نویسنده: حسن هاشمی میناباد
پای استدلالیان چوبین بُوَد
پای چوبین سخت بیتمکین بود
این گفتهی مولانا جواب نظریهگریزان است به کسانی که آنها را به مطالعات نظری دعوت میکنند تا از دستاوردهای تئوریک برای بهبود کارشان و غنابخشیدن به تجربیات و یافتههای عملیشان بهره ببرند. زمانی به کسی که فرهنگ دو زبانه مینوشت، از سر دلسوزی برای کاربر و مخاطب ایرانی، گفتم که چند کتاب عالی دربارهی فرهنگنگاری دارم که دانش و بینش عمیقی در مورد مرجعنگاری و به ویژه تألیف فرهنگهای دوزبانه به انسان میبخشد. نگاهی نیمه غضبآلود و نیمه عاقل اندر سفیه و کمی تا قسمتی نفرتبار به من انداخت و جواب داد: «یعنی من با این همه سواد و تجربه نمیدانم فرهنگ چیست و چهطور باید آن را نوشت، که باید محتاج خزعبلات آنهایی باشم که دستی از دور بر آتش دارند. این چیزها به درد من نمیخورد. وقت من با ارزشتر از آن است که صرف این چیزها کنم.» دیگری گفت: «من خودم از همهی اینها [صاحبنظران غربی] بیشتر بلدم.»
در دانشنامههای عدیدهای که امروزه در ایران در دست تهیه است مقالاتی دربارهی تاریخ ترجمه، ترجمهی قرآن، کتابهای ترجمهشده، مترجمان، و نیز نهضت ترجمه در جهان اسلام مینویسند. با نگاهی به متن آنها به راحتی در مییابیم که در آنها اثری از «تاریخ نگاری علمی ترجمه» نیست و در بخش منابع و مآخذشان کتاب یا مقالهای مهم دربارهی تاریخنگاری ترجمه نیامده، مثلاً نگاهی کنید به ترجمهی قرآن: مبانی نظری و سیر تاریخی (آذرنوش، رحمتی و هاشمی، 1389). یکی از گناهان کبیرهی دیرین فرهنگنگاری دو زبانه عبارت است از آوردن فهرستی [گاه دور و دراز] از معادلها و شبهمعادلها بدون هیچگونه توضیح روشنگری که بین آنها تمایز معنایی ایجاد کند کتابها و مقالههایی هم دربارهی تاریخ ترجمه در ایران نوشته شده. مصححان آثار قدیمیِ مترجَم هم در مقدمههایشان نکاتی دربارهی مترجِم و روش کارش مینویسند. بیشترِ اینها اساساً گزارش ژورنالیستی هستند نه تحلیل و اطلاعات واقعاً مفید (ژورنالیست غیرمتخصص هم میتواند چنین گزارشی - شاید هم بهتر - عرضه کند). در اینگونه آثار بویی از مفاهیم مفید ترجمهشناسی نوین و حتی اصطلاحات ساده و ابتدایی آن به مشام نمیرسد (در منبعی که در بالا ذکر شد استثنائاً اشاراتی به زبان مبدأ و مقصد و چند اصطلاح پایهای دیگر ترجمه هست). دانش نوین ترجمهپژوهی با پژوهشهای گسترده و ژرفی که از جنبههای نظری و عملی در آن صورت گرفته اطلاعات گرانبهایی عرضه میکند که به درک بهتر و عمیقتر ما از ترجمهها و مترجمان قدیمیمان یاری میدهد. همانگونه که در بالا اشاره شد روش کار ابنمقفع و نصرالله منشی را میتوان با نظریههای جدید ترجمه مانند بازنویسی و دستکاری و مفهوم دُور/ چرخش فرهنگی بهتر شناخت و شناساند.
مترجم ناشناختهی قرآن معروف به قرآن ری (به کوشش محمدجعفر یاحقی 1364) روشی به کار برده که امروزه در معناشناسی به آن تحلیل مؤلّفهای میگویند (هاشمی میناباد 1388: 251 - 253) وقتی امام ابوحَفص نجمالدین عمربن محمد نَسَفی (462 - 538) در تفسیر نَسَفی در آیهی 4 سورهی بقره، وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ را به «و به قیامت بیگمانند» برمیگردانَد، کارش مصداقی است از راهبردی که ژان پل وینِی و ژان داربِلنه (1958) از آن به عنوان modulation / تغییر شیوهی بیان یاد میکنند (که امروزه هم از روشهای مهم ترجمه است)، چرا که فعل مثبتی (یوقنون) را به منفی (بیگمانند) تبدیل کردهاند.
یک فرهنگنویس بر فرهنگ هزاره ایراد گرفته که چرا حجمی از کتاب را (17 صفحه) تلف کرده و به تشریح ویژگیهای فرهنگ دوزبانه پرداخته. اگر این شخص همین هفده صفحه را میخواند و خوب میخواند و حتی به نیمی از مطالب آن عمل میکرد، کیفیت اثرش به مراتب بهتر میشد، ارزش علمی کارش قطعاً بالا میرفت، و بر بهبود ترجمه به سهم خود تأثیر بیشتری میگذاشت.
یکی از گناهان کبیرهی دیرین فرهنگنگاری دو زبانه عبارت است از آوردن فهرستی [گاه دور و دراز] از معادلها و شبهمعادلها بدون هیچگونه توضیح روشنگری که بین آنها تمایز معنایی ایجاد کند» (هانس کرومان، ریبِر، و روزباخ 1991 : 2724). کاربر نمیداند با این تلنبار معادلها چه کار کند، کدام یک را برگزیند، فرق آنها در چیست، برای انتخاب معادل چه روشی را در پیش بگیرد، آیا بخت و اقبال یارش خواهد بود و گزینهاش از قضا درست درخواهد آمد، آیا با شیر یا خط کردن میتواند به معادل درست برسد؟... فرهنگ جامع پیشرو آریانپور (چهارجلدی) فارسی - انگلیسی عمدتاً تودهای از معادلهای انگلیسی به دست میدهد که تنها تفکیک معانی اصلی در آنها صورت گرفته، هیچ توضیح و برچسب و راهنماییای وجود ندارد که کاربر بتواند به کمک آنها به واژهای که لازم دارد برسد و واژههای نامربوط را کنار بگذارد، معادل موردنظر را از واژههای مشابه و مرتبط متمایز کند تا در نهایت به نزدیکترین و طبیعیترین و مصطلحترین معادل در متنش برسد. مجبور است بارها به فرهنگ تکزبانهی انگلیسی مراجعه کند تا بتواند به تصمیم قاطعی برسد. اگر مؤلفان این فرهنگ این دو سطر مطلب نظری را میخواندند، قطعاً کار برای مخاطبان ایرانی به مراتب آسانتر و کم دردسرتر و سریعتر و مطمئنتر میشد. تازه یکی از مؤلفان این فرهنگ «استاد فرهنگنگاری تحصیل کردهی دانشگاه اِکسِتِر، و صاحب کرسی فرهنگنگاری» در ایران است. به مدخلی از این فرهنگ توجه کنید:
کم اهمیت... دارای اهمیت کم، ناچیز
Unimportant of little importance, negligible, trivial, peddling, piddling, fiddling, paltry, petty, insignificant, inconsequential, minute, fractional, small, puny, slight, little, inconsiderable, marginal, pettifogging, piffling, small time, tenuous, third rate.
این اثر را با فرهنگ کیمیای کریم امامی مقایسه کنید و دریابید کسی که هنگام تدوین فرهنگش با مرگ مسلّم درست و پنجه نرم میکرد چه رنجی برای فرهنگ ایران (در هر دو معنای این کلمه) بر خود روا میداشته.
ترجمهی لفظی در آغاز نهضت ترجمهی جهان اسلام و پیش از آن غلبه داشت و حتی ترجمههای آزاد هم نمیتوانستند فاصلهی زیادی از متن اصلی بگیرند. طبعاً روزبه دادویه از این امر مستثنی نبوده. از آنجا که متون اصلی پهلوی از میان رفتهاند و امکان مقایسه و مقابلهی آنها با ترجمههای روزبه از کلیله و دمنه. تاجنامهی انوشیروان، خداینامه، نامهی تَنسَر و ... نیست، به درستی نمیدانیم که چه ساختارهای پهلوی وارد ترجمهی عربی شدهاند، و نکتهی مهمتر اینکه چه تعداد از این ساختارها به اسم ساختار قرضی عربی دوباره به فارسی، ازجمله کلیله و دمنهی نصرالله منشی، برگشتهاند. این را به اطلاع پژوهشگران غرب برسانید تا از آن نظریه و مدل و فرضیهای بسازند و تحویلمان بدهند.
حاصل سخن اینکه نظریهزدگی و نظریهگریزی هر دو از باتلاق خردگریزی سرچشمه میگیرند. این دو، راهشان را از هم جدا میکنند و به دو سوی متفاوت میروند. در این مسیرهای متباعد عدهای را با خود همراه میکنند، اما سرانجام به همان باتلاق خردگریزی میریزند.
منبع مقاله :
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.