نویسنده: حسن هاشمی میناباد
واژهی skopos به یونانی یعنی قصد و نیّت و هدف. نظریهی اسکوپوس را هانس وِرمِر به همراه کاتارینا رایس در دههی 70 و 80 میلادی مطرح کردند که با مفهوم عمل ترجمانی هولتز - مانتاری (1984) ارتباط دارد. هولتز - مانتاری ترجمه را شکلی از اشکال تعامل ارتباطی انسان میداند که بر نتیجه و هدف متّکی است و در نتیجه هدفمند و نتیجهگراست. «ترجمه تنها به کلمات و جملات و متون محدود نمیشود، بلکه نوعی همکاری بین دو فرهنگ است که به ارتباطی کارکردی میانجامد» (فرحزاد 1394: 190). او متعاملان یا مشارکانی را در عمل ترجمانی درنظر میگیرد: آغازگر، سفارشدهنده، تولیدکنندهی متن مبدأ، تولید کنندهی متن مقصد، کاربرد متن مقصد و گیرندهی متن مقصد. هدف اصلی عمل ترجمانی (1) عبارت است از فراهم آوردن متنی برای گیرندهی زبان مقصد و ایفای نقشی در آن فرهنگ.
در عمل ترجمانی/ مترجمی، ترجمه را تعامل انسانیِ هدف بنیاد و نتیجه بنیاد میدانند. عمل ترجمانی گسترهای از اعمالی است که مترجم و دیگر متنندهها انجام میدهند و صرفاً به جنبههای فیزیکی ترجمه محدود نمیشود. در اینجا ارتباط بینافرهنگی از طریق واسطهای (به نام مترجم یا دیگر متنندهها) انجام میشود.
هولتز مانتاری فرایند ترجمه را از دیدگاه نظریهی کنشی بررسی میکند. او احساس کرد که لازم است واژگان پایهی مربوط به ترجمه تغییر یابد: متن را به Botschaftstrager / حاملِ پیام پیغامدار تبدیل کرد و مترجم را که کارهای دیگری هم غیر از ترجمه انجام میدهد به texter در قیاس با reader.
هولتز مانتاری دیدگاه نقشگرایانهاش را نه فقط از متن بلکه از جامعه شروع کرد با استناد به نظریهی مالینووسکی مبنی بر اینکه نهادهای مختلف اجتماعی نقشهای اجتماعیِ همترازی را ایفا میکنند. نقشها در این چارچوب به شکل عملها/ کنشها تجلّی مییابند که هرکدام از آنها را هدف خاصش هدایت میکند. انتقال پیام یعنی کنش/ عمل، و مانند هر عمل دیگری، نقشی که قرار است داشته باشد بر آن حاکم است. هرگروه اجتماعیای متخصص و کارشناس اجرای انواع مختلف نقشهاست. وقتی باید پیامی از فرهنگی به فرهنگ دیگر انتقال یابد، کسانی که مسئول این انتقالاند از یک کارشناس ارتباط بینافرهنگی کمک میخواهند. کارشناس در اینجا مترجم است که میتواند کارهای گوناگونی انجام دهد از جمله مشاوره در مورد فرهنگ دیگر یا نوشتن متنی جدید بر پایهی اطلاعاتی که مشتری عرضه میکند (پیم 50:2010). تأکید بر دستیابی به هدف عملِ ارتباطی به این معناست که معیارهای مبتنی بر تعادل نزدیک با متن مبدأ الزاماً در ارزیابی محصول نهایی یا متن مقصد نقشی ندارد. نظریهی اسکوپوس از این نظر محوریت متن مقصد را دارد که برای هدف موردنظر در متن مقصد (translatum یا translat) و نقشی که این متن بنا به خواست مشتری یا آغازگر در فرهنگ مقصد دارد اولویت قائل است. در نتیجه، اگر یک مشتری ترجمهی آگهی بازرگانی شرکت نوکیا را برای بازار مقصد ایران به منظور پیشی گرفتن بر رقبایش سفارش دهد، همین هدف یا اسکوپوس خاص است که نوع و راهبردهای ترجمه را تعیین میکند و انتخابهای مترجم باید در راستای آن هدف باشد.
در نظریهی اسکوپوس، ترجمه عمل است و همانند تمام اعمال دیگر اهداف و مقاصد و نیات و اسکوپوسهایی بر آن حاکم است. اسکوپوس یعنی عامل تعیینکنندهای که هم بر انتخابها و سیاستها و راهبردهای مترجم حاکم است و هم بر تصمیماتی که در حین فرایند ترجمه میگیرد و نیز بر معیارهای ارزیابی ترجمه. بنابراین، ترجمه عبارت است از عملی هدفمند، که اسکوپوسی دارد و بر طبق آن است که مترجم متنی را از محیط فرهنگی مبدأ به محیط فرهنگی مقصد، که طبعاً با هم متفاوتاند، انتقال میدهد. تأکید بر دستیابی به هدف عملِ ارتباطی به این معناست که معیارهای مبتنی بر تعادل نزدیک با متن مبدأ الزاماً در ارزیابی محصول نهایی یا متن مقصد نقشی ندارد. در عوض، نقش انسجامی و وفاداری به متعاملان و شرکتکنندگان فرایند ترجمه مطرح میشود. متن مقصد باید از آن انسجام لازم برخوردار باشد که مخاطب مقصد بتواند آن را به راحتی درک کند و در عین حال به متن مبدأ هم وفادار بماند. تمرکز بر نقش فرهنگی متن مقصد مقدّمهای بود بر پدیدهی دور یا چرخش فرهنگی که بهویژه از دههی 1990 به بعد محدودههای ترجمه را از انحصار مطالعات زبانی و زبانشناختی خارج کرد و به عرصهی فرهنگ و جامعه کشاند. ترجمه را دیگر صرفاً تعاملی بین دو زبان نمیدانستند، بلکه فرایند پیچیدهتری به شمار میآورند که بین فرهنگها رابطه برقرار میکند. طبق نظریهی اسکوپوس، مشتری یا کسی سفارش ترجمه میدهد نیازها و انتظاراتی دارد و مشخّصاتی برای ترجمهی موردنظرش تعیین میکند که در ترجمهپژوهی به آن «دستورکار ترجمه» (2) میگویند. این دستورکار شامل موارد زیر میشود: هدف از ترجمه. ویژگیها و نیازهای مخاطب یا مشتری موردنظر، رهنمودهای سبکیای که باید رعایت شود، نوع اصطلاحاتی که باید به کار گرفته شود، و جنبههای دیگری مانند صفحهآرایی و نوع حروف و رسم خط و امثال آن. دستور کار ترجمه در واقع قرارداد نوشته یا نانوشتهای است بین کارفرما و کارگر یا کارمندش که روشها و راهبردهای ترجمه و شیوههای ارزیابی آن را مشخّص میسازد. مانِدی (2013 : 122 - 123) قواعد زیربنایی نظریهی اسکوپوس را چنین خلاصه میکند:
1. نوع ترجمهی متن مقصد (translatum) را اسکوپوس آن تعیین میکند.
2. متن مقصد عبارت است از عرضهی اطّلاعات در فرهنگ و زبان مقصد که با عرضهی اطّلاعات در زبان و فرهنگ مبدأ ارتباط دارد.
3. متن مقصد را نمیتوان بهگونهای به زبان مبدأ دوباره برگرداند که اطّلاعات را به همان شکل اولش عرضه کند.
4. متن مقصد باید از انسجام درونی برخوردار باشد.
5. متن مقصد باید مرتبط [متناظر] با متن مبدأ باشد.
6. پنج قاعدهی بالا نظم سلسله مراتبی دارند و قاعدهی اسکوپوس (شمارهی 1) بر بقیه نافذ است.
قاعدهی 1 درجهی اول اهمیت را دارد. متن مقصد اساساً تابع هدف است. به نظر هانس وِرمِر ترجمه یعنی عرضهی اطّلاعات (informationsangebot)، همانند عرضهی خدمات، در زبان مقصد که از نوع عرضهی اطّلاعات در زبان مبدأ تقلید میکند. (قاعدهی 2) و این امر تابع هدفی است که سفارشدهندهی ترجمه دارد (قاعدهی 1). قاعدهی 2 از این نظر مهم است که متن مبدأ و متن مقصد را به نقش آنها در موقعیت زبانی و فرهنگی مربوطه پیوند میدهد.
وقتی میگوییم متن مقصد را دیگر نمیتوان با حفظ هدف اولیهی آن به زبان مبدأ برگرداند (قاعدهی 3) منظورمان این است که نقش translatum در فرهنگ مقصد الزاماً همان نقش آن در فرهنگ مبدأ نیست. چنین کنند بزرگان به ترجمهی نجف دریابندری در فارسی دیگر آن نقش و کارکرد اوّلیهاش در زبان انگلیسی را ندارد. نمونهی بارزتر همین اولیس جویس، عصارهی داستانی به ترجمهی منوچهر بدیعی است. ترانسلاتومی که در فارسی پدید آمده چیز متفاوتی است با آنچه هری بلامایرز، مَتییو هاجارت و دانگیفورد نوشتهاند، حتّی اگر اضافات خود منوچهر بدیعی را کنار بگذاریم. نمونهی دیگر بروشور داروهاست که متن انگلیسیشان بسیار مفصّلتر از ترانسلاتوم فارسی است.
قاعدهی 4 و 5 مربوط میشود به قواعد کلّی نظریهی اسکوپوس دربارهی اینکه با چه معیاری میتوان موفقیت و کارایی عمل ترجمانی و انتقال اطّلاعات - کارایی نقش - را سنجید: با (1) قاعدهی انسجام منطقی که با انسجام درونمتنی پیوند مییابد، و (2) قاعدهی وفاداری که با انسجام بینامتنی نسبت به متن مبدأ پیوند میخورَد.
1.قاعدهی انسجام منطقی حاکی از این است که متن مقصد باید به گونهای ترجمه شود که برای گیرندگان و مخاطبان، با توجّه به نیازها و دانش و معلومات و اوضاع و احوالشان، قابل فهم است. اگر متن مقصد با نیازهای گیرندهی زبان مقصد سازگار نباشد، هدف از ترجمهی محَقّق نشده.
2. قاعدهی وفاداری دالّ بر این است که باید پیوندی منطقی بین ترانسلاتوم و متن مقصد وجود داشته باشد یا دقیقاً بین
- اطّلاعات متن مبدأ که مترجم دریافت کرده.
- تفسیری که مترجم از این اطّلاعات دارد.
- اطّلاعاتی که برای گیرندهی متن مقصد رمزگشایی شده. نظریهی اسکوپوس و اندیشههای وِرمِر در کنار مکاتبی که به بافت فرهنگی - اجتماعیِ حاکم بر ترجمه تمرکز میکنند به شکوفایی خود ادامه داده و آنچه را ورمر «خلع ید» یا «از تخت به پایین کشیدن» متن مبدأ مینامد در پی داشته. چه بسا که متن مبدأ نقشی در تعیین این امر نداشته باشد که چهگونه و با چه روش و راهبردی به زبان مقصد ترجمه شود. علاوه بر این، هدف از ترجمه به گونهای که در «دستورکار ترجمه» منعکس شده، تعیین میکند که متنی چهگونه ترجمه شود. به بیان دیگر، هدف ترجمه به متن اصلی بستگی ندارد، بلکه متن مبدأ صرفاً موردی از «عرضهی اطّلاعات» است که هنگام تولید متن مقصد باید آن را پردازش کرد و انتقال داد. از دههی50 میلادی، مفهوم تعادل و معادل بر ترجمه حاکم بوده و نظریهی اسکوپوس میخواهد این قَدَر قدرتی و سلطه را از متن اصلی بگیرد و به اسکوپوس ترجمه بسپارد. مسئلهی مهم این نیست که متن مقصد از رابطهی تعادلی با متن مبدأ خود برخوردار هست یا نه؛ مهم این است که متن مقصدی که به دست میآید نقش خاصّی در دنیای واقعی داشته باشد. در چنین موقعیتی، از متن مقصد انتظار داریم که پاسخگوی نیازها و انتظارات و جنبههای فرهنگی مخاطب موردنظرش باشد و آنها را برآورده سازد. بدین ترتیب، متن مبدأ از تخت به زیر کشیده میشود و ترانسلاتوم در فرهنگ مقصد بر صدر مینشیند. در نگاه نظریهپردازان نقشگرای ترجمه، جدل دیرینهی ترجمهی لفظی در برابر ترجمهی آزاد بیجا و بیمورد است، چرا که تمام اشکال ترجمه، خواه لفظی باشد و خواه ارتباطی، چه اقتباس باشد و چه مستند یا ابزاری، همگی فرایندهای ترجمهایِ به یک اندازه معتبر و مستندی هستند، امّا بستگی به اِسکوپوس یا هدف مترجم دارند (کانگ 2013 : 142).
بهنظر میرسد منوچهر بدیعی اسکوپوس خاصّی درنظر داشته و خواسته اثری را به شکل ویژهای پدید آوَرد؛ موضوع را با ناشر (انتشارات نیلوفر) در میان گذاشته، ناشر با بخش پژوهش خود، همکاران علمی و صاحبنظرانی که میشناسد مشورت کرده، و بازار کتاب را هم درنظر گرفته. ناشر در نهایت با اینکار موافقت کرده و مترجم کارش را در قالب کنونی ارائه داده. و بدینترتیب، اسکوپوس مترجم و دستاندرکاران نشر به عصارهی داستانی حیات بخشیده. ترجمهی اولیس و دو کتاب یادداشتهای اولیس و بررسیهای اولیس، هر سه از منوچهر بدیعی به دلایلی هنوز مجوّز نشر نیافتهاند. هدف بدیعی این بوده که در غیاب این سه کتاب، اطلاعاتی دربارهی اولیس به خوانندهی ایرانی بدهد و او را با این اثر و ویژگیهایش آشنا کند. اسکوپوس بدیعی او را بر آن داشته که براساس سه اثر انگلیسی، بررسیهای اولیس، یادداشتهای اولیس و مطالب دیگری عصارهای از اولیس، نه خلاصه از آن، را در اختیار مشتاقان و کنجکاوان این اثر قرار دهد.
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.
واژهی skopos به یونانی یعنی قصد و نیّت و هدف. نظریهی اسکوپوس را هانس وِرمِر به همراه کاتارینا رایس در دههی 70 و 80 میلادی مطرح کردند که با مفهوم عمل ترجمانی هولتز - مانتاری (1984) ارتباط دارد. هولتز - مانتاری ترجمه را شکلی از اشکال تعامل ارتباطی انسان میداند که بر نتیجه و هدف متّکی است و در نتیجه هدفمند و نتیجهگراست. «ترجمه تنها به کلمات و جملات و متون محدود نمیشود، بلکه نوعی همکاری بین دو فرهنگ است که به ارتباطی کارکردی میانجامد» (فرحزاد 1394: 190). او متعاملان یا مشارکانی را در عمل ترجمانی درنظر میگیرد: آغازگر، سفارشدهنده، تولیدکنندهی متن مبدأ، تولید کنندهی متن مقصد، کاربرد متن مقصد و گیرندهی متن مقصد. هدف اصلی عمل ترجمانی (1) عبارت است از فراهم آوردن متنی برای گیرندهی زبان مقصد و ایفای نقشی در آن فرهنگ.
در عمل ترجمانی/ مترجمی، ترجمه را تعامل انسانیِ هدف بنیاد و نتیجه بنیاد میدانند. عمل ترجمانی گسترهای از اعمالی است که مترجم و دیگر متنندهها انجام میدهند و صرفاً به جنبههای فیزیکی ترجمه محدود نمیشود. در اینجا ارتباط بینافرهنگی از طریق واسطهای (به نام مترجم یا دیگر متنندهها) انجام میشود.
هولتز مانتاری فرایند ترجمه را از دیدگاه نظریهی کنشی بررسی میکند. او احساس کرد که لازم است واژگان پایهی مربوط به ترجمه تغییر یابد: متن را به Botschaftstrager / حاملِ پیام پیغامدار تبدیل کرد و مترجم را که کارهای دیگری هم غیر از ترجمه انجام میدهد به texter در قیاس با reader.
هولتز مانتاری دیدگاه نقشگرایانهاش را نه فقط از متن بلکه از جامعه شروع کرد با استناد به نظریهی مالینووسکی مبنی بر اینکه نهادهای مختلف اجتماعی نقشهای اجتماعیِ همترازی را ایفا میکنند. نقشها در این چارچوب به شکل عملها/ کنشها تجلّی مییابند که هرکدام از آنها را هدف خاصش هدایت میکند. انتقال پیام یعنی کنش/ عمل، و مانند هر عمل دیگری، نقشی که قرار است داشته باشد بر آن حاکم است. هرگروه اجتماعیای متخصص و کارشناس اجرای انواع مختلف نقشهاست. وقتی باید پیامی از فرهنگی به فرهنگ دیگر انتقال یابد، کسانی که مسئول این انتقالاند از یک کارشناس ارتباط بینافرهنگی کمک میخواهند. کارشناس در اینجا مترجم است که میتواند کارهای گوناگونی انجام دهد از جمله مشاوره در مورد فرهنگ دیگر یا نوشتن متنی جدید بر پایهی اطلاعاتی که مشتری عرضه میکند (پیم 50:2010). تأکید بر دستیابی به هدف عملِ ارتباطی به این معناست که معیارهای مبتنی بر تعادل نزدیک با متن مبدأ الزاماً در ارزیابی محصول نهایی یا متن مقصد نقشی ندارد. نظریهی اسکوپوس از این نظر محوریت متن مقصد را دارد که برای هدف موردنظر در متن مقصد (translatum یا translat) و نقشی که این متن بنا به خواست مشتری یا آغازگر در فرهنگ مقصد دارد اولویت قائل است. در نتیجه، اگر یک مشتری ترجمهی آگهی بازرگانی شرکت نوکیا را برای بازار مقصد ایران به منظور پیشی گرفتن بر رقبایش سفارش دهد، همین هدف یا اسکوپوس خاص است که نوع و راهبردهای ترجمه را تعیین میکند و انتخابهای مترجم باید در راستای آن هدف باشد.
در نظریهی اسکوپوس، ترجمه عمل است و همانند تمام اعمال دیگر اهداف و مقاصد و نیات و اسکوپوسهایی بر آن حاکم است. اسکوپوس یعنی عامل تعیینکنندهای که هم بر انتخابها و سیاستها و راهبردهای مترجم حاکم است و هم بر تصمیماتی که در حین فرایند ترجمه میگیرد و نیز بر معیارهای ارزیابی ترجمه. بنابراین، ترجمه عبارت است از عملی هدفمند، که اسکوپوسی دارد و بر طبق آن است که مترجم متنی را از محیط فرهنگی مبدأ به محیط فرهنگی مقصد، که طبعاً با هم متفاوتاند، انتقال میدهد. تأکید بر دستیابی به هدف عملِ ارتباطی به این معناست که معیارهای مبتنی بر تعادل نزدیک با متن مبدأ الزاماً در ارزیابی محصول نهایی یا متن مقصد نقشی ندارد. در عوض، نقش انسجامی و وفاداری به متعاملان و شرکتکنندگان فرایند ترجمه مطرح میشود. متن مقصد باید از آن انسجام لازم برخوردار باشد که مخاطب مقصد بتواند آن را به راحتی درک کند و در عین حال به متن مبدأ هم وفادار بماند. تمرکز بر نقش فرهنگی متن مقصد مقدّمهای بود بر پدیدهی دور یا چرخش فرهنگی که بهویژه از دههی 1990 به بعد محدودههای ترجمه را از انحصار مطالعات زبانی و زبانشناختی خارج کرد و به عرصهی فرهنگ و جامعه کشاند. ترجمه را دیگر صرفاً تعاملی بین دو زبان نمیدانستند، بلکه فرایند پیچیدهتری به شمار میآورند که بین فرهنگها رابطه برقرار میکند. طبق نظریهی اسکوپوس، مشتری یا کسی سفارش ترجمه میدهد نیازها و انتظاراتی دارد و مشخّصاتی برای ترجمهی موردنظرش تعیین میکند که در ترجمهپژوهی به آن «دستورکار ترجمه» (2) میگویند. این دستورکار شامل موارد زیر میشود: هدف از ترجمه. ویژگیها و نیازهای مخاطب یا مشتری موردنظر، رهنمودهای سبکیای که باید رعایت شود، نوع اصطلاحاتی که باید به کار گرفته شود، و جنبههای دیگری مانند صفحهآرایی و نوع حروف و رسم خط و امثال آن. دستور کار ترجمه در واقع قرارداد نوشته یا نانوشتهای است بین کارفرما و کارگر یا کارمندش که روشها و راهبردهای ترجمه و شیوههای ارزیابی آن را مشخّص میسازد. مانِدی (2013 : 122 - 123) قواعد زیربنایی نظریهی اسکوپوس را چنین خلاصه میکند:
1. نوع ترجمهی متن مقصد (translatum) را اسکوپوس آن تعیین میکند.
2. متن مقصد عبارت است از عرضهی اطّلاعات در فرهنگ و زبان مقصد که با عرضهی اطّلاعات در زبان و فرهنگ مبدأ ارتباط دارد.
3. متن مقصد را نمیتوان بهگونهای به زبان مبدأ دوباره برگرداند که اطّلاعات را به همان شکل اولش عرضه کند.
4. متن مقصد باید از انسجام درونی برخوردار باشد.
5. متن مقصد باید مرتبط [متناظر] با متن مبدأ باشد.
6. پنج قاعدهی بالا نظم سلسله مراتبی دارند و قاعدهی اسکوپوس (شمارهی 1) بر بقیه نافذ است.
قاعدهی 1 درجهی اول اهمیت را دارد. متن مقصد اساساً تابع هدف است. به نظر هانس وِرمِر ترجمه یعنی عرضهی اطّلاعات (informationsangebot)، همانند عرضهی خدمات، در زبان مقصد که از نوع عرضهی اطّلاعات در زبان مبدأ تقلید میکند. (قاعدهی 2) و این امر تابع هدفی است که سفارشدهندهی ترجمه دارد (قاعدهی 1). قاعدهی 2 از این نظر مهم است که متن مبدأ و متن مقصد را به نقش آنها در موقعیت زبانی و فرهنگی مربوطه پیوند میدهد.
وقتی میگوییم متن مقصد را دیگر نمیتوان با حفظ هدف اولیهی آن به زبان مبدأ برگرداند (قاعدهی 3) منظورمان این است که نقش translatum در فرهنگ مقصد الزاماً همان نقش آن در فرهنگ مبدأ نیست. چنین کنند بزرگان به ترجمهی نجف دریابندری در فارسی دیگر آن نقش و کارکرد اوّلیهاش در زبان انگلیسی را ندارد. نمونهی بارزتر همین اولیس جویس، عصارهی داستانی به ترجمهی منوچهر بدیعی است. ترانسلاتومی که در فارسی پدید آمده چیز متفاوتی است با آنچه هری بلامایرز، مَتییو هاجارت و دانگیفورد نوشتهاند، حتّی اگر اضافات خود منوچهر بدیعی را کنار بگذاریم. نمونهی دیگر بروشور داروهاست که متن انگلیسیشان بسیار مفصّلتر از ترانسلاتوم فارسی است.
قاعدهی 4 و 5 مربوط میشود به قواعد کلّی نظریهی اسکوپوس دربارهی اینکه با چه معیاری میتوان موفقیت و کارایی عمل ترجمانی و انتقال اطّلاعات - کارایی نقش - را سنجید: با (1) قاعدهی انسجام منطقی که با انسجام درونمتنی پیوند مییابد، و (2) قاعدهی وفاداری که با انسجام بینامتنی نسبت به متن مبدأ پیوند میخورَد.
1.قاعدهی انسجام منطقی حاکی از این است که متن مقصد باید به گونهای ترجمه شود که برای گیرندگان و مخاطبان، با توجّه به نیازها و دانش و معلومات و اوضاع و احوالشان، قابل فهم است. اگر متن مقصد با نیازهای گیرندهی زبان مقصد سازگار نباشد، هدف از ترجمهی محَقّق نشده.
2. قاعدهی وفاداری دالّ بر این است که باید پیوندی منطقی بین ترانسلاتوم و متن مقصد وجود داشته باشد یا دقیقاً بین
- اطّلاعات متن مبدأ که مترجم دریافت کرده.
- تفسیری که مترجم از این اطّلاعات دارد.
- اطّلاعاتی که برای گیرندهی متن مقصد رمزگشایی شده. نظریهی اسکوپوس و اندیشههای وِرمِر در کنار مکاتبی که به بافت فرهنگی - اجتماعیِ حاکم بر ترجمه تمرکز میکنند به شکوفایی خود ادامه داده و آنچه را ورمر «خلع ید» یا «از تخت به پایین کشیدن» متن مبدأ مینامد در پی داشته. چه بسا که متن مبدأ نقشی در تعیین این امر نداشته باشد که چهگونه و با چه روش و راهبردی به زبان مقصد ترجمه شود. علاوه بر این، هدف از ترجمه به گونهای که در «دستورکار ترجمه» منعکس شده، تعیین میکند که متنی چهگونه ترجمه شود. به بیان دیگر، هدف ترجمه به متن اصلی بستگی ندارد، بلکه متن مبدأ صرفاً موردی از «عرضهی اطّلاعات» است که هنگام تولید متن مقصد باید آن را پردازش کرد و انتقال داد. از دههی50 میلادی، مفهوم تعادل و معادل بر ترجمه حاکم بوده و نظریهی اسکوپوس میخواهد این قَدَر قدرتی و سلطه را از متن اصلی بگیرد و به اسکوپوس ترجمه بسپارد. مسئلهی مهم این نیست که متن مقصد از رابطهی تعادلی با متن مبدأ خود برخوردار هست یا نه؛ مهم این است که متن مقصدی که به دست میآید نقش خاصّی در دنیای واقعی داشته باشد. در چنین موقعیتی، از متن مقصد انتظار داریم که پاسخگوی نیازها و انتظارات و جنبههای فرهنگی مخاطب موردنظرش باشد و آنها را برآورده سازد. بدین ترتیب، متن مبدأ از تخت به زیر کشیده میشود و ترانسلاتوم در فرهنگ مقصد بر صدر مینشیند. در نگاه نظریهپردازان نقشگرای ترجمه، جدل دیرینهی ترجمهی لفظی در برابر ترجمهی آزاد بیجا و بیمورد است، چرا که تمام اشکال ترجمه، خواه لفظی باشد و خواه ارتباطی، چه اقتباس باشد و چه مستند یا ابزاری، همگی فرایندهای ترجمهایِ به یک اندازه معتبر و مستندی هستند، امّا بستگی به اِسکوپوس یا هدف مترجم دارند (کانگ 2013 : 142).
بهنظر میرسد منوچهر بدیعی اسکوپوس خاصّی درنظر داشته و خواسته اثری را به شکل ویژهای پدید آوَرد؛ موضوع را با ناشر (انتشارات نیلوفر) در میان گذاشته، ناشر با بخش پژوهش خود، همکاران علمی و صاحبنظرانی که میشناسد مشورت کرده، و بازار کتاب را هم درنظر گرفته. ناشر در نهایت با اینکار موافقت کرده و مترجم کارش را در قالب کنونی ارائه داده. و بدینترتیب، اسکوپوس مترجم و دستاندرکاران نشر به عصارهی داستانی حیات بخشیده. ترجمهی اولیس و دو کتاب یادداشتهای اولیس و بررسیهای اولیس، هر سه از منوچهر بدیعی به دلایلی هنوز مجوّز نشر نیافتهاند. هدف بدیعی این بوده که در غیاب این سه کتاب، اطلاعاتی دربارهی اولیس به خوانندهی ایرانی بدهد و او را با این اثر و ویژگیهایش آشنا کند. اسکوپوس بدیعی او را بر آن داشته که براساس سه اثر انگلیسی، بررسیهای اولیس، یادداشتهای اولیس و مطالب دیگری عصارهای از اولیس، نه خلاصه از آن، را در اختیار مشتاقان و کنجکاوان این اثر قرار دهد.
پینوشتها:
1. translational act.
2. translation brief.
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.