نویسنده: یعقوب جعفرینیا
(قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی * قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً). (طه، آیه 95، 97).
«(موسی) گفت: ای سامری، کار تو چه بوده؟ گفت: چیزی را که آنها ندیدند من دیدم، پس مشتی از ردّ پای فرستاده (خدا) برداشتم و آن را انداختم و این چنین نفس من مرا فریب داد. گفت: پس برو که تو را در زندگی چنین باشد که بگویی: (با من) تماس نگیرید! و همانا برای تو وعدهای است که هرگز از آن تخلّف نکنی و به معبود خود که آن را پیوسته میپرستی بنگر، البته آن را خواهیم سوزانید، آن گاه آن را در دریا میاندازیم». سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد.
بنیاسرائیل در غیاب موسی فریب سامری را خوردند و گوساله ساخته و پرداخته او را پرستش کردند. طبق این آیات و آیه 148 سوره اعراف، سامری مجسمه گوسالهای را از طلا ساخت. این طلاها همان زیورهایی بود که بنیاسرائیل از قبطیان به امانت گرفته و یا از آنان ربوده بودند. سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد. این یک نوع شعبده و حقه بود که او به کار برد تا مردم گمان کنند آن مجسمه طلایی شعور و حرکت دارد و از خود صدا در میآورد.
البته چنین نبود که آن مجسمه به صورت موجود زنده در آید و حرکت داشته باشد، بلکه آن یک مجسمه بیروح بود و قرآن از آن به عنوان «جسد» یاد میکند که به جسم بیجان گفته میشود:
(وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ ...)؛ (اعراف، آیه 148) «و قوم موسی پس از او، از زیورهای خود مجسّمه گوسالهای برای خود ساختند که صدای گاو داشت.»
این در حالی بود که هارون برادر موسی در میان آنان بود. هارون بسیار کوشید که آنان را از این گمراهی بزرگ بار دارد ولی تلاشهای او سودی نداد.
هارون به آنان گفت: «ای قوم من، همانا شما با آن گوساله آزمایش شدید و بدانید که پروردگار شما خدای رحمان است و از من پیروی کنید و فرمان مرا اطاعت کنید».
این مسئله که گوساله سامری یک آزمایش الهی بود، هم در کلام هارون آمده و هم در آیات پیش در سخن خداوند بیان شده است. اساساً این یکی از سنّتهای خداست که مردم را با وسایل گوناگون آزمایش میکند تا آنان که ایمان محکم و درستی دارند شناخته شوند و معلوم گردد که تنها با گفتن این که ایمان دارم کار تمام نمیشود.
(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ)؛ (عنکبوت، آیه 2) «آیا مردم پنداشتهاند که همین که بگویند ایمان آوردهایم رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟»
آزمایشهای الهی گوناگون است و این بار قوم موسی با گوساله سامری آزمایش شدند و بیشتر آنان از این آزمون سربلند بیرون نیامدند.
در برابر سخنان روشنگرانه هارون آنان گفتند: ما همچنان این گوساله را پرستش خواهیم کرد تا موسی (علیه السلام) برگردد.
زمینه این کار از پیش در میان بنیاسرائیل وجود داشت. آنان میخواستند خدایی را بپرستند که قابل لمس و دیدن باشد؛ از این رو، یک بار از موسی (علیه السلام) درخواست کردند که خدا را به آنان نشان دهد و بار دیگر پس از دیدن گروهی بتپرست، به موسی گفتند که برای ما هم خدایی مانند خدای آنان ارائه بده:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ...) (بقره، آیه 55) «و هنگامی که گفتید: ای موسی، به تو ایمان نمیآوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم».
(قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ...)؛ (اعراف، آیه 138) «گفتند: ای موسی، برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند.»
وقتی موسی خشمناک به سوی قوم خود برگشت و گوساله پرستی آنان را دید، خطاب به هارون گفت:
«وقتی دیدی آنان گمراه شدند، چه چیزی سبب شد که از من پیروی نکنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟»
خشم موسی (علیه السلام) بر هارون آنچنان شدید بود که سر او را گرفت و به سوی خود کشید (اعراف، آیه 150) و این از آن جهت بود که او پیش از جدایی از قوم، هارون را جانشین خود قرار داده بود و سفارشهای لازم را به او کرده بود و از این که راه مفسدان را برود به او هشدار داده بود:
(وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛ (اعراف، آیه 142) «موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش و اصلاح کن و راه مفسدان را پیش نگیر».
ولی اکنون میدید که با حضور هارون، قوم او گمراه شدهاند؛ از این رو هارون خشم گرفت و این سخنان را گفت:
هارون در پاسخ موسی گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه سرم را! میترسیدم که بگویی میان بنیاسرائیل جدایی انداختی و سخن مرا رعایت نکردی.
منظور هارون این بود که اگر در برابر سامری اقدام تندی میکرد، بنیاسرائیل دچار دودستگی و اختلاف میشدند و این چیزی بود که موسی از آن ناراحت میشد.
در تورات کنونی ساختن گوساله به جای سامری، به هارون نسبت داده شده و در سفر خروج فصل 32 آمده که در غیبت موسی (علیه السلام) این هارون بود که از طلاهای زنان بنیاسرائیل گوسالهای ساخت و گفت این خدای شماست.
در اینجا قرآن این اشتباه تاریخی را تصحیح و سازنده گوساله را سامری معرفی میکند، همانگونه که گزارش نادرست انجیل، مبنی بر به صلیب کشیده شدن عیسی (علیه السلام) را تصحیح کرده است.
او در پاسخ موسی دو مطلب را بیان کرد: یکی این که چگونه توانسته است کاری بکند که جسد بیجان گوساله به صدا در آید و دیگر آن که انگیزه او برای این کار چه بوده است؟
مطلب اول را چنین بیان کرد: او چیزی را میدانسته که دیگران آن را نمیدانستند. منظور از «بصیرت» در آیه مورد بحث، دانستن است. او ادامه داد که من مشتی خاک از زیر پای آن فرستاده گرفتم و آن را در آتش انداختم (و گوساله به صدا درآمد.) منظور سامری از «الرسول»، یا جبرئیل (علیه السلام) و یا خود موسی (علیه السلام) بود. در هر دو صورت او میخواسته با این سخن، کار خود را معجزه جلوه دهد و به صدا در آمدن مجسمه طلایی گوساله را اثر خاک زیر پای جبرئیل یا موسی قلمداد کند، ولی این بیش از یک ادعا نبود. در اصل سامری با استفاده از حیلههای میکانیکی و فیزیکی و حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورده بود. این سخن ترفند دیگری از سامری بود که میخواست موسی (علیه السلام) را فریب بدهد.
این که برخی از مفسران گفتهاند که سامری مشتی از خاک پای اسب جبرئیل (علیه السلام) یا از خاک پای موسی (علیه السلام) برداشته و از اثر تکوینی آنها سوء استفاده کرده بود، پذیرفتنی نیست؛ زیرا خاک زیر پای رسول اگر هم اثر در کائنات داشته باشد در جهت هدایت مردم اثر میگذارد. از این گذشته، اگر هم بپذیریم که میتوان با خاک پای رسول در کائنات تصرف کرد، این کار از عهده اولیاء الله بر میآید، در حالی که سامری فردی سست ایمان و به طوری که خودش اعتراف کرد، گرفتار هواهای نفسانی بود.
مطلب دوم سامری این بود که گفت: نفس من مرا فریب داد؛ یعنی میخواستم خودنمایی کنم و توجه مردم را به سوی خود جلب کنم. او گفت: (وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی) «نفس مسولّه» که سامری از آن یاد کرد، نفسی است که انسان را از درون فریب میدهد و کارهای زشت و مشکل را زیبا و آسان جلوه میدهد. همانگونه که در سخن یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش هم آمده: (...بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً...) (یوسف، آیه 18) میتوان گفت: که «نفس مسولّه» غیر از «نفس امّاره» است و هر دو در برابر «نفس لوامه» و «نفس مطمئنه» قرار دارند.
موسی (علیه السلام) سامری را نفرین کرد و گفت: برو که در زندگی چنین باشی که بگویی با من تماس مگیرید؛ یعنی چنان در میان مردم مطرود و رانده شده باشی که هیچ کس با تو تماس نگیرد و به مرحلهای برسی که خودت به مردم بگویی که با من تماس نگیرید. این وضعیت هنگامی پیش میآید که انسان گرفتار بیماری مشمئز کنندهای باشد که مردم از دیدن او نفرت یابند، تا جایی که آن شخص خودش به مردم بگوید: به من نزدیک نشوید. موسی پس از این نفرین، از وضعیت او در قیامت خبر داد و گفت: در آخرت هم وعدهگاهی داری که از آن سرپیچی نخواهی کرد، یعنی به طور قطع در آخرت به سزای اعمال خود خواهی رسید.
موسی (علیه السلام) اضافه کرد: اکنون به خدای خودت که آن را پرستش کردی، یعنی همان گوساله بنگر که ما آن را میسوزانیم و سپس به دریا میاندازیم.
این نهایت ابراز نفرت موسی (علیه السلام) از آن گوساله دروغین بود. سوزاندن و به دریا انداختن آن، برای این بود که اثری که آن گوساله بر مردم گذاشته بود از بین برود و چیزی از آن باقی نماند تا مبادا افراد نادان در آینده آن را تقدیس کنند و محل آن را زیارتگاه قرار دهند.
منبع مقاله :
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
«(موسی) گفت: ای سامری، کار تو چه بوده؟ گفت: چیزی را که آنها ندیدند من دیدم، پس مشتی از ردّ پای فرستاده (خدا) برداشتم و آن را انداختم و این چنین نفس من مرا فریب داد. گفت: پس برو که تو را در زندگی چنین باشد که بگویی: (با من) تماس نگیرید! و همانا برای تو وعدهای است که هرگز از آن تخلّف نکنی و به معبود خود که آن را پیوسته میپرستی بنگر، البته آن را خواهیم سوزانید، آن گاه آن را در دریا میاندازیم». سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد.
لغت و اعراب
1. «ما خطبک» کار تو چیست؟ «خطب» کار مهم؛ 2. «قبضة» مشتی. مرّه از قبض و اطلاق آن بر مقبوض از باب به کار بردن مصدر به معنای مفعول است. این احتمال هم وجود دارد که قبضه مصدر و مفعول مطلق باشد؛ 3. «اثر» رد پا، آنچه از چیزی باقی بماند؛ مانند ساختمان یا کاری هنری که از سازنده آن بر جای ماند؛ 4. «سوّلت» آرایش داد، جلوهگر نمود؛ 5. «مساس» مصدر از باب مفاعله و منظور از «لامساس» این است که میگوید: با من تماس نگیرید؛ 6. «ظلت» از افعال قلوب است که دلالت بر دوام و پیوستگی یک کار دارد و اصل آن «ظللت» بود و طبق یک قاعده یکی از دو حرف همجنس حذف شده مانند: «احست» در «احسست»، و «مست» در «مسست»؛ 7. «لننسفنّ» البته میاندازیم، از «نسف» به معنای انداختن و پراکنده نمودن.تفسیر
1. گوساله پرستی بنیاسرائیل
به طوری که در آیات پیش بیان شده، حضرت موسی (علیه السلام) طبق یک برنامه از پیش تعیین شده، برای گفت و گو با خدا به طور رفته بود. در آنجا ضمن گفتوگویی که با خدا داشت، خداوند به او اطلاع داد که در غیاب او قومش گمراه شدهاند و کسی که آنها را گمراه کرده سامری بوده است. موسی (علیه السلام) خشمگین به سوی قوم خود برگشت تا از نزدیک موضوع را پیگیری کند.بنیاسرائیل در غیاب موسی فریب سامری را خوردند و گوساله ساخته و پرداخته او را پرستش کردند. طبق این آیات و آیه 148 سوره اعراف، سامری مجسمه گوسالهای را از طلا ساخت. این طلاها همان زیورهایی بود که بنیاسرائیل از قبطیان به امانت گرفته و یا از آنان ربوده بودند. سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد. این یک نوع شعبده و حقه بود که او به کار برد تا مردم گمان کنند آن مجسمه طلایی شعور و حرکت دارد و از خود صدا در میآورد.
البته چنین نبود که آن مجسمه به صورت موجود زنده در آید و حرکت داشته باشد، بلکه آن یک مجسمه بیروح بود و قرآن از آن به عنوان «جسد» یاد میکند که به جسم بیجان گفته میشود:
(وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ ...)؛ (اعراف، آیه 148) «و قوم موسی پس از او، از زیورهای خود مجسّمه گوسالهای برای خود ساختند که صدای گاو داشت.»
این در حالی بود که هارون برادر موسی در میان آنان بود. هارون بسیار کوشید که آنان را از این گمراهی بزرگ بار دارد ولی تلاشهای او سودی نداد.
هارون به آنان گفت: «ای قوم من، همانا شما با آن گوساله آزمایش شدید و بدانید که پروردگار شما خدای رحمان است و از من پیروی کنید و فرمان مرا اطاعت کنید».
این مسئله که گوساله سامری یک آزمایش الهی بود، هم در کلام هارون آمده و هم در آیات پیش در سخن خداوند بیان شده است. اساساً این یکی از سنّتهای خداست که مردم را با وسایل گوناگون آزمایش میکند تا آنان که ایمان محکم و درستی دارند شناخته شوند و معلوم گردد که تنها با گفتن این که ایمان دارم کار تمام نمیشود.
(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ)؛ (عنکبوت، آیه 2) «آیا مردم پنداشتهاند که همین که بگویند ایمان آوردهایم رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟»
آزمایشهای الهی گوناگون است و این بار قوم موسی با گوساله سامری آزمایش شدند و بیشتر آنان از این آزمون سربلند بیرون نیامدند.
در برابر سخنان روشنگرانه هارون آنان گفتند: ما همچنان این گوساله را پرستش خواهیم کرد تا موسی (علیه السلام) برگردد.
بیشتر بخوانید: هشدار! مراقب گوساله های سامری باشید
زمینه این کار از پیش در میان بنیاسرائیل وجود داشت. آنان میخواستند خدایی را بپرستند که قابل لمس و دیدن باشد؛ از این رو، یک بار از موسی (علیه السلام) درخواست کردند که خدا را به آنان نشان دهد و بار دیگر پس از دیدن گروهی بتپرست، به موسی گفتند که برای ما هم خدایی مانند خدای آنان ارائه بده:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ...) (بقره، آیه 55) «و هنگامی که گفتید: ای موسی، به تو ایمان نمیآوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم».
(قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ...)؛ (اعراف، آیه 138) «گفتند: ای موسی، برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند.»
وقتی موسی خشمناک به سوی قوم خود برگشت و گوساله پرستی آنان را دید، خطاب به هارون گفت:
«وقتی دیدی آنان گمراه شدند، چه چیزی سبب شد که از من پیروی نکنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟»
خشم موسی (علیه السلام) بر هارون آنچنان شدید بود که سر او را گرفت و به سوی خود کشید (اعراف، آیه 150) و این از آن جهت بود که او پیش از جدایی از قوم، هارون را جانشین خود قرار داده بود و سفارشهای لازم را به او کرده بود و از این که راه مفسدان را برود به او هشدار داده بود:
(وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛ (اعراف، آیه 142) «موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش و اصلاح کن و راه مفسدان را پیش نگیر».
ولی اکنون میدید که با حضور هارون، قوم او گمراه شدهاند؛ از این رو هارون خشم گرفت و این سخنان را گفت:
هارون در پاسخ موسی گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه سرم را! میترسیدم که بگویی میان بنیاسرائیل جدایی انداختی و سخن مرا رعایت نکردی.
منظور هارون این بود که اگر در برابر سامری اقدام تندی میکرد، بنیاسرائیل دچار دودستگی و اختلاف میشدند و این چیزی بود که موسی از آن ناراحت میشد.
در تورات کنونی ساختن گوساله به جای سامری، به هارون نسبت داده شده و در سفر خروج فصل 32 آمده که در غیبت موسی (علیه السلام) این هارون بود که از طلاهای زنان بنیاسرائیل گوسالهای ساخت و گفت این خدای شماست.
در اینجا قرآن این اشتباه تاریخی را تصحیح و سازنده گوساله را سامری معرفی میکند، همانگونه که گزارش نادرست انجیل، مبنی بر به صلیب کشیده شدن عیسی (علیه السلام) را تصحیح کرده است.
2. شگردهای سامری
موسی (علیه السلام) پس از درگیری با هارون رو به سامری کرد و گفت: ای سامری این چه کاری بود که تو کردی؟او در پاسخ موسی دو مطلب را بیان کرد: یکی این که چگونه توانسته است کاری بکند که جسد بیجان گوساله به صدا در آید و دیگر آن که انگیزه او برای این کار چه بوده است؟
مطلب اول را چنین بیان کرد: او چیزی را میدانسته که دیگران آن را نمیدانستند. منظور از «بصیرت» در آیه مورد بحث، دانستن است. او ادامه داد که من مشتی خاک از زیر پای آن فرستاده گرفتم و آن را در آتش انداختم (و گوساله به صدا درآمد.) منظور سامری از «الرسول»، یا جبرئیل (علیه السلام) و یا خود موسی (علیه السلام) بود. در هر دو صورت او میخواسته با این سخن، کار خود را معجزه جلوه دهد و به صدا در آمدن مجسمه طلایی گوساله را اثر خاک زیر پای جبرئیل یا موسی قلمداد کند، ولی این بیش از یک ادعا نبود. در اصل سامری با استفاده از حیلههای میکانیکی و فیزیکی و حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورده بود. این سخن ترفند دیگری از سامری بود که میخواست موسی (علیه السلام) را فریب بدهد.
این که برخی از مفسران گفتهاند که سامری مشتی از خاک پای اسب جبرئیل (علیه السلام) یا از خاک پای موسی (علیه السلام) برداشته و از اثر تکوینی آنها سوء استفاده کرده بود، پذیرفتنی نیست؛ زیرا خاک زیر پای رسول اگر هم اثر در کائنات داشته باشد در جهت هدایت مردم اثر میگذارد. از این گذشته، اگر هم بپذیریم که میتوان با خاک پای رسول در کائنات تصرف کرد، این کار از عهده اولیاء الله بر میآید، در حالی که سامری فردی سست ایمان و به طوری که خودش اعتراف کرد، گرفتار هواهای نفسانی بود.
مطلب دوم سامری این بود که گفت: نفس من مرا فریب داد؛ یعنی میخواستم خودنمایی کنم و توجه مردم را به سوی خود جلب کنم. او گفت: (وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی) «نفس مسولّه» که سامری از آن یاد کرد، نفسی است که انسان را از درون فریب میدهد و کارهای زشت و مشکل را زیبا و آسان جلوه میدهد. همانگونه که در سخن یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش هم آمده: (...بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً...) (یوسف، آیه 18) میتوان گفت: که «نفس مسولّه» غیر از «نفس امّاره» است و هر دو در برابر «نفس لوامه» و «نفس مطمئنه» قرار دارند.
موسی (علیه السلام) سامری را نفرین کرد و گفت: برو که در زندگی چنین باشی که بگویی با من تماس مگیرید؛ یعنی چنان در میان مردم مطرود و رانده شده باشی که هیچ کس با تو تماس نگیرد و به مرحلهای برسی که خودت به مردم بگویی که با من تماس نگیرید. این وضعیت هنگامی پیش میآید که انسان گرفتار بیماری مشمئز کنندهای باشد که مردم از دیدن او نفرت یابند، تا جایی که آن شخص خودش به مردم بگوید: به من نزدیک نشوید. موسی پس از این نفرین، از وضعیت او در قیامت خبر داد و گفت: در آخرت هم وعدهگاهی داری که از آن سرپیچی نخواهی کرد، یعنی به طور قطع در آخرت به سزای اعمال خود خواهی رسید.
موسی (علیه السلام) اضافه کرد: اکنون به خدای خودت که آن را پرستش کردی، یعنی همان گوساله بنگر که ما آن را میسوزانیم و سپس به دریا میاندازیم.
این نهایت ابراز نفرت موسی (علیه السلام) از آن گوساله دروغین بود. سوزاندن و به دریا انداختن آن، برای این بود که اثری که آن گوساله بر مردم گذاشته بود از بین برود و چیزی از آن باقی نماند تا مبادا افراد نادان در آینده آن را تقدیس کنند و محل آن را زیارتگاه قرار دهند.
منبع مقاله :
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
سامری و جای پای پیامبر
نویسنده: یعقوب جعفرینیا
کلیدواژگان: گوساله سامری، گوساله پرستی، بت پرستی
(قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی * قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً). (طه، آیه 95، 97).
«(موسی) گفت: ای سامری، کار تو چه بوده؟ گفت: چیزی را که آنها ندیدند من دیدم، پس مشتی از ردّ پای فرستاده (خدا) برداشتم و آن را انداختم و این چنین نفس من مرا فریب داد. گفت: پس برو که تو را در زندگی چنین باشد که بگویی: (با من) تماس نگیرید! و همانا برای تو وعدهای است که هرگز از آن تخلّف نکنی و به معبود خود که آن را پیوسته میپرستی بنگر، البته آن را خواهیم سوزانید، آن گاه آن را در دریا میاندازیم». سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد.
بنیاسرائیل در غیاب موسی فریب سامری را خوردند و گوساله ساخته و پرداخته او را پرستش کردند. طبق این آیات و آیه 148 سوره اعراف، سامری مجسمه گوسالهای را از طلا ساخت. این طلاها همان زیورهایی بود که بنیاسرائیل از قبطیان به امانت گرفته و یا از آنان ربوده بودند. سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد. این یک نوع شعبده و حقه بود که او به کار برد تا مردم گمان کنند آن مجسمه طلایی شعور و حرکت دارد و از خود صدا در میآورد.
البته چنین نبود که آن مجسمه به صورت موجود زنده در آید و حرکت داشته باشد، بلکه آن یک مجسمه بیروح بود و قرآن از آن به عنوان «جسد» یاد میکند که به جسم بیجان گفته میشود:
(وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ ...)؛ (اعراف، آیه 148) «و قوم موسی پس از او، از زیورهای خود مجسّمه گوسالهای برای خود ساختند که صدای گاو داشت.»
این در حالی بود که هارون برادر موسی در میان آنان بود. هارون بسیار کوشید که آنان را از این گمراهی بزرگ بار دارد ولی تلاشهای او سودی نداد.
هارون به آنان گفت: «ای قوم من، همانا شما با آن گوساله آزمایش شدید و بدانید که پروردگار شما خدای رحمان است و از من پیروی کنید و فرمان مرا اطاعت کنید».
این مسئله که گوساله سامری یک آزمایش الهی بود، هم در کلام هارون آمده و هم در آیات پیش در سخن خداوند بیان شده است. اساساً این یکی از سنّتهای خداست که مردم را با وسایل گوناگون آزمایش میکند تا آنان که ایمان محکم و درستی دارند شناخته شوند و معلوم گردد که تنها با گفتن این که ایمان دارم کار تمام نمیشود.
(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ)؛ (عنکبوت، آیه 2) «آیا مردم پنداشتهاند که همین که بگویند ایمان آوردهایم رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟»
آزمایشهای الهی گوناگون است و این بار قوم موسی با گوساله سامری آزمایش شدند و بیشتر آنان از این آزمون سربلند بیرون نیامدند.
در برابر سخنان روشنگرانه هارون آنان گفتند: ما همچنان این گوساله را پرستش خواهیم کرد تا موسی (علیه السلام) برگردد.
زمینه این کار از پیش در میان بنیاسرائیل وجود داشت. آنان میخواستند خدایی را بپرستند که قابل لمس و دیدن باشد؛ از این رو، یک بار از موسی (علیه السلام) درخواست کردند که خدا را به آنان نشان دهد و بار دیگر پس از دیدن گروهی بتپرست، به موسی گفتند که برای ما هم خدایی مانند خدای آنان ارائه بده:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ...) (بقره، آیه 55) «و هنگامی که گفتید: ای موسی، به تو ایمان نمیآوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم».
(قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ...)؛ (اعراف، آیه 138) «گفتند: ای موسی، برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند.»
وقتی موسی خشمناک به سوی قوم خود برگشت و گوساله پرستی آنان را دید، خطاب به هارون گفت:
«وقتی دیدی آنان گمراه شدند، چه چیزی سبب شد که از من پیروی نکنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟»
خشم موسی (علیه السلام) بر هارون آنچنان شدید بود که سر او را گرفت و به سوی خود کشید (اعراف، آیه 150) و این از آن جهت بود که او پیش از جدایی از قوم، هارون را جانشین خود قرار داده بود و سفارشهای لازم را به او کرده بود و از این که راه مفسدان را برود به او هشدار داده بود:
(وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛ (اعراف، آیه 142) «موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش و اصلاح کن و راه مفسدان را پیش نگیر».
ولی اکنون میدید که با حضور هارون، قوم او گمراه شدهاند؛ از این رو هارون خشم گرفت و این سخنان را گفت:
هارون در پاسخ موسی گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه سرم را! میترسیدم که بگویی میان بنیاسرائیل جدایی انداختی و سخن مرا رعایت نکردی.
منظور هارون این بود که اگر در برابر سامری اقدام تندی میکرد، بنیاسرائیل دچار دودستگی و اختلاف میشدند و این چیزی بود که موسی از آن ناراحت میشد.
در تورات کنونی ساختن گوساله به جای سامری، به هارون نسبت داده شده و در سفر خروج فصل 32 آمده که در غیبت موسی (علیه السلام) این هارون بود که از طلاهای زنان بنیاسرائیل گوسالهای ساخت و گفت این خدای شماست.
در اینجا قرآن این اشتباه تاریخی را تصحیح و سازنده گوساله را سامری معرفی میکند، همانگونه که گزارش نادرست انجیل، مبنی بر به صلیب کشیده شدن عیسی (علیه السلام) را تصحیح کرده است.
او در پاسخ موسی دو مطلب را بیان کرد: یکی این که چگونه توانسته است کاری بکند که جسد بیجان گوساله به صدا در آید و دیگر آن که انگیزه او برای این کار چه بوده است؟
مطلب اول را چنین بیان کرد: او چیزی را میدانسته که دیگران آن را نمیدانستند. منظور از «بصیرت» در آیه مورد بحث، دانستن است. او ادامه داد که من مشتی خاک از زیر پای آن فرستاده گرفتم و آن را در آتش انداختم (و گوساله به صدا درآمد.) منظور سامری از «الرسول»، یا جبرئیل (علیه السلام) و یا خود موسی (علیه السلام) بود. در هر دو صورت او میخواسته با این سخن، کار خود را معجزه جلوه دهد و به صدا در آمدن مجسمه طلایی گوساله را اثر خاک زیر پای جبرئیل یا موسی قلمداد کند، ولی این بیش از یک ادعا نبود. در اصل سامری با استفاده از حیلههای میکانیکی و فیزیکی و حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورده بود. این سخن ترفند دیگری از سامری بود که میخواست موسی (علیه السلام) را فریب بدهد.
این که برخی از مفسران گفتهاند که سامری مشتی از خاک پای اسب جبرئیل (علیه السلام) یا از خاک پای موسی (علیه السلام) برداشته و از اثر تکوینی آنها سوء استفاده کرده بود، پذیرفتنی نیست؛ زیرا خاک زیر پای رسول اگر هم اثر در کائنات داشته باشد در جهت هدایت مردم اثر میگذارد. از این گذشته، اگر هم بپذیریم که میتوان با خاک پای رسول در کائنات تصرف کرد، این کار از عهده اولیاء الله بر میآید، در حالی که سامری فردی سست ایمان و به طوری که خودش اعتراف کرد، گرفتار هواهای نفسانی بود.
مطلب دوم سامری این بود که گفت: نفس من مرا فریب داد؛ یعنی میخواستم خودنمایی کنم و توجه مردم را به سوی خود جلب کنم. او گفت: (وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی) «نفس مسولّه» که سامری از آن یاد کرد، نفسی است که انسان را از درون فریب میدهد و کارهای زشت و مشکل را زیبا و آسان جلوه میدهد. همانگونه که در سخن یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش هم آمده: (...بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً...) (یوسف، آیه 18) میتوان گفت: که «نفس مسولّه» غیر از «نفس امّاره» است و هر دو در برابر «نفس لوامه» و «نفس مطمئنه» قرار دارند.
موسی (علیه السلام) سامری را نفرین کرد و گفت: برو که در زندگی چنین باشی که بگویی با من تماس مگیرید؛ یعنی چنان در میان مردم مطرود و رانده شده باشی که هیچ کس با تو تماس نگیرد و به مرحلهای برسی که خودت به مردم بگویی که با من تماس نگیرید. این وضعیت هنگامی پیش میآید که انسان گرفتار بیماری مشمئز کنندهای باشد که مردم از دیدن او نفرت یابند، تا جایی که آن شخص خودش به مردم بگوید: به من نزدیک نشوید. موسی پس از این نفرین، از وضعیت او در قیامت خبر داد و گفت: در آخرت هم وعدهگاهی داری که از آن سرپیچی نخواهی کرد، یعنی به طور قطع در آخرت به سزای اعمال خود خواهی رسید.
موسی (علیه السلام) اضافه کرد: اکنون به خدای خودت که آن را پرستش کردی، یعنی همان گوساله بنگر که ما آن را میسوزانیم و سپس به دریا میاندازیم.
این نهایت ابراز نفرت موسی (علیه السلام) از آن گوساله دروغین بود. سوزاندن و به دریا انداختن آن، برای این بود که اثری که آن گوساله بر مردم گذاشته بود از بین برود و چیزی از آن باقی نماند تا مبادا افراد نادان در آینده آن را تقدیس کنند و محل آن را زیارتگاه قرار دهند.
منبع مقاله :
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.
(قَالَ فَمَا خَطْبُکَ یَا سَامِرِیُ * قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی * قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیَاةِ أَنْ تَقُولَ لاَ مِسَاسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلَى إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عَاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً). (طه، آیه 95، 97).
«(موسی) گفت: ای سامری، کار تو چه بوده؟ گفت: چیزی را که آنها ندیدند من دیدم، پس مشتی از ردّ پای فرستاده (خدا) برداشتم و آن را انداختم و این چنین نفس من مرا فریب داد. گفت: پس برو که تو را در زندگی چنین باشد که بگویی: (با من) تماس نگیرید! و همانا برای تو وعدهای است که هرگز از آن تخلّف نکنی و به معبود خود که آن را پیوسته میپرستی بنگر، البته آن را خواهیم سوزانید، آن گاه آن را در دریا میاندازیم». سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد.
لغت و اعراب
1. «ما خطبک» کار تو چیست؟ «خطب» کار مهم؛ 2. «قبضة» مشتی. مرّه از قبض و اطلاق آن بر مقبوض از باب به کار بردن مصدر به معنای مفعول است. این احتمال هم وجود دارد که قبضه مصدر و مفعول مطلق باشد؛ 3. «اثر» رد پا، آنچه از چیزی باقی بماند؛ مانند ساختمان یا کاری هنری که از سازنده آن بر جای ماند؛ 4. «سوّلت» آرایش داد، جلوهگر نمود؛ 5. «مساس» مصدر از باب مفاعله و منظور از «لامساس» این است که میگوید: با من تماس نگیرید؛ 6. «ظلت» از افعال قلوب است که دلالت بر دوام و پیوستگی یک کار دارد و اصل آن «ظللت» بود و طبق یک قاعده یکی از دو حرف همجنس حذف شده مانند: «احست» در «احسست»، و «مست» در «مسست»؛ 7. «لننسفنّ» البته میاندازیم، از «نسف» به معنای انداختن و پراکنده نمودن.تفسیر
1. گوساله پرستی بنیاسرائیل
به طوری که در آیات پیش بیان شده، حضرت موسی (علیه السلام) طبق یک برنامه از پیش تعیین شده، برای گفت و گو با خدا به طور رفته بود. در آنجا ضمن گفتوگویی که با خدا داشت، خداوند به او اطلاع داد که در غیاب او قومش گمراه شدهاند و کسی که آنها را گمراه کرده سامری بوده است. موسی (علیه السلام) خشمگین به سوی قوم خود برگشت تا از نزدیک موضوع را پیگیری کند.بنیاسرائیل در غیاب موسی فریب سامری را خوردند و گوساله ساخته و پرداخته او را پرستش کردند. طبق این آیات و آیه 148 سوره اعراف، سامری مجسمه گوسالهای را از طلا ساخت. این طلاها همان زیورهایی بود که بنیاسرائیل از قبطیان به امانت گرفته و یا از آنان ربوده بودند. سامری که به ظاهر ایمان آورده بود، از قومی بود که گوسالهپرست بودند، او از غیبت موسی (علیه السلام) و نادانی مردم سوء استفاده کرد و از آن طلاها گوسالهای ساخت و با استفاده از یک سلسله عملیات فیزیکی یا مکانیکی کاری کرد که از آن مجسمه صدای گاو شنیده شود. سامری با حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورد. این یک نوع شعبده و حقه بود که او به کار برد تا مردم گمان کنند آن مجسمه طلایی شعور و حرکت دارد و از خود صدا در میآورد.
البته چنین نبود که آن مجسمه به صورت موجود زنده در آید و حرکت داشته باشد، بلکه آن یک مجسمه بیروح بود و قرآن از آن به عنوان «جسد» یاد میکند که به جسم بیجان گفته میشود:
(وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ ...)؛ (اعراف، آیه 148) «و قوم موسی پس از او، از زیورهای خود مجسّمه گوسالهای برای خود ساختند که صدای گاو داشت.»
این در حالی بود که هارون برادر موسی در میان آنان بود. هارون بسیار کوشید که آنان را از این گمراهی بزرگ بار دارد ولی تلاشهای او سودی نداد.
هارون به آنان گفت: «ای قوم من، همانا شما با آن گوساله آزمایش شدید و بدانید که پروردگار شما خدای رحمان است و از من پیروی کنید و فرمان مرا اطاعت کنید».
این مسئله که گوساله سامری یک آزمایش الهی بود، هم در کلام هارون آمده و هم در آیات پیش در سخن خداوند بیان شده است. اساساً این یکی از سنّتهای خداست که مردم را با وسایل گوناگون آزمایش میکند تا آنان که ایمان محکم و درستی دارند شناخته شوند و معلوم گردد که تنها با گفتن این که ایمان دارم کار تمام نمیشود.
(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لاَ یُفْتَنُونَ)؛ (عنکبوت، آیه 2) «آیا مردم پنداشتهاند که همین که بگویند ایمان آوردهایم رها میشوند و آزمایش نمیشوند؟»
آزمایشهای الهی گوناگون است و این بار قوم موسی با گوساله سامری آزمایش شدند و بیشتر آنان از این آزمون سربلند بیرون نیامدند.
در برابر سخنان روشنگرانه هارون آنان گفتند: ما همچنان این گوساله را پرستش خواهیم کرد تا موسی (علیه السلام) برگردد.
بیشتر بخوانید: هشدار! مراقب گوساله های سامری باشید
زمینه این کار از پیش در میان بنیاسرائیل وجود داشت. آنان میخواستند خدایی را بپرستند که قابل لمس و دیدن باشد؛ از این رو، یک بار از موسی (علیه السلام) درخواست کردند که خدا را به آنان نشان دهد و بار دیگر پس از دیدن گروهی بتپرست، به موسی گفتند که برای ما هم خدایی مانند خدای آنان ارائه بده:
(وَ إِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَةً ...) (بقره، آیه 55) «و هنگامی که گفتید: ای موسی، به تو ایمان نمیآوریم مگر این که خدا را آشکارا ببینیم».
(قَالُوا یَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ...)؛ (اعراف، آیه 138) «گفتند: ای موسی، برای ما معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند.»
وقتی موسی خشمناک به سوی قوم خود برگشت و گوساله پرستی آنان را دید، خطاب به هارون گفت:
«وقتی دیدی آنان گمراه شدند، چه چیزی سبب شد که از من پیروی نکنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟»
خشم موسی (علیه السلام) بر هارون آنچنان شدید بود که سر او را گرفت و به سوی خود کشید (اعراف، آیه 150) و این از آن جهت بود که او پیش از جدایی از قوم، هارون را جانشین خود قرار داده بود و سفارشهای لازم را به او کرده بود و از این که راه مفسدان را برود به او هشدار داده بود:
(وَ قَالَ مُوسَى لِأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لاَ تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ)؛ (اعراف، آیه 142) «موسی به برادرش هارون گفت: جانشین من در میان قوم من باش و اصلاح کن و راه مفسدان را پیش نگیر».
ولی اکنون میدید که با حضور هارون، قوم او گمراه شدهاند؛ از این رو هارون خشم گرفت و این سخنان را گفت:
هارون در پاسخ موسی گفت: ای پسر مادرم! نه ریش مرا بگیر و نه سرم را! میترسیدم که بگویی میان بنیاسرائیل جدایی انداختی و سخن مرا رعایت نکردی.
منظور هارون این بود که اگر در برابر سامری اقدام تندی میکرد، بنیاسرائیل دچار دودستگی و اختلاف میشدند و این چیزی بود که موسی از آن ناراحت میشد.
در تورات کنونی ساختن گوساله به جای سامری، به هارون نسبت داده شده و در سفر خروج فصل 32 آمده که در غیبت موسی (علیه السلام) این هارون بود که از طلاهای زنان بنیاسرائیل گوسالهای ساخت و گفت این خدای شماست.
در اینجا قرآن این اشتباه تاریخی را تصحیح و سازنده گوساله را سامری معرفی میکند، همانگونه که گزارش نادرست انجیل، مبنی بر به صلیب کشیده شدن عیسی (علیه السلام) را تصحیح کرده است.
2. شگردهای سامری
موسی (علیه السلام) پس از درگیری با هارون رو به سامری کرد و گفت: ای سامری این چه کاری بود که تو کردی؟او در پاسخ موسی دو مطلب را بیان کرد: یکی این که چگونه توانسته است کاری بکند که جسد بیجان گوساله به صدا در آید و دیگر آن که انگیزه او برای این کار چه بوده است؟
مطلب اول را چنین بیان کرد: او چیزی را میدانسته که دیگران آن را نمیدانستند. منظور از «بصیرت» در آیه مورد بحث، دانستن است. او ادامه داد که من مشتی خاک از زیر پای آن فرستاده گرفتم و آن را در آتش انداختم (و گوساله به صدا درآمد.) منظور سامری از «الرسول»، یا جبرئیل (علیه السلام) و یا خود موسی (علیه السلام) بود. در هر دو صورت او میخواسته با این سخن، کار خود را معجزه جلوه دهد و به صدا در آمدن مجسمه طلایی گوساله را اثر خاک زیر پای جبرئیل یا موسی قلمداد کند، ولی این بیش از یک ادعا نبود. در اصل سامری با استفاده از حیلههای میکانیکی و فیزیکی و حرکت دادن باد در آن مجسمه، آن را به صدا درآورده بود. این سخن ترفند دیگری از سامری بود که میخواست موسی (علیه السلام) را فریب بدهد.
این که برخی از مفسران گفتهاند که سامری مشتی از خاک پای اسب جبرئیل (علیه السلام) یا از خاک پای موسی (علیه السلام) برداشته و از اثر تکوینی آنها سوء استفاده کرده بود، پذیرفتنی نیست؛ زیرا خاک زیر پای رسول اگر هم اثر در کائنات داشته باشد در جهت هدایت مردم اثر میگذارد. از این گذشته، اگر هم بپذیریم که میتوان با خاک پای رسول در کائنات تصرف کرد، این کار از عهده اولیاء الله بر میآید، در حالی که سامری فردی سست ایمان و به طوری که خودش اعتراف کرد، گرفتار هواهای نفسانی بود.
مطلب دوم سامری این بود که گفت: نفس من مرا فریب داد؛ یعنی میخواستم خودنمایی کنم و توجه مردم را به سوی خود جلب کنم. او گفت: (وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی) «نفس مسولّه» که سامری از آن یاد کرد، نفسی است که انسان را از درون فریب میدهد و کارهای زشت و مشکل را زیبا و آسان جلوه میدهد. همانگونه که در سخن یعقوب (علیه السلام) به فرزندانش هم آمده: (...بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً...) (یوسف، آیه 18) میتوان گفت: که «نفس مسولّه» غیر از «نفس امّاره» است و هر دو در برابر «نفس لوامه» و «نفس مطمئنه» قرار دارند.
موسی (علیه السلام) سامری را نفرین کرد و گفت: برو که در زندگی چنین باشی که بگویی با من تماس مگیرید؛ یعنی چنان در میان مردم مطرود و رانده شده باشی که هیچ کس با تو تماس نگیرد و به مرحلهای برسی که خودت به مردم بگویی که با من تماس نگیرید. این وضعیت هنگامی پیش میآید که انسان گرفتار بیماری مشمئز کنندهای باشد که مردم از دیدن او نفرت یابند، تا جایی که آن شخص خودش به مردم بگوید: به من نزدیک نشوید. موسی پس از این نفرین، از وضعیت او در قیامت خبر داد و گفت: در آخرت هم وعدهگاهی داری که از آن سرپیچی نخواهی کرد، یعنی به طور قطع در آخرت به سزای اعمال خود خواهی رسید.
موسی (علیه السلام) اضافه کرد: اکنون به خدای خودت که آن را پرستش کردی، یعنی همان گوساله بنگر که ما آن را میسوزانیم و سپس به دریا میاندازیم.
این نهایت ابراز نفرت موسی (علیه السلام) از آن گوساله دروغین بود. سوزاندن و به دریا انداختن آن، برای این بود که اثری که آن گوساله بر مردم گذاشته بود از بین برود و چیزی از آن باقی نماند تا مبادا افراد نادان در آینده آن را تقدیس کنند و محل آن را زیارتگاه قرار دهند.
منبع مقاله :
جعفرینیا، یعقوب، (1394)، تفسیر آیات مشکل قرآن، قم: پژوهشگاه بینالمللی المصطفی، چاپ اول.