پیشینه وقف
وقف قبل از اسلام
وقف در ایران باستان
بنظر میرسد گذشتگان در فرهنگ خود به نوعی از تصرفات مالی شبیه وقف، آشنایی داشتهاند و در تخصیص بخشی از اموال خود. برای خدایان، و معابد انفاق میکردند. در کتاب مذهبی زرتشتیان اوستا، میخوانیم:«خشتی مچا اهورایی آییم در گوبیوددت و استارم». (اهورامزدا از کسی خشنود است که بینوایان را دستگیری کند). در طبیعت برابری نیست ما باید آن را ایجاد کنیم. خداوند متعال تمام افراد را یکسان نیافرید، از این جهت همیشه افرادی که از دیگران ناتوانتر و ضعیفترند مییابیم. پیامبران الهی کمک کردن و رسیدگی به محرومان و مستمندان را، از وظایف پیروان خود قرار دادهاند.در مذهب زرتشتی هر کس وظیفه دارد، یک دهم درآمد خود را، صرف داد و دهش و خیرات و کمک به مستمندان کند. همچنین بسیاری از افراد نیکوکار زرتشتی قبل از مرگ تمام یا قسمتی از دارایی خود را از قبیل: زمین، باغ، آب و خانه وقف مراسم گهنبار و خیرات و داد و دهش و کمک به فقرا و همکیشان خود میکنند.
از سنن ایرانیان باستان که برای دادو دهش و خیر و خیرات برگزار میشد، مجالس شش گاهنبار یا گهنبار بود که پیدایش آن به اوایل پیشدادیان میرسد.
تاریخ نگاران اولین بنیان گذار گهنبار را، جمشید، شاه پیشدادی میدانند. در زمان او یا پس از ظهور زرتشت، تغییراتی در روش گهنبار داده شد. در ابتدا موبدان بخشهایی از اوستا را میخواندند، آنگاه سفرحام میگستردند، و فقیر و غنی بر سر سفره گهنبار مینشستند و از آن استفاده میکردند. این روش تا زمان انوشیروان ساسانی ادامه یافت. در زمان او به علت فاصله زیاد طبقاتی، بین مردم دگرگونیهایی در آیین گهنبار بوجود آمد.»
شش گاهنبار یا گهنبار یا گاهان بار، به طور کلی اشاره به شش گاه یا شش هنگام از اوقاف مختلف دارد که موقع آفرینش عالم و عالمیان میباشد.
«در آیین مزدیستی (یکتاپرستی) زرتشت، این ششگاه یا شش هنگام را به شکرانه نعمتهای خداوند متعال جشن میگیرند و زرتشتیان مانند ایرانیان قدیم در این جشنها بذل و بخشش دادودهش و خیر و خیرات و انفاق مینمایند و احسان میکنند، و سپاس اهورامزدا را به جای میآورند. درآمد ومنافع حاصله از موقوفههای گهنبار نیز در این ایام، صرف نیات خیرخواهانه و نیکوکارانه واقف میشود.
گذشته از این که، این شش هنگام، موقع خلقت جهان و سایر موجودات و مخلوقات میباشد انسان در این روزها نیز از کار و کوشش خود نتیجه به دست میآورد و فایده میبرد از قبیل برداشت محصول و به دست آوردن میوهها و خوراکها و غیره.
هر کدام از این جشنها که در شش موقع انجام میگیرد، به مدت پنج روز ادامه مییابد و در روز آخر آن از همه مهمتر و گرامیتر است و در واقع چهار روز اول را به مقدمه جشن میدانند و جشن مراسم حقیقی در روز پنجم برپاست.» (2)
«هنگام فتح شوش در بقعه دانیال پیامبر سندی به دست آمد که به موجب آن گنجی برای پرداخت وامهای بدون ربح اختصاص یافته بود و خلیفه دستور داد که گنج به دست آمده به بیت المال منتقل شده طبق دستور مندرج در سند عمل شود.» (3)
وقف در میان عراقیهای قدیم
«عراقیهای قدیم در تمدن بابل با انواعی از تصرفات مالی که شبیه وقف بود آشنا بودند. (با نوعی از حق انتفاع آشنا بودند). پادشاه زمینی از اماکن خودش را در اختیار بعضی از کارکنان خود میگذاشت تا از درآمد آن بهره بگیرد بدون آنکه مالک زمین شود و یا بتواند آن را به دیگری منتقل نماید همین حق به ورثه منتفع نیز بحکم قانون به ترتیبی که در قانون تعیین میکرد منتقل میگردید. (4)*وقف در میان مصریان قدیم
«مردم مصر در قدیم با فکر وقف اجمالا آشنا بودند. املاکی بر خدایان، معبدها و مقبرهها اختصاص مییافت تا درآمد آنها به مصرف تعمیرات، نوسازی، اقامه مراسم و خرج کاهنان (رهبران دینی) و خادمان برسد. و این گام به قصد تقرب به خدایان برداشته میشد. امروزه در موزه مصرالواحی وجود دارد که حاکی از مطلب فوق الذکر است. از قدیمیترین آنها لوحه شماره 72 است(راهنمای ماسیرو) در این لوحه نقوشی وجود دارد که از وقف املاک برای برخی از کاهنان در خانواده چهارم حکایت میکند (سلسله چهارم فراعنه مصر) این لوحه در فهرست موزه با شماره 8432 آمده است. (نشریه وزرات اوقاف بین الماضی و الحاضر به این لوحه اشاره کرده است).باز تاریخ برای ما بازگو میکند، که رمسیس دوم، املاک فراوانی به معبد ابیدواس بخشید، و مراسم ویژهای برپا کرد. به منظور تملک آن املاک باحضور جمع کثیری از مردم، تا مردم در این امر خیر از وی پیروی نمایند (تاریخ قانون مصر قدیم از دکتر شفیق، شحانه، ص 90 به بعد).
مردم مصر قدیم با بهترین شکل وقف اولادی آشنا بودند اعیان املاک، حبس میشد، و درآمد آنها به خانواده و اولاد واقف اختصاص مییافت و این حق بعد از آنها به اولادشان میرسید تا از عواید آنها برخوردار شوند و حق انتقال اعیان املاک را به غیر نداشتند.
مصریان قدیم با نظار تولیت نیز آشنا بودند. اداره اموال موقوفه را به پسر بزرگتر از هر طبقه واگذار میکردند. در اسناد وقف به صراحت از نقل و انتقال موقوفه منع شده است.
اخیرا سندی از شخصی بنام متی از خانواده پنجم پیدا شد که این شخص مؤسسهای به نفع فرزندانش در قالب هبه بوجود آورده و در آن به پسر بزرگتر دستور داده که از عواید آن مؤسسه، به برادرانش بدهد و اموال قابل نقل به احدی نیست واداره آن همیشه با پسر بزرگتر از طبقات موقوف علیهم است.» (5)
وقف در میان رومیان
«رومیان با نظام مؤسسههای کنیسه وموسسههای خیریه آشنا بودند. این موسسهها به اداره فقیران و ناتوانان میپرداخت. اموالی به این مؤسسات اختصاص مییافت تا به مصرف فقرا و ناتوانان برسد. (حسن ابوطالب، صوفی، بین الشریعه الاسلامیه و القانون الرومی ص 150).رومیان عقیده داشتندکه اشیای مقدسه اشیایی هستند که بنا به سنن مذهبی و تشریفات و مقرراتی که توسط کاهنان وضع و اجرا میشد به خدا اختصاص مییافت
مانند:معابد، نذور، هدایا و امثال ممنوع البیع و الرهن بود و کسی حق نداشت آنها را تملک کند، چیزی که به خدا تعلق دارد قابل تملک نمیباشد.
در نوشته جستینیان (قانون مدون یوستینانوس، امپراطور روم شرقی) چنین آمده است:
اشیای مقدسه، اشیای حرام، مملوک احدی نمیشوند چه آنکه مملوک خدا، مملوک انسان نمیشوند (مدونه جستنیان فحرالفقه الرومانی، تعریف عبدالعزیز فهمی، ص 57).
باز رومیان عقیده داشتند که اگر مکان مقدسی خراب شود زمین آن مقدس باقی میماند و مقدس بودن زمین در آغاز طی مراسمی از طرف کاهنان باید اعلام شود.
خودانسانها آن قدرت را ندارند که زمینی از زمینهای خود را شخصا مقدس اعلام نمایند. (6) بله اینان میتوانند زمین مفروزی را از املاک خود با دفن کردن مردهای در آن به صورت مکان دینی در آورند و اگر زمین، مشاع باشد یکی از مالکان نمیتوانند بدون رضایت دیگری مردهای در آن دفن کند. البته پس از آنکه زمین مشاعی، به صورت مدفن در آمد هر یک از شرکا میتواند بدون جلب موافقت شرکای دیگری در آن مرده دفن نماید. (7)
از مطالب فوق الذکر به دست میآید که، نظام وقف در میان رومیان ومسلمانان کاملا مشابه بوده هر دو نظام هدف واحدی را تعقیب میکردند تنها در به کارگیری وسایل فنی اختلاف داشتند. (8)
وقف در میان آلمانیها
«آلمانیها نظام مالی ویژهای دارند که با اصل فکر وقف و شکل آن شباهت نزدیک دارد. مالک، مال خودش را برای مدت معینی و یا تا انقراض تسلسل خانوادهای به یک خانواده اختصاص میدهد. گاهی تمام افراد خانواده، در نظر گرفته میشود و گاهی بعضی ازآنان و گاهی در درجه اول پسران و در درجه دوم دختران منظور میشوند. خلاصه دربیان ترتیب طبقات مستحقان روشهای مختلفی دارند و به طور کلی ملک وقف فروخته نمیشود و مورد بخشش واقع نمیگردد و به ورثه منتقل نمیشود و مستحق (موقوف علیه) بهرهای از آن ندارد به جز از درآمدش و حکم انتقال این حق انتفاع به ورثه منتفع، احکام ویژهای دارد (جدای از مقررات ارث). وارث، مال یا حقی را از مورث خود دریافت میکند، ولی مستحق از واقف (مؤلف)».(9)
وقف در کشور فرانسه
«امروزه در قانون کشور فرانسه نوعی از تصرفات مالی وجود دارد که شبیه وقف اولادی است. طبق قانون پدر اجازه دارد، مالی را به فرزندانش ببخشد، و یا به نفع او وصیت کند، که در حال حیاتش، خودش از آن منتفع شود و بعد از مرگش، به اولادش یا برادرش منتقل گردد: قانون فرانسه از این عمل حقوقی تحت عنوان هبه منتقله نام میبرد و مصارف آن نیز در قانون فرانسه تصریح شده است. قانون، این نوع وقف را چنین تعریف کرده است: وقف بر امور خیریه عبارت است از:اختصاص دادن مال معینی از دارایی و سرمایه، برای همیشه به عمل خیر اعم از آنکه عام باشد یا خاص.
اهداف چنین وقفی عبارت است از:
الف-انجام عمل مخصوص مانند: مراسم دعا، یا شرابخواری، برای آرامش روح متوفی، و یا ایجاد صندلی ویژهای (کرسی خاصی) در معبدی برای متوفی، و خانوادهاش که ثواب این اعمال، به شخص متوفی برسد.
ب -انجام عملی برای اهداف عمومی مانند: احداث بیمارستان، یا نمازخانه، یا مدرسه، چنین وقفهای عام به دو صورت تحقق مییابد:
1-گاهی تنها با انشای واقف، وقف محقق نمیشود و بلکه یک شخصیت حقوقی، نظیر دولت، یا مدیر یک موسسه عام المنفعه، مانند بیمارستان، باید با اجازه قانون آنرا تنفیذ نماید. مانند آنکه به بیمارستانی مبلغی پول اختصاص یابد، و یا از عواید ملک موقوفهای کرسی ویژهای در مدرسهای ایجاد گردد. در این صورت اگر مدرسه، و یا بیمارستان عمل واقف را مجاز اعلام کردند، وقف محقق میشود، وگرنه باطل میگردد. البته ورثه واقف میتواند، علیه مدیر مدرسه و یا بیمارستان، طرح دعوی کند که چرا مانع تحقق وقف میشوند، و آنان نیز میتوانند درخواست الغای وقف و تعویض آن را بدهند.
2-گاهی هم، مالکی از دارایی خود، میتواند مؤسسه خیریهای را به وجود آورد و آنرا شخصا اداره کند،:و از مقامهای مربوطه، نظیر اداره ثبت، اشخاص حقوقی، بخواهد شخصیت حقوقی، برای آن قائل شود و اموالی را به آن اختصاص دهد. این نوع مؤسسهها پس از احراز شخصیت حقوقی، میتوانند بخششهای دیگران را نیز بپذیرند.(10)
وقف در حقوق انگلوساکسون (حقوق قدیم انگلستان و آمریکا)
نظام انگلوساکسون امروزه نوعی از تصرفات مالی را میشناسد که تحت نام تراست معروف است و خلاصه تعریف آن چنین است:مالی را در اختیار شخص معینی گذاشتن تا آنرا به مصرف شخص دیگری برساند. (عواید مال مال مذکور را صرف احتیاجات این شخص کند). شخص صاحب اختیار را امین و یا وصی و شخصص دوم را مستفیذ و یا مستحق مینامند.
رابطه شخص امین یا وصی با مال مورد امانت در ارتباط با مستحق یا مستفیذ، تراست نامیده میشود که نه مالک آن مال است و نه میتواند آنرا تملیک کند وحتی خود امین و یا وصی نمیتواند از آن مال استفاده ببرد، ونه میتواند آنرا تملیک کند به نحوی که مالکیت عین از مالکیت منافع جدا میشود.» (11)
ضمنا به لحاظ اهمیت و جایگاهی که وقف در رابطه با صلح نوبل دارد توضیح مختصری در پاورقی ارائه میشود. (12).
وقف در اسلام و حکومتهای اسلامی
وقف در قرآن
«در قرآن مجید آیهای که، بر وقف و احکام فقهی آن، صراحت داشته باشد وجود ندارد، ولی میتوان از باب اولویت به آیههای احسان و انفاق، و قرض الحسنه، و تعاون، و صدقه، به جواز و بلکه، رجحان، و استحباب وقف، استدلال کرد.دربارهی عطای منجزه مانند وقف وسکنی وصدقه و هبه و غیره اینها، فاضل چنین افاده کرده است:
در قرآن مجید آیههایی مخصوص به این امور نیست لیکن، آنچه به طور عموم بر فعل خیرات و تحریض آنها دلالت دارد بر این امور نیز دلیل است. راوندی و معاصر آن از جمله
سه آیه را آوردند. (آیه 77 سوره بقره، آیه 92 آل عمران، آیه 20 مزمل)(13)
«علاوه بر اینها آیه دیگری در قرآن میفرماید:
المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات خیر عند ربک ثوابا و خیر املا
«مال و فرزندان آرایش زندگانی جهانند ولکن، اعمال صالح که تا قیامت باقی است. (مانند نماز و تهجد و ذکر خدا و صدقات جاری چون بنای مسجد و مدرسه و موقوفات و خیرات در راه خدا) نزد پروردگار بسی بهتر و عاقبت آن نیکوتر است.»(14)
و نیز آیه دیگری از قرآن میفرماید:
«و یزید الله الذین اهتدوا هدی و الباقیات الصالحات خیر ربک ثوابا و خیر مردا.
و خدا بر هدایت هدایت یافتگان میافزاید و اعمال صالحی که اجرش نعمت ابدی است نزد پروردگار تو بهتر (از مال و جان خاص دنیا) است هم از جهت ثواب الهی و هم از جهت حسن عاقبت اخروی.»(15)
«برای نگرش به مقام وقف در قرآن کریم، بایستی آیات شریفهای که بر انفاق، احسان، عمل صالح، خیرات، مبرات، باقیات و الصالحات، ایثار و... صراحت دارد در نظر گرفت و از طرفی مبارزه بیامان را با کنزمال، تکاثر، تفاخر، استکبار، سرقت، طغیان، کسب حرام، حبس مال، راندن قهرآمیز یتیم، پرخاش برسائل، خودبینی و... را با تعمقی وسیع از سر علم و ایمان بنگریم.» (16)
«پس میتوان گفت که با عنایت به روح قرآن، وقف نه تنها جایز است بلکه در مواردی و حالاتی راجح و مستحب میباشد و در موقعیت ویژهای برای حقن دما و مبارزه با روحیه مال پرستی و ثروت اندوزی و جهت تقلیل از اختلافات طبقاتی فاحش، واجب میشود.»(17) به نظر نگارنده نمیتوان وقف را در زمره احکام واجب تلقی نمود زیرا هیچکدام از فقها نیز در کتب فقهی خود به این معنا تأکید نکردهاند.
وقف در سنت
قول، فعل و تقریر پیامبر اسلام (ص) را سنت گویند و آن را به قول، فعل، و تقریر پیامبر اسلام، و ائمه (ع) با اصحاب نیز تعریف کردهاند». (18) رسول اکرم (ص) درحدیث مشهوری فرمود:«اذا مات ابن آدم انقطع عمله، الا فی ثلاث: جاریه، او علم ینتفع به، او ولد صالح یدعو له. یعنی:«هرگاه فرزند آدم بمیرد عمل او قطع میشود مگر از سه چیز:
صدقه جاریه (وقف) یا عملی که از آن سود برده شود و یا فرزند صالحی که برای او دعا کند.»(19)
«در کتاب مغازی واقدی آمده است: نخستین صدقه در اسلام زمینهای مخیریق است که مخیریق آنها را با وصیت در اختیار پیامبر (ص) گذاشت و پیامبر آنها را وقف کرد.»(20)
«اهل بیت و ائمه (ع) به تأسی از پیامبر اسلام، اهتمام زیادی، در گسترش وقف داشتند و همواره این امر خیر را، مورد ترغیب و حمایت قرار میدادند که به نمونه هایی اشاره میشود:
ابوبصیر از امام باقر(ع) نقل میکند، که آن حضرت فرمود: آیا وصیتنامه حضرت زهرا(س) را برایتان نخوانم؟ گفتم چرا، سپس حضرت بستهای در آوردند، و در نوشتهای که از داخل آن بیرون آوردند چنین خواندند.
به نام خداوند بخشنده مهربان، این چیزی است که فاطمه (س) بنت محمد (ص) در مورد باغهای هفتگانه خود وصیت کرده است باغهای هفت گانه بنام عواف، دلال، برقه، سبت، حسنی و صافیه و مال ام ابراهیم، به علی بن ابیطالب(ع) و بعد از درگذشت او به فرزند حسن (ع) و بعد از درگذشت او به فرزندش حسین (ع) و بعد از او به اکبر فالاکبر از فرزندانش میرسد.
حضرت امیر (ع) درباره اهمیت وقف، در یکی از از وقفنامههایشان میفرمایند:
«ابتغاء وجه الله لیوحینی الله به الجنه و یصرفنی عن النار و یصرف النار عن وجهی یوم تبیض وجوه و تسود وجوه. به منظور جلب رضایت الهی تا به سبب آن مرا داخل بهشت برین فرماید و آتش را از وجودم و صورتم دور فرماید در روزی که صورتها سیاه و سفیدند.»
حضرت امیر (ع) موقوفههای مختلفی داشت که به نمونههایی از آن اشاره میشود: در جلد 2 صفحه 123 مناقب شهر آشوب و جلد 41 صفحه 32 بحارالانوار آمده است:
علی (ع) در ینبع صد چشمه در آورد، و برای حاجیان خانه خدا، وقف فرمود و چاههایی در راه مکه و کوفه حفر کرد و مسجد «فتح» را در مدینه و مسجدی را هم مقابل قبر حمزه و در میقات ساخت و در کوفه و بصره و آبادان هم مسجدها از او باقی ماند.
باغهایی هم اکنون در محله «نحاوله» مدینه، (محله شیعه نشین) به نام باغ صبا و باغ مرجان وجود دارد که امام حسن مجتبی (ع) یا حضرت علی بن الحسین (ع)(21) وقف فرمودهاند.
وقف در زمان بنی امیه
«هر چند با دور شدن از صدر اسلام، و استیلای غاصبان حکومت اسلامی، ضربات جبران ناپذیری بر ارزشهای مکتبی وارد گردید اما در عین حال، سنت وقف گسترش یافت و از انحصار بر فقرا و مسکینان، خارج شد و به تأسیس مراکز علم و تأمین زندگی طلبه، و مدرسان خادمان و ایجاد کتابخانهها تعمیم یافت.توجه مردم به وقف و گسترش آن، موجب شد که برای اداره امور موقوفهها تشکیلات منظمی به وجود آید در اوایل، موقوفهها توسط خود واقفان و یا متولیان اداره میشد و دولتها دخالتی در اداره وقف نداشتند، ولی کثرت موقوفهها و تطور حیات اجتماعی، در جوامع اسلامی، دخالت دولتها و تأسیس ادارههای اوقاف را الزامی کرد. در ابتدا قضات بر موقوفهها نظارت میکردند و متولیان را به محاسبه و محاکمه میکشاندند ودر صورت تقصیر و یا تهاون در نگهداری اعیان وقف، آنان را منع و احیانا تأدیب میکردند. (حسن المحاصره، سیوطی، ج 2، ص 167).
درحکومت بنی امیه، توبه بن نمر بن حومل حضرفی، قاضی مصر شد (در حکومت هشام بن عبدالملک که در 125 هجری قمری فوت کرد) روزی اعلام کرد مصرف صدقات مصر، فقرا و مسکینان هستند و من مصلحت میبینم که در شئون آنها دخالت کنم تا از طریق تملک و با توارث از بین نروند.
توبه بن نمر از دنیا نرفته بود که اداره مستقلی زیر نظر قاضی شهر برای اداره اوقاف به
وجود آمد و او نخستین کسی بود که دستور ثبت موقوفهها را در دفتر خاصی صادر کرد. تأسیس دیوان اوقاف منحصر به مصر نشد و به تمام کشورهای اسلامی آن روز تعمیم یافت. حتی در دروان قضاوت توبه بن نمر دیوان اوقاف در شهر بصره بوجود آمد.
با دخالت توبه بن نمر در امور مربوط به اوقاف و تأمین دیوانهایی به این منظور اوقاف زیر نظر قضات اداره شد و قاضی هر شهر به تنهایی و یا همراه متولی مخصوص به اداره شئون وقف آن شهر قیام و اقدام کرد.» (22)
وقف در زمان عباسیان
«عباسیان که از سال (32 تا 56 هجری قمری) بر اکثر قلمرو اسلامی حکومت کردند و فرهنگ و تمدن اسلامی، به دوران شکوفایی خود رسید و موقوفههای زیادی نیز وجود داشت. در دوران سلجوقیان که از عباسیان متابعت میکردند، و املاک فراوانی برای اداره نظامیهها معروف به دست خواجه نظام الملک وقف شد.ما از نحوه اداره موقوفهها اطلاع دقیقی نداریم، ولی به نظر میرسد کشورهای مختلف اسلامی، شیوههای متفاوتی را برای اداره موقوفهها داشتند (23)، مثلا در ایران، از نیمه دوم قرن چهارم به بعد، از «دیوان اوقاف» نام بردهاند، که دولتها به وسیله این دیوان در اداره موقوفهها و کیفیت هزینه و درآمد آنها، دخالت میکردند.
دکتر الکبیسی نویسنده کتاب «احکام وقف در شریعت اسلام» می نویسد: در دوران عباسیان اداره موقوفهها در اختیار کسی بود که «صدر الوقوف»
وقف در زمان عثمانی
«چون آل عثمان اداره اغلب کشورهای عربی را به دست گرفتند (آل عثمان از سال 699 هجری قمری تا 1342 در آسیای صغیر حکومت کردند) قلمرو وقف گسترش یافت و تشکیلات وسیعی برای آن به وجود آمد و قوانین و مقررات متعددی به تصویب رسید که بسیاری از این قانونها هنوز هم،در کشورهای اسلامی، عمل میشود.آئین نامه اداره اوقاف در 19 جمادی الاخر سال 1280 در عهد عثمانی تصویب شد؛ و وظیفه مدیران و متولیان اوقاف در آن بیان گردید.آیین نامه دیگری نیز در 19 جمادی الاخر، 1287 هجری، قمری صادر شد، که انواع زمینها خرید و فروش موقوفهها، و مستغلهای، در دولت عثمانی بیان کرد.
قانون دیگری هم، در رمضان 1274 صادر گردید که تا عصر حاضر ادامه یافت. بسیاری از احکام و تعاریف اداره اوقاف عراق را از نظام المستقفات و المستغلات الوقفیه و قانون اراضی عثمانی اقتباس کردهاند از همین قوانین است قانون توجیه جهات که به موجب آن چگونگی وظایف در اوقاف وخیریه جهات علیه و انواع جهات در دوم رمضان 1331 هجری قمری صادر شد ماده اول آن چنین است:
اسم جهات، بر خدمات مؤسسات وقفی، مانند تدریس و خطابه و امامت و قیومیت و نگهداری کتب و تولیت اطلاق میشود. (اصطلاح جهات گاهی به خود مسجد و امثال آن اطلاق میشود و گاهی به خدماتی گفته میشود که در آنجاها انجام میگیرد.»(25)
وقف در ایران بعد از اسلام تا مشروطیت
مسلمانان در سال چهاردهم هجری پس از تسخیر ساحل چپ فرات، در محلی به نام قادسیه به سرداری سعد بن ابیوقاص، سپاه ایران را به فرماندهی رستم پسر فرخ زاد شکستدادند و درفش کاویانی را به غنیمت بردند، سپس خوزستان را به تصرف درآوردند و در نبرد دیگری که در سال 21 هجری قمری (642 میلادی) در حدود نهاوند درگرفت، مسلمانان پیروز شدند و فتح الفتوح نامیدند و به تدریج نواحی دیگر ایران، به تصرف لشکریان اسلام درآمد. با مرگ یزدگرد در سال 32 هجری قمری (651 میلادی) ایران جزء قلمرو اسلامی شد زمینهای ایران تابعه فقه اسلامی شد بخشی از این زمینها که در هنگام فتح آباد بود زمینهای مفتوح العنوه طبق روایتی که حماد از امام موسی بن جعفر (ع) نقل میکند موقوفه محسوب شد وبه کسانی واگذاردند که آنرا آباد و احیا کنند و به قدر توانایی خراج بپردازند.
به نظر میرسد، در این روایت وقف از معنای مصطلحی که پیرامون آن سخن گفتیم منشور نظر باشد و صرفا عدم جواز خرید و فروش اراضی مطرح باشد، هر چند اطلاعات دقیقی هم در این رابطه وجود ندارد.
نویسنده کتاب مالک و زارع در ایران مینویسد: در ازمنه متأخر،کلمه وقف بیشتر در مورد زمینهایی بکار برده میشد که مالکیت آنها، به نفع عامه، یا یکی از امور خیریه، حبس شده باشد، نظرا مالکیت این گونه زمینها تا ابد غیر قابل انتقال میشد، اما عملا مانند انواع دیگر زمین، ممکن بود به وسیله غاصبان غصب شود.
قدیمیترین مورد دخالت عضد الدوله (متوفی 372هجری قمری -982میلادی) در مورد اوقاف سواد سراغ داریم که مفتشان و ممیزانی بر آنها گمشات و برای هر کدام مبلغ معینی به عنوان وظیفه مقرر کرد آل بویه املاکی را که اعراب اشعری قم، وقف ائمه (ع) و اعقاب ایشان کرده بودند، متصرف شدند.» (26).
«از تشکیلات اداری ایران در دوره صفاریان (290-245هجری قمری) اطلاع صحیحی در دست نیست. ولی در ادارههای دوره سامانیان (389-261 هجری قمری) از
دیوان موقوفات و یا دیوان اوقاف نام بردهاند که به کار مساجد و اراضی موقوفه میرسیدهاند.»(27)
«به طوری که از کتاب «عتبه الکتبه» و منشآت رشید الدین و طواط برمیآید،متصدیان دیوان اوقاف، به وضع ارضی و املاک موقوفه، و چگونگی بهرهبرداری از آنها عواید حاصل چنان که منظور واقف بود رسیدگی و سعی میکردند به مصرف برسد، و حیف و میلی از طرف متولیان درکار نباشد، از فرمانها و منشورهای سلاطین به وظایف دیوان اوقاف، نمونههایی چند نقل میکنیم:
درکتاب «عتبه الکتبه» وظیفه متصدی اوقاف را چنین میخوانیم: به تفحص احوال اوقاف مشغول گردد، وقفها و وقفنامهها را بازطلبد و کیفیت احوال هر یک بداند، و محصولات گذشته را معلوم کند، تا به کدام کس تعلق داشته و مصارف آن چگونه بوده است؟
اگر متصرفان کار بر وفق مشارطه کرده باشند، ومحصول به مصب استحقاق رسانیده،شغل برایشان تعزیر میکند، و به تازگی شرط احکام بجای آورد. و اگر به خلاف این بوده باشد، حال به دیوان بازنماید، و در مستقبل هر موضعی که از اوقاف است، به معتمدان کاردان، خدای ترس و معتبر سپارد، و جهت میستاند که در تیمار داشت، تهاون نکند، و از جمله خیانت و اختلال دور باشد و اوقاف را معمور دارد و محصول آن بر آن جملت که فرموده است به مصب وجوب رساند و در جای دیگر وظیفه مسئول دیوان چنین تعیین شده است:
«... و از کار اوقاف و محصولات آن برسد، وخللی را که در آن بیند، تلافی کند، واگر از متولی و متصرفی خیانتی ببیند و اختذالی ظاهر ببیند، تبدیل و تنکیل خائن از لوازم شرع داند و در امر احیاء معالم خیرات، و رسانیدن محصولات اوقاف به مصب استحقاقی مجتهد
باشد.» همچنین از کارهای شرعی که کند و مهمات دینی که پیش آید به بصیرتی تمام باشد، تا تمویهی نکنند و باطلی در معرض حق ننمایند، که از آن نحسی به حق مسلمانی راه یابد، و ما از آن مسئول باشیم.«یوم لا تملک نفسی لنفس شیئا والامر یومئذ الله»(28) و علی الخصوص در کار ترکات و اموال یتامی و رسانیدن به مستحقان تیقضی هر چه تمامتر ورزد تا دست مکأکله از آن کشیده شود ان الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا.
چنین به نظر میرسد که در مورد اوقاف نظارت مخصوص از طرف حکومت مرکزی میشد و این سیاست عبارت بود از این که تشکیلات مذهبی را دایره تشکیلات حکومت محدود کنند.
در منشورهایی که از طرف دیوان سنجر به حکام صادر میشد، مینوشتند که متولیان اوقاف، تابع قدرت ایشاناند، و حاکم باید در مصرف عواید، و وضع، و طرز اداره آنها نظارت کند.
از اینجا برمیآید که در دوران سلجوقی وقف گسترش یافت و موقوفههای زیادی به وجود آمد، که حکومت مرکزی بر مصرف آنان نظارت داشت. متولیان اوقاف را تحت سیطره تشکیلات حکومتی در آورده بودند در منشوری که از طرف دیوان سنجر صادر شده نظارت کلی به قاضی عسکر سلطان واگذار شده بود و در این منشور، قاضی دستور داشت درباره محصولات اراضی موقوفه،رسیدگی کند، و اختلال امور اوقاف را مرتفع سازد، ومانع از غصب آنها شود، و کاری کند که محصول زمینهای وقفی به مصارف منظور برسد.
به متولیان دستور داده بودند، که اطلاعات کامل در دسترس او بگذارند و مخارج دستگاه قاضی را به پذیرند. گذشته از قاضی در بعضی شهرها ادارهای به نام دیوان اوقاف
وجود داشت، که کار آنها تدبیر امور اوقاف ناحیه مربوطه بود.
در منشوری از طرف دیوان سنجر، از نیابت دیوان اوقاف خواستهاند که احوال اوقاف را معلوم دارد، و درباره هر گونه اختلافی که در امور اوقاف پدید آید، تحقیق کند و در آباد کردن اوقاف، و استراداد، و مطالبه محصول آن سعی جمیل بکار برد و چنانچه حیف و میل و اختلاسی در دیوان موقوفه رخ دهد، در حد امکان در جبران آن بکوشد، وگرنه این کار را به دیوان ارجاع نماید.
همچنین، در مورد اوقاف گرگان، پس از مقدمهای کوتاه، به اختلالاتی که در امور اوقاف گرگان وتوابع آن سامان، پدید آمده بود، به عزیزالدین دستور دادهاند که در احوال اوقاف مراقبت کند، و وقفنامهها را بخواند، و محصول گذشته آنان را معلوم دارد، و تحقیق کند که این اوقاف را از ابتدا، چه کسانی وقف کردهاند و محصول املاک چگونه مصرف میشود اگر کسانی که متولی موقوفه هستند، مطابق شروط و اصولی که واقف معین کرده عمل میکنند و محصول آنرا به مصرف خاص خود میرسانند، باید به موقع آنرا تحکیم کرد وگرنه موضوع به دیوان ارجاع شود.» (29)
«در دوران سلجوقیان و به خصوص در سلطنت آلب ارسلان و ملکشاه که خواجه نظام الملک وزارت بر آنها را بر عهده داشت، موقوفات زیادی خصوصا در زمینه احداث مدارس (نظامیهها) وجود داشت، بطوری که جمع درآمد موقوفههای این مدارس به شصت هزار دینار میرسید.
در مقدمه تاریخ کرمان آمده است:
مردم برای اینکه حکام به املاک طلق آنان دست نیازند، تدبیری تازه اندیشیدند، و بیشتر املاک خود را وقف کردند، بدین امید که شاید پشتیبانی خاندان رسالت و عنوان وقف متسلطین جرأت تصرف آن املاک را نکنند، بسیاری از املاک حدود کرمان وقف ماند.
مخصوصا حدود سیرجان، که به قول یکی از روحانیون آن حدود که هر وقف قبالهای برای امضا نزد او میبردند میگفت 6 «پنج دانگ و نیم سیرجان وقف است و در نیم دانگ دیگر آن هم شک دارم.»و از امضای قباله خودداری میکرد. گو اینکه این تدبیر نیز گاهی کارگر نبود و حتی املاک وقفی هم از چنگال متسلطان محفوظ نماند.» (30)
«همچنین مطالعه کتابچه موقوفههای یزد به خوبی دامنه وسیع موقوفهها را در دوران بعد از اسلام نشان میدهد. مساجد و مشاهد و مدارس یزد دارای موقوفههای گوناگون و متنوعی بود که کمابیش عواید آن به مصرف مقرر میرسید در فصل سوم این کتاب در مورد مدارس چنین آمده است:
در ازمنه سابق در دار العباده یزد، زیاده از چهارصد مدرسه و بقعه شریفه معمور بود، که هر یک از آنها موقوفههای کلی و جزئی داشت و نظر به انقلاب روزگار، کل آن ابنیه ویران گشت تمامی موقوفهها به ضبط خالصه دیوان درآمد، مگر مدرسه شفیعیه که الان دایر است و چند مدرسه جدید به این تفصیل...» (31)
/س