نویسنده: سید محمد بنیهاشمی
از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد:... کدام عمل نزد خدا با فضیلتتر است؟ فرمودند: «ما لایَقْبَلُ اللهُ شیئاً اِلا بِهِ.»: آنچه خدا بدونِ آن هیچ چیز را نمیپذیرد. اصل ایمان یک امر قلبی است و آثار آن در اعضا و جوارح ظاهر میشود. یکی از اعضا زبان است که شخص باید آنچه را قلباً پذیرفته، به زبان هم جاری سازد. در ادامهی حدیث توضیح دادهاند که خداوند وظایف مؤمن را بر اعضا و جوارح او پخش کرده است؛ به طوری که هر کدام سهمی از ایمان دارند. سؤال شد: آن چیست؟ فرمودند: «اَلایمانُ باللهِ الَّذی لا اِله اِلا هُوَ اَعْلَی الاَعْمالِ دَرَجَةً و اَشْرَفُها مَنزِلَةً وَ اَسْناها حَظاً.»: ایمان به الله که جز او معبودی نیست، بالاترین رتبه و شریفترین مقام است و بیشترین بهره را در میان اعمال دارد.
سؤال شد: آیا دربارهی ایمان توضیح نمیدهی که آیا ایمان مجموع قول و عمل است یا آنکه قول بدون عمل است؟ فرمودند: «اَلایمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ. وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ العَمَلِ.»: ایمان همهاش عمل است. و قول هم یکی از آن اعمال است.
انگیزهی این سؤال که آیا ایمان قول بدون عمل است یا مجموع قول و عمل میباشد، مقایسهای است که میان اسلام و ایمان میشده است. در تحقّق اسلام، قولِ تنها کفایت میکند؛ یعنی همین که شخص، شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به زبان جاری سازد - ولو قلباً معتقد نباشد - برای اسلام آوردنش کافی است. سؤال این بوده که آیا ایمان هم همینطور است یا اینکه باید با عمل همراه باشد. پاسخ امام (علیهالسلام) این است که اصلاً ایمان چیزی جز عمل نیست و قول هم یکی از اعمالی است که لازمهی ایمان میباشد.
... فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا. فَمِنْها قَلْبُهُ الَّذِى بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ. وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِى لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ.
برای هر یک از اعضا و جوارح انسان، نسبت به ایمان وظیفهای قرار داده شده که با وظیفهی دیگری متفاوت است. یکی از آن اعضا قلب انسان است که وسیلهی تعقّل و درک و فهم اوست. و قلب انسان فرمانده بدنش میباشد که دیگر اعضا بدون تشخیص و دستور او هیچ عملی را انجام نمیدهند.
فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْایمَانِ فَالْاِقْرارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلواتُ الله عَلَیهِ و آلِهِ، وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ کِتَابٍ. فَذَلِکَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمَعْرِفَةِ. وَ هُوَ عَمَلُهُ... وَ هُوَ رَأْسُ الْإِیمَانِ. (1)
آنچه از ایمان بر قلب واجب کرده، اقرار و معرفت و اعتقاد و رضا و تسلیم است به اینکه معبودی جز خدای واحد نیست که او شریک ندارد، همسر و فرزند نگرفته است، و اینکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستادهی اوست، و اقرار به پیامبران و کتابهای آسمانی که از جانب خدا آمدهاند. چنین اقرار و معرفت را خداوند بر قلب واجب کرده و این، عمل قلب است... . و آن، سَرِ ایمان میباشد.
ملاحظه میشود که آنچه واجب شده، همان چیزی است که در پذیرفتن و قبول معرفت بر انسان لازم است. اقرار و اعتقاد و رضا و تسلیم خلاصه میشود در قبول و پذیرشِ معرفی خدا که اینها همگی اختیاریِ انسان هستند. کسی که این اعمال را انجام دهد، ایمانش دارای سَر خواهد بود و بدونِ اینها ایمان بدون سَر است. ایمان بدونِ سر مانند بدن بدونِ سَر میمیرد و حیات نخواهد داشت.
«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». (2)
اعراب (بادیهنشین) گفتند: ایمان آوردهایم. (ای پیامبر) بگو: ایمان نیاوردهاید. ولکن بگویید اسلام آوردهایم. و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است.
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به شخصی که از این آیه پرسیده بود، فرمودند:
اَلاتَری اَنَّ الایمانَ غَیرُ الاِسْلامِ؟! (3)
آیا نمیبینی که ایمان غیر از اسلام است؟!
پس تفاوت بین اسلام و ایمان در همین پذیرش و تسلیم قلبی است که در ایمان هست، ولی در اسلام نیست. منظور از اسلام در اینجا همان چیزی است که در فقه، احکامی - مانند طهارت - بر آن مترتّب میشود و به همین جهت میتوان آن را «اسلام فقهی» نامید. این اسلام همان است که با اظهار شهادتین به زبان، محقّق میشود و کاری به دل و قلب انسان ندارد. به همین جهت تعبیر دیگری که تفاوت میان اسلام و ایمان را بیان میکند، چنین است:
اَلایمانُ اِقْرارٌ و عَمَلٌ. وَ الاِسلامُ اِقْرارٌ بِلا عَمَلٌ. (4)
ایمان عبارت است از اقرار همراه با عمل. و اسلام اقرار بدون عمل است.
اقرار در اینجا همان اظهار زبانی است نه اعتراف و تسلیم قلبی. منظور از عمل هم عملی است که حکایت از رضا و تسلیم قلبی بکند؛ نه یک عمل فیزیکی خارجی که فی نفسه هیچ ارزشی ندارد. بنابراین همان اظهار زبانی هم در اسلام چون برخاسته از تسلیم قلبی نیست، عمل نامیده نمیشود. ولی اگر قلب، تسلیم گردد و اعتقاد قلبی به وجود آید، آنگاه همان اظهار زبانی، عمل زبان خواهد بود و ارزش پیدا میکند. این از آن جهت است که معیار ارزش عمل، اعتقاد و معرفت قلبی است.
الْإِیمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ، وَ عَقْدٌ فِی الْقَلْبِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ... فَقَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُؤْمِناً. وَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ مُسْلِماً. فَالْإِسْلَامُ قَبْلَ الْإِیمَانِ وَ هُوَ یُشَارِکُ الْإِیمَانَ. (5)
ایمان عبارت است از اقرار زابنی و اعتقاد قلبی و عمل به جوارح... گاهی بنده مسلمان است قبل از اینکه مؤمن باشد. ولی تا مسلمان نباشد، مؤمن نخواهد بود. پس اسلام قبل از ایمان و سهیم در آن میباشد.
بنابراین نباید گفت اصل، دل و قلب انسان است و عملِ زبان اهمیت ندارد. بلکه اسلامِ فقهی، شرط لازم تحقّق ایمان میباشد.
اَلایمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ اِقْرارٌ بِاللِّسانِ، و عَمَلٌ بِالاَرْکانِ. (6)
ایمان عبارت است از معرفت قلبی، و اعتراف زبانی، و عمل به جوارح.
اعتراف زبانی و عمل خارجی، وقتی برخاسته از معرفت قلبی باشند، ارزش پیدا میکنند. بنابراین اصل ایمان همان معرفت است که آثارش بر بدن آشکار میشود. لذا هر چه معرفت شخص بالاتر و بهتر باشد، ایمان او هم فضیلت بیشتری پیدا میکند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
اَفْضَلُکُمْ ایماناً، اَفْضلُکُمْ مَعْرِفَةً. (7)
بهترینِ شما در ایمان، بهترینِ شما در معرفت است.
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.
معنای ایمان
با توجه به معرفتی که صُنع انسان و فعل اختیاری اوست - که همانا پذیرش و تسلیم نسبت به معرفة الله میباشد - میتوانیم «ایمان» را در فرهنگ دینی مساوی با معرفت خداوند بدانیم. زیرا ایمان هم همان تسلیم قلبی است که فعل اختیاری انسانِ مؤمن میباشد و این خود، عمل قلب است. سایر اعمال انسان نیز از همین تسلیم قلبی ناشی میگردد. بهتر است تعریف ایمان را از احادیث اهل بیت (علیهمالسلام) بیان کنیم:از امام صادق (علیهالسلام) سؤال شد:... کدام عمل نزد خدا با فضیلتتر است؟ فرمودند: «ما لایَقْبَلُ اللهُ شیئاً اِلا بِهِ.»: آنچه خدا بدونِ آن هیچ چیز را نمیپذیرد. اصل ایمان یک امر قلبی است و آثار آن در اعضا و جوارح ظاهر میشود. یکی از اعضا زبان است که شخص باید آنچه را قلباً پذیرفته، به زبان هم جاری سازد. در ادامهی حدیث توضیح دادهاند که خداوند وظایف مؤمن را بر اعضا و جوارح او پخش کرده است؛ به طوری که هر کدام سهمی از ایمان دارند. سؤال شد: آن چیست؟ فرمودند: «اَلایمانُ باللهِ الَّذی لا اِله اِلا هُوَ اَعْلَی الاَعْمالِ دَرَجَةً و اَشْرَفُها مَنزِلَةً وَ اَسْناها حَظاً.»: ایمان به الله که جز او معبودی نیست، بالاترین رتبه و شریفترین مقام است و بیشترین بهره را در میان اعمال دارد.
سؤال شد: آیا دربارهی ایمان توضیح نمیدهی که آیا ایمان مجموع قول و عمل است یا آنکه قول بدون عمل است؟ فرمودند: «اَلایمانُ عَمَلٌ کُلُّهُ. وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذلِکَ العَمَلِ.»: ایمان همهاش عمل است. و قول هم یکی از آن اعمال است.
انگیزهی این سؤال که آیا ایمان قول بدون عمل است یا مجموع قول و عمل میباشد، مقایسهای است که میان اسلام و ایمان میشده است. در تحقّق اسلام، قولِ تنها کفایت میکند؛ یعنی همین که شخص، شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را به زبان جاری سازد - ولو قلباً معتقد نباشد - برای اسلام آوردنش کافی است. سؤال این بوده که آیا ایمان هم همینطور است یا اینکه باید با عمل همراه باشد. پاسخ امام (علیهالسلام) این است که اصلاً ایمان چیزی جز عمل نیست و قول هم یکی از اعمالی است که لازمهی ایمان میباشد.
پخش شدن ایمان بر اعضا
اصل ایمان یک امر قلبی است و آثار آن در اعضا و جوارح ظاهر میشود. یکی از اعضا زبان است که شخص باید آنچه را قلباً پذیرفته، به زبان هم جاری سازد. در ادامهی حدیث توضیح دادهاند که خداوند وظایف مؤمن را بر اعضا و جوارح او پخش کرده است؛ به طوری که هر کدام سهمی از ایمان دارند. در این میان اصل و اساس همهی اعمال، عمل قلب میباشد که هم عمل قلب را توضیح دادهاند و هم اهمیّت آن را نسبت به اعمال جوارح بیان کردهاند:... فَلَیْسَ مِنْ جَوَارِحِهِ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ قَدْ وُکِّلَتْ مِنَ الْإِیمَانِ بِغَیْرِ مَا وُکِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا. فَمِنْها قَلْبُهُ الَّذِى بِهِ یَعْقِلُ وَ یَفْقَهُ وَ یَفْهَمُ. وَ هُوَ أَمِیرُ بَدَنِهِ الَّذِى لَا تَرِدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْیِهِ وَ أَمْرِهِ.
برای هر یک از اعضا و جوارح انسان، نسبت به ایمان وظیفهای قرار داده شده که با وظیفهی دیگری متفاوت است. یکی از آن اعضا قلب انسان است که وسیلهی تعقّل و درک و فهم اوست. و قلب انسان فرمانده بدنش میباشد که دیگر اعضا بدون تشخیص و دستور او هیچ عملی را انجام نمیدهند.
معرفت قلبی
در ادامهی حدیث، امام (علیهالسلام) وظایف هر یک از اعضا را بیان نموده، در مورد قلب میفرمایند:فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْایمَانِ فَالْاِقْرارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ صَلواتُ الله عَلَیهِ و آلِهِ، وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ کِتَابٍ. فَذَلِکَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْمَعْرِفَةِ. وَ هُوَ عَمَلُهُ... وَ هُوَ رَأْسُ الْإِیمَانِ. (1)
آنچه از ایمان بر قلب واجب کرده، اقرار و معرفت و اعتقاد و رضا و تسلیم است به اینکه معبودی جز خدای واحد نیست که او شریک ندارد، همسر و فرزند نگرفته است، و اینکه حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستادهی اوست، و اقرار به پیامبران و کتابهای آسمانی که از جانب خدا آمدهاند. چنین اقرار و معرفت را خداوند بر قلب واجب کرده و این، عمل قلب است... . و آن، سَرِ ایمان میباشد.
ملاحظه میشود که آنچه واجب شده، همان چیزی است که در پذیرفتن و قبول معرفت بر انسان لازم است. اقرار و اعتقاد و رضا و تسلیم خلاصه میشود در قبول و پذیرشِ معرفی خدا که اینها همگی اختیاریِ انسان هستند. کسی که این اعمال را انجام دهد، ایمانش دارای سَر خواهد بود و بدونِ اینها ایمان بدون سَر است. ایمان بدونِ سر مانند بدن بدونِ سَر میمیرد و حیات نخواهد داشت.
بیشتر بخوانید: معرفت و ایمان به شأن و مقام قرآن
تفاوت اسلام و ایمان
پس میبینیم که رأس ایمان همان معرفتی است که فعل قلبی انسان میباشد. چنین معرفتی صِرف اطلاع از حقایقی مانند توحید و نبوت نیست، بلکه این معرفت از مقولهی «اعتقاد» است. اعتقاد یعنی عقد و پیوند قلبی با یک حقیقت. مؤمن به کسی که فقط اطلاع دارد خدایی یا پیامبری هست، اطلاق نمیشود، بلکه مؤمن کسی است که با همهی وجود - و در رأس آن با قلب خود - تسلیم این واقعیت بشود و نسبت به آن، حالت اقرار و رضا داشته باشد. همین حالت، تفاوت میان اسلام و ایمان است. در قرآن کریم چنین میخوانیم:«قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ». (2)
اعراب (بادیهنشین) گفتند: ایمان آوردهایم. (ای پیامبر) بگو: ایمان نیاوردهاید. ولکن بگویید اسلام آوردهایم. و هنوز ایمان در قلبهای شما وارد نشده است.
امام صادق (علیهالسلام) در پاسخ به شخصی که از این آیه پرسیده بود، فرمودند:
اَلاتَری اَنَّ الایمانَ غَیرُ الاِسْلامِ؟! (3)
آیا نمیبینی که ایمان غیر از اسلام است؟!
پس تفاوت بین اسلام و ایمان در همین پذیرش و تسلیم قلبی است که در ایمان هست، ولی در اسلام نیست. منظور از اسلام در اینجا همان چیزی است که در فقه، احکامی - مانند طهارت - بر آن مترتّب میشود و به همین جهت میتوان آن را «اسلام فقهی» نامید. این اسلام همان است که با اظهار شهادتین به زبان، محقّق میشود و کاری به دل و قلب انسان ندارد. به همین جهت تعبیر دیگری که تفاوت میان اسلام و ایمان را بیان میکند، چنین است:
اَلایمانُ اِقْرارٌ و عَمَلٌ. وَ الاِسلامُ اِقْرارٌ بِلا عَمَلٌ. (4)
ایمان عبارت است از اقرار همراه با عمل. و اسلام اقرار بدون عمل است.
اقرار در اینجا همان اظهار زبانی است نه اعتراف و تسلیم قلبی. منظور از عمل هم عملی است که حکایت از رضا و تسلیم قلبی بکند؛ نه یک عمل فیزیکی خارجی که فی نفسه هیچ ارزشی ندارد. بنابراین همان اظهار زبانی هم در اسلام چون برخاسته از تسلیم قلبی نیست، عمل نامیده نمیشود. ولی اگر قلب، تسلیم گردد و اعتقاد قلبی به وجود آید، آنگاه همان اظهار زبانی، عمل زبان خواهد بود و ارزش پیدا میکند. این از آن جهت است که معیار ارزش عمل، اعتقاد و معرفت قلبی است.
بیشتر بخوانید: ارتباط ایمان و معرفت دینی با احیای دین
اسلام، شرط ایمان
اما باید توجه داشت که همین اظهار زبانی، شرط لازم ایمان است. چون در واقع ایمان بدون اسلام تحقق پیدا نمیکند. امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند:الْإِیمَانُ هُوَ الْإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ، وَ عَقْدٌ فِی الْقَلْبِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ... فَقَدْ یَکُونُ الْعَبْدُ مُسْلِماً قَبْلَ أَنْ یَکُونَ مُؤْمِناً. وَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ مُسْلِماً. فَالْإِسْلَامُ قَبْلَ الْإِیمَانِ وَ هُوَ یُشَارِکُ الْإِیمَانَ. (5)
ایمان عبارت است از اقرار زابنی و اعتقاد قلبی و عمل به جوارح... گاهی بنده مسلمان است قبل از اینکه مؤمن باشد. ولی تا مسلمان نباشد، مؤمن نخواهد بود. پس اسلام قبل از ایمان و سهیم در آن میباشد.
بنابراین نباید گفت اصل، دل و قلب انسان است و عملِ زبان اهمیت ندارد. بلکه اسلامِ فقهی، شرط لازم تحقّق ایمان میباشد.
تعریف جامعی از ایمان
با توجه به مطالبی که گذشت، اگر بخواهیم تعریف جامعی از ایمان ارائه دهیم، باید آن را عبارت از معرفتی بدانیم که آثار آن بر جوارح انسان ظاهر میشود. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرمایند:اَلایمانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَ اِقْرارٌ بِاللِّسانِ، و عَمَلٌ بِالاَرْکانِ. (6)
ایمان عبارت است از معرفت قلبی، و اعتراف زبانی، و عمل به جوارح.
اعتراف زبانی و عمل خارجی، وقتی برخاسته از معرفت قلبی باشند، ارزش پیدا میکنند. بنابراین اصل ایمان همان معرفت است که آثارش بر بدن آشکار میشود. لذا هر چه معرفت شخص بالاتر و بهتر باشد، ایمان او هم فضیلت بیشتری پیدا میکند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
اَفْضَلُکُمْ ایماناً، اَفْضلُکُمْ مَعْرِفَةً. (7)
بهترینِ شما در ایمان، بهترینِ شما در معرفت است.
نمایش پی نوشت ها:
1. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب فی أنّ الایمان مبثوث لجوارح البدن کلّها، ح 1.
2. حجرات / 14.
3. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب أنّ الاسلام یحقن به الدّم...، ح 3.
4. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب أنّ الاسلام یحقن به الدّم...، ح 2.
5. اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر، باب آخر منه و فیه أنّ الاسلام قبل الایمان، ح 1.
6. نهجالبلاغه (فیض الاسلام)، حکمت 218.
7. بحارالانوار، ج 3، ص 14، ح 37، از جامع الاخبار.
بنیهاشمی، سید محمد؛ (1390)، معرفت و بندگی سلسله درسهای مهدویت (حلقه اول)، تهران: مرکز فرهنگی انتشاراتی منیر، چاپ دوم.