امام حسین علیهالسلام و حکومت دینی
چکیده
حکومت ومردم به دلیل رابطه آمریّت از سوی حاکمان و تمکین از سوی مردم، لازم و ملزوم یکدیگرند و مشروعیت حکومت مستلزم حکم به لزوم فرمانبرداری مردم از آنان است.
منابع مشروعیت به سه قسم منبع الهی، باورها و سنّتها و مردم تقسیم میشوند که در بیان پیامبر و امامان و خود آن حضرت علیهمالسلام وجود دارند.
مبانی مشرعیت نیز دارای سه بخش عمدهاند: الف. ذاتی که همان حکومت نخبگان است؛ ب. اعطایی که از سوی مردم و یا از سوی خداوند صورت میپذیرد؛ ج. کارکردی که دارای دو بخش عمده نظریه «عدالت» و نظریه «سعادت و ارزشهای اخلاقی» است. این پژوهش مشروعیت ذاتی و اعطایی و کارکردی را در رابطه با امام حسین علیهالسلام مورد کاوش قرار میدهد تا اثبات شود که مشروعیت ذاتی به دلیل صفات ویژه امام حسین علیهالسلام و اعطایی براساس سخنان پیامبر صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام پیش از وی و کارکردی نیز به دلیل اهداف قیام آن حضرت و بیانهای او از ویژگیهای حاکمان، برای آن امام همام ثابت و پابرجاست. تنها نکتهای که علت عدم تحقق خارجی ولایت آن حضرت گشت این بود که مقبولیت مردم ـ رکن دوم و مهم هر حکومتی ـ به وقوع نپیوست. نامهها، سخنان و خطبههای آن حضرت از توجه آن حضرت به بُعد لیاقت و صلاحیت و مبتنی بودن این استعداد به مقبولیت مردمی حکایت دارند.
امام حسین علیهالسلام در موارد بسیاری برای اثبات شایستگی خود برای حکومت و ولایت حکومتی، به قرابت با پیامبر و ویژگیهای خود، به صورت حّقانیت مطلق، استدلال نموده است. امام خود را منصوب از سوی پیامبر و خداوند، و همچنین قیام و حقّانیت حرکت خویش را پیامد پیروی از خدا و رسولش عنوان میکند. افزون بر این، بیعت و دعوت کوفیان به صورت ظاهری، تکلیف شرعی بر امام معیّن کرد که میبایست برای اصلاح جامعه و جلوگیری ازبدعتها و اضمحلال دین و برپایی حکومت دینی، قیام نماید.
با توجه به همه این موارد، امام بر اهمیت جایگاه مردم درتحقق خارجی ولایت حاکمان مشروع و منصوب، تأکید مینماید؛ چنانکه در صحنه عاشورا نیز بارها فرمودند که ای سپاهیان و مردم کوفه، اگر یاریام کنید، شما را در راه هدایت قرار میدهم و اگر یاریام نمیکنید و از دعوت خویش برگشتهاید، من هم از شما منصرف میشوم.
سخنان و رفتار پیامبر صلیاللهعلیهوآله درباره حضرت سیدالشهدا علیهالسلام به عنوان مشروعیتبخشی پیشینی و توجه امامان علیهمالسلام به گونههای متفاوت به قیام عاشورا به عنوان مشروعیتبخشی پسینی، در طیف وسیعی در صدد بیان مشروعیت الهی و حقّانیت قیام امام حسین میباشند.
مقدّمه
اهل سنّت این عقیده را انتخاب نمودند که خداوند درباره رهبری پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله هیچ دستوری صادر نفرموده است، بلکه این خود مردم هستند که در تمام عصرها، هر کسی را بخواهند به عنوان رهبر جامعه خویش انتخاب میکنند(2)، و یا هر کس که حکومت را به دست گرفت اطاعتش واجب است.
در مقابل این اندیشه، شیعیان با اعتقاد به نصب امام از سوی خداوند متعال و ابلاغ آن توسط حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله ، با نگرش ویژهای به حکومت و مسائل سیاسی پرداختند و هیچگاه و در هیچ زمان حکومت را رها شده تلقّی نکردهاند.(3)
تعریف «حکومت» و «مشروعیت»
اما پرسش اساسی این است که چه کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را دارد؟ حاکم باید دارای چه شرایط و ویژگیهایی باشد؟ و مردم از چه کسی یا کسانی باید پیروی کنند؟(8)
منابعمشروعیتحکومتاز دیدگاه امام حسین علیهالسلام
1. برخی ملاکهای مشروعیت را در آموزههای وحیانی و تعالیم الهی میدانند؛ چه اینکه بر اساس شناخت صحیح نسبت به انسان و نیازهایش، حکومت مشروع را برای او ترسیم نمودهاند، تا آنجا که شرایط حاکم، بلکه شخص حاکم را برای تصدّی امر حکومت بیان نمودهاند.(9) (10) (11)
ایشان در جواب عبدالله بن جعفر، که از امام درخواست کرد از این سفر، که سبب کشته شدن او و مصائب اهلبیت علیهمالسلام است، صرفنظر کند، نوشتند: «انّی رایتُ رؤیا فیها رسولُ اللّهِ و اموتُ فیما بأمرٍ انَا ماضٍ له علّی کان اوبی»؛(12) پیامبر را در رؤیا مشاهده کردم که مرا فرمانی دادند که به دنبال اجرای آن هستم، چه به ضرر من باشد یا به نفع من.
همانگونه که مشاهده میشود، امام خروج خود را بر خلیفه وقت به امر پیامبر صلیاللهعلیهوآله منتسب مینماید و خود را صاحب حق میداند. اگر در این مقام توهّم شود که رؤیا دارای حجیّت شرعیه نیست، باید گفت: رؤیای امام معصوم و مصون از خطا، هیچگاه با افراد معمولی مقایسه نمیشود و همیشه از غلط و اشتباه به دور است.
در این نگرش، قدرت حاکمیت بر مردم از سوی خداوند تعیین و توزیع میشود. حاکمان قدرت حاکمیت خویش را از سوی خداوند دانسته، مالکیت ذاتی را از آن خداوند میدانند؛ به این معنا که همه قدرتهای جهان و از آن جمله قدرت حاکمیت در امور سیاسی، از خداوند است. بنابراین، کسی بدون اجازه او حق دخالت در هیچیک از این امور را ندارد، مگر از سوی خداوند چنین امری به او تفویض شود، که این حقیقت چندین بار در قرآن یاداوری شده است.(13)
مبانی مشروعیت حکومت از دیدگاه امام حسین علیهالسلام
1. نص الهی و پیامبر صلیاللهعلیهوآله ؛
2. تعیین فردی از سوی خلیفه، برای خلافت به صورت مستقیم یا به صورت تعیین گروهی که خلیفه را از بین خودشان انتخاب نمایند؛
3. اجماع اهل حل و عقد؛
4. از راه قهر و غلبه.(15)
مبانی مشروعیت:
از سوی خداوند (الهی)
ب. اعطایی:
از سوی مردم (مردمی)
نظریه عدالت
ج. کارکردی:
نظریه سعادت و ارزشهای اخلاقی
1. مشروعیت الهی: در این فرض، تنها حکومتهایی مشروع خواهند بود که حق حاکمیتشان منسوب به خداوند بوده باشد و این حق به گونهای عام یا خاص از سوی او به کسی واگذار شده باشد. در این مقام، اگر فردی مورد تأیید مردم قرار گیرد، ولی حکومت وی الهی نباشد، حاکمی غیرمشروع است و حکومت وی دارای حقّانیت نیست.(17) (18)(19)(20)
ج. مشروعیت کارکردی: همانگونه که از این عنوان برمیآید، مشروعیت در این اندیشه نه مبتنی بر شایستگیهای فرد است و نه مبتنی بر حق حاکمیت از جانب کسی یا کسانی، بلکه اگرچه حاکم به صورت زور و غلبه، متصدی امر حکومت شود، ولی همین اندازه که در فرایند حکومت درصدد باشد جامعه را به سوی کمالات آرمانی هدایت کند، حایز مشروعیت خواهد بود. البته این مشروعیت پسینی است و دارای دو بخش عمده میباشد:
1. نظریه «عدالت»: در این تلقّی، اگر حکومتی برای عدالت تلاش کند، مشروع است و در حقیقت، این عدالت است که سرچشمه الزام سیاسی از سوی حاکمان و اطاعت از سوی مردمان است.
2. نظریه «سعادت و ارزشهای اخلاقی»: در این رویکرد، حکومتی مشروع است که در صدد برقراری ارزشهای اخلاقی و سعادت برای افراد جامعه باشد. در غیر این صورت، حکومت دارای مشروعیت نیست.(21)
امام حسین علیهالسلام و مشروعیت ذاتی
امام حسین علیهالسلام نیز در جایی خویشتن را نسبت به امر حکومت، صاحب حق میداند و حقّانیت خود را نسبت به یزید اینگونه تبیین میفرماید: «ابی علیٌّ خیرٌ من ابیه... جدّی رسولالله صلیاللهعلیهوآله خیرٌ من جدّهِ، و انا خیرٌ منه و احق بهذا الامر.»(23)
امام حسین علیهالسلام و مشروعیت اعطایی
بنابراین، اگرچه مردم به آنها روی نیاورند و نسبت به اوامر آنان تمکین نکنند، ولایت و حق حاکمیت آنان بر اساس مشروعیت الهی و اعطایی ثابت است. در نتیجه، اقبال و موافقت عمومی مردم در نظام سیاسی اسلام زمینهساز اعمال حق حاکمیت حاکم مشروع (امام) است؛ زیرا اگر حاکم مشروعی همچون پیامبر صلیاللهعلیهوآله مورد پذیرش و تمکین از سوی مردم قرار نگیرد، مجبور است از مکّه فرار کند و به غار پناه ببرد. اما همین پیامبر وقتی مورد حمایت مردم مدینه قرار میگیرد، قادر میشود مکّهای را که زمانی به اجبار آن را ترک کرده بود، فتح کند. ولی پیامبر اکرم در هر دو زمان مشروعیت حکومت داشتند، اما تنها پس از هجرت، این حق حاکمیت جلوه عملی پیدا کرد.
امام حسین علیهالسلام نیز دارای مشروعیت الهی بودند که در لسان وحی و زبان پیامبر صلیاللهعلیهوآله آمده است. امام حسین علیهالسلام درباره امامت و حق حکومت امام حسین علیهالسلام چنین میفرماید: «اما علمتَ انَّ الحسین بن علی علیهالسلام بعد وفاةِ نفسی و مفارقة روحی جسمی امام من بعدی و عندالله ـ عزّوجلّ ـ اسمه فی الکتاب.»(25) این روایت گرانسنگ نیز شاهدی است که امامت و ولایت امام حسین علیهالسلام و حقّانیت ایشان در حکومت، در کتاب الهی ثابت است. اکنون جای بیان این نکته است که اگر مردمی سر در گروی اطاعت وی نهادند و بر حمایت از وی بیعت کردند و نامههای فراوان دال بر اعلام وفاداری فرستادند و به عبارت دیگر، زمینه اعمال حاکمیت ایشان را فراهم نمودند، آیا وظیفه امام جز قیام و تلاش در این زمینه است؟
امام حسین علیهالسلام و مشروعیت کارکردی
امام حسین علیهالسلام و مراتب ولایت حکومتی
همانند این تصویر، از سوی برخی نویسندگان درباره ولایت صورت گرفته است:
1. ولایت در مرحله استعداد و صلاحیت (به مفهوم آنکه شخص حاکم دارای صلاحیتهای لازم ولایت و حکومت باشد)؛
2. ولایت در مرحله جعل و اعتبار (به مفهوم آنکه منصب و مقام ولایت از ناحیه کسی که ولایت را داراست برای حاکم واجد صلاحیت اعتبار شود)؛
3. ولایت در مرتبه سلطه و فعلیت (به مفهوم آنکه قدرت و امکانات به صورت بالفعل از سوی مردم به حاکم واجد صلاحیت واگذار گردد.)(31) (32)
امام حسین علیهالسلام و ملاکهای حقّانیت
الف. قرابت و نزدیکی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله
و در جای دیگری میفرماید: «کُنّا اهلَه و اولیائَه و اوَصیائَه ورثتهُ و احَقَّ النّاسِ بمقامهِ فی الناس.»(34) (35)
(36)
البته تقریر این نمونه از حقّانیت در سخن امام حسین علیهالسلام به این معنا نیست که حقّانیت حضرت منحصر در قرابت و نزدیکی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله است، بلکه این نکتهها در مقابل کسانی مانند لشکر حرّ و بزرگان و اشراف بصره گفته شده تا آنان به خود آیند، اگرچه خودشان به این ملاکها واقف بودند و آن را باور داشتند.
ب. ملاک شایستگی و فضایل
پیامبر گرامی اسلام نیز در روایتی به شایستگی امام حسین علیهالسلام برای امامت و رهبری امّت اشاره فرموده، دلیل آن را شایستگی و بهترین خلق بودن ایشان معرفی میکند: «خیرُ الخلقِ بعد اخیه و هو امام المسلمین و حجةٌ علی خلقه.»(39)
حقّانیت مطلق یا نسبی: در برخی روایات ـ که پیشتر ذکر شد، و نیز پارهای دیگر از احادیث ـ امام علیهالسلام در تبیین حقّانیت خویش، از کلمه «احق»، «خیر» و مانند آن استفاده کردهاند. این کلمات، که به عنوان صفت تفضیلی از آنها یاد میشود، ممکن است موهم این باشند که سیدالشهدا علیهالسلام ـ خویش را اولیتر، بهتر و سزاوارتر از یزید میدانند؛ بنابراین، یزید هم سزاوار است، اما امام علیهالسلام سزاوارترند. پس حقّانیت، نسبی است.
این نکته توسط صاحب تفسیر المیزان مورد توجه قرار گرفته است: «"احق" اسم تفضیل است، حق اسم تفضیل این است که همیشه معنایش با مفضّلٌ علیه همراه باشد. وقتی میگوییم "زید شجاعتر از عمرو است"، باید عمرو هم شجاع باشد، و گرنه این سخن غلط است.»(40)
1. همیشه صیغه «احق» دلالت بر معنای اسم تفضیلی ندارد؛ همانگونه که تفاسیر معتبر قرآن اسم تفضیل وارد شده در آیه «و بعولتهنَّ احقُّ بردّهنّ فی ذلک» (بقره: 228)، را به معنای اسم فاعل و صفت مشبّهه معنا نمودهاند؛ زیرا هیچ کسی غیر از شوهر حق مراجعه ندارد تا شوهر سزاوارتر باشد، بلکه این حق منحصرا از آن همسر است. برای نمونه، تفسیر شریف لاهیجی میفرماید: «"احقُّ بردّهنّ" یعنی حقیقٌ بردّهنّ؛ یعنی سزاوارند به اینکه رجوع به آن زنان مطلّقه نمایند؛ زیرا غیر زوج را در زمان عدّه حقی بر زوجه نیست تا آنکه زوج احق از او باشد، و بیضاوی نیز گفته است: افعل در اینجا به معنای فاعل است.»(41)(42)(43)
(44)(45)
ملاک قانونیت حق حکومت امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام و سایر امامان بعد از ایشان نیز از چنین حقانیتی در حکومت برخوردارند، و از سوی خداوند برای حکومت بر مردم تعیین شدهاند؛ چنانکه پیشتر ذیل آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» بیان شد.
در خصوص امامت امام حسین علیهالسلام به برخی روایات دیگر نیز اشاره میکنیم:
پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله درباره امام حسین علیهالسلام میفرماید: «فامّا الحسین فانّه مِنّی و هو خیرُ الخلقِ بعد اخیه و هو امامُ المسلمین و هو حجةاللهِ علی خلقهِ، امرُه امری و طاعتُه طاعتی، فمَن تبِعه فانّه منّی و من عصاه فلیس منّی.»(46)
امام حسین علیهالسلام ، خود، نیز آنگاه که معاویه ایشان را به خطبه خواندن بر منبر فراخواند، درباره نصب خویش برای جایگاه امامت فرمود: «نحنُ حزب الله الغالبون و عترةُ نبّیهِ الاقربون و احدُ الثقلینَ اللّذینَ جعلَنا رسولُ الله صلیاللهعلیهوآله ثانَی کتابِ الله فیه تفصیلَ کلِّ شیءٍ فاطیعونا فانَّ طاعتنا مفروضةٌ اذ کانت بطاعةِ اللّهِ و رسوله مقرونةٌ، قال اللّهُ تعالی: "اطیعوا اللّهَ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم.»(47) (48)
در روایت دیگری ـ که در مباحث پیشین نیز به آن اشاره شد ـ امام علیهالسلام در پاسخ به عبدالله بن جعفر، همسر حضرت زینب، اساس قیام و خروج خویش را مستند به فرمان رسول خدا میسازد و میفرماید: «انّی رأیتُ رؤیا فیها رسول اللّه و اُمرتُ فیها بامرٍ انا ماضٍ له علیّ کان اوبی»؛(49) من پیامبر را در خواب دیدم و در آن رؤیا به امری فرمان داده شدم که بدان اقدام میکنم، چه به زیانم باشد یا به سودم.
از مجموع آنچه از روایات ذکر شد، اینگونه استفاده میشود که امام حسین علیهالسلام علاوه بر حقّانیت و شایستگی بر این مقام، از جانب خداوند نیز نصب شدهاند و امامت ایشان جنبه قانونیت نیز پیدا کرده است.
امام حسین علیهالسلام و دعوت و بیعت کوفیان
به عنوان مقدمه، باید گفت: تحقق یک نظام مستلزم وجود دو رکن اساسی است که عبارتند از: حاکم و مردم؛ به عبارت دیگر، اوامر حاکم و امتثال مردم. بنابراین، اگر به هر علتی یکی از این دو رکن ایجاد نشود، هیچ نظام حکومتی شکل نخواهد گرفت؛ مثلاً، اگر مردم بر این نکته توافق کنند که اوامر حکومت را گردن ننهند، در نتیجه جز نامی برای حکومت باقی نخواهد ماند. این در حالی است که هر حکومتی برای اعمال حاکمیت خویش و تحقق آن نیازمند اقبال و پذیرش مردم است؛ چه اینکه هرچند متصدّیان حکومت از برترین و سزاوارترین افراد در حکومتداری باشند، اما تا وقتی مردم آنها را نپذیرند، هرگز حکومتی تأسیس نمیشود و تحقق خارجی نمییابد. بنابراین، اگرچه مشروعیت حکومت در بینش اسلامی و حسینی، زاییده مقبولیت مردمی نیست، اما اعمال حاکمیت آن، که قبلاً مشروعیت یافته است، پیامد اقبال و پذیرش مردم است.
امام حسین علیهالسلام نیز به رغم آگاهی از پیامد قیام عاشورا و با توجه به اینکه خود را مشروع و حقدار حاکمیت میدانستند، چون خود را با نامههای فراوان و اعلان بیعتهای متعدد از سوی مردم مواجه، و زمینه اعمال حاکمیت را به صورت ظاهر فراهم میدیدند، درصدد برآمدند، به مدد اقبال مردمی و وجود یاوران متعدد، در سایه تشکیل حکومت به احیای ارزشهای فراموش شده بپردازند، و جامعه اسلامی را به سوی رشد و صلاح هدایت نمایند و یا دستکم، تصویر درستی از آنچه باید در مقابل ظلم صورت پذیرد، ارائه نمایند.
جایگاه مردم از دیدگاه امام حسین علیهالسلام
و باز امام علیهالسلام در نامه دیگری که برای مردم کوفه نوشتند، پس از حمد و ثنای الهی، به جایگاه مردم در تحقق فعلی حکومت اشاره کردند و فرمودند: «امّا بعدَ، فانّ کتابَ مسلم بن عقیل جائَنی یخبرنی بحس رأیکم و اجتماعِ مُلئکم علی نصرنا و الطلب بحقّنا فسألت الله ان یُحسن لنا الصنع... فانّی قادمٌ علیکم فی ایامی هذه ان شاءاللّه.»؛(52) اما بعد، نامه مسلم بن عقیل به دست من رسید و به من خبر داد که نظر و دیدگاه شما و اجتماع شما در یاری و طلب حق ما تحقق یافته است. پس خداوند را میخوانم که در کارمان نیک بخواهد... پس در همین ایام به سوی شما میآیم. انشاءالله.
در این فرایند، امام همانند پدر بزرگوارشان عمل نمودند که هنگام پذیرش خلافت، اساس قبول این مسند را به تمام شدن حجت برایشان به سبب وجود یاران در تشکیل حکومت دینی صالح، مستند نمودند: «ولولا حضورُ الحاضر و بلوغُ الحجةِ بوجود الناصر... لألقیتُ حبلها علی غاربها.»(53) (54)
این سخنان بر این نکته تأکید میورزند که امامان، به ویژه امام حسین علیهالسلام به جایگاه مردم در تحقق آن حق الهی و مشروع خویش توجه نمودهاند و مردم را به عنوان رکن دوم و مهم تحقق حاکمیت فعلی به این امر مهم فرا میخوانند، و از آنان میخواهند تا در این وظیفه خویش کوتاهی نکنند.
امام علیهالسلام در خطبهای که برای سپاه حرّ ایراد نمودند، ضمن یاداوری حقّانیت خود و گوشزد نمودن قرابتشان با پیامبر صلیاللهعلیهوآله خود را سزاوار این مقام معرفی کردند و آن را حق مسلّم خویش خواندند: و نیز بر نقش مردم در تحقق عملی حکومت و ولایت تأکید فرمودند: «من بدین دلیل به سوی شما آمدم که خواستار حاکمیت من، که در این باب صاحب حق هستم، میباشید، ولی اگر بیعت خویش را در تمکین از اوامرم شکستید و حاضر به یاری من نیستید، من دیگر از حرکت به سوی شما صرفنظر میکنم و (به خاطر از بین رفتن مقدّمات) برمیگردم.»(55) (56)
بنابراین، اگر تمام مردم با یزید بیعت کنند، به گونهای که مقبولیت فراگیر پیدا نماید، به سبب وجود نداشتن حقّانیت و قانونیت در او، مشروعیتبخشی صورت نخواهد پذیرفت. علاوه بر آن، خلافت و حکومت آل ابیسفیان برخلاف نصّ پیامبر است که فرمودند: «انّ الخلافةَ محرَّمةٌ علی آل ابیسفیان»؛ همانا خلافت بر آل ابیسفیان حرام است.
مشروعیتبخشی به قیام امام حسین علیهالسلام
1. مشروعیتبخشی پیشینی
این بیان پیامبر صلیاللهعلیهوآله چیزی نیست، جز اعلان حقّانیت امام حسین علیهالسلام و قیامش و نامشروع بودن شخص یزید.
2. مشروعیتبخشی پسینی
امام صادق علیهالسلام در روایتی این مطلب را به صراحت بیان نموده است: «انّا و آل ابیسفیان اهلُ بیتین تعادینا فی اللّهِ، قلنا صدق اللّهُ و قالوا کذب اللّهُ و قاتل ابوسفیان رسول الله و قاتل معاویةُ علیَ بن ابی طالب و قاتل یزید بن معاویةِ الحسین بن علیٍ و السفیانیُّ یقاتلُ القائم علیهالسلام .»(58)
الف. زیارت مرقد شریف حضرت: در روایات بسیاری، زیارت قبر امام حسین علیهالسلام مورد تأکید قرار گرفته و ثوابهای فراوانی بر آن ذکر شده است، تا آنجا که زیارت امام سبب بخشیده شدن همه گناهان میشود.(59)
امام صادق علیهالسلام به ابی عماره شاعر فرمودند: «برایمان درباره امام حسین علیهالسلام شعر بخوان، و سپس حضرت گریه کردند، به گونهای که صدایشان از بیرون منزل شنیده میشد. آنگاه امام صادق علیهالسلام فرمودند: "هرکس برای سیدالشهدا شعر بگوید و گریه کند و مردم را بگریاند، بهشت بر او واجب میشود."»(60) (61)
ج. تکریم روز عاشورا: امامان همواره در عاشورا، یاد امام حسین علیهالسلام را در عمل و گفتار زنده میساختند. امام رضا علیهالسلام میفرماید: «هرکس در روز عاشورا کارش را رها کند، خداوند حاجتهای دنیا و آخرتش را براورده میکند و هرکس در روز عاشورا مصیبت زده و گریان و محزون باشد، روز قیامت خوشحال و مسرور و شادمان است و چشمش در بهشت به دیدار ما روشن میشود، و هر کس در روز عاشورا چیزی ذخیره کند، خداوند او را با یزید و عبیدالله بن زیاد و عمر بن سعد ـ که لعنت خدا بر ایشان باد ـ محشور میکند و او را در پایینترین جای جهنم جای میدهد.»(62) (63)
و در روایت دیگری، امام تربت امام حسین علیهالسلام را شفادهنده هر مرضی، جز مرگ معرفی کردهاند.(64)
پي نوشت ها:
1ـ ابی الفتح محمدبن عبدالکریم بن ابی بکر احمد الشهرستانی، الملل و النحل، تحقیق سیدمحمد گیلانی، بیروت، دارالصعب، 1996 م، ج1، ص 24.
2ـ مجله حکومت اسلامی، سال اول، ش دوم، ص 226.
3ـ سید شریف مرتضی، الثانی فی الامامة، تهران، موسسة الصادق، 1407 ه.ق، ج 4، ص 174.
4ـ محمد جعفری هرندی، فقهاء و حکومت، تهران، روزنه، 1379، ص 13.
5ـ برگرفته از: احمد واعظی، حکومت اسلامی، قم، دفتر تألیف و نشر متون درسی حوزه، 1380، ص 32.
6ـ محمدمعین، فرهنگ فارسی عمید، چ چهارم، تهران،امیرکبیر،1360،ج3،ص 4144.
7ـ مصطفی کواکبیان، مبانی مشروعیت در نظام ولایت فقیه، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378، ص 9.
8ـ عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، چ دوم، تهران، نشر نی، 1375، ص 105 ـ 107/ محمدجواد لاریجانی، نقد دینداری مدرنیسم، تهران، اطلاعات، 1373، ص 51.
9و10ـ علی خالقی، مشروعیت قدرت از دیدگاه امام خمینی، تهران، ستاد بزرگداشت یکصدمین سال میلاد امام خمینی، 1381، ص 11، 15، 16.
11ـ همان / کاظم قاضیزاده، اندیشههای فقهی ـ سیاسی امام خمینی، تهران، مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1377، ص 109ـ120.
12ـ محمدبن جریر طبری، تاریخ طبری، بیروت، مؤسسه اعلمی، ج 4، ص 280.
13ـ شوری: 9و 44 / یوسف: 101 / سجده: 4 / محمّد: 11.
14ـ و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه علی رامینی، تهران، امیرکبیر، 1362، ج 2، ص 80.
15ـ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، مؤسسة التاریخ العربی، 1405 ق، ج 1، ص 268ـ269.
16ـ و. ت. جونز، خداوندان اندیشه سیاسی، ترجمه جواد شیخالاسلامی، ج 1، قسمت دوم، ص 148.
17ـ علی خالقی، همان، ص 15.
18و19ـ بهاءالدین پازارگارد، تاریخ فلسفه سیاسی، تهران، زوّار، 1350، ج 1، ص 84 و ج 2، ص 268 و 269 / ج 1، ص 104.
20و21ـ مجله کتاب نقد، ش 7، ص 45.
22ـ محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، چ سوم، تهران، اسلامیه، 1388، ج 1، ص 302.
23ـ محمدبن جریر طبری، همان، ج 4، ص 355.
24ـ سید محمدحسین طباطبائی، تفسیر المیزان، ترجمه محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1362، ج 4، ص 653.
25ـ محمدبن یعقوب کلینی، همان، ص 301.
26ـ سید محسن امین، مقتل الحسین، ص 32 / محمدبن جریر طبری، همان، ص 235.
27ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص 304.
28ـ همان، ص 298 / سید محسن امین، همان، ص 81.
29ـ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفا، 1403 ق، ج 44، ص 329.
30ـ محمدبن جریر طبری، پیشین، ص 304.
31ـ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایة الفقهیة و فقه الدولة الاسلامیة، ترجمه محمود صلواتی، تهران، کیهان، 1367 ش، ج 1، ص 175.
32ـ مصطفی کواکبیان، پیشین، ص 40.
33ـ عزالدین علی بن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، داراحیاء التراث العربی، 1408 ق، ج 2، ص 552 / محمدباقر مجلسی، همان، ج 44، ص 337 / سید بن طاووس، اللهوف، نجف، مکتبة حیدریة، 1385 ق، ص 49ـ54.
34ـ محمدباقر مجلسی، پیشین، ص 34.
35ـ همان، ص 318 / خوارزمی، مقتل الحسین، قم، مکتبة مفید، بیتا، ص 234.
36ـ محمدباقرمجلسی،همان،ص383/خوارزمی،همان،ص 236.
37ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص 355.
38ـ محمدباقر مجلسی، همان، ص 325 / خوارزمی، همان، ص 184.
39ـ گروه نویسندگان، کلمات الامام الحسین، قم، دارالمعروف، 1373، ص 12.
40ـ سید محمدحسین طباطبائی، همان، ج 2، ص 348.
41ـ بهاءالدین محمدالشریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1363، ج 1، ص 215.
42ـ محمدباقرمجلسی، همان، ص 369 / محمدبن جریر طبری، همان، ج 4، ص 289.
43ـ محمدباقر مجلسی، همان، ص 34 / محمدبن جریر طبری، همان، ص 240 / عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسین، قم، مکتبة بصیرتی، 1394 ق، ص 159.
44و45ـ محمدباقر مجلسی، همان، ص 382 / خوارزمی، همان، ص 236.
46ـ گروه نویسندگان، همان، ص 12.
47ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعه، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 18، ص 144، حدیث 45.
48ـ ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، قم، مکتبة علّامه، بیتا، ج 3، ص 394 / گروه نویسندگان، همان، ص 12.
49ـ تاریخ طبری، همان، ص 280.
50ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص 240 / المقرم، همان، ص 159 / محمدباقر مجلسی، همان، ص 34.
51ـ نهجالبلاغه، ترجمهوشرح علینقیفیضالاسلام، خ27،ص 96.
52ـ محمدبن جریر طبری، همان، ص 289 / محمدباقر مجلسی، همان، ص 369.
53ـ نهجالبلاغه، خطبه شقشقیه، (3)، ص 52.
54ـ گروه نویسندگان، همان، ص 13.
55ـ ابن اثیر، همان، ج 2، ص 552 / سیدبن طاووس، همان، ص 34 / محمدباقر مجلسی، همان، ص 377.
56ـ سید محسن امین، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1404 ق، ج 1، ص 596 / محمدباقر مجلسی، همان، ص 376.
57ـ سید بن طاووس، همان، ص 16.
58ـ شیخ صدوق، معانی الاخبار، قم، انتشارات اسلامی، 1361، ص 346.
59ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، همان، ج 10، ص 325، حدیث 19، حدیث 20 / مولی محسن فیض کاشانی، محجةالبیضاء، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 4، ص 45.
60ـ شیخ صدوق، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، بیروت، اعلمی، ص 84.
61ـ ر.ک.به: ابن شهرآشوب، المناقب، قم، علامه، بیتا، ج 4، ص 319 / محدث قمی، نفس المهموم، قم،مکتبة بصیرتی، 1405 ق، ص 492.
62ـ شیخ صدوق، امالی شیخ صدوق، بیروت، اعلمی، 1980 م، مجلس 27، حدیث 4 / محمدباقر مجلسی، همان، ص 284.
63ـ مولی محسن فیض کاشانی، همان، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج 4، ص 45.
64ـ محمدبن حسن حرّ عاملی، همان، ج 10، ص 409 و 412.
/خ