توینبی (1): راحتی دشمنِ تمدن است... هر چه راحتی محیطی بیشتر باشد، الهام بخشی آن به سوی تمدن ضعیفتر است.
بروکس (2): ناحیههایی که تمدن در آنها شکل گرفت، احتمالاً در آن زمان مناسبترین شرایط اقلیمی را در نیم کرهی شمالی داشتند.
شیوه های زندگی متمدن
تصور اینکه نخستین مراحل شیوههای زندگی متمدن به طور کامل برای ما آشکار شده است، درست نیست اما به هر حال باید ممنون اکتشافات اخیر باستانشناسی باشیم که اطلاعات زیادی (خیلی بیشتر از آنچه برای دنیای یونانی- رومی شناخته شده بود) دربارهی این مراحل در اختیار ما گذاردهاند. آشکار است که سرزمین یا سرزمینهایی که ظاهراً گهوارهی تمدن بودهاند به شکل نابرابری توسط باستانشناسان کاوش شدهاند. حتی مصر هم هنوز به طور کامل کاوش نشده است و دیگر سرزمینهایی که به صورت بالقوه اهمیت زیادی دارند همچنان در انتظار کاوشهای کاملتر و علمیتر هستند. کاوشهای مقدماتی در شمال هند آغاز شدهاند و نتایج قابل توجهی هم داشتهاند ولی در بینالنهرین هنوز محوطههای پیش از تاریخی زیادی هستند که خوب کاوش نشدهاند. آسیای صغیر، شمال سوریه، ایران، آسیای مرکزی و چین محوطههای باستانی فراوانی تقریباً بررسی نشده باقی ماندهاند و مانند مزارعی هستند که ممکن است محصول فراوانی بدهند. اما اگر این احتمال وجود داشته باشد که دیدگاه فعلی ما دربارهی نخستین مراحل تمدن به بازنگری عمیقی نیاز نداشته باشد، در نتیجه درست خواهد بود که فرضیات منطقی را از هماکنون ارائه کنیم.آنچه برای هدف ما اهمیت بیشتری دارد این است که نخستین آثار تمدن در مناطق اندکی با ویژگیهای محیطی خاصی و در زمانی پدید آمدند که نمیتوان آن را با اطمینان تعیین کرد؛ یعنی حدود یا شاید پیش از 5000 ق.م. وظیفهی ما این است که محیط جغرافیایی این انقلاب عظیم بشری را به روشنی تعریف و سپس بررسی کنیم که طبیعت این مناطق تا چه اندازه میتواند روشن کند که چرا تمدن در این مناطق و در این زمان پدید آمد.
اکنون به نشانههایی اشاره میکنیم که توسط آنها «تمدن» را از فرهنگهای ابتداییتر باز میشناسیم. باستانشناسان به طور قانعکنندهای توضیح میدهند که فرهنگ نوسنگی نخستین فرهنگی است که به درستی میتوان آن را «متمدن» نامید در طی هزارههای بسیار عصر پارینهسنگی مردم به میزان زیادی تحت تسلط محیطی بودند که توان اندکی برای مهارش داشتند. شیوهی معیشتی آنها شکار، ماهیگیری و گردآوری خوراک بود و از تولید خوراک به وسیلهی کشاورزی و اهلی کردن حیوانات چیزی نمیدانستند. مردم عصر نوسنگی با تلاشهای نوآورانهی بسیار شیوههای جدیدی از زندگی را در سالهای میان 6000 و 3000 ق. م. ابداع کردند. اساس اقتصادی تمدن نوسنگی تولید غذا از طریق کشاورزی و مزرعهداری و شبانی بود. جلوهی اجتماعی آن در ابتدا روستاها بودند، که بعدها شهر نیز به آن اضافه شد. زندگی پیشهوری هم پیشرفتهای زیادی کرد. مردم چرخ کوزهگری و کورهی آجرپزی را اختراع کردند، آموختند که چگونه پشم، پنبه و کتان بریسند و از آنها پارچه ببافند، یاد گرفتند که چگونه از فلزات استفاده کنند و بناهای عظیم بسازند، خط را اختراع کردند و تقویم را به کار بردند، آموختند که چگونه تجارت کنند، دولت سازماندهی کنند و چگونه آثار هنری تولید کنند. ظهور همه یا برخی از این شواهد زندگیِ متمدن در عصر نوسنگی نشان میدهد که مردم آن عصر نیروی تازهای - اگرچه ناقص - برای سازگاری با محیط طبیعی به دست آورده بودند.
پیدایش تمدن نوسنگی
تمدن نوسنگی نخست در کجا پدید آمد؟ پاسخ مصر و بخش سفلای بینالنهرین است که البته به احتمال بسیار زیاد شمال غربی هند را هم باید به آن افزود. بنابراین به نظر میرسد که تمدن نزدیک کرانههای چهار رود بزرگ پدید آمده باشد (نیل، دجله، فرات و سند). هنوز روشن نیست که کدام یک از این تمدنهای رودخانهای میتواند مدعی شود که پیش از دیگران پدید آمده است؛ زیرا کهنترین یافتهها در بینالنهرین و مصر احتمالاً قدمتی نسبتاً یکسان دارند. در واقع، برخی از دانشمندان معتقدند که تمدن احتمالاً به طور همزمان در این هر سه منطقه پدید آمده است. آیا منطقهای با تمدن کهنتری هست که از طریق جابهجایی مردم یا انتشار افکار و صنایع، الهامبخش آنها بوده باشد؟ کسانی که چنین عقیدهای دارند در شمال سوریه و شرق آسیای صغیر به دنبال چنین مراکزی میگردند. از سوی دیگر هیچ دلیل معتبری وجود ندارد که باور کنیم نوآوری بشری نمیتوانست به صورت مستقل و همزمان در چند ناحیهی مشابه به وجود بیاید. ولی پاسخ این مسئله نشان میدهد که «انتشار» در پیش از تاریخ نقش داشته است. آیا باید تصور کنیم که تنها یک منبع تمدن وجود داشته است و از آنجا به سایر نقاط منتشر شده است؟ ایرادهای زیادی بر این دیدگاه انتشارگرایانه افراطی وارد است (برای مثال بسیاری از فعالیتهای متمدنانه مانند کتابت و کشاورزی در امریکای مرکزی بسیار پیشتر از آنکه این قاره با دنیای کهن مرتبط شود، توسعه یافتند).نیازی نیست که زمان بیشتری را صرف بررسی مسئلهی انتشارگرایی کنیم. آنچه برای هدف ما اهمیت بیشتری دارد این است که نخستین آثار تمدن در مناطق اندکی با ویژگیهای محیطی خاصی و در زمانی پدید آمدند که نمیتوان آن را با اطمینان تعیین کرد؛ یعنی حدود یا شاید پیش از 5000 ق.م. وظیفهی ما این است که محیط جغرافیایی این انقلاب عظیم بشری را به روشنی تعریف و سپس بررسی کنیم که طبیعت این مناطق تا چه اندازه میتواند روشن کند که چرا تمدن در این مناطق و در این زمان پدید آمد.
پیش از بررسی سرزمینهای رودخانهای مصر، جنوب بینالنهرین و شمال غرب هند باید به سرزمین وسیعی که درون آن بخش سفلای این رودها جریان دارد عمیقاً توجه کنیم. این سرزمین به درستی کمربند بیابانی استپی افریقایی - آسیایی نامیده میشود که خود بخشی از یک کمربند خشک وسیعتر است که سراسر دنیای کهن را از اقیانوس اطلس تا شمال چین در بر میگیرد (تصویر 1)، کمربند بیابانی استپی افریقایی-آسیایی از نظر ساختاری شامل تعدادی از بخشهای سخت و شیب دار پوستهی زمین در شمال افریقا، شبه جزیرهی عربستان و ایران است. این بخشها به جز در جاهایی که چند فرورفتگی بزرگ یا کوههای چین خوردهی جوان وجود دارد، عموماً سطوحی فلاتی را تشکیل میدهند. مهمترین فرورفتگیها دشتهای آبرفتی هستند که بخشهای سفلای رودهای نیل، دجله و فرات و سند از میان آنها میگذرند و مهمترین کوهها، کوههای لبنان در سوریه و رشته کوه اطلس در شمال افریقا و کوههایی هستند که مرز فلات ایران را در غرب و شرق مشخص میکنند. از نظر اقلیمی سراسر این کمربند که سرزمینهای رودخانهای را هم در بر میگیرد به عنوان سرزمینی کاملاً فاقد باران با تابستانهایی خشک و گرم و زمستانهایی معتدل شناخته میشود. سرزمینهای رودخانهای از نظر فیزیکی شبیه به هم بودند؛ هر یک از این سرزمینها شامل یک دشت آبرفتی بود که به کوه یا بیابان یا هر دو محدود میشد و از یکسو هم به دریا میرسید. همچنین در سراسر این مناطق مسئلهی حائز اهمیت این است که رود یا رودهای بزرگ آنها در یک فصل از سال مقدار بسیار زیادی آب از مناطق بالادست و پرآب حوضهی آبریز خود به این سرزمینها میآوردند.
بین النهرین
با وجود محوطههای متعدد تاریخی و پیش از تاریخی و همهی آنچه محققان آشکار کردهاند، جنوب بینالنهرین در شرایط کنونی خود نشان چندانی از نقش برجستهای که زمانی در تاریخ جهان ایفا کرده است ندارد. این ناحیه تقریباً معادل کشور کنونی عراق است که امروزه به سبب وجود منابع نفتش اهمیت دارد نه به علت کشاورزی بخش سفلای بینالنهرین بخش جنوبی ناحیهای را تشکیل میدهد که باستانشناسان آن را «هلال خصیب» نامیدهاند؛ یعنی سرزمین کم ارتفاعی که از فلسطین تا خلیج فارس، هم مرز با بیابانهای عربستان امتداد دارد (تصویر 2). امروزه بخش بزرگی از بینالنهرین سفلا به سبب بی توجهی فرمانروایان ترک در طى سدهها به سرزمینهای بی درخت و بی آب و بی حاصل یا باتلاقهایی تبدیل شده که خشک نشدهاند. اما اطلاعات مکتوب و باستان شناختی جمعآوری شده گواه حاصلخیزی آن در گذشته و تمدن پیشگام آن است که در حدود چند هزاره پیش از میلاد مسیح پدید آمد.بخش سفلای بینالنهرین دشت آبرفتی وسیعی است که تقریباً به اندازهی انگلستان وسعت دارد و در کرانهی شرقی بخش سفلای رود فرات و هر دو کرانهی رود دجلهی سفلا واقع شده است. این دشت از شمال تا بلد (3) بر کرانهی دجله و هیت (4) بر کرانهی فرات امتداد مییابد؛ جایی که بستر رودخانه از سنگ آهک پوشیده میشود و امکان کشتیرانی را از بین میبرد. از نظر ساختاری، بینالنهرین سفلا یک «سرزمین فرونشسته» است. این سرزمین به موازات لبهی گسل خوردهی پوسته در زمانی که چین خوردگی کوههای زاگرس در دورهی تِرِشیاری پدید آمد در بیابان عربستان تشکیل شد. سپس گودال عظیمی پدید آمد که با تودههای انباشته شد که آوار دجله و فرات و سیلابهای بهاری که از زاگرس جاری میشدند، با خود میآوردند. ماسههایی که باد با خود از بیابان عربستان میآورد هم به این موارد اضافه میشد. به علاوه آبرفت فراوانی در مصب رودهای دجله و فرات انباشت میشد که ناحیهی وسیعی از زمینهای باتلاقی را پدید میآورد و به خلیج فارس صدمه میزد. این خلیج از پیدایش تمدن تا کنون شاید حدود 150 مایل (تقریباً 240 کیلومتر) به سمت دریا عقب نشینی کرده باشد (تصویر 2). برخی از کهنترین محوطههای پیش از تاریخ مانند اور و اریدو که اکنون بسیار دور از ساحل هستند، در اصل در حاشیهی خلیج فارس قرار داشتند. در نتیجه این سرزمین از رسوب موادی به وجود آمد که از نواحی همسایه به آن منتقل شده بود. نخستین ساکنان بینالنهرین هم عمدتاً از سمت بیابان و کوه و دریا به آن وارد شده بودند.
ارزش فرات و دجله به عنوان راههای آبی بسیار محدود بود. با اینکه موانع صخرهای موجود بر سر راه این رودها در بلد و هیت مانع کشتیرانی در آنها میشد ولی حداقل به ذخیرهی آب کمک میکرد و این مخازن طبیعی آب در زمانهای بسیار کهن توسعه یافتند و به کار گرفته شدند. پس از این موانع هر دو رود قابل کشتیرانی بودند، اما حرکت به سمت بالادست در آنها بسیار دشوار بود؛ زیرا جریان آب به ویژه جریان آب دجله نیرومند بود و کرانههای این رودها برای یدککشی مناسب نبودند. خرما بومی بینالنهرین بود و گندم سرخ (6) (گونهای از گندم وحشی که با جو در این ناحیه به صورت وحشی رشد میکرد) بی تردید از حدود هزارهی پنجم ق. م. در آنجا کشت میشد. چوب، سنگ و قیر طبیعی که در دشت آبرفتی وجود نداشت، از نواحی اطراف به دست میآمد. چوب و سنگ از عیلام – ناحیهای کوهپایهای در شرق سومر - به دشت حمل میشد و قیر طبیعی از هیت به بخش پایین دست فرات آورده میشد. دیگر محصولات هم از قبیل شراب، روغن و مواد معدنی به ویژه مس و ادویه به وسیلهی تجار به بینالنهرین وارد میشد. برخی از استقرارهای کهن مانند اور و اریدو در حاشیهی بیابان سومر واقع بودند و احتمالاً نقش «بنادر» بیابان را ایفا میکردند. حیوان بارکشی که به ساکنان اولیه خدمت میکرد الاغ بود. شتر یک کوهانه و اسب تا اواخر دوران پیش از تاریخ به بینالنهرین وارد نشدند.
مصر
مصر در تمام تاریخ طولانی و مکتوب خود شامل سرزمینهای آبرفتی دره و دلتای رود نیل در بخشهای پایینتر از آبشار بزرگ آسوان (7) بوده است و اگرچه این ناحیه مدام به دو یا سه پادشاهی یا ایالت تقسیم میشد، اما از نظر طبیعی متشکل از دو واحد دائمی بود. مصر علیا بخش درهای و باریکی است که پهنای آن حداکثر دوازده مایل (حدود 19/3 کیلومتر) و حداقل کمتر از دو مایل (حدود 3/2 کیلومتر) است. مصر سفلا دلتای مثلث شکلی است که از پیشروی آبرفتهای رودخانه در دریا به وجود آمدهی است و حاشیههای نزدیک به دریای آن را تالابها و تپههای ماسههای روان زینت میبخشند. مصر علیا که بخش سیلابی نیل سفلا را تشکیل میدهد، مانند درهی اردن یک درهی نشستی نیست با اینحال اطرافش را صخرههای مرتفعی از سنگهای آهکی یا ماسهای احاطه کردهاند (تصویر 3). نیل سفلا در گذشته تا آبشار آسوان قابل کشتیرانی بود، اما آنجا تودههای عظیم سنگ گرانیت بستر رودخانه را میپوشاند. قایقها میتوانستند با جریان معمولاً آرام رود به سمت پایین دست آن حرکت کنند و حرکت به سمت بالادست رود معمولاً به کمک بادهای شمالی انجام میشد؛ یعنی بادهای اتسی (8) یونانیان که عمدتاً در تابستان بادهای غالب هستند. دشت آبرفتی از هر دو سو هم مرز با بیابانهایی بود که در آنها واحههای پراکندهای وجود داشت و حاشیههای آنها پر از «وادی»هایی بود که امروزه بیآب هستند. در کنارهی شرقی آن بیابان مرتفعی که با نام بیابان عربستان شناخته میشود و خود بخشی جداشده از صفهی بزرگ عربستان است تا دریای سرخ امتداد مییابد و کرانهای خشک و صخرهای با تابستانهایی سوزان دارد. در جانب غربی آن صفهای کم ارتقاعتر، اما نه به اندازهی آن خشک به بیابان لیبی میرسد که از میان آن دو راه طبیعی میگذرد: یکی از آنها در ورای ساحل کم ارتفاع، ماسهای و خشن مدیترانه قرار دارد و در آن بارندگی اندک است و دیگری بسیار دور از ساحل است و به واسطهی ناحیهای از واحهها مشخص میشود که امکان سفر با دلیجان را فراهم میکند. بیابانها مصر را در حصار میگرفتند اما به هیچ روی سپری نفوذناپذیر نبودند (بیابان گردهایی که در آنجا زندگی میکردند مدام به دشت مسکون مصر حمله میکردند) در بیابان شرقی هم راههایی به بنادر دریای سرخ و فلسطین و سوریه وجود داشت و مدیترانه امکان ارتباط با کرت و سوریه را دستکم از هزارهی چهارم ق.م. فراهم میکرد. سرانجام در جنوب - جایی که راه آبی نیل به پایان میرسید- منطقهای بیابانی مصر را از نوبیا (9) جدا میکرد. نوبیا سرزمینی با مرغزار و درختزار بود که از نظر فرهنگی در سایهی مصر نادیده ماند.خاکهای سیاه و غنی مصر ثمرات فراوانی را نوید میدادند. محصولات مشهور مصر پیش از سلسلهای شدن (11)، جو، ارزن و گندم سرخ بودند (گندم نان در دوران رومیان وارد مصر شد). گیاه بذرک از همان دورههای نخستین کشت میشد. نی پاپیروس و احتمالاً خرما هم بومی مصر بودند. پاپیروس مصری نه تنها برای تولید کاغذ مصری بلکه برای ساخت نخستین قایقها هم به کار میرفت. دشت آبرفتی الوار فراهم نمیکرد؛ زیرا پس از خشک شدن کمربند بیابان استپی افریقایی- آسیایی، درختهای مناسب برای تولید الوار از میان رفتند. فلزات هم به ویژه آهن و مس در این دشت موجود نبود. بسیاری از محصولاتی که در طول تاریخ مصر ظاهر میشوند، مانند کتان و نیشکر بعدها وارد این ناحیه شدند، اما از حدود 3000 ق.م. در حاشیهی غربی دلتا زیتون کشت میشد.
کشفیات باستانشناختی در قرن حاضر مرکز مهم و کهن سومی را برای تمدن آشکار کردهاند: دشت رودخانهای سند در پنجاب که شرایط طبیعی آن به میزان قابل توجهی شبیه به شرایط مصر و بینالنهرین بود. دشت آبرفتی سند در تابستانها زیر سیلاب آبهای رود سند میرفت و حاصلخیزی آن احیا میشد. برخی بر این باورند که آبهای یک رودخانهی بزرگ دیگر هم که از آب شدن برفهای هیمالایا سیراب میشد. در این امر سهیم بوده است. شواهد قانع کنندهی باستان شناختی نشان میدهند که از هزارهی سوم ق.م. به خاطر رود سند همواره در هراس زندگی میکردند. از این رود به علت سیلهای شدید و تغییر مسیر مداومش در بخش سفلا و آبرفتی دشت به بدی یاد میشود. شاید سیلابها در زمانی که نخستین شهرها در دره پدید میآمدند خیلی شدید نبودهاند؛ چرا که رود خواهر خواندهی سند- یعنی مهران - بخش اعظم آب را در مسیری موازی سند و در جانب شرق آن در خود حمل میکرد (تصویر 4). در شرق سرزمینهای آبرفتی، بیابان تهر (12) و در غرب آنها، رشتهکوهها و استپهای مرتفع انزوای جغرافیایی دشت رودخانهای را تقویت میکردند.
سرزمین های رودخانه ای
حال برای کامل کردن طرحمان در زمینهی جغرافیایی نخستین تمدنها که در سرزمینهای رودخانهای رشد کردند، لازم است که تلاش کنیم آنها را در همان حالت طبیعیای که نخستین ساکنان، آنها را یافتند تجسم کنیم نه در وضعیت امروزیشان. گفتهی معروف هرودوت که «مصر هدیهی نیل است». اگرچه حقیقت آشکاری در خود دارد. اما میتواند گمراه کننده هم باشد؛ زیرا مصر تاریخی به همان اندازه حاصل تلاش انسانها هم بوده است. امروزه مانند همان دوران رومیان، مصر طبیعتی کاملاً «انسانی شده» دارد؛ چرا که طی دورانی بسیار طولانی با فعالیتهای انسانی تغییرات اساسی کرده است. همین طور حاصلخیزی هلال - خصیب نتیجهی فعالیتهای خستگی ناپذیر «سکونت گزینی» بوده است. سرزمینهای رودخانهای چنانکه به نظر نخستین مهاجمان از بیابانها با ارتفاعات مجاور هم میرسید، در معرض خطر خشکسالی و سیل قرار داشتند. در آنها به ویژه در دلتاها ناحیههای وسیعی از باتلاقهای خطرناک و شاید پر از آفت و عوامل بیماریزا وجود داشت. نواحی بسیاری از آنها هم پوشیده از نیهای بلند و انبوه بود و از یک پوشش جنگلی بقایایی مانده بود و حیوانات ساکن آن در طی دوران بارانی پیش از 6000 ق.م. پدید آمده بودند.شواهد بسیاری وجود دارد که اثبات میکند طی پنج هزارهی پیش از میلاد مسیح میزان بارندگی در سرزمینهای رودخانهای اگرچه کمتر از دوران بارانی پیشین بوده، اما از میزان بارش امروزی نسبتاً بیشتر بوده است. این حقیقت که مصر و بیابانهای اطرافش میتوانستند میزبان حیوانات و گیاهانی باشند که اکنون تنها در عرضهای جغرافیایی پایینتر - در شمال نوبیا- یافت میشوند نشان میدهد که در گذشته میزان بارندگی بیشتر و پوشش گیاهی غنیتر از امروز بوده است. نخستین ساکنان مصر در آنجا نه تنها با اسبهای آبی، تمساح، گراز وحشی و تعداد زیادی از انواع ماکیان روبهرو شدند، بلکه در واحههای مجاور فیل و غزال هم یافتند. در دوران سلسلهها- پس از 3400 ق.م. - انواع گوناگونی از حیوانات از جمله، شیر، بز کوهی، آهو، شترمرغ، گوره خر و گوسفند شمال آفریقایی در آنجا وجود داشتند. ناپدید شدن این حیوانات در مصر و بیابانهای شمال آفریقا نشان دهندهی خشک شدن مداوم واحهها است - البته عامل انسانی هم در این میان نقشی داشته است (13). همچنین در روزگاران کهن انواع بیشتری از درختها نسبت به امروز در مصر وجود داشتند (انجیر مصری، دو گونهی خرما، اقاقیا و گز) به علاوه، ریشههای یافت شدهی درختها و زغالهای چوب یافت شده در فیوم (14) و بدری (15) نشان میدهد که در نخستین مراحل استقرار، برخی از درختها برای تهیهی الوار مناسب بودند و بوتههایی در حاشیهی زمینهای آبرفتی میروییدند که استفادههای مختلفی از آنها میشد ولی امروزه خشک شدهاند. همچنین متخصصان نشان دادهاند که سطح آب دریاچهی موریس در فیوم بین 6000 تا 3000 ق. م. اگرچه در حال پایین رفتن بود، اما از سطح امروزی آن بالاتر بود. هنگامی که شواهد به دست آمده از بلوچستان و درهی سند را در نظر میگیریم، آشکار میشود که میزان بیشتر بارندگی صرفاً به خاطر شرایط محلی نبوده است: شواهدی از روستاهای بزرگ و شکوفایی یافت شده که در آنها کشاورزی رواج داشته است و آثاری از سدهای بزرگ در جنوب بلوچستان یعنی ناحیهای که امروزه چنان خشک است که تنها میتواند شیوهی زندگی بیابانگردی را در خود بپذیرد، دیده شده است. بحت منطقی ارائه شده دربارهی این موضوع این است که میزان بارندگی در بلوچستان و دشت سند که چندان هم زیاد نبود یا به صورت یکنواختی در طول سال توزیع نشده بود، حاصل این حقیقت بود که در آن دوران موسمیها ظاهراً در مناطق وسیع تری فعال بودند. این توضیح بسیار منطقی است؛ زیرا به نظر میرسد که موسمیها تغییرات حاشیهای مشابهی داشتهاند. از سوی دیگر باید بارندگیهای کمربند بیابان استپی افریقایی-آسیایی را در آن زمان مربوط به توفانهای بارانزای اقیانوس اطلس بدانیم که هنگام رسیدن به بلوچستان، به ویژه به شمال غرب هند احتمالاً از شدت آنها کاسته میشد.
در نتیجهی این بارندگی کم که نیاز به آبیاری را از بین نمیبرد و این حقیقت را نمیپوشاند که شرایط اقلیمی نسبت به گذشته بسیار خشکتر شده است، سرزمینهای رودخانهای در پیدایش تمدن، پوشش گیاهی و جانوری غنیای داشتند. این امر برای سکونتگزینان پیشگام هم مزیت و هم یک مانع بود؛ زیرا آنها ناچار بودند با حیوانات مبارزه کنند، زمینها را از نیزارها و جنگلها پاک کنند و باتلاقها را بخشکانند. میتوانیم شرایط محیطی آن زمان را این طور خلاصه کنیم که طبیعت موهبتهای خودش را با قیود یکسانی میبخشید یا دریغ میداشت. اگرچه مصر، سند، درهی سند و بینالنهرین سفلا (مکانهایی که عدهای آنها را محل باغ عدن میدانند) مناطقی بودند که منابع غذایی در آنها به وفور یافت میشد، اما این یک موهبت طبیعی نبود بلکه نتیجهی تلاشهای هماهنگ و هدایت شدهای بود که برای سازگاری و بهرهبرداری از مواهب طبیعی انجام میشد بیایید به اسناد باستانشناسی نگاه کوتاهی داشته باشیم تا دریابیم که انسانها در چه مراحلی و با چه مهارت و خلاقیتی توانستند بر سرزمینهای رودخانهای مسلط شوند و از آنها بهره برداری کنند. همچنین باید به یاد داشته باشیم حوادثی که در آن زمان و در آن سرزمینها رخ دادهاند در تاریخ بشری بسیار تأثیر گذار بودهاند.
کهنترین اکتشافات مربوط به عصر نوسنگی در مصر و عیلام که هم مرز بینالنهرین هستند انجام شده است. البته میتوان اطمینان داشت که به کشفیات مشابهی در درهی رود سند خواهیم رسید. حدود 5000 ق.م. ساکنان شوق در عیلام چرخ کوزهگری و پارچه را اختراع کردند. آنها تبرهای مسی و ابزارهایی از سنگ چخماق داشتند و اگرچه عمدتاً از راه شکار امرارمعاش میکردند ولی احتمالاً با کشاورزی هم آشنا بودند. تپهها یا «تل»های بسیاری که از روی هم جمع شدن بقایای روستاهایی به وجود آمدهاند که از کلبههای گل و نی هستند و بالاتر از سطح دشت قرار دارند، نشان دهندهی محوطههای روستایی متوالی نوسنگی مانند شوش هستند. بنابراین در هزارهی پنجم پیش از میلاد نخستین انقلاب فرهنگی در مصر رخ داد. ویژگیهای این انقلاب عبارتند از: ظهور زندگی روستایی، کشاورزی، ذوب و کار روی مس و ساخت کاشی و سفال. اگر به سرعت در طول تاریخ پیش برویم و شرایط را 3000 ق.م. را بررسی کنیم در ساختار اجتماعی و اقتصادی با پیشرفتهای بسیاری روبه رو میشویم و میبینیم که دومین انقلاب رخ داده است: به جای روستاهای کوچک و خودکفا با مردمی که عمدتاً شکار میکردند، شهرهایی وسیعی را مییابیم که ساکنانشان نه تنها کشاورزی میکنند بلکه در صنایع و تجارت خارجی هم ماهر شدهاند. ساختمانهای عظیم یادبود – عمدتاً معابد – از آجرهای پخته ساخته شده و با ساخت سدها و حفر ترعهها آبیاری عملی شده و استفاده از نقره، سرب، طلا، و لاجورد معمول شده است. سومریان هم یک تقویم خورشیدی اختراع کردهاند و با خط تصویری بر لوحههای گلی مینویسند. به علاوه، تعدادی از حیواناتی مثل گاو و گوسفند و الاغ را هم اهلی کردهاند – البته این احتمال هم هست که این حیوانات توسط همسایگان کوهنشین یا ساکن استپ آنها اهلی شده باشند. آشکار است که تمدن سومری به تجارت خارجی نیاز داشته است یا حداقل به وارد کردن برخی از محصولات سرزمینهای دوردست (مس از عمان، صدف از خلیجفارس، لاجورد از افغانستان، نقره و سرب احتمالاً از کوههای توروس در جنوب شرقی آسیای صغیر و الوار از کوه های زاگرس). همچنین، به نظر میرسد محصولات خاصی از صنایع سومری به شهرای درهی سند رسیده باشند. در پایان باید اشاره کنیم که دستاوردهای فرهنگی بین النهرین سفلا تحت یک سازمان دولت- شهری به دست آمدند. یک دولت منطقهای به وسعت هلال خصیب توسط سارگون در حدود 2300 ق.م. ایجاد شد؛ کاری که حدود پانصد سال بعد به شکل مؤثرتری توسط حمورابی تکرار شد. در مصر کهنترین استقرارهای شناخته شدهی نوسنگی که ممکن است قدمتشان به چند قرن پیش از 5000 ق. م برسد، در حاشیهی شمالی دریاچهی موریس در منطقهی فیوم در جنوب غربی قاهره دارد. آنچه در فیوم کشف شده بسیار جالب توجه است:
«به نظر میرسد در انبارهای غلهی نوسنگی فیوم که 117 مورد از آنها را کشف کردیم، کهنترین شواهد پرورش غلات را که تاکنون شناخته شده است، یافته باشیم. البته اینکه این مردم دانش کاشت و بذرهای گندم و جو را از کدام ناحیه به دست آوردهاند؛ همچنان مبهم باقی میماند» (16).
نشانههایی از یک تمدن مشابه در ناحیه بدری در چند سده بعد هست که از حاشیه های بیابان در دشت آبرفتی تا رود نیل امتداد دارد. مردم بدری که در میان آنها یک نژاد سیاهپوست هم کشف شده است، کم و بیش یک جانشین بودند (آنها جو و گندم سرخ میکاشتند، پارچه میبافتند، از مس و صدفهای دریای سرخ استفاده میکردند). نکتهی حائز اهمیت این است که استقرارهای آنها نزدیک وادیهایی قرار داشت که به دشت آبرفتی میریختند (17). مدتها بعد- یعنی حدود 3500 ق.م- سرزمینهای درهای و دلتایی مصر در قالب یک پادشاهی با هم متحد شدند و ممفیس درست بالای دهانهی دلتا، جایی که عبور از نیل آسان بود به عنوان پایتخت تثبیت شد (تصویر3 ). در حکومت شاه منس (18) (حدود 3400ق.م.) برای سنجش ارتفاع سیلاب های نیل از نیلسنج (19) استفاده میشد و گزارشهای این سنجشها ثبت میشد. آشکار است که کشاورزی شکوفای مصر مانند بینالنهرین سفلا که جمعیت انبوهی را تأمین میکرد، امکان انباشت سرمایه، تخصصیابی در صنایع و حرفههای گوناگون و تجارت خارجی فعال را فراهم میکرد. سنگ آهک و گرانیت در مصر به دست میآمد و در امتداد نیل حمل ونقل میشد. همچنین مس یا فیروزه (نمیدانیم کدام) از معادنی از بیابان سینا آورده میشد. چوب کاج، سرو، صنوبر و سندروس هم از کوههای لبنان از طریق بندر بیبلوس (20) در سوریه به مصر میرسید و طلا و ادویه از نوبیا وارد میشد.
در درهی رود سند (هم در موهنجودارو (21) و هم درهاراپا (22)) که دوران پیش از تاریخ آن کمتر شناخته شده، تمدنی کشف شده که قابل مقایسه با مصر و بینالنهرین سفلا است (تصویر 4)، آثار یافت شده از شهرهای این ناحیه تا 2500 ق.م تاریخگذاری شدهاند. از وجود استقرارهای کهنتری هم در آنجا اکنون خبر داریم. موهنجودارو شهر بزرگی با مساحتی معادل یک مایل مربع (حدود 2/5 کیلومترمربع) بود که دو برابر مساحت لندن در زمان رومیان است. صنایع تخصصی بسیاری در آن وجود داشت و مجسمه سازی به حد اعلایی از مهارت هنری رسیده بود. گندم، جو، خرما و گونهی خشنی از پنبه در آنجا کاشت میشد، اما نمیدانیم که آیا این گیاهان بومی ناحیه بودند یا خیر، حیواناتی هم چون خوک، گوسفند، گاو، گاو کوهاندار و بوفالوی آبی اهلی شده بودند. سرزمینهای رودخانهای سند و پنجاب یک منطقهی فرهنگی را تشکیل میدادند، اما نمیدانیم که آیا هیچ وقت دولتی واحد در بین آنها ایجاد شد یا خیر. کالاهای مختلفی از ناحیههای دیگر به این سرزمین وارد میشد. چوب سدر و سرو هیمالیایی از کوههای هیمالیا میآمد و ماهی خشک شده از ساحل دریا و بسیاری از مواد معدنی و سنگهای گرانبها از مکانهای بسیار دورتری میآمدند. اشیای دستساز خاصی هم به ویژه مهرهای مربعی از شهرهای سند به روستاهای بلوچستان و حتی به شهرهای سومر فرستاده میشدند.
در حال حاضر بحث دربارهی اینکه تمدنهای بین النهرین، مصر و درهی سند تا چه حد ناشی از پیشرفتهای مستقل محلی بودند ناممکن است. اعتقاد فعلی بر این است که این تمدنهای شهری از یک مرکز به مرکزی دیگر پیوند زده نشدهاند، بلکه این پیشرفتها از نوع ارگانیکی بودند و در خاک خود ریشه داشتند. ولی با وجود فاصلههای زیاد این سرزمینها از هم – چه از راه دریا و چه از راه خشکی - بازهم نمیتوان گفت که آنها شباهتهای فرهنگی چندانی باهم نداشتند و با یکدیگر تعاملی برقرار نکردند.
در پایان به پرسش دوممان بازمیگردیم تا چه اندازه ماهیت طبیعی سرزمینهای رودخانهای میتواند توضیح دهد که چرا تمدن در این مناطق و در آن زمان پدید آمد؟ بگذارید از همان ابتدا روشن کنیم که ما سعی نداریم پیدایش تمدن را به عنوان نتیجهی گزیرناپذیر شرایط طبیعی محیط تفسیر کنیم. توین بی توجه مردم را به دیگر سرزمینهای رودخانهای مشابه جلب میکند که در آنها تمدنی معاصر دیگر تمدنها ظهور نکرد و اگرچه مثالهایی که او ارائه میکند چندان از لحاظ جغرافیایی مشابه نیستند اما به راحتی تفسیر فوق را رد میکنند. به علاوه او اظهار میکند که دشواری محض محیطی در سرزمینهای رودخانهای نخستین ساکنانش را به چالش واداشت و الهام بخش پاسخی شگرف در این مناطق شد. نخستین ساکنان که به وسیلهی خشکی، سیل، باتلاقها و حیوانات وحشی برانگیخته شده بودند (البته وحشت زده نبودند) به کمک خلاقیت و فعالیتهای خود، بر محیط دشوارشان غلبه و هنرهای زندگی متمدن را در آنجا روان کردند. به طور اختصار، براساس گفتههای توین بی « هرچه راحتی محیط بیشتر باشد، الهام بخشی آن به سوی تمدن ضعیفتر است». این دیدگاه همچون دیدگاه محیطشناسان، افراطی است و از بسیاری از جهات رضایت بخش نیست. همچنین نوین بی توضیح نمیدهد که چرا در برخی از نواحی انسانها چالشهای طبیعی را پذیرفتند اما در جاهای دیگر آن را نادیده گرفتند. بدیهی است که هر سرزمینی برای هر گروهی از انسانها متفاوت جلوه میکند، اما اینکه انسانها تا چه حد و به چه شیوههای با محیط طبیعی خود سازگار میشوند با حقایق طبیعی موجود تعیین و تعریف میشود. اگر همانطور که به نظر میرسد، انسانها برای نخستین بار به عنوان مهاجر در سرزمینهای آبرفتی ساکن شده باشند و خشکی فزایندهای مرغزارها آنها را از کمربند افریقایی-آسیایی رانده باشد، در این سرزمینها هم با مزایا و دشواریهای طبیعی مواجه شدند. از یک سو مشکلاتی چون خشکسالی، سیل و باتلاق بر سر راهشان بود ولی از سوی دیگر خاکهای غنی آبرفتی، سیلابهای ناگزیر رودخانه، دورهی طولانی رشد، راه رودخانهای و گیاهان و حیوانات بومی بودند که همگی میتوانستند به خوبی مورد استفاده قرار گیرند. همانطور که سی، ای، پی بروکس (23) میگوید، جای این بحث هنوز باز است که آیا سرزمینهای رودخانهای در نیم کرهی شمالی از بهترین شرایط اقلیمی در پیدایش تمدن بهرهمند بودند یا نه؟ هر چند که ما نشان دادهایم این سرزمینها به اندازهی امروز خشک نبودند. به علاوه این نکته هم بسیار حائز اهیمت است که این سرزمینها از طرف با محیطهای متضادی احاطه شده بودند (بیابان، کوه یا دریا) و مردمی که به این سرزمینها وارد میشدند با شیوههای دیگری از زندگی و تفکر و محصولات آشنا بودند. از آن جا که ارتباط و تعامل با مردم مختلف به نوعی الهام بخش تفکر و فعالیتهای خلاق است، مردم سرزمینهای رودخانهای از این مزیت جغرافیایی بهره میبردند. این احتمال هم وجود دارد که تمدن آنها فقط محصول خلاقیت خودشان نبوده، بلکه حاصل ترکیب و انباشته شدن اختراعها و تجربههای مردم همسایه بوده است.
پی نوشت ها:
1. A J. Toynbee, A Study of History, vol. ii (1934).
2. C. E. P. Brooks, The Evolution of Climate (1922).
3. Beled.
4. Hit.
5. در حال حاضر بحث از تأثیر عوامل دیگری در پیدایش حکومت (origin of state) در میان است و نظریههای چندملیتی هم وجود دارند ولی برخی از نظریهها هنوز بر محور بحث مذکور استوارند. م.
6. Emmer.
7. Aswân.
8. Etesian winds.
9. Nubia.
10. Atbara.
11. یعنی پیش از 3400 ق.م.
12. Thar.
13.برای مثال به نظر میرسد که ورود شتر به شمال افریقا توسط اعراب، سبب رانده شدن شیر به سمت جنوب شده باشد؛ چرا که شتر چراگاههای موجود را برای بزهای کوهی و دیگر حیواناتی که شیر از آنها تغذیه میکرد محدود میکرد.
14. Faiyum.
15. Badari.
16. Miss G. Caton - Thompson and Miss E. W. Gardner, 'Recent Work on the Problems of Lake Mœris,' The Geographical Journal, vol. lxxiii (1929), pp. 40-1.
17. هنوز مشخص نیست که آیا آنها در دشت آبرفتی کشاورزی میکردند یا خیر؛ زیرا آبرفت احتمالاً شواهد مربوط به سکونت را پوشانده است.
18. Menes.
19. Nilometer.
20. Byblos.
21. Mohenjo-Daro.
22. Harappa.
23. C.E.P. Brooks.
گوردون ایست، دابلیو؛ (1392)، تاریخ در بستر جغرافیا، ترجمهی حسین حاتمینژاد، حمیدرضا پیغمبری، تهران: انتشارات پژوهشکدهی تاریخ اسلام، چاپ اول.