تا سياهي در کاخ شاه
نويسنده:علي اکبر عالميان
پهلوي ها در خدمت بهائيت
در دوران حکومت خاندان پهلوي، نفوذ بهائيان در ساختار سياسي و اجتماعي کشور رشد چشمگيري يافت. اين مسأله در دوره ي حکومت پهلوي دوم به ويژه پس از تثبيت قدرت مطلقه محمد رضا شاه در سال 1332 به شکل روشن تري نمود يافت. در دوره ي سلطنت رضاخان نيز از بهائيت حمايت مي شد؛ اما آن چه در دوران حکومت محمدرضا پهلوي ديده شد، قابل مقايسه با پدر تاجدارش نبود. آغاز حکومت رضاخان با ابتداي رهبري شوقي افندي، جانشين عباس افندي، همراه بود. وي که حساسيت عجيبي به دين و روحانيت داشت، بي ميل نبود تا با حمايت پيدا و پنهان از مذاهب کاذب و وارداتي به مقابله با اساس دين بپردازد و بدين گونه زمينه هاي زشد و ترقي بهائيان به رده هاي بالاي حکومتي فراهم شد. هرچند در دوره ي پهلوي اول حضور بهائيت در عرصه ي سياست و اجتماع آن روزگار چندان علني نبود، اما رگه هايي از حضور آنان کاملاً محسوس بود.
براي نمونه مي توان به انتخاب سرگرد صنيعي بهايي مسلک به عنوان آجودان مخصوص وليعهد محمدرضا پهلوي، اشاره کرد که خود، حاکي از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتي بود. (2) با مرگ رضاخان، وليعهد جوان به پادشاهي رسيد و آرام آرام زمينه هاي رشد بهائيت در همه ارکان جامعه را فراهم کرد.
هويدا به محض آغاز صدارت؛ با سيل انتقادها از سوي عوام و خواص رو به رو شد. در يکي از گزارش هاي ساواک در اين باره آمده است: «سناتور جهانشاه صمصام در پايان جلسه ي روز 1343/11/17 مجلس سنا به سناتور مسعودي با حضور يکي از خبرنگاران جرايد اظهار داشته: حيف است به اين مملکت و ملت، کسي چون هويدا که بهايي است حکومت کند.» (8) دوران نخست وزيري هويدا، دوران رشد سرطان گونه فرقه اي بود که انحراف و اباحه گري را در جامعه ترويج مي کرد.
اين سه و ديگران ...
دايره ي نفوذ بهائيان در ساختار اجرايي ايران در دوران پهلوي دوم، به هويدا، ايادي و ثابتي محدود نبود، بلک اين سه در واقع شاخص ترين ها از ميان صدها بهايي صاحب منصب محسوب مي شدند و عده اي ديگر نيز در رژيم پهلوي صاحب نفوذ بودند. از ثابت پارسال که از اتومبيل شويي در ميدان توپخانه تهران به ثروت افسانه اي دست يافت تا هژبر يزداني، سرمايه سالار معروف که اکنون ضمن تملک چندين جزيره و کارخانه و بانک در شمار ميلياردرهاي معروف دنياست، همگي نفوذ بالايي در ساختار رژيم پهلوي داشتند. هوشنگ نهاوندي (رئيس دانشگاه تهران)، مليحه نعيمي (همسر سپهبد خسرواني) و بسياري ديگر از بهائيان سرشناس، همگي از صاحب منصبان و ذي نفوذان دوران پهلوي دوم به شمار مي آمدند. اين ها همه گوشه اي بسيار کوچک از ابعاد نفوذ اين فرقه ضاله درارکان نظام سلطنتي بود.
وي با اشاره ي غير مستقيم به عبدالکريم ايادي، پزشک مخصوص شاه که يک بهايي متعصب بود، محمدرضا شاه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «پادشاه مملکت بداند که اختيار جان وي در دست يک نفر بهايي است.» در آن سال حسين علا نخست وزير بود. علا که يک بهايي بود، در آن زمان به مسافرت خارج از کشور رفته بود. با سخنراني حماسي مرحوم فلسفي، خشم مسلمانان متوجه بهايي ها شد و افراد اين فرقه ضاله در معرض خطر جدي قرار گرفتند و حتي در برخي نقاط کشور به زد و خورد ميان مسلمانان و بهايي ها منجر شد. رئيس جمهور امريکا و نخست وزير انگليس با نگراني اين جريان را دنبال مي کردند ، طي تلگراف هاي جداگانه اي از حسين علا خواستند تا جلوي اين هيجان عمومي را بگيرد. علا نيز از خارج با شاه تماس گرفت تا جلوي اين کار را بگيرد. در آن دوره، دولت به طور غير رسمي غير قانوني بودن بهائيت را اعلام و مرکز آنان با نام حضيره ي القدس را اشغال و تعطيل کرده بود. اما به محض ارسال لايحه اي مبني بر غير قانوني بودن بهائيت، سردار فاخر حکمت رئيس وقت مجلس شوراي ملي، کارشکني و اعلام کرد که مسأله بهايي ها و جلوگيري از فعاليت آن ها يک مسأله ي مذهبي است و جاي طرح آن در مجلس نيست. اين کار، به التهاب اوضاع افزود، اما پس از مدتي اين التهاب فروکش کرد و لايحه مسکوت ماند. آيت الله بروجردي در نامه اي خطاب به حجت الاسلام فلسفي به سبب مقابله با اين فرقه، تشکر کرد. همچنين در مصاحبه اي با روزنامه ي کيهان درباره ي مسأله ي بهائيان چنين بيان داشت:1. بايد نظم و آرامش در کشور برقرار شود؛ 2. بايد حضيره ي القدس را ويران نمود و ساختمان جديد در تصرف انجمن خيريه باشد؛ 3. کليه ي بهائيان بايد از ادارات دولتي و بنگاه هاي ملي هرچه زودتر طرد شوند.
اقدامات آيت الله بروجردي ، تا حدود زيادي از فعاليت گسترده بهائيان جلوگيري کرد، اما بر اثر فشار سران بهائيت که در لايه هاي حکومت پهلوي ريشه دوانده بودند، و همچنين حمايت امريکا و انگليس از اين فرقه ي ضاله دوباره - هرچند به صورت محدود- فعاليت اعضاي اين گروه شروع شد. ايشان، خود نيز جريان مقابله با فعاليت هاي بهائيان را تعريف و از عدم توفيق کامل در اين مسأله، اظهار تأسف مي کند: «هرگاه با شاه ملاقات کرده ام، تأکيد داشتم که جلوي اين فرقه ي ضاله مضله را بگيرند و او هم وعده مي داد، ولي عمل نمي کرد. تا در يکي از ملاقات ها به او فشار آوردم، گفت: اين کار از من ساخته نيست، بايد شما کمک کنيد. گفتم: من چه قدرتي دارم؛ قدرت در دست شماست. گفت: شما مردم را واداريد که شکايت کنند و به من منعکس شود؛ تا من مستندي براي جلوگيري داشته باشم. من ديدم، نظر بدي نيست؛ از اين رو، از آن به بعد مردم شهرستان ها را وادار به نوشتن نامه هايي عليه اين جريان کرديم. ماه رمضان که فرا رسيد، به آقاي فلسفي گفتيم عليه بهائيان سخنراني کنند. نتيجه ي اين کوشش ها اين شد که شاه، با تمانقليچ را وارد کرد که ساختمان حضيره ي القدس (مرکز بهائيان) را خراب کند، پس از دو سه روزي خبر دادند که اين مرکز را خراب نمي کنيم، بلکه تبديل به کتابخانه مي کنيم. آخر يکي از شب ها آمدند، گفتند: از دربار کسي ملاقات مي خواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت امريکا، از شاه خواسته اند که با اقليت هاي مذهبي کاري نداشته باشيد؛ زيرا ما خود را موظف مي دانيم که امنيت اقليت ها را حفظ کنيم. اگر شما نمي توانيد امنيت آن ها را حفظ کيد، ما درصدد حفظ آن ها باشيم، از اين روي، ادامه ي اين موضوع با حيثيت ما منافات دارد. من هم با کمال تأسف گفتم: قضيه را خاتمه بدهيد که باعث ذلت مسلمانان نگردد؛ لذا قرار شد مرکز بهائيان را تبديل به کتابخانه بکنند. به حسب ظاهر قضيه خاتمه يافت.» (11)
بدين گونه تلاش مجدانه آيت الله هر چند تأثيراتي چشمگير در جلوگيري از روند فعاليت بهائيت در ايران داشت، اما آنان همچنان در نهان به فعاليت خود ادامه مي دادند تا آن که آيت الله بروجردي در فروردين 1340 رحلت نمود و پرچم مبارزه با بهائيت به دست تواناي عالمي ديگر به نام آيت الله سيد روح الله خميني افتاد.
صراحت لحن حضرت روح الله در افشاگري چهره ي سياه اين فرقه ضاله، هراس سران بهائيت را برانگيخت. ايشان در يک برهه با اطلاع از تصميم دولت براي اعزام دو هزار نفر از بهائيان براي شرکت در جلسه بهائيت در انگلستان، اعتراض شديدي به رژيم کردند: «دو هزار نفر با کمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر يک، پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايي داده اند، ارز داده اند، به هر يک هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما؛ چه بکنند؟ بروند در جلسه اي که بر ضد اسلام در لندن تشکيل شده است، شرکت کنند.» (13)
ايشان در برهه اي ديگر ضمن هشدار درباره ي ابعاد نفوذ و سلطه ي بهائيان در ايران، خاطر نشان مي کنند: «... اين جانب حسب وظيفه ي شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي کنم. قرآن کريم و اسلام در معرض خطر است . استقلال مملکت و اقتصاد آن در قبضه ي صهيونيست هاست که در ايران به [صورت] حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت که با اين سکوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملکت را با تأييد عمال خود قبضه مي کنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون ساقط مي کنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن تأييد مي کنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سکوت نمي کند و اگر سکوت کند در پيشگاه خداوند قاهر، مسئوول و در اين عالم محکوم به زوال است.» (14) امام همچنين برخي از اصول اصلاحات شاه را ملهم از تقويم بهائيان دانسته، مي گويند: «شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهايي ها مراجعه کنيد، در آن جا مي نويسد: تساوي حقوق زن و مرد رأي عبدالبها؛ آقايان هم از او تبعيت مي کنند، آقاي شاه نفهميده مي رود بالاي آن جا مي گويد: تساوي حقوق زن و مرد، آقا اين را به تو تزريق کردند، تو مگر بهايي هستي که من بگويم کافر است بيرونت کنند. نکن اين طور ... نظامي کردن زن رأي عبدالبهاء؛ آقا تقويمش موجود است، نگويد نيست، شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه کند از آن هايي که ديده اند و به اين بيچاره تزريق کرده اند که اين را بگو.» (15)
از ديدگاه امام (ره)، بهائيت با سازمان خود در ايران به جاسوسي براي اسرائيل يعني بزرگ ترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و براي شکستن مذهب شيعه و روحانيت به وجود آمده بود. بر اين اساس، مبارزه جدي حضرت ايشان با اين فرقه منحط ادامه يافت. اين مبارزه تا آبان 1343 و زمان تبعيد روح خدا به ترکيه ادامه داشت؛ ولي سوگمندانه بايد گفت که با تبعيد امام (ره)، علماي ديگر هر چند مخالفت هايي با فعاليت اين فرقه ضاله داشتند، اما اين مخالفت ها هرگز به صلابت برخورد آيت الله بروجردي و امام خميني نبود. همين امر موجب رشد سريع بهائيت در تمام ارکان حکومتي نظام شاهنشاهي شد تا اين که در بهمن 1357 با بازگشت امام خميني (ره) ريشه ي بهائيت سوزانده شد و فعاليت اين فرقه ي ضاله به محاق رفت. رژيم پهلوي کمک هاي چشمگيري به رشد و پيشرفت بهائيت کرد و البته همين مسأله سقوط پهلوي دوم را شتاب بخشيد. بهائيت به مثابه ي نقطه ي سياهي در دستگاه پهلوي ها به شمار مي آمد که اين نقطه ي سياه آرام آرام اين رژيم را فرا گرفت و تومار آن را در هم پيچيد.
/خ
اشاره
در دوران حکومت خاندان پهلوي، نفوذ بهائيان در ساختار سياسي و اجتماعي کشور رشد چشمگيري يافت. اين مسأله در دوره ي حکومت پهلوي دوم به ويژه پس از تثبيت قدرت مطلقه محمد رضا شاه در سال 1332 به شکل روشن تري نمود يافت. در دوره ي سلطنت رضاخان نيز از بهائيت حمايت مي شد؛ اما آن چه در دوران حکومت محمدرضا پهلوي ديده شد، قابل مقايسه با پدر تاجدارش نبود. آغاز حکومت رضاخان با ابتداي رهبري شوقي افندي، جانشين عباس افندي، همراه بود. وي که حساسيت عجيبي به دين و روحانيت داشت، بي ميل نبود تا با حمايت پيدا و پنهان از مذاهب کاذب و وارداتي به مقابله با اساس دين بپردازد و بدين گونه زمينه هاي زشد و ترقي بهائيان به رده هاي بالاي حکومتي فراهم شد. هرچند در دوره ي پهلوي اول حضور بهائيت در عرصه ي سياست و اجتماع آن روزگار چندان علني نبود، اما رگه هايي از حضور آنان کاملاً محسوس بود.
براي نمونه مي توان به انتخاب سرگرد صنيعي بهايي مسلک به عنوان آجودان مخصوص وليعهد محمدرضا پهلوي، اشاره کرد که خود، حاکي از احترام و اعتماد رضاخان به بهائيان و ميزان نفوذ آنان در دستگاه دولتي بود. (2) با مرگ رضاخان، وليعهد جوان به پادشاهي رسيد و آرام آرام زمينه هاي رشد بهائيت در همه ارکان جامعه را فراهم کرد.
محمدرضا شاه؛ اسير در دست بهايي ها
موطلايي شهر ما افشا مي کند
پزشکي که چيزي از پزشکي نمي دانست!
سياستمداران با عصا، پيپ و گل ارکيده
هويدا به محض آغاز صدارت؛ با سيل انتقادها از سوي عوام و خواص رو به رو شد. در يکي از گزارش هاي ساواک در اين باره آمده است: «سناتور جهانشاه صمصام در پايان جلسه ي روز 1343/11/17 مجلس سنا به سناتور مسعودي با حضور يکي از خبرنگاران جرايد اظهار داشته: حيف است به اين مملکت و ملت، کسي چون هويدا که بهايي است حکومت کند.» (8) دوران نخست وزيري هويدا، دوران رشد سرطان گونه فرقه اي بود که انحراف و اباحه گري را در جامعه ترويج مي کرد.
مقام ارشد امنيتي؛ حافظ امنيت بهاييت
اين سه و ديگران ...
دايره ي نفوذ بهائيان در ساختار اجرايي ايران در دوران پهلوي دوم، به هويدا، ايادي و ثابتي محدود نبود، بلک اين سه در واقع شاخص ترين ها از ميان صدها بهايي صاحب منصب محسوب مي شدند و عده اي ديگر نيز در رژيم پهلوي صاحب نفوذ بودند. از ثابت پارسال که از اتومبيل شويي در ميدان توپخانه تهران به ثروت افسانه اي دست يافت تا هژبر يزداني، سرمايه سالار معروف که اکنون ضمن تملک چندين جزيره و کارخانه و بانک در شمار ميلياردرهاي معروف دنياست، همگي نفوذ بالايي در ساختار رژيم پهلوي داشتند. هوشنگ نهاوندي (رئيس دانشگاه تهران)، مليحه نعيمي (همسر سپهبد خسرواني) و بسياري ديگر از بهائيان سرشناس، همگي از صاحب منصبان و ذي نفوذان دوران پهلوي دوم به شمار مي آمدند. اين ها همه گوشه اي بسيار کوچک از ابعاد نفوذ اين فرقه ضاله درارکان نظام سلطنتي بود.
مرجعيت بيدار به مبارزه بر مي خيزد
آيت الله بروجردي، مبارزي سربلند
وي با اشاره ي غير مستقيم به عبدالکريم ايادي، پزشک مخصوص شاه که يک بهايي متعصب بود، محمدرضا شاه را مورد خطاب قرار داد و گفت: «پادشاه مملکت بداند که اختيار جان وي در دست يک نفر بهايي است.» در آن سال حسين علا نخست وزير بود. علا که يک بهايي بود، در آن زمان به مسافرت خارج از کشور رفته بود. با سخنراني حماسي مرحوم فلسفي، خشم مسلمانان متوجه بهايي ها شد و افراد اين فرقه ضاله در معرض خطر جدي قرار گرفتند و حتي در برخي نقاط کشور به زد و خورد ميان مسلمانان و بهايي ها منجر شد. رئيس جمهور امريکا و نخست وزير انگليس با نگراني اين جريان را دنبال مي کردند ، طي تلگراف هاي جداگانه اي از حسين علا خواستند تا جلوي اين هيجان عمومي را بگيرد. علا نيز از خارج با شاه تماس گرفت تا جلوي اين کار را بگيرد. در آن دوره، دولت به طور غير رسمي غير قانوني بودن بهائيت را اعلام و مرکز آنان با نام حضيره ي القدس را اشغال و تعطيل کرده بود. اما به محض ارسال لايحه اي مبني بر غير قانوني بودن بهائيت، سردار فاخر حکمت رئيس وقت مجلس شوراي ملي، کارشکني و اعلام کرد که مسأله بهايي ها و جلوگيري از فعاليت آن ها يک مسأله ي مذهبي است و جاي طرح آن در مجلس نيست. اين کار، به التهاب اوضاع افزود، اما پس از مدتي اين التهاب فروکش کرد و لايحه مسکوت ماند. آيت الله بروجردي در نامه اي خطاب به حجت الاسلام فلسفي به سبب مقابله با اين فرقه، تشکر کرد. همچنين در مصاحبه اي با روزنامه ي کيهان درباره ي مسأله ي بهائيان چنين بيان داشت:1. بايد نظم و آرامش در کشور برقرار شود؛ 2. بايد حضيره ي القدس را ويران نمود و ساختمان جديد در تصرف انجمن خيريه باشد؛ 3. کليه ي بهائيان بايد از ادارات دولتي و بنگاه هاي ملي هرچه زودتر طرد شوند.
اقدامات آيت الله بروجردي ، تا حدود زيادي از فعاليت گسترده بهائيان جلوگيري کرد، اما بر اثر فشار سران بهائيت که در لايه هاي حکومت پهلوي ريشه دوانده بودند، و همچنين حمايت امريکا و انگليس از اين فرقه ي ضاله دوباره - هرچند به صورت محدود- فعاليت اعضاي اين گروه شروع شد. ايشان، خود نيز جريان مقابله با فعاليت هاي بهائيان را تعريف و از عدم توفيق کامل در اين مسأله، اظهار تأسف مي کند: «هرگاه با شاه ملاقات کرده ام، تأکيد داشتم که جلوي اين فرقه ي ضاله مضله را بگيرند و او هم وعده مي داد، ولي عمل نمي کرد. تا در يکي از ملاقات ها به او فشار آوردم، گفت: اين کار از من ساخته نيست، بايد شما کمک کنيد. گفتم: من چه قدرتي دارم؛ قدرت در دست شماست. گفت: شما مردم را واداريد که شکايت کنند و به من منعکس شود؛ تا من مستندي براي جلوگيري داشته باشم. من ديدم، نظر بدي نيست؛ از اين رو، از آن به بعد مردم شهرستان ها را وادار به نوشتن نامه هايي عليه اين جريان کرديم. ماه رمضان که فرا رسيد، به آقاي فلسفي گفتيم عليه بهائيان سخنراني کنند. نتيجه ي اين کوشش ها اين شد که شاه، با تمانقليچ را وارد کرد که ساختمان حضيره ي القدس (مرکز بهائيان) را خراب کند، پس از دو سه روزي خبر دادند که اين مرکز را خراب نمي کنيم، بلکه تبديل به کتابخانه مي کنيم. آخر يکي از شب ها آمدند، گفتند: از دربار کسي ملاقات مي خواهد. اجازه دادم. آن شخص آمد و گفت: از سفارت امريکا، از شاه خواسته اند که با اقليت هاي مذهبي کاري نداشته باشيد؛ زيرا ما خود را موظف مي دانيم که امنيت اقليت ها را حفظ کنيم. اگر شما نمي توانيد امنيت آن ها را حفظ کيد، ما درصدد حفظ آن ها باشيم، از اين روي، ادامه ي اين موضوع با حيثيت ما منافات دارد. من هم با کمال تأسف گفتم: قضيه را خاتمه بدهيد که باعث ذلت مسلمانان نگردد؛ لذا قرار شد مرکز بهائيان را تبديل به کتابخانه بکنند. به حسب ظاهر قضيه خاتمه يافت.» (11)
بدين گونه تلاش مجدانه آيت الله هر چند تأثيراتي چشمگير در جلوگيري از روند فعاليت بهائيت در ايران داشت، اما آنان همچنان در نهان به فعاليت خود ادامه مي دادند تا آن که آيت الله بروجردي در فروردين 1340 رحلت نمود و پرچم مبارزه با بهائيت به دست تواناي عالمي ديگر به نام آيت الله سيد روح الله خميني افتاد.
علم مبارزه دردست روح خدا
صراحت لحن حضرت روح الله در افشاگري چهره ي سياه اين فرقه ضاله، هراس سران بهائيت را برانگيخت. ايشان در يک برهه با اطلاع از تصميم دولت براي اعزام دو هزار نفر از بهائيان براي شرکت در جلسه بهائيت در انگلستان، اعتراض شديدي به رژيم کردند: «دو هزار نفر با کمال احترام، با دادن [...] پانصد دلار ارز به هر يک، پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايي داده اند، ارز داده اند، به هر يک هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما؛ چه بکنند؟ بروند در جلسه اي که بر ضد اسلام در لندن تشکيل شده است، شرکت کنند.» (13)
ايشان در برهه اي ديگر ضمن هشدار درباره ي ابعاد نفوذ و سلطه ي بهائيان در ايران، خاطر نشان مي کنند: «... اين جانب حسب وظيفه ي شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي کنم. قرآن کريم و اسلام در معرض خطر است . استقلال مملکت و اقتصاد آن در قبضه ي صهيونيست هاست که در ايران به [صورت] حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت که با اين سکوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملکت را با تأييد عمال خود قبضه مي کنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون ساقط مي کنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن تأييد مي کنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سکوت نمي کند و اگر سکوت کند در پيشگاه خداوند قاهر، مسئوول و در اين عالم محکوم به زوال است.» (14) امام همچنين برخي از اصول اصلاحات شاه را ملهم از تقويم بهائيان دانسته، مي گويند: «شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهايي ها مراجعه کنيد، در آن جا مي نويسد: تساوي حقوق زن و مرد رأي عبدالبها؛ آقايان هم از او تبعيت مي کنند، آقاي شاه نفهميده مي رود بالاي آن جا مي گويد: تساوي حقوق زن و مرد، آقا اين را به تو تزريق کردند، تو مگر بهايي هستي که من بگويم کافر است بيرونت کنند. نکن اين طور ... نظامي کردن زن رأي عبدالبهاء؛ آقا تقويمش موجود است، نگويد نيست، شاه نديده اين را؟ اگر نديده مؤاخذه کند از آن هايي که ديده اند و به اين بيچاره تزريق کرده اند که اين را بگو.» (15)
از ديدگاه امام (ره)، بهائيت با سازمان خود در ايران به جاسوسي براي اسرائيل يعني بزرگ ترين دشمن مسلمانان در منطقه مشغول بود و براي شکستن مذهب شيعه و روحانيت به وجود آمده بود. بر اين اساس، مبارزه جدي حضرت ايشان با اين فرقه منحط ادامه يافت. اين مبارزه تا آبان 1343 و زمان تبعيد روح خدا به ترکيه ادامه داشت؛ ولي سوگمندانه بايد گفت که با تبعيد امام (ره)، علماي ديگر هر چند مخالفت هايي با فعاليت اين فرقه ضاله داشتند، اما اين مخالفت ها هرگز به صلابت برخورد آيت الله بروجردي و امام خميني نبود. همين امر موجب رشد سريع بهائيت در تمام ارکان حکومتي نظام شاهنشاهي شد تا اين که در بهمن 1357 با بازگشت امام خميني (ره) ريشه ي بهائيت سوزانده شد و فعاليت اين فرقه ي ضاله به محاق رفت. رژيم پهلوي کمک هاي چشمگيري به رشد و پيشرفت بهائيت کرد و البته همين مسأله سقوط پهلوي دوم را شتاب بخشيد. بهائيت به مثابه ي نقطه ي سياهي در دستگاه پهلوي ها به شمار مي آمد که اين نقطه ي سياه آرام آرام اين رژيم را فرا گرفت و تومار آن را در هم پيچيد.
پي نوشت ها:
1. سيد سعيد زاهد زاهداني، بهائيت در ايران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، ص 13.
2. خاطرات ارتشبد حسين فردوست، ظهور و سقوط پهلوي، ج 1، صص 57-56.
3. پروين غفاري، تا سياهي در دام شاه، ص 106.
4. همان، ص 82 .
5. خاطرات فردوست، پيشين، ص201 .
6. همان، صص 204-201.
7. همان، ج دوم، صص 377-375.
8 . همان.
9. همان، ص 454.
10. ر.ک: خاطرات حجت الاسلام فلسفي، صص 193-191.
11. چشم و چراغ مرجعيت، ص 55.
12. صحيفه ي نور، ج 1، ص 44.
13. همان، ص 12.
14. همان.
15. همان، ص 56.
/خ