در کتاب آموزش ترجمه (1394 : 2) نوشتهام که در نظرگاه ویلیام ویوِر، بزرگترین مترجم معاصر ایتالیایی به انگلیسی، ترجمه کاری است که آن را تنها از طریق عمل میشود یاد گرفت. یکی از کتابهای تأثیرگذار در ترجمه Theory and Practice Translating (1954) از ترجمهشناس برجسته، یوجین آلبرت نایدا، است. او در عنوان کتابش از اسمِ عملِ translating استفاده کرده و تأکید خاصی بر عمل ترجمه ورزیده، نه از اسمِ معنای translation. به نقل از بُقراط حکیم و طبیب میگویند: «پزشک باید دو بال داشته باشد: یکی بال تجربه و مطالعه، و دیگری بال نظر و تعقل تا بتواند بپرد؛ با یک بال نمیتوان پرید.» کمال مطلوب این است که نظریه و عمل دوشادوش هم حرکت کنند و این یکی از مزایای آن دیگری بهره ببرد و کارش را بهبود بخشد.
کار بزرگان الگویی میشود برای ترجمهآموزان جوان و تازهکار و کمتجربهها. از طرفی نظریهپردازان با بررسی و تعمق در روش کار بزرگان و پیشکسوتان و اهل تجربه می توانند مواد خام ارزشمندی برای تبدیل ثمرات کار عملی به اصول نظری و ساختن و پرداختن نظریات و مدلها و فرضیههای جدید بهدست بیاورند.
دیوید لاکهارت رابرتسون لوریمِر و همسرش امیلی در سال1919 در قصههای ایرانی تعدادی از قصهها و افسانههای کرمانی و بختیاری را ترجمه کردند. آنها ترجمهی قصهها را با این فرمول نیمهفارسی - نیمهانگلیسی شروع میکنند و معادلی «دورگه» بهدست میدهند.
Once upon a time there was a time when there was no one but God.
میرشمسالدین ادیب سلطانی در ترجمهی ریچارد سوم و هملت (1385) شکسپیر روش مشابهی را به کار گرفته، مثلاً
Bar. Have you had quiet guard?
Fran. Not a mouse stirring.
بارناردو آیا کشیکی آرام داشتهاید؟
فرَنسیسکو موشی هم نجنبید/ آب از آب تکان نخورد
(10:1385/2006)
سه مترجم به فاصلهی 85 سال که هر سه با فرهنگ مبدأ آشنایی فراوانی داشتهاند از یک راهبرد در برگردانشان استفاده کرده، «معادل دورگهای» بهدست داده، و به اصطلاح ترجمهشناسی معاصر در عین حال هم بیگانهسازی کردهاند و هم بومیسازی. در مورد این استراتژی میتوان بحث نظری کرد و شاید مدلی جدید ساخت. و این نمونهای میتواند باشد از فواید متقابل نظریه و عمل.
منوچهر بدیعی توضیحی در مورد نوع و مقدار و روش گزینشها و حذفیات و اضافات و چگونگی تنظیم و تدوین عصارهی داستانی نداده و ما را از یادگیری روشهایی که حاصل سالها پژوهش جدّی و دامنهدارش است محروم ساخته. قدر مسلم اینکه توضیحاتی بدیعی دستمایهای غنی در پژوهشهای نظری و مبنایی استوار در کار عملی اهل علم و تجربه میشد و در پیشرفت ترجمه و نیز تألیف نتایج مثبتی میگذاشت.
رومَن یاکوبسون، ادیب و زیباشناس روس مقیم امریکا، در 1959 ترجمه را به سه نوع تقسیم کرد: (1) ترجمهی درونزبانی: تفسیر و بیان نشانههای کلامی یک زبان به وسیلهی نشانههای کلامی دیگری در همان زبان، مساوی با معنی کردن شعر و نثر قدیم به زبان سادهی امروزی یا بازنویسی این متون؛ (2) ترجمهی بینازبانی، یعنی ترجمه در معنای رایج آن؛ و (3) ترجمهی بینانشانهای، یعنی تفسیر و بیان نشانههای کلامی به وسیلهی نشانهای دیگر متعلق به یک نظام نشانهای غیرکلامی. «ظاهراً ابتدا ترجمه از زبان کلامی به زبان ناشنوایان موردنظر بوده، اما بعدها دامنهی این نوع به ترجمههای چند رسانهای کشیده شد» (فرحزاد 1394 : 99). ساختن فیلم از روی رمان یا قصهی عامیانه موردی است از ترجمهی بینانشانهای.
حال، این وضعیت را میتوان برعکس کرد. به عبارت دیگر، تبدیل نشانههای غیرکلامی به نشانههای کلامی را نیز میتوان مصداقی از ترجمهی بینانشانهای یاکوبسون دانست. مترجمان قدیمی و جدید در مواردی نشانههای سجاوندی (punctuation) را به کلام تبدیل کردهاند، بدون اینکه از این گونهشناسی یاکوبسون اطلاع داشته باشند.
- دو نقطه
Technique conferred a sense of power: man is now much less out of mercy of his environment then he was in former times.
فن نوعی احساس قدرت پدید آورد؛ بدین معنی که انسان دیگر بسیار کمتر از دورههای گذشته اسیر محیط بود.
(دریابندری 1373: 683؛ 461: 1961 Russell)
- خط تیره
The first law of journalism_ to confirm existing prejudice rather than contradict it.
پیش داوریهای موجود را نفی نکنید. تأییدشان کنید. این است قانون اول روزنامهنگاری.
(خدادادی 1384: 168)
Women love the simpler things in life_men!
زنها در زندگی عاشق چیزهای ساده میشوند و چه چیزی سادهتر از مردها.
(همان 229)
رِینولد نیکُلسون - مصحح، شارح و مترجم بزرگ مثنوی مولوی - «کهی» استدراک و رفع ابهام را به «دو نقطه» تبدیل کرده:
آن روح را که عشق حقیقی شِعار نیست *** نابوده بِه که بودنِ او غیرِ عار نیست
... عشق است و عاشقی است که باقیست تا ابد *** دل جز بَرینَ منِه که بجز مستعار نیست
“Twere better that the spirit which wears not true love as a garment
Had not been: its being is but a shame.
…
“Tis love and lover that live to all eternity; Set not thy heart on aught else: ‘tis only brrowed
(Nicholson 1993/1372: 70-71)
در این مورد، نگارنده به کمک رومن یاکوبسون و چند مترجم ایرانی و خارجی نکتهای را بر دانش ترجمهپژوهی اضافه کرده و راه چارهای به مترجمان نشان داده.
به راستی چرا ویلبِر فورس کلارک (1984: 40) در ترجمهی شعر زیرا از حافظ ضمیر مذکر he را به کار برده و پیش از او، سِر ویلیام جونز (به نقل از کلارک) به جای «ساقی» از boy استفاده کرده؟
اگر آن ترک شیرازی به دست آرَد دل ما را *** به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت *** کنار آب رُکناباد و گلگشت مصلّا را
-If that Bold one (the true Beloved) of Shiraz gain our heart.
For his dark mole, I will give Samarkand and Bukhara (both worlds)
…Boy, let you liquid ruby flow,
And bid the pensive heart be glad
Whate’er the frowning reallots say
Tell them, their Eden cannot show
A Stream so clear as Ruknabad
As tartars seize their destined prey
ناگفته نماند که بعضی از نظریات سودمند ترجمه از جانب اهل عمل است مانند تَراکاشت (transplantation) طبیعی یا ارگانیک از پِرسی بیش شِلی (1792 – 1822)، شاعر انگلیسی؛ یا سخن اُکتاویوپاز (1992) مبنی بر اینکه نویسنده واژگان را در شکلی کمالمند میآراید و رسالت مترجم این است که همان واژگان را به گونهای در زبان دیگر آزاد کند که طبیعی و شیوا به نظر برسد. «آنچه بیشتر اهل حرفهی مترجمی دوست ندارند این است که نظریهپردازان بیایند و الگوهایی بدون توجه به بافت کلّی این عمل - انتظارات مخاطبان موردنظر، فشارهای بازار ترجمه و نشر، و سنت ادبی فرهنگ مقصد - برایشان وضع کنند و از آنها توقّع دنبالهروی داشته باشند» (بسنت 2011 : 19).
مقدمه، مؤخره، پانویسها، پینویسها و یادداشتهای ترجمههای بزرگان این رشته (پیرامتن) در آثارشان گنجینههایی پربار بوده که چه اهل عمل و چه اهل نظر از آنها سود سرشار بردهاند. پیرامتن در شکوفایی و تکوین نظریه و عمل ترجمه نقش بهسزایی داشته است.
هاشمی میناباد، حسن؛ (1396)، گفتارهای نظری و تجربی در ترجمه، تهران: کتاب بهار، چاپ اول.