نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(فَأَتَتْ بِهِ قَوْمَهَا تَحْمِلُهُ قَالُوا یَا مَرْیَمُ لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیّاً * یَا أُخْتَ هَارُونَ مَا کَانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ مَا کَانَتْ أُمُّکِ بَغِیّاً * فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً * قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً * وَ جَعَلَنِی مُبَارَکاً أَیْنَ مَا کُنْتُ وَ أَوْصَانِی بِالصَّلاَةِ وَ الزَّکَاةِ مَا دُمْتُ حَیّاً * وَ بَرّاً بِوَالِدَتِی وَ لَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّاراً شَقِیّاً * وَ السَّلاَمُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیّاً) (مریم، آیه 27- 33). برای آن مردم قابل قبول نبود که دختری بدون تماس با مردی حامله شود و کودکی به دنیا بیاورد و این در حالی بود که آنها مریم را به پاکی و عفت میشناختند. «پس در حالی که او را در آغوش گرفته بود نزد قوم خود آورد. گفتند: ای مریم به راستی که کار بسیار بدی کردهای. ای خواهر هارون! پدر تو مرد بدی نبود و مادر تو نیز زناکار نبود. پس [مریم] به سوی او اشاره کرد، گفتند: چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ [کودک] گفت: همانا من بنده خدایم که به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است. مرا در هر کجا باشم با برکت قرار داده و تا وقتی که زندهام مرا به نماز و زکات سفارش کرده است و نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و مرا سرکش و شقی قرار نداده است. درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم».
2. «فریّا» کار مهم در بدی یا خوبی و در این جا منظور، مهم از نظر بدی است، از «فری» به معنای قطع گرفته شده و افتراء هم از آن مشتق شده که به معنای دروغ است؛ 3. «سَوء» افعل التفضیل از «سُوء» و اصل آن «اسوء» بوده است؛ 4. «بغیّا» بدکاره، زناکار، کسی که در پی کار خلاف است؛ 5. «کان» در «کان فی المهد صبیا» یا منسلخ از زمان است و یا بر ماضی نزدیک دلالت میکند و یا زاید است؛ 6. «برّا» عطف به «مبارکا» است.
برای آن مردم قابل قبول نبود که دختری بدون تماس با مردی حامله شود و کودکی به دنیا بیاورد و این در حالی بود که آنها مریم را به پاکی و عفت میشناختند. آنها در طعنههایی که به مریم زدند از برادر، پدر و مادر او یاد کردند که همگی درستکار و پاک بودند. برای آنها تعجبآور بود که دختری از چنین خانوادهای که خود نیز همواره پاک بوده، به گمان آنها دامن خود را آلوده کند. این بود که به شدت با او برخورد کردند و او را مورد حمله لفظی قرار دادند.
گویا مریم برادری به نام هارون داشته که شخص بسیار صالحی بوده است. و گفته شده که منظور از «خواهر هارون» اشاره به نسب پاک مریم است که به هارون برادر موسی (علیه السلام) میرسد. یا هارون مرد صالح و متدینی بود که مریم را هم تا آن زمان هم ردیف او میدانستند.
به هر حال وقتی مریم خود را در معرض شدیدترین تهمتها دید، طبق فرمانی که پیشتر به او داده شده بود و روزه سکوت داشت، به نوزاد اشاره کرد؛ یعنی حقیقت را از این نوزاد بپرسید. قوم گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ البته نوزاد مریم در آن زمان در گهواره نبود بلکه در آغوش مادر بود، ولی منظور آنها این بود که جای این نوازد گهواره است و این به خردسالی عیسی (علیه السلام) اشاره دارد؛ یعنی کسی که باید در گهواره بخوابد چگونه میتواند سخن بگوید؟
در این هنگام با اعجاز الهی، نوزاد زبان به سخن گشود و در میان حیرت و تعجب حاضران، با بیان رسا و گیرا گفت: همانا من بنده خدا هستم که به من کتاب آسمانی عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است. هر کجا باشم مرا مبارک و منشأ خیر و برکت قرار داده و مرا تا زنده هستم به نماز و زکات امر کرده و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و مرا سرکش و بدبخت قرار نداده است. نوزاد در پایان سخن گفت: درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم.
بدین گونه معجزهای بزرگ تحقق یافت و نوزاد از پاکی دامن مادرش و سرنوشت آینده خود خبر داد.
نوزاد در پایان سخن خود در سه موقع برای خود درود فرستاده است که اشاره به درودی است که خداوند در این سه موقع بر یحیی (علیه السلام) فرستاد:
(وَ سَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً). (مریم، آیه 15).
این که کلمه «سلام» در آیه مورد بحث، با الف و لام و در این آیه بدون الف و لام آمده، بدین جهت است که عیسی میخواهد بگوید همان سلامی که خدا بر یحیی فرستاد بر من هم فرستاده است و «السلام» برای عهد است.
قرآن، پس از ذکر داستان مریم و تولد اعجازآمیز فرزندش، در آیه بعدی نتیجه میگیرد که این است عیسی بن مریم (علیه السلام)، همان سخن حق که در آن شک داشتند؛ یعنی شخصیت واقعی عیسی (علیه السلام) همان است که گفته شد و افراط و تفریطهایی که یهود و نصارا دربارهی عیسی کردهاند همگی دور از واقعیت و برخلاف حق است: یهودیها عیسی را دروغگویی میدانستند که به دروغ ادعای پیامبری میکند و نصارا او را فرزند خدا و یکی از سه قدرت حاکم بر جهان هستی (اقانیم ثلاثه) معرفی میکردند. هر دو نظر باطل است و عیسی (علیه السلام) همان است که قرآن آن را بیان کرده و وی پیامبر خدا و بنده او بود.
سخن گفتن مسیح (علیه السلام) در کودکی در سه آیه قرآن آمده است:
(....إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً ....)؛ (مائده، آیه 110) «آن گاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی».
(وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ)؛ (آل عمران، آیه 46) «و در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگوید و از شایستگان است».
(فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً * قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً)؛ (مریم، آیه 29 و 30) «[مریم] به سوی [عیسی] اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسی که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم؟ [کودک] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».
شماری از پژوهشگران معاصر احتمال دادهاند که منظور از (....تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ ...) این است که تو با کودکانی که در گهواره بودند سخن میگفتی و در تأیید آن روایت شاذّی را از اهل سنت نقل میکنند. باید گفت: این توجیهی بیدلیل است و سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی از ضرورتهای قرآنی است و در آیه مورد بحث به آن تصریح شده و متن سخنان عیسی هم نقل شده است.
بدون شک این کار با اعجاز و ارهاص اتفاق افتاد و سخن گفتن مسیح (علیه السلام) در کودکی، معجزهای برای او و کرامتی برای مادرش مریم بود. رخدادن چنین کارهای خارقالعادهای، وقتی از طریق اعجاز باشد، امری معمولی است و تمام پیامبران (علیهم السلام) چنین معجزاتی داشتند.
حضرت مسیح (علیه السلام) به جز این معجزه، معجزات بسیار دیگری هم داشت که در قرآن آمده است. چند مورد از آنها در آیه ذیل آمده است:
(إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَى وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ) (مائده، آیه 110)
«هنگامی که خداوند گفت: ای عیسی بن مریم نعمت مرا بر خود و مادرت به یاد آور آن گاه که تو را با روحالقدس یاری کردم؛ در گهواره و بزرگی با مردم سخن میگفتی و آن گاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد دادم و آنگاه که از گِل با اجازه من مانند شکل پرندگان میساختی پس در آن میدمیدی پس با اجازه من پرنده میشدند و کور و پیس را با اجازه من بهبودی میدادی و آن گاه که مردگان را با اجازه من بیرون میآوردی و آن گاه که بنی اسرائیل را از تو باز داشتم؛ وقتی که با نشانههای روشن به سوی آنها آمدی و کسانی از آنها که کافر شدند، گفتند: این، جز یک جادوی آشکار نیست».
در میان پیامبران الهی حضرت عیسی (علیه السلام) معجزههایی داشت که مخصوص او بود. بزرگترین معجزه او، تولدش بود که بدون داشتن پدر به دنیا آمد. در این آیه، به چند معجزه از معجزات او اشاره شده و از آنها به عنوان نعمتهایی که خداوند بر او و مادرش عنایت نموده یاد میکند. این موارد همان گونه که نعمت خدا بر عیسی (علیه السلام) بود، نعمتی برای مادر ایشان نیز به حساب میآمد؛ چون صاحب نعمت بودن پسر، مادر را خوشحال میکند و در حقیقت برخورداری او را، نعمتی برای خود میداند و از این گذشته در میان این معجزهها یکی از آنها در ارتباط با عصمت و پاکدامنی مریم بود و آن سخن گفتن عیسی در گهواره و اعلام پاکدامنی مادرش میباشد و این معجزه، نعمتی برای مادر عیسی (علیه السلام) بود.
نخستین معجزهای که در این آیات به آن تصریح شده، سخن گفتن حضرت عیسی (علیه السلام) در گهواره است. در این آیه متن سخنان پیامبر ذکر نشده ولی در آیه مورد بحث متن آن آمده است. این متن بسیار فاخر است، به گونهای که گفتن سخنان پر محتوایی مانند آن، از افراد بزرگسال هم بعید به نظر میرسد.
این گونه سخن گفتن که بیرون از معیارهای متعارف است، نمونههای دیگری هم دارد که برخی از آنها در قرآن کریم بیان شده است؛ از جمله سخن گفتن پرندهای به نام هدهد با سلیمان (علیه السلام) است:
(وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ* فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ * إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ)؛ (نمل، آیات 20- 24)
«و جویای حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ او را سخت عذاب میکنم یا او را سر خواهم برید یا برای من دلیلی روشن بیاورد. اندکی درنگ کرد که [هدهد آمد و] گفت: به چیزی آگاهی یافتهام که تو به آن آگاهی نیافتهای و از «سبأ» برای تو خبری درست آوردهام. همانا زنی را یافتم که به آنان پادشاهی میکند و از هر چیزی به او داده شده و او را تختی بزرگ است. او و قومش را یافتم که به جای خدا، آفتاب را سجده میکنند و شیطان کارهایشان را زینت داده و آنان را از راه باز داشته است و آنان هدایت نمیشوند».
این مطالب که در این آیات آمده مربوط به هدهد سلیمان است که پرنده خاصی بود و هرگز دلالت بر این ندارد که سایر هدهدها و یا دیگر پرندگان چنین درکی دارند. این هدهد، معجزه سلیمان (علیه السلام) بود همانگونه که عصا معجزه موسی (علیه السلام) بود. وقتی یک چوب خشک با معجزه میتواند به اژدهایی تند و تیز درآید و سحرهای ساحران فرعون را ببلعد و سپس به حالت نخستین برگردد، چه معنی دارد که خداوند با معجزه به یک پرنده این فهم و شعور را بدهد که مطالب مهمی را که شاید برخی از انسانها آنها را ندانند، درک کند؟ مشکل کسانی که این را دور از واقعیت میدانند این است که آنها میخواهند معجزههای پیامبران را عادی جلوه دهند و آنها را با معیارها و مقیاسهای متعارف بسنجند. اما اگر هر چیزی با معیار خودش سنجیده شود و این گونه کارهای شگفتآور که پیامبران (علیهم السلام) آوردهاند، از جایگاه معجزه بررسی شود و نه از جایگاه علوم مادی متعارف، مشکل به آسانی حل میشود. مگر اینکه از اساس معجزه را قبول نداشته باشند که در این صورت باید با آنها به گونه دیگری بحث کرد که جای آن این جا نیست.
همچنین در داستان آغاز نبوت موسی (علیه السلام)، از ایجاد صدا در یک درخت و شنیده شدن آن توسط موسی (علیه السلام) (قصص، آیه 30) و حتی سخن گفتن جمادات مانند زمین در قیامت (زلزال، آیه 4) خبر داده است. آری خداوند توانایی دارد که هر موجودی را به سخن آورد. این حقیقتی است که پوست، گوشت و اندامهای ما در قیامت به آن گواهی خواهند داد:
(وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ....)؛ (فصلت، آیه 21) «و به پوستهایشان گویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟! گویند: خدایی که هر چیزی را به سخن آورده، ما را به سخن آورده است».
کسی که اندک آشنایی با معارف قرآن داشته باشد، وقوع معجزاتی مانند سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی برای او شگفتآور نیست؛ زیرا خدا بر هر چیزی تواناست و انجام کارهای خارقالعاده به نام معجزه توسط پیامبران، از سنتهای الهی است و خدا آن کارها را آیات و نشانههای قدرت خود میشمارد:
(فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ)؛ (نمل، آیه 13) «و چون نشانههای روشن ما برای آنان آمد، گفتند: این سحری آشکار است».
به خاطر همین معجزات است که خداوند وجود عیسی و مریم (علیه السلام) را «آیه» میخواند:
(وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً ....) (مؤمنون، آیه 50)
داستان سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی، در انجیلهای موجود نیامده است، ولی در انجیل لوقا از سخن گفتن یحیی (علیه السلام) در کودکی خبر داده شده است.
در باب اول انجیل لوقا از جریان مراسم نامگذاری یحیی (علیه السلام) در روز هشتم ولادت او توسط پدرش زکریا (علیه السلام)، چنین خبر میدهد:
«در ساعت، دهان و زبان او باز گشته، به حمد خدا متکلم شد. پس بر تمامی همسایگان ایشان خوف مستولی گشت و جمع این وقایع در کوهستان یهودیه شهرت یافت. و هر که شنید، با خود تفکر نموده گفت، این چه نوع طفل خواهد بود؟ و دست خداوند با وی میبود». (1)
باید گفت: این یک اشتباه در مصداق است، چون لوقا شاگرد پولس بود و پولس خودش عیسی (علیه السلام) را ندیده بود. پولس یک یهودی متعصب بود که بعدها اظهار نصرانیت کرد. بعضیها به ایمان او شک داشتند. بنابراین میان لوقا و مسیح (علیه السلام) فاصله زمانی زیادی بود. معلوم است که او انجیلش را از گفتههای دیگران جمعآوری کرده است؛ در چنین شرایطی اشتباه در مصداق رایج است.
یکی از روشهای قرآن، در نقل داستانهای پیامبران، تصحیح خطاهای تاریخی تورات و انجیل تحریف شده موجود است؛ مانند گوساله پرستی بنیاسرائیل در غیاب موسی (علیه السلام) توسط سامری که تورات به جای سامری از هارون نام میبرد و یا به صلیب کشیده نشدن عیسی که انجیل او را مصلوب معرفی میکند. ممکن است بگوییم که این هم یکی دیگر از آن خطاها است که سخن گفتن در کودکی را به جای عیسی به یحیی نسبت میدهد.
البته میان عیسی (علیه السلام) و یحیی (علیه السلام) شباهتهایی وجود دارد؛ مانند این که عیسی بدون پدر به دنیا آمد و یحیی هم از پدر پیری که طبق شرایط عادی نمیتوانست بچهدار شود، به دنیا آمد و نیز عیسی و یحیی هر دو در کودکی به پیامبری رسیدند:
(یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً) (مریم، آیه 12)
اساساً مقاماتی چون نبوت و امامت که اعطای آن از جانب خداست و ملاکهای خاص خود را دارد، ارتباطی به سن و سال یا تلاش افراد یا بلوغ تقویمی ندارد. به امامت رسیدن امام جواد (علیه السلام) یا امام زمان (علیه السلام) در کودکی هم از همین باب است و امامت هم مانند نبوت از جانب خدا اعطا میشود.
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
لغت و اعراب
1. «تحمله» حال از فاعل «اتت». فعل «اتی یأتی» در اصل به معنای آمدن است ولی چون با حرف با متعدی شود (مانند این آیه) معنای آوردن میدهد؛2. «فریّا» کار مهم در بدی یا خوبی و در این جا منظور، مهم از نظر بدی است، از «فری» به معنای قطع گرفته شده و افتراء هم از آن مشتق شده که به معنای دروغ است؛ 3. «سَوء» افعل التفضیل از «سُوء» و اصل آن «اسوء» بوده است؛ 4. «بغیّا» بدکاره، زناکار، کسی که در پی کار خلاف است؛ 5. «کان» در «کان فی المهد صبیا» یا منسلخ از زمان است و یا بر ماضی نزدیک دلالت میکند و یا زاید است؛ 6. «برّا» عطف به «مبارکا» است.
تفسیر
1. تولد عجیب عیسی (علیه السلام)
پس از تولّد شگفتانگیز عیسی (علیه السلام)، مادرش آن نوزاد مبارک را در پارچهای پیچید و به سوی قوم خود آورد، آن قوم با دیدن این منظره به مریم تهمتهای زیادی بستند و گفتند: «ای مریم، به راستی که چیز عجیبی آوردهای و کار بسیار بدی کردهای. ای خواهر هارون، پدر تو مرد بدی نبود و مادر تو زناکار نبود!»برای آن مردم قابل قبول نبود که دختری بدون تماس با مردی حامله شود و کودکی به دنیا بیاورد و این در حالی بود که آنها مریم را به پاکی و عفت میشناختند. آنها در طعنههایی که به مریم زدند از برادر، پدر و مادر او یاد کردند که همگی درستکار و پاک بودند. برای آنها تعجبآور بود که دختری از چنین خانوادهای که خود نیز همواره پاک بوده، به گمان آنها دامن خود را آلوده کند. این بود که به شدت با او برخورد کردند و او را مورد حمله لفظی قرار دادند.
گویا مریم برادری به نام هارون داشته که شخص بسیار صالحی بوده است. و گفته شده که منظور از «خواهر هارون» اشاره به نسب پاک مریم است که به هارون برادر موسی (علیه السلام) میرسد. یا هارون مرد صالح و متدینی بود که مریم را هم تا آن زمان هم ردیف او میدانستند.
به هر حال وقتی مریم خود را در معرض شدیدترین تهمتها دید، طبق فرمانی که پیشتر به او داده شده بود و روزه سکوت داشت، به نوزاد اشاره کرد؛ یعنی حقیقت را از این نوزاد بپرسید. قوم گفتند: ما چگونه با کودکی که در گهواره است سخن بگوییم؟ البته نوزاد مریم در آن زمان در گهواره نبود بلکه در آغوش مادر بود، ولی منظور آنها این بود که جای این نوازد گهواره است و این به خردسالی عیسی (علیه السلام) اشاره دارد؛ یعنی کسی که باید در گهواره بخوابد چگونه میتواند سخن بگوید؟
در این هنگام با اعجاز الهی، نوزاد زبان به سخن گشود و در میان حیرت و تعجب حاضران، با بیان رسا و گیرا گفت: همانا من بنده خدا هستم که به من کتاب آسمانی عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است. هر کجا باشم مرا مبارک و منشأ خیر و برکت قرار داده و مرا تا زنده هستم به نماز و زکات امر کرده و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده و مرا سرکش و بدبخت قرار نداده است. نوزاد در پایان سخن گفت: درود بر من، روزی که زاده شدم و روزی که میمیرم و روزی که زنده برانگیخته میشوم.
بدین گونه معجزهای بزرگ تحقق یافت و نوزاد از پاکی دامن مادرش و سرنوشت آینده خود خبر داد.
نوزاد در پایان سخن خود در سه موقع برای خود درود فرستاده است که اشاره به درودی است که خداوند در این سه موقع بر یحیی (علیه السلام) فرستاد:
(وَ سَلاَمٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَ یَوْمَ یَمُوتُ وَ یَوْمَ یُبْعَثُ حَیّاً). (مریم، آیه 15).
این که کلمه «سلام» در آیه مورد بحث، با الف و لام و در این آیه بدون الف و لام آمده، بدین جهت است که عیسی میخواهد بگوید همان سلامی که خدا بر یحیی فرستاد بر من هم فرستاده است و «السلام» برای عهد است.
قرآن، پس از ذکر داستان مریم و تولد اعجازآمیز فرزندش، در آیه بعدی نتیجه میگیرد که این است عیسی بن مریم (علیه السلام)، همان سخن حق که در آن شک داشتند؛ یعنی شخصیت واقعی عیسی (علیه السلام) همان است که گفته شد و افراط و تفریطهایی که یهود و نصارا دربارهی عیسی کردهاند همگی دور از واقعیت و برخلاف حق است: یهودیها عیسی را دروغگویی میدانستند که به دروغ ادعای پیامبری میکند و نصارا او را فرزند خدا و یکی از سه قدرت حاکم بر جهان هستی (اقانیم ثلاثه) معرفی میکردند. هر دو نظر باطل است و عیسی (علیه السلام) همان است که قرآن آن را بیان کرده و وی پیامبر خدا و بنده او بود.
بیشتر بخوانید: آیا عیسی در دوران کودکی پیامبر بوده است؟
2. چگونه عیسی (علیه السلام) در حالی که نوزاد بود سخن گفت؟
سخن گفتن یک کودک آن هم به صورتی این چنین رسا و پر معنا، موضوعی بس شگفتآور است و در شرایط عادی هرگز چنین چیزی اتفاق نیفتاده است؛ اما همانگونه که تولد حضرت مسیح (علیه السلام) شگفتانگیز بود، نوزادی او نیز چنین بود.سخن گفتن مسیح (علیه السلام) در کودکی در سه آیه قرآن آمده است:
(....إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً ....)؛ (مائده، آیه 110) «آن گاه که تو را به روح القدس تأیید کردم که در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگفتی».
(وَ یُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ مِنَ الصَّالِحِینَ)؛ (آل عمران، آیه 46) «و در گهواره و در میانسالی با مردم سخن میگوید و از شایستگان است».
(فَأَشَارَتْ إِلَیْهِ قَالُوا کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کَانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیّاً * قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیّاً)؛ (مریم، آیه 29 و 30) «[مریم] به سوی [عیسی] اشاره کرد. گفتند: چگونه با کسی که در گهواره [و] کودک است سخن بگوییم؟ [کودک] گفت: «منم بنده خدا، به من کتاب داده و مرا پیامبر قرار داده است».
شماری از پژوهشگران معاصر احتمال دادهاند که منظور از (....تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ ...) این است که تو با کودکانی که در گهواره بودند سخن میگفتی و در تأیید آن روایت شاذّی را از اهل سنت نقل میکنند. باید گفت: این توجیهی بیدلیل است و سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی از ضرورتهای قرآنی است و در آیه مورد بحث به آن تصریح شده و متن سخنان عیسی هم نقل شده است.
بدون شک این کار با اعجاز و ارهاص اتفاق افتاد و سخن گفتن مسیح (علیه السلام) در کودکی، معجزهای برای او و کرامتی برای مادرش مریم بود. رخدادن چنین کارهای خارقالعادهای، وقتی از طریق اعجاز باشد، امری معمولی است و تمام پیامبران (علیهم السلام) چنین معجزاتی داشتند.
حضرت مسیح (علیه السلام) به جز این معجزه، معجزات بسیار دیگری هم داشت که در قرآن آمده است. چند مورد از آنها در آیه ذیل آمده است:
(إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَ عَلَى وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَ کَهْلاً وَ إِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَ تُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی وَ إِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هذَا إِلاَّ سِحْرٌ مُبِینٌ) (مائده، آیه 110)
«هنگامی که خداوند گفت: ای عیسی بن مریم نعمت مرا بر خود و مادرت به یاد آور آن گاه که تو را با روحالقدس یاری کردم؛ در گهواره و بزرگی با مردم سخن میگفتی و آن گاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل یاد دادم و آنگاه که از گِل با اجازه من مانند شکل پرندگان میساختی پس در آن میدمیدی پس با اجازه من پرنده میشدند و کور و پیس را با اجازه من بهبودی میدادی و آن گاه که مردگان را با اجازه من بیرون میآوردی و آن گاه که بنی اسرائیل را از تو باز داشتم؛ وقتی که با نشانههای روشن به سوی آنها آمدی و کسانی از آنها که کافر شدند، گفتند: این، جز یک جادوی آشکار نیست».
در میان پیامبران الهی حضرت عیسی (علیه السلام) معجزههایی داشت که مخصوص او بود. بزرگترین معجزه او، تولدش بود که بدون داشتن پدر به دنیا آمد. در این آیه، به چند معجزه از معجزات او اشاره شده و از آنها به عنوان نعمتهایی که خداوند بر او و مادرش عنایت نموده یاد میکند. این موارد همان گونه که نعمت خدا بر عیسی (علیه السلام) بود، نعمتی برای مادر ایشان نیز به حساب میآمد؛ چون صاحب نعمت بودن پسر، مادر را خوشحال میکند و در حقیقت برخورداری او را، نعمتی برای خود میداند و از این گذشته در میان این معجزهها یکی از آنها در ارتباط با عصمت و پاکدامنی مریم بود و آن سخن گفتن عیسی در گهواره و اعلام پاکدامنی مادرش میباشد و این معجزه، نعمتی برای مادر عیسی (علیه السلام) بود.
نخستین معجزهای که در این آیات به آن تصریح شده، سخن گفتن حضرت عیسی (علیه السلام) در گهواره است. در این آیه متن سخنان پیامبر ذکر نشده ولی در آیه مورد بحث متن آن آمده است. این متن بسیار فاخر است، به گونهای که گفتن سخنان پر محتوایی مانند آن، از افراد بزرگسال هم بعید به نظر میرسد.
این گونه سخن گفتن که بیرون از معیارهای متعارف است، نمونههای دیگری هم دارد که برخی از آنها در قرآن کریم بیان شده است؛ از جمله سخن گفتن پرندهای به نام هدهد با سلیمان (علیه السلام) است:
(وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَقَالَ مَا لِیَ لاَ أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائِبِینَ * لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطَانٍ مُبِینٍ* فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطْتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ * إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ * وَجَدْتُهَا وَ قَوْمَهَا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ لاَ یَهْتَدُونَ)؛ (نمل، آیات 20- 24)
«و جویای حال پرندگان شد، پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمیبینم یا او از غایبان است؟ او را سخت عذاب میکنم یا او را سر خواهم برید یا برای من دلیلی روشن بیاورد. اندکی درنگ کرد که [هدهد آمد و] گفت: به چیزی آگاهی یافتهام که تو به آن آگاهی نیافتهای و از «سبأ» برای تو خبری درست آوردهام. همانا زنی را یافتم که به آنان پادشاهی میکند و از هر چیزی به او داده شده و او را تختی بزرگ است. او و قومش را یافتم که به جای خدا، آفتاب را سجده میکنند و شیطان کارهایشان را زینت داده و آنان را از راه باز داشته است و آنان هدایت نمیشوند».
این مطالب که در این آیات آمده مربوط به هدهد سلیمان است که پرنده خاصی بود و هرگز دلالت بر این ندارد که سایر هدهدها و یا دیگر پرندگان چنین درکی دارند. این هدهد، معجزه سلیمان (علیه السلام) بود همانگونه که عصا معجزه موسی (علیه السلام) بود. وقتی یک چوب خشک با معجزه میتواند به اژدهایی تند و تیز درآید و سحرهای ساحران فرعون را ببلعد و سپس به حالت نخستین برگردد، چه معنی دارد که خداوند با معجزه به یک پرنده این فهم و شعور را بدهد که مطالب مهمی را که شاید برخی از انسانها آنها را ندانند، درک کند؟ مشکل کسانی که این را دور از واقعیت میدانند این است که آنها میخواهند معجزههای پیامبران را عادی جلوه دهند و آنها را با معیارها و مقیاسهای متعارف بسنجند. اما اگر هر چیزی با معیار خودش سنجیده شود و این گونه کارهای شگفتآور که پیامبران (علیهم السلام) آوردهاند، از جایگاه معجزه بررسی شود و نه از جایگاه علوم مادی متعارف، مشکل به آسانی حل میشود. مگر اینکه از اساس معجزه را قبول نداشته باشند که در این صورت باید با آنها به گونه دیگری بحث کرد که جای آن این جا نیست.
همچنین در داستان آغاز نبوت موسی (علیه السلام)، از ایجاد صدا در یک درخت و شنیده شدن آن توسط موسی (علیه السلام) (قصص، آیه 30) و حتی سخن گفتن جمادات مانند زمین در قیامت (زلزال، آیه 4) خبر داده است. آری خداوند توانایی دارد که هر موجودی را به سخن آورد. این حقیقتی است که پوست، گوشت و اندامهای ما در قیامت به آن گواهی خواهند داد:
(وَ قَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ ....)؛ (فصلت، آیه 21) «و به پوستهایشان گویند: چرا به زیان ما گواهی دادید؟! گویند: خدایی که هر چیزی را به سخن آورده، ما را به سخن آورده است».
کسی که اندک آشنایی با معارف قرآن داشته باشد، وقوع معجزاتی مانند سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی برای او شگفتآور نیست؛ زیرا خدا بر هر چیزی تواناست و انجام کارهای خارقالعاده به نام معجزه توسط پیامبران، از سنتهای الهی است و خدا آن کارها را آیات و نشانههای قدرت خود میشمارد:
(فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ آیَاتُنَا مُبْصِرَةً قَالُوا هذَا سِحْرٌ مُبِینٌ)؛ (نمل، آیه 13) «و چون نشانههای روشن ما برای آنان آمد، گفتند: این سحری آشکار است».
به خاطر همین معجزات است که خداوند وجود عیسی و مریم (علیه السلام) را «آیه» میخواند:
(وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَةً ....) (مؤمنون، آیه 50)
داستان سخن گفتن عیسی (علیه السلام) در کودکی، در انجیلهای موجود نیامده است، ولی در انجیل لوقا از سخن گفتن یحیی (علیه السلام) در کودکی خبر داده شده است.
در باب اول انجیل لوقا از جریان مراسم نامگذاری یحیی (علیه السلام) در روز هشتم ولادت او توسط پدرش زکریا (علیه السلام)، چنین خبر میدهد:
«در ساعت، دهان و زبان او باز گشته، به حمد خدا متکلم شد. پس بر تمامی همسایگان ایشان خوف مستولی گشت و جمع این وقایع در کوهستان یهودیه شهرت یافت. و هر که شنید، با خود تفکر نموده گفت، این چه نوع طفل خواهد بود؟ و دست خداوند با وی میبود». (1)
باید گفت: این یک اشتباه در مصداق است، چون لوقا شاگرد پولس بود و پولس خودش عیسی (علیه السلام) را ندیده بود. پولس یک یهودی متعصب بود که بعدها اظهار نصرانیت کرد. بعضیها به ایمان او شک داشتند. بنابراین میان لوقا و مسیح (علیه السلام) فاصله زمانی زیادی بود. معلوم است که او انجیلش را از گفتههای دیگران جمعآوری کرده است؛ در چنین شرایطی اشتباه در مصداق رایج است.
یکی از روشهای قرآن، در نقل داستانهای پیامبران، تصحیح خطاهای تاریخی تورات و انجیل تحریف شده موجود است؛ مانند گوساله پرستی بنیاسرائیل در غیاب موسی (علیه السلام) توسط سامری که تورات به جای سامری از هارون نام میبرد و یا به صلیب کشیده نشدن عیسی که انجیل او را مصلوب معرفی میکند. ممکن است بگوییم که این هم یکی دیگر از آن خطاها است که سخن گفتن در کودکی را به جای عیسی به یحیی نسبت میدهد.
البته میان عیسی (علیه السلام) و یحیی (علیه السلام) شباهتهایی وجود دارد؛ مانند این که عیسی بدون پدر به دنیا آمد و یحیی هم از پدر پیری که طبق شرایط عادی نمیتوانست بچهدار شود، به دنیا آمد و نیز عیسی و یحیی هر دو در کودکی به پیامبری رسیدند:
(یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً) (مریم، آیه 12)
اساساً مقاماتی چون نبوت و امامت که اعطای آن از جانب خداست و ملاکهای خاص خود را دارد، ارتباطی به سن و سال یا تلاش افراد یا بلوغ تقویمی ندارد. به امامت رسیدن امام جواد (علیه السلام) یا امام زمان (علیه السلام) در کودکی هم از همین باب است و امامت هم مانند نبوت از جانب خدا اعطا میشود.
پینوشت:
1. انجیل لوقا، باب اول، جملههای 65 و 66.
منبع مقاله :جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.