مترجمان:
فرزان سجودی
فرهاد ساسانی
تحقیق جرجانی در صورتهای زبانی استعاره به طور کل، و تأکید او بر معیار جانشینی مستقیم استعارهی اسمی به طور خاص در تمایزی که او بین شکلهای مختلف صورِ خیال قائل شده است نقش بنیادی بازی کرده است. در بافتِ کنونی بحث در مورد تقابلی که او بین استعاره، تشبیه و تمثیل از منظر صورتهای زبانی قائل میشود حائز اهمیت است. هر چند، او در بررسی این صورتها، این صناعات را به مثابهی پدیدههای صرفاً زبانی تلقی نمیکند، زیرا او این صناعات ادبی را در چارچوب ماهیتشان به مثابهی کنشهای خیال موردتوجه قرار میدهد. برای مثال، تشبیه براساس امکان تجلی بخشی از انواع آن در قالب استعاره بررسی میشود. جرجانی استدلال میکند که همهی عباراتی که در آنها ادات تشبیه از قبیل «چون» یا «همانندِ» به کار گرفته میشوند را نمیتوان حاصل تخیل در نظر گرفت و به لحاظ زبانی به شیوهای که در فرآیند استعاره دخیل است آنها را ساخت. او میگوید این عمل فقط زمانی ممکن است که:
درجهای از تشابه بین دو چیزی که عبارت را مفهوم میکند وجود داشته باشد، و زمانی که در بافت چیزی باشد که ماهیت آن مورد جایگزین شده را نشان دهد، یا اگر در قرارداد زبانی چیزی وجود داشته باشد که به آن مورد اشاره کند، به شکلی که وقتی مورد دوم مستقیماً جایگزین مورد اول میشود مخاطب مقصود سخنگو را دریابد. (1)
براساس این بحث، جرجانی به بررسی تمثیل میپردازد و میگوید که با توجه به ماهیت تشابه بین آنها و همچنین به دلیل الگوهای نحوی، فرآیند جانشینی مستقیم در آنها غیرممکن است و بنابراین آنها را نمیتوان به گونهای تخیلی و از نظر زبانی در قالبی استعاری بیان کرد. حدیث «مردم مانند صد شترند که به سختی میتوان در میان آنها یک شتر سوارکاری یافت» (2) برای نمونه بررسی میشود. جرجانی میپرسد که چطور میتوان این را به استعاره بدل کرد؟ او راههای زیر را برای بازگویی این حدیث پیشنهاد میکند و همهی آنها را مردود میداند، «صد شتر دیدم که در میان آنها حتی یک شتر سوارکاری نبود» یعنی «مردم». جرجانی میپرسد: آیا ممکن است چنین چیزی بگوییم درست همانطور که میگوییم «شیری دیدم» یعنی «مردی چون شیر» یا «آن شیر» یعنی «آن مردی که مانند شیر است؟» او در ادامه میگوید: «در مورد حدیث «مؤمن چونان زنبور عسل است» (3) نیز نمیتوان فرآیند استعاره را اعمال کرد؛ نمیتوان گفت، «زنبور عسل دیدم» یعنی «مؤمنی را دیدم» (4). هرکس چنین سخن بگوید دارد معما میبافد و از شیوهی طبیعی بیان که بلافاصله به ذهن مردم خطور میکند، تخطی کرده است.
نمونههای دیگری از تمثیل بررسی شدهاند تا نظریهای بنیاد گذاشته شود مبنی بر آن که فرآیند جانشینی مستقیم فقط در صورتی ممکن است که فعالیت تخیلی از نوع بخصوصی باشد. احتمالاً شرحی که جرجانی به تفصیل در مورد این نکته میدهد با عنایت به موضعی که نسبت به مسئله آنتروپومورفیسم (انسان پنداری خدا) دارد، بازتاب توجه ژرفتر او به تثبیت اعتبار تقسیمبندیای است که از استعاره داده است.
رویکرد زبان شناختی جرجانی به صور خیال برخلاف برخی مطالعاتی که اندیشمندان اروپایی انجام دادهاند به بررسی الگوهای دستوری و نحوی استعاره محدود نیست. او به دیگر شکلهای صورِ خیال نیز به همان اندازه توجه دارد. همانطور که وقتی صورِ خیال را به مثابهی پدیدههایی ذهنی و تخیلی بررسی میکند، آنها را در ارتباط با یکدیگر مورد بحث قرار میدهد، در بررسی الگوهای زبانی نیز به همین شیوه دست به تحلیل میزند. برای مثال، در بررسی تمثیل، او براساس رابطهی بین انواع تمثیل و استعاره از یک سو و تشبیه از سوی دیگر، دو نوع صنعت را از هم متمایز میکند.
جرجانی در وصف اولین نوع تمثیل آن را «مبتنی بر همان اصل بنیادی استعاره» (5)» میداند و به دلیل ماهیت فعالیت تخیلی دخیل و به خاطر کاربرد عناصر زبانی در معنایی غیر از معنای تحتاللفظی این نوع تمثیل را صورتی از مجاز تلقی میکند. جملهای چون «به من گفته شده است که تو با یک پا به جلو و با پای دیگر به عقب حرکت میکنی» (6)، از دید جرجانی معنایی دارد ورای معنای مستقیم و تحتاللفظی آن. بنابراین، این جمله به مثابهی یک واحد نوعی از مجاز است. هیچیک از واژهها به معنایی غیرمعنای تحتاللفظی به کار برده نشدهاند؛ عنصر مجازی کیفیت این جمله در کلیت آن است و به همین دلیل این جمله را نمیتوان استعاره برشمرد. در حقیقت جملاتی هستند که در آنها ممکن است احساس شود یک واژهی بخصوص و به شیوهای استعاری به کار گرفته شده است، اما وقتی جمله را در کلیتش مورد توجه قرار دهیم و رابطهی متقابل بین عناصر آن در حکم یک الگوی واحد تلقی شوند، متوجه میشویم که جمله نه استعاره بلکه تمثیلی است ازنوعی که در حال بررسی آن هستیم. (7) در سخنرانی داوودبن علی که قبلاً نقل شد، کلمهی «کمان» را ممکن است استعاره تلقی کنیم اما با توجه به بافت کلام بعد فاصله ترجمه ناممکن بودن کاربرد استعاری کلمهی «کمان» میشویم. «سازندهی کمان اکنون آن را در تملک خود گرفته است» را باید (8) یک واحد تلقی کرد، که نوعی از تمثیل است. بدیهی است که این نوع تمثیل ویژگیهای مشترکی با استعاره دارد، به این معنی که هر دو را میتوان هم به مفهوم تحتاللفظی تعبیر کرد و هم به مفهوم مجازی. فقط بافت میتواند تفسیری را تحمیل و تفسیر دیگر را از اعتبار بیندازد. جرجانی بر مبنای تحلیلی که از مثال فوق ارائه میدهد و همچنین مثال مشابه (9) دیگری، معیار خود برای تمایز این نوع تمثیل از استعاره را صورتبندی میکند. او مینویسد:
وقتی دو چیز با هم مرتبط میشوند، اگر رابطهی تشابه مبتنی بر کیفیت چیز دوم باشد و آن چیز دوم عنصر منفردی تلقی شده باشد (نه بخشی از یک کل پیچیدهتر) و تشابه ناشی از رابطهی بخصوص بین این چیز با چیز سومی نباشد، آنگاه این چیز دوم به عاریت گرفته شده (مستعار) است. از سوی دیگر، اگر تشابه فقط در نتیجهی تعلق چیز دوم به کلیتی بزرگتر و پیچیده حاصل شده باشد، دیگر استعاره نیست و آن عبارت در کلیت خود یک مثال است (نمونهای از تمثیل است)». (10)
پیچیدگی نوع تمثیلی که در اینجا مورد بررسی قرار گرفت ناشی از ماهیت تشابهی است که در آن خود مینماید و در نقل قول فوق نیز به آن اشاره شد. جملهی «او موی بالا و جلوی کوهانش را به هم بافته بود» (11) نشانگر تشابه مستقیم بین عمل به هم بافتن وهیچ یک از عناصر موقعیتی که در این جمله به تصویر کشیده شده است، نیست. تشبیه مبتنی است بر عمل به هم بافتن که مربوط است به مویی که در بالا و جلوی کوهان شتر رشد میکند. بنابراین، به مثابهی یک اصل کلی الگوهای زبانی این نوع از تمثیل به طور اجتنابناپذیر پیچیده هستند: فقط یک جملهی کامل یا یک الگوی زبانی که دارای حالت جمله است میتواند شباهت مورد نظر را منتقل کند. (12) به همین دلیل در انگارهی «گمان» که قبلاً نقل شد (13) از یک جملهی کامل استفاده شده است، در حالی که عبارات زیر دارای حالت جملهاند: «این عمل تو مثل نوشتن روی آب است» و «مثل گرفتن آب در دست» (14)
اینجا از حالت مصدری استفاده شده است. از سوی دیگر میتوان از وجه وصفی معلوم نیز به جای مصدر استفاده کرد: «مثل نویسندهی روی آب» (15) و «گیرندهی آب» (16). جرجانی میگوید صورتهای مصدری و وجه وصفی جملهی کامل نیستند ولی نقش جملهی کامل را بازی میکنند؛ زیرا در این بافت مانند فعل عمل میکنند (17).
جرجانی پیچیدگی الگوهای زبانی این نوع تمثیل را در بررسی انواع روابط نحوی ممکن در آن نشان داده است. اولین الگو به صورت رابطهی مرتبط با فعل، فاعل آن و مفعول مستقیم یا غیرمستقیمش مطرح شده است، همانطور که در انگارهی «کمان» دیدیم. الگوی دیگر، الگویی است که مربوط به ساختاری است که در حکم مفعول عمل میکند اما دارای صورت دستوری گروه حرف اضافهای است. برای نمونه میتوان عبارات «مانند نوشتن روی آب» (18) و «... او مثل کسی است که روی آب مینویسد» (19) را در نظر گرفت. الگوی سوم شکل رابطهی بین اسم و جمله وارهای را دارد که به دنبال آن اسم میآید. برای مثال در عبارت «مانند شتربانی که آواز میخواند در حالی که هیچ شتری در پیش خود ندارد» (20) جملهوارهای که با حروف کج چاپ شده است، نشان دهندهی حالت کنشگر (یا همان شتربان) است. جرجانی معتقد است که خود کلمهی شتربان به طور مجزا بیانگر تشابه نیست بلکه تشابه مبتنی است بر مفهوم «آواز خواندن به دنبال شتران» و حالت بخصوص کنشگری که عمل آوازخواندن را در زمانی انجام میدهد که هیچ شتری را به پیش نمیراند.
این نوع تمثیل ممکن است بیش از این پیچیده شود. برای مثال، الگوی زبانی آن ممکن است هم با مفعول مستقیم و هم ساختار گروه حرف اضافه همراه باشد، مانند این عبارت، «تو مثل کسی هستی که دو شمشیر را همراه با هم در یک غلاف میگذارد» و «آیا میتوان دو شمشیر را با هم در یک غلاف گذاشت» (21) در اینجا، عمل جمع دو شمشیر به خودی خود بیانگر تشابه موردنظر شاعر نیست. فقط با تحقق این شرط که جمع کردن دو شمشیر با گذاشتن آنها در یک غلاف حاصل میشود است که صورت خیالی به طریقی متناسب با بافت تحقق مییابد. در این الگوی آخری فعل معرف عمل است، اما عباراتی هستند که در آنها دیگر صورتهای دستوری نقش فعل را بازی میکنند. صفت مشبه یا مانند آنچه در مثال زیر مشاهده میشود، وجه وصفی معلوم ممکن است این نقش را در سطح معنی شناختی برعهده گیرد، مانند عبارت «... مثل کسی که در کُنام شیر کوشش به شکار کند» (22) که در آن «شکار» مفعول است و «در کنام شیر» گروه حرف اضافهای.
نوع دوم تمثیل که جرجانی بررسی کرده است با نوع اول از این جهت متفاوت است که در جوهر خود به تشبیه نزدیکتر است تا استعاره تمثیل که براساس رابطهاش با تشبیه تعریف شده است عبارت است از صورت خاصی از مقولهای عام. تفاوت این دو شکل از صور خیال در سطح زبانی این است که تشبیه در اصل بیان تشابه بین دو واحد منفرد است، در حالی که تمثیل صورت پیچیدهای است شامل الگوهای متفاوت از روابط زبانی. الگوی زبانی کلیتر تمثیل آن است که در عباراتی چون آیهی قرآنی زیر واقع شده است:
مثَل آنها که بارشان تورات است و آن را حمل نکردهاند، مَثَل الاغی است که بارش کتاب باشد. (23)
این الگو تفاوت بین دو نوع تمثیل موردنظر را نشان میدهد. دیدیم که نوع نخست مبتنی است بر کاربرد مجازی عبارت، که در آن مشبه مستقیماً گفته میشود که عملی را انجام میدهد بدون آن که لازم باشد دو هستی با یکدیگر مقایسه شوند. برعکس، در نوع تمثیلی که نمونهی آن را در آیهی فوق دیدیم تعدادی جمله دخیل هستند که به طور اجتنابناپذیر باید قبل از آنها اسمی که به صراحت بیان شده است و در واقع معرف مشبهبه است بیاید. حذف مشبهبه و محدودکردن عبارت به ذکر صرفاً مشبه و انتساب مستقیم عمل به آن، گویی که خود موضوع سخن بوده است، ناممکن است جرجانی این موضوع را با ذکر مثالهای متعددی از جمله آیهی قرآنی زیر شرح داده است:
شباهت این زندگی مانند آبی است که ما از عرش فرو میفرستیم... (24)
حذف «آب» و تلاش برای تبدیل مشبه (زندگی) به موضوع کلام حاصلی جز غیرقابل درک شدن در پی نخواهد داشت، زیرا «اعمالی» را که به آن منتسب شده است احتمالاً نمیتوان در مورد زندگی اعمال کرد یا به آن منتسب کرد» (25)
جرجانی پس از بیان این اصل به مطالعهی الگوهای نحوی ممکن در آن بخش از عبارت میپردازد که مشبهبه و آنچه در پیاش میآید را میسازد. وی سه الگو را مشخص میکند. در الگوی نخست، مشبهبه ممکن است با یک ضمیر موصولی بیان شود، در این حالت به دنبال آن یک بند موصولی میآید، آیهی زیر نمونهای از این موارد است:
شباهت آنان شباهت مردی است که آتشی برافروخت و وقتی آتش همهی پیرامون او را روشن کرد... (26)
الگوی دوم تشکیل شده است از مشبهبهی که اسمی تعریف نشده است؛ جمله دارای ساختاری صفتی است. حدیث «مردم/ شتر» به مثابهی نمونهای از این موارد نقل میشود. الگوی سوم متفاوت است از این جهت که مشبهبه را ضمیر موصولی نشان نمیدهد، بلکه خود اسمی معین و جمله مبتداست. آیهی زیر نمونهای از این حالت است: مثل آنان که برای خود حامیای به جز خدا انتخاب کردهاند، مثل عنکبوتی است که برای خود خانهای گرفت... (27)
در همهی صورتهای زبانی فوقالذکر، تفاوت بنیادی تمثیل نوع دوم از نظر صوری با نوع اول در آن است که نوع دوم اساساً با تشبیه مرتبط است. تشبیه کاربرد مجازی زبان نیست. تمثیلی که بر تشبیه استوار است نیز چنین است. جرجانی استدلال میکند که اگرچه ممکن است بتوان واژههای بخصوصی را پیدا کرد که در الگوی تمثیل به گونهای مجازی به کار گرفته شدهاند، این الگو در کلیت خود مبتنی بر کاربرد غیر تحتاللفظی واژگان نیست. (28) با توجه به این واقعیت، این نوع تمثیل دارای کیفیت نوع اول نیست یعنی نمیتوان آن را به دو شکل تفسیر کرد، یکی تحتاللفظی و دیگری مجازی. در نتیجه (29)، میزان وابستگی این نوع تمثیل به بافت به اندازه میزان وابستگی تمثیل نوع اول نیست. به نظر بدیهی میرسد که به علت این ویژگی نوع اول تمثیل است که جرجانی در هنگام بسط نظریهی ساخت [نظم] و مفهوم معنای معنی که مورد بررسی قرار گرفتند، در همان بافت استعاره، کنایه و تمثیل نوع استعاری به بحث در مورد آن نپرداخته است. روشن است که خود تشبیه نیز در آن بافت بررسی نشده است.
دو نوع تمثیل که تا این جا بررسی شد تنها انواعی هستند که جرجانی معین کرده است و تقسیمات اساسی این صنعت کلامی محسوب میشوند. هر چند صورتهای زبانی که در آنها دیده میشود دربرگیرندهی همهی الگوهای تمثیل که او ذکر میکند نیستند. با بسط کاربرد اصول او در این الگوهای تازه، میتوان گفت که آنها در حقیقت به تمثیل نوع غیراستعاری تعلق دارند.
مهمترین این الگوها در اسرارالبلاغه بیشتر مورد توجه قرار گرفته است و نوعی آرمانی تلقی شده است که همهی امکانات تمثیل در آن تحقق مییابد و تأثیر آن برخلاقیت شاعرانه را نشان میدهد. در این الگو زبان به شکل استعاری به کار برده نمیشود، اما در همان حال هیچ شباهت آشکار یا صریحی وجود ندارد. برای خلق تمثیل از ادات تمثیل استفاده نمیشود و فقط از طریق تعبیر ذهنی است که میتوان شباهت بیان شده در آن بین دو مجموعه از اشیاء یا مفاهیم را دریافت. در سطرهای زیر از ابنمعتز:
در مواجهه با عذاب و رنجی که عاملش شخص حسود است، شکیبایی پیشه کن، زیرا شکیبایی توست که او را میکشد، چرا که آتش هرگاه چیز دیگری برای خوردن نیابد خود را میخورد و از میان برمیدارد. (30)
دریافت تشابهی که بیان شده است بیتردید به تلاش فکری نیازمند است. هیچ یک از صورتهای تمثیل در اینجا مشهود نیست، و رابطهی بین دو مفهومی که دخیلاند رابطهای ضمنی و پوشیده است. در مواردی، از جمله نمونه زیر، کار بسیار ظریفتر و مشکلتر است.
اگر نگاه بر پیشانی کسی تو را جذب کرد، هوشیار باش، زیرا طعم چوب صبر زرد وقتی سبز است تلخ است. (31)
به علاوه وقتی دو واحد دخیل در تمثیل در دو مصرع بیان میشوند روابط دستوری یا نحوی بین آنها ممکن است ناموجود باشد، برخلاف مصرعهای ابنمعتز که در آنها حرف ربطِ «فَأ» (چرا که) نشان دهندهی شباهت موردنظر است، در قطعهی معروف زیر از ابوتمّام:
وقتی خداوند بخواهد حسن پنهانی را گسترش دهد، زبان مرد حسود را برای آن به کار میگیرد. اگر آتش همهی آنچه را نزدیک آن است نمیسوزاند، شیرینی بوی خوش بخور ناشناخته میماند. (32)
چنین پیوندی وجود ندارد، و هر یک از مصرعها را میتواند واحد مستقلی به حساب آورد. با این وجود بدیهی است که شباهتی بیان شده است، و غنای این مصرعها وابسته به همین واقعیت است. جرجانی میگوید بدون مصرع دوم معنی همهی زیباییاش را و یا شکوه پنهانش را، عطر خوش و تازگیاش را نمیپراکند. (33)
پینوشتها:
1.اسرار، ص 224.
2.همان، ص 226.
3.همان، ص 27.
4.همانجا.
5.دلائلالاعجاز، صص 55 - 53.
6.همان، ص 54.
7.اسرارالبلاغه، ص 237.
8.«اخذ القوس...»
9.رک اسرار، صص 239 - 238.
10.همان، ص 239.
11.همان، صص 95 - 94: «ما زال یفتیلو منهو...»
12.همان، ص 96.
13.همانجا.
14.همانجا.
15.همانجا.
16.همانجا.
17.همان جا.
18.همان، ص 95.
19.همانجا.
20.همانجا.
21.همان جا.
22.همانجا. «کَمُبتَغی الصَیدِ فی عِرَّسهَ الاَسَدِ» ذکر این نکته ضروری است که «شکار» به لحاظ دستوری مفعول نیست، زیرا وجه وصفی معلوم شرایط لازم برای آنکه به مثابهی فعل عمل کند را ندارد. هر چند از نظر نحوی «شکار» مفعول است. جرجانی به این مفهوم اینجا از واژهی مفعول استفاده میکند.
23.همانجا، ص 90: سوره جمعه، آیهی 5. برای اطلاع از شرح تفصیل جرجانی از این آیه، رک فصل 3.
24.اسرار البلاغه، ص 101.
25.اسرار البلاغه، ص 101.
26.سورهی بقره، آیه 17.
27.اسرارالبلاغه، ص 101، سورهی عنکبوت، آیه 41.
28.اسرار البلاغه، ص 220.
29.همان، ص 223.
30. همان، ص 86:
«اصبر عَلی مضضِ الحَسو***دِفانَّ صَبرَکَ قائلُه
فَالنّارُ تَاکُلُ نَفَسها *** اِن لم یَکُن ما تَاکُلُه»
31.همان، ص 104:
«فان طرة راقتک فانظر فربما*** امّر مذاق العود و العود اخضر»
32.همان، ص 105:
«و اذا اراد الله نشر فضیلة*** طوبت اتاح لهالسان حسود
لولا اشتعال النار فیما جاورت***ماکان یعرف طیب عرف العود»
33.تردید نیست که جرجانی از این واقعیت آگاه است که این صورتها متفاوتند از الگوهایی که در جریان بررسی تحلیل جرجانی از دو نوع تمثیل ارائه شد. او در پایان بخشی که شامل صورتهای مورد بحث است میگوید: «آنچه در پی میآید بحثی عام است درباره صورتهای متفاوت تمثیل و تأثیر آن بر معنا.» همان، ص 107.
ابوادیب، کمال؛ (1394)، صور خیال در نظریه جرجانی، ترجمهی فرزان سجودی و فرهاد ساسانی؛ تهران: نشر علم، چاپ اول.