بررسي اسلام گرايي عربستان سعودي

واژه وهابيت به جنبش احيا ديني باز مي گردد که در اوايل قرن هجدهم توسط محمد بن عبدالوهاب در نجد (وسط عربستان) ريشه گرفت. او با تقبيح تحريف اسلام طي قرن ها و افول مجدد جوامع مسلمان به وضعيت جاهليتي که ويژگي شبه جزيره عربستان قبل از پيدايش اسلام بود، نداي بازگشت به توحيد (عبادت انحصاري خدا) و سنت و رفتار اوليه اسلاف پرهيزگار و دين دار (السّلف الصالح) را سر داد. (2) از نظر وي، چاره کار در فرو گذاردن ميراث تفسيري علوم الهي و فقه متعلق به صدها سال
سه‌شنبه، 12 خرداد 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي اسلام گرايي عربستان سعودي
بررسي اسلام گرايي عربستان سعودي (1)
بررسي اسلام گرايي عربستان سعودي


1) وهابيت

واژه وهابيت به جنبش احيا ديني باز مي گردد که در اوايل قرن هجدهم توسط محمد بن عبدالوهاب در نجد (وسط عربستان) ريشه گرفت. او با تقبيح تحريف اسلام طي قرن ها و افول مجدد جوامع مسلمان به وضعيت جاهليتي که ويژگي شبه جزيره عربستان قبل از پيدايش اسلام بود، نداي بازگشت به توحيد (عبادت انحصاري خدا) و سنت و رفتار اوليه اسلاف پرهيزگار و دين دار (السّلف الصالح) را سر داد. (2) از نظر وي، چاره کار در فرو گذاردن ميراث تفسيري علوم الهي و فقه متعلق به صدها سال قبل اسلام، و اتکا به قرآن و سنت (برگرفته از زندگي پيامبر) و اجماع اسلاف پرهيزگار بود. اين عملاً به معني از بنياد برانداختن همه اشکال اسلام ساده و جاافتاده ازجمله صوفي گري، عبادت مقدسات و مذهب شيعه بوده و به مؤمنين مراسم عبادي سخت و زاهدانه اي تحميل مي نمود. (3)
عبد الوهاب در جست و جوي گسترش دعوت خود، متحدي به نام محمد بن سعود، رئيس شهر کوچکي در درعيه (در نزديکي شهر مدرن رياض) يافت. پيمان آنها در سال 1744 بنيان نهاده شد. اين پيمان نه تنها اولين دولت سعودي، (4) بلکه يک نهاد ديني داخلي که توسعه و گسترش عقايد عبدالوهاب به آن واگذار شد را برجسته ساخت. نهاد ديني بعد از چند دهه خودمختاري نسبي به موقعيت دست دوم مبدل شده و امروز غالباً مهر تأييد به تصميمات رسمي زده و براي اعتبار بخشيدن به مواضع سياسي رژيم، احکام ديني صادر مي نمايد. (5) در اين ميان، فتواهايي که حضور نيروهاي خارجي (در سال 1990) (6) و صلح با اسرائيل (در سال 1993) (7) را مجاز اعلام نمود، بيشتر به هزينه کاهش اعتبار اين نهاد تمام شد تا حدي که بسياري از سعودي هاي در حال حاضر به اين نهاد صرفاً به عنوان دنباله و بخشي از رژيم مي نگرند. هنوز نهاد ديني فراهم آورده شده مشروعيت لازم براي حکومت آل سعود بوده و به عنوان محافظ اصول رسمي وهابيت در کشور عمل مي نمايد.
نفوذ وهابيت بسيار فراتر از نقش رسمي نهاد ديني مي رود. از زمان تأسيس دولت (سعودي)، وهابيت فرهنگ، آموزش و پرورش و سيستم قضايي آن را شکل داده است. (8) نتيجتاً، کم و بيش، بر همه تمايلات و جهات اسلام گرايي سني عربستان تأثير گذار بوده است.
2) ريشه هاي متعدد اسلام گرايي عربستان سعودي

گرايش اصلاح گرا: الصحوه الاسلاميه

واژه و اصطلاح الصحوه الاسلاميه (بيداري اسلامي) به جوش و خروش و فعاليت ديني و احساساتي که دانشگاه هاي عربستان سعودي را در دهه هاي 70 و 80 متأثر ساخت، باز مي گردد. امّا ريشه هاي آن عميق تر مي باشد. از دهه 60 به بعد عربستان سعودي به تدريج ارتباطات خود با جهان خارج را گسترش داده درست در زمان سياسي راديکال شدن منطقه، شهروندان خود را در معرض مباحثات سياسي گسترده تري قرار داد. افزون بر اين، رژيم سعودي به تعداد زيادي از جماعت اخوان المسلمين مصرو سوريه که در کشورهاي خود توسط رژيم هاي بعثي و ناصري تحت تعقيب بودند، پناه داد. در اين خصوص يکي از دلايل اين امر، ملاحظات عملي بود و آن اينکه عربستان سعودي به جهت نوسازي سريع منبعث از نفت، نياز فوري به متخصصين کارآزموده داشت. اخوان المسلمين به عربستان آمدند تا نقشي کليدي در امور داري جديد و در حال گسترش به ويژه در آموزش و پرورش يعني جايي که مواد و عناوين درسي مدارس ودانشگاه ها را برنامه ريزي کرده و بخش عظيمي از نيروها و قابليت ها در اين زمينه دارا بودند را ايفا نمايند.
سياست منطقه اي دليل ديگر امر فوق الذکر به شمار مي رفت: رياض از قرائت سياسي اخوان المسلمين از اسلام به عنوان سلاحي در اختلاف سياسي - ايدئولوژيک خود با همسايگان بعثي و ناصري بهره برداري مي نمود. طبق اظهارات يک اسلام گراي سعودي که در آن زمان دانشجو بود، اغلب کتاب هايي که در دهه 70 در کتاب فروشي ها پيدا مي شد، توسط اعضاي اخوان نوشته شده بودند. (9) به همين خاطر است که برخي روشنفکران سعودي تمايل دارند تا در مورد نقش اخوان مصري وسوري در سياسي کردن اسلام سعودي که از تحولات منطقه اي گسترده تري منتج شده بود، اغراق نمايند. (10)
به لحاظ ايدئولوژيک، اسلام گرايان جوان صحوه ترکيبي از ديدگاه هاي و هابي سنتي (عمدتاً در مسائل اجتماعي) و رويکرد مسلمانان امروزي تر اخوان (به ويژه در مسائل سياسي) را در مورد حمايت قرار مي دادند. آنها خود را به وسيله تمايلشان به بحث در مورد مسائل مهم روز، از نهاد وهابيت متمايز مي کردند تا از طريق مباحث ذهني و انتزاعي الهياتي آنها برخلاف همتايان رسمي شان، ديدگاهي باز نسبت به تکنولوژي نوين از قبيل ضبط صوت و نوار کاست که سريعاً ابزار اصلي ارتباطي شان شد، داشتند.
تصرف حرم شريف در مکه در سال 1979 توسط يک شخصيت فرهمند (11) به نام جهيمان العتيبي- که تا حد زيادي در اثر خشم نسبت به هرزگي آشکار اخلاقي خاندان سلطنتي برانگيخته شد- نقطه عطفي در تکوين صحوه بود. رژيم بيش از آنکه از فرصت براي آغاز يک تغيير سياسي و اجتماعي بسيارديرهنگام استفاده کند، نهاد ديني را تقويت کرده و پول و منافع مالي بيشتري را به ارگان هاي مذهبي به عنوان ابزاري جهت فراخواندن منتقدين خود به همکاري ونيز حفظ و تحکيم مشروعيتش، سرازير نمود. نتيجه ناخواسته اين امر تقويت صحوه بود که از حضور قوي و مؤثر خود در بخش آموزش براي بهر برداري از سرمايه هاي فزاينده، استفاده کرد.
روحانيون صحوه به طور روزافزوني در بحث هاي عمومي شرکت مي کردند . آنها موضوعي را بر گرفته و با آن از يک سو ليبرال ها را متهم به تضعيف جامعه سعودي از طريق سکولاريسم (12) مي نمودند و از سوي ديگر نهاد وهابيت را به خاطر فقدان علاقه به مسائل روز و در واقع به طور ضمني به خاطر حمايت بي چون و چرا از رژيم مورد انتقاد قرار مي دادند. در دهه 90، روحانيون با تقبيح شکست دولت در سازگاري با ارزش هاي اسلامي، مقابله با فساد وچاپلوسي ايالالت متحده بيشتر به آن تاختند، در عين اينکه روحانيون رسمي را نيز به خاطر سکوت در برابر موارد مذکور محکوم کردند. معروف ترين وعاظ صحوه که در اواخر دهه 80 برجستگي ظاهر يافتند شامل سلمان العوده، سفر الحوالي، عائض القرني و ناصر العمر بودند.
با اين حال، جداي از وجوه مشترک زياد، وعاظ صحوه يک جبهه واحدي را تشکيل نمي دادند . از ابتدا، تعداد زيادي از جريانات حاشيه اي، برخي نزديک به وهابيت و بعضي ديگر نزديک به اخوان المسلمين وجود داشتند. در ميان اين گروه اخير زير بخش هايي مابين آنچه بناييست ها و قطبيست ها خوانده مي شدند، قرار داشتند. (13) امروزه، چنين تقسيم بندي هايي در مواضع متضاد در خصوص اموري چون روابط با اصلاح طلبان ليبرال، شيعيان يا صوفي ها و گرايش به القاعده با ديگر اسلام گرايان خشونت طلب تجلي مي يابند. (14)

اسلام گرايان معترض

اسلام گرايان معترض(که بعضي از اوقات به عنوان نو سلفي ها مطرح مي کردند). اغلب هم مورد غفلت تحليل گران قرار گرفته و هم با روحانيون صحوه اشتباه گرفته مي شوند. آنها برخلاف اصلاح طلبان صحوه، بر مسائل مربوط به سرنوشت فردي، اخلاقيات و اعمال و مراسم عبادي و ديني که در تقابل با امور سياسي، اجتماعي يا فرهنگي قرار مي گيرند، تمرکز نموده و با مفهوم ملت- کشور مخالف بوده و به دنبال نه تنها تعديل، بلکه از بين بردن آن هستند. (اغلب از طريق پس کشيدن و بعضي وقت ها انقلاب) جايي که اصلاح طلبان در مدارس و دانشگاه ها تسلط دارند، معترضين همه از آموزش رسمي اجتناب نموده و در پي آموزش ديني در هر جايي مي باشند.
با اين حال بحث و گفت و گو از معترضين به عنوان جنبش متشکل اجتماعي و سياسي يک دست و متشابه، درست به نظر نمي رسد. در واقع، نسبت به روحانيون صحوه، در ميان آنها به لحاظ رويکرد و ساختار سازماني، تعدد و تنوع بيشتري وجود دارد. اسلام گرايي معترض سعودي به اشکال مختلف با سازمان و ارگان هايي چون سازمان تحت قيادت جيهمان العتيبي که در سال 1979 حرم شريف مکه را متصرف گرديد ؛ مجامع ريشه داري که نوعا از جامعه کنار کشده و زندگي بسيار محافظه کارانه و تعصب آميز خشکي را اختيار نمودند و دواير مطالعات ديني غير رسمي که هم وهابيت مسجدي ( وهابيتي که در مساجد مستتر است ) و هم آموزش هاي متمرکزدر مدارس و دانشگاه هاي صحوه را رد نمودند ، نمايانده مي شوند .
عيني ترين و سازمان يافته ترين تجلي معترضين جنبش جماعه السليفه المحتسبه بود که در اواسط دهه 70 در مکه نضج گرفت . اين جنبش تا حدودي با الهام از ديدگاه هاي يک عالم و استاد اهل سوريه به نام ناصرالدين الالباني (15) (1999-1909) کليه مکاتب فقهي اسلامي از جمله وهابيت را رد کرد ؛ تا حدي که وارد ميزاني از ارزيابي و قضاوت انساني با تمسک به نقل لفظي حديث ( سنت و رفتار پيامبر ) به عنوان تنها منبع حقيقت دين شد . اگر چه اساسا به مرور زمان عدم توافقات وي با نهاد وهابيت به مسائل عبادي بر مي گشت ، ولي جماعه السلفيه المحتسبه به صورت يک جنبش اعتراضي کالا ناپخته اجتماعي سياسي ظاهر شد که مفسرين اهميت و قدر و منزلت آن را وسيعا مورد غفلت قرار دادند .
اين امر تا حدي با پيامد قيام سال 1979 تشريح گريد که طي آن يک بخش راديکال جماعه السلفيه المحتسبه تحت رهبري جهيمان حرم شريف مکه را متصرف گرديد. او و همراهانش يا اعدام و يا زنداني شدند که منجر به اين گرديد که بسياري جماعه السلفيه المحتسبه را گروهي حاشيه اي، نسبتاً بي اهميت و کم دوام افراطيون نجات بخش (16) دانستند. در واقع، اگر چه اين جماعت به عنوان يک سازمان پس از وقايع مکه ناپديد شد، بخش اعظم عقايد اساسي جهيمان به ويژه انتقاد از فساد اجتماعي و زوال اخلاقي (در نوشته هايش) او را پايدار و برقرار کرد. (17) اهميت تصرف خانه خدا به خودي خود مايه سوء فهم مي شود. در حالي که برخي ازپيروان جهيمان بر اين باور شدند که رفيق جهيمان يعني محمد القحطاني همان مهدي موعود بوده و عمليات مکه موجب پايان جهان مي شود، بسياري به منظور تسريع تغيير راديکال سياسي اجتماعي در آن شرکت نمودند. (18)
در دهه 80 بقاياي جماع السلفيه المحتسبه به کويت، يمن و صحاري شمال عربستان پناهنده شدند. (19) يک دهه بعد، گروه هاي اسلام گراي جوان که خود را طالبان علوم ديني (طلبه علم) مي ناميدند و خود را وارث مستقيم و بلافصل جماعه السلفيه المحتسبه مي دانستند، هنوز يافت مي شدند که به دنبال اين بودند تا در ميان بدوي هاي صحرا رفقا و همراهان جهيمان باشند. آنها با کناره گيري از مساجد و دانشگاه ها، گروه هاي مطالعات ديني در منازل خود تشکيل دادند. (20) اگرچه آنان نوعاً در رياض و اغلب در آپارتمان هاي مشترک زندگي مي کردند، اما به دلايل عملي خود را از جامعه اي که گناه آلود مي دانستند و همچنين از دمل هاي چرکين متعدد آن کنار کشيده بودند. آنها دولت را غير مشروع، صحوه را متمايل به سياست و جهادي ها را غافل از امور ديني مي دانستند.

جهادي ها

ريشه هاي جهاد گرايي فعلي را مي توان در مشارکت هزاران سعودي درجنگ افغانستان عليه اتحاد شوروي (قبل ازفروپاشي) که فعالانه رژيم سعودي در آن زمان آن را مورد تشويق قرار داده و کارهاي آنها را تسهيل مي نمود، رديابي کرد. علاوه بر کمک هاي لجستيکي و مالي که رژيم به مجاهدين آينده ارائه مي داد- براي مثال پروازهاي يارانه اي به پاکستان- نهاد ديني رسمي جنگ در افغانستان را در يک تکليف جمعي (فرد کفايه) براي مسلمانان اعلام کردند. (21) براي اغلب- نوعاً نوجوانان- مشارکت کاملاً سمبليک بود، سفر به افغانستان به ندرت تعطيلات تابستاني تجاوز نموده و بسياري هرگز مرزهاي پاکستان و افغانستان را نمي ديدند. اما براي آنهايي که مي ماندند، تجربه حضور درافغانستان بسيار منقلب کننده بود؛ به نحوي که بخشي از فرهنگ احساسي و تخيلي مقاومت خشونت آميزي شد که در شاخه عربي جنگ مجاهدين افغان رشد کرد.
اين امر دو نتيجه را در بر داشت، اول اينکه، اين جنگجويان يک ديدگاه جهاني بسيار نظامي شده و خشونت آميز را رشد دادند ؛ دوم آنکه ، آنها بيداري سياسي بدوي خود را در خارج از کشور خويش اجرا نمودند. جهادي هاي سعودي با نوعي سياسي شدن رقيق و کمرنگ به افغانستان وارد شدند و اگر دستور کار داخلي يا مبنايي ايدئولوژيک هم براي مخالفت با دولت خودشان وجود داشت، بسيار کم بود. گفتمان آنها و فعاليتشان تقريباً به طور کامل شکل داده شده و به سمت عرضه بين المللي جهت گيري گرديد. نتيجه اينکه آنها تنها ارتباط محدودي با همتايان اصلاح طلب و معترضين خود داشتند. بالعکس، اسلام گرايان مبارز در کشورهايي چون مصر بدواً در کشور خود سياسي شده و از اين جهت يک برنامه سياسي باتمرکز بر داخل تدوين نمودند؛ اگرچه آنها بعداً در افغانستان مشغول به جنگ شدند. (22) همين طور جهادي هاي سعودي در دهه 90 برخلاف همتايانشان از مصر، سوريه و هر جاي ديگر- که مشارکت در جنگ افغانستان برايشان معني خراب کردن همه پل هاي پشت سر را مي داد- واقعاً در سفر در داخل کشور و يا از عربستان به خارج از کشور آزاد بودند. (23) از اين رو آنها يک پايگاه داخلي ايجاد کرده و در موقعيتي بودند که بتوانند بر بازگشت جوانان سعودي به وطن تأثير بگذارند. اين رفت و آمد جهادي هاي سعودي نقش مهمي در دهه 90 و 2000 ايفا نمود.
با پايان يافتن جنگ افغانستان عليه اتحاد جماهير شوروي، يک فرهنگ جهادي بين المللي در ميان بسياري از دواير اسلام گراي سعودي منتشر شده بود، امّا سعودي هاي جوان به خارج شدن از کشور براي آموزش نظامي و مشق جنگي در سراسر دهه 90 به ويژه زماني که القاعده يک کمپ (زيربناي) آموزشي در افغانستان در اواسط دهه 90 تأسيس کردند، ادامه دادند. (24)
مشخص کردن کساني که به اين کمپ پيوستند مشکل است، لذا به نظر مي رسد آنها با يک برنامه سياسي يا عقايد ديني خاص هدايت شده باشند. (25)
در پس اين جريان، دوستان و آشنايان قبلي جهادي ها، آنها را افرادي نابردبار توصيف مي کنند که هرگز نمي توانند پشت ميز بنشينند و کتاب بخوانند، يا متخلفين و از مدرسه اخراج شدگاني که فکر مي کردند درس خواندن مستلزم نوعي روحيه نرم و لطيف است که با حمل سلاح جور در نمي آيد. (26)
اصلاح طلبان و معترضين هر دو در تلاش براي متمايز نمودن خود از آنهايي که به عنوان جهادي مورد اشاره قرار مي دهند، مي باشند. (27) يعني اينکه همان طور که ذيلاً توضيح داده خواهد شد، مواردي از جذب معترضين به جريان جهادي و فعاليت هاي آنها با تکرار فزاينده اي از اوايل 1990 به بعد اتفاق افتاد.

اسلام گرايان شيعه

به رغم عدم دسترسي به اطلاعات قابل اعتماد، شيعيان عربستان کلاً 10 درصد از کل جمعيت کشور را تشکيل مي دهند. آنها د ر منطقه شرقيه، جايي که بيشتر منابع نفتي در آن قرار دارد، متمرکز هستند. از زمان پيوستن اين منطقه به دولت سعودي، شيعيان از اينکه به آنها اجازه داده نشده که آزادانه سرنوشت خود را رقم زنند و همچنين ازاينکه با آنها به عنوان شهروند درجه دوم رفتار مي شود، شاکي بوده اند.
سازمان هاي اسلام گراي شيعه در دهه 70 در منطقه شرقيه شروع به نضج گرفتن کردند، اما روند رشد آنها با انقلاب 1979 ايران تسريع گرديد. هزاران شيعه عربستان که از وضعيت اجتماعي و سياسي خود در خشم بوده و با آن قيام (قيام ايران) تشجيع گرديدند، به رغم منع رسمي، مراسم عاشورا (28) را برپا نمودند. پاسخ شديد متعاقب اين مراسم منجر به درگيري خشونت آميز و انقلابي شد که توسط گارد ملي بي رحمانه درهم شکسته شد. (29) تعداد معدودي از فعالان شيعه در عربستان سعودي باقي ماندند که رژيم، خفقان را بر آنها حاکم کرد. در اواخر دهه 80 اغلب آنها به سوريه، ايران، انگلستان يا ايالات متحده آمريکا گريختند و بسياري از ديدگاه هاي خود را با فاصله گرفتن از الگوي (امام) خميني و تمسک به اصول کثرت گرايي سياسي و دموکراسي، تعديل نمودند. (30) در سال 1993، حکومت سعودي با فعالان تبعيدي به توافقي رسيد که در پي آن بسياري از آنها به کشور بازگشتند. (31) تا اين اواخر آنها پرونده نسبتاً سبکي داشته و چندان در دستور کار قرارنداشتند.

پي نوشت :

1. ICG Middle East Report N 28, can Saudi Arabia Reform Itself? 14 July 2004 pp. 3-4.
2. منظور وي از سلف صالح پيامبر، اصحاب و جانشينان او تا قرن سوم هجري قمري است.
3. Alexei Vassiliev, "The History of Saudi Arabia (London, 2000) and Madawi al Rasheed, The History of Saudi rabia (Cambrige,2002)
4. واژه وهابيت الان بيش از حد مورد استفاده قرار گرفته و عاري از اهميت تحليلي مي باشد و براي تشريح گروه ها (و افراد) مقايسه ناپذير و نامتجانس در راستاي زمان و مکان، تا آنجايي که به يک ديدگاه محافظه کارانه يا سخت گيرانه از اسلام متمسک باشند، به کار مي رود. به گزارش گروه بين المللي بحران مربوط به پاورقي شماره 8 مراجعه شود.
5. معرفي شيخ بن باز به عنوان رئيس نهاد وهابيت در سال 1967، در زمان پادشاهي ملک فيصل (1964-1975)، مي تواند به عنوان نقطه عطفي در پيروي آن از رژيم تلقي گردد.
6. اين اولين حکم در آگوست 1990 چند روز پس از تهاجم صدام حسين به کويت توسط شوراي عالي علما (هيأت کيار العلما) که بالاترين مرجع نهاد ديني وهابيت است، صادر شد.
7. اين حکم توسط خود مفتي اعظم عربستان يعني شيخ بن باز در 13 سپتامبر 1993 اعلام گرديد.
8. وهابيت به هيچ وجه تنها گروه (فرقه) مسمانان در عربستان سعودي نيست. در واقع، جمعيت کشور يکي از متنوع ترين کشورها در خاورميانه را در اين زمينه نشان مي دهد. عربستان سني هايي متعلق به هر چهار مکتب فقهي ، صوفي ها و شاخه هاي مختلف شيعه دارد.
9. مصاحبه گروه بين المللي بحران رياض.
10. الشرق الاوسط، 13 سپتامبر 2002.
11. Charismatic
12. دهه 80 با آنچه به نام بحث نوگرايي (مدرنيسم) ناميده شد، مشخص گرديد که طي آن با گروهي از نويسندگان و شعرايي که خواستار اصلاح سنت ادبي اسلامي بودند و همچنين با صحوه که آنها را متهم به تخريب مباني جامعه سعودي مي نمود، مخالفت شد. براي اطلاع بيشتر به منبع زير مراجعه شود:
Mamoun Fandy, Saudi Arabia and The Politice of Dissent (Baginstoke, 1999) , P.48.
13. بنائيسم و قطبيسم به دو تن از ايدئولوگ هاي اصلي اخوان المسلمين مصر يعني حسن البنا و سيد قطب معطوف است. براي اطلاع بيشتر به منبع زير مراجعه شود:
ICG Middle East Briefing, Islamism in North Africa II:(Egypt's Opportunity, 20 April 2004.
14. مصابه گروه بين المللي بحران- رياض.
15. ناصر الدين الآلباني در سال 1914 متولد شد ويک عالم و استاد سوري آلبانياني الاصل بود که باني مکتبي در تفکر اسلامي شد که حديث را به عنوان تنها مبناي تصميمات ديني مي داند. الآلباني در دانشگاه مدينه در اواخر دهه 50 تدريس نمود اما به خاطر عدم توافق و عدم سازگاري ديدگاه هاي وي با علما و اساتيد سعودي در بسياري از زمينه ها، به ويژه در خصوص مسائل مربوط به مراسم عبادي، مجبور به ترک عربستان گرديد. با اين وجود، او ارتباطات نزديک خود با عربستان سعودي و به خصوص ارتباط با مدينه را تا زمان مرگ خود (1999) حفظ نمود. مصاحبه گروه بين المللي بحران- رياض.
16. منظور گروهي از مسيحيان که معتقد به ظهور مسيح (نجات دهنده) در آخر الزمان هستند.
17. جهيمان درحالي که صحرا زندگي مي کرد يک سري مقالات که به «نامه هاي هفت گانه جهيمان» مشهور گشت و همچنين اشعار بسيار مذهبي را نوشت. وي همچنين سخنراني هاي خود را در نوار کاست ضبط کرد که برخي از آنها هم در عربستان سعودي رواج دارد. مصاحبه گروه بين المللي بحران- رياض.
18. مصاحبه گروه بين المللي بحران- رياض.
19.يکي از کساني که در کويت با نوشتهاي جهيمان آشنا شد ، ابو محمد المقديسي بود که در دهه 90 يک ايدئولوژيک اصلي جريان موسوم به سلفي جهاد گرديد.
20. مصاحبه گروه بين المللي بحران - رياض و جده .
21. عبدالعزيز بن باز مفتي عربستان سعودي در آن زمان، فتوتايي صادر کرد که بر اساس آن جهاد در افغانستان يک وظيفه و تکليف جمعي بود.
22. حتي وقتي که در عربستان سعودي جهادي ها به ندرت با صحوه يا معترضين اسلام گرا در مي آميختند. مصاحبه گروه بين المللي بحران، رياض و جده.
23. تا جايي که آنها در فعاليت هاي مبارزه جويانه داخلي- و با برخي از عناصر بسيار استثنايي مانند اسامه بن لادن- در گير نمي شدند، به ندرت تحت تعقيب قرار مي گرفتند. اين امر را مقامات سعودي خود اعتراف نمودند. براي اطلاع بيشتر به مصاحبه جمال خاشقچي در پايگاه اينترنتي زير مراجعه شود:
http://www.Jamestown.org/image/pdf/tm-002-014-fyinterview.PDF
24. علاوه بر حضور کمپ آموزشي در افغانستان، سعودي ها به عنوان مجاهدين بين المللي درجاهايي چون بوسني وسومالي در اوايل دهه 90 و در چچن در اواخر دهه 90 جنگيدند.
25.هنوز تحليل جامع قانع کنندهاي از انگيزه ها و درونماي سياسي و اجتماعي سعودي هايي که در دهه هاي 80 و 90 به افغانستان رفتند، وجود ندارد.
26. گروه بين المللي بحران، جده.
27. گروه بين الملي بحران، رياض و جده.
28. مراسم عاشوراي امام حسين که شيعيان برگزار مي کنند.
29. Madawi AIRasheed, " The Shia of Saudi Arabia: A Minority In Search of Cultural Authenticity", British Journal of Middle Eastern Studies, Vol.25,n I, 1998.
30. مصاحبه گروه بين الملي بحران، منطقه شرقيه.
31. Fandy, Saudi Arabia And The Politics of Dissent, op,cit.,PP.198-199.

منبع: کتاب اصلاحات سياسي در عربستان سعودي(تاثير بحران عراق در تحولات سياسي عربستان سعودي )




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.