بانيان جبهه ي دوم خرداد
1- گروه هاي ائتلاف خط امام (ره) و کارگزاران سازندگي
در کنار اين ديدگاه ها، برخي مشارکت ملت ايران را در انتخابات دوم خرداد 1376 با نگاهي منفي نگريسته و گفته اند که مردمي که به دنبال حرکت اصلاحات به راه افتادند، يک توده ي بي شکل، غير متشکل و غيرمنسجم بودند و بر اين اساس هيچ فرد، حزب، گروه يا تشکيلاتي نمي تواند مدعي شود که خالق دوم خرداد و يا حافظ آن است. (2) کساني که سهم آقاي خاتمي را در راه اندازي دوم خرداد بيشتر مي دانند، معتقدند که آقاي خاتمي با شعارهاي نو و خط مشي خاص خود، نوعي هماهنگي و همبستگي بين نيروهاي مختلف سياسي و مردم ايجادکرد.(3) کساني که دوم خرداد را حاصل تغيير در گروه هاي مرجع جامعه و به ميدان آمدن برخي گروه ها مثل جوانان و زنان مي دانند، معتقدند که دانشگاهيان و روشنفکران و به عبارتي طبقات مدرن جامعه، که به علت سياست هاي محافظه کارانه مرجعيت را ازدست داده بودند، با بازسازي خود، طبقات محذوف را به دنبال خودکشانده و آنها را به سوي کانديدايي خاص هدايت کردند.(4)
به نظر مي رسد منصفانه ترين و نزديک ترين تحليل به واقعيت اين است که دوم خرداد متعلق به مردم و مرهون هماهنگي و ائتلاف گروه هاي برجسته ي خط امامي همچون مجمع روحانيون مبارز و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با کارگزاران سازندگي و تکنوکرات هاي مدرن بود. ترجيح اين ديدگاه به معناي نفي زمينه هاي مساعد براي رخداد دوم خرداد نيست، چرا که اين ائتلاف ها و گروه ها در شرايط ديگري، به دليل فقدان زمينه هاي مساعد، نمي توانندحتي طرفداران خود را به صحنه ي مشارکت در سياست و اجتماع بکشانند.
از نظر تاريخي، در حالي که دو جناح راست سنتي و مدرن از اواخر سال 1374 فعاليت هاي خود را براي در اختيار گرفتن قوه ي مجريه آغاز کرده بودند، گروه هاي چپ و ائتلاف معروف به خط امامي ها از تابستان سال بعد فعاليت خود را در اين خصوص، با اميد اندکي که به موفقيت داشتند، آغاز کردند. جناح راست سنتي از يک سال مانده به انتخابات رياست جمهوري کانديداي خود را براي حضور در انتخابات مشخص کرده بود. راست هاي مدرن با عنوان کارگزاران سازندگي توسط افرادي همچون مهاجراني، عبدالله نوري و محجوب از چپ کارگري موضوع همه پرسي براي تمديد دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي را مطرح کردند.(5) استدلال آنها اين بود که به خاطر برخي مواد قانون اساسي نبايد کشور را از تجربه ي مديريت و شخصيت ارزنده ي فردي با سابقه ي مشخص و روشن همچون هاشمي رفسنجاني محروم کرد.
تکنوکرات ها يا فن سالاران، که کارگزاران سازندگي را با اين عناوين مي خوانند، کساني هستندکه با اعتقاد به توسعه و نوسازي اقتصادي و مهندسي اجتماعي در ظاهر به ايدئولوژي و ديدگاه خاصي گرايش ندارند، ولي با توجه به اعتقادشان به نظام اقتصاد جهاني و توسعه ي صنعتي مي توان آنها را در گروه پيروان تجدد و مدرنيسم غربي قرار دارد که اولويت اصلي خود را حاکميت آرمان هاي اصولي، ا نقلابي و عدالت خواهانه نمي دانند. آنها از ابزارهايي همچون تبليغات و با برخورداري از منابع مالي، همنوا با جريان هاي حاکم به سازماندهي و بقاي خود مي انديشند.
در ايران بعد از جنگ تحميلي عراق عليه ايران، برخي افراد براي نوسازي کشور بر پيوستن به فرايند جهاني شدن، که بعد از فروپاشي بلوک شرق و اتحاد جماهير شوروي شتاب بيشتري پيدا کرده بود، تأکيد مي کردند. (6) بر اين اساس، برنامه هاي اقتصادي ايران در اين مقطع، که توسط تکنوکرات ها تنظيم و اجرا مي شد، کوششي براي تطبيق با برخي فرايندهاي جهاني شدن مثل جذب سرمايه و تکنولوژي خارجي، افزايش صادرات و واردات و ارتباط نزديکتر با کشورهاي صنعتي بود.
«يکي از انگيزه هاي اصلي اين چرخش در سياست ها ضرورت بازسازي کشور پس از جنگ و ترميم وجهه و روابط خارجي ايران بود. در حقيقت گروه کارگزاران سازندگي که حول آقاي رفسنجاني گرد آمده بودند، در طرح نگرش جديد نقش عمده اي داشتند... لازمه ي تحقق چرخش جديد و توجه به فرايندهاي جهاني شدن، تغيير در سياست خارجي و تجديدنظر در سياست هاي اقتصادي و اجتماعي دولت بود. استدلال دولت در مقابل مجلس اين بود که شرط لازم براي توسعه ي اقتصادي کشور بويژه در شرايط بعد از جنگ دوم خليج فارس، تجديدنظر در سياست خارجي مي باشد.»(7)
استدلال کارگزاران سازندگي اين بود که به منظور توسعه و پيشرفت اقتصادي بايد از انحصارگري و طرد نيروهاي مختلف پرهيز کرد. آنها بر توسعه ي تکنولوژيک، استقراض و استمداد از سرمايه هاي خارجي، کاهش مقررات گمرکي و تأمين آزادي هاي سياسي در چارچوب قانون اساسي براي تشويق مشارکت عمومي تأکيد مي کردند و معتقد بودند که در سايه رشد و توسعه ي اقتصادي مي توان به استقلال و عدالت رسيد.
لايه ي کارگزاران سازندگي با عنوان راست هاي مدرن از راست سنتي جدا شدند و بعد ازمدتي به صورت حزبي سياسي در جامعه ظهور کردند. آنها تکنوکرات هاي مرتبط با چپ و راست برخي مديران دستگاه هاي دولتي، صاحبان شرکت هاي خدماتي، ساختماني و تجاري مدرن و صاحبان صنايع جديد بودند که براي تأثيرگذاري برجسته تر به صورتي متشکل تر به هم وصل شدند. در دوره ي سازندگي، با توجه به فرصت پيش آمده ، بيشتر بخش هاي اقتصادي و نهادهاي تصميم گيرنده در اين مورد در اختيار آنان قرار گرفت. سياست هاي اقتصادي آنها عموما متأثر از اقتصاد ليبرالي و سرمايه داري بر خصوصي سازي، آزادسازي و حداقلي کردن دخالت دولت تأکيد داشت و از نظر خارجي ديدگاه هاي آنان با رفتارها و عملکرد نهادهاي مالي و اقتصادي بين المللي هماهنگي داشت. در عرصه ي عمل سياسي و اجتماعي کارگزاران بر راهبردهايي همچون مصلحت انديشي، عمل گرايي و پراگماتيسم تأکيد مي کردند.
کارگزاران سازندگي در انتخابات مجلس پنجم، که در تاريخ 1375/1/31 برگزار شد، آسيب پذيري جناح راست سنتي را نشان داده و جرقه ي يک دوره ي جديد را زده بودند. آنها در اين انتخابات به صورتي سازمان دهي شده با امکانات مالي فراوان خود و يورشي همه جانبه به افکار عمومي، اکثريت مطلق راست سنتي را در مجلس پنجم شکستند. در مرحله ي اول انتخابات مجلس پنجم در حوزه ي تهران، فائزه هاشمي شانه به شانه نفر اول جناح راست سنتي رأي آورد و تنها دو نفر از کارگزاران و راست سنتي با آرائي نزديک به هم موفق به گرفتن رأي لازم براي رفتن به مجلس شدند. اين انتخابات شکاف و اختلافي اساسي در جناح حاکم را به نمايش گذاشت و کارگزاران يا راست هاي مدرن را به عنوان مجموعه اي تأثيرگذار در حوادث سياسي کشور به جامعه معرفي کرد.
فاصله ي بين کارگزاران سازندگي با راست سنتي تا انتخابات رياست جمهوري سال 76 رو به فزوني گذاشت. برخي نشريات چپ، بويژه دو هفته نامه ي عصرما، در برخي شماره هاي خود به دفاع از فائزه هاشمي در مقابل راست سنتي مي پرداختند و تلاش مي کردند اين شکاف را علني تر و عملي تر کنند.
«ما بر اين باوريم که آقاي هاشمي رفسنجاني از وفادارترين و مبارزترين ياران حضرت امام (ره) هستند که از آغاز راه تا ارتحال آن بزرگ مرد همواره مورد توجه ايشان بودند و اين اعتماد با واگذاري سنگين ترين مسئوليت هاي انقلاب و جنگ به ايشان نشان داده شد و اين عنايت محل هيچ ترديدي نيست. اين اعتماد و اطمينان همچنين در سخنان مقام رهبري نيز پيوسته موج مي زند. به نظر مي رسد شخص ايشان بر اين تکرار عنايت خاص دارند، چه تقريبا در تمامي اين سخنراني ها تأکيد بر دولت، جريان سازندگي و به خصوص خلوص و لياقت شخصي آقاي هاشمي يک محور اساسي بوده است، اين نکته نيز محل ترديد نيست. حال چه شده است که عده اي يکباره، به وي، منصوبان و همکارانشان حمله ور شده و آنچنان مي تازند که به نظر مي رسد هيچ مانع و رادعي را در مسير خود نمي شناسند.»(8)
انتخابات پنجمين دوره ي مجلس شوراي اسلامي علاوه بر معرفي کارگزاران سازندگي به عنوان مجموعه اي تأثيرگذار در فضاي سياسي کشور، ائتلاف گروه هاي چپ گرا، خط امام و تشکل هاي همسو با مجمع روحانيون مبارز را هم از انفعال خارج کرد، به گونه اي که افرادي از اين طيف توانستند به مجلس پنجم راه پيدا کنند. بعد از برگزاري انتخابات مجلس پنجم يعني تنها با گذشت هشت روز از آن، مهمترين چهره هاي چپ گرا از جمله حجج اسلام کروبي، موسوي خوئيني ها و خاتمي به همراه افرادي از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي در تاريخ 75/4/30 درباره ي معرفي ميرحسين موسوي به عنوان کانديداي رياست جمهوري و تلاش براي کشاندن ايشان به صحنه ي انتخابات گفتگو کردند. (9) گروه هاي چپ گرا مي دانستند که از ميان آنها با توجه به شرايط حاکم و توانايي افراد، آقاي ميرحسين موسوي با توجه به اقبال عمومي و وزن قابل توجه سياسي اش توان رويارويي و رقابت با کانديداهاي طيف مقابل را دارد. دليل مورد توجه قرار گرفتن ايشان براي انتخابات از سوي محافل مطبوعاتي مربوط به جناح چپ هم همين موضوع بود. شوراي هماهنگي گروه هاي خط امام در تاريخ 1375/4/30 براي تشويق ميرحسين موسوي به کانديدا شدن به ملاقات ايشان رفتند.
در اين مقطع، يعني تابستان 1375، روزنامه ي سلام تنها نشريه اي بود که اخبار و تحليل هاي مربوط به آمدن ميرحسين موسوي را پوشش مي داد. علاوه بر گروه هاي ائتلاف خط امامي، کارگزاران سازندگي هم نظر مثبت خود را نسبت به آمدن ميرحسين موسوي اعلام مي کردند. عطاءالله مهاجراني از اين گروه، علاوه بر اظهار اميدواري نسبت به آمدن ايشان، او را يکي از بهترين نامزدهاي داراي پايگاه مردمي و محبوبيت ملي معرفي کرد. (10) ائتلاف گروه هاي خط امامي در تاريخ 1375/7/23 در ملاقاتي با رهبر معظم انقلاب ضمن بيان ديدگاه هايشان درباره ي انتخابات، از شرکت فعال خود در انتخابات، رقابت جدي و در نظر گرفتن کانديدايي خاص براي خود صحبت کردند. رهبر معظم انقلاب ضمن تشويق آنها اعلان مي دارد که تصميم ندارند از فردي خاص حمايت يا نامزدي را به طور مشخص تأييد کنند. ايشان اظهار اميدواري مي کنند که رقابت فشرده باشد و بيش از 20 ميليون رأي به صندوقها ريخته شود. (11)
گروه هاي چپ، بويژه مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين و روزنامه ي سلام، اگر چه بر آمدن ميرحسين موسوي تأکيد مي کردند، ولي از آنجايي که در مورد آمدن ايشان شک و ترديد داشتند و در مورد موفقيت افراد ديگري از اين جناح در انتخابات اطمينان نداشتند، تأکيدات و اظهارنظرهايشان در مورد انتخابات رياست جمهوري چندان جدي گرفته نمي شد. در حالي که جلسات فشرده ي مجمع روحانيون مبارز در تابستان 1375 و اعلان حضور فعال در صحنه ي سياسي کشور به همراه تلاش هاي مختلف براي کشاندن ميرحسين موسوي به حضور در انتخابات دلگرم کننده ي چپ گرايان و گروه هاي ائتلاف خط امامي بود، پيام مهندس موسوي در هفتم آبان ماه 1375 مبني بر امتناع قطعي از نامزد شدن در انتخابات هفتمين دروه ي رياست جمهوري، شک گيج کننده اي به جناح سياسي چپ وارد کرد و ميزان اميدواري آنها به موفقيت در انتخابات را به شدت کاهش داد. اين امر جناح مقابل را، که به طور رسمي آقاي ناطق نوري را به عنوان نامزد انتخابات خود معرفي کرده بود، به پيروزي اميدوارتر کرد. آنها به اين نتيجه رسيده بودند که حتي بدون ائتلاف با کارگزاران سازندگي هم مي توانند برنده و پيروز انتخابات باشند. اين پيش بيني جدايي کامل کارگزاران را از جناح راست سنتي رقم زد و آنها را از ائتلاف وهمکاري نااميد ساخت.
بعد از اعلام انصراف ميرحسين موسوي، مجمع روحانيون مبارز و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با صدور پيام هايي اعلام کردند که کماکان موضوع انتخابات نزد آنها مطرح و در آينده ي نزديک نامزد ديگري را به مردم معرفي خواهندکرد. (12) تلاش اين گروه ها بعد از عدم استقبال آقايان کروبي و خوئيني ها از کانديداتوري، در نهايت متوجه سيد محمد خاتمي شد. احتمال کانديدا شدن آقاي خاتمي ابتدا در بيست و چهارم آبان ماه 1375 در روزنامه ي اخبار و پس از آن در اطلاعيه هاي مجمع روحانيون مبارز، ستاد انتخابات تشکل هاي همسو، سخنراني ها و مصاحبه هاي روزنامه ي سلام منعکس شد. (13) اولين گروهي که با جديت به دنبال نامزدي آقاي خاتمي براي رياست جمهوري بود، مجمع روحانيون مبارز بود و پس از آن گروه هاي خط امام، انجمن اسلام مدرسين دانشگاه ها و دفتر تحکيم وحدت از نامزدي ايشان حمايت کردند.
روزنامه ي سلام در هفتم بهمن ماه 1375 براي اولين بار از قطعي شدن نامزدي سيد محمد خاتمي براي رياست جمهوري خبر داد و وي را نامزد مجمع روحانيون مبارز، گروه هاي ائتلاف خط امام و شخصيت هاي فرهنگي - علمي کشور دانست. (14) پس از اين تاريخ با گذشت حدود يک ماه بهزاد نبوي، عضو سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي، در نهم اسفند 1375 در ميزگردي اعلام کرد که سازمان مربوطه از آقاي خاتمي حمايت مي کند.
«دو جريان کلي را بايد در ترغيب آقاي خاتمي در نظر بگيريم، يک جرياني که عمدتا سياسي بودند، مانند برخي از دوستاني که همان زمان در دولت آقاي هاشمي حضور داشتند. اينها صرفا انگيزه ي سياسي داشتند. اين گروه فکر مي کردند تداوم جريان مخالف مي تواند امکان سياست ورزي در داخل کشور را از بين ببرد. گروه دوم کساني بودند که فکر مي کردند اگر آقاي خاتمي نيايد دستاوردهاي آن جريان از بين مي رود. اين دسته منافع سياسي مثل نجات انقلاب، زدودن چهره ي خشونت از دين و ... را پيگيري مي کردند.» (15)
در اين مقطع هيچ اظهارنظر و يا اعلان حمايتي به نفع آقاي خاتمي از سوي نوگرايان ديني، روشنفکران و ملي - مذهبي ها، که خود را در پيروزي دوم خرداد شريک مي دانستند، مشاهده نمي شود و بيشتر آنها به دنبال کانديداهاي ديگري غير از آقاي خاتمي بودند. عزت الله سحابي در گفتگو با خبرنگاران داخلي و خارجي در 13 اسفند 1375، خود را کانديداي مستقل انتخابات رياست جمهوري اعلام کرد. در اواخر اسفند همان سال يعني 25 اسفند 1375 حبيب الله پيمان هم نامزدي خود را براي رياست جمهوري اعلام نمود. پس از آن ابراهيم يزدي و علي اکبر معين فر هم براي نامزدي خود اعلام آمادگي کردند.
در خصوص حمايت کارگزاران سازندگي از سيد محمد خاتمي، عليرغم برخي شک و ترديدها بعد از مطرح شدن نامزدي سيد محمد خاتمي، برخي افراد اين گرايش به حمايت از ايشان پرداختند. روزنامه ي اخبار در 12 اسفند 1375 به نقل از عبدالله نوري رئيس مجمع حزب الله و عضو کارگزاران سازندگي مجلس پنجم نوشت که بعيد مي داند کانديداي مجمع روحانيون مبارز با کارگزاران سازندگي متفاوت باشد.(16) کارگزاران سازندگي از اين تاريخ با گام هاي محکم تري به سوي حمايت از خاتمي و نزديک شدن به جناح چپ کشور حرکت کردند و سرانجام در 24 فروردين 1376 با اطلاعيه اي رسمي به جمع حاميان آقاي خاتمي پيوستند.
«کارگزاران با فهم دقيق اين ويژگي چپ جديد و در حالي که محافظه کاران آنان را از خود دور کرده بودند به استادي تمام کوشيدند خود را به جريان جديد چپ متصل سازند و حيات خود را تداوم بخشند. اتصال اين سه جزء (چپ مدرن، طبقه ي جديد و بدنه ي متصل به هر دو) مهمترين عامل پيروزي دوم خرداد را براي ايشان به وجود آورد.»(17)
پيوستن کارگزاران سازندگي به طيف حاميان سيد محمد خاتمي علاوه بر علني کردن انفکاک در راست سنتي و مدرن، جناح چپ سياسي کشور را ازحمايت و پشتيباني مالي مقتدري مطمئن ساخت که نبايد چندان دغدغه ي هزينه هاي تبليغاتي داشته باشند. آنها مي توانستند با امکانات خود ماشين رأي جمع کني جناح دوم خرداد را به راحتي راه اندازي کنند. بدين جهت بود که محاکمه ي کرباسچي در سال بعد، به صورت غير مستقيم محاکمه ي دوم خرداد تلقي شد که هزينه ي تبليغات را از کجا آورده اند.(18)
2- گفتمان خاتمي
برخلاف آنچه که بعد از دوم خرداد گفتمان اصلاح طلبي ناميده شد و مواردي همچون گذر از نظام ولايت فقيه و قانون اساسي ويژگي آن بود، گفتمان سيد محمد خاتمي، مفاهيم، ادبيات و زباني که ايشان مطرح کرد به هيچ وجه موازي با نظام جمهوري اسلامي و يا در مقابل آن قرار نمي گرفت.
«خاتمي پس از در ميان گذاشتن ديدگاه خود با رهبري نظام با شعار حاکميت قانون و توسعه ي همه جانبه، متوازن و پايدار و براي مقابله با کژي ها و کاستي ها و اعتلاي جمهوري اسلامي به صحنه ي رقابت هاي انتخاباتي رياست جمهوري وارد شد.» (19)
مفاهيم گفتماني خاتمي و سبک گفتار ايشان چهره ي يک متفکر و انديشه پرداز فرهنگي را به جاي يک سياستمدار به جامعه نشان مي داد. سيد محمد خاتمي با مورد خطاب قرار دادن نخبگان، دانشجويان، زنان و جوانان به جاي توسعه ي اقتصادي و رشد، که مردم عموما از چنان الگويي رضايت نداشتند، توسعه ي سياسي و مدني را در کانون صحبت هاي خود قرار داد. اين واقعيت در حالي بود که جناح مقابل، چه در انتخابات و چه قبل از آن، به صورت جدي از مفاهيم مدني و حقوق سياسي مردم صحبت نکرده بود.
«آنچه به مثابه ريسماني در اين پراکندگي و کثرت، انتظام و وحدتي ايجاد کرد، گفتمان فراگير، سقف گون و هژمونيک خاتمي بود. تار و پود گفتمان خاتمي آميخته اي از عناصر و دقايق بديع (و از منظري بي بديل) و قديم بود. در قرائت او از اجتماع رابطه ي همنشيني و نه جانشيني ميان سنتي و مدرن، جامعه ي مدني و جامعه ي ولايي، جوان و پير، زن و مرد، خودي و ديگري، قانون و شريعت، نياز و ارزش، مشروطيت و جمهوريت، خداسالاري و مردم سالاري و... برقرار شده، ارکان جامعه و نظام در شأن خود محفوظ ماندند.»(20)
آقاي خاتمي بعد از قطعي شدن حضورش در انتخابات، در اولين سخنراني رسمي و انتخاباتي اش که در مراسم احياي اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي دانشجويان انجام شد، با رويکردي نو به مسائل سياسي و حکومتي پرداخت و آزادي بيان، جامعه ي مدني و توسعه ي سياسي در چارچوب نظام را محور صحبت هاي خود قرار داد.
«در قانون اساسي جمهوري اسلامي حکومت از آن خداست که توسط مردم اعمال مي شود و ملت آن را با اراده ي آزاد پذيرفته است. قانون اساسي با گنجاندن حق انتخاب و اعمال حاکميت توسط مردم، راه را براي بدترين نوع استبداد، که همانا ناديده گرفتن اراده ي انسان با توجيه انتساب حکومت به خدا و اعمال آن توسط افراد يا قشر خاصي است، بسته است. رسالت حکومت و حاکم در بينش علي(ع) مبارزه با ظلم و بپاداشتن حق است. حکومت فعلي ما آغاز يک نظام جديد در تاريخ ظلم زده ي مسلمين به طور اعم و تاريخ ايران به طور اخص است. در الگوي حکومتي امام علي( ع) انسان ها هم حق تشکيل حکومت و هم حق نظارت و بازخواست از آن را دارند.»(21)
در برنامه هاي اعلامي آقاي خاتمي، که در پنجم فروردين 1376 منتشر شد، ضمن اشاره به روح عدالت علوي، زدودن فقر و تأمين زندگي شرافتمندانه، راهکارها و اهداف کلاني مطرح شده بود که قابل توجه بود.
«- پرهيز از خودکامگي و ممانعت از شکستن حرمت ها و تجاوز به حقوق و آزادي هاي قانوني، رسالت دولت است.
- دولت اسلامي خدمتگزار مردم است نه ارباب آنها.
- استقرار امنيت مستلزم مبارزه با قانون شکني است.
- تلاش براي زدودن رذيلت هاي اخلاقي از جمله ريا، تملق، نفاق، فساد و بي بند وباري از وظايف دولت به شمار مي رود.
- تلاش براي حاکميت قانون و ضابطه شرط پيشرفت اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و سياسي است.
- تأکيد بر حضور فعال همه ي قشرها و پذيرش رقابت ها به عنوان يکي از مجاري اساسي مشارکت از سوي دولت، ضرورتي انکارناپذير است.» (22)
تأمين آزادي مطبوعات، عدم مقابله و برخورد با آنها، تأکيد بر قانون و جامعه ي مدني، اصلاحات در چارچوب قانون اساسي، دوري از تکليف گرايي و مفاهيم ايدئولوژيکي از ديگر ويژگي هاي گفتمان سيد محمد خاتمي بود. در اين گفتمان به شهروندان با گرايش هاي مختلف سياسي احترام و اکرام مي شد و جوانان به جاي معضل، موهبت و نعمت تلقي مي شدند.
«در برنامه ي رئيس جمهور منتخب، توجه به مسئله ي جوانان نقش تعيين کننده داشته و تفاوت بارز ديدگاه مطروحه با ديدگاه ساير داوطلبان، تأکيد وي بر ضرورت حضور جوانان و نوجوانان در تمامي عرصه ها و مشارکت فعال آنان در چرخه ي مشارکت يعني برنامه ريزي و اجرا توسط خود جوانان و نوجوانان بود. جوان گرايي سبب بسيج نوجوانان و جوانان در حمايت از رئيس جمهوري منتخب گرديد و نتيجه اي تعيين کننده به بار آورد و درس هاي بزرگي به نوجوانان و جوانان داد که براي مدتي طولاني در وجدان جمعي آنان حک خواهد شد و براي مدت ها در رفتار سياسي بعدي آنان به عنوان الگو و راهنما عمل خواهد کرد.» (23)
توجه به شور و نشاط جوانان و نوجوانان در گفتمان خاتمي نقشي محوري داشت و اين شور و نشاط نه تنها منفي و ناهنجار نبود، بلکه حق آنها تلقي مي شد. بايد به آنها به عنوان آينده سازان کشور اعتماد شود. علاوه بر جوانان، توجه به زنان به عنوان نيمي از اعضاي جامعه، محور ديگر گفتمان آقاي خاتمي بود. اين واقعيت در حالي بود که براساس برخي نگرش ها به خانم ها به عنوان افرادي که کارها و مسئوليتهاي بزرگ و سياسي نبايد به آنها واگذار شود، نگاه مي شد.
«آقاي خاتمي اين ديدگاه را مطرح کرد که زنان هم مثل مردان قابليت ها و توانايي هاي انجام مسئوليت هاي بزرگ را دارند و افرادي در ميان آنان هستند که مي توانند تصدي امور مهمي را برعهده بگيرند و نبايد آنان را در انزوا قرار داد. طبيعتا اين شعار از سوي زنان با استقبال زيادي روبرو شد و فرصت مناسبي براي آنان به وجود آمد تا نشان دهند واقعا داراي چنين توانايي هايي هستند.»(24)
حضور در جمع دانشجويان و دست دادن با آنها و دست تکان دادن براي آنها، سفر به استان ها با اتوبوس اجاره اي، ديدار با روستائيان، استفاده از خنده و ادبيات مورد پسند جوانان از شيوه ي تبليغاتي آقاي خاتمي در هفتمين انتخابات رياست جمهوري بود که نه تنها در پيروزي او تأثيرگذار شد، بلکه در دوره هاي بعد توسط ساير کانديداها به کار گرفته شد. در ميتينگ دانشجويي دانشگاه صنعتي شريف براي آقاي خاتمي، جايگاهي با دسته گلي بزرگ در نظر گرفته بودند که در ابتدا ايشان از مجري برنامه خواست تا در پشت تريبون ساده بايستد و با دانشجويان صحبت کند. ايشان در ابتداي صحبت هايش گفت که من خود را همچنان يک دانشجو مي دانم و از شما مي خواهم که مرا به عنوان يک دانشجو در جمع خود بپذيريد. (25) اين شيوه ي برخورد متواضعانه با استقبال دانشجويان روبرو شد و مواردي ديگر از اين شيوه ي برخورد در رفتار و کردار خاتمي او را به چهره ي غالب انتخابات تبديل کرد.
متانت، بردباري، صداقت و شعارهايي همچون زنده باد مخالف آقاي خاتمي به گونه اي بود که دوستان و حتي رقبايش را تحت تأثير قرار مي داد. او نخواست رهبر اصلاحات و اصلاح طلبي تجديدنظر طلب شود، چون معتقد بود رئيس جمهور حق ندارد رئيس اپوزيسيون درون نظام باشد.(26) با اين شيوه او به نماد اصلي و تبلور خواسته هاي جبهه دوم خرداد مبدل گشت تا در مقاطع مختلف چشم ها به او خيره شود تا با سخنان، موضع گيري ها و سکوتش بگويد که اصلاح طلبان چه مي خواهند. (27)
دوستان خاتمي و اصلاح طلبان به او انتقاد مي کردند که او نخواست رهبر اصلاحات شود و در موارد مختلفي با عدم قاطعيت در مقابل رقباي سياسي کوتاه آمده و در کنار تجديدنظر طلبان و استراتژي فتح سنگر به سنگر نهادهاي قدرت قرار نگرفت. به نظر اين طيف، خاتمي با استفاده نکردن از تمام ظرفيتها، پتانسيل ها و شيوه هاي اصلاح طلبي، خود به عاملي براي کند شدن جريان اصلاحات و عدم توفيق اصلاح طلبان شد. در کنار ايرادات و انتقادات دوستان اصلاح طلب آقاي خاتمي از ايشان، جناح راست کشور و منتقدان اصلاح طلبي ليستي از ايرادها وانتقادها از خاتمي دارند که در مقابل خط شکني و افراطي گري تجديدنظرطلبان با تساهل و تسامح برخورد کرده است. اين جناح معتقد است که صداقت و حقيقت گويي هاي خاتمي، همه، شامل جريان مقابل مي شد و حتي به صورت جدي به ورود اپوزيسيون و مخالفان نظام به مطبوعات و نهادهاي مختلف اعتراض و برخورد نکرده است. با تمام نکات مثبت و منفي دوستان و منتقدان خاتمي، مي توان گفت که گفتمان ايشان جامعه را چندين گام به سوي توسعه ي سياسي و جامعه ي مدني پيش برد. اين گفتمان با تأثيرگذاري بر ادبيات سياسي، قانون مداري و مردم سالاري و توأم دانستن اسلاميت و جمهوريت و تعامل گسترده با کشورهاي خارجي، الگويي موفق در کنار ديگر سياستمداران نظام اسلامي براي کشور ثبت کرده است.
3- حلقه ي کيان و مرکز مطالعات رياست جمهوري
مهمترين حلقه هاي مطالعاتي، که برخي تحليل گران و نويسندگان برآمدن اصلاح طلبي را مديون فعاليتهاي فکري آنان مي دانند، حلقه هاي مطالعاتي کيان و در مرحله ي بعد مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري و چند مرکز کم اهميت تر است. حلقه ي کيان به عنوان معروف ترين مرکز مطالعاتي تجديدنظرطلبان، در آغاز به توصيه و علاقه ي شهيد حسن شاهچراغي براي ايجاد کانوني فکري و ديني تشکيل شده بود و پيشينه ي آن به کانون فرهنگي نهضت اسلامي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مي رسد. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، افرادي به دعوت شهيد شاهچراغي در مؤسسه ي کيهان دور هم جمع شده بودند و به انتشار کيهان فرهنگي تا سال 1369 پرداختند. (30)
در کيهان فرهنگي مقالات جنجالي دکتر سروش با عنوان «قبض و بسط شريعت» منتشر شد که بحث و جدل هاي متعددي برانگيخت. کوشش دکتر سروش در مقالات قبض و بسط اين بود که براساس مباني معرفت شناختي ليبرالي، نسبي گرا و پلوراليستي، فهم ديني را فهمي تاريخي معرفي کند و با ايجاد ترديد در قداست علوم ديني و روايات فقهي آنها را به عنوان بخش هايي از علوم انساني معرفي نمايد. علاوه بر دکتر سروش و مطالب وي، افراد ديگري با گرايش هاي سکولاري همچون مجيد محمدي، مرتضي مرديها و حميد وحيد با کيهان فرهنگي همکاري و ارتباط داشتند در حالي که با خط مشي ديني و فرهنگي انقلاب هماهنگي نداشتند. در اين مقطع، بيشتر افراد حلقه ي کيان از اعضاي سردبيري روزنامه ي کيهان بوده و در روزنامه هم به نويسندگي و فعاليت هاي ديگر مي پرداختند و با سيد محمد خاتمي، که نماينده ي حضرت امام (ره) در کيهان و سرپرست اين مؤسسه بود، ارتباطي نه چندان جدي پيدا کرده بودند.
بعد از بسته شدن کيهان فرهنگي و استعفاي آقاي خاتمي از مؤسسه ي کيهان طرفداران دکتر سروش و منتقدان نظام جمهوري اسلامي هم دسته جمعي از کيهان استعفا داده و مجله ي کيان را از اواخر سال 1369 راه اندازي کردند. ماهنامه ي جديد با مديرمسئولي رضا تهراني و سردبيري ماشاءالله شمس الواعظين شروع به کار کرده و اکبر گنجي در انتشارات صراط درس ها و سخنراني هاي دکتر سروش و افراد همفکر خود در محفل کيان را با سرعت چاپ و توزيع مي کرد.
افراد حلقه ي کيان در آغاز تماما داراي يک گرايش خاص نبودند. برخي از آنها همچون حجاريان، علوي تبار، گنجي و باقي در دوره هاي معيني مرتبط و وابسته به نهادهاي جمهوري اسلامي بودند. از نظر فکري، گرايش اصلي اين افراد چپ گرايي بود و نقش آنها در تسخير سفارت آمريکا بيشتر از ديگران بود. موسوي خوئيني ها و حجاريان براي دانشجويان پيرو خط امام، که سفارت آمريکا را تسخيرکرده بودند، در درون سفارت کلاس سياسي گذاشته بودند.(31) اعضاي حلقه ي کيان، که ترکيبي از ليبرال ها و چپ گرايان بودند، هر هفته چهارشنبه ها در منزل يکي از اعضا دور هم جمع شده و به بحث هاي معرفت شناختي و فلسفي مي پرداختند.(32) اين افراد با بازانديشي افکار خود، غرب پژوهي را استراتژي مطالعاتي خود قرار داده بودند وبه اين نتيجه رسيده بودند که [تلفيقي از تجربيات مثبت تمدن غالب بشري (غرب) و دروني کردن آنها با ارزش هاي بومي و محلي، بهترين راهکار است و در همين راستاست که به تلفيق سه شکاف ملي، اسلامي و غربي تأکيد مي ورزند. (33)]
آنها همچنين، به مرور زمان، از مواضع اصولي و ديني نظام جمهوري اسلامي فاصله گرفته و با شعار توسعه ي سياسي و پيوستن به نظام جهاني به سوي تمدن و تفکر غرب و ليبرالي حرکت کردند. دکتر عبدالکريم سروش در جواب اين سؤال که آيا او و دوستانش در محفل کيان با برنامه و طرح قبلي از فضاي عمومي انقلاب فاصله گرفته و به تأسيس جريان و جنبشي خاص اقدام کرده اند مي گويد که برنامه ريزي و عزم قبلي در کار نبوده، بلکه به مرور زمان و در فضا و زمان مناسب اين جريان مخاطب و مشتري پيدا کرده است.(34) بيشتر تخصص خود دکتر سروش به عنوان استاد و پدر معنوي محفل کيان در ترجمه و انتقال مفاهيم جديد غربي با رنگ و لعاب اشعار مولوي و تفکر غزالي بود. تلاش محوري ايشان تلفيق و هماهنگي بين افکار مدرن غربي و اسلامي بود و به همين دليل برخي افراد براي او و همفکرانش نام روشنفکران تلفيقي نهاده اند.
در اواسط دهه ي هفتاد حلقه ي کيان فراخ تر شد و افراد ديگري از شهرهاي مختلف، اعضاي سابق جنبش دانشجويي، افرادي از نيروهاي وزارت ارشاد و اطلاعات و برخي افراد ملي - مذهبي به حلقه ي کيان پيوستند و تعداد آنها به بيش از 1000 نفر رسيد. محمد قوچاني افراد حلقه ي کيان را کساني مي داند که در بيست و هفتم تيرماه 1374 در اعتراض به تهديد دکتر سروش نامه اي به آقاي هاشمي رفسنجاني نوشته بودند. (35)
سيد محمد خاتمي بعد از استعفا از وزارت ارشاد درخواست مجوز نشريه اي به نام آئين کرده بود تا از آن به عنوان تريبوني براي بيان افکار خود و همفکرانش استفاده کند. برخي از افراد حلقه ي کيان همزمان با سيد محمد خاتمي گروه کوچکتر آئين را شکل دادند. گروه آئين هيچ مجله اي تا سال 1382 منتشر نکرد و در اين سال، در حالي که حدود شش سال از رخداد دوم خرداد 1376 گذشته بود، محمدرضا خاتمي، برادر رئيس جمهور، اولين شماره ي اين نشريه را منتشر کرد. عليرغم عدم انتشار مجله، گروه آئين که گرايش هاي ديني شان قوي تر از حلقه ي کيان بود، جلسات دائمي هفتگي برگزار مي کردند. معروف ترين چهره هاي شاخص اين گروه محسن کديور، فاضل ميبدي، محمد شريعتي، خليلي اردکاني، حجاريان و خانيکي بودند. آنها در جلسات خود تجربيات خود را در عرصه هاي مختلف مبادله مي کردند. (36) تنها اقدام حلقه يا گروه آئين قبل از انتخابات رياست جمهوري سال 76، چند جلسه بحث و گفتگوي انتخاباتي بوده و جالب آنکه هنگام مطرح شدن کانديداتوري سيد محمد خاتمي در گروه آئين، محسن کديور و تعدادي ديگر از اعضا با کانديداتوري ايشان مخالفت مي کنند. (37)
مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري يکي ديگر از مراکزي است که ادعا شده در ريشه گرفتن و راه اندازي اصلاح طلبي تأثيرگذار بوده است. اين مرکز در آغاز براي سامان دهي توسعه ي سياسي در سال 1368 در دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي رفسنجاني شروع به کار کرد و به صورت هيئت امنايي اداره مي شد. موسوي خوئيني ها، که هم نماينده ي امام نزد دانشجويان پيرو خط امام و هم عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام بود، در آغاز رياست اين مرکز را به عهده داشت. شاخص ترين بخش اين مرکز معاونت سياسي آن بوده که افرادي مثل حجاريان، علوي تبار، عبدي و مجيد محمدي در آن فعاليت داشته و پروژه هايي براي توسعه ي سياسي دنبال مي کردند.(38) برخي از اين افراد از جمله عباس عبدي درگذشته با آقاي خوئيني ها همکاري مي کرده اند. عبدي هنگام دادستاني موسوي خوئيني ها، واحد مطالعات و تحقيقات دادستاني را راه اندازي و اداره کرده بود. حجاريان در مرکز مطالعات استراتژيک برنامه ريزي کلاني براي مطالعه ي توسعه ي سياسي در ايران پايه ريزي کرده بود که برخي تحقيقات و نتايج مطالعاتشان در هفته نامه ي عصر ما و روزنامه ي سلام منتشر مي شد.
«از سال 1368 که مرکز تحقيقات استراتژيک رياست جمهوري راه افتاد، من در معاونت سياسي اين مرکز همين پروژه ي کاري را دنبال مي کردم. معاونت سياسي مرکز تحقيقات استراتژيک يک پروژه بيشتر نداشت و آن هم پروژه ي توسعه ي سياسي بود. البته اين پروژه چندين زير پروژه داشت، نظير فرهنگ سياسي و رفتار سياسي اقشار مختلف ايران، پروژه ي تحليل چرايي انقلاب اسلامي با هدف تئوريزه کردن انقلاب، پروژه ي ماهيت دولت در ايران، پروژه ي نوسازي ايران...»(39)
پروژه ي توسعه ي سياسي به ظاهر براي بقاء نظام و سازش آن با جهان سرمايه داري راه اندازي شده بود . نتيجه اي که آنها طي تحقيقات مختلف گرفته بودند اين بود که توسعه ي سياسي در ايران در مرحله ي اول نيازمند ايجاد برخي تغييرات در ساختار سياسي کشور است و در مرحله ي بعد بايد فرهنگ سياسي ايران متناسب با فرهنگ يک جامعه ي توسعه يافته تغيير کند.(40)
نمود و نقش اعضاي مرکز مطالعات استراتژيک رياست جمهوري در راه اندازي دوم خرداد بيش از آنکه در فعاليت هاي اين مرکز مشخص باشد در فعاليت هاي روزنامه ي سلام نمايان بود که توسط اعضاي اين مرکز هدايت مي شد. روزنامه ي سلام، که بيشترين تلاش را در معرفي سيد محمدخاتمي داشت، پايگاهي براي همه ي افراد چپ گرا بود که در گذشته در کيهان فرهنگي کار مي کردند و با تعطيل شدن آن دنبال پايگاهي براي فعاليت مي گشتند. در روزنامه ي سلام علاوه بر افرادي از حلقه ي کيان و مرکز مطالعات رياست جمهوري، افراد ديگري از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي فعاليت مي کردند.
«حلقه ي سوم اين جنبش را بايد در آن 2500 دانشجويي که در دوران هاشمي رفسنجاني براي دوره ي دکتري به خارج از کشور، انگلستان، کانادا، استراليا و فرانسه اعزام شده بودند جستجو کرد. برخي از اين دانشجويان در پاره اي از انجمن هاي اسلامي به صورت کانون فکري- سياسي فعال بودند. به ياد دارم در سال 1375 که گروه هاي فشار در دانشگاه تهران و اميرکبير به جلسات سخنراني دکتر سروش حمله مي کردند و عرصه بر او تنگ شده بود به عنوان دانشجوي دکتري در دانشگاه لندن و دبير انجمن هاي اسلامي انگلستان با همکاري ديگر اعضاي انجمن دکتر سروش را به انگلستان دعوت کرديم. او به مدت 6 ماه براي دانشجويان بورسيه اي که هم اکنون تعدادي از آنها از فعالان جنبش دانشجويي هستند، جلسات مختلف بحث و گفتگو داشت، مانند محسن ميردامادي و محمدرضا خاتمي که در اين دوره نقش کليدي در حزب و روزنامه ي مشارکت دارند و در رأس فهرست نمايندگان منتخب تهران قرار گرفتند.»(41)
اين اظهارنظر اگر چه براي معرفي کردن اصلاح طلبان به عنوان نيروهاي دخيل در راه اندازي دوم خرداد 1376 ارائه شده، اما همان گونه که از توضيحات پيداست، بيش از بيان تأثيرگذاري در راه اندازي رخداد دوم خرداد، ارتباط اصلاح طلبان و نوگرايان ديني را نشان مي دهد که چگونه افرادي که به عنوان اصلاح طلب تجديدنظرخواه مدعي جنبش اصلاح طلبي شدند با بسترهاي نوگرايي ديني مرتبط بوده اند. پيشينه ي پيوند تجديدنظرطلبان علاوه بر محافل و حلقه هاي ذکر شده در دانشکده ي حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران هم برقرار شده بود و آنها جلسات منظم همفکري و همسويي برگزار مي کردند. حجاريان مي گويد که با حضور رئيس دانشکده ي حقوق و علوم سياسي آقاي دکتر حبيبي و آقايان دکتر بشيريه، سيد جواد طباطبايي و نقي زاده در اين دانشکده يک گروه فکري تشکيل داده و تا زمان کانديداتوري خاتمي در جهت برنده شدن ايشان به ارائه ي برنامه و کمک فکري مي پرداخته است.(42)
با نگاهي به فعاليت هاي فکري و سياسي محافل ذکر شده، مي توان گفت که در اين مراکز افرادي که طي دو دهه پيشينه ي چپ گرايي و ضد آمريکايي داشتند متأثر از فضاها و روش هاي معرفت شناختي، تحولات جريان جهاني چپ گرايي و جاذبه هاي تمدن غرب به انديشه هاي رفورميستي و ليبرالي تغيير گرايش دادند و با تشکيلات گروه هاي ليبرال به اشتراک در مواضع سياسي و فکري رسيدند. محافل مطالعاتي ذکر شده در حقيقت کارگاه استحاله ي فکري چپ گرايان راديکال دهه ي 60 و تغيير مباحث آنها از حمايت از مستضعفين به مباحث نسبي گرايانه و سکولاري بود.
«از آنجا که اين اختلاط و اشتراک در فضايي تدريجي و آرام تحقق پيدا کرد و نيز به دليل آنکه جريان استحاله شده بر مراکز مهم نظام سلطه نداشت. حساسيت چنداني نسبت به آن برانگيخته نشد. شايد به مخيله ي هيچ کس خطور نمي کرد کساني که روزگاري خود را پرچمدار انحصاري دفاع از خط امام (ره)، مبارزه با آمريکا و حمايت از مستضعفين مي دانستند و تمام رقباي سياسي و سليقه اي خود را با برچسب اسلام آمريکايي از صحنه به در مي کردند طي چند سال دچار چنان دگرديسي و تطوري شده باشند که در يک حرکت پاندولي، درست در نقطه ي مقابل ديدگاه ها و نقطه نظرات انقلابي سابق قرار گيرند.»(43)
محفلي ها اگر چه به بحث هاي مطالعاتي و فکري مي پرداختند، اما تصور اينکه اين مفاهيم توسط مردم مورد استقبال قرار بگيرد از نظر خود آنها هم بسيار دور از ذهن بود.
«تصور اينکه جامعه ي ما توانايي و امکان عملي کردن آن انديشه ها را داشته باشد اصلا نبود... آن جمع بسته (حلقه ي کيان و سايرين) دنبال يک تحول فکري در جامعه بود. آن مفاهيم را دنبال مي کرد و به هيچ وجه به دنبال ايجاد جنبش در عرصه ي سياسي و اجتماعي نبود. در ذهن ما چنين چيزي نمي گنجيد. به همين دليل آنچه که در جامعه ي ما بعد از دوم خرداد اتفاق افتاد خارج از اراده ي آن جمع بود.» (44)
چپ گرايان وکساني که آقاي خاتمي را تشويق به حضور در انتخابات کردند، بنا به گفته ي يکي از اصلاح طلبان تمام هم و غمشان اين بود که با کسب 4 تا 5 ميليون رأي پايگاهي براي نيروهاي چپ ايجاد کنند و با چانه زني به جناح مقابل بگويند که ما هم نيرويي با وزن 5 ميليوني از جمعيت 60 ميليوني ايران هستيم. (45) براين اساس، خود دوم خردادي ها و گروه هاي اصلي جناح چپ همچون مجمع روحانيون مبارز، سازمان مجاهدين و ديگر گروه هاي کوچکتر چندان اميدي به پيروزي نداشتند چه رسد به اين فرضيه که گفته شده تشکيلات محفلي اصلاح طلبان در رخداد دوم خرداد نقش اصلي داشته است. بعد از رخداد دوم خرداد و پيروزيي که نصيب جناح چپ در ايران شد، اصلاح طلبان وتربيت شدگان کارگاه روشنفکري و نوگرايي ديني در ابتدا گرداننده ي روزنامه هاي زنجيره اي شدند. شمس الواعظين، که سردبير مجله ي کيان بود، بعد از دوم خرداد سردبيري چهار روزنامه ي جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان را به عهده گرفت و رضا تهراني، مديرمسئول کيان، گرداننده ي روزنامه ي صبح امروز شد.
«حلقه ي کيان پس از دوم خرداد به مثابه ي يک سايه ي موازي براي جنبش اصلاح طلبي در پيشبرد برنامه هاي آن عمل کرده و بخش عمده از اقتدار رسانه اي، روشنفکري و حتي تشکيلاتي اصلاح طلبان از آن حلقه ي جديدي از روشنفکران ديني است که روزهاي چهارشنبه در دفترکيان شکل مي گرفت... طي سال هاي اخير عمده روزنامه هاي تأثيرگذار جنبش اصلاح طلبي (جامعه، توس، نشاط، عصر آزادگان، صبح امروز، آفتاب امروز، خرداد، فتح و... ) و نيز هفته نامه هايي چون بهمن (به صاحب امتيازي عطاءالله مهاجراني) بهار و راه نو (به صاحب امتيازي اکبر گنجي) توسط اين حلقه هدايت شده است.»(46)
اين افراد به همراه ديگر دوستان خود و طيفي از سکولارهاي ليبرال در آغاز بر تجديدنظرطلبي عليه نظام در مطبوعات دامن زدند و پس از آن با رخنه به مجلس ششم در مرحله ي عمل سياسي به فکر اصلاح طلبي در نظام و تغيير آرا نظام جمهوري اسلامي افتادند. (47)
پينوشتها:
1- سيد محمد خاتمي، سخنراني در مراسم بزرگداشت دوم خرداد، در تاريخ 1377/3/2.
2- بهزاد نبوي، «اصلاحات، مطالبات مردم، ملاحظات حکومت» (گفتگو) مجله ي آفتاب، سال دوم، شماره ي 18، شهريور 1381، ص 34.
3- مصطفي تاج زاده، بيم ها و اميدها، صص 47-48.
4- حميدرضا جلايي پور، دولت پنهان، طرح نو، تهران، 1379، ص 19.
5- عبدالله نوري و عليرضا محجوب، روزنامه ي همشهري، تاريخ 75/6/10 و 1375/6/12.
6- حسين بشيريه، «زوال هويت سياسي، غروب ايدئولوژي هاي هويت ساز»، روزنامه ي ايران، 1383/2/28.
7- همان.
8- «أين تذهبون»، دو هفته نامه ي عصر ما، 26 ارديبهشت 1375، سال سوم، شماره ي 44، ص 7. عناصر چپ گرا عدم صداقت خود را در حمايت از هاشمي در جريان انتخابات مجلس ششم با مطالب تخريبي شان در روزنامه هاي زنجيره اي به خوبي نشان دادند.
9- حميد کاوياني، رمز پيروزي يک رئيس جمهور، مؤسسه ي نشر و تحقيقات ذکر، چاپ دوم، تهران 1378. صص 63-64.
10- روزنامه ي همشهري، 1375/6/8.
11- حميد کاوياني، رمز پيروزي يک رئيس جمهور، صص 85-86.
12- روزنامه ي سلام. هفتم و نهم آبان ماه 1375.
13- خبرنامه ي ستاد انتخابات تشکل هاي همسو، شماره ي 5، دي ماه 1375 و روزنامه ي سلام 1375/11/7 و 1375/11/11.
14- ابراهيم انصاري لاري، انتخاب هفتم، انتشارات همشهري، تهران، تابستان 1376، ص 115.
15- محمدرضا خاتمي، «خرداد 76، بازخواني پرونده ي اصلاحات»، ضميمه ي روزنامه ي ايران، 11 مرداد 1384. ص 4.
16- ابراهيم انصاري لاري، انتخاب هفتم، ص 115.
17- محمد قوچاني، يقه سفيدها، انتشارات نقش و نگار، تهران، 1379، چاپ دوم، ص 132.
18- حميدرضا جلايي پور، پس از دوم خرداد، ص 129. همچنين، صادق زيباکلام، وداع با دوم خرداد، انتشارات روزنه، تهران، 1382، ص 60. يک اتهام کرباسچي آن بود که به برج سازاني که به ستاد خاتمي کمک کرده بودند امتيازاتي از سوي شهرداري داده شده بود.
19- مصطفي تاج زاده، مجله ي آفتاب، شماره ي 22، دي و بهمن 1381، ص 14.
20- محمدرضا تاجيک، جامعه اي امن درگفتمان خاتمي، نشر ني، تهران 1379، صص 96-97.
21- سيدمحمد خاتمي، روزنامه ي جمهوري اسلامي، 1375/11/13.
22- روزنامه ي سلام، پنجم فروردين 1376.
23- پرويز پيران، تحليل هايي جامعه شناسانه از واقعه ي دوم خرداد، ص 31.
24- حميد کاوياني، رمز پيروزي يک رئيس جمهور، پيشين، ص 218.
25- همان، ص 226.
26- سيدمحمد خاتمي، کنفرانس مطبوعاتي، تاريخ 7 شهريور 1383، روزنامه ي همشهري، 1، 8 شهريور 1383، سال يازدهم، شماره ي 3481.
27- عليرضا علوي تبار، «به سوي آينده»، مجله ي آفتاب، شماره ي 28، پيشين، ص 4.
28- حميدرضا جلايي پور، پس از دوم خرداد، نگاهي جامعه شناختي به جنبش مدني ايران، کوير، تهران، 1378، صص 21-20.
29- حميدرضا جلايي پور، جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي، طرح نو، تهران، 1381، ص 211.
در مورد اين موضوع که دوم خرداد بر پايه ي نظريات نوگرايان ديني بوده يا نوگرايان از مفاهيم مطرح شده در دوم خرداد و پس از آن استفاده کردند تا دوم خرداد را به نفع خود مصادره کنند، در بخش بعدي با تفصيل پرداخته مي شود.
30- مجله ي کيان، شماره ي اول، آبان ماه 1370، ص 2.
31- محمد قوچاني، «نازي آبادي ها»، روزنامه ي همشهري، بهمن 1381.
32- سعيد حجاريان، «ناگفته هايي درباره ي خاتمي »، گفتگو با ايسنا، 1384/4/20.
33- مهرداد مشايخي، «دگرديسي مباني سياست و روشنفکري سياسي»، مجله ي آفتاب، سال سوم، شماره ي 28، مرداد و شهريور 1382، ص 8.
34- عبدالکريم سروش، انقلاب اسلامي، «فقه و روشنفکري ديني» (گفتگو)، نشريه نامه، شماره ي 29، بهمن 1382.
35- محمد قوچاني، «مطبوعات سياسي از 57 تا 80»، روزنامه ي ايران، شماره ي 2136، سال هشتم، دوشنبه 6 خرداد 1381.
36- محمدرضا خاتمي، خرداد 76، «بازخواني پرونده ي اصلاحات»(گفتگو) ضميمه ي روزنامه ي ايران، 84/5/11، ص 4.
37- محسن کديور، خبرگزاري کار ايران، 1384/5/5.
38- سعيد حجاريان، «توازن ميان ستيز و سازش». (گفتگو) روزنامه ي وقايع اتفاقيه 1384/4/27.
39- همان.
40- همو، (گفتگو)، خبرگزاري کار ايران 1383/11/28.
41- حميدرضا جلايي پور، جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي، ص 227.
42- سعيد حجاريان، «ناگفته هايي درباره ي خاتمي»، (گفتگو) خبرگزاري دانشجويان ايران 1384/4/21.
43- بهمن اسماعيلي، «انتخابات مجلس هفتم»، صص 37-38.
44- محمدرضا خاتمي، خرداد 76، بازخواني پرونده ي اصلاحات (گفتگو)، ضميمه ي روزنامه ي ايران، ص 4.
45- عمادالدين باقي، جنبش اصلاحات دموکراتيک ايران، نشر سرايي، تهران، 1383، ص 324.
46- روزنامه ي عصر آزادگان، 1379/1/29.
47- در اين باره يعني رويارويي تجديدنظر طلبان بعد از پيروزي در مجلس ششم با نظام جمهوري اسلامي در فصل بعدي با تفصيل بحث مي شود.
/خ