مترجم: فضلالله نیکآیین
«و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای بنیاسرائیل، من رسول خدا هستم که نزد شما فرستاده شدهام تا حقانیّت شریعت توراة را که مقابل من است، تأیید کنم و به شما بشارت دهم که بعد از من رسولی خواهد آمد که اسمش احمد است (1)».
(قرآن کریم، س 61، آ 6)
«و من از پدر خواهم خواست و او فِریقلیط (2) دیگری به شما خواهد داد که تا ابد با شما خواهد ماند.»
(انجیل یوحنّا، باب 14، بند 16 و غیره)
در این گفتار منتسب به عیسی (علیهالسلام) در انجیل چهارم، نوعی عدم تجانس انشائی وجود دارد زیرا چنین مینماید که گویی تاکنون چندین فریقلیط آمدهاند و رفتهاند و حالا «یک فریقلیط دیگر» فقط به تقاضای عیسی (علیهالسلام) داده خواهد شد. و نیز گفتار مذکور به شکل کنونیاش چنین القاء میکند که حواریّون با کلمهی اصلی آرامی که در یونانی به فریقلیط برگردانده شده، کاملاً آشنا بودهاند. قرار گرفتن صفت «دیگر» در مقابل اسمی خارجی که برای نخستین بار استعمال شود بسیار عجیب و کاملاً زائد است. تردیدی نیست که این متن مقداری دستکاری شده است. آن دستهای نامرئی خواستهاند وانمود کنند که پدر فریقلیط را فقط به درخواست عیسی (علیهالسلام) خواهد فرستاد وگرنه هرگز قرار نبوده که فریقلیط بیاید! کلمهی «خواستن» نیز سطحی و ساختگی به نظر میرسد زیرا من «از او میخواهم» و «او خواهد داد» که در آن انجام درخواستی از خدا مسلّم فرض شده، نمودار اندکی کبر و غرور است که آن پیامبر بزرگ عاری از آن بوده است. در واقع اگر انسان بخواهد به کلام و پیام راستین عیسی (علیهالسلام) پی ببرد، باید با توجه به همهی اطلاعات و معلومات خود دربارهی آن حضرت و نیز با استفاده از دانش و منطق، گفتار مذکور را پس از کشف عوامل تحریف شده یا مسروقه بازنویس کرد. با توجه به این ملاحظات فرمول زیر را پیشنهاد میکنیم:
«من نزد پدر خواهم رفت و او رسول دیگری را که نامش فریقلیط است، خواهد فرستاد و او تا ابد با شما خواهد ماند.»
در چنین صورتی صفت تواضع عیسی (علیهالسلام) اعاده خواهد شد و ماهیّت فریقلیط نیز قابل شناسایی خواهد بود. قبلاً اثبات کردیم که فریقلیط روحالقدس یعنی جبرائیل یا فرشتهی دیگر یا شخص خدایگونهای نیست. پس اینکه، در مرحلهی بعدی، باید نشان دهیم که فریقلیط «تسلیدهنده» یا «واسطه و شفیع» میان خدا و بشر هم نیست:
1) در هیچ کجا مطلبی یا سندی که ضمن آن کوچکترین اهمیتی برای مسألهی «تسلّی و دلداری دادن» یا «میانجیگری و شفاعت» مطرح شده باشد، وجود ندارد. حضرت عیسی (علیهالسلام) خود هرگز معادل کلمهی یونانی پَرَکالون را بکار نبرده است. حتّی از دیدگاه مذهب و اخلاق نیز اندیشهی تسلّی دادن و میانجیگری پذیرفتنی نیست.
الف) اعتقاد به مرگ عیسی (علیهالسلام) بر فراز صلیب که مؤمنان را از لعن و نفرین مربوط به معصیّت اوّلیه خلاص کرده و ایمان به حضور روح او و مرحمت او در مراسم عشاء ربانی که الیالابد با عیسویّان است، دیگر نیازی باقی نمیگذارد که مستلزم تسلّی دادن یا آمدن تسلّی دهندهای باشد. از سوی دیگر اگر عیسویان به چنین تسلّی دهندهای احتیاج داشته باشند، پس تمام آن خیالبافیها و ادّعاها و مرثیهها در مورد «قربانی تپهی جُمجمه» (3) باید به زبالهدان اکاذیب مذهبی منتقل شود. در واقع، اناجیل و رسالات مختلف عیسوی مشحون از اشاراتی دربارهی بازگشت قریبالوقوع عیسی (علیهالسلام) از فراز ابرهاست. (4)
ب) تسلّی و تسلّیت هرگز موجب جبران ضایعه نمیشود. تسلّی دادن فردی که حسّ باصره، ثروت، فرزند و ... خود را از دست داده، بهیچوجه یکی از این ضایعات را جبران نمیکند. وعدهی آمدن یک «تسلّی دهنده» از طرف خداوند پس از حضرت عیسی (علیهالسلام) نمودار فقدان مطلق هرگونه امید و ایمان به پیروزی ملکوت خداوند است. وعدهی ارسال یک تسلّی دهنده مظهر و نشانه سوگواری و تعزیه بوده و میبایست حواریّون را به نومیدی و یأس مطلق کشانده باشد. امّا در عالم واقعیّت آنان در مصیبت و غم و محنت خود به تسلّی دهنده احتیاج نداشتند بلکه پیکارگر ظفرنمونی میطلبیدند که شیطان و قدرت او را سرکوبی کند و به آزار و شکنجه و مصیبت و عذاب و عزایشان پایان بخشد.
ج) اندیشهی وجود یک «میانجی» بین خدا و انسان حتّی از موضوع «تسلّی دهنده» نیز سخیفتر است و بهیچوجه نمیتوان از آن دفاع کرد. هیچ میانجی مطلقی میان خالق و مخلوق نیست. فقط وحدانیّت خدا میانجی و شفیع مطلق ماست. آن عیسی (علیهالسلام) که میگویند به مستمعین خود توصیه کرده که نهانی به خدا دعا کنند، وارد اطاقکی شوند، در را پشت سرشان ببندند و آنگاه در برابر خداوند دعا کنند و نماز بخوانند (زیرا فقط در چنین شرایطی «پدر» آسمانی آنان، دعایشان را خواهد شنید و ابواب رحمت و معونت خود را بروی آنان خواهد گشود) هرگز وعدهی آمدن «یک میانجی» به مؤمنین نمیدهد. این تضاد را چگونه باید رفع کرد؟
د) تمام مؤمنان در دعا و نمازشان برای یکدیگر شفاعت میکنند و پیامبران و ملائک نیز از این قاعده مستثنی نیستند. وظیفهی ما آن است که برای خود و دیگران از خداوند طلب رحمت و بخشایش و مغفرت کنیم. امّا خداوند، مقیّد و مجبور نیست که شفاعت کسی را بپذیرد مگر آنکه مشیّت خودش چنین اقتضا کند. اگر الله شفاعت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) خدمتگزار و رسول ارجمند خود را پذیرفته بود، اکنون تمام زنان و مردان جهان به دین اسلام درآمده بودند.
انسان هرگز مراتب فضل و دانش ارباب کلیسای عیسوی که تصوّر میکنند حضرت عیسی (علیهالسلام) در دست راست پدرش مینشیند و برای آنان شفاعت میکند و در عین حال یک «میانجی و شفیع» دیگر وجود دارد که درجه و مقامش از عیسی (علیهالسلام) پایینتر است ولی او هم به اورنگ خداوند قادر متعال مینشیند، پی نخواهد برد! در قرآن مجید هرگونه اعتقاد و اعتماد به وجود «شفیع» یا «میانجی» مطلق نفی شده است. (5) ما البته از بسیاری چیزها اطّلاعی نداریم ولی میتوان تصوّر کرد که خداوند به بعضی ملائک مقرّب، ارواح انبیاء و قدّیسین اجازه فرماید که کسانی را - که خداوند خود تحت توجّهات آنان قرار داده - ارشاد کنند و یاری رسانند. امّا اندیشهی حضور یک وکیل مدافع در برابر محکمهی عدل خداوندی، که در جهت تبرئه و غفران موکّلین خود استدعا و استرحام میکند (با آنکه به مذاق آدمی خوش میآمد)، اشتباه است زیرا خداوند، مانند یک قاضی بشری نیست که گرفتار احساسات، طرفگیری، غرضورزی و ناآگاهی و امثالهم شود. چنانکه قبلاً اشاره کردم مؤمنین مسلمان فقط به تعلیم و تهذیب و آموزش مذهبی نیاز دارند ولی خداوند از اعمال و اندیشهها و احساسات قلبی انسانها بینهایت بیشتر از ملائک و انبیاء اطّلاع دارد و بالنتیجه کوچکترین ضرورتی برای میانجیگری و شفاعت میان خالق و مخلوق باقی نمیماند.
هـ) اصولاً اعتقاد به میانجی و شفیع از وابستگی به قربانی کردن بویژه از نوع قربانی سوزاندنی، سلسله مراتب کهانت و کشیشبازی و تودهی رویهم انباشتهای از خرافات قدیمی سرچشمه میگیرد. همین اعتقاد است که باعث میشود افرادی به پرستش قبور و صور و تماثیل و مجسّمههای قدّیسین و شهداء بپردازند (موضوعی که باعث افزایش شدید نفوذ و تسلّط و قدرت کشیش و راهب و اسقف میشود!) این اعتقاد، مردم را در مورد پدیدههای الهی جاهل نگاه میدارد و نهایةً به آن منجر میشود که ابرهای غلیظ سیاهرنگی متشکل از ارواح مردگانِ میانجی، آسمان روحانی شفّاف و درخشان میان خدا و روح انسان را تیره و تار سازد. از سوی دیگر این نوع اعتقادات افرادی را وادار میکند که باصطلاح بخاطر شکوه و جلال خداوند و تغییر مذهب پیروان مذاهب دیگر، پولهای کلان و مبالغ گزاف به عنوان کمک و خیریّه جمعآوری کنند، میسیونهای نیرومند و ثروتمند در جاهای مختلف جهان مستقر سازند و در خانهها و قصرهای اشرافی زندگی کنند و البته قلباً و ایماناً مأموران و جاسوسان دولتهای متبوع خود باشند. ریشهی اصلی و علتالعلل فجایع و حوادث ناگواری را که در گذشته بر سر ارمنیها و یونانیها در ترکیه و قوم کلدانی - آشوری در ترکیه و ایران نازل شد، باید در تعلیمات خائنانه و «انقلابی» میسیونهای خارجی اعزامی به شرق جستجو کرد. در حقیقت، اگر پژوهشهای عمیقتری بعمل آوریم، متوجه خواهیم شد که «میانجیها و واسطهها» همواره وسیله و سرچشمهی سوء استفاده، جهل و تعصب و افراط و آزار و شکنجه و کشتار و بسیاری پدیدههای نامیمون و نامقدّس دیگر بودهاند.
و اینک باید به عمدهترین قسمت بحث یعنی مسألهی فریقلیط و ارج و اهمیّت واقعی آن بازگردیم. تا اینجا نشان دادهایم که آن واژه پَرَکلیت مندرج در انجیل یوحنّا، به معنای «تسلّی دهنده و مدافع» نیست و اصولاً معنائی ندارد و صرفاً شکل تحریری تحریف شدهی پِریکلیت یا فریقلیط است. و اکنون به نکات و دلائلی دیگر در اثبات این معنی توجه میکنیم.
2) معنای دقیق و ریشهای فریقلیط «ستودهترین، برگزیدهترین و ارجمندترین» است. برای جلوگیری از اطناب سخن، هر آنچه را که در فرهنگهای مختلف یونانی آمده ذکر نمیکنم زیرا هر کس میتواند به هر فرهنگ معتبری که مایل باشد، مراجعه کند. فقط اجمالاً یادآور میشوم که پیشوند Peri در یونانی کاربردی معادل «خیلی، بسیار» و پسوندهای «- ترو - ترین» در فارسی دارد و Kleos به معنای «ستایش، حمد و شکوه و جلال» است. بنابراین در معنای «ستودهترین، باشکوهترین و ارجمندترین» عیناً و دقیقاً مانند ترجمهی کلمهی احمد یا محمّد در عربی است. تنها مشکلی که باید حلّ کنیم، پیدا کردن آن کلمهی اصلی است که حضرت عیسی (علیهالسلام) در زبان آرامی یا عبری به زبان آورده است:
الف) در نسخهی سریانی (البسیّط) کتاب مقدّس عین کلمهی Paraklyte به صورت پَرَکلیط بدون آنکه حتّی معنیاش در لغتنامهی انتهای کتاب داده شود، ذکر شده است. در نسخهی قدیمی لاتینی ژُرم از همان «تسلّی دهنده» استفاده شده است ولی در نسخههای زبان آرامی از کلمات مِحَمدَه و حَمیَده که عیناً معادل محمّد و احمد در عربی و پِرِیکلیت در یونانی است، استفاده شده است. البته باید بخاطر داشت که تعبیر این لغت یونانی به صورت «تسلّی و تسلّی دهنده» به معنای آن نیست که پِریکلیت خود «تسلّی دهنده» است بلکه عدهای اعتقاد و امیدی داشتهاند که او خواهد آمد تا عیسویّان دورههای اوّلیهی پس از عیسی (علیهالسلام) را تسلّی دهد. عدم تحقّق انتظار قبلی عیسویان اوّلیه مبنی بر آنکه عیسی (علیهالسلام) با جلال و جبروت و قبل از آنکه بسیاری از مستمعین او «مزهی مرگ را چشیده باشند» بار دیگر از آسمان فرود خواهد آمد، آنان را سخت دلزده و مأیوس کرده بود و بنابراین همگی چشمان امید خود را فقط به مژدهی آمدن پِریکلیت دوخته بودند.
ب) آن آگاهی قرآنی که عیسیبن مریم (علیهالسلام)، به بنیاسرائیل اعلام کرد که «من برای شما مژدهی ظهور رسول دیگری را آوردهام که پس از من خواهد آمد و نامش احمد است.» خود یکی از محکمترین براهین حقانیّت رسالت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و الوهیّت آیات قرآن کریم است. زیرا برای محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، جز از راه وحی و الهام، امکان آن نبوده است که بداند پریکلیت به معنای احمد است. بدین ترتیب اعتبار حکم قرآن قاطع و نهائی است زیرا معنای واژهی یونانی در همهی ابعاد دقیقاً و مطلقاً با احمد و محمّد تطابق دارد. و در واقع ملاحظه میشود که مَلک مقرّب جبرائیل یا روحالقدس به دقّت میان اشکال صفت مطلق و صفت عالی تمایز قائل شده و از میان اسماء دوگانهی محمّد و احمد، دوّمی را که صفت عالی است، انتخاب کرده است. حقیقتاً شگفتانگیز است که این لغت بینظیر هرگز در گذشته در مقام اسم بکار نرفته و بنحو معجزهآسایی برای نامگذاری «ستودهترین و ارجمندترین» رسول خداوند ذخیره شده بوده است. هرگز در هیچیک از آثار یونانی با کسی که اسمش پریکلیت بوده باشد، مواجه نمیشویم و در میان اعراب نیز هرگز کسی تا آن زمان به احمد مسمّی نبوده است. در سراسر تاریخ باستان فقط به یکی از اهالی شهر آتن برمیخوریم که اسمش «پِریکلیز» (6) (یعنی «والا و برجسته») بوده و بنابراین حتّی این یک مورد نیز شکل صفت عالی نداشته است.
ج) از شرح و توصیف مذکور در انجیل یوحناً بوضوح چنین استنباط میشود که پِریکلیت یک انسان معیّن و یک روح قدوسی مخلوق است که خواهد آمد و در کالبد یک انسان جای خواهد گرفت تا آنکه رسالت عظیم و شگفتانگیزی را که خداوند بر عهدهی او قرار داده و هیچ انسان دیگر منجمله موسی و عیسی و دیگر پیامبران به انجام آن توفیق نیافتهاند، انجام دهد و به سرانجام برساند.
البته ما انکار نمیکنیم که حواریون عیسی (علیهالسلام) و مؤمنان راستین به کیش عیسی (علیهالسلام) میتواند به فیض دریافت انوار روح قدوسی نائل آمده باشند یا آنکه عیسویان موحّد متعددی قدیّسانه و زاهدانه زندگی کرده و در صراط مستقیم گام برداشته باشند. در واقع در روز عید خمسین (7)، یعنی 10 روز پس از عروج حضرت عیسی (علیهالسلام) به آسمان، روح خدا بر حواریون و شاگردان وی که رویهمرفته 120 نفر بودند، به شکل زبانههای آتش (8) و زبانهای امّتهای مختلف نازل شد و این تعداد که هر یک از طریق دریافت یکی از زبانههای آتش از روح قدوسی مملّو گشتند، بعدها به سه هزار نفر افزایش یافت و اینان کسانی بودند که خود مستقیماً از آتش روح قدوسی بهرهمند نشده بودند ولی افراد گروه اوّل تعمیدشان داده بودند. البته یک روحالقدس واحد و منسجم را نمیتوان صدوبیست قسمت کرد و امّا اگر روحالقدس یا روح قدوسی را یک شخصیّت و اقنوم معیّن قلمداد نکنیم، میتوانیم بخوبی مسأله را درک کنیم و آن روح قدوسی نازل شده بر حواریون و شاگردان عیسی (علیهالسلام) را قدرت و رحمت و عطیّه و الهام و عملی از اعمال خداوند قادر متعال بدانیم. حضرت عیسی (علیهالسلام) وعده داده بود که چنین عطیّه و رحمت خداوندی، گلهی مؤمنان تحت سرپرستی او را تقدّس خواهد کرد، تعلیم خواهد داد، تقویت خواهد کرد و منوّر خواهد ساخت ولی این روح قدوسی با پِریکلیت تفاوت داشت؛ پریکلیت رسولی بود که وظایف و اقدامات پیامبرانهای را که عیسی (علیهالسلام) و حواریون او قادر به انجامش نبودند یا مجاز به انجام آن نبودند با پیروزی و موفقیّت به پایان رساند.
د) عیسویّان پیشاهنگ قرون اوّل و دومّ پس از میلاد در مورد مذهب جدید خود بیشتر بر سنّت تکیه داشتند تا آثار مکتوب و پاپیاس (9) و دیگران از آن جملهاند. حتّی در دوران حیات حواریون نیز چندین فرقه و تعدادی مسیح کاذب و دجّال و استاد و مرّبی قلّابی، کلیسای عیسویّت را گرفتار شقاق و چند دستگی کرده بودند (10). و بهمین دلیل در این دوران غالباً به «مؤمنان» توصیه میشود که از سنّت حضرت عیسی (علیهالسلام) یعنی از سخنان و تعالیم شفاهی حواریون پیروی کنند. امّا پیروان فرقههائی «مرتد» چون گِنوستیک (11)، آپولِیناریان (12)، دوکِتی (13) و دیگران ظاهراً هیچ اعتقاد و ایمانی به حکایات و رستگاری بشریّت بدست او، که در آثار مکتوب افسانه آلود مذکور در انجیل لوقا (14) رایج بوده، نداشتهاند. یکی از «مرتدان کبیر» که فرقهای را رهبری میکرده - و متأسفانه نام او هنگام نوشتن این سطور از ذهنم رفته - عملاً نام پِریکلیت یعنی فریقلیط را بر خود نهاده و وانمود کرد که همان «ستودهترین و ارجمندترین» رسول موعود است که حضرت عیسی (علیهالسلام) پیشگویی کرده و موفّق شد مؤمنان و پیروان زیادی دور خود جمع کند. بدیهی است که اگر انجیل معتبری وجود داشت که عیسی (علیهالسلام) یا دست کم تمام حواریون بر سندیّت آن صحّه گذارده بودند، هرگز چنان گروهها و فرقههای متعدد بوجود نمیآمد که همگی با محتویّات اناجیل مختلف و رسالات مندرج در عهد جدید موجود و اناجیل و رسالات دیگر (که در عهد جدید کنونی گنجانده نشده)، مخالف بودند. در حقیقت فقط از اقدام آن پریکلیت دروغین میتوان دریافت که عیسویان اوّلیه آن «روحِ حقّ و حقیقت» موعود را یک انسان و آخرین رسول خدا میدانستهاند.
3) کوچکترین تردیدی نمیتوان داشت که منظور از پریکلیت، محمّد یعنی احمد بوده است. هردو اسم در عربی و یونانی مطلقاً به یک معنای واحد است که همان «ستودهترین و ارجمندترین» است؛ عیناً به همان نحو که «روح» و «پِنوما» در زبانهای عربی و یونانی معنای واحدی دارند. و ملاحظه کردیم که ترجه آن واژه به «تسلّی دهنده و مدافع» غیرقابل دفاع و کاملاً نادرست است. نیز یادآور شدیم که کلمهی جعلی پَرَکلیت از دو جزء «پَرَ» و «کالو» (15) تشکیل شده و حال آنکه پِرِیکلیت از دوجزء «پِری» و «کلو» (16) مرکّب است و تفاوت آندو آشکارتر از آن است که نیازی به ایضاح داشته باشد. و اینک کار مهمّی که باقی میماند آن است که ضمن پژوهشی دقیق نشان دهیم که تمام نشانهها و شواهد مربوط به پریکلیت را فقط میتوان در وجود احمد، خاتم پیامبران خدا، جستجو کرد.
الف) تنها محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) حقیقت تامّ و مطلق دربارهی خدا، وحدانیت خدا و مذهب راستین او را آشکار کرد و تمام اتهامات و اکاذیب و ناسزاهایی را که دربارهی خدا و خدمتگزاران قدوسی خداوند شنیده و نوشته میشد - و معتقدینی داشت - تصحیح نمود.
روایت شده است که حضرت عیسی (علیهالسلام) دربارهی پریکلیت فرمود که «او روح حقیقت» است و دربارهی سیرت و سرشت عیسی (علیهالسلام) و رسالت الهی او «شهادت خواهد داد (17)». حضرت عیسی (علیهالسلام) در سخنان و مواعظ خود روح خود را سابق الوجود دانسته است. (18). در انجیل برنابا نیز از حضرت عیسی (علیهالسلام) روایت شده که بارها دربارهی جلال و عظمت روح محّمد (صلی الله علیه و آله و سلم) - که عیسی (علیهالسلام) خود آنرا دیده - سخن گفته است (19). تردیدی نیست که روح آخرین رسول خدا مدّتها قبل از حضرت آدم خلق شده است. بنابراین، طبیعی است که عیسی (علیهالسلام) در سخنان خویش او را به صورت «روح حق» توصیف کند. همین «روح حقّ و راستی» بود که بعدها عیسویان را بجرم تقسیم وحدانیّت خدا به تثلیث، به گناه ترفیع مقام عیسی (علیهالسلام) به خدایی و خدا فرزندی و بدلیل ابداع و جعل انواع خرافات و بدعتهای کفرآمیز سخت سرزنش و نکوهش کرد. همین «روح حقّ» بود که تحریفات و جعلیّات در کتب مقدسه بدست عدهای از یهودیان و عیسویان نامؤمن و حقّهباز را عریان و آشکار کرد و آنان را رسوا نمود و دستهی اوّل را نیز بجرم ایراد تهمت نسبت به تقوی و عصمت مریم باکره و چگونگی ولادت فرزندش عیسی (علیهالسلام) محکوم کرد. همین «روح حقّ» بود که حق بکوریّت اسماعیل را به اثبات رساند و معصومیّت و تقوای قدّیسی انبیائی چون لوط، سلیمان، داود و دیگران را اعلام داشت و سخنان و کارهای زشت و ناسزایی را که جاعلین و نامؤمنین یهودی به انبیاء خدا نسبت داده بودند، از پیرامون نام مقدس آنان تطهیر نمود. و بالاخره همین «روح حق و راستی» بود که دربارهی حقیقت عیسی (علیهالسلام) که انسان و رسول و خدمتگزار بزرگ خدا بود، شهادت داد و امکان روی آوردن مسلمانان و مؤمنان را به بتپرستی، سحر و جادو و شرک نسبت به خداوند یگانه برای ابد سلب کرد.
ب) از میان نشانههای اعظم پِریکلیت یا «روح حقّ» یکی آن است که وقتی او به عنوان «پسر انسان» یا احمد به جهان میآید، جهان را بخاطر گناه تنبیه خواهد کرد. (20) هیچیک از خدمتگزاران الله، چه در نقش ملوک چون سلیمان و داود و چه در قبای پیامبران مانند ابراهیم و موسی، این الزام و بازخواست و تنبیه مربوط به گناه را با قاطعیّت و شجاعت آتش اشتیاق محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پایان نیاوردند. در اسلام هر نوع نقض احکام شریعت گناه است ولی بتپرستی و شرک منبع اصلی همهی گناهان و امّالفاسد شناخته میشود. اگر چیزی را بیشتر از خدا دوست داشته باشیم، مرتکب گناه شدهایم امّا پرستش هر شیء یا موجود دیگر - جز خدا - شرّ و بتپرستی و شیطانیّت و فراموشی مطلق خوبی یعنی گناه به معنای اعم است. همهی مردان خدا به همسایگان خود و قوم خود در مورد گناه هشدار میدادند ولی هیچکس چون محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به جهانیان اخطار نمیکرد. او نه تنها شرک و بتپرستی را در دوران حیات خود از سراسر شبه جزیرهی عربستان برانداخت بلکه سفیران و فرستادگانی به اقصی نقاط عالم، نزد خسرو ایران و قیصر روم، فرمانروایان دو امپراتوری نیرومند آن زمان، نزد پادشاه حبشه، استاندار مصر، و به چندین مِلک و امیروشاهزاده دیگر گسیل داشت و از همهی آنان خواست که به دین اسلام درآیند و از بتپرستی و مذاهب باطل خود دست بردارند. رسالت تنبّه دادن محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) با ابلاغ کلامی که از خدا دریافت کرده بود یعنی قرائت آیاتی از قرآن آغاز شد.
سپس محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) به موعظه و تعلیم دین راستین خدا پرداخت و بلافاصله تعالیم و مواعظ خود را به مرحلهی اجرا درآورد. و هنگامی که «نیروی تاریکی» و بتپرستی یعنی عمّال شیطان مسلّحانه در برابرش قرار گرفتند، شمشیر از نیام بیرون کشید و دشمن نامؤمن را تنبیه کرد و با این اقدام، به فرمان خداوند چنانکه در رؤیای دانیال نبی (21) آمده است، تحقّق بخشید. خداوند به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فضیلت و قدردانی عطا کرده بود که ملکوت خداوند در زمین را مستقر سازد و به نخستین فرمانده کُلّ ارتش مؤمنان در تحت فرمان «شاه شاهان و مَلِک ملوک و آفریدگار کائنات» یعنی خداوند قادر متعال تبدیل شود.
ج) خصلت دیگر اقدامات پریکلیت یعنی احمد آن است که «او جهان را بخاطر تقوی و عدالت تنبّه خواهد داد.» (22) و این تفسیر عدالت و تقوی «برای اینکه من عازم بازگشت به سوی پدر هستم» بسیار مبهم و مشکوک است و مسلماً از همان نوع عباراتی است که نویسندگان اناجیل از قول حضرت عیسی (علیهالسلام) نقل کردهاند. بازگشت عیسی (علیهالسلام) بسوی خدای خود یکی از دلایل لزوم تنبّه جهانیان بدست پریکلیت آتی قلمداد شده است. خوب، باید گفت چرا؟ و علاوه بر این چه کسی از این بابت جهانیان را تنبّه و گوشمالی داده است؟ یهودیان باور داشتند که عیسی (علیهالسلام) را به صلیب کشیده و کشتهاند و بهیچوجه نمیپذیرفتند که او را از قبر درآورده و به آسمان بردهاند. و حال اگر از تاریخ چیزی آموخته باشیم میدانیم که محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) یهودیان را بجرم این بیاعتقادی سخت تنبیه و مجازات کرد. «بگو، ای محمّد، به یهودیان نامؤمن؛ آنها او را نکشتند بلکه خداوند او را نزد خود برد.» (23) همین تنبّه و گوشمالی نیز به عیسویانی داده شده که معتقد بودند عیسی (علیهالسلام) را واقعاً به صلیب کشیدند و کشتند و تصوّر میکردند که عیسی (علیهالسلام) هم خدا هم پسر خداست. به اینان نیز قرآن کریم چنین آگاهی میدهد: «ولی آنان (یهودیان) او را نکشتند و به صلیب هم نکشیدند بلکه (خداوند) امر را بر آنان مشتبه کرد.» (24) و این نکته را من برای اطّلاع عیسویان و مسلمانان مینویسم که عدهای از مؤمنین به عیسی (علیهالسلام) در آغاز جنبش عیسویّت منکر مصلوب شدن عیسی (علیهالسلام) بودند و میگفتند که یکی از حواریونش بنام یهودای اسخریوطی یا شخص دیگری را که شباهت فراوان به عیسی (علیهالسلام) داشت، دستگیر کردند و بجای عیسی (علیهالسلام) به صلیب کشیدند. قرنتیان (25)، باسیلیدیان (26) کُرپو کراتیان (27) و فرقههای متعدد دیگر همین نظریّه را داشتند. حقیر مسألهی صُلب عیسی (علیهالسلام) را در کتابی تحت عنوان انجیل و صلیب به زبان ترکی به تفصیل مورد بررسی و مدافّه قرار دادهام؛ جلد اوّل این کتاب قبل از جنگ جهانی اوّل چاپ شد و تصمیم دارم آن کار را تمام کنم و مقالهای نیز در این باب به این کتاب خواهم افزود. (28) بهرحال، عدالت کامل در مورد عیسی (علیهالسلام) به مرحلهی اجرا درآمده زیرا احمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در قرآن به وحی از خداوند او را به قدرت و قطعیّت «روحالله» نامیده و فرموده است که عیسی (علیهالسلام) مصلوب و مقتول نشد و اضافه کرده است که عیسی (علیهالسلام) انسان، انسانی بزرگ و یکی از پیامبران مقدّس و عزیز خداوند بود. و اینست منظور حضرت عیسی (علیهالسلام) از شهادت و عدالت دربارهی شخص خودش و رسالت و انتقالش به آسمان؛ و این عدالت در حقّ عیسی (علیهالسلام) را محمّد رسولالله (صلی الله علیه و آله و سلم) به بهترین وجه به مرحله اجرا درآورد.
د) ارجمندترین کار پریکلیت آن است که جهان را از بابت داوری تنبّه و گوشمالی خواهد داد «زیرا که بر رئیس این جهان حکم شده است.» (29) امّا پادشاه یا رئیس (30) این جهان شیطان بود چون جهان تابع او بود. در اینجا باید توجّه خوانندهی عزیز را به فصل هفتم کتاب دانیال نبی که به زبان آرامی و به گویش بابلی است جلب کنم. در این نسخهی باستانی چگونگی برپا شدن اورنگها «کورسَوان» (31) و جریان داوری «دینَه» و گشودن کتابها «سِفرین» توصیف شده است. در زبان عربی نیز واژهی «دین» مانند «دینَه» در آرامی، به معنای داوری است ولی عموماً در معنای اخصّ «کیش و مذهب» بکار میرود. استفاده از واژهی «دینهَ»ی حضرت دانیال در قرآن به معنای داوری و مذهب اهمیت و ارزش فوقالعادهای دارد و در نظر این پژوهشگران بیمقدار، این خود نشانهی گویا و شاهد صادق حقیقت یگانهای است که همان روحالقدس واحد (یا جبرائیل) بر داود (علیهالسلام)، عیسی (علیهالسلام) و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم)، حتّی اگر در مرتبت دانش و فلسفهی اکتسابی بر افلاطون نیز برتری داشت، هرگز نمیتوانست که این حقیقت را - نعوذبالله - جعل کند و باصطلاح از خودش درآورد. آن دستگاه داوری، با آنهمه شکوه و جلال و عظمت و جبروت، بمنظور قضاوت و حکم راندن ذات ازلی بر شیطان - یعنی همان هیولای وحشتناک چهارم - برپا شده بود و در همان لحظات بود که شخصی مانند پسر انسان «کِبَراینیش» یا «بَرناشا» به پیشگاه باریتعالی باریافت؛ آنگاه خداوند به وی اقتدار و قدرت، شرف و افتخار و سلطنت و فرمانروایی عطا کرد و او را مأمور کشتن هیولا و استقرار ملکوت قوم مقدّس خداوند اعلی علّیین ساخت.
حضرت عیسی (علیهالسلام) مأمور نابود کردن هیولا نبود؛ عیسی (علیهالسلام) اصولاً از دخالت در امور سیاسی امتناع میورزید، پرداخت خراج و مالیات به قیصر را تأیید میکرد و هنگامی که جماعات یهودی تصمیم گرفتند او را پادشاه خود سازند، فرار کرد و در گوشهای مخفی شد. عیسی (علیهالسلام) آشکارا اعلام میکرد که رئیس این جهان خواهد آمد و پریکلیت آیین زشت و مهوّع بتپرستی را ریشهکن خواهد کرد. همهی این خدمات بزرگ الهی را محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) در عرض چند سال انجام داد. اسلام ملکوت و داوری و دین است؛ اسلام به کتاب شریعت خدا یعنی قرآن کریم مجهّز است؛ اسلام خدایی دارد که والاترین داور و نیرومندترین سلطان است و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) قهرمان بزرگ و پیروزِ خداوند و نمایندهی شکوه و جلال و رحمت و موهبت ابدی اوست.
هـ) آخرین نشانهی مهم پریکلیت آن است که «او از سوی خود تکلّم نخواهد کرد بلکه از آنچه بشنود سخن خواهد گفت و از امور آینده به شما خبر خواهد داد. (32) در سراسر قرآن کریم یک اظهارنظر و تفسیر و حتّی یک کلمه و اشاره از خود محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) یا از یاران و حواریون مقدّس و مؤمن و فداکار او دیده نمیشود. قرآن سراسر وحی و الهام کلام خداست. محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) کلام خدا را آنچنانکه جبرائیل بر او فرو میخواند و او میشنید، بر زبان میآورد و به جهانیان آشکار میساخت و سپس حافظان و کاتبان مجرّب و مؤمن آنرا در حافظهی خود حفظ میکردند یا با نوشتافزاری بر چیزی ثبت میکردند. کلمات، جملات و تعالیم خود حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) علیرغم ارزش قدّیسی، مهذّب و کمال آورشان، کلام خدا بشمار نمیآیند و مسلمانان آنها را در مقولهی جداگانهای بنام «احادیث» گردآوری کردهاند.
آیا براساس همین نشانه نیز محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) همان پریکلیت نیست؟ آیا میتوانید به شخص دیگری جز احمد در تاریخ اشاره کنید که همهی این کیفیات و مشخصّات و ممیّزات مادی، اخلاقی و عملی پریکلیت را در وجود خود جمع آورده باشد؟ به جرأت علمی و تاریخی میگویم که نمیتوانید.
و در اینجا فکر میکنم که دربارهی پریکلیت یا فریقلیط به اندازهی کافی سخن گفتهام و بنابراین گفتار خود را با آیهی مقدسی از کلام خدا در قرآن به پایان میرسانم:
«قُلْ... إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَى إِلَیَّ وَمَا أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ»
(قرآن، س. 46، آ 90)
(بگو... من فقط از آنچه به وحی بر من آشکار میشود، پیروی میکنم و وظیفهای جز ابلاغ اخطارهای آشکار ندارم.)
پینوشتها:
1.وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْكُم مُّصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ...
2.این لغتی است که پس از تغییر صورت در اناجیل مختلف به معانی «تسلّی دهنده، شفیع، مدافع، حامی و ...» ترجمه شده است؛ نویسنده صورت اصلی کلمه یعنی Periklyte را بکار میبرد تا بتواند دربارهی آن بحث کند. - م.
3.جُلجتا. - م.
4.انجیل متّی، باب 16، بند 28: «هر آینه به شما میگویم که بعضی از کسانی که در اینجا حاضرند، تا پسر انسان را نبینند که در ملکوت خود میآید، ذائقهی موت را نخواهند چشید.»
انجیل مرقس، باب 9، بند 1: «او بدیشان گفت هر آینه بشما میگویم بعضی از ایستادگان در اینجا نخواهند مرد تا ملکوت خدا را که به قدرت میآید، نبینند.»
عهد جدید، رسالهی دوم به تسالونیکیان، باب 1، بند 7: «و شما را که عذاب میکشید، با ما راحت بخشد در هنگامی که عیسی خداوند از آسمان با ملائکهی قدرت خود ظهور خواهد کرد.»
و نیز انجیل لوقا، باب 9، بند 27، رسالهی اوّل یوحنا، باب 2، 18 و رسالهی دوّم به تیموتأوُس، باب 2، بند 1 و جاهای دیگر.
5.قرآن، سورهی 6، آیهی 51: «وَأَنذِرْ بِهِ الَّذِینَ یَخَافُونَ أَن یُحْشَرُواْ إِلَى رَبِّهِمْ لَیْسَ لَهُم مِّن دُونِهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ لَّعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ».
سورهی 6، آیه 70: «...وَذَكِّرْ بِهِ أَن تُبْسَلَ نَفْسٌ بِمَا كَسَبَتْ لَیْسَ لَهَا مِن دُونِ اللّهِ وَلِیٌّ وَلاَ شَفِیعٌ...»
سورهی 40، آیهی 18: «...وَلَا شَفِیعٍ یُطَاعُ.» و جاهای دیگر. - م.
6.Periqleys
7.Pentecost یا «پِنطیکا».
8.عهد جدید، اعمال رسولان، باب 2، بندهای 41 - 1: «وقتی روز پنطیکا رسید، همهی شاگردان در یکجا جمع بودند. ناگهان صدائی شبیه وزش باد شدید، از آسمان آمد و تمام خانهای را که در آن نشسته بودند، پر کرد. و زبانههای مختلف آتش ظاهر شد که جدا از هم بر هر یکی از ایشان قرار گرفت. همه از روحالقدس مملو گشتند و به نحوی که روح القدس به آنان قدرت تلفّظ بخشید، به زبانهای مختلف شروع بر صحبت کردند... وقتی آن صدا به گوش رسید، جمعیّتی گرد آمد و چون هر کس به زبان خود سخنان رسولان را شنید، همه متعجّب و مبهوت شدند... همه حیران و سرگردان میگفتند: «یعنی چه؟» امّا بعضی استهزاکنان میگفتند: «اینها از شراب تازه مست شدهاند.» امّا پطرس... خطاب به جماعت گفت... برخلاف تصوّر شما این مردان مست نیستند زیرا تازه ساعت 9 صبح است...» - م.
9.Papias: اوائل قرن دوّم میلادی، فقیه و نویسندهی بزرگ عیسوی، اسقف ارض روم؛ نوشته است که «انجیل پنجم» معتبری به زبان عبری موجود است. - م.
10.عهد جدید، رساله اوّل یوحنّا، باب 2، بندهای 26 - 18: «دروغگو کیست جز آنکه مسیح بودن عیسی را انکار کند. آن دجّال است که پدر و پسر را انکار میکند... و این را به شما نوشتم دربارهی آنان که شما را گمراه میکنند.»
-رسالهی دوم تسالونیکیان، باب 2، بندهای 3 - 1: «ای برادران، دربارهی آمدن خداوند ما عیسی مسیح و جمع شدن ما با او، از شما خواهش میکنم. نگذارید سخنان کسانی که باستناد نامه و گفتههای ما یا با موعظه و نبوّتهای خود ادّعا میکنند که روز خداوند فرا رسیده است، شما را مشوّش و نگران سازد. نگذارید هیچکس به هیچ عنوانی شما را فریب دهد...»
- رسالهی دوّم پطرس، بابهای 2 و 3: «امّا قوم اسرائیل پیامبران دروغین هم داشتند و شما هم در میان خود انبیاء و معلمین کذبه خواهید داشت... این معلمین دروغین بیباک و خودبین هستند و هیچ حرمتی نسبت به موجودات آسمانی نشان نمیدهند... این اشخاص مانند جانوران وحشی و بیشعور فقط به این منظور به دنیا آمدند که اسیر گردند و کشته شوند...» و نیز انجیل یوحنّا، بابهای 13 - 7 و رسالههای اوّل و دوّم به تیمومأوس. - م.
11.Gnostics: اهل عرفان، معتقد به دانش رازهای روحانی. - م.
12.Apollinarians: پیروان قدیس آپولیناریس، حدود 310 میلادی. - م.
13.Docetae: پیروان فلسفهی دوکتیسم در قرن دوم میلادی، که معتقد بودند عیسی (علیهالسلام) جنبهی مادی نداشته است. - م.
14.انجیل لوقا، باب 1، بندهای 4 - 1.
15.Para - qalo
16. Peri - qluo
17. انجیل یوحنّا، باب 14، بندهای 17 - 15: «اگر مرا دوست دارید، وصایای مرا نگاه دارد و من از پدر درخواست خواهم کرد و او تسلّی دهنده پشتیبان دیگری - (ترجمههای مختلف پَرَکلیت در اناجیل فارسی. - م) به شما عطا خواهد کرد که همیشه با شما بماند. یعنی همان روح راستی (حقّ) که جهان نمیتواند. بپذیرد زیرا او را نمیبیند و نمیشناسد ولی شما او را میشناسید، چون او پیش شما میماند و در شما خواهد بود.» و نیز در همین انجیل، باب 15، بند 26: «امّا وقتی تسلّی دهندهی شما که او را از جانب پدر نزد شما میفرستم بیاید یعنی روح راستی که از پدر صادر میگردد، او دربارهی من شهادت خواهد داد...» - م.
18.انجیل یوحنا، باب 8، بند 58: «عیسی به ایشان گفت: یقین بدانید که پیش از تولّد ابراهیم، من بودهام و هستم. آنها سنگ برداشتند که به سوی عیسی پرتاب کنند...» و نیز همین انجیل، باب 17، بند 5 و جاهای دیگر. - م.
19.انجیل برنابا، فصل 97، بندهای 17 -1 5: «عیسی پاسخ داد: نام او شگفت است، زیرا خود خداوند آنگاه که روانش را آفرید... گفت، ای محمّد، شکیبایی پیشهگیر زیرا من میخواهم بهشت و گروه زیادی از آفریدگان که آنها را به تو میبخشم، بخاطر تو بیافرینم.» (و جاهای دیگر. - م).
20.انجیل یوحنّا، باب 16، بندهای 9 - 8: «وقتی او میآید جهان را برگناه و عدالت (تقوی) و داوری ملزم خواهد کرد (... گوشمالی خواهد داد). و گناه را نشان خواهد داد چون به من ایمان نیاوردند.» - م.
21. عهد عتیق، کتاب دانیال نبی. فصل 7، بندهای 15 - 13: «... و اینک در ابرهای آسمان شخصی مانند فرزند انسان میآمد و ... به حضور صاحب روزهای قدیم آورده شد و به او حکومت و عظمت و مملکت داده شد تا آنکه تمامی قومها و امّتها و زبانها او را خدمت نمایند و حکومت ابدی است که در نگذرد و مملکتش فانی نخواهد گردید.» - م.
22. انجیل یوحنا، باب 16، بندهای 9 - 8.
23.قرآن کریم، سورهی 4، آیات 158 - 158: «وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُواْ فِیهِ لَفِی شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلاَّ اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِینًا - بَل رَّفَعَهُ اللّهُ إِلَیْهِ وَكَانَ اللّهُ عَزِیزًا حَكِیمًا.» - م.
24- همان.
25.Corinthians: اهالی شهر قُرینت در یونان؛ از مراکز و جوامع بزرگی عیسوی قرون اوّلیهی میلادی. - م.
26.Basilidians: پیروان باسیلیدِس، بنیانگذار مکتب عرفان اسکندریه در قرن دوّم میلادی. - م.
27.Corpocratians
28. متأسفانه هنوز موفّق به پیدا کردن این کتاب نشدهایم. - م.
29. انجیل یوحنّا، باب 16، بند 11: «و واقعیّت مکافات به آنها ثابت میشود چون حکمران این جهان محکوم شده است.» - م.
30.انجیل یوحنّا، باب 12، بند 31: «اکنون موقع داوری این جهان است و حکمران این جهان بیرون افکنده میشود.»
31.کرسیها.
32.انجیل یوحنا، باب 16، بند 13: «او که روح حقّ است... شما را به تمام حقیقت رهبری خواهد کرد زیرا از خود سخن نخواهد گفت بلکه فقط دربارهی آنچه بشنود، سخن میگوید و شما را از امور آینده باخبر میسازد.»
بنیامین، داود؛ (1361)، محمد (ص) در تورات و انجیل، ترجمهی فضلالله نیکآیین، نشر نو، چاپ اول.