نویسنده: سباستین گونتر
مترجم: سیدعلی آقایی
مترجم: سیدعلی آقایی
وصفی قرآنی برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) که در طول تاریخ اسلام تفسیرهایی بسیار متفاوت از آن عرضه شده است. مسلمانان به طور سنتی امّی را به معنای «بیسواد» میدانند، چنانکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) صراحتاً «پیامبر بیسواد» (النبی الامّی) معرفی شده است- دیدگاهی که به بخشی از عقیده و معنویت رسمی اسلامی تبدیل شده است. اما تحقیق اخیری که دربارهی برخی متون تفسیری کهن انجام شده است، نشان میدهد که امّی در قرآن بر خاستگاه نژادی (عرب بودن) و اصالت پیامبر اسلام (اینکه از میان اعراب، که پیش از آن وحیی دریافت نکرده بودند، برخاسته است) دلالت دارد.
استعمالهای قرآنی و تفسیر آنها:
اصطلاح امّی تنها در آیههای 157 و 158 اعراف به کار رفته است؛ جمع آن، امیّون در آیات 78 بقره، 20، 75 آل عمران و 2 جمعه آمده است. خدا در آیات 157 و 158 اعراف میفرماید: «رحمت من..... به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری میکنند،...... آنان که به آیات ما ایمان میآورند، مقررّ میدارم» (اعراف: 156)، «[آنان] که از این رسول، پیامبر امّی- که [نام] او را در [کتابهای مقدسشان]، تورات و انجیل نوشته مییابند- پیروی میکنند، که آنان را به کار پسندیده فرمان میدهد و از کار ناپسند بازمیدارد و برایشان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را حرام میگرداند....» (اعراف: 157). بگو: «ای مردم، من پیامبر خدا به سوی همهی شما هستم.... پس به خدا و فرستادهی او، پیامبر امّی که به خدا و کلمات او ایمان دارد، ایمان آورید و او را پیروی کنید، امید که هدایت شوید». (اعراف: 158) محققان غربی به ویژه در این رأی که امّی به معنای «بیسواد» است، تردید کردهاند. در حالی که برخی محققان معنای «عربنژاد/عربی» را پیشنهاد میکنند، دیگران در تأیید «نیاموخته» یا «ناآگاه» (نسبت به کتابهای مقدس، در مقابل «آموخته»، «مطلع» از آنها) یا «کسی که به او وحی نرسیده است» و به عبارت دقیقتر، «بیدین» و «لامذهب» یا «کافر» استدلال میکنند. مفسران سنتی در شرح این آیات چندین تفسیر از امّی به دست میدهند، از جمله: «ناتوان از خواندن (و نوشتن)»، عرب/ عربی (مأخوذ از «امّة» به معنی «امت، قوم عرب»)، «مکی» (از «امّ القری»، به معنی مادر همهی شهرها، وصفی برای مکه ) و «خالص، طبیعی»، همچون کسی که تازه از مادرم (امّ) متولد شده است، و از اینرو مفاهیمی از قبیل «درس نخوانده»، «نیاموخته»، «تحصیل عقلی نکرده»، و «پاک از نظر معنوی» را در برمیگیرد، که به موجب آن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) ظرفیت دریافت وحی را پیدا کرد (برای ارجاعات و بحث دربارهی این مشتقات و مطالبی که در پی میآید، نک. Gunther, Illiteracy, esp.493-499; and id., Literacy, esp. 188). به رغم این معانی احتمالی مختلف، تفاسیر سنتی تأکید دارند که وصف امّی در این دو آیه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان «کسی که قادر به خواندن (و نوشتن) نیست» معرفی میکند. آنان با استدلالی سه بخشی بیان میکنند که 1. امّی به احتمال بسیار زیاد با «امّة» یعنی «قوم عرب» پیوند میخورد که 2. در زمان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) غالباً «مردمانی بیسواد» (امّة امّیة) بودند که «نه میخواندند و نه مینوشتند» و 3. از آنجا که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) از همین امت بود، نه میخواند و نه مینوشت، یا قادر نبود چنین کند.محققان غربی به ویژه در این رأی که امّی به معنای «بیسواد» است، تردید کردهاند. در حالی که برخی محققان معنای «عربنژاد/عربی» را پیشنهاد میکنند، دیگران در تأیید «نیاموخته» یا «ناآگاه» (نسبت به کتابهای مقدس، در مقابل «آموخته»، «مطلع» از آنها) یا «کسی که به او وحی نرسیده است» و به عبارت دقیقتر، «بیدین» و «لامذهب» یا «کافر» استدلال میکنند. (نک. Gunther, Illiteracy, 496).
بیشتر بخوانید: واژهی «اُمّی» نزد خاورشناسان و نقدی بر آنها
تحلیل تعبیرهای قرآنی «امّیون» و «امّة» (که دومی اسمی است که به احتمال زیاد امّی از آن مشتق شده است، چنانکه هم مفسران سنتی و هم محققان معاصر بر آن توافق دارند) پیش از هر چیز دو موضوع را برجسته میسازد: نخست «امّة» در قرآن به معنای «مردم» یا به طور خاص «قوم [عرب]» است (با وجود دیگر معانی آن، که به اینجا مرتبط نیست؛ نک. Gunther, Illiteracy, 496-498). دوم، اصطلاح «امیّون» در قرآن ناظر به «عربهایی است که تا آن زمان کتاب مقدسی از جانب خدا بر آنان نازل نشده است» (آل عمران: 20، 75؛ جمعه: 2). هرچند یکجا برخی از یهودیان امیّون، یعنی «کسانی که کتاب مقدس را نمیشناسند» یا «کسانی که در کتاب خبره نیستند (زیرا آنها آن را نمیخوانند)» نامیده شدهاند (بقره: 78). وقتی اصطلاح «امّی» و جمع آن «امّیون» را در پیوند با دو نکتهی پیشین در نظر بگیریم، روشن میشود که این دو در قرآن معنای واحدی ندارند، بلکه طیفی از معانی را پوشش میدهند، از جمله الف. کسی که از قومی (امّة)- عربها- است، که تا آن زمان قومی بدون کتاب مقدس بودند؛ ب. کسی که کتاب مقدس ندارد و در نتیجه آن را نمیخواند؛ ج. کسی که کتاب مقدس را نمیخواند، و از اینرو (چیزی یا کسی) به او درس نداده و تعلیم ندیده است (نک. Gunther, Muhammad, 15-16). با اینکه این طیف معنایی «بیسواد» را شامل نمیشود، اما از قرار معلوم زمینهای را شکل داده که بر مبنای آن نظریهی امّی به معنای «بیسواد» شکل گرفته است.
اعتقاد به امّی (بیسواد) بودن پیامبر:
ظاهراً روشن است که تردیدها پیرامون احتمال سواد داشتن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) مسئلهای بسیار مهم در زمان وحی بوده است، چنان که مثلاً در آیهی 5 فرقان دیده میشود. این آیه بازنمایی تلاشهایی است که «کافران» (مشرکان مکه) برای بدنام کردن محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به کار میبستند، مبنی بر اینکه او وحی الهی را ابلاغ نکرده است، بلکه (این مطالب) «داستانهایی برگرفته از آثار پیشینیان است (أساطیر الأولین) که او بازنویسی کرده و صبح و شام به او املاء شده است» (تُملی عَلَیه؛ نک. Gunther, Illiteracy, 492-493). در مقابل، آیات 47 و 48 عنکبوت بیان میکنند: «ما کتاب (الکتاب) را بر تو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل کردیم..... تو هیچ کتابی را پیش از این نمیخواندی (تَتلو) و با دست راست خود آن را نمینوشتی....» (چون «تَلا» به خواندن [کتابهای مقدس] اشاره دارد»، نک. Gunther, Literacy, 190).البته ظاهراً مفهوم بیسوادی پیامبر (در برخی از حلقههای آموزشی مسلمانان از نیمهی دوم سدهی دوم هجری به این سو شکل گرفته است» (Goldfeld, Illiterate prophet, 58). به علاوه، به نظر میرسد بیسوادی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان قرن سوم به عقیدهای جزمی بدل شده است، یعنی زمانی که طبری (د. 310) بسیاری از آموزههای مسلمانان متقدم را گزارش میکند (نک. تحقیق گُلدفلد دربارهی آثار تفسیری خاصی که طبری به عنوان منبع از آنها بهره گرفته و در یادداشتهایش دربارهی امّی و امّیون نقل کرده است). برای نمونه غزالی (د. 505)، متکلم مشهور، در جاهای متعددی از کتاب احیاء علوم الدین، که بزرگترین و معتبرترین کتاب اوست، از این اعتقاد جانبداری میکند. وی بیان میدارد: «او (پیامبر) امّی بود، نمیخواند یا نمینوشت.... خدا (خود) همهی فضائل روحی، اخلاقی پسندیده و دانش پیشینیان و نسلهای آتی را به وی آموخت» (احیاء، 364/2 [فصل 11]).
به مرور زمان مفهوم پیامبر بیسوادِ اسلام به برهان محوری در دفاع از اسلام در برابر مخالفان بدل شد که بنا داشتند محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و رسالتش را بیاعتبار کنند. افزون بر این، از نظر فخر رازی مفسر (د. 606) و دیگر عالمان سنتی در سدههای میانه و دوران معاصر، این مفهوم مبنای تقلیدناپذیری و بیهمتایی محتوایی، صوری و سبکی و ماهیت اعجازآمیز قرآن و جایگاه ممتازی که اسلام و پیامبرش در سنت ادیان توحیدی سزاوار آنند نیز هست. به عبارت دیگر، بیسوادی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به مثابهی دلیل و حجتی عالی برای اصالت و صدق نبوت پیامبر تلقی شده است (نک. گفتار طولانی فخررازی Gunther, Illiteracy, 495-496). برای نمونه، علیبن محمد بغدادی صوفی، معروف به خازن (د. 741) میگوید:
پیامبر امّی بود؛ نمیخواند، نمینوشت، حساب نمیدانست.... امّی بودن او از بزرگترین و عظیمترین معجزات است. اگر او نوشتن میدانست و سپس این قرآن عظیم را عرضه میداشت، ممکن بود این اتهام به وی زده شود که آن را از دیگران نقل کرده و نگاشته است (لُباب، 147/2).
بحث بیشتر دربارهی این اعتقاد احتمالاً مسئلهساز است، چنانکه در مورد ابوالولید باجی مالکی (د. 472)، متکلم و ادیب برجسته در قرن پنجم در اندلس، چنین بود. مجادله در شهر دانیه، در میانهی جلسهی درسی در باب صحیح بخاری (د. 256)، آغاز شد که در آن گزارشی از وقایع سال ششم هجری در حدیبیه دربارهی عهدنامهی صلح میان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و قبیلهی قریش آمده است؛ آنجا که بخاری آورده است: «رسول خدا برگه را گرفت و این (نامش) را نوشت (فأخذ رسول الله..... الکتاب فکتب هذا، ش. 2700)، البته او خوب نمینوشت، (و لیس یُحسِنُ یَکتُبُ [کذا] فکتب هذا، ش. 4251؛ دارمی، سنن، ش. 2507؛ و لیس یُحسِنُ أن یَکتُبَ فکَتَب....، ابن حنبل، مسند، ش. 18، 16). باجی اهمیت واقعه را شرح داده و به علاوه اظهار داشته است که این روایت موثق است و ثابت میکند که پیامبر در آن روز نگاشته است. باجی به سبب این شرح به ارتداد و الحاد متهم شد. با وجود جنجال عمومی که [علیه او] سامان یافته بود، مخاطبان دانشآموخته[اش] را متقاعد کرد که دیدگاه وی با قرآن- و مفهوم آن از امّی/پیامبر بیسواد- در تعارض نیست، زیرا آیات 47 و48 عنکبوت، به بیان باجی، (تنها) بر این دلالت دارند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ کتاب مقدسی را پیش از آنکه وحی (الکتاب) را دریافت کند و پیامبر شود، ننوشته بوده است. باجی بعداً رسالهای در این موضوع نگاشت تا موضع عقیدتی خویش را توجیه کند (تصحیح شده در باجی، تحقیق، 170-240)، که متعاقباً به نگارش رسالههایی له و علیه دیدگاه وی از سوی عالمانی در اندلس، شمال آفریقا و سیسیل انجامید (نک. باجی، تحقیق 115-116، 119؛ ابوحیان، بحر، 155/7؛ Sprenger, Mohammad, ii, Fierro, Polemicas, 425 و به ویژه 398). استدلالی مشابه از علامه مجلسی (د. 1110)، عالم و فقیه اثرگذار شیعی، ابراز شده است، آنجا که وی برای خوانندگان فارسی زبان خویش تفسیرهای مختلف از امّی را که در میان عالمان مسلمان رایج است، ارزیابی کرده است. او نیز مبنای خویش را آیات 47 و 48 عنکبوت قرارداده و از این دیدگاه جانبداری میکند که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آنکه پیامبر شود «هیچگاه نیاموخت که بخواند و بنویسد». اما او میگوید:
در اینکه آیا او پس از پیامبر شدن [عملاً] خوانده یا نوشته است [یا نه]....، هیچ تردیدی دربارهی توانمندی وی بر انجام این امر نیست؛ چرا که او از همه چیز از طریق وحی الهی آگاه بود و نیز به قوهی الهی قادر بود کارهایی را که انجام آن برای دیگران ممکن نبود، انجام دهد.... چطور ممکن است پیامبر [از خواندن و نوشتن] ناآگاه بوده باشد، در حالی که او [از سوی خدا] برای هدایت دیگران فرستاده بود (نک. مجلسی، حیوة، 155/2).
به نظر میرسد آیات 47 و 48 عنکبوت واسطهای برای هماهنگ سازی مفهوم اعتقادی «بیسوادی» محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) با اطلاعات موجود در منابع تاریخ و تراجم بوده است، که بنابر آنها ظاهراً محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) دانش خواندن و نوشتن را در دورهای متأخّر از زندگی خویش کسب کرده است. به هرحال، واقعهی تأیید شدهای که بنا بر گزارشها در پنجشنبه 24 صفر سال یازدهم هجری- یعنی چهار روز پیش از رحلت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)- رخ داده، نیز پاسخی قانع کننده برای این پرسش که آیا محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان زندگی خویش قادر به خواندن و نوشتن بوده است یا نه، فراهم نمیآورد. بنابر روایاتی که ابنسعد (د.230) آورده است، پیامبر در حالی که در بستر بیماری خوابیده بود، گفت: «ائتُونی [کذا] بدَواة و صحیفة اکتُب لکم کتاباً لاتَضِلُّوا بعدَه»، که ظاهراً بدین معناست: «برای من ابزار نوشتن و قطعهای پوست (یا پاپیروس) بیاورید. من برایتان وصیتی بنویسم (یعنی املا کنم؟) که پس از آن گمراه نشوید»، به جای عبارت صریح «.... من برایتان نگاشتهای بنویسم....» (نک. ابنسعد، طبقات 244/2-245؛ برای گزارش کامل نک. 242-255، با عنوان الکتاب الذی أراد رسول الله أن یکتبه لأمّته؛ افزون بر این، نک. Sprenger, Mohammad, ii, 400-401 Ghedira, Sahifa همچنین برای «کَتَبَ» در قرآن به معنای «فرمان دادن، مقرّر داشتن [وصیت یا حکم]»، نک. Gunther, Literacy, 190-191؛ و نظیر آن Lane, vii, 2590؛ دربارهی کاربرد فعلی ریشهی ک ت ب در قرآن به طورکلی، نک. Madigan, Quran's Self-image 107-24 دربارهی اهمیتی که اسناد مکتوب سیاسی در مدینه برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته، پس از آنکه وی در مقام حاکم قرار گرفت. نک. Hamidullah, Six Margoliouth, Mohammed, 5; originaux, 23-38, 48-51؛ برای نمونههایی از کاربرد مکرر اصطلاح «النبی العربی» (پیامبر عرب/ عربی) در منابع شرح حالی و تاریخی اسلامی، نک. مثلاً واقدی، فتوح، 42/2، 54، 164؛ ابنسعد، طبقات، 19/1، 259؛ ذهبی، سیر، 375/1؛ ابن خلدون، مقدمه، 3؛ ابن کثیر، بدایه، 16/2، 85؛ مقرّی، نفخ، 340/7، 427؛ حاجی خلیفه، کشف الظنون، 1523/2 و 1718). در پایان، دو نکته قابل ملاحظه است: چنان که پیشتر اشاره شد، میتوان معنای اصطلاحات امّی و امّیون را در قرآن مشخص کرد، اما اینکه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) (در اواخر عمرخویش) میدانست که چطور بخواند و بنویسد مسئلهی دیگری است که نمیتوان بر مبنای شواهد متنی که امروز در دسترسند، باقطع و یقین دربارهی آن حکم کرد.
منابع تحقیق:
خواننده گرامی! منابع مقاله را در نسخه ی چاپی ملاحظه فرمایید.
منبع مقاله :
مک اولیف، جین دَمن؛ (1392)، دائرةالمعارف قرآن (جلد اول آ-ب)، ترجمهی حسین خندقآبادی و دیگران، تهران: انتشارات حکمت، چاپ اول.