الف) مقدمه
آتش به سبب گرما و حرارتش و برآوردن نیازهای ضروری انسان، نقش مهمی در زندگانی انسان داشته؛ از سوی دیگر همین عنصر، گاه به صورت عاملی مخرّب نیز ظاهر شده است. این دو نقش متضاد، یعنی نقش مثبت و منفی آتش، همواره مورد توجه جوامع ابتدایی بوده است. آتش گاه به عنوان وسیلهای برای تطهیر و پاکی به کار میرود. عبور از میان آتش مادی، امتحانی برای اثبات پاکی و یا وسیلهای برای پاک و پالوده شدن است. زبانهی آتش در برگزیدگان درنمیگیرد و کارگر نمیافتد؛ اما همهی چیزهای بد و شوم را نابود میکند. تنها آن کسی که با آتش تطهیر شده است میتواند داخل بهشت شود. گذشتن از میان آتش، بیهیچ گزند و آسیایی، ثابت میکند که عبور کننده، پالوده و مطهر است.افسانههای مربوط به جوان شدگی با ذوب شدن در آتش، فراوان، و از آن جمله است «قصّهی شاهزادهی سالخورده و دختر شاه جنّیان»؛ رای بِهوَج (1) (رای رایان)، عاشق دختر جوان و زیبایی میشود که دختر شاه پریان است، اما تا پیرمرد پیکر فرتوت خود را واننهاده، جوان نشود، دختر به زناشویی با وی تن درنمیدهد، و پیرمرد برای آنکهتر و تازه شود، باید در دیگ غوطه زند و تن بشوید. سرانجام مرد کهنسال، به قدرت سوزان آتش، پالوده شده، پاک و درخشان میشود.
ققنس (2)، پس از مرگ در آتش جان تازه مییابد، اما با بال و پری رخشان. در این افسانهها، جوانی بدست آمده، غالباً پایدار و ماندگار است. این نعمتی است دنیوی که موجب روشنی و درخشش تن و روان میشود. (3)
آتش همچنین رمز جاودانگی است. بسیاری از قدیسان و راهبان به واسطهی مرگ ارادی در آتش، جاودانگی یافتهاند. خودسوزی ارادی با شادی و نشاط همراه است، زیرا راه نیل به زندگانی متعالیتر است. خودسوزی بیوه زنان از سر نومیدی نیست، بلکه به نیت درک سعادت ازلی و وسیلهی عروج به آسمان است و ممکن است دسته جمعی نیز انجام شود. (4)
به هرحال آتش پدیدهای طبیعی است که بویژه به علت دارا بودن دو خاصیت مهم و اساسی و مؤثر در زندگانی بشر، یعنی نور و حرارت، همواره مورد توجه و عنایت انسانها و بویژه جوامع ابتدایی بوده است. این عنصار برای مردمان نخستین، صورت فوق طبیعی و ماورایی یافت. آنان آتش را موهبتی آسمانی و هدیهای از طرف خدایان میپنداشتند و به دیدهی احترام به آن مینگریستند. وجود افسانهها و اسطورههای بسیار دربارهی آتش و نحوهی پدید آمدن آن و نیز اسطورههایی که آتش از عناصر تشکیل دهنده آن به شمار میرود، نشان دهندهی آن است که این پدیدهی طبیعی و پرستش آن به عنوان موجودی مقدس تقریباً در میان همهی جوامع ابتدایی رواج داشته است.
در ریگ ودا از آتش به عنوان اصل و نطفهی زرّینی که همه چیز از آن نشأت گرفته، سخن به میان آمده و در میان ایرانیان آتش، نماد ایمان و اعتقاد ملی بوده است. در دین یهود نیز یهوه خود را به صورت آتش در بوته (یا درخت) ظاهر ساخت. در یونان نیز هراکلیتوس (5) آتش را ماهیت و جوهر و اصل همهی چیزها میدانست. در روم نیز، دوشیزهای باکره، که نماد پاکی و طهارت بوده، شعلهی فروزان آتش مقدس را به معبد وِستا (6) حمل کرده و در ژاپن و در دین شینتویی، آتش از وصلت ایزانامی (7) و ایزاناگی (8) زاده شده است.
اقوام هند و ایرانی نیز از دیرباز به آتش به دیدهی حرمت و احترام نگریسته و در تعظیم و ستایش آن کوشیده و گاه به آن جنبهی الوهیت دادهاند. هند و ایرانیان از روزگار کهن، آتش را اصل و جوهری میدانستند که در همه چیز و همه جا ساری است. مایهی نظام و قوام عالم وجود است. در آسمان به صورت خورشید و در فضا به صورت آذرخش جلوه میکند و در سنگهای زمین و نیز در نباتات پنهان است و لذا بر اثر برخورد سنگها و همچنین بر اثر ساییده شدن دو چوب به هم آشکار میشود. (9)
عنصر آتش در ایران باستان و در اعتقادات زرتشتیان افزون بر جنبههای آیینی، با آفرینش، کیهانشناسی، فرجامشناسی و نیز داوریها و آزمایشها ارتباط مییابد و در اسطورهشناسی هند و ایرانی نیز نقش بسزایی دارد.
ب) ریشهشناسی واژهی آتش
واژهی آتش در اوستا به صورت آتر (10)، آثر (11)، آتر (12)، آتِرِ (13)؛ در پارسی باستان، آتَر (14)؛ در پهلوی، آتُور (15)، آدوُر (16)، آتَخش (17) و آتش (18)، و در فارسی جدید به صورت آذر به کار فته و در سنسکریت نیز اگنی به معنای آتش است.واژهی آتش همان واژهی آتر اوستایی و پارسی باستان است که به حالت فاعلی یعنى آترش (19) به کار رفته است. بعدها «راء» آن افتاده و به صورت آتش درآمده است. (20) به گفتهی پورداود، آتش یگانه واژهای نیست که در حالت فاعلی به ما رسیده، بلکه از جمله نام دو تن از پادشاهان هخامنشی، یعنیی کوروش و داریوش، نیز از همین قبیل است. اصل این نامها به صورت کورو (21) و داریَواوُ (22) است که در حالت فاعلی علامت «ش» میگیرد و به صورت کوروش (کورش) و داریوش در میآید. (23) اصل و ریشهی واژهی آتِر اوستایی چنان که مری بویس میگوید دانسته نیست. (24) واژهی آثرَوَن (25) یا اَثَئورون (26) یا اَثَئُورُون (27) یا آثوروَن (28) به معنای پیشوای دینی در اوستا بسیار آمده که معادل واژهی اتهرون (29) سنسکریت است. در گزارش پهلوی اوستا این واژه به آسروُک (30) یا آسرَوَن (31) برگردانده شده است. (32)
آثرونت که در پهلوی به صورت آسرونوُمند (33) درآمده به معنای آذرمند یا از آتش برخوردار است. (34) همچنین واژهی آثرَوُ پوثره (35) به معنای آتربان پوریا کسی که فرزندش پیشوای دینی است آمده و در گزارش پهلوی به صورت آسروک (بِنمَن) پُسَر (36) برگردانده شده است. (37)
ج) نگاهی به پیشینهی آتش در میان اقوام هند و ایرانی
عبادت و ستایش آتش و احترام بدان به روزگار کهن و به دوران هند و اروپایی بازمیگردد. در مراسم دینی آنان، آتش بزرگترین عامل بوده است. آریاییان پس از آنکه زندگی چادرنشینی را برگزیدند، هر طایفه یا خانواده، آتشدان مخصوص خود را در کوچ سالیانه حمل میکرد و هنگام سکونت، آتش اجاق (38) یا آتش خانگی (39) را برمیافروخت. چنان که مری بویس، در تاریخ کیش زرتشت، اشاره کرده، از متون برجای مانده نیز از رسوم رایج میان آنان، به خوبی آشکار است که آیین ستایش و احترام گذاشتن به آتش اجاق خانواده حتی پس از تأسیس و برپایی آتشکدهها همچنان به قوت خود باقی ماند. در میان برهمنان هند نیز آتش اجاق به هنگام اجرای مراسم دینی اهمیت و اولویت بسیاری دارد. (40) در هند، آتش تحت نامِ اگنی مورد ستایش قرار میگیرد. صفات و ویژگیها و شخصیت اگنی در هند بسیار شبیه ویژگیها و شخصیت آتر در ایران است که خود نشان دهندهی ریشهی هند و ایرانی آن است. افزون بر آن، اگنی با اِگنیس (ایگنیس) (41) رومی، و اُگنیس (42) لِیتوانی و اُگنی (43) اسلاوی نیز هم ریشه است. (44)صفات متعدّدی برای اگنی برشمردهاند. به گفتهی کای بار، آتش از قدرتهای بزرگ عالم هستی است و همچنین گفتهاند که اصل و مبدأ عالم است، جسم و جان میبخشد و پایهی هر جنبش و حرکتی است. آفریدگار و سرور عالم است که با القاب صانع همه چیز و سرور مخلوقات نیز از آن یاد شده است. این قدرت که جهان را بنیاد میکند، واجد همهی تواناییهای حکمت الهی است. بنیاد زندگانی انسان، حیوان و گیاه است. فروکش کردن و بار دیگر شعله بر کشیدن آتش نماد لزوم نو کردن آفرینش (خلق جدید) است. او را همیشه جوان و بنیانگذار شعایر و مراسم قربانی و کهنترین کاهنان میدانند. اگنی پسر آسمان و زمین، واسطهی خدایان و انسان، پیامبر خدایان، انتقال دهندهی قربانیها و وادارندهی مردم به نیایش خدایان است. اگنی پروردگار همهی گونههای آتش است، خواه آتش آسمانی (خورشید)؛ خواه آتش فضایی (آذرخش، برق) و خواه آتش زمینی، او پیک آسمانی است و به آدمی بسیار نزدیک است و میانجی است میان آفریدگان خاکی و مینویان آسمانی. اگنی نور و خرد است و از نظر هندوان، خود زندگی است. انسان در پرتو این آتش درون، نورانی میشود؛ زیرا صاحب آتش بالقوه است. اگنی با ریته (رته یا ارته) (45) بستگی بسیاری دارد و در همه جا و در همه چیز هست. اگنی راه خدایان است که از آن میتوان به قلههای آسمان رسید. اگنی همانند وایو (46)، همه چیز را احاطه کرده است. داخل هر موجودی میرود و به همه چیز زندگی میبخشد و در تمام موجودات جهان وجود دارد. گرمی خون و حرارق که از فعالیتهای انسان و از جنبشهای مغزی او به وجود میآید؛ و اصلی که موجب رشد و نمو او میگردد... همه و همه از آتش است. آتش در تمام موجوداتِ در حال رشد وجود دارد. هنگامی که چوبها را به یکدیگر بمالند از آنها جرقهی آتش پدیدار میشود. آتش حتی در آب و سنگ نیز هست. هندوان مؤمن همواره امیدوارند که اگنی، زندگانی و خانوادهی آنان را آرامش و ثبات و پایداری و نعمت بخشد. در هند، اگنی با مراسم قربانی نیز ارتباط یافته، تا آنجا که بدون حضور او هیچ قربانی برای خدایان انجام نمیشود و قربانیها را اگنی دریافت میکند. آتش هم در هند و هم در ایران، هستهی مرکزی آیینهای دینی را تشکیل میدهد و حتی، همچنان که گذشت، در هر دو کیش، روحانیِ مأمور نگهداری آتش به یک نام خوانده میشود. (47)
تمامی ویژگیها و وظایفی که برای اگنی برشمردیم به تحوی به آذر نیز نسبت داده شده است. از جمله مهمترین ویژگیهای مشترک آن دو، خاصیت پاک کنندگی و تطهیر و گناهزدایی است.
همچنین اگنی و آذر هر دو با رته و اشه، نظم کیهانی، ارتباط مییابند که شرح داده خواهد شد. شباهتهای میان اگنی و آذر آن قدر زیاد است که برخی حتی پنداشتهاند که اگنی خاستگاه ایرانی داشته است و پیشی گرفتن ایندره (48) را بر اگنی- در دورههای بعد- دلیلی بر این مدعا دانستهاند. (49) از آنجا که اگنی خدای زمینی است، قابل دسترستر است و لذا در قربانیها حضور فعالتری دارد. افزون بر آن، او حکیم، روحانی، پادشاه و نگهدارنده و حامی است. او خدا و پروردگار تمامی قوا و آثار طبیعی و خدای خدایان است. او خدای خانه و خدای قبیله است. اگنی ذاتاً از زمین است، غذای او هیزم و هدیهی او روغن و کره است. در ایران نیز آتش، صورت زمینی آتش آسمانی است. هر دو با بدیها و پلیدیها مبارزه میکنند. آتش در ایران باستان با انگره مینیو (50) و اژی دهاک (51) (اژدها) میجنگد. (52) زرتشت بعدها به آتش جنبهی اخلاقی و معنوی داد. اما دین زرتشتی بسیاری از عقاید قدیمی را حفظ کرد. در این آیینها آتش نقش مهم و بسزایی را دارد و مورد خطاب مستقیم قرار میگیرد. (53)
به هرحال چنان که برخی اظهار داشتهاند، هر کجا آتش باشد اگنی هم هست و اگر پای گونهای از آتش در میان نباشد، اگنی را نیز نمیتوان یافت. به گفتهی الدنبرک: «در آغاز برای آتش قائل به روح یا جان شدند و نامش را اگنی گذاشتند... همینگونه استنتاج را میتوان بر آذر، ایزد مذکر ایرانی (که فرض بر این است که نامش از اسم خنثای آذر مشتق شده است) نیز تعمیم داد. هم آذر و هم اگنی، به نظر میآید، در آغاز مظهر آتش اجاق بودهاند؛ آتشی که همیشه در خانههای مردم روشن است نه در آسمانها».
اگنی که همخانه، دوست، نگهبان، خدمتکار و ارباب مردم است، دشمن زورمند دیوهای تاریکی و سرماست. به گفتهی مری بویس، اندیشههای تجریدی و متعالی مربوط به این ایزد حاصل تأمل و تفکر موبدان دربارهی نقش آتش در مراسم آیینی و رابطهی میان عنصر آتش و خورشید فروزان آسمانهاست و از آنجا که برآمدن و نشستن خورشید را براساس نظم رته/ اشه متصوّر بودند، طبیعی بود که آتش را نیز با نیروهای کیهانی مرتبط بدانند. با این همه چنانچه او میگوید، آذر ایرانی برخلاف اگنی هندی صاحب انبوهی از القاب و صفات اغراقآمیز نیست. این تفاوت، چه بسا ناشی از اثرات بازدارندهی تعلیمات اخلاقی زرتشت بر افسانه سازی است. در حالی که رغبت و شوق هندوان به شاخ و برگ دادن، بویژه در مورد اگنی، حد و مرز نمیشناسد. (54)
از دیگر شواهدی که بر پیشینهی کهن آیین نیایش آتش دلالت میکند ارتباط آتش با میترهی (55) هندی و میثرهی (56) ایرانی است. میتره که از ایزدان آریایی قبل از زرتشت است با اشه/ ارته و نیز با خورشید و در نهایت، با آتش ارتباط مییابد. در ایران باستان، میثره ایزد پیمان، دشمن همیشگی «دروج» یا هر پیمان شکنی است. لذا این ایزد به عنوان نگهبان اشه مورد توجه است. در وداها دربارهی میتره آمده است: «میترا چشم برهم نمینهد و مواظب روابط آدمیان است.» شاید به همین علت با خورشید ارتباط مییابد، زیرا خورشید نیز از صبح تا شام بی آنکه چشم برهم بگذارد از بالای سر مردم مواظب و مراقب یک یک آنهاست. پیوستگی میان این ایزد و خورشید، ظاهراً از آنجا ناشی شد که قائل به ارتباط میان میثره و آتش بودند. به گفتهی مری بویس: « هم از منابع ایرانی و هم از منابع هندی چنین برمیآید که رسم باستانی این بوده است که برای استحکام پیمانها در حضور آتش به میتره سوگند میخوردند. خواه این آتش اجاق و آتشدان باشد که بیآن زندگانی میسر نبود و خواه آتش خورشید در آسمان که بر زمان و فصلها مسلّط بود و جلوهی رته/ اشه به شمار میرفت. از اینجاست که آتش را نمایندهی میتره دانستند و این ایزد با عنصر آتش بستگی یافت و هم در ایران و هم در هند به عنوان ایزد آفتاب ستایش شد.» (57)
د) آتش در اعتقاد زرتشتیان
بخش نخست: متون اوستایی
هرچند پیشینهی آتش به قبل از زندگانی و حیات زرتشت برمیگردد، زرتشت با اخذ و اقتباس آن بدان جنبهی اخلاق و معنوی بخشید، به نحوی که با یکتاپرستی او منافاتی نیافت و آن را علامت و نشانهی زندهای از پاکی و طهارت دانست. با احترام و توجه به آتش، انسان متوجه قدرت و وجود راستی و پاکی و لزوم یاری و پشتیبانی و تقویت آن میشود. به نظر زرتشتیان توجه آنان به آتش دلیل بر آتش پرستی نیست، بلکه نظیر توجه مسلمانان به قبله و احترام مسیحیان به صلیب است. اما چون آتش عنصری زنده است و اگر بدان توجه نشود خاموش شده و میمیرد لذا بهتر میتواند به عنوان مظهر و نمونهی چیزی مورد تجسم قرار گیرد و از این روست که توجه و احترام به آن در اساس پرستشها و آیینهای دینی زرتشتیان ریشهی عمیق دوانیده است. (58)در این بخش نخست نظری اجمالی به سیر تحول تاریخی معنا و مفهوم آتش خواهیم افکند و پس از آن به نقش آتش در موضوعات کیهان شناختی، آفرینش، آیینهای دینی، بویژه قربانی و تطهیر و نیز فرجامشناسی و معادشناسی خواهیم پرداخت. در بحث نخست بیشتر به آثار و متون دینی زرتشتی توجه خواهد شد.
1. گاهان:
در متون دینی زرتشتی، نخستین بار در گاهان یا گاتها (گاثهها)، در اهونودگاه (اهونَوَدگات) از آتش سخن به میان آمده و در بیشتر موارد به همراه اشه از آن یاد شده است. در گاهان هشت بار نام آذر آمده، اما در تمامی موارد، اشارهای به هویت ایزدی آتش نشده، بلکه بیشتر با اشه، مظهر نظم کیهانی ارتباط یافته و از آن نیرو و توان گرفته است.ای مزدا! تو با گفتار [خود و به] زبانِ خویش، ما را بیاگاهان از آنچه به هر دو گروه خواهی بخشید و از آن به روزی که دستیاری «اشه» و «آذر» مینوی خود نوید دادی و از آن فرمانی که فرزانگان راست، تا من همهی مردمان را به گرویدن [به دین تو] فراخوانم. (59)
همچنین درهاتِ 31 بند 19 آمده است:
به [گفتار] کسی گوش فرا دهید که به «اشه» میاندیشد؛ بدان فرزانهای که درمان بخش زندگی است، [بدان کسی که] در گفتار راستین، توانا و گشاده زبان است.
ای مزدا اهوره!
با آذر فروزان خویش، واپسین جایگاه هر دو گروه را آشکار کن.
ای مزدا هوره!
در پرتو «اشه»، « آذر» نیرومند ترا خواهانیم که جاودانه و تواناست و دوستان را پیوسته آشکارا یاری میرساند و آزار و گناه دشمنان را در چشم برهم زدنی نمایان میکند. (60)
با توجه به آنچه به نقل از گاهان آورده شد، آذر در این سرودها بیشتر جنبهی اخلاق و دینی دارد. آذر، دارای صفات بلندی چون: مینویی، فروزان، نیرومند، دارای گرما و یاری رسانندهی زرتشت و دیگر مؤمنان و اشونان است. آتش در این سرودها هم با اهوره مزدا نسبت مییابد و هم با اَشَه. آذر، نیرو و توان اهوره مزدا و تجلّی صفت قدرت و اسم قادر او و یکی از قوای پر توان عالم کبیر است. اهوره مزدا از طریق اشه و اذر، جاودانه و تواناست، اما نیرومندیاش از «اشه» و به تعبیری مظهر اسم قادر اهوره مزداست. افزون بر آن، نزد او نماز نیز گزارده میشود که به تعبیری خواندن اهوره مزدا به اسم قادر است.
در یکی از سرودهای گاهان (یسنه 6:47)، در کنار سپنته مینیو (61) و آرمیتی نیز از آن یاد شده است.
2. یسنهها:
در یسنهها بیش از دیگر بخشهای اوستا از آذر یاد شده، و حدود پنجاه بار نام آن آمده است. در این بخش از سرودهای کهن، آذر، نسبت اَشَوَن یافته و نیز با عناوینی چون «اشه نژاد»، «آذر اهوره مزدا»، « مزدا آفریده»، و «پسر اهوره مزدا» از آن یاد شده و مورد خطاب مستقیم قرار گرفته که نشان دهندهی وحدت ذاتی او با اهوره مزداست. همچنین از سایر آتشها و دیگر آذران و نیز اقسام آتشها سخن به میان آمده است. در این متن، آتش واسطةالفیض و طریق نیل به سعادت و وسیلهی قُرب و نزدیکی به اهوره مزداست و حتّی مایهی خوشی اهوره مزدا و یاری رسانندهی اَشونان و گشایش و پناه دهنده و نعمت بخش است و به آن هدیه و پیشکش تقدیم میشود مورد ستایش واقع میگردد.آذر پسر اهوره مزدا!
خشنودی ترا ای آذر پسر اهوره مزدا، ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین
آذر اهوره مزدا! ای آذرِ اهوره مزدا!
تو همهی آتشها، کوه «اوشیدَرِن» یِ مزدا آفریده و بخشندهی آسایش اَشَه... خشنودی شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین. (62)
نوید [ستایش] میدهم. ستایش بجای میآورم اردیبهشت و آذر اهوره مزدا را. (63)
نوید [ستایش] میدهم. ستایش بجای میآورم ترا ای آذر، پسر اهوره مزدا و همهی آذران را. (64)
از دیگر نکات شایستهی ذکر آنکه آذر در این سرودها به یکی از قوای اهوره مزدا و یا یکی از صفات و اسمای آن تبدیل شده و نیز حکم شفیع را نیز به خود گرفته است.
3. یشتها:
در یشتها حدود دوازده بار از آذر نام برده شده است. در این سرودها، آذر همراه با اردیبهشت و بهمن (وهمن یا وهومنه) و ایزد دامویش اوپَمَن (65) آمده است. او همچنین هدایت کننده است: و هر «آن کسی را که مهر دروج (66) نباشد، به راه راست رهنمون» میشود. (67) آذر در این سرود باستانی همراه با بهمن و اردیبهشت، از فرستادگان و پیکهای سپنته مینیو است. مهمترین وظیفهی او در این سرود مبارزه با اَنگرَه مینیو و جنگ با اژیدهاک است.4.هادخت نسک و ویسپرد:
در هادخت نسک فقط یک بار از ستایش « آذر اهوره مزدا» سخن به میان آمده است. (68) در ویسپرد (69) نُه بار از آذر یاد شده و القاب و عناوینی چون «ای اشون»، «ای رَدِ اَشونی»، «رد بزرگوار» به او نسبت داده شده است: «ای آذر اهورهمزدا! ای اشون! ای رد اشونی! ترا میستاییم.» (70)نکتهی قابل ذکر در این سرود آن است که از «ایزدان آذرنژاد» و «درست کرداران آذر نژاد» سخن گفته شده است: «اینک آذر پسر اهوره مزدا را میستاییم. ایزدان آذر نژاد را میستاییم. درست کرداران آذر نژاد را میستاییم.» (71) افزون بر آن گله و رمهی دادهی آذر نیز مورد ستایش قرار گرفته است. (72)
5. خرده اوستا:
پس از یسنهها، خرده اوستا دومین منبع کهنی است که در آن از اقسام آتش سخن به میان آمده است. (73) همچنین از آذر با صفت مهمترین ایزد خوب کُنش یاد شده است که برایش نماز میگزارند و او یاری دهندهی زرتشت در مقابل دروند است. (74) در این سرود- در آتش بهرام نیایش- و البته پیش از آن در یسنهها از ارتباط آن با ایزد نریوسنگ یاد شده است. (75)ای آذر اهوره مزدا! کوه ریوند مزدا آفریده، فرّ کیانی مزدا آفریده، آذر اهوره مزدا، ای اشون ارتشتاران! ای ایزد فرّهمند! ای ایزد درمان بخش! ای آذر اهوره مزدا با همهی آتشها! ای ایزد نریوسنگ، آذر نافهی شهریاری! شما را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین! (76)
6. وندیداد (77):
در وندیداد بیشتر به آیینها و احکام دینی که به نحوی با آتش مرتبط است، اشاره شده و، آتش هرچند همچنان قداست خود را حفظ کرده و پسر اهوره مزدا به شمار آمده، به جنبههای مادی و طبیعی آن نیز توجه شده است. از حرمت آتش فروزان و پرهیز از توهین به آن و آلوده کردن آن و نیز مجازات توهین کنندگان به آن سخن به میان آمده است.افزون بر آن، صفات مرکبی نیز با واژهی آتش ساخته شده است که عبارتاند از: «آتشداد»، «آتشتبار»، «آتشزاد»، «آتشبوم». در این سرود زرتشتی به نحوی از آتش یاد میشود که جایگاه خاص آن را در خانه نشان میدهد و یادآور آتش خانگی است. (78) به گفتهی مری بویس، در اوستا، اصطلاحی برای آتشکده نیامده، اما در وندیداد، اثری که در دورهی پارتیان، گردآوری و تألیف شده، به آیین معبد آتش، توجه شده است. (79)
بخش دوم: آتش نزد هخامنشیان، پارتیان و ساسانیان
از آنجا که هدف این تحقیق متون دینی زرتشتیان است، لذا به اختصار مطالبی در این باره ذکر خواهد شد. مری بویس، ایران شناس برجستهی معاصر، به تفصیل در این باره تحقیق کرده و در مقالهی آتش در ایرانیکا بیشتر به بحث دربارهی آتش در دورهی هخامنشی و ساسانی پرداخته و از دیگر جنبههای مهم این پدیدهی دینی چشم پوشیده است. او دربارهی تقدس آتش در دورهی مادها و هخامنشیان گاه با تردید سخن گفته، اما در نهایت گفته است، گمان میرود که مادها و پارسها آتش را پرستش و ستایش میکردهاند. در الواح عیلامی، اسمهای مقدس فراوانی که با واژهی «آتر» ترکیب یافته دیده میشود. از آن جمله است: آترپته (80)، یعنی محافظت شده با آتش؛ آتربانو (81)، یعنی دارندهی درخشش آتش، و آترداته (82)، یعنی آتش داد، و نیز آترفرنه (83)، یعنی از آتش بخت یافته.از جملهی ایزدان مربوط به آتش که در اوستا از آن یاد شده، نریوسنگ، ایزد کهن ایرانی نیایش است که از طریق آیینهای روحانی خانوادگی با آتش، تداعی میشود. این ایزد در الواح عیلامی به صورت نریشنکه (84) درآمده است. (85)
بحث آتش در دورهی هخامنشی، بیشتر با مبحث آتشدان و معبد آتش پیوند خورده است. به گفتهی بویس، در مقالهی «آتش» در ایرانیکا، بقایای معابد آتش که در پاسارگاد یافت شده مربوط به زمان کوروش کبیر (حک 530-559 ق. م) است، و به احتمال یکی از آنها در بردارندهی آتش خانگی شاه بوده است. این آتش بسیار مقدس و بلندمرتبه بوده و با عنوان آتش پادشاهی و سلطنت او تا پایان حکومت وی میسوخته است. در دورهی هخامنشی، معابد آتش، و عبادت و پرستش آن تمامی قلمرو آنان را در برگرفته بود. (86) همو میگوید در این آتشدانها آتش را در بلندی، برابر با کمر آدمی میانه قد، میشد افروخت تا پادشاه بتواند موقرانه به آتش نماز کند. احتمالاً از چنین آتشی، مهرهی مادی برگرفته نمیشد و روحانیان دربار، به این نیت از آن پرستاری میکردند تا به آن نماز برده شود. برخی از غربیان، این آتشدانها را «محراب آتش» خواندهاند که البته آتشدان زرتشتی معنایش آن محرابی نیست که سکوی نسبتاً بلندی باشد که روی سطح صاف آن، برای معبودی قربانی کنند، بلکه پایهای است که سر آن خالی است، تا آتش در سطحی بالاتر قرار گیرد. به هرحال کوروش کبیر و دیگر شاهان هخامنشی آتش اختصاصی داشتند که همیشه همراهشان بوده و چون از کاخی به کاخی نقل مکان میکردند، میبایستی همراه آنان برده میشد. (87)
اینکه گفتهاند ایرانیان در مرگ شاه آتش مقدس ملّی را خاموش میکردند (88)، به احتمال منظور آتش مخصوص شاه مرده و یا شاید مربوط به زمان تسلط اسکندر و سپاهیان او بوده است، زیرا به گفتهی دیودورس سیکولوس (89)، هنگامی که اسکندر مراسم تشییع جنازه و خاکسپاری دوستش هفیستیون (90) را انجام میداد همهی ساکنان آسیا میبایست آتشی را که پارسیان مقدس میشمردند خاموش میکردند. (91) هرودوت (92) نیز آتش را در شمار خدایانی نام میبرد که هخامنشیان بدان قربانی تقدیم میکردند. این مطلب نشان دهندهی آن است که آتش نزد آنان تا مرتبهی الوهیت پیش رفته است. همچنین گفتهاند که آتش جاودانی و مقدس در دستهای باشکوه حمل میشد و پس از آن مغان میآمدند و سرود سنتی را میخواندند. دربارهی اینکه آیا آتش در جلوی سپاه و دستهی نخست حمل میشده است یا نه، میان نویسندگان یونانی اختلاف نظر است. به گفتهی گزنفون (93)، برندگان (حاملان) آتش به دنبال ارابهی دسته میروند، حال آنکه کورتیوس (94) معتقد است که آتش در صدر همراهان و پیشاپیش ارابه برده میشد. (95)
چنان که گزنفون اشاره میکند، کوروش کبیر هنگامی که بابل را فتح کرد، زئوس را با عنوان جلوه و نام دیگر اهوره مزدا و هستیا (96) را با عنوان ایزد آتش اجاق مورد نیایش و ستایش قرار داد. به گفتهی او: «کوروش با نخستین اشعهی بامدادی، روحانیان را که مغ نام دارند، احضار کرد و فرمان داد به شکرانهی عنایتی که خدایان مبذول داشتهاند، برایشان قربانی کنند.» «برای هستیا و زئوس خدا و دیگر ایزدانی که مغان نام بردند، قربانیها کرد.» البته باید یادآور شد که گزنفون، کوروش را همواره در حال نیایش به درگاه «زئوس» خدای نیاکانش [نیاکان گزنفون] نشان میدهد. (97)
وجود بقایای آتشدان از دورهی داریوش اول یا داریوش کبیر (حک 486-522 ق.م) نشان از پرستش و ستایش آتش در آن عصر دارد. در معابد باقی مانده از عهد هخامنشی، آتش مقدس، آتش همیشه فروزان با چوب، در آتشدانی روی پایهای بلند، از نوع آتشدان پاسارگاد میسوخت. آتشدان در اتاق درونی و محراب مانند، قرار داشت، و پرستار روحانی آن را از هرگونه آلودگی و ناپاکی مصون میداشت. روحانی، پرستاری و پذیرایی از آتش مقدس را با همان آیین کهن آتش اجاق انجام میداد. هر روز در اوقات معین، سوخت و بخورات همراه با نیازی از حیوان قربانی شده و نیایش به آتش پیشکش میشد. آتش معبد، همانند آتشی بود که از زمان کوروش کبیر در کاخ شاه شاهان، در آتشدان بلندی میسوخت و برای کاری مصرف نمیشد، و با نیایشهای روزانه، تقدّس مییافت. بعدها آتش را در مکانی همگانی نهادند و مؤمنانی که از طهارت لازم برخوردار بودند و به اصطلاح وضو داشتند میتوانستند در حضورش نیایش کنند. نماز ویژهی آتش که هنوز در آتشکدهها خوانده میشود، شامل اشعار اوستایی باستانی، خطاب به آتش اجاق، همراه با اشعارگاثایی است که خود زرتشت، خطاب به آتش، یا برای آتش سروده است.
کرتیوس روفوس، که در اواسط سدهی اول میلادی تاریخ اسکندر را از منابع کهن جمع آورده است، دربارهی جنگ میان داریوش سوم (حک 330-334 ق. م) با سپاه اسکندر میگوید: « پیشاپیش سپاه، در محرابهای سیمین آتشی میبردند که این مردم آن را جاویدان و مقدس میدانستند. مغها که در اطراف آتش بودند، سرودهای ملی میخواندند.»
به گفتهی بویس این نخستین باری است که گفته میشود در پیشاپیش سپاه ایران آتش میبردهاند. آتش مورد نظر، با اخگر آتش معبد مقدس، آذر ورثرغنه (98) [بهرام]، روشن شده بوده و به عنوان تندیسی مقدس، حمل میشده است. این رسم که در دورهی ساسانیان نیز وجود داشت در سدهی چهارم (ق م) پایهگذاری شده بود. (99)
نکتهی شایان ذکر در این دوره، ارتباط ایزد میثره با آتش است. به گفتهی کورتیوس، داریوش سوم، زمانی که دستههای سرباز خود را پیش از جنگ بازرسی میکرد، از خورشید، میثره و آتش درخواست کرده بود که بدانها جرأت و شجاعت بخشند. (100) این مطلب نشان دهندهی آن است که در این دوره، ایزدان آریایی قبل از زرتشت به طور جدّیتر مطرح شدند و آتش نیز به صورت یکی از ایزدان درآمد.
در دورهی پارتیان نیز آتش، همچنان قداست خود را حفظ کرد. استرابو (101) دراین باره میگوید: «بویژه قربانیهایی به آتش و آب پیشکش میکنند؛ نخست، تکههای چوب خشک بدون پوست که به آنها چربی میمالند را، تقدیم میکنند و سپس آنها را می افروزند، روغن زیتون رویشان میریزند و برای تند و تیز کردن شعله از دمیدن خودداری میکنند و به جای آن بادبزن به کار میبرند، و آنهایی را که آتش را در تماس با دم خود و چیزی از مرده یا کود حیوانی قرار بدهند، به قتل میرسانند.» (102)
به گفتهی مری بویس، پارتیان معبد آتش را «آتروشَن» (103) (به ارمنی اَتروُشَن) (104) مینامند که به معنی مکان برافروختن آتش است. همچنین آتش بسیار مقدس را «آذر ورهران» (105) میخواندهاند. (106) در دورهی ساسانی، بویژه جنبهی پدیدارشناختی و آیینی آتش از اهمیت افزونتری برخوردار گردید. از آنجا که آنان پیش از آن از نگهبانان و محافظان آتش به شمار میرفتند، بدان ارج فراوانی نهادند. هر یک از آنان که به سلطنت میرسید، پشت سکههای رایج تصویر صاحب آتش (یا دارندهی آتش) (107) را حک میکرد. سلطنت هر کدام از آنان با روشن شدن آتش مخصوص او آغاز میشد. در این دوره، بویژه در دورهی شاپور اول (حک 241-272 یا 273م)، آتش و معابد آن به خارج از مرزهای ایران نیز برده شد. خسرو دوم (حک 590-627 م)، معابد آتش بسیاری بنا کرد و دوازده هزار موبد را به خدمت در آنها گماشت. (108)
بخش اعظمی از باور ساسانیان و زرتشتیان این دوره در متون پهلوی بر جای مانده است.
بخش سوم: ادبیات دینی پهلوی
فقط فهرستوار به معرفی منابع این دوره و ویژگیهای آتش در هر یک از آن آثار میپردازیم.1. بُندَهِشن (یا بُندَهِش):
این اثر چنان که از معنای آن- به معنی آفرینش آغازین یا بنیادین- آشکار است، به موضوع کیهانآفرینی و خلقت ارتباط دارد که در آن آتش نقش مهمی ایفا میکند. همچنین از ارتباط اشه وهیشته (اردیبهشت) با آتش سخن به میان آمده است.سدیگر از مینویان اردیبهشت است. او از آفرینش مادی، آتش را به خویش پذیرفت. به یاری و همکاری او آذر، سروش، بهرام و نریوسنگ داده شدند، بدان روی که در سروش پاسبانی کند. چون خاموش شود، از بهرام به سروش، از سروش به آذر، از آذر باز به اردیبهشت پیوندد، تا دیوان را توانِ میراندن نباشد. (109)
با توجه به مطالبی که نقل شد به نظر میرسد که در این کتاب، میان آتش مادی و آذر به عنوان ایزد تمایز برقرار و آتش زمینی نمودی از آتش آسمانی تصوّر شده است. تیره و دودآلود شدن آتش به دست اهریمن که در سرودهای بعدی آمده است، نیز این نظریه را تأیید میکند:
اهریمن اندیشید که همهی آفریدگان هرمزد را از کار افگندم جز کیومرث... پس بر آتش آمد. دود و تیرگی را بدو درآمیخت. (110)
اردیبهشت را به گیتی آتش خویش است، آنکه آتش را رامش بخشد یا بیازارد، آنگاه اردیبهشت (از او) آسوده یا آزرده بود. او را همکار آذر، سروش و بهرام است. (111)
در بندهشن همچنین دربارهی چگونگی آتش و اقسام آن به تفصیل سخن گفته شده و نقش آن هنگام مرگ و در آخرت ذکر گردیده است:
چون مردم درگذرند، سه شب روان به نزدیک تن، آن جای که او را سر بود، نشیند. آن (سه) شب از وزرش دیو و همکاران (وی) بس تازش بیند و پشت همی باز به آتش کند که آن جای افروخته است. از آن روی (است که ) آن سه شب را تا روز آن جای که سر او بود، آتش را به افروزش دارند. اگر آن آتش نیست، پشت باز به آتش بهرام یا آتشانی که پیوسته فروزاناند کند. (112)
2. دینکرد:
در این اثر که در لغت به معنای «تألیف دینی» است، آتش همچون قوا و نیروی اهوره مزدا ظاهر میشود و به زرتشت در ابلاغ رسالتش یاری میرساند.آفریدگار اورمزد چند تن یعنی بهمن، اردیبهشت و آتش مقدس، را به پیامآوری پیش گشتاسب فرستاد، تا گشتاسب شاه و آن فرزانگان را به درستی دین بی گمان کنند (با این پیام که ): پیامبری زرتشت راست است و کام اورمزد این است که گشتاسب دین مَزدَیَسنی را بپذیرد و در جهان رواج دهد. آنگاه آفریدگار اورمزد به آنان یعنی به بهمن و اردیبهشت و نیز آتش مقدس (پسر) اورمزد گفت که: فراز روید، ای امشاسپندان، به خانهی گشتاسب... آن آتش از بالا به سوی پایین روان شد، مانند اسبی که گردونه را میکشد. آتش (پسر) اورمزد با آوای آدمی گفت که: مترس چه نباید بترسی، ای گشتاسب والامقام، اینان فرستادگان و پیامآوران ارجاسبِ برتری جو نیستند که به سوی خانهی تو آمدهاند، مردان ارجاسب نیستند که به سوی خانهی تو آمدهاند تا باج و خراج بخواهند، دزد آزارندهی همگان و پایمال کنندهی (همه چیز) و دزد و راهزن نیستند که به سوی خانهی تو آمدهاند. سه (تن) هستیم که به سوی خانهی تو آمدهایم: بهمن و اردیبهشت و آتش مقدس (پسر) خدا؛ این (دین) برای تو بهترین راه (یافتن) آگاهی و پردانشترین است. اگر دارای بینایی هستی- یعنی ترا اگر دانایی هست- دینِ بِهِ مزدیسنان را بستای که زرتشت سپیمتان خالصانه به تبلیغ آن میپردازد. (113)
در این سرود دو نکته حایز اهمیت است: نخست آنکه از آتش با عنوان پسر اورمزد و فرستادهی او همراه با بهمن و اردیبهشت یاد شده و دیگر آنکه آتش با «آوای آدمی» سخن میگوید که بعداً صورت انسانی به خود میگیرد.
3. گزیدههای زادِسپَرَم:
در این کتاب، نیز همچون بندهشن، دربارهی آفرینش ششگانه، حملهی اهریمن به آتش، اقسام آتش و... مطالی آمده است که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.4. زند و هومن یسن یا زند بهمن یَسن: در این اثر از اقسام و انواع آتش سخن گفته شده و مهمترین مطالب آن دربارهی موضوع آخرالزمان و نقش آتش در آن هنگام است.
5. ارداویرافنامه یا اراداویرازنامه:
که در آن هم از «آذرایزد» سخن به میان آمده و هم از آتش مادی که البته مورد قداست و احترام است. در ارداویراف نامه، تصویری از پاداش کسانی که به آتش نیکی کردهاند و نیز تصویری از نتیجهی عمل گناهکاران و آنان که به آتش بی احترامی روا داشتهاند، آمده است.6. روایت پهلوی:
در این اثر برخی از احکام دینی در ارتباط با آتش نقل و همچنین برخی از انواع آتش نام برده شده است. مهمترین مطالب آن دربارهی فرستادن آتش به روی زمین و صورت مادی دادن به آن است. افزون بر آن، مطالبی نیز دربارهی آتش افروختن، مواظبت کردن از آن و آیینهای مربوط به آن آمده است.7. شایست ناشایست (شایست نشایست):
این اثر چنان که از عنوان آن آشکار است به مباحث شرعی و احکام دینی اختصاص دارد و در این ارتباط مطالبی نیز دربارهی آتش آمده است.با توجه به مطالبی که تاکنون طرح شد، دانستیم که آتش در دین زرتشتی از جهات و جنبههای مختلف، بویژه از نظر وجود شناختی و پدیدارشناختی اهمیت بسیار دارد. آتش را در دین زرتشتی از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد که مهمترین این جنبهها عبارتاند از:
1. آتش و اهوره مزدا.
2. جایگاه آتش در کیهانآفرینی و آفرینش.
3. بستگی آتش با اشه و خورنه.
4. ویژگی تطهیر و پاک کنندگی آتش.
5. آیینهای مربوط به آتش.
6. انواع و اقسام آتش.
هـ) وجود شناختی و پدیدارشناختی آتش در دین زرتشتی
1. آتش و اهوره مزدا
آتش در گاهان همچون یکی از قوای اهوره مزدا و نیرو و توان او تصوّر شده و نسبتهای «مینوی»، «فروزان» و جاودانگی یافته است. اما در دیگر بخشهای اوستا، هم آفریدهی مزدا، و هم پسر او و به تعبیری هم ذات با اهوره مزدا به شمار میرود و گاه صفات اهوره مزدا را به خود میگیرد و به یاری دهندهی اشونان تبدیل میشود و تحت عنوان «ایزد» مورد ستایش قرار میگیرد و دعای ویژهای تحت عنوان «آتش نیایش» به آن اختصاص مییابد؛ و حتی با عنوان بزرگترین ایزدان و ایزد خوب کنش مورد ستایش قرار میگیرد و بدو نماز برده میشود. آذر در یسنهها و سرودهای بعد از آن مورد خطاب قرار میگیرد و همچون اهوره مزدا از او طلب رضایت و خشنودی میشود. او پاداش میدهد و نعمت و فزونی میبخشد و در روز بازپسین دستگیر دوستان و اشونان است. از او گشایش، زندگی دراز، دانایی، زبان شیوا، روان هوشیار، خرد فراوان و فراگیر و نابود نشدنی، دلیری مردانه، فرزندانی رسا و کاردان، دین گستر، کشورپرور، انجمن آرا، نیکاندیش و از تنگنا رهاننده بخش که خانمان و روستا و شهر و کشور و نام و آوازهی کشور را افزایش بخشند، طلب میشود. افزون بر آن، بخشایندهی کامروایی، پاداش نیک، نام نیک و زندگی خوش است. نکتهی مهم و قابل توجه آن است که در برخی سرودها، آتش همراه با بهمن و اردیبهشت، قوای سهگانه و تثلیثی را تشکیل میدهند که شبیه تثلیثِ سه صفت علم، قدرت و حیات در کلام اسلامی است (114) و شاید روشنایی آتش و واسطهی خلق بودن آن، اشارهای باشد به ظهور صفتِ حیات اهوره مزدا بویژه آنکه از سریان او در عالم سخن به میان آمده است. بنابراین، میتوان گفت که آتش تجلّی وجودی و همچنین تجلّى شهودی اهوره مزدا و واسطهی فیض است که بدون وجود او آفرینش و ظهور تجلّیات اهوره مزدا و آفرینش گیتی ممکن نیست. به همین دلیل فقط اوست که مناجاتها و هدایا را به بارگاه اهوره مزدا میرساند و از طریق او میتوان به قرب اهوره مزدا نایل شد. آتش زمینی که در اصل نمودِ ظهورِ مادی آذر آسمانی است، دارای دو ویژگی نور و روشنایی و حرکت و پویایی است. نور و روشنایی او رمز حیات؛ و حرکت و پویایی او به سوی بالا، رمز کمالیابی و حرکت به سوی اصل و حقیقت است، و لذا یکی از دلایل تشبیه عشق به آتش در ادبیات عرفانی همین مطلب است. افزون بر آن، آتش، جاودانه و ابدی است؛ زیرا صفت حیات نیز جاودانه و ابدی است. بنابراین، کوشش برای روشن نگاه داشتن دائمی آتش، اشارهای است به این موضوع.در مواردی نیز واسطهی بین مردمان و اهوره مزدا و شفاعت کننده است و مردمان با میانجیگری او به اهوره مزدا نزدیک میشوند. (115) آذر گاه پیامبر و رسول اهوره مزدا معرفی شده است. در گزیدههای زادسپرم، وجرکرد دینی و زراتشت نامه نیز این مطلب آمده است. در گزیدههای زادسپرم چنین نقل شده است: «چون پیام آوریهای گوناگون و سرشت مینویی دین، مطابق با قانون، با گواهی سه امشاسپندِ دارای گفتار برتر، یعنی بهمن و اردیبهشت و آذر بُرزین مهر [یکی از سه آتش مهم در دوران ساسانی] که به صورت گیتی بر گشتاسب و اطرافیان و درباریان ظاهر شدند، به گشتاسب نموده شد، او دین را از زردشت پذیرفت. (116)» در این متن، دو ویژگی برای آذر مطرح شده است: 1) صورت گیتیی یافتن آن، یعنی صورت انسانی پیدا کردن؛ 2) در شمار امشاسپندان درآمدن.
در وجرکرد دینی، زرتشت است که با گشتاسب صحبت میکند و آتش فقط ابزاری است در دست زرتشت و برای اثبات حقانیت او. از جمله ویژگیهای آتش در این کتاب نسوزاندن دست گشتاسب و دیگر درباریان است. اما در زراتشت نامه، آذرگُشنسب نیز به جمع سه نفری افزوده میشود. (117)
اما اگنی خدای آتش هندوان که حدود دویست بار در سرودهای ریگ ودا از آن یاد شده، خود اصل و مبدأ عالم است که جسم و جان میبخشد و پایهی هر جنبش و حرکتی است. آفریدگار و سرور عالم است که با القاب صانع همه چیز و سرور مخلوقات نیز از آن یاد شده است. او دارای دو جنبهی نیرومندی و روشنایی است. واجد همهی تواناییهای حکمت الهی است. بنیاد زندگانی انسان، حیوان و گیاه از اوست. اگنی همچنین به عنوان پسر آسمان و زمین نیز مطرح شده است. او یک کاهن نمونه، واسطهی خدایان و انسان، پیامبر خدایان، انتقال دهندهی قربانیهایی که مردم به خدایان تقدیم میکنند، و وادارندهی مردم به نیایش خدایان است. در ریگ ودا علاوه بر آنکه اگنی همچون خدای خدایان ستایش شده، همانند آذر، میانجی است و به واسطهی او پیشکش پرستندگان پذیرفته و به بارگاه خدایان فرستاده میشود. اگنی پروردگار همهی گونههای آتش است. اگنی آفرینندهی سه جهان و فرمانروای همهی خدایان است. (118)
2. جایگاه آتش در کیهانشناسی (119) (کیهان آفرینی) (120) و آفرینش
نخستین بار در یسنه (سیرآغاز: 2) آفریده بودن آذر یاد شده و نسبت «مزدا آفریده» یافته است. اما مهمترین منبعی که به این موضوع اختصاصی دارد بندهشن است. افزون بر آن، در گزیدههای زادسپرم و روایت پهلوی نیز مطالبی آمده است. در این منابع آتش در شمار آفریدگان اهوره مزداست. او، آتش را از اندیشه و فروغش را از روشنی بیکران آفرید. اورمزد همهی آفریدگان مینو را پیش از درآمدن به صورت گیتی، نخست به شکل «اخگر آتشی » آفرید که این صورت خود برخاسته از روشی بیآغاز و نور ازلی اورمزد است. اهوره مزدا آتش را از دل خویش آفرید و نور آن را از نور ازلی خلق کرد.در برخی از منابع دورهی پهلوی، آتش هفتمین مخلوق از «مخلوقات هفتگانهی گیتی» دانسته شده است. در باور آنان هرچند وجود آتش پیدا و محسوس است، اما چون در همه چیز پراکنده است، لذا در شش آفریدهی دیگر نیز ساری و جاری است. نه تنها تخم و بذر همهی جانداران از آتش است، بلکه آتش در رگ و ریشهی زمین نیز وجود دارد. خشک شدن ریشهی گیاهان در زمستان از سرما و گرمای آب چشمهها در زمستان به این سبب است. این آتش فروزان از روشنایی بیکران که جایگاه اهوره مزداست و در بالای لبهی آسمان قرار دارد، میآید.
چون اهریمن به گیجی از کار بیفتاد... سه هزار سال به گیجی فرو ماند. در آن از کارافتادگی اهریمن، هرمزد، آفریدگان را به صورت مادی آفرید. از روشنی بیکران آتش، از آتش باد، از باد آب، از آب زمین و همهی هستی مادی را فراز آفرید.
چنین گوید به دین که نخستین آفریده همه آب سرشکی بود، زیرا همه چیز از آب بود جز تخمهی مردمان و گوسپندان، زیرا آنان را تخمه، آتش- تخمه است. او نخست، آسمان را آفرید... دیگر آب را... سدیگر، زمین را... چهارم، گیاه را... پنجم، گوسفند را...... ششم، مرد پرهیزگار...، سپس آتش را آفرید (چون) اخگری و بدو درخشش از روشنی بیکران پیوست، آنگونه تنی نیکو (داشت) که آتش را در خور است. (121)
به همانگونه [مانند آفرینش مینوی] نیز آفرینش مادی را به هفت (بخش) آفرید: نخست آسمان، دیگر آب، سدیگر زمین، چهارم گیاه، پنجم گوسفند، ششم مردم، و هفتم آتش که درخشش او از روشنی بیکران، جای هرمزد است. او آتش را در همهی آفرینش چنان بپراکند و فراز آفرید بمانند خانه خدایی (که) چون در خانه شود، اندر هیمه، آتش نهد. (122)
در روایت پهلوی، در ضمن داستان آفرینش آتش و ناراضی بودن آن از وجود گیتی یافتن آمده است:
هرمزد با امشاسپندان انجمن کرد و آتش نیز در انجمن بود و پیش هرمزد و امشاسپندان سر را نگون کرد (=سر به زیر افکند) و گریست... و به هرمزد گفت که: تو ای مهربان، از این جهان پر بدی به گرودمان بیآفت روی و مرا اینجا رها کنی، ما را با بردنی نادرست به خانهی مردمان برند. هنگامی که کدخدا (= صاحب خانه) بخسبد، پس به سرداری من، آفریدگان را به نابودی کشند و از من شعله گیرند و برای دزدیدن خانه به درون خانه برند. سپس مرا بیفکنند و بکشند (= خاموش کنند)... هرمزد وقتی گلهی آتش را شنید، پس به امشاسپندان گفت که: چون آتش بدینگونه شکوه همیکند و من نیز نمیتوانم بدون آتش، آفریدگان را به گیتی دهم کدام را بهتر و سودمندتر میشمارید، که من این مست و گله را بر آتش روا دارم و آفریدگان را به گیتی دهم، یا آتش را به گیتی ندهم تا او را مست و گله نباشد... امشاسپندان گفتند که: اما تو (ای) مزدا! آتش را بستان و به بهرامی در آتشگاه بنشان. همانا او را یاری کنیم آذرگشنسب را با دست خویش گرفت و در آتشگاه به بهرامی نشاند و آذر فرنبغ و آذر برزین مهر را با دست خویش نشاند و بر یک یک آفرین کرد (= دعا کرد) که... روشنی دهنده و نیکی دهنده باشید، و به آتش گفت که: به مردمان نیکی کن در همهی خانوادهها، در همهی دهها، در همهی استانها و در همهی کشورها و ایشان تو را بزرگ دارند... آنگاه نیز آتش با آفرینش مادی خود به گیتی موافقت نکرد تا هرمزد با او پیمان بست و او را به در بهشت پادشاه کرد و گرزی بدو فراز داد و فرمود که: از هر که خشنود نیستی، با این گرز او را به دوزخ افکنید. پس با دادن (=آفریده شدن) به گیتی همداستان شد. (123)
چنان که بویس اشاره کرده در متون پهلوی، آتش همواره هفتمین آفریده به شمار نمیآید. از جمله در فروردین یشت تنها از شش مخلوق صحبت شده، و گفتگویی از آتش در میان نیست. اما همو احتمال داده است که منظور از خورشید و روشنان در آغاز فروردین یشت، آتش است. (124)در اساطیر هندویی نیز اگنی آفریده شده است. او دارای سه تولد است و پس از زاده شدن در آسمان و خورشید، دیگر بار زاده میشود و به عبارتی دیگر، زایش دوم اگنی چون زایش پیوستهی انوار خورشید است، و به تعبیری دیگر همان آذرخش است. سومین تولد اگنی برافروخته شدن آن در مراسم قربانی به دست کاهنان و مردمان است. دود این آتشهای زمینی در آسمان به هیأت ابرها نمایان میشود، بدینسان اگنی پیوسته در جهان حضور دارد و ناظر امور دنیوی و آسمان و دربردارندهی ذات خدایی و روح خانواده و روابط انسان و خداست. (125) در اسطورههای هندویی، نخستین کسی که آتش- یا آتش قربانی- را پدید آورد، ماتریشون (126) بود. به نظر میرسد که ماتریشون در ریگ ودا، صورت تشخص یافتهی آذرخش است که از آسمان به زمین فرو میافتد و آتش سوزاندن قربانی را روشن میکند. (127) اما در اساطیر ایرانی، آتش به وسیلهی هوشنگ کشف شد. (128)
یکی روز شاه جهان سوی کوه *** گذر کرد با چند کس هم گروه
پدید آمد از دور چیزی دراز *** سیه رنگ و تیره تن و تیز تاز
دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون *** ز دود دهانش جهان تیره گون
نگه کرد هوشنگ با هوش و سنگ *** گرفتش یکی سنگ و شد پیش جنگ
به زور کیانی رهانید دست *** جهانسوز مار از جهانجو بجست
برآمد به سنگ گران سنگ خرد *** همان و همین سنگ بشکست خرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ *** دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
نشد مار کشته ولیکن ز زار *** پدید آمد آتش از آن سنگ باز
هر آنکس که بر سنگ آهن زدی *** ازو روشنایی پدید آمدی
3. بستگی آتش با اشه و خورنه
یکی از مهمترین وجه مشترکهای ادبیات دینی هند و ایرانی، ارتباط و بستگی نزدیک آتش با اشه/ رته است. در اوستا نخستین بار در گاهان از بستگی آذر با اشه سخن به میان آمده است و هر دو دستیار اهوره مزدا خوانده شدهاند. در همین سرود، نیرومندی آذر از اشه دانسته شده است (یسنه 43 :4). در یسنهها نیز همواره با اشه وهیشته (اردیبهشت) آمده و حتی نسبت «اشونی» یافته و به آیین اشه هدایا و نذوراتی به او تقدیم شده است و همچنین آن را «اشه نژاد» خواندهاند.در یکی از یسنهها با عنوان «اشونی بخشنده» نیز مورد خطاب قرار گرفته است. او را «اشون» و «رَدِاَشَونی » هم توصیف کردهاند (ویسپرد، کردهی 5:7 و...). آتش تجسم نیروی اشه و مظهر او در این جهان و از آن ایزد اردیبهشت است و چون خاموش شود باز به اصل خود یعنی به اردیبهشت میپیوندد. همچنین گفته شده است که اردیبهشت در این جهان خود آتش است و هر کس که آتش را شاد کند یا بیازارد، اردیبهشت را شاد یا آزرده کرده است. در ریگ ودا نیز به رابطهی ریته با آتش و خورشید اشاره شده و نام آتش بر ریته جای گرفته است. آتش، نگهبان ریته، چشم آن، فرزند و شناسنده و دارندهی آن است و گاه آتش با ریته یکی شناخته شده و آتشدان یزشنگاه، خاستگاه یا زهدان ریته خوانده شده است. (129)
به گفتهی مجتبائی مزداپرستان ایرانی، آتشگاه را «دادگا» ( جایگاه داد) میگفتند و «داد» لفظی است که بر نظام اخلاقی و اجتماعی اطلاق میشود و از این جهت با اشه مترادف است. (130)
خوَرنَه (131) نیز با آتش و اشه ارتباط دارد. خورنه (یا خوره) در اصل با کلمهی خوَر (132) (=خورشید) مربوط است و هر دو از ریشهی اوستایی hvar، ودایی svar، به معنی درخشیدن است. خورنه نیز همچون اشه با آتش بستگی بسیار نزدیکی دارد. نور و گرمی خورشید، خورنه خوانده میشود. خورنه ناگرفتنی در اعماق دریای وروکشه به ایزد اپمنپات، که آتش مکنون در آبهاست، میپیوندد. در مهریشت، خورنه کیانی «آتش فروزان» است. نور آتش و نیز اصل و منبع خورنه از «روشنی ازلی» و «روشنی بی آغاز» است.
خورنهی زرتشت از انوار ازلی به صورت آتش فرود آمد و با آتشی که در خانهی فروزان بود درآمیخت و از آنجا به دغدو پیوست، و سه شبانه روز آن خانه را تابناک ساخت و از آن هنگام تا ولادت زرتشت همواره نور خورنهی او از مادرش ساطع بود. همچنان که آتش در همهی اجزای عالم هستی وجود دارد، خورنه نیز هم به اجرام فلکی، هم به آبها و کوهها، و هم به گیاهان و جانداران تعلق میگیرد. (133)
4. ویژگی تطهیر و پاک کنندگی آتش
آتش دارای خاصیت تطهیرکنندگی و گناهزدایی است و اساساً عنصری است برای تعیین و تشخیص پاکان، یعنی کسانی که میتوانند به ملکوت خدا راه یابند، زیرا زبانهی آتش برگزیدگان را نمیسوزاند. آتشی، که حکما و فرزانگان از میانش میگذرند، تطهیر کننده و زدایندهی آلودگیهاست. آتش گناهان و خطایا را پاک میکند و محو میسازد و شیاطین را طرد میکند و خانهای را که در کانون آن مقام دارد، مطهر میسازد. بنابراین، همواره گذر از میان آتش، امتحانی برای اثبات پاکی و یا موجب پاک و پالوده شدن بوده است. در ایران باستان قضاوتها و دادرسیها نیز گاه با آتش انجام میگرفته و کسی که متهم به جرم و گناهی میشده، مکلّف بوده برای اثبات بیگناهی خود به آزمایشهای سختی که غالباً با آتش برگزار میشده است تن در دهد. از جملهی این آزمایشها عبور از میان آتش بوده است تا اگر گناهکارند، در آتش سوخته شوند و اگر بیگناهاند نجات یابند. ریختن فلز مذاب بر روی سینهی عریان، یکی دیگر از این آزمایشها بوده است. نمونهی این امتحان در داستان سیاوش در شاهنامه (134) و در داستان ویس ورامین آمده است.ویژگی گناهزدایی آتش در رویدادهای پایان زمان با فرجامشناسی و آخرت شناسی زرتشتی نیز ارتباط مییابد. در آن هنگام، آتش همه جا را فرامیگیرد و همهی فلزات زمین گداخته میشوند و همهی مردمان باید از آن بگذرند تا گناهانشان پاک شود. (135) زرتشت نیز در آغاز متحمل چند نوع آزمایش دینی شد. از آتش گذشت، روی گداخته بر سینهی او ریختند و شکم او دریده شد، اما آسیبی ندید. (136)
5. آیینهای مربوط به آتش
همچنان که گفتیم مراسم قربانی همواره با حضور آتش انجام میگیرد و اوست که قربانیها را میپذیرد. به او نذورات و هدایایی نیز تقدیم میشود. در یسنهها از تقدیم زَور و بَرسَم بدان اشاره رفته است. دیگر نذوراتی که به آتش تقدیم میشود، هیزم و بخور است (یسنه 6:3، 21:7). به آتش باید اندوختهای هدیه کرد که او را بشاید (یسنه 1:62 به بعد). آذر به دستهای همهی روندگان مینگرد که برای او چه آوردهاند. خشنودی او در گرو آوردن هیزم و برسم و گیاه هذانئپتا است. پیشکش بردن برای آتش موجب طهارت و پاکی و بخشودگی میشود و یکی از ویژگیهای خوب، مواظبت کردن از آتش است. (137)ای دادار جهان استومند [مادی، گیتی]! ای اشون! چگونه خانه را پاک کنم؟ چگونه خانه را دیگر باره پاک توان کرد؟ اهوره مزدا پاسخ داد: با سه بار شستن تن. با سه بار شستن جامهها. با سه بار خواندن گاهان. با پیشکش بردن نیازی نزد آتش من. با پیشکش بردن برسم دسته بسته و با نیاز بردن آشامیدنی نزد آب نیک. ای سپیمتان زرتشت! پس آن خانه پاک شود و آب و آتش و امشاسپندان بدان خانه درآیند. (138)
هرمزد به زردشت گفت که: این چهار چیز برترین است: هرمزد خدای را نیایش کردن، به آتش هیزم و بوی خوش و زوهر دادن ... (139)
لذا میباید همواره آتش را ارج نهاد و در هر روز سه بار به او پیشکش تقدیم داشت و در روشن و پاک نگهداشتن آن کوشید و از جمله نیکیهایی که در متون دینی پهلوی بر آن تأکید بسیار شده، احترام به آتش است. توهین به آن از بزرگترین گناهان محسوب میشود و موجب مجازاتهای سختی است که در ارداویراف نامه شرح بسیاری از آنها آمده است. (140) در وندیداد، شایست ناشایست، و روایت پهلوی، احترام بسیاری دربارهی نحوهی پاک نگهداشتن و حرمت به آتش و نیز مجازات بی حرمتی به آن ذکر شده است. (141)
همچنان که در یشتها و نیز بندهشن آمده، یکی از ویژگیهای آذر مبارزه با اهریمن و اژدهاست که نماد پلیدی و گناهاند.
6. انواع و اقسام آتش
نخستین بار در یسنهها از انواع و گونههای مختلف آتش سخن به میان آمده است:ای آذر پسر اهوره مزدا! ترا میستاییم. آذر «بِرِزی سَونگهَه» (142) را میستاییم. آذر «وُهوفریانَ» (143) را میستاییم. آذر «اوروازیشتَ» (144) را میستاییم. آذر «وازیشت» (145) را میستاییم، آذر «سپنیشتَ» (146) را میستاییم. آذر نافهی شهریاری ایزد «نریوسَنگ» را میستاییم. (147)
پس از آن، در خرده اوستا در «آتش بهرام نیایش» نیز از «آتش فَرَنبَغ»، «آذر بُرزین مهر»، و «آذرگشنسب» سخن گفته شده است: «آتش بهرام، آذر فرن بغ به یاری برساد.»
آتش بهرام، آذران شهریار پیروز: آذر گشنسب، آذر فرن بغ، آذر برزین مهر و دیگر آذران را که به دادگاه نشانده شدهاند، بزرگی و فر بیفزاید! (148)
از متون دینی پهلوی، در بندهشن، گزیدههای زادسپرم، زند و هوهن یسن و روایت پهلوی از اقسام آتش یاد شده است. در بندهشن، تحت عنوان «دربارهی چگونگی آتش» از آتشهای پنجگانه سخن به میان آمده است که عبارتاند از:
1. آتش برزی سوَنَگهَه (برزی سوه)، نام یکی از آتشهای پنجگانه است که در پهلوی «بلند سوت» (بلند سود) شده و نام دیگر آن «آتش بهرام» است و مهمترین و بزرگترین آتش نزد زرتشتیان است. این آتش نزد اهوره مزدا فروزان است؛ و در بندهشن آمده که این آتش در گرودمان آفریده شده است. در برخی موارد آتش بهرام به «آذر سپِنیشت» نسبت داده شده است.
2. آذر و هوفریانَ، به معنای «دوستار نیکی» و آن آتشی است در تن انسانها و حیوانات.
3. آذر اوروازیشتَ، به معنای «شادمانی بخشندهتر و خوشی دهندهتر» و آن آتش موجود در گیاهان است.
4. آذر وازیشتَ، به معنای «پیش برندهتر و سودمندتر» و آن آتش ابرها و آذرخش است.
5. آذر سپِنیشت (اسپنیشت)، به معنای «مقدستر» و این آتش جهانی است که در پیشگاه اورمزد مشتعل است و در عرش اعلی آفریده شده و تجلّی مادی و زمینی آن آتش سوزان زمینی است. (149)
در خرده اوستا از سه آتش دیگر یاد شده و در بندهشن نیز نام آنها آمده است. این سه در آغاز آفرینش همچون سه فره ایزدی به وسیلهی اهوره مزدا آفریده شدند و به عنوان نمایندگان «اصل مینویی خورنه»، صورت مثالی و نمونهی اعلای کمالات بر روی زمین قرار یافتند.
1. آذرفرنبغ، به معنی دارندهی فرّه ایزدی، که آیت کمالات دینیاری و حافظ طبقهی دینیار است.
2. آذرگشنسب، که نمودار فضایل و هنرهای رزمیاری و نگهبان طبقهی رزمیار است.
3. آذر بُرزین مهر، که جلوهگاه خصلتهای بایستهی دهقانی و محافظ این طبقه است. (150)
امروزه در میان پارسیان، بویژه پارسیان هند، سه نوع آتش وجود دارد: آتش بهرام (ورهرام، ایزد پیروزی نزد ایرانیان قدیم)؛ 2. آتش آدران؛ 3. آتش دادگاه؛ که از آن میان، آتش بهرام از اهمیت بیشتری برخوردار است و با تشریفات خاصی از شانزده آتش مختلف تهیه و تطهیر میشود. این آتش باید پیوسته فروزان نگه داشته شود و با نظارت دایمی موبدان، با چوب خشک و خالص و مواد معطر تغذیه شود. پس از تقدیس و تطهیر آتش بهرام که همراه با تشریفات خاص و طولانی است، آن را با مراسم خاصی در اتاق مخصوص در آتشکده، زیر قبه بر جای خود مینهند یا اصطلاحاً بر تخت مینشانند. از آن پس، فقط موبدانی که دارای درجات خاص دینی باشند اجازهی ورود به آن اتاق و خدمتگزاری آن آتش را دارند. برای نشاندن آتش آدران فقط چهار نوع آتش خانگی کافی است و مراسم تطهیر و تقدیس آن سادهتر از آتش بهرام است. آتش دادگاه تنها از یک آتش به سادگی تهیه و تطهیر و تقدیس میشود. نگهداری این آتش را هر بهدینی میتواند بر عهده گیرد.
آذرو (آذروگ) نیز به نام آتشهای مرتبهی پایین بوده که در جاهای مختلف بر پا میشده است و نیز میتوانسته در آتشکده نیز نشانده شود. اگر این آتش در جای مقدس مخصوص آتش دادگاه نشانده میشد آن را با عنوان مطلق «آتش» میخواندند. (151)
پارسیان هند در 795م در سنجان آتش بهرام را بنیاد کردند و آن را به یاد ایران «ایرانشاه» نامیدند. این آتش تا هفتصد سال در آنجا افروخته بود، اما پس از آنکه سنجان در حدود 870 ق به تصرّف سلطان محمود بیکره (حک 863-917 ق) درآمد، پارسیان آن را در غارها حفظ کردند. آنان پس از سیزده سال، ایرانشاه را به منطقهی پارسی نشین باسنده (152)- واقع در شمال شرقی نوساری (153)- منتقل کردند و چهارده سال بعد آن را به نوساری بردند. در سدهی 12ق/ 18م آن را به اودوادا (154) انتقال دادند. آتش بهرام تاکنون در آنجا روشن است و زرتشتیان ایران و پارسیان هند بویژه در ماههای اردیبهشت و آذر به زیارت آن میروند. ایرانشاه حدوداً تا اواسط سدهی 18 م تنها آتش بهرام پارسیان بود. امّا از آن به بعد حدود هشت آتش بهرام در شهرهای مختلف هند، از جمله بمبئی، نوساری و اودوادا برپا شد. آتش آدران نیز به احتمال نخستین بار در سُورَت برپا گردید. پس از آن، در آغاز سدهی 19م آتشهای آدران و دادگاه در شهر بمبئی برپا شد. (155)
پینوشتها:
1. Rai Behwadj
2. Phoenix
3. نخشبی، ضیاءالدین، طوطی نامه، به کوشش فتح الله مجتبائی و غلامعلی آریا، تهران، منوچهری، 1372ش، ص 61 به بعد؛ نیز نک پیربایار، ژان، رمزپردازی آتش، ترجمهی جلال ستّاری، تهران، نشر مرکز، 1376، صص56-58.
4. پیربایار، ص 22 به بعد.
5. هراکلیتوس، Heraclitus - در مآخذ اسلامی هراقلیطوس- از فلاسفهی بزرگ یونان پیش از سقراط که به واسطهی غموض و ابهام افکارش به حکیم مبهم و به واسطهی جدّی و غمگین بودنش به حکیم گریان معروف شد.
6. Vestā
7. Izānāmī
8. Izānāgī
9. Tarapore, Jamshid C., "Some Aryan Legends of the Origin of Fire, Professor Poure Davoud Memorial, Bombay, 1951, II/P 107-108; Edsman, C. M., "Fire", The Encyclopedia of Religion, ed. Mircea Eliade, New York, 1995, vol V. p. 340, Dhalla, Maneckji Nusservanji, Our Perfecting World.... New York (London), 1930, pp. 316-317.
10. tarā
11. āthr
12. ātr
13. teraā
14. ātar
15. ātūr
16. ādür
17. štaxā
18. štaā
19. štarā
20. Boyce, M., "Ataš", Iranica, London, 1982, Vol III/P 1:
پورداود، ابراهیم، تعلیقات یسنا، تهران؛ همو، تعلیقات وبسپرد، تهران، 1343ش، ص91: انتشارات دانشگاه تهران، 1356ش، صص 125-127هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمهی ژاله آموزگار و احمد تفضلی، تهران، 1368ش، صص 47، 49.
21. Kuru
22 Dārayavau.
23. پورداود، تعلیقات یسنا، ص125.
24. همان، ص 128؛ بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمهی همایون صنعتی زاده، تهران، انتشارات توس، چ دوم، 1376، ص19؛ Boyce, "Ātaš", vol II/P 1.
25. āthravan
26. athaurvan
27. āthaurun
28. athurvan
29. atharvan
30. āsrok
31. āsravan
32. نک پورداود، همان، صص 127-128؛ نیز نک
Duchesne Guillemin, J. "The form of fire", Dr.J.M. Unuvala Memorial Volume, pp. 14-17.
33. āsronomand
34. پورداود، همان، ص 127.
35. āthravoputhra
36.. srok (benman) pusarā
37. پورداود، همان، ص 128؛ نیز قس دوستخواه، جلیل، تعلیقات اوستا، تهران، انتشارات مروارید. چ چهارم، 1377ش، ص894.
38. Garhapatya
39. The domestic fire
40. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ص 217؛ نیز نک هینلز، شناخت اساطیر ایران، ص47.
41. ignis
42. ugnis (ugnis szwrnta = Holy Fire)
43. Ogni
44. Molton, James Hope, Early Zoroastrianism, London, 1913, pp. 69-70; Dhalla, Maneckji Nusservanji, History of Zoroastrianism, Bombay, 1963, p. 221.
45. Rta, Rita, Arta
46. vāyu
47. Dhalla, History of Zoroastrianism, p. 221; id. Our Perfecting..., p. 317; Tarapore, pp. 118-119:
ناس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، تهران، 1345ش، ص 96؛ پیربایار، ص243؛ پورداود، تعلیقات و بسیرد، صص 91-92؛ نیز نک
Zaehner, R. C., The Dawn and Twilight of Zoroastrianism, London, 1975, p. 49.
48. Indra
49. ایونس، ورونیکا، اساطیر هند، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، انتشارات اساطیر، 1373ش، ص25.
50.Angra Mainyu
51. Ažidahāka
52. Crawley, A. E., "Fire, Fire Gods", Encyclopedia of Religion and Ethics, Edinburgh, 1959, VI/P. 28-29.
53. هینلز، صص 47-48؛ نیز نک بویس، مری، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، دیانت زرتشتی، ص156.
54. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ص89-90.
55. Mitra
56. Mithra
57. بویس، همان، صص48-49؛ نیز نک مجتبابی، سید فتح الله، شهر زیبائی افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، تهران، انتشارات انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352ش، صص 47، 57-58؛
Gonda, J., The Vedic God Mitra, Leiden, E. J. Brill, 1972, pp. 37-53 ,...
58. بویس، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، ص156؛ نیز نک
Mehrjibha Nosherwanji Kuka, "Parsis and Fire Worship", Paper on Indo-Iranian and other Subjects, Bombay, 1930, p. 211
59. یسنه 4:31 (اوستا، گزارش جلیل دوستخواه، تهران، انتشارات مروارید، چ چهارم، 1377ش، ص17).
60. یسنه، 4:34.
61. در اوستا سپنت مینیو، در گاهان مینوی مزدا اهوره، افریدگار جهان نیکی و در اوستای جدید، تجسّم شخصی یافته و مترادف اهوره مزدا آمده است.
62. سرآغاز (یسنه): 2.
63. سرآغاز: 11.
64. یسنه، 4:1.
65. دامویش اوپَمَن (داموئیش اوپَمَن)، در پهلوی «دَهم اَپَرپَه مَنشن یَزَتَ» نام ایزدی از یاران و همکاران ایزد مهر است که غالباً از او با صفتهای چیرهدست و دلیر یاد میشود و معنی آن «نفرین نیکوکار و پارسا» است (دوستخواه، ص980).
66. مِهردُروج، در او ستا (میثرو دُروج، به معنی «دروغگوی به مهر»، پیمان شکن، نادرست پیمان و کسی که از راه راستی و درستی و پیمانشناسی پا بیرون بگذارد» (همو، ص1058).
67. مهر یشت، کردهی یکم: 3.
68. هادُخت نسک، فرگرد 13:2.
69. ویسپِرَد، در اوستا «ویسپ رَتو» به معنی ستایش همهی ردان، نام بخشی از اوستای نو.
70. ویسپرد، کردهی 5:7؛ 5:9؛ 5:11؛ 6؛ 3:13؛ 1:24.
71. همان، کردهی 1:16.
72. همان، کردهی 2:19.
73. نک پنج نیایش، (5)، آتش بهرام نیایش، [پازند]، 20 [پازند].
74. سروش باژ [2]: 2؛ آتش بهرام نیایش [5]: 4-6، 17، 20؛ پنجگاه، هاونگاه [1]: 9، رپیتوینگاه [2]: 2، 9 و 12؛ سی روزهی کوچک: 7، 9؛ سی روزهی بزرگ: 7، 9، 2 [پازند].
75. یسنه، 11:17.
76. خرده اوستا، آتش بهرام نیایش [5]: 6.
77. صورت قدیمتر آن ویدیوداد vidaēvadāta است (نک تفضّلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، ص60).
78. و ندیداد، فرگرد 15:3؛ 2:5، 39-41، 46؛ 15:8، 22، 81، 96، 106؛ 2:12؛ 1:14، 6-7؛ 15: 45-48؛ 16: 3-4؛ 18: 18-23، 26، 27، 52؛ 19: 24.
79. بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ج 2، هخامنشیان، ترجمهی همایون صنعتی زاده، تهران، توس، 1375ش، ص 326.
80. (آترپاته) Ātarpata
81. Ātarbānu
82. tardataĀ
83. Ātarfarneh
84. Narišanka
85. بویس، تاریخ کیش زرتشت، هخامنشیان، ص35.
86. Boyce, "Ataš", III/2; Dhalla, History of..., p. 222.
87. بویس، تاریخ کیش زرتشت، هخامنشیان، صص83-85.
88. ویدن گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمهی منوچهر فرهنگ، تهران، آگاهان ایده، 1377، ص223؛ Molton, p. 224.
89. Diodorus Siculus
90. Hephaistion
91. مقایسه شود با ویدن گرن، ص223 Boyce, "Fire", III/2; Dhalla. A History... p. 222.
92. (420-486 ق.م) Herodotus (Herodote)
93. (355-430 ق.م)Xenophon
94. Curtius Rufus
95. ویدن گرن، ص 177.
96. Hestia
97. بویس، تاریخ کیش زرتشت، هخامنشیان، صص217-218؛ ویدن گرن، ص177.
98. بهرام یا وِرِثرَغنَ (در اوستا)، در پهلوی وَرَهران یا وَرَهرام، به معنی زننده یا کشندهی وِرِثرَ، نام ایزد رزم و پیروزی.
99. بویس، تاریخ کیش زرتشت. هخامنشیان، صص324-325، 414؛ 2/Boyce, "Fire", III.
100. ویدن گرن، ص174.
101. Strabo
102. ویدن گرن، ص 250.
103. tarošanā
104. atrušan
105. dur warahrān ā
106. Boyce, "Fire", III/2.
107. fratadar. (موبد آتش).
108. Boyce, "Fire", III/p. 3-4.
109. بُندَهِش «فَرنبَغ داذگی»، گزارنده، مهرداد بهار، تهران، توس، 1369ش، ص49 (بخش4:35).
110. 5: 44-45 (ص 53).
111. 11:168 (ص 112).
112. 199: 200-15 (ص 129).
113. دینکرد. (7)، 74: 79-4.
114. ولفسن، فلسفهی علم کلام، صص136-139.
115. نک، سرودهای گاهان و یسنهها که پیش از این گذشت و نیز جهت اطلاع بیشتر نک
Dhalla, History of Zoroastrianism, p. 223-224: Crawley, "Fire", VI/30;
تفضلی، «آتش»، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 93/1.
116. دینکرد 7، 74: 79-4: گزیدههای زادسپرم، 23:3.
117. وجرکرد دینی، 17: نیز نک آموزگار، ژاله و احمد تفضّلی، اسطورهی زندگی زردشت، تهران، کتابسرای، بابل، 1370ش، ص5، 48، 50-51، 101-103، 145، 155، 166-168، 184.
118. Crawley, A. E., "Fire", VI/P29, Edsman, Carlmartin, "Fire", in Encyclopedia of Religion, ed. Mircea Eliade, New York, 1995, Vol V/P 314-342;
مقایسه شود با ناس، ص96؛ پیربایار، ص243؛ ایونس، ص25-26.
119. Cosmology
120. Cosmogony
121. بُندَهشن، 16: 17-2 (ص39).
122. همان، 33:4؛ نیز نک گزیدههای زادسپرم،25:1، 34: 20: 35: 40، 58؛ تفضلی، «آتش»، 93/1؛. Zaehner, The Teaching..., p. 38
123. روایت پهلوی، ترجمهی مهشید میرفخرائی، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367ش، ص28.
124. بویس، تاریخ کیش زرتشت، ص196؛ تفضلی، همان جا.
125. ایونس، صص25-26.
126. Mātarišvan
127. پیربایار، صص174، 176-177؛ نیز نک مجتبائی، صص76-77؛Tarapore, p.108-112.
128. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش ژول مُل، تهران، سخن، چ دوم، 1370ش، ج1، ص56.
129. دندهشن، 3: 16، 16: 41، 42، 26: 41؛ مجتبائی، صص72-73، 89؛ بویس، تاریخ کیش زرتشت، ص49؛ ناس، صص95-96: هینلز، صص 73-75؛ نیز نک :148 ,135 ,105 .Duchesne-Guillemin, p Jackson, p. 53
130. مجتبائی، ص74.
131. xvarenah
132. əhvar
133. همو، صص 81-87؛ نیز 343/Edsman, V.
134. فردوسی، ج1، ص441-444.
135. گزیدههای زادسپیرم، 12: 11-12، 34: 50، 35: 40: پیربایار، صص 71، 75؛ مجتبائی، 73؛ ,Boyce "Fire", III/1: Edsman, V/343-344
136. دینکرد، 4:7 بند 6 به بعد؛ نیز نک آموزگار، ص48؛ دربارهی نقش آتش و داوری و قضاوت آن در آخرت بین بدان و خوبان نک گاهان، یسنه، 6:47، 9.
137. ارداویراف نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمهی ژاله آموزگار، تهران، شرکت انتشارات معین- انجمن ایرانشناسی فرانسه، 1372ش، ص49.
138. وندیداد، 2:12
139. روایت پهلوی، ص5.
140. ارداویراف نامه، صص 63، 69، 71، 77، 84.
141. وندیداد، فرگرد، 2:5، 39، 41، 46؛ 106:8؛ 6:14، 7؛ شایست ناشایست، 19، 21، 62، 65، 90، 91، 100، 122، 126، 134، 152، 153، 154-156، 179، 184، 210، 213، 243-244.
142. bərəzisavah
143. vohufaryāna
144. urvāzišta
145. vāzišta
146. spəništa
147. یسنه، 11:17
148. خرده اوستا، «آتش بهرام نیایش» 5: مقدمه،20.
149. بندهشن، 123:9 (ص90)؛ مجتبائی، صص 76-77؛ بهزادی، تعلیقات بندهشن هندی، صص254-255؛ بویس، تاریخ کیش زرتشت، هخامنشیان، صص324-329؛ Dahalla, History... p. 62; Jackson, p. 56
150. بندهشن، 9: 124-125 (ص90-91)؛ مجتبائی، صص54، 89-91: بهزادی، ص255؛ راشد محصل، ص22 به بعد.
151. Murzban, M. M., The Parsis in India, Bombay, 1917, p. 392; Boyce, "On the Sacred Fires of the Zoroastrians". BSOAS. 31, 1968, p. 52-68.
تفضلی، « آتشکده»، در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1-98/ 97؛ همو، تعلیقات مینوی خرد، تهران، 1364ش، صص135-136.
152. Bāsanda
153. Naosāe
154. Udwādā
155.Kotwal, F. M., "Some Observations on the History of the Parsi- Mihrs", BSOAS, 1974, p. 667, 667-669; cf.
شهمردان، رشید، پرستشگاه زرتشتیان، بمبئی، 1336 یزدگردی، صص213-214؛ پورداود، ایران شاه، ص23؛ بویس، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، صص141-142.
1. آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورهی زندگی زردشت، تهران، کتابسرای بابل، 1370ش.
2. ارداویراف نامه، به کوشش فیلیپ ژینیو، ترجمهی ژالهی آموزگار، تهران، شرکت معین * انجمن ایرانشناسی فرانسه، 1372ش.
3. اوستا، کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران، مروارید، ج چهارم، 1377ش.
4. ایونس، ورونیکا، اساطیر هند، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، 1373ش.
5. بُندَهش «فرنبغ دادگی»، گزارنده: مهرداد بهار، تهران، توس، 1369ش.
6. بهزادی، رقیه، تعلیقات بندهشن هندی، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1368ش.
7. بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ترجمهی همایون صنعتی زاده، تهران، توس، چ دوم، 1376ش.
8. بویس، مری، تاریخ کیش زرتشت، ج2، ترجمهی همایون صنعتی زاده، تهران، توس، 1375ش.
9. بویس، مری، «دیانت زرتشتی در دوران متأخر»، دیانت زرتشتی، ترجمهی فریدون وهمن، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1349ش.
10. پورداود، ابراهیم، ایران شاه، تاریخجهی مهاجرت زرتشتیان به هند، بیجا، بیتا.
11. پورداود، ابراهیم، تعلیقات ویسپرد، تهران، ابن سینا، 1343ش.
12. پورداود، ابراهیم، تعلیقات یسنا، به کوشش بهرام فرهوشی، تهران، دانشگاه تهران، 1356ش.
13. پیربایار، ژان، رمزپردازی آتش، ترجمهی جلال ستاری، تهران، مرکز، 1376ش.
14. تفضلی، احمد، «آتش»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1367ش.
15. همو، «آتشکده»، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1367ش.
16. همو، تاریخ ادبیات ایران بیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، سخن، ج سوم، 1378ش.
17. همو، تعلیقات مینوی خرد، تهران، توسن، 1364ش.
18. دوستخواه، جلیل، تعلیقات اوستا، تهران، مروارید، ج چهارم، 1377ش.
19. دینکرد (به نقل از آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطورهی زندگی زرتشت...)
20. راشد محصل، محمدتقی، نجات بخشی در ادیان، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1369ش.
21. روایت پهلوی، ترجمهی مهشید میرفخرائی، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1367ش.
22. زند بهمن یسن، به کوشش و ترجمهی محمدتقی راشد محصّل، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370ش.
23. شایست ناشایست (شایست نشایست)، به کوشش و ترجمهی کتایون مزداپور، تهران، مؤسسهی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1360ش.
24. شهمردان، رشید، پرستشگاه زرتشتیان، بمبئی، سازمان جوانان زرتشتی، 1336 یزدگردی.
25. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش ژول مل، تهران، سخن، چ دوم، 1370ش.
26. کای بار، «دیانت زرتشتی» مقالهی اول، دیانت زرتشتی، ترجمهی فریدون وهمن، تهران، 1349ش.
27. مجتبائی، سید فتح الله، شهر زیبای افلاطون و شاهی آرمانی در ایران باستان، تهران، انجمن فرهنگ ایران باستان، 1352ش.
28. تاس، جان بی، تاریخ جامع ادیان، ترجمهی علی اصغر حکمت، تهران، پیروز، 1354ش.
29. نخشبی، ضیاء الدین، طوطی نامه، به کوشش دکتر سید فتح الله مجتبائی و دکتر غلامعلی آریا، تهران، کتابخانهی منوچهری، 1372ش.
30. وجرکرد دینی (به نقل از آموزگار، ژاله، و احمد تفضلی در اسطورهی زندگی زردشت...).
31. ولفسن، هری استرین، فلسفهی علم کلام، ترجمهی احمد آرام، تهران، الهدی، 1368ش.
32. ویدن گرن، گئو، دینهای ایران، ترجمهی منوچهر فرهنگ، تهران، آگاهان ایده، 1377ش.
33. هینلز، جان، شناخت اساطیر ایران، ترجمهی ژالهی آموزگار، احمد تفضّلی، تهران، چشمه، 1368ش.
34. Boyce, M., "Ataš", Encyclopedia of Iranica-, London, New York, 1982.
35. Boyce , M., "On the Sacred Fires of the Zoroastrians", BSOAS (Bulletin of the School of Oriental and African Studies) , vol 3, 1968.
36. Crawley , A.E., "Fire, Fire Gods", Encyclopaedia of Religion and Ethics, ed. James Hasting, Edinburgh, 1959.
37. Dhallah , Maneckji Nusservanji, History of Zoroastrianism, Bombay, 1965.
38. Dhallah . Maneckji Nusservanji, Our Perfecting World, Zarathushtra’s Way of Life, New York (and Bombay), 1930.
39. Duchesne-Guillemin, J., "the Form of Fire", Dr.J.M.Unuvala Memorial Volume, Bombay, 1964.
40. Duchesne-Guillemin, J., Religion of Ancient Iran, Bombay, 1973.
41. Edsman, C.M., "Fire", Encyclopedia of Religion, ed. Mircea, New York, 1995.
42. Gonda , J., The Vedic God Mitra, leiden , E.J Brill, 1972.
43. Jackson , A.V. Williams, Zoroastrain Studies, New York, 1965.
44. Kotwal F.M. , "Some Observations of the History of the Parsi. Mihrs", BSOAS, 1974.
45. Mehrjibha Nosherwanji Kuka, "Parsis and Fire Worship", Paper of lndo Iranian and other Subjects, Bombay, 1930.
46. Moulton, James Hope, Early Zoroastrianism, London, 1913.
47. Murzban, M.M., The Parsis in India, Bombay, 1917.
48. Tarapore, Jamshid C., "Some Aryan Legends of the Origin of Fire", Professor Poure Davoud Memorial, Bombay, 1951.
49. Zaehner, R.C., The Dawn and Twilight of Zoroastrianism, London, 1975.
50. Zaehner, R.C., The Teaching of Maji, London, 1956. منبع مقاله :
صادقی، علی اشرف؛ خطیبی، ابوالفضل؛ (1393)، جشن نامهی دکتر فتح الله مجتبائی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول.