوم، آرایی كه كمتر كسی بدانها قایل بوده است. مانند انحصار مقولات در دو مقوله؛ سوم راه حل‌هایی كه برای حل برخی از معضلات و مشكلات علوم ارائه كرده است، مانند نظریه‌ی وحدت حمل برای رفع تناقض از قضایای متناقض نما.

زبان فلسفی

میرداماد چه در ناحیه‌ی مقررات و واژگان و چه در ناحیه تركیب و ساختار جملات به گونه‌ای خاص عمل می‌كرد از واژگان نامأنوس و غریب بسیار بهره می‌برد و حتّی خود دست به جعل لغات می‌زد. همین باعث شده بود تا نثر او نثری متكلّف و آمیخته با تعقید و پیچیدگی‌های خاص باشد. در نتیجه بسیاری از فهم مطالب او عاجز باشند و درك نوشته‌های او را نوعی هنر بدانند. پیچیدگی‌های نثر میر و دشواری فهم آن به حدی است كه برخی برای آن داستان‌ها ساخته‌اند و گاه آن را به نظم درآورده‌اند. از جمله شاعر معاصر، نیما چنین حكایت كرده است:
میرداماد، شنیدستم من كه چو بگزید بن خاك وطن
بر سرش آمد و از وی پرسید ملك قبركه: «من ربّك من؟»
میر بگشاد دو چشم بینا آمد از روی فضیلت به سخن:
اسطقسی ست- بدو داد جواب- اسطقسات دگر زو متفن.
حیرت افزودش از این حرف، ملك برد این واقعه پیش ذوالمنّ
كه: «زبان دگر این بنده‌ی تو می‌دهد پاسخ ما در مدفن.»
آفریننده بخندید و بگفت: «تو به این بنده من حرف نزن
او در آن عالم هم، زنده كه بود، حرفها زد كه نفهمیدم من!» (14)
علت این تعقید گویی چیست؟ آیا میرداماد توان نگارش سلیس و روان را نداشته؟‌هانری كربن علت تعقید گویی میرداماد را مربوط به شرایط فرهنگی و مذهبی عصر وی دانسته است:
«ما نباید برای تفكر او عدم استحكام و صلابتی كه مانع از تسلط بر خود است تصور كنیم؛ و نیز نباید بپنداریم كه وی از یافتن شیوه‌ی بیان تمام و كامل عجز داشته، بلكه باید این ابهام غموض بیان را وسیله‌ای برای حمایت و صیانت این فیلسوف و حكیم در برابر عموم دشمنان، در قبال تعقیب‌ها و تعذیب‌هایی بدانیم كه هیچ كدام از فلاسفه و یا شاگردان وی از آن مصون نبوده‌اند». (15)
با این حال وی از هجمه‌های گوناگون مصون نبود. در یك رباعی، در استقبال از رباعی مشهور ابن سینا این گونه درددل كرده است:

تجهیل من‌ای عزیز آسان نبود بی از شبهات
محكم تر از ایمان من ایمان نبود بعد از حضرات
مجموع علوم ابن سینا دانم با فقه و حدیث
وینها همه ظاهر است و پنهان نبود جز بر جهلات (16)

ایشان با به كار بردن این شیوه، امكان این را یافت تا به تحقیقات خود ادامه دهد و نظام فلسفی خاصی را پی ریزد، اما همین امر باعث شد تا علی رغم جایگاه مهم او در مسیر رشد و بالندگی حكمت اسلامی و تأثیرات محسوس و نامحسوس نظریاتش در حكمت متعالیه‌ی صدرالمتألهین، گمنام بماند و در منابع تاریخ فلسفه كمتر از او یاد شود.

جبر و اختیار

می دانیم كه مبانی فلسفی و كلامی بحث آزادی سیاسی در جبر و اختیار طرح ریزی می‌شود، ضمن اشاره به دیدگاه‌های مطرح شده در این باره، دیدگاه میرداماد را به اجمال می‌آوریم:
هر فعل اختیاری، فاعلی دارد كه از روی اراده و اختیار آن را انجام می‌دهد و محال است كه یك فعل اختیاری از دو فاعل سرزند. حال پرسش این است كه آیا افعال اختیاری انسان، معلول خود اوست و آدمی اعمال اختیاری را به اراده خویش انجام می‌دهد یا در افعال خویش از اختیار برخوردار نیست و آن گونه عمل می‌كند كه از قبل برای او تعیین شده و خالق هستی اراده كرده، و به اصطلاح مجبور است؟
این پرسش كه از آن به عنوان مسئله جبر و اختیار یاد می‌شود، از پیچیده ترین مسائلی است كه از دیرباز فكر. اندیشه‌ی آدمی را به خود مشغول كرده است. از این رو، افزون بر متكلمان و فیلسوفان الهی كه با رویكرد دینی به بحث درباره‌ی آن پرداخته‌اند،‌ اندیشمندان و فیلسوفان حقیقت جوی دیگری نیز به انگیزه‌ی كشف حقیقت و ارضای كشش‌های درونی و فطری خویش به گونه‌ای دیگر نیز بدان توجه نموده در صدد تحلیل و بررسی آن برآمده‌اند. در میان مجموعه‌ی پاسخ‌ها و راه حل‌ها و تقریرهایی كه اندیشمندان مسلمان به این پرسش بنیادین داده‌اند، شش رهیافت عمده وجود دارد:
1. نظر متكلمان اشعری این است كه اختیار با علم، فاعلیت و علیت تامه‌ی الهی، و قضا و قدر تعارض دارد. از این رو به سمتی رفتند كه نتیجه‌ی آن مجبور بودن انسان است.
2. متكلكان معتزلی نیز چون جبر را با ارسال رسل، انزال كتب آسمانی و ثواب عقاب و وجدان و بداهت در تناقض می‌دیدند، انسان را موجودی مختار دانستند.
3. متكلمان شیعی و برخی از حكمای الهی، رهیافت اشعری و معتزلی را بیراه دانستند و معتقد هستند كه هیچ تهافت و تناقضی میان علم و اراده الهی با اختیار آدمی وجود ندارد. چه اراده‌ی این دو در طول یكدیگر است و استناد فعل واحد به اراده‌ی دو فاعل هنگامی محال است كه دو فاعل در عرض یكدیگر باشند. بنابراین می‌توان گفت كه آدمی در عین اختیار مجبور و در عین جبر مختار است. بدین ترتیب ایشان راه میانه را در پیش گرفتند و این سخن امام صادق (علیه السلام) را كه «نه جبر و نه تفویض، بلكه امری بین ایندو» (17) ، از طریق سلسله طولی دو فاعل تفسیر كردند.
4. عرفا با استناد به نظریه‌ی وحدت وجود، رهیافت «نه جبر و نه تفویض» را به گونه‌ای دیگر تأویل كردند. یعنی این گونه نیست كه از سویی جبر حاكم باشد و از سویی دیگر اختیار، و نیز این گونه نیست كه نه جبر حاكم باشد و نه اختیار و واقع میانه این دو باشد، بلكه واقع امری است فوق الأمرین؛ یعنی واقع، امری فرای جبر و اختیار است. چه جبر در جایی متصوّر است كه جابری باشد و مجبوری. به اصطلاح، جبر مقوله‌ای است نسبی و ذوطرفین. در حالی كه در جهان هستی یك وجود بیشتر نیست و كثرت‌ها همه از تجلیّات اویند.
5. میرداماد معتقد است هر فعلی یك فاعل مباشر تام دارد و یك جاعل. فاعل مباشر جزء اخیر علت تامه فعل و مصداق حقیقی، عرفی و لغوی فاعل بالاختیار است، اما جاعل تام بالاختیار نیست. جاعل موجودی است كه وجود و تمامی شؤون وجودی یك پدیده را آن به آن افاضه می‌كند. جاعل تام حقیقی منحصر در ذات باری است. اوست كه پیوسته وجود اسباب، علل، شرایط و مقدمات فعل را افاضه و جعل می‌كند، و هماره در مقام خلق و آفرینش است «او هر روز دست به كاری است» (18) ، چه همان گونه كه در جای خود به اثبات رسیده است، ممكنات افزون بر حدوث در بقا نیز نیازمند به علت تامه و جاعل خویش‌اند. بنابراین هیچ تهافتی میان اراده و اختیار آدمی و خالق هستی نیست، چه آدمی فاعل افعال اختیاری و حق تعالی جاعل آن است؛ از سویی فاعل در طول جاعل است و در هر آن نیازمند به جاعل.
6. تصویری كه صدرالمتألهین از علیت و توحید افعالی ارائه كرد، چیزی فراتر از اندیشه‌ی متكلمان شیعی و تا حدودی نزدیك به دیدگاه عرفا و مبانی میرداماد و موید به ادله نقلی است. او معتقد بود كه تمامی علت‌ها و فاعل‌ها عین ربط به واجب تعالی‌اند و هیچ نحوه استقلالی ندارند:
«هیچ تأثیرگذاری در وجود نیست، مگر خدا» (19) افاضه وجود منحصر در ذات باری است و دیگر علت‌ها از مجاری و واسطه‌های فیض اویند. این گونه نیست كه تنها وجود فاعل مباشر مستند به او باشد، بلكه تمامی شؤون او نیز مستند به فاعل حقیقی است و هر آن وجود و تمامی شؤون وجودی را به فاعل افاضه می‌كند. چه فاعل مباشر عین تعلق و وابستگی به اوست. (20)

تشویق به حضور در سیاست

میرداماد در صحنه‌های سیاسی اجتماعی جامعه خویش حضور جدی داشت. حتی گاه پا را فراتر گذاشته و در قبال سرنوشت دیگر مسلمانان نیز حساسیت نشان می‌داد؛ برای نمونه در نامه ای، علمای بغداد را به حضور بیشتر در صحنه اجتماع و نقش داشتن در تصمیم گیری‌های حاكمان ترغیب كرده و راهكارهای عملی را بدانها توصیه نموده است:
«راقم نمیقه و اقّل خلیفه، محمد باقر استرآبادی مدرس دارالسلطنه‌ی اصفهان بعد از تبلیغ ادعیه محبت آغاز موّدت انجام، برای حقایق نمای علمای اعلام و فضلای عالی مقام دارالسلام اِنها و اعلام می‌دارد كه: در این ایّام سعادت فرجام كه این احقر عباد به تقریب زیارت روز عرفه و احراز شرایف طواف اماكن مشرّفه وارد این ارض فیض بنیاد گردید، از تقریر جمعی كه از شدّت جوع از تنگنای قعلعه فرار كرده می‌آیند، معرفت كامل به احوال سكنه‌ی آن جا حاصل نمود. معلوم شد كه هر روز جمع كثیر از صغیر و كبیر و برنا و پیر در قعله از فقدان قوت فوت و تلف و ملحق به سایرین سلف می‌گردیدند، چون اهل قلعه قایل كلمتین طیبیّن شهادتین و امّت رسول الثقلین و در قبله و كتاب موافق و در دَین و شریعت مطابق بودند، به مدلول كریمه‌ی (و إن طائفَتان مِنَ المؤمنینَ اقتَتَلوا فَأصلِحوا بَینَهما) (21) و به مفاد (و إن تَنتَهوُا فَهُوَ خَیرَ لَكُم) (22) با رؤسای پرخاش جوی مستدلاً عن احكام الله گفت و گو نموده ی، جمعی از ایشان را با خودت همداستان و به خدمت بندگان خان والاشأن كشورستان فایز و به دلایل عقلیه و نصوص شرعیه ایشان را به امتثال فرمان (. جادلهم بالّتی هی أحسن) (23) ارشاد و به منطوقه‌ی (و نزعنا ما فی صدورهم من غلّ) (24)
زلال عناد نموده، به نگارش ابن صحیفه پرداخت[...].
باید آن حضرات عالیات نیز از راه دین داری و غمخواری مخلوقات حضرت باری و مراتبی كه باید به عالی جاه مشارالیه و باقی پاشایان با عزّو شأن حالی نموده، خود را بری الذمّه سازند و زیاده بر این عجزه و ملهوفین را به ورطه هلاكت نیندازند، (ولو انهم فعلوا ما یوعظون به لكان خیراً لكم) (25)
و بعد از آن عالی جاه مشارالیه این معنا را نپذیرند و برای كهن ویرانه‌ای كه نمونه (إن أوهن البیوت لبیت العنكبوت) (26) است، خون این همه مسلمان را به گردن گیرند، صاحب اختیارند! (27)
میرداماد در امور سیاسی جاری و عملی، از دقت و درایت فوق العاده‌ای برخوردار بود. سیّد علی خان مدنی در این باره می‌گوید: «یا در [امر] سیاست، او [میرداماد] فرمانروای آن ست [به طوری] كه سپاه[ جنگ جو] در برابر آن، بی سلاح شد؛ یا در ریاست، كه او بزرگ مرد آن است[ به طوری] كه سلطان فارس از تسلط او ترسید» (28) او با لیاقت و كاردانی خود در دربار صفوی نفوذ كرد و در بسیاری از تصمیم گیری‌های مهم مملكتی نقش داشت. شاه عباس نیز به دلیل قوت او در امر فقاهت و كاردانی در باب سیاست، هماره در مهم ترین مسایل از محضرش استفتا می‌كرد؛ برای مثال شاه عباس درباره محاربه‌ی با سپاه روم (عثمانی) از او استفتا كرده است:
«چه می‌فرمایند بندگان نوّاب مستطاب معلی القاب، سیّد اعاظم المحقّقین و سند أفاخم المدققین، استاد أهل الحقّ و الیقین و استاد الخلائق أجمعین، فحل الفحول، امام العقول، حلّال المشكلات بفكره الصائب، كشّاف المعضلات برأیه الثاقب، سلطان العلماءالراسخین، برهان الحكما، المتأهلین، وارث علوم الأنبیاء و المرسلین، محیی مراسم آبائه الطاهرین، شمس المشرقین، بدر الخافقین، ثالث المعلّمین بل المعلّم الأوّل لو كشف الغطاء عن البین جرّ العقول عن المین، آیه فی العالمین، عصام الفقهاء المتمهدیّن أعلم المتقدّمین و المتأخرین، خاتم المجتهدین، سمّی خامس أجداده المعصومین، محمّد باقر العلوم الأوّلین و الآخرین، أیُده الله تعالی علی مسند الارشاد و الاجتهاد إلی یوم الدین، در این مسأله شرعیه كه عسكر رومیه كه قلعه‌ی دارالاسلام بغداد را محاصره كرده‌اند شرعاً با ایشان مقاتله و محاربه و جنگ و جدال واجب است و هر مؤمن كه ایشان را قربه إلی الله بكشد، غازی و جهاد كننده‌ی در راه خدا است و هر مؤمن كه در دست ایشان در این محاربه و جنگ كشته شود، شهید است و فرار و گریختن از جنگ ایشان، حكمش گریختن از جنگ و جهادی است كه در خدمت امام علیه لسلام باشد یا نه؟ بّینوا خلّد الله ظلالكم علی مفارق العالمین».
میرداماد در پاسخ استفتا نوشته است:
«(بسم الله الرحمن الرحیم) آنچه مرقوم شده كه از من مأخوذ است مطابق واقع و مقتضای دین مبین و حكم شرع مقدّس در مسئله مسئول عنها همین است: مجاهده با عسكر روم كه محاصره قلعه مدینه الإسلام بغدادند، جهاد شرعی است و در حكم آن است كه در معسكر امام واجب الإطاعه واقع بوده باشد، و تقاعد از این جهاد به منزله فرار و گریختن از معركه قتال اهل بغی است، هر مؤمن كه در این واقعه خالصاً مخلصاً لوجه الله الكریم و از برای ابتغاء رضاءالهی مقاتله و محاربه نماید، غازی فی سبیل الله است و اگر مقتول شود، به زمره‌ی شهدا ملحق و رتبه‌ی درجه شهادت را مستحقّ خواهد بود، والله سبحانه یحقّ الحقّ و یهدی السبیل» (29)

مكاتبه میرداماد با شاه عباس

به نظر می‌رسد در یك مقطعی شاه عباس از میرداماد مكدّر شده است و این باعث شده تا شرایط زندگی بر وی سخت و از سوی برخی افراد به وی اهانت شود. به گونه‌ای كه وی به ناگزیر برای شاه نامه نوشته، وضعیت خود را توضیح داده و اجازه خواسته است تا از ایران به عتبات عالیات برود، بلكه مثل بزرگان به سعادت شهادت نائل شود. به نظر نگارنده این سخن، می‌تواند اشاره و تأییدی بر نظریه شهادت كركی باشد كه پدربزرگ وی بوده است. ناگفته نماند علما به دلیل پیشبرد امر دین به حكومت نزدیك شدند و این امر بدان دلیل بود كه بدون استفاده از قدرت امكان آن میسر نبود. بخش‌هایی از این نامه را می‌آوریم:
«[...] اول آنكه همانا بر ضمیر آفتاب تنویر اقدس اشرف، مانند راز روز، ظاهر و هویدا باشد كه شكسته‌ی ضعیف را از حیات این نشأه لذّات مأكل و مناكح و خواب شی و خورش روز چندان حظّی و نصیبی نیست و بحمدالله سبحانه در عبادت الهی و خدمت دین مبین ائمه‌ی معصومین - صلوات الله علیهم- عمری گذرانیده شده است و در تشیید و تثبیت ملّت اسلام و احصاف و احكام مذهب حق و ردّ و ابطال مذاهب باطله تصانیف عالیه المرتبه پرداخته و در اطراف عالم منتشر آمده است و اكنون شوق لقای الهی و ملاقات سیدالمرسلین و امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین و تشوّق به جهت حقه نشأء باقیه فوق الحد و بیرون از اندازه است؛ اگر العیاذ بالله از وجود بی بود این خاكسار غباری بر ساخت خاطر همایون بوده باشد، ملاحظه و تأملی دركار نیست:

خونم كه به تیغ غمزه ریزی *** هم شكر تو بر زمین نویسد
تیغت كه به خون من شود سرخ *** بر دست تو آفرین نویسد
***
به هر سلاح كه خون مرا بخواهی *** حلال كردمت الا بتیغ بیزاری
تو خون مرده‌ی وحشی چرا نمی‌ریزی *** بریز و باك مدار آب زندگانی نیست

چندینی را دشمنان كشتند اگر یكی را دوست بكشد، چه شود؟ سهل باشد؛ والامر اعلی. دیگر عرضه می‌دارد كه اگر طبع همایون را از این امر استنكافی بوده باشد، چون این معنی از بدیهیات اولیه است كه مخالفین، مرا یك روز زنده نمی‌گذارند، علی الخصوص كه تقیّه در طاعات و عبادات بر من دشوالر است و نیز تقیّه با این اشتهار و انتشار تصنیفات چه فایده داشته باشد؟ پس استدعای رقم اشرف می‌نماید در باب رخصت زیارت روضه‌ی منوره‌ی خیرالبریّه امیرالمومنین - صلوات الله و تسلیمانه علی روحه و جسده- تا شاید به طریقی كه بعضی از اعاظم مجتهدین به سعادت شهادت فایز شده‌اند، این شكسته‌ی عاجز نیز در عتبه‌ی مقدسه‌ی یعسوب المسلمین بر دست اعدای دین، ریش سفید را به خود مرده‌ی خون رنگین بیند و از درجه‌ی شهادت محروم و از زمره‌ی شهدا بیرون نباشد؛ و الامر اعلی [...]
دیگر به ذروه‌ی عرض می‌رسانم كه آیا در غیرت تشیع و ایمان و دین پروری مثل تو پادشاه سید صحیح العقیده قویّ التصلب قویم الاعتقاد می‌گنجد كه مردم به اظهار تخیّل كاذب آن كه شاید خاطر اشرف را خوش آید با این ضعیف شكسته بی ادبی‌ها كنند و به طریقه‌ی سنیان متعصب عنید در مملكت خواندگار (30) روم با عبدالله خان بخارا- لعنهماالله تعالی- با مجتهدین و علمای دین امامیه سلوك نمایند. حاشا كه این قسم امور مستحسن طبع اقدس ولی نعمت شیعیان و پناه اهل ایمان بوده باشد، دیگران را نمی‌رسد كه تقلید شاه دین كنند، حقا كه هر چند اصحاب اراجیف لاطائلات می‌گویند باور نمی‌توانم داشت و به هیچ وجه در خاطر شكسته نمی‌نشیند كه محبت این ضعیف دعاكار، مكنون ضمیر همایون نبوده باشد و باطناً كمال توجه و التفات درباره‌ی این دعاگو نداشته باشند [...] و الامر اعلی.
دیگر به موقف عرض اشرف می‌رساند كه افضل عبادات فرایض یومیه است وافضل صلوات یومیه نماز جمعه است مع تحقق الشرائط و المن من المخالفین و عندالزوال فی یوم الجمعه. و ما بین الخطبتین و ما بعد صلوه الجمعه مظانّ استجابت دعاست. بناء علی ذلك با جمعی از اخیار اهل علم و صلحای مؤمنین به ادای فریضه‌ی جمعه و دعای دوام عافیت مزاج همایون و ثبات دولت ابدی الاتصال روزافزون و نگونسازی مخالفین دین مبین و اعدای دولت بی زوال قیام می‌نمود، گاهی در جامع جدید شاهی و گاهی در مسجد مزار شیخ یوسف بنا. و شیعیان بزرگ غنیمتی می‌شمردند كه به دولت همایون و در ظل حمایت سلطان سلاطین عالم خلدالله ملكه ابداً این نوع عبادتی بی شائبه تقیه و خوف اعادی معتقد می‌شود.
ناگاه در افواه مرجفین و مفسدین افتاده كه انعقاد این امر موافق رضای اشراف اعلی نیست اگر چه تصدیق این حكایت مشكل توان كرد، اما چون برالسنه‌ی عوام دایر شده بود ترك آن عبادت نموده؛ و الامر ارفع واعلی». (31)

زعامت فقیه از دیدگاه میرداماد

درباره آرای سیاسی میرداماد، می‌توان به پاسخ استفتای درباره نماز جمعه اشاره كرد كه در آن به نظر می‌رسد، اعتقادش به زعامت فقیه را در عصر غیبت نشان داده است:
«از من استفتا كرده بودی در امر نماز جمعه كه بعد از معرفت الله، افضل طاعات و احكمل قربات است و خواسته بودی كه قراح حقّ و صراح قول را كه به حسب روایت اصحّ و به حسب دلیل اقوا باشد و مرا بر آن اعتماد باشد، قلمی نمایم. پس بدان كه آنچه دلیل به آن می‌كشاند این است كه فریضه‌ی جمعه در این زمان كه زمان غیبت است افضل واجبین است بر سبیل تخییر با وجود كسی كه او را نیابت عامّه باشد و آن كس فقیه مأمون مستجمع علوم اجتهاد و شرایط افتاست و سلطان عادل كه امام معصوم است با كسی كه از جانب آن حضرت به خصوص منصوب باشد یا آنكه او را استحاق نیابت آن حضرت بر سبیل عموم باشد از شروط انعقاد جمعه و اعیاد است و با فقد آنها نه جمعه متحققّ می‌شود و نه عید؛ و آنچه در قرآن حكیم و سنّت كریم وارد شده است در خصوص ترغیب و تحریص بر سعی به سوی جمعه و عید ورود آن بر تقدیر حصول اسباب وجوب و تحققّ شروط اتعقاد است. پس هر گاه مجتهد دارای [شرایط] را خطبتین- كه در قرآن از آن به ذكر تعبیر شده است - میّسر باشد و افضل واجبین را اختیار نماید و ندای صلات از جانب او به گوش مكلّفین رسد، بر هر كه در موضع انعقاد است تا دو فرسخی آن موضع واجب است كه حاضر شود و باید كه خطبه را دریابد و هر كه در این صورت به جمعه حاضر نتواند شد یا نشود باید كه ظهر را به جا آورد». (32)
دقیقاً نمی‌توانیم بگوییم كه دیدگاه ایشان ولایت فقیه در حد امور حسبّیه است یا در حد امور عامه و تشكیل كومت، ولی آنچه مسلم است كلام ایشان بر اعتقاد وی به نیابت فقیه جامع الشرایط از امام معصوم، كه سلطان عادل است، حكایت می‌كند.

تقیه و مبارزات سیاسی

مسئله دیگری كه میرداماد به آن پرداخته و تا حد زیادی توضیح دهنده‌ی سیره‌ی سیاسی خودش نیز هست؛ علت عدم قیام پیشوایان شیعه در برابر حاكمان جور است. به نظر او، پیشوایان شیعه از احدی در اظهار مرتبه شان و اعلان درجات شان تقیه نكردند. وی در استدلال برای عدم قیام آنان جهت احقاق حق شان چند دلیل ذكر می‌كند: 1. نبودن اعوان و انصار؛ 2. رضایت به آنچه قلم بدان جاری شده بود؛ 3. تسلیم به آنچه قدر بدان منتهی شده؛ 4. عمل به وصیت پیامبر. (33)
میرداماد در پاسخ به اینكه ائمه (علیه السلام) در اظهار مرتبه و اعلان درجه‌ی خود تقیه نكرده‌اند، پس تقیه در چه مواردی جایز است، می‌گوید: تقیه مشابه تیمم است برای كسی كه آب برایش ضرر دارد؛ بنابراین فردی كه تقیه می‌كند، تقیه می‌كند تا وظایفش را انجام دهد و نه اینكه تقیه به معنای تعطیل وظایف باشد. بر همین اساس با تقیه، دین و مذهب حفظ می‌شود. (34)
آنچه میرداماد در بحث تقیه آورده، بیانگر سیره‌ی سیاسی خود او نیز می‌باشد. چه این تقیه به گونه‌ای است كه عدم اقدام علما برای در دست گرفتن قدرت و همكاری در برخی وجوه و مسایل با دولت صفوی را توضیح می‌دهد، چنانكه عدم همكاری در وجوه دیگر كه به تضعیف دین منجر می‌شد را نیز بیان می‌كند. (35)

جمع بندی

اگر تمامی آثار میرداماد، به شكل انتقادی تصحیح و منتشر شود، ابعاد دیگری از اندیشه سیاسی و اجتماعی ایشان روشن خواهد شد. اما آنچه فعلاً و با توجه به منابع كنونی، كه در دسترس نگارنده بود، نشان داد، كه وی فیلسوف و فقیهی بوده است دارای عمل سیاسی مبتنی بر مبنای شیعه، به ویژه از پایگاه امامت و رهبری جامعه. مؤلفه كلامی امامت و نیابت از امام به عالمان شیعه، و از جمله میرداماد، اجازه نمی‌داد تا به سلطنت مشروعیت ببخشند، اما با توجه به معادله قدرت و تكلیف چشم بر واقعیات نیز نمی‌بستند و سعی می‌كردند در حد مقدور به وظایف دینی خودشان در حوزه‌های مختلف و از جمله در حوزه‌ی سیاست عمل كنند.

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه باقر العلوم (علیه السلام) و رئیس پژوهشكده علوم و اندیشه سیاسی.
2. اسكندر بیك منشی تركمان، عالم آرای عبّاسی، تهران: دنیای كتاب، ج1، 1377، ص 164.
3. نجف لك زایی، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگا علوم و فرهنگ اسلامی، 1385، صص 150- 149.
4. و ما أنا إالّاقطرةمن سحابا
و او انّنی الّفت ألف كتاب.
5. ر.ك.، محمد خواجوی (گردآورنده) ، لوامع العارفین فی احوال صدر المتالهین، تهران: مولی، 1366ش، صص127- 125.
6. ر.ك. میرداماد، تقویم الایمان و شرح كشف الحقایق، مع تعلیقات علی النوری لا حمد العلوی العاملی (مقدمه) ، علی اوجبی، تهران: میراث مكتوب، چاپ اول، 1376ش.
7. ر.ك.، رسول جعفریان (به كوشش) ، میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، قم: كتابخانه آیةالله مرعشی، بی تا، صص 76- 74.
8. علی اوجبی، مقدمه تقویم لایمان، به نقل از: فهرست نسخه‌های خطّی كتابخانه‌ی مركزی دانشگاه تهران، ج8، صص 434-433.
9. علی اوجبی در مقدمه‌ای كه بر كتاب تقویم الایمان نگاشته، 75 كتاب و رساله، هفت حاشیه و تعلقیه بر آثار خود، چهارده حاشیه و تعلیقه بر آثار روایی و فقهی، شش شرح، ده نامه ( كه یكی وصیت نامه ایشان است) و نه اجازه برای وی، با ذكر مشخصات بر شمرده است ر.ك.، رسول جعفریان، پیشین، مقدمه مصحح، صص 121- 93.
10. علی اوجبی، پیشین، ص 57.
11. إنما الأعمال بالنیّات، محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت: انتشارات الوفا، ج70، 1403ق، صص 210،211،212،249 و ج84، صص 248 و 371.
12. نیّةالمؤمن خیر من عمله، همان، ج7، ص 322؛ ج70، صص190- 189.
13. علی اوجبی، پیشین، صص 63- 57.
14. نیما یوشیج، مجموعه كامل اشعار نیما یوشیج، سیروس طاهباز (گردآورنده) ، تهران: نگاه، 1375، ص 157.
15. میرداماد، القبسات، به اهتمام مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران، 1356، صص 88- 87 (مقدمه) .
16. عای اوجبی، پیشین، صص 92- 93.
17. لاجبرولا تفویض بل أمرین أمرین؛ محمد باقر مجلسی، پیشین، ج4، ص 197، ج5، صص12و 22، ج71، ص 127و ج78، ص 354.
18. كلّ یوم هو فی شأن، الرحمن (55) : 29.
19. لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله.
20. علی اوجبی، پیشین، صص 71- 68.
21. اگر دو گروه از مؤمنین به جنگ با یكدیگر پرداختند، پس میان آن‌ها صلح بر قرار كنید. حرات (49) : 9.
22. پس اگر [نزاع را] تمام كنید، برای شما بهتر است. انفال (8) : 19.
23. و با آنان به نیكوترین روش، مجادله مكن، نحل (16) : 125.
24. و آنچه در سینه‌های ایشان از كینه باشد، پر می‌كنیم. حجر (159ك 47.
25. اگر آنان به آنچه به آن پند داده می‌شوند عمل می‌كردند، برای شما بهتر بود. نساء (4) : 41.
26. همانا خانه عنكبوت، سست ترین خانه‌هاست. عنكبوت (29) :41.
27. رسول جعفریان، پیشین، صص 72- 71؛ علی اوجبی، پیشین، صص 89- 88.
28. أوالسیاسةفهو أمیرها الذی تجّم منه الأسود فی الأجم أوالرئاسة فهو كبیرها الذی‌هاب تسلّطه سلطان العجم؛ ابن معصوم شیرازی، سلافةالعصر، بی جا؛ مكتبه المرتضویه، بی تا، ص 487.
29. رسول جعفریان، پیشین، ص 73، علی اوجبی، پیشین، ص 90.
30. خواندگار مخفّف خداوندگار؛ لقب عامّ سلاطین عثمانی.
31. رسول جعفریان، «مشاركت علما در ساختار دولت صفوی»، مجله‌ی حكومت اسلامی، ش 28، صص 168- 165. وی نامه مذكور را از رساله‌ای بدون نام از میر محمد اشرف (نواده‌ی دختری میرداماد) ، كه نسخه خطی آن در اختیار سید محمد علی روضاتی است، نقل كرده است.
32. رساله وجوب نماز جمعه، به نقل از: علی اوجبی، پشین، صص 40 و 41.
33. میرداماد، نبراس الضیاء و تسواء السواء، تصحیح و تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران: میراث مكتوب، 1374، ص 10؛ قاسم جوادی، اندیشه‌های كلامی میرداماد، رساله كارشناسی ارشد، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، 1378، ص 157.
34. میرداماد، نبراس الضیاء، همان، صص 10- 9؛ قاسم جوادی، همان، صص 158- 157، سخن میرداماد، به دلیل اهمیت آن در اینجا آورده می‌شود: التقیه فیماء یبوء بفساد بیضه السّنه و انطماس شرعه الاسلام ولا فی الامور العظیمه الدینیه اصلاً و لا سیما للمشهودین فی الدین و كذلك لا تقیه فی الدماء المحقونه و لا فی سبّ النبی او أحد من الائمّه او الانبیاء و البراءه عنهم او عن دین الاسلام اعاذنا الله تعالی من ذلك كلّه انما التقیه فیما الخطب فیه سهل من الاعمال و الاقوال لمن یخاف علی نفسه او علی اهله و اصحابه و ما یؤتی به من الوظایف الدینیه و السنن الشرعیه قیه یجب علی العامل الامل الاتی بها ان ینوی بذلك خلوص القربه و نصوص الاخلاص و محوضه ابتغاء وجه الله الكریم من حیث ان حكم الشرع فی حقه التقیه عند المخافه كما المتیّمم مثلاً فرضه التیمم عند مظنه الاهلاك و مئنّه المرض فینوی القریه لا دفاع المرض و ان كان هو بحسب الشرع من اسباب تسویغ التیمم و ایجابه و سواءعلیه اكان ذلك من باب الرخصه ام من باب العزیمه... ثم ان المثنا الطاهرین صلوات الله علیهم لم یتقوا احداً فی اظهار مرتبتهم و الاعلان به درجتهم.
35. نگارنده در اثر ذیل، به تفصیل، مناسبات شیعه با پادشاهان صفوی را تبیین كرده است: نجف لك زایی، پیشین.

منابع تحقیق :
قرآن كریم.
ابن معصوم شیرازی، سلافةالعصر، بی جا، مكتبه المرتضویه، بی تا.
اسكندر بیك منشی، عالم آرای عباسی، تصمیم محمد اسماعیل رضوانی، تهران: دنیای كتاب، ج1، 1377.
جعفریان، رسول (به كوشش) ، میراث اسلامی ایران، دفتر چهارم، قم: كتابخانه آیةالله مرعشی، بی تا.
جعفریان، رسول، «مشاركت علما در ساختار دولت صفوی»، مجله‌ی حكومت اسلامی، ش 28، 1382.
جوادی قاسم، اندیشه‌های كلامی میردامّاد، رساله كارشناسی ارشد مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، قم: موسسه امام خمینی (رحمةالله علیه) ، 1378.
خواجوی، محمد (گردآورنده) ، لوامع العارفین فی احوال صدر المتالهین، تهران: مولی، 1366.
لك زایی، نجف، چالش سیاست دینی و نظم سلطانی، قم: پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1385.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت: موسسه وفا، 1403ق.
میرداماد (میر محمد باقر شمس الدین محمد استرآبادی) ، تقویم الایمان و شرح كشف الحقایق، به كوشش: علی اوجبی، تهران، میراث مكتوب، 1376.
میرداماد (میرمحمدباقر شمس الدین محمد استرآبادی) ، القبسات، به اهتمام مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران، 1356.
میرداماد ( میرمحمد باقر شمس الدین محمد استرآبادی) ، نبراس الضیاء و تسواء السواء، تصحیح و تحقیق حامد ناجی اصفهانی، تهران: میراث مكتوب، 1374.
یوشیج، نیما، مجموعه كامل اشعار نیما یوشیج، گردآورنده: سیروس طاهباز، تهران: نگاه، 1375.

منبع مقاله :
علیخانی، علی اكبر و همكاران؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفكران مسلمان (جلد ششم)، تهران: پژوهشكده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.