اصلاحات در دوره پهلوي دوم (1357-1320)
بعد از سقوط پدر مستبد در شهريور 1320، پسر با حمايت دول متفق و نيز عوام فريبي فروغي بقدرت رسيد. البته ابتداي سلطنت او، يعني فاصله زماني 1320 تا 1326 در حقيقت دوران انزواي اوست. زيرا اولا رفتار و شخصيت او تحت تأثير رفتار پدر بود ثانيا به علت بدنامي پدر در زمان حکومتش؛ ثالثا به علت اين که پدرش را به علت آلماني بودنش کنار گذاشتند، او نيز مي ترسيد که دول بيگانه با او نيز چنين کنند، لذا شاه تحت امر آنها و به لحاظ سياسي دخالت نيمه فعال داشت. اما از سال 1330 تا 32 دوران احتياط جايگزين انزواگرايي او شد، بدين معنا که آهسته آهسته وارد صحنه ي سياست داخلي و خارجي شد. با افزايش اختلافات ايران با شرکت نفت ايران و انگليس و تعاقب آن پيروزي دولت وقت در ملي اعلام کردن صنعت نفت با حمايت روحاني مبارز آيت ا... کاشاني و همراهي گروههاي انقلابي و مردم، دول آمريکا و انگليس را به اين نتيجه رساند که بايد از هر ابزار ممکن، ايران را در فهرست منافع خود نگه دارند. لذا طرح کودتاي نظامي را با استفاده از عناصر داخلي مزدور و همکاري سازمان هاي اطلاعاتي و جاسوسي خود به مرحله اجراء درآورند طرحي که مي بايست به مرحله ي اجراء در مي آمد.
بنابراين فاصله ي زماني 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332 در واقع زمان فراهم شدن مقدمات کودتا بود. مرحله ي اول کودتا در تاريخ 25 مرداد صورت گرفت اما ناکام ماند و شاه به خارج فرار کرد. اما موج دوم کودتا در روز 28 مرداد صورت پذيرفت که طي آن حکومت مصدق ظرف چند ساعت سرنگون شد و زاهدي به نخست وزيري رسيد.
2. بعد از کودتا شاه از انزواي سياسي خارج و فعالانه با انتخاب وزيران دست نشانده، سياست داخلي و خارجي را شخصا به دست گرفت.
3. وابستگي هر چه بيشتر وزيران و کابينه هاي تشکيل شده به آمريکا و انگلستان همچون شريف امامي.
بنابراين بعد از کودتا، قدرت تصميم گيري از مجلس به شاه منتقل شد و ساواک به عنوان بازوي امنيتي رژيم تشکيل گرديد. از سويي ديگر سياست موازنه ي منفي از اين تاريخ به سياست موازنه ي مثبت تبديل مي شود. چرا که کنسرسيوم تصويب مي گردد و اسرائيل مورد شناسايي رسمي دولت ايران قرار مي گيرد و از سوي ديگر ايران به عضويت پيمان دفاعي و نظامي بغداد که در حقيقت دنباله ي حلقه ي امنيتي ناتو بود درآمد. آگاهان مسائل سياسي با توجه به اين نتايج معتقدند که کودتاي 28 مرداد نه تنها در داخل ايران سبب مرگ دموکراسي گرديد، بلکه در سطح منطقه نيز سبب تضعيف نهضتهاي آزاديبخش و نيز کاهش آزادي گرديد. شاه بعد از کودتا با هر گونه آزاد انديشي به مخالف پرداخت و با ايجاد سازمان ساواک و نيز ايجاد احزاب دولتي و حذف احزاب مستقل و تعطيلي روزنامه هاي خصوصي عملا سياست خفقان را در پيش مي گيرد.
پس از اين اعلام رسانه هاي وابسته داخلي و غربي با آب و تاب به تبليغ اين اقدام شاه پرداختند و سعي نمودند که در انجام رفراندوم بمنظور تصويب کليات انقلاب سفيد اکثريت قاطعي از مردم را به پاي صندوق آراء بياورند. اما عليرغم تلاشهاي رژيم، بيهودگي تلاشها در خرداد 42، زماني که هزاران تن از مغازه داران، کارمندان، آموزگاران، روحانيون و ساير اقشار عليه شاه به خيابانها ريختند، آشکار شد. فراخواني مردم به راهپيمايي عليه رژيم توسط اصناف، بازاريان، و مهم تر از همه چهره ي مخالف رژيم ستمشاهي، حضرت امام خميني (ره) انجام گرفت.
يکي از نويسندگان غربي تاريخ تحولات ايران در اين باره مي نويسد: «... مرحله ي دوم اصلاحات پس از آنکه تحت فشار محافظه کاران مورد تجديد نظر قرار گرفت، بيشتر به تنظيم سيستم موجود شبيه بود تا تقسيم مجدد ثروت. بنابراين در اکثر آباديها که تحت پوشش مراحل دوم و سوم اصلاحات ارضي قرار گرفت، تعداد کشاورزاني که مي توانستند هزينه زندگي خود را تأمين کنند بسيار از افراد مشابه در روستاهاي مربوطه به مرحله ي اول اصلاحات مذبور کمتر بود. لذا مهاجرت به شهرها چه در سطح کارگران کشاورزي و چه در سطح کشاورزان فقير افزايش يافت.
امام خميني سخنرانيهاي خود را خصوصا در فاصله سالهاي 1334 تا 1341 در انتقاد از رژيم افزايش داد. امام در اين زمان از رژيم به دليل فساد، تقلب در انتخابات، نقض قانون اساسي، سرکوبي مطبوعات و احزاب سياسي، از بين بردن استقلال دانشگاه، ناديده گرفتن نيازهاي اقتصادي بازرگانان، کارگران و دهقانان، تضعيف و نابودي اعتقادات اسلامي مردم، سياست تشويق غربزدگي رژيم، اهداي کاپيتولاسيون به بيگانگان، فروش نفت به رژيم اشغالگر اسرائيل و تشديد مداوم ديوانسالاري دولت به شدت انتقاد و اعتراض مي نمودند. که در نتيجه ي اين افشاگريها و اعتراضات به افزايش انزجار مردم از رژيم و نهايتا قيام پانزده خرداد شد. قيامي که اگر چه رژيم توانست با ماشين تا به دندان مسلح ارتش خود، آن را ظاهرا سرکوب کند، اما هرگز اثرات آن از بين نرفت. جان دي استمپل، وابسته ي سياسي سفارت آمريکا در ايران مي نويسد، اين قيام آغاز همکاري بين دو نوع از مخالفان رژيم شد. نيروهاي غير روحاني و گروههاي مذهبي که 15 سال بعد اين همکاري نزديک، و توسعه يافت و قدرت بيشتر گرفت.
- «با تبليغات و عوام فريبي ها مي خواهند آن را به انقلاب سفيد ملقب سازند. و آن را انقلاب شاه و ملت بنامند و در اين دهه ي سياهي که گذشت جز فقر و ذلت و اختناق، قتلهاي دسته جمعي، تيربارانها و اعدامهاي غير قانوني و انباشتن زندانها از علما، روحانيون و جوانان ملت اسلام چيزي عايد مردم ستمديده ي ايران نگرديد. هتک مقدسات اسلام، کشتن علما و مردم مسلمان در زير شکنجه، هجوم به مدرسه ي فيضيه و دانشگاهها و کشتار فجيع 15 خرداد از ثمرات ديگر اين انقلاب ننگين است. مصونيت بخشيدن به نظاميان آمريکايي و بستگان آنان، خرد کردن حيثيت کشور و بر باد دادن استقلال قضايي و مسلط ساختن غارتگران آمريکا و صهيونيسم بر کليه ي شئون نظامي، سياسي، تجاري، صنعتي، زراعي و بازارها از ديگر نتايج شوم اين انقلاب پر افتخار دستگاه جبار مي باشد. که آن همه جشنها، پاي کوبيها و تبليغات پر سر و صدا به راه انداخته، مبالغ هنگفتي از دسترنج مردم محروم و گرسنه را صرف اين جشنهاي ننگين کرده است.» (2)
- «هدف شاه از انقلاب ادعايي اش وابسته کردن هرچه بيشتر کشور به آمريکا بود. و در اين زمينه اصلاحات ارضي، آمار واردات ساليانه مواد غذايي اين مطلب را به خوبي نشان مي دهد و در روستاها نيز فقر دهقانان به حدي رسيده که دسته دسته به طرف شهرها هجوم مي برند تا با زندگي در زاغه هاي اطراف شهر و دستمزد ناچيز کارخانه ها سد جوع کنند.» (3)
- [انقلاب ادعايي شاه] «انقلابي بودکه موجب سيه بختي ملت شده و مي باشد. انقلابي که جز فلج کردن قواي فعاله ي ملت اثري نداشت. انقلابي که پس از 10 سال خود شاه هم قلابي بودن آن را فاش کرد. انقلابي که مي خواهد فرهنگ استعماري را تا دورترين قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. بايد مخالف اين به اصطلاح انقلاب به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعي محروم شود. علماي اسلام و محصلين و رجال دين و طبقه ي دانشگاهي که با اين اقدام پوسيده دستگاه جور و ظلم و با اين انقلاب رسوا مخالفند يا بي وطن هستند يا بايد به شکنجه گاه بروند و از حقوق اجتماعي محروم باشند. طبقات بازرگانان، زارع و کارگر که در اين 10 سال جز وعده هاي پوچ نديده اند و از اين پس باز وعده ي بيشتري مي شنوند با اين انقلاب سياه لعنتي مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.» (4)
در مقابل نوسازي اقتصادي و اجتماعي شاه در حوزه ي سياسي تن به نوسازي به معناي دادن اجازه به احزاب و گروههاي فشار، ايجاد فضاهاي باز سياسي براي نيروهاي مخالف اجتماعي نداد. شاه همچون پدرش دوستدار قدرت بود. او ارتش را پشتيبان خود مي دانست. به طوري که ظرف چند سال بر شمار نيروي نظامي خود افزود و آن را به پيشرفته ترين سلاحهاي جنگي تجهيز ساخت.
طبق آمار بين سالهاي 50 تا 56 شاه اقدام به خريد 12 ميليارد دلار تجهيز نظامي مي کند. از سويي ديگر سازمان هاي امنيتي، بسيار مورد توجه شاه بود، ساواک با نظارت بر رسانه هاي گروهي سانسور را به شدت اعمال مي کردند و با شيوه هاي مختلف به حذف مخالفان اقدام مي کردند هم چنين شاه با تأسيس حزب دولتي رستاخير عملا بر تسلط خود بر جامعه خصوصا طبقه متوسط و توده هاي شهري و روستايي افزود. در کنار همين اقدامات، رژيم حمله گسترده اي را عليه مذهب و روحانيون آغاز کرد. تاريخ شاهنشاهي جديد 2535 ساله را به جاي تقويم اسلامي به کار برد. زنان به پيروي از الگوي غربي وي نپوشيدن چادر تشويق مي شدند. اين اقدامات نه با سياست هاي اصلاحي همخواني داشت و نه با اعتقادات و شرايط داخلي جامعه ايران. لذا در کوتاه مدت ايران را در آستانه انقلاب قرار داد.
نارضايتي عمومي شديدتر شد و فاصله ي دولت با ملت افزايش يافت. اين وضعيت به همراه سخنرانيهاي افشاگرانه ي امام خميني «ره» انگيزه هاي انقلاب را تقويت کرد.
/خ
بنابراين فاصله ي زماني 30 تير 1331 تا 28 مرداد 1332 در واقع زمان فراهم شدن مقدمات کودتا بود. مرحله ي اول کودتا در تاريخ 25 مرداد صورت گرفت اما ناکام ماند و شاه به خارج فرار کرد. اما موج دوم کودتا در روز 28 مرداد صورت پذيرفت که طي آن حکومت مصدق ظرف چند ساعت سرنگون شد و زاهدي به نخست وزيري رسيد.
نتايج کودتاي آمريکايي آغاز ديکتاتوري 25 ساله ي محمد رضا شاه:
2. بعد از کودتا شاه از انزواي سياسي خارج و فعالانه با انتخاب وزيران دست نشانده، سياست داخلي و خارجي را شخصا به دست گرفت.
3. وابستگي هر چه بيشتر وزيران و کابينه هاي تشکيل شده به آمريکا و انگلستان همچون شريف امامي.
بنابراين بعد از کودتا، قدرت تصميم گيري از مجلس به شاه منتقل شد و ساواک به عنوان بازوي امنيتي رژيم تشکيل گرديد. از سويي ديگر سياست موازنه ي منفي از اين تاريخ به سياست موازنه ي مثبت تبديل مي شود. چرا که کنسرسيوم تصويب مي گردد و اسرائيل مورد شناسايي رسمي دولت ايران قرار مي گيرد و از سوي ديگر ايران به عضويت پيمان دفاعي و نظامي بغداد که در حقيقت دنباله ي حلقه ي امنيتي ناتو بود درآمد. آگاهان مسائل سياسي با توجه به اين نتايج معتقدند که کودتاي 28 مرداد نه تنها در داخل ايران سبب مرگ دموکراسي گرديد، بلکه در سطح منطقه نيز سبب تضعيف نهضتهاي آزاديبخش و نيز کاهش آزادي گرديد. شاه بعد از کودتا با هر گونه آزاد انديشي به مخالف پرداخت و با ايجاد سازمان ساواک و نيز ايجاد احزاب دولتي و حذف احزاب مستقل و تعطيلي روزنامه هاي خصوصي عملا سياست خفقان را در پيش مي گيرد.
انقلاب به اصطلاح سفيد شاه:
پس از اين اعلام رسانه هاي وابسته داخلي و غربي با آب و تاب به تبليغ اين اقدام شاه پرداختند و سعي نمودند که در انجام رفراندوم بمنظور تصويب کليات انقلاب سفيد اکثريت قاطعي از مردم را به پاي صندوق آراء بياورند. اما عليرغم تلاشهاي رژيم، بيهودگي تلاشها در خرداد 42، زماني که هزاران تن از مغازه داران، کارمندان، آموزگاران، روحانيون و ساير اقشار عليه شاه به خيابانها ريختند، آشکار شد. فراخواني مردم به راهپيمايي عليه رژيم توسط اصناف، بازاريان، و مهم تر از همه چهره ي مخالف رژيم ستمشاهي، حضرت امام خميني (ره) انجام گرفت.
يکي از نويسندگان غربي تاريخ تحولات ايران در اين باره مي نويسد: «... مرحله ي دوم اصلاحات پس از آنکه تحت فشار محافظه کاران مورد تجديد نظر قرار گرفت، بيشتر به تنظيم سيستم موجود شبيه بود تا تقسيم مجدد ثروت. بنابراين در اکثر آباديها که تحت پوشش مراحل دوم و سوم اصلاحات ارضي قرار گرفت، تعداد کشاورزاني که مي توانستند هزينه زندگي خود را تأمين کنند بسيار از افراد مشابه در روستاهاي مربوطه به مرحله ي اول اصلاحات مذبور کمتر بود. لذا مهاجرت به شهرها چه در سطح کارگران کشاورزي و چه در سطح کشاورزان فقير افزايش يافت.
امام خميني سخنرانيهاي خود را خصوصا در فاصله سالهاي 1334 تا 1341 در انتقاد از رژيم افزايش داد. امام در اين زمان از رژيم به دليل فساد، تقلب در انتخابات، نقض قانون اساسي، سرکوبي مطبوعات و احزاب سياسي، از بين بردن استقلال دانشگاه، ناديده گرفتن نيازهاي اقتصادي بازرگانان، کارگران و دهقانان، تضعيف و نابودي اعتقادات اسلامي مردم، سياست تشويق غربزدگي رژيم، اهداي کاپيتولاسيون به بيگانگان، فروش نفت به رژيم اشغالگر اسرائيل و تشديد مداوم ديوانسالاري دولت به شدت انتقاد و اعتراض مي نمودند. که در نتيجه ي اين افشاگريها و اعتراضات به افزايش انزجار مردم از رژيم و نهايتا قيام پانزده خرداد شد. قيامي که اگر چه رژيم توانست با ماشين تا به دندان مسلح ارتش خود، آن را ظاهرا سرکوب کند، اما هرگز اثرات آن از بين نرفت. جان دي استمپل، وابسته ي سياسي سفارت آمريکا در ايران مي نويسد، اين قيام آغاز همکاري بين دو نوع از مخالفان رژيم شد. نيروهاي غير روحاني و گروههاي مذهبي که 15 سال بعد اين همکاري نزديک، و توسعه يافت و قدرت بيشتر گرفت.
نتايج خفت بار انقلاب سفيد از نظر امام خميني «ره»:
- «با تبليغات و عوام فريبي ها مي خواهند آن را به انقلاب سفيد ملقب سازند. و آن را انقلاب شاه و ملت بنامند و در اين دهه ي سياهي که گذشت جز فقر و ذلت و اختناق، قتلهاي دسته جمعي، تيربارانها و اعدامهاي غير قانوني و انباشتن زندانها از علما، روحانيون و جوانان ملت اسلام چيزي عايد مردم ستمديده ي ايران نگرديد. هتک مقدسات اسلام، کشتن علما و مردم مسلمان در زير شکنجه، هجوم به مدرسه ي فيضيه و دانشگاهها و کشتار فجيع 15 خرداد از ثمرات ديگر اين انقلاب ننگين است. مصونيت بخشيدن به نظاميان آمريکايي و بستگان آنان، خرد کردن حيثيت کشور و بر باد دادن استقلال قضايي و مسلط ساختن غارتگران آمريکا و صهيونيسم بر کليه ي شئون نظامي، سياسي، تجاري، صنعتي، زراعي و بازارها از ديگر نتايج شوم اين انقلاب پر افتخار دستگاه جبار مي باشد. که آن همه جشنها، پاي کوبيها و تبليغات پر سر و صدا به راه انداخته، مبالغ هنگفتي از دسترنج مردم محروم و گرسنه را صرف اين جشنهاي ننگين کرده است.» (2)
- «هدف شاه از انقلاب ادعايي اش وابسته کردن هرچه بيشتر کشور به آمريکا بود. و در اين زمينه اصلاحات ارضي، آمار واردات ساليانه مواد غذايي اين مطلب را به خوبي نشان مي دهد و در روستاها نيز فقر دهقانان به حدي رسيده که دسته دسته به طرف شهرها هجوم مي برند تا با زندگي در زاغه هاي اطراف شهر و دستمزد ناچيز کارخانه ها سد جوع کنند.» (3)
- [انقلاب ادعايي شاه] «انقلابي بودکه موجب سيه بختي ملت شده و مي باشد. انقلابي که جز فلج کردن قواي فعاله ي ملت اثري نداشت. انقلابي که پس از 10 سال خود شاه هم قلابي بودن آن را فاش کرد. انقلابي که مي خواهد فرهنگ استعماري را تا دورترين قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. بايد مخالف اين به اصطلاح انقلاب به شکنجه گاه برود و از حقوق اجتماعي محروم شود. علماي اسلام و محصلين و رجال دين و طبقه ي دانشگاهي که با اين اقدام پوسيده دستگاه جور و ظلم و با اين انقلاب رسوا مخالفند يا بي وطن هستند يا بايد به شکنجه گاه بروند و از حقوق اجتماعي محروم باشند. طبقات بازرگانان، زارع و کارگر که در اين 10 سال جز وعده هاي پوچ نديده اند و از اين پس باز وعده ي بيشتري مي شنوند با اين انقلاب سياه لعنتي مخالفند، به همان سرنوشت دچار خواهند شد.» (4)
روند توسعه اقتصادي - سياسي در فاصله سالهاي 1356 - 1342
در مقابل نوسازي اقتصادي و اجتماعي شاه در حوزه ي سياسي تن به نوسازي به معناي دادن اجازه به احزاب و گروههاي فشار، ايجاد فضاهاي باز سياسي براي نيروهاي مخالف اجتماعي نداد. شاه همچون پدرش دوستدار قدرت بود. او ارتش را پشتيبان خود مي دانست. به طوري که ظرف چند سال بر شمار نيروي نظامي خود افزود و آن را به پيشرفته ترين سلاحهاي جنگي تجهيز ساخت.
طبق آمار بين سالهاي 50 تا 56 شاه اقدام به خريد 12 ميليارد دلار تجهيز نظامي مي کند. از سويي ديگر سازمان هاي امنيتي، بسيار مورد توجه شاه بود، ساواک با نظارت بر رسانه هاي گروهي سانسور را به شدت اعمال مي کردند و با شيوه هاي مختلف به حذف مخالفان اقدام مي کردند هم چنين شاه با تأسيس حزب دولتي رستاخير عملا بر تسلط خود بر جامعه خصوصا طبقه متوسط و توده هاي شهري و روستايي افزود. در کنار همين اقدامات، رژيم حمله گسترده اي را عليه مذهب و روحانيون آغاز کرد. تاريخ شاهنشاهي جديد 2535 ساله را به جاي تقويم اسلامي به کار برد. زنان به پيروي از الگوي غربي وي نپوشيدن چادر تشويق مي شدند. اين اقدامات نه با سياست هاي اصلاحي همخواني داشت و نه با اعتقادات و شرايط داخلي جامعه ايران. لذا در کوتاه مدت ايران را در آستانه انقلاب قرار داد.
نارضايتي عمومي شديدتر شد و فاصله ي دولت با ملت افزايش يافت. اين وضعيت به همراه سخنرانيهاي افشاگرانه ي امام خميني «ره» انگيزه هاي انقلاب را تقويت کرد.
نتيجه گيري:
پي نوشتها:
1. تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني «ره» ص 272
2. همان منبع، ص 273
3. همان منبع، ص 275
4. تاريخ معاصر ايران از ديدگاه امام خميني «ره» ص 274
/خ