ميرزا آقا خان نوري و حسينعلي بهاء
1. ميرزا آقا خان نوري؛ پيوند با انگليس (و روس)
كلنل شيل نيز پس از آن ماجرا در نامه 18 نوامبر 1851 به پالمرستون وزير خارجه انگليس نوشت: «از آنجا كه الغاي تحتالحمايگي به زور از اعتمادالدوله [ميرزا آقاخان] گرفته شده، نميدانم آن را معتبر بدانم يا اينكه اگر روزي اعتمادالدوله را دستگير و يا تبعيد كردند، ميتوانم به پشتيباني او به عنوان عنصر تحتالحمايه انگليس دخالت كنم؟ البته در هر حال اگر به سفارتخانه روي آورد پناهش خواهم داد» .4
حقوق بگيري از سفارت، اتهام ديگر آقا خان است.5 پس از عزل او، سفير ايران در دربار تزار طي گفتگو با وزير خارجه روسيه خاطرنشان ساخت كه: ميرزا آقاخان «از بدو امر... بستگي به دولت انگليس داشت و... اعتقاد بعضي» اين بود «كه از دولت انگليس، موظف هم بوده» است. وزير خارجه روسيه نيز سخنان وزير مختار ايران را «تصديق» كرد.6 او كراراً براي حل مشكلات و پيشبرد اهداف خود به سفارت انگليس ملتجي شده است.7
گروهي از مطلعين، نوري را در مقدمات ايجاد «فراموشخانه فراماسونري» توسط ملكم خان ارمني در ايران، دخيل و مؤثر ميشمرند 8 و بعضي از نويسندگان پا فراتر نهاده و (همچون سعيد نفيسي) آقاخان را عضو فراموشخانه ملكم و حتي (همچون خان ملك ساساني) عضو گراند لژ انگليس ميدانند.9
با چنين خصوصياتي، ميرزا آقاخان (در حيات سياسي خود) راهي جز رعايت دستورات لندن نداشت. آدميت از وي به عنوان «صدراعظم بيگانه پرست» ياد ميكند 10 كه «يكسره تسليم سفارت انگليس بود» .11 ديگران نيز وي را «همواره زير چتر حمايت بريتانيا» 12 و «صورتاً و معناً از كاركنان انگليس» دانستهاند.13 آقاخان حتي اسرار محرمانه ايران را به انگليسيها لو ميداد.14 آدميت مينويسد: «در گزارشهاي وزير مختار انگليس بارها ميخوانيم كه ميرزا آقاخان اسرار سياسي دولت را در امور داخلي و همچنين گفتگوهاي امير [كبير] را با سفارتخانههاي خارجي، به طور «محرمانه» به سفارت انگليس در تهران خبر ميداده است.15
جالب است كه ميرزا آقاخان، در اواخر دوران صدارت (كه اوضاع را براي بقايش مساعد نميديد) به روسها نزديك شد16 و به همين دليل هم پس از عزل وي توسط ناصرالدين شاه، تزار از شاه ايران مصراً درخواست كرد كه جان او محفوظ مانده و خونش ريخته نشود!17
2. تباهي اخلاق
او به دليل سوء سياستهايش ـ بر خلاف اميركبير ـ بـين مردم محبوبيتي نداشت، بلكه خود و حتي بستگانش مورد نفرت مردم قرار داشتند22 و فيالمثل تجار كشور در جريان درگيري ايران و انگليس در زمان صدارتش، از كمك به دولت سرباز زدند.23 بيجهت نيست كه برخي از رنود، به عنوان ماده تاريخ مرگ او (1281ق) تعبير «عثمان ثاني» را ساختند.24 شاه نيز به وي بياعتماد بود و لذا، چنانكه گذشت، در آستانه صدارت از وي تعهد گرفت كه به دولت ايران خيانت نكند.25
دشمني با اميركبير، و توطئه بر ضد وي تا مرحله عزل و قتل او 26، بيكفايتي و تعلل در دفاع از مرزها و مصالح ايران در جريان درگيري انگليسيها با ايران بر سر هرات و افغانستان (كه به تجزيه هرات از كشورمان انجاميد)27 و نيز اخلال در كار دارالفنون28، خبطها و خيانتهايي است كه كارنامه سياسي آقاخان را سياه كرده است. در ماجراي درگيري نظامي ايران و انگليس بر سر هرات، نامهاي محرمانه به سفير انگليس نوشت و در آن، ضمن بري شمردن ذمهاش از جنگ با انگليس، شاه را عامل كشاكش با بريتانيا خواند و براي خود «كما فيالسابق بستگي به دولت انگليس را طالب» شده و وعده داد كه كلاً بر وفق «منظورات آن دولت» اقدام خواهد كرد. اين نامه به دست شاه افتاد و ميرزا سعيد خان انصاري (دستيار اميركبير، و وزير خارجه ايران پس از قتل آن بزرگمرد) پس از عزل آقاخان، براي منصرف ساختن روسها از حمايت او، آن را به روسها نشان داد.29
اين بود منش و روش ميرزا آقاخان؛ ناراست مردي كه تاريخ، قضاوتي سخت منفي نسبت به او دارد و به قول برخي مورخان، كه پروندهاش را نيك بررسيدهاند: «دزدترين دزدان، رسواترين رسوايان، و خائنترين خائنان» ادوار تاريخ ماقبل معاصر ايران است.30
اينك كه با ماهيت و مواضع ميرزا آقاخان آشنا شدبم نوبت آن است كه روابط و مناسبات او با حسينعلي بهاء را بررسي كنيم:
3. ميرزا آقاخان و حسينعلي بهاء
به گفته منابع بهائي: زماني كه آقاخان توسط ميرزا آقاسي تنبيه بدني و جريمه مالي شد و به كاشان تبعيد گرديد، آقاخان توان پرداخت وجه را نداشت و بهاء به كمك او آمد و پول لازم را براي او تهيه كرد و در طول تبعيد نيز به وي كمك مالي داد.32 چنانكه قبلاً گذشت، جرم آقاخان در آن واقعه، از جمله، داشتن ارتباط با سفارت انگليس بود 33 و حتي آقاخان كوشيده بود «سفير انگليس را حامي خود» قراردهد كه البته شاه نپذيرفته بود.34
نوري، طبق نوشته مطالع الانوار، با نظر اميركبير مبني بر خشكاندن ريشه غائله بابيان به وسيله اعدام باب، مخالف بود. علاوه بر اين، امير، پيرو كشف برخي از توطئههاي بابيان بر ضد او و دولت در تهران، بهاء را در 1267ق به عراق تبعيد كرد، اما پس از بركناري وي، ميرزا آقاخان رسماً از بهاء دعوت كرد به تهران برگردد و پس از بازگشت نيز او را توسط برادرش (جعفرقلي خان) يك ماه تمام در منزل برادر، مورد پذيرايي گرم قرار داد.35 سپس هم بهاء را به ده افجه انتقال داد كه از مستملكات خود آقاخان بود.36
به نوشته عباس امانت (مورخ بهائيتبار):بهاء «كه همولايتي صدراعظم بود، از ديرباز با نوري و خانوادهاش آشنايي داشت. امير كبير در 1267 هـ . ق وي را به عتبات تبعيد كرده بود. او پس از بازگشت از اين سفر ماهها مهمان صدراعظم بود و قبل از سوء قصد در خانه جعفر قلي خان، يكي از برادران ميرزا آقاخان نوري، در شميران به سر ميبرد...» .37 ابوالقاسم افنان، مورخ معاصر بهائي، نيز مينويسد: آقاخان «در وقت ورود» بهاء از عراق «به طهران...، برادرش جعفرقلي خان را مأمور ميهمان داري و پذيرايي از حضرت بهاءالله نمود. او در افجه در باغ شخصي خودش وسائل پذيرايي فراهم ساخت و ايشان به باغ تشريف بردند» و سران بابيه به ديدار او ميرفتند.38
از نامه سليمان خان تبريزي (از عناصر مهم بابيه) پس از تبعيد اميركبير به كاشان خطاب به سيد جواد كربلايي (از بزرگان بابيه) برميآيد كه بابيان به حكومت ميرزا آقاخان خوشبين بودند و صدارتش را مايه پـيـشـرفـت كـارشـان مـيشـمـردنـد. سـلـيـمان خان مينويسد: «اميرنظام بحمدالله تمام شد، معزول ابدي گرديد. الان در باغ فين كاشان محبوس است. ميرزا آقا خان اعتمادالدوله وزير و صدراعظم گرديد. ان شاءالله امورات بهتر نظم خواهد گرفت. البته جناب ايشان [حسينعلي نوري] بايد خيلي زود تشريف فرما شوند كه وجود مبارك ايشان مثمر ثمر است» .39
مطالع الانوار، از منابع مهم بهائي، مينويسد: آقا خان «براي حفظ مقام خويش در اول ميخواست ميانه اصحاب باب و دولت، صلح و آشتي برقرار سازد ولكن واقعه تيراندازي به [ناصرالدين] شاه مانع مقصود او شد...» . 40 حتي پس از ترور نافرجام شاه توسط بابيان و تعقيب سخت آن جماعت از سوي دربار، ميرزا آقا خان در صدد مخفي كردن بهاء (كه متهم به همدستي با ترويستها بود) برآمد 41، كه البته خود بهاء، با احساس خطر شديد، پيشنهاد آقا خان را نپذيرفت و «شتابزده» خود را به خانه شوهر خواهرش: ميرزا مجيد آهي، رساند كه منشي سفارت روسيه بود و در زرگنده (محل ييلاقي سفارت روس) و در مجاورت خانه سفير روس (پرنس دالگوروكي) مينشست و پس از آن نيز شخص سفير، به شرحي كه در متون معتبر بهائيت آمده، بهاء را تحت حمايت آشكار و پيگير خود گرفت و با سرسختي تمام، موجبات رهاييش از حبس و قتل، و خروج بيخطرش از ايران را فراهم ساخت. (ايام: در مقاله «حسينعلي بهاء؛ پيوند ديرپا با روس تزاري» مفصلاً به اين مطلب پرداخته شده است).
پس از دستگيري بابيان به جرم قتل شاه نيز، زماني كه بهاء (علي رغم پناهندگي به خانه امن فاميلش: منشي سفير روسيه) توسط ميرزا علي خان حاجبالدوله (فراشباشي دربار) دستگير و حبس شد، ميرزا آقاخان، بابت اين عمل شديداً نسبت به حاجبالدوله «عداوت» نشان داد و حتي، به نشانه اعتراض، در مقام استعفاي از صدارت برآمد، كه البته شاه، از حاجب الدوله حمايت كرد و استعفاي وزير را نپذيرفت.42
اين سوابق، سبب شده است كه منابع بهائي، نسبت به ميرزا آقاخان نوري (با همه منفوري او نزد ملت ايران) لحني جانبدارانه اتخاذ كنند و اقدامات او زمان صدارت در حمايت از بهاء را با آب و تاب گزارش كنند.43
پي نوشت :
1. گوشههايي از روابط خارجي ايران (1280ـ1200ق)، منصوره اتحاديه، ص 285
2. ميرزا تقي خان اميركبير، عباس اقبال، ص 319؛ امير كبير و ايران، فريدون آدميت، صص 701 ـ 699؛ «ميرزا آقاخان تبعه انگليس بود يا تحت الحمايه؟» ، عبدالرضا هوشنگ مهدوي، اطلاعات سياسي ـ اقتصادي، ش 81-82، ص 125.
3. خاطرات ليدي شيل، ترجمه دكتر ابوترابيان، ص 223
4. اميركبير و ايران، ص 700
5. ميرزا تقي خان اميركبير، ص 318
6. يكصد سند تاريخي دوران قاجاريه، ابراهيم صفايي، ص 65
7. ر.ك، سياستگران دوره قاجار، خان ملك ساساني، 1/14 ـ 15؛ مجله محيط، سال 1، ش 2، مهر 1321ش، ص 55، به نقل از: مقاله كنت دوگوبينو، مندرج در: مجله پاريس، سال 40، ش 4، فويه 1933؛ خلسه، اعتمادالسلطنه، ص 86
8. ر.ك، افكار اجتماعي و سياسي و اقتصادي در آثار منتشر نشده دوران قاجار، فريدون آدميت و...، ص 65
9. ر.ك، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، اسماعيل رائين، 1/522 ـ 522،
10. اميركبير و ايران، ص 648
11. همان، ص 642
12. آدمها و آيينها در ايران...، كارلاسرنا، ترجمه علي اصغر سعيدي، ص 99.
13. گزارش ايران...، مخبرالسلطنه، ص 83 و نيز ص 74
14. اميركبير و ايران، ص 699
15. همان، ص 196، به نقل از: تلگراف شيل به پالمرستون، 21 ژوئن 1850 و 4 اوت 1851
16. ر.ك، يكصد سند تاريخي، ص 69.
17. همان، ص 66.
18. ر.ك، سياستگران دوره قاجار، 1/17، 22ـ21 و 45؛ خاطرات و خطرات، مخبرالسلطنه، ص 79؛ شرح حال رجال ايران، بامداد، 4/364 و 368
19. اميركبير و ايران، ص 698
20. همان، ص 698
21. ر.ك، سياستگران دوره قاجار، 1/17
22. ر.ك، گوشههايي از روابط خارجي ايران...، ص 283؛ خلسه، اعتمادالسلطنه، ص 86 و 89
23. سه سال در ايران، فوريه، ص 56 ـ 57
24. يغما، سال 14، ش 5، مرداد 1340ش، يادداشتهاي فرهاد ميرزا
25. اسناد و نامههاي اميركبير، تدوين سيد علي آل داود، ص 26220. ر.ك، سياستگران دوره قاجار، 1/3 ـ 5 و 43ـ42؛ امير كبير و ايران، ص 704، 725، 736، 744 و...؛ خلسه، اعتمادالسلطنه، ص 86 ؛ رجال دوره قاجار، حسين سعادت نوري، ص 20
26. ر.ك، سياستگران دوره قاجار، 1/32 ـ 29. و نيز: امير كبير و ايران، صص 640 ـ 648 ؛ شرح زندگاني من، مستوفي، 1/81 ـ 84؛ يكصد سند تاريخي، ص 67 ؛ رجال دوره قاجار، صص 139ـ 138؛ حقوق بگيران انگليس در ايران، رائين، صص271 ـ 275
27. گوشههايي از ورابط خارجي ايران...، ص 280 و 282
28. ميرزا تقي خان امير كبير، عباس اقبال، صص484 ـ 485
29. يكصد سند تاريخي، ص 68
30. اميركبير و ايران، ص 759
31. شرح حال رجال ايران، 6 /127
32. بهاء الله شمس حقيقت، ح.م. باليوزي، ترجمه مينو ثابت، ص 129
33. سياستگران دوره قاجار، 1/ 14 ـ 15
34. خلسه، ص 86، از زبان خود ميرزا آقاخان در محاكمهاي خيالي.
35. مطالع الانوار ... ، ترجمه و تلخيص عبدالحميد اشراق خاوري، مؤسسه ملي مطبوعات امري، 134 بديع، ص 590
36. همان، ص 591
37. قبله عالم، عباس امانت، ص 288. نيز ر.ك، توضيحات و تعليقات دكتر عبدالحسين نوايي در كتاب فتنه باب، صص 201 ـ 200
38. عهد اعلي...، ص 493
39. همان، ص 493
40. مطالع الانوار، ص 598
41. ر.ك، همان، صص 592 -593
42. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه، ص 957، يادداشت 16 ذيقعده 1311ق
43. براي نمونه ر.ك، مطالع الانوار، ص 506 و بعد.
/س