مقدمه:
از جمله مباحثی که البته در بین فقها کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که آیا وقف از احکام تأسیسی است که قبل از اسلام، سابقهای نداشته و اسلام بنیانگذار آن است و در نتیجه در همه ی جزئیات و شرایط و اجزای آن، مرجع، شارع مقدس است.
و یا همانند بسیاری از عقود، از احکام امضایی و عقلایی است که قبل از اسلام در میان عقلا متداول بوده و اسلام، البته با اضافه کردن حدود و قیود و شرایطی، آن را امضاء کرده است، که در این صورت، عرف نیز در تحقق بعضی از عناوین آن دخالت خواهد داشت، هر چند شارع نیز ممکن است حدود و شرایطی برای آن تعیین کند.
از جمله مباحثی که البته در بین فقها کمتر مورد توجه قرار گرفته، این است که آیا وقف از احکام تأسیسی است که قبل از اسلام، سابقهای نداشته و اسلام بنیانگذار آن است و در نتیجه در همه ی جزئیات و شرایط و اجزای آن، مرجع، شارع مقدس است.
و یا همانند بسیاری از عقود، از احکام امضایی و عقلایی است که قبل از اسلام در میان عقلا متداول بوده و اسلام، البته با اضافه کردن حدود و قیود و شرایطی، آن را امضاء کرده است، که در این صورت، عرف نیز در تحقق بعضی از عناوین آن دخالت خواهد داشت، هر چند شارع نیز ممکن است حدود و شرایطی برای آن تعیین کند.
شافعی، از فقهایی است که وقف اراضی و عقار را از خصایص اسلام میداند و برای آن در جاهلیت سابقهای سراغ ندارد (86)
ابن حزم اندلسی، از فقهای ظاهری، نیز در این باره مینویسد: عرب جاهلی حبسی را که مورد بحث و اختلاف ماست نمیشناخته و این اسم و عنوانی است که شرع اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را آورده است، همانند نماز، زکات، روزه و... که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ما از این شرایع چیزی نمیدانستیم (87)
اما ظاهرا حق همان است که امام خمینی (ره) و محمد ابوزهره در این باره بیان داشتهاند که اصل وقف از خصایص اسلام نیست و از احکام عقلایی، به توضیحی که گذشت، میباشد. امام خمینی (88) این مطلب را چنین توضیح داده است: وقف دارای حقیقت شرعیه نیست، بلکه امری است عقلایی که میان دیگر ملل نیز رایج است و حتی شاید در غیر ادیان نیز رایج باشد.
دکتر محمد ابوزهره نیز در کتاب وقف خود، که فقهی تطبیقی است، در این باره مینویسد: وقف در قبل از اسلام، هر چند با نامی غیر از این نام، متداول بوده است؛
زیرا میبینیم که در تاریخ قبل از اسلام، معابد (همانند کنایس، بیع و...) و حتی مساجدی (مانند مسجد الحرام و مسجد الاقصی) وجود داشته اند که اموال و اراضی فراوانی برای نگهداری و ادارهی آنها توسط افراد خیر و نیکوکار در نظر گرفته شده است.
و نمیتوان تصور کرد که این اموال و املاک، ملک افرادی خاص بوده و تنها منافع آن به مصرف کسانی میرسیده است که در این اماکن، عبادت میکردهاند. لذا راهی جز اعتراف به این حقیقت وجود ندارد که: وقف در قبل از اسلام نیز وجود داشته و از عقود (یا احکامی) است که اسلام آن را تأیید و تقریر کرده است.(89)
ابوزهره سپس با استناد به تاریخ قانون مصر قدیم، حتی وقف اولادی، در قبل از اسلام را اثبات میکند و توضیح میدهد که: این اعطا با هبه، فرق اساسی دارد (90)
البته شافعی و ابنحزم نیز مطلق وقف را در قبل از اسلام انکار نکردهاند و انکار آنان به اموری چون اراضی، خانه و... مربوط میشود.
اشیای مقدس، معابد، نذور، هدایا و... به خدا اختصاص مییابد. وی از نوشتهی حستنیان (92) نقل میکند که:
اشیای دینی و اشیای حرام، مملوک کسی نمیشوند زیرا مملوک خدا مملوک انسان نمیشود و حتی اگر مکان مقدس خراب شود زمین آن مقدس باقی میماند. البته مقدس بودن زمین باید در آغاز طی مراسمی از طرف کاهنان اعلام شود و خود مردم قدرت و حق آن را ندارند که شخصا زمین خود را مقدس اعلام کند.
میبینیم که، بجز در مواردی، نظام وقف در میان رومیان، کاملا مشابه نظام وقف در میان مسلمان بوده است.
هم اکنون در موزهی مصر الواحی وجود دارد که مطالب فوق را تأیید میکند و از قدیمیترین آنها لوحهی شمارهی 72 است که نقوش آن از وقف املاک بر گروهی از کاهنان در خانوادهی چهارم (سلسلهی چهارم فراعنهی مصر) حکایت میکند (93)
دکتر محمد ابوزهره نیز از تاریخ القانون (دکتر شفیق شماته، ص 532) نقل میکند که: مردم مصر با وقف اولادی و خانوادگی آشنایی کامل داشتهاند و موردی را روایت کرده که فردی اموالی را در اختیار پسر بزرگتر خویش قرار داده تا درآمد آنها را به مصرف برادرانش برساند، اما اعیان و رقبهی آن املاک قابل نقل و تصرف نباشد (94)
پادشاه، بعضی از املاک خویش را در اختیار بعضی از رعایای خویش میگذاشت تا - بدون آن که مالک زمین شوند - از درآمد آن بهره گیرند. این حق، به حکم قانون و به ترتیبی که قانون مقرر میداشت، به ورثهی «منتفع» نیز منتقل میشد (95)
که پارهای از این موقوفات، هم اکنون نیز در نزد زرتشتیان برخی از شهرهای ایران، مثل یزد و کرمان باقی و دایر است. از روی قراین میتوان حدس زد که آتشکدهی معروف «آذرگشسب» بلخ دارای موقوفات و نذورات بسیاری بوده است (96)
وجود بنیادها، وابسته و محدود به اذن مقامهای اداری است، لکن این اذن به گذشته سرایت میکند و در صورتی که وقف به موجب وصیت انجام پذیرد، از روز فوت موصی به بنیاد، شخصیت حقوقی میدهد...
حقوقدانان آلمان به آسانی پذیرفتهاند که برای ایجاد یک مؤسسهی مفید هیچ ضرورتی ندارد که دارایی مؤسس به شخص موجود تملیک شود. وقف و اختصاص، خود دلیل وجود است و نیازی به صورت سازی نیست. نزد اینان اموال وقف شده به عنوان دارایی یک شرکت تلقی نمیشود، بلکه خود، مؤسسهای است مستقل بدون این که شخص، مالک آن باشد.
از این رو مفهوم وقف در حقوق آلمان و ایران بسیار به هم نزدیک است، چرا که در هر دو، تکیه بر اصالت اموال است و این اموال به هیچ شخصی تعلق ندارد، با این تفاوت که در حقوق ما مال موقوف، حبس میشود و متولی حق انتقال آن را به دیگری ندارد، اما در حقوق آلمان، امکان گسترش دارد، یعنی مؤسسهی وقف میتواند زندگی متحرک پیدا کند.
در برابر این امتیاز، وجود شخصیت حقوقی برای وقف در حقوق آلمان، موکول به اذن دولت است، در حالی که در حقوق ما چنین قیدی ندارد. البته در وقف بر غیر محصور و مصالح عمومی (اوقاف عام)، حاکم باید وقف را بپذیرد. نظارت مقامهای عمومی نیز دربارهی فایدهی ایجاد موقوفاتی که به سود جامعه تأسیس میشود، معمول خواهد شد (97)
در مباحث فقهی آینده، مسألهی «ملکیت در وقف»، «اعتبار یا عدم اعتبار قبول در وقف» و «شخصیت حقوقی وقف» مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
از این حیث وقف در حقوق مدنی سوئیس به حقوق ایران خیلی نزدیکتر است. قانون مدنی برزیل نیز از همین مبنا پیروی کرده است (98)
بجز «وقف اولادی» در قانون فرانسه به وقف «خیری» نیز تصریح شده است، یعنی اختصاص دادن مالی معین برای همیشه به عمل خیر، اعم از آن که آن عمل خیر، عام باشد یا خاص برای اهدافی چون:
1-مراسم دعا برای آرامش روح متوفا و یا تهیهی صندلی، ویژهی معابد برای متوفا و خانواده او.
2-کارهای خیر عمومی، چون احداث بیمارستان، نوان خانه، مدرسه و...
این وقفهای عام، گاهی با اجازهی قانون و توسط یک شخصیت حقوقی - مانند دولت یا مدیر یک مؤسسهی عام المنفعه نظیر بیمارستان - تنفیذ میشود و گاهی هم مالکی از دارایی خود، مؤسسهی خیریهای را به وجود میآورد و شخصا آن را اداره میکند و از مقامات ذی ربط برای آن درخواست شناسایی «شخصیت حقوقی» میکند (99)
البته کاتوزیان یادآور شده است که در حقوق فرانسه به خاطر دشمنی فرد گرایان پس از انقلاب با وجود شخصیتهای حقوقی، دارایی نمیتواند بدون انتساب به شخص، زندگی حقوقی داشته باشد. از این رو بهترین راه برای امور خیریه وصیت است، یعنی انتقال دارایی به افراد یا موارد مورد نظر از راه وصیت، زیرا هبه با فوت واهب باطل میشود.
اما مشکل این کار هم این است که رویهی قضایی فرانسه (در بند 2 مادهی 906 قانون مدنی) وصیت را تنها در مواردی نافذ میداند که «موصی له» در زمان فوت موصی موجود باشد و اگر هنوز به دنیا نیامده باشد نمیتواند «موصی له» واقع شود (100)
رابطهی شخص امین یا وصی با مال مورد امانت در ارتباط با مستحق، «تراست» نامیده میشود که نه مالک آن است و نه حق تملیک آن را دارد...
هدف از نهاد حقوقی «تراست» حمایت از بیوه زنان و کودکان و نیز انجام کارهای عام المنفعه بوده است.
تعیین شخص مستفید در «تراست» لازم نیست، بلکه تعیین آن به اوصاف و یا طبقات نیز کافی است. مانند: اولاد مؤسس، فقرا، دانشجویان فلان دانشکده،احیای شعایر دینی، انفاق به یتیمان و...
«تراست» خیری میتواند مدتدار و غیر مدتدار باشد، اما «تراست» غیر خیری همیشه موقت است، به علاوه تنفیذ «تراست» خیری از طریق دادستان کل کشور قابل مطالبه است، ولی در «تراست» غیر خیری دعوا تنها از مستحقان آن پذیرفته می شود.
نظام یا نهاد حقوقی «تراست» در حقوق آمریکا و انگلستان در برابر نهاد حقوقی «المؤسسه» - نظام وقفی مخصوص کلیسا و امثال آن - به وجود آمده و این دو نهاد از جهانی با هم فرق دارند (101)
البته بر نظام حقوقی «تراست» ایرادات و انتقاداتی وارد شده و حملاتی به آن صورت گرفته است که باید تأمل و دقت کرد تا روشن شود آیا عیب و ایراد متوجه این نظام حقوقی است و یا این که این نظام حقوقی مشکلی ندارد و مشکل مربوط میشود به نحوهی اجرا و استفاده از این نظام؟ همان طور که ما در نظام حقوقی «وقف»
در اسلام کمترین نقص و ایرادی را وارد نمیدانیم، اما اعتراف داریم که در طول زمان، با سوء استفادههای فراوان از این نظام حقوقی مقدس، حقوق بیشماری را ضایع کردهاند، ولی این کار باعث نمیشود که به اصل این نظام ارزشمند حمله شود و زیر سؤال رود.
سایر اموالشان از زمین، نخل و سلاحهای جنگی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. لذا اموال بنینضیر جزء خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که حضرت از درآمد آن هزینهی خانواده و معیشت خود را تأمین میکرد و بقیهی آن را برای تأمین زره و سلاح جنگی به صمرف میرسانید (102)
در جای دیگر از محمد بن اسحاق نقل کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله اموال بنینضیر را که خالصهی آن حضرت بود بین مهاجران تقسیم کرد و از انصار به سهل بن حنیف و ابودجانه نیز مقداری عطا کرد. (103) و نیز از عمر بن خطاب نقل کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای سه گونه صفایا بود: (104)
1-اموال بنینضیر که آنها را برای هزینه و ادارهی زندگی خود حبس فرمود.
2-فدک که آن را برای ابناء السبیل قرار داد.
3-خیبر که دو قسم (دو ثلث) آن را میان مسلمانان تقسیم کرد و ثلث دیگر را برای خود و نفقهی خانوادهاش حبس فرمود و مازاد آن را به فقرای مهاجرین انفاق کرد (105) این مطلب را واقدی نیز از عمر بن خطاب نقل کرده است (106)
و یاری کردن او بر شما حق (و واجب) است، گفتند: امروز، شنبه است (و ما در روز شنبه دست به هیچ کاری نمیزنیم) وی گفت: «لا سبت» (شنبه حکم خاصی ندارد) سپس سلاحش را برگرفت و در احد به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و در آن جا جنگید تا کشته شد. پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهی وی فرمود: مخیریق بهترین یهودی است.
مخیریق هنگامی که به احد میرفت وصیت کرد که اگر کشته شدم اموالم متعلق به محمد صلی الله علیه و آله است، او هر طور که صلاح میداند با آنها رفتار کند.
حوائط (بوستانهای) هفت گانهای که او طبق وصیت به رسول خدا صلی الله علیه و آله واگذار کرد به نامهای، میثب، الصافیة، الدلال، حسنی، برقة، اعواف و مشربه یام ابراهیم معروف بودند که، عامهی صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله را تشکیل میدادند (107)
با توجه به مطالب گذشته، این مطلب نیز روشن میشود که اولین وقف و صدقه در اسلام همین وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده که حوائط سبعه نام داشته است و حتی اگر مسجد قبا و مسجد النبی صلی الله علیه و آله از موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار نیایند.
باز هم به خلاف آنچه که بعضی پنداشتهاند نمیتوان گفت که اولین وقف از اراضی خیبر توسط عمر بن الخطاب صورت گرفته است.
ابنسعد نیز در طبقات، قبل از آن که داستان مخیریق یهودی و بوستانهای هفت گانه را از طرق متعدد نقل کند، مینویسد: اولین وقف در اسلام، وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که بستانهای هفتگانه را وقف کرد (108)
نکته دیگر این که از مطالب آینده (در بحث صدقات حضرت زهرا علیهاالسلام) چنین برمیآید که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حوائط هفت گانه را بر حضرت زهرا علیهاالسلام و اولاد وی وقف کرده و امر ولایت و نظارت آنها را به دست یگانه دخترش سپرده است.
یاقوت در ادامه، ضمن اعتراف به این که حضرت زهرا علیهاالسلام در برابر خلیفه ادعای نحله بودن آن را کرد و بر ادعای خود، علی علیهالسلام و امایمن را گواه آورد؛ اما خودش دیدگاه بلاذری در فتوح البلدان را برگزیده است (109)
هر چند بحث ما یک بحث فقهی است و نمیخواهیم مسأله فدک را از نظر تاریخی بررسی کنیم، اما، نظر به این که برخی از مورخان و نویسندگان اهل سنت، فدک را از صدقات و موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله برشمردهاند، لازم است که به پارهای از این نظریات به اختصار اشاره کنیم.
قبلا گذشت که واقدی و بلاذری از عمر بن خطاب روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را برای ابن السبیل قرار داده بود. (110) در جای دیگر واقدی به این نظریه میرسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله با اهل فدک مصالحه کرد،
با این شرط که نصف اراضی فدک از آن خود آنها باشد و صنف دیگر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله، و پیامبر صلی الله علیه و آله یهود را از فدک اخراج نکرد تا آن که خلافت به عمر رسید. او با پرداحت نصف بهای فدک به آنان، که مبلغ پنجاه هزار درهم و یا بیشتر بود آنها را به سوی شام گسیل داشت (111)
ابنهشام نیز از ابناسحاق نقل کرده که بعد از فتح خیبر، خداوند در دل اهل فدک هراس انداخت، از این رو فدک، خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، زیرا با جنگ و لشکرکشی فتح نشده بود. (112) ابنهشام اشاره نکرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله با فدک چه معاملهای انجام داد.
همچنین بلاذری از عروة بن زبیر نقل کرده ازواج رسول خدا صلی الله علیه و آله از عثمان مطالبهی موارث خود را از سهم رسول خدا صلی الله علیه و آله در خیبر و فدک کردند، اما عایشه به آنها پرخاش کرد که از خدا پروا نمیکنید؟ آیا نشنیدهاید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ما ارث بر جای نمیگذاریم، آنچه بر جای میگذاریم صدقه است این مال برای آل محمد صلی الله علیه و آله است، برای گرفتاریها و مهمانداریهایشان، هر گاه من از دنیا رفتم در اختیار والی بعد از من خواهد بود» (113)
روشن است این همان حدیثی است که تنها راوی آن ابوبکر است که با طرح آن از بازگرداندن فدک به حضرت فاطمه علیهاالسلام سرباز زد. جالب است که بعد از درگذشت ابوبکر این حدیث توسط عایشه افزونتر و فربهتر هم شده است.
ابوعبید در کتاب خود (114) به اجمال مینویسد: همه اموال، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سه دسته تقسیم شدند: فیء، خمس و صدقه که در قرآن کریم آمده است و ائمه بدان عمل کردهاند.
وی ضمن بیان این مطلب که اموال بنینضیر خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و حضرت بعد از کسر هزینهی خانوادهی خود مابقی را در جهت تأمین سلاح و هزینه ی جنگی در راه خدا قرار میداد،..
فدک را نیز همانند اموال بنینضیر جزو فیئی میداند که بدون جنگ و درگیری به دست آمده و خالصه ی آن حضرت به شمار میآید. سپس همان مصالحهی حضرت با اهل فدک بر نصف آن و داستان اخراج آنان توسط عمر را نقل کرده
است. از عبارات بعدی ابوعبید نیز کاملا برمیآید که وی فدک را از صدقاتی میداند که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله اختیار و تصدی آن با والی و امام مسلمین است (115)
نویسندهی کتاب التاج ابتدا از صحاح اهل سنت (بجز بخاری) حدیث زیر را نقل میکند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام مرگش درهم و دینار، غلام و کنیز و گوسفند و... بحز یک استر، سلاح و مقداری زمین بر جای نگذاشت که آنها را نیز صدقهی راه خدا قرار داد.»(116)
وی سپس در حاشیه، توضیح میدهد که منظور از زمینهای اشاره شده در حدیث، نصف ارض فدک، ثلث ارض «وادی القری»، سهم حضرت از خیبر و سهم وی از اموال بنینضیر است که این اراضی و سهام، همه در حکم وقف هستند.
شیخ منصور علی ناصف در ادامه مینویسد: فدک قریهای است واقع در دو میلی مدینه که در آن درختان خرما و چشمهای جوشان است. این ملک همانند اموال بنیقریظه و بنینضیر و خیبر و... جزو فیئی است .
که خداوند در آیهی کریمه، آن را برای خدا و رسول، ذی القربی یتیمان و مساکین و ابنالسبیل قرار داده است. بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام و عباس به نزد ابوبکر آمده مطالبهی ارث کردند؛ فاطمه علیهاالسلام نصف و عباس نصف دیگر را (از باب تعصیب) (117)
میخواست، اما ابوبکر با ذکر حدیث «لا نورث، ما ترکناه صدقة» از دادن میراث به آنان سرباز زد (118)
آنچه این نویسندهی اهل سنت در این جا مطرح کرده است تقریبا لب و خلاصهی نظر و دیدگاه محققان و مورخان و محدثان اهل سنت است که قبلا به بعضی از آنها اشاره شد. در این جا قبل از بررسی مختصر مسأله فدک چند نکته شایان یادآوری است:
علما و فقهای امامیه اولا حدیث ابوبکر (لا نورث...) را صحیح نمیدانند و قبول ندارند؛ ثانیا (همان طور که خواهد آمد) فدک را صدقه و وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله نمیدانند و نحلهی آن حضرت به حضرت زهرا علیهاالسلام میدانند و ثالثا مسألهی عول و تعصیب را به هیچ وجه قبول ندارند.
محمد عبده در ذیل نامهی چهل و پنج نهجالبلاغه مینویسد: اجماع شیعه بر این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از رحلت خویش فدک را به فاطمه علیهاالسلام اعطا فرمود اما ابوبکر، با این توجیه که فدک از اموال شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده، آن را از حضرت باز پس گرفت (119)
بحثی نسبتا مفصل دارد که آن را از کتاب احمد بن عبدالعزیز جوهری - که سخت وی را مورد اعتماد میداند - نقل میکند: وی ابتدا روایاتی را دربارهی فدک نقل میکند - که به بعضی از آنها قبلا به اختصار - اشاره شد. سپس به این بحث میپردازد که آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله ارث برده میشود یا نه؟
و حدیث ابوبکر را توجیه میکند و توضیح میدهد، آن گاه این بحث را، طرح میکند که آیا فدک واقعا نحلهی (هبه) رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه بوده است یا نه. (120)
شایان ذکر است که ابنابیالحدید استدلالات نحله بودن فدک را از سید مرتضی نقل میکند که در رد مطالب قاضی القضاة معتزلی بیان داشته است و از آن جا که به عقیده و نظر ما، فدک از صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده، بلکه نحلهی آن حضرت به دخترش فاطمه علیهاالسلام بوده است،
تنها به ادلهی نحله بودن فدک، که ابنابیالحدید از سید مرتضی نقل کرده است - به طور خیلی مختصر - اکتفا میکنیم. البته در مواردی ممکن است مطالبی از مآخذ دیگر نیز اضافه شود.
قبل از بیان این ادله، توجه به یک نکته خالی از فایده نیست و آن این که در بعضی از روایات گذشته مطرح شده است که فدک به طور کلی خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و در بعضی روایات دیگر آمده است که نصف آن خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و بقیه آن طبق مصالحه از آن اهل فدک بوده است.
ظاهر ادعای حضرت زهرا علیهاالسلام نیز این است که کل فدک نحله بوده است. بنابراین میتوان گفت که همهی اراضی قریهی فدک خالصهی آن حضرت بوده، منتها چون رسول خدا صلی الله علیه و آله (یا حضرت زهرا علیهاالسلام) با اهل فدک قرار گذاشتند که خود آنان در آن جا کار کنند، در واقع نصف ثمره و درآمد،.
برای آنان در نظر گرفته شده است نه نصف ملک و رقبهی فدک؛ در ضمن ابنخلدون نیز در تاریخ خود عباراتی دارد که از آن استفاده میشود که تمام فدک خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، نه نصف آن (121)
این مطلب را نویسندگان و مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت نقل کردهاند که: حضرت، ادعای نحله بودن کرد و علی بن ابیطالب علیهالسلام و امایمن نیز گواهی دادند، اما خلیفه به این بهانه که گواهی یک مرد و یک زن کافی نیست، تسلیم دعوای حضرت زهرا علیهاالسلام نشد (123)
و حضرت زهرا علیهاالسلام وقتی ادعا کرد قطعا مصاب است و نیازی به شهادت و بینه ندارد، برای این که آن حضرت از غلط و قبیح در امان است. دلیل آن هم آیهی کریمهی: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (124) میباشد.
این آیه طبق اخبار متواتر، حضرت زهرا علیهاالسلام را قطعا شامل میشود و اراده در این جا ارادهی تکوینی است که مساوی با وقوع است.
2-دلیل دیگر، این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله عزوجل» (125)
بیانات استدلال: این جمله نیز بر عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام دلالت دارد، چرا که اگر حضرت از کسانی باشد که احتمال معصیت دربارهی آنان میرود، نباید آزار دهندهی او به طور مطلق آزار دهندهی خدا و رسولش باشد، زیرا در مواردی که گناه میکند ممکن است با حد و تعزیر و توبیخ و... آزار ببیند و آزار دهنده هم به هیچ وجه مذموم نباشد (126)
3-از این گذشته برای اثبات مطلب مورد بحث ما نیازی به اثبات عصمت آن حضرت نیست و تنها علم به صدق وی در ادعایش کافی است و در این جهت بین مسلمین خلافی نیست، زیرا احدی از امت شک ندارد که حضرت زهرا علیهاالسلام ادعای دروغ نکرده و در نتیجه در ادعایش صادق بوده است. اختلاف امت در این است که آیا با علم به صدق او تسلیم مال مورد ادعا، به وی واجب بوده است یا خیر؟
سید مرتضی مدعی است که: آری واجب بوده است، زیرا بینه برای غلبهی ظن بر صدق مدعی است. برای همین است که حکم حاکم بر اساس علم خودش جایز است، زیرا علم او از گواهی گواهان برایش قویتر است و برای همین است که اقرار از بینه قویتر است. از این رو در قبول ادعای حضرت زهرا علیهاالسلام مبنی بر نحله بودن فدک از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی، جای مطالبهی بینه و گواه نیست (127)
4-سید مرتضی از طرق مختلف - غیر از طریق ابوسعید خدری که قاض
ی القضاة آورده - نقل کرده است که: بعد از نزول آیهی کریمهی «وآت ذاالقربی حقه» (128) رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام را خواست و فدک را به وی اعطا فرمود.
این نقل، گذشته از این که اصل نحله بودن را به روشنی اثبات میکند، بیانگر این مطلب نیز هست که فدک از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله در اختیار حضرت زهرا علیهاالسلام قرار گرفته و به تصرف او در آمده است (عبارت امیرمؤمنان علیهالسلام: بلی کانت فی ایدینا فدک، نیز مؤید این مطلب است)
در این صورت بر حضرت زهرا علیهاالسلام از آن جا که ذی الید و متصرف است، اقامهی بینه لازم نیست، بلکه اقامهی بینه بر کسانی واجب است که ملکیت وی را منکرند و ادعای ملکیت برای مسلمین و یا حکومت میکنند. (129) شهید صدر نیز این دلیل را با بیانی روشن و
متقن بیان کرده است (130)
سید مرتضی در پاسخ این پرسش که چرا علی علیهالسلام بعد از به حکومت رسیدن، فدک را رها کرده، مینویسد: دلیل این امر همان دلیل تنفیذ و تثبیت آن حضرت است نسبت به احکام قوم و تغییر ندادن آنها که در حقیقت نوعی تقیه بوده است (131)
البته مبحث فدک مبحثی است مفصل و طولانی که مجال بحث آن این جا نیست. علاقه مندان میتوانند به کتاب ارزشمند فدک فی التاریخ نوشتهی شهید صدر مراجعه کنند. آنچه ما را به بیان همین مقدار بحث دربارهی فدک وا داشت اشاره به اثبات این مطلب بود که فدک جزو صدقات و اوقاف رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده و این سرزمین بر اساس مدارک و دلایل بیشماری نحله و هبهی آن حضرت به حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است.
شاید اگر محققان و مورخان اهل سنت در این مورد با دیدهی انصاف مینگریستند به همین نتیجه میرسیدند و در تحقیقات و نوشتههای خویش آن طور دچار تناقض نمیشدند. برای نمونه توجه خوانندگان را به یک نکته جلب میکنیم:
ابناثیر در تاریخ خود مینویسد: نیمهای از فدک، خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که حضرت آن را برای رهگذران (ابناء السبیل) قرار داده بود. وی آن گاه بعد از کمتر از یک صفحه ضمن بیان سیر تاریخی فدک مینویسد: عمر بن عبدالعزیز که به خلافت رسید دستور داد فدک را به همان گونهای بازگردانند که در روزگار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، ابوبکر، عمر و علی علیهالسلام بوده است و آن را به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام واگذاشت (132)
سؤال این است که اگر فدک در آن دوران از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله برای رهگذران وقف شده بوده است چگون عمر بن عبدالعزیز چنین میگوید و چنین عمل میکند؟!
دربارهی فدک و نحله بودن آن سید محسن امین (133) و میرزا حبیب الله خویی (134) نیز بحث نسبتا مفصل و مفیدی را مطرح کردهاند. ابنمیثم بحرانی نیز در ذیل نامهی 45 نهجالبلاغه به این امر پرداخته است (135)
1-حوائط هفت گانهای که طبق وصیت مخیریق یهودی به حضرت رسیده بود.
2-زمینی از اموال بنینضیر که از طرف خداوند به عنوان اولین «فیء» در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت.
4، 3 و 5 - سه حصن (قلعه) از هشت حصن خیبر به نامهای، کتیبه، وطیع و سلالم، که چون با صلح فتح شده بودند، به عنوان «خالصه» و «فیء» در اختیار حضرت قرار گرفتند و وی آنها را صدقه قرار داد، و پنج حصن باقیمانده را میان مجاهدان تقسیم کرد.
6 -فدک (که بحث و ایرادات مربوط به آن گذشت)
7-ثلث ارض وادی القری که از اراضی یهود بود و در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت و آن بزرگوار آن را از صدقات خویش قرار داد.
8-موضعی در بازار (سوق) مدینه به نام «مهزور» که عثمان در زمان حکومتش آن را به مروان اقطاع کرد و مردم این کار را بر عثمان خرده گرفتند و به او اعتراض کردند.
این موارد همهی صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که اهل سیر در کتب خود آوردهاند (136)
راوی حدیث (حجاج اصفهانی)، میگوید: منظور حضرت از این صدقه، زکات مالش نیست، مراد حضرت وقفهایی است که حضرت آنها را به عنوان صدقه قرار داده بود و مبلغ مزبور، درآمد آنها بوده است و گرنه حضرت مالی را ذخیره نمیکرد که زکات به آن تعلق گیرد. فرزند آن حضرت، امام حسن علیهالسلام بعد از شهادتش اظهار داشت: پدرم تنها ششصد درهم به جای گذاشته که در نظر داشت با آن خادمی بخرد. (137)
2-ربعی بن عبدالله از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که: امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب علیهالسلام خانهی خودش را در مدینه، در محلهی بنیزریق تصدق کرد و نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم: علی بن ابیطالب در حال حیات و صحت و سلامت خانهی خودش را در بنیزریق صدقهای قرار داد که به فروش نرود، هبه نشود، و به ارث نیز برده نشود تا آن گاه به خداوند وارث آسمان و زمین به ارث رسد. وی این صدقه را برای سکونت خالههایش و فرزندان آنها قرار داد. و هر گاه نسل آنها منقرض شد، برای مسلمانان نیازمند باشد.» (138)
3-در روایتی معتبر، ایوب بن عطیهی حذاء از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله زمینهای فیء را که تقسیم میکرد زمینی هم به علی علیهالسلام رسید. حضرت در آن چشمهای حفر کرد که آب از آن همانند گردن شتر به طرف آسمان فواره میزد (فخرج ماء ینبع فی السماء کهیئة عنق البعیر...)
به همین مناسبت حضرت آن را «ینبع» نامید. شخصی خواست (به فرزندان و اهل وی) بشارت دهد، حضرت فرمود: به وارث من بشارت ده که این چشمه صدقهای است قطعی (و غیر قابل برگشت) برای حجاج خانهی خدا و رهگذران در راه خدا، فروخته نشود،
هر که او را بفروشد یا هبه کند لعنت خدا، ملائکه، و همهی مردم بر او باد و خداوند هیچ عملی را از او قبول نکند. (لا یقبل الله منه صرفا و لا عدلا) (139)
4-صدقاتی که امیرمؤمنان علیهالسلام در روز ورود خود به «مسکن» تصدق کرد و آنها را در وصیت نامهای نوشت و افرادی چون صعصعة بن صوحان، یزید بن قیس و... را بر آن گواه گرفت.
بخشی از این وصیت در نامهی 24 نهجالبلاغه آمده و مفصل آن را عبدالرحمن بن حجاج - در حدیثی صحیح - از امام هفتم علیهالسلام روایت کرده است.
حضرت در این نوشته به موارد متعددی از صدقات خویش اشاره کرده و موارد مصرف (و به عبارت روشنتر، موقوف علیه) را نیز ذکر فرموده و تولیت آن را به حسن بن علی علیهالسلام و بعد از وی به حسین بن علی و بعد به فردی متدین از فرزندان علی علیهالسلام و اگر چنین فردی در اولاد علی علیهالسلام نبود به فردی پسندیده از بنیهاشم، واگذار کرده است.
از نکاتی که در این وصیت نامه آمده است یکی انگیزهی آن بزرگوار برای انجام این صدقات است که همان جلب رضایت خداوند و دخول به بهشت و نجات از دوزخ، میباشد.
نکتهی دیگر این است که حضرت میفرماید: عیت این که تولیت آن را برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام قرار دادم این است که رضایت خدای متعال را کسب و با تعظیم و تشریف آنها حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را رعایت کرده باشم. در همین نوشته است که میفرماید: «برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام از این صدقات همان است که برای دیگر فرزندان علی (140) علیهالسلام».
ابنابیالحدید در توجیه عبارت فوق مینویسد: یادآوری این مطلب توسط آن حضرت برای این است که توهم نشود اینها چون ناظر و متولیا ند حقی در صدقات ندارند.
نکتهی جالب دیگری که ابنابیالحدید به آن تصریح کرده این است که: حضرت با قرار دادن ولایت صدقات خویش برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام در حقیقت به کسانی که امر ولایت و حکومت را از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله دور کردند، تعریض زده است،
در حالی که برای نزدیکی و رعایت قرابت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و تکریم حریم آن بزرگوار و قدرشناسی از مقام والای وی هم که شده - آن هم با توجه به وجود فرد شایسته در میان آنان - نمیبایست برای امر حکومت و امامت از این خاندان پاک، عدول میکردند (141)
بسم الله الرحمن الرحیم: هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله اوصت بحوائطها السبعة: العواف و الدلال و البرقة و المیثب و الحسنی و الصافیة و مال ام ابراهیم الی علی بن ابیطالب فان مضی فالی الحسن فان مضی الحسن فالی الحسین فان مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی شهدالله علی ذلک و المقداد بن الاسود و الزبیر بن العوام و کتب علی علیهالسلام (142)
«این وصیت نامهی فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله است که دربارهی حوائط (بوستانهای) هفت گانهی خود: عواف، دلال، برقه، میثب، حسنی صافیه و مال ام ابراهیم (مشربه ام ابراهیم) به علی بن ابیطالب و پس از درگذشت او به حسن و بعد از وی به حسین و بعد از حسین به بزرگترین فرزند خود وصیت کرد. خداوند و نیز مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر این وصیت نامه گواه شدند و علی علیهالسلام آن را نوشت.»
مرحوم مجلسی مینویسد: این حدیث حسنه است و همین حدیث با سندی حسن که در اعتبار چون صحیح است نیز از حماد بن عثمان از ابوبصیر روایت شده است (143)
در روایت دیگری آمده است: این حوائط هفت گانه از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وقف بوده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برای میهمانان خود و کسانی که از آن جا عبور میکردند قرار داده بود.
بعد از رحلت حضرت، عباس (عموی حضرت) دربارهی آن ادعا داشت که علی علیهالسلام و دیگران گواهی دادند که این اموال، بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف است. (144) همین مضمون را کلینی در حدیثی صحیح از امام رضا علیهالسلام نقل کرده است که: این حوائط بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف بوده است.(145) و در حدیث حسن (به دلیل وجود ابراهیم بن هاشم در سند) از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: صدقهی حضرت زهرا علیهاالسلام
بن هاشم در سند) از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: صدقهی حضرت زهرا علیهاالسلام برای بنیهاشم و بنیالمطلب است (146)
در پایان اشاره به چند نکته خالی از فایده نیست:
1-در پاورقی روضة المتقین (از علی پناه اشتهاردی) آمده است: منظور از «مال ام ابراهیم» همان مشربهی ام ابراهیم یعنی ماریهی قبطیه است که در «عوالی» مدینه بین نخلستان قرار دارد
. مجلسی اول مینویسد: امکان دارد که اصل مشربه برای ماریه بوده و بعدا به فاطمه علیهاالسلام منتقل شده باشد. (147) همچنین احتمال میرود که در همان زمان که بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف بوده مدتی هم در اختیار ماریه، مادر ابراهیم، بوده است.
2-مرحوم مجلسی اول واژهی «اوصت» را در نامهی حضرت زهر ا علیهاالسلام به «وقفت» معنا کرده است (148) در حالی که طبق احادیث گذشته این اموال از اوقاف و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فاطمه علیهاالسلام بوده است.
از این رو وقف دوبارهی آن توسط حضرت زهرا علیهاالسلام معنا نمیدهد. لذا بهترین توجیه عبارت این است که حضرت فاطمه علیهاالسلام در این وصیت نامه به واگذاری امر تولیت آن بعد از وفات خویش پرداخته است.
نوشتهی دیگری را مجلسی از مصباح الانوار از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است که در آن حضرت زهرا علیهاالسلام صدقاتی را مقرر میدارد.
در این نوشته حضرت از درآمد صدقات، بعد از کسر کردن هزینهی آبیاری و کشاورزی و...، مبلغی را به زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مبلغی را هم به فقرای بنیهاشم و فرزندان عبدالمطلب و مقداری را هم برای دختر ابیذر غفاری و... اختصاص داده است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام در ادامه، تولیت این صدقات را ابتدا به علی علیهالسلام و بعد از وی به حسن و حسین علیهماالسلام واگذار کرده و اجازهی کامل در ادارهی اموال موقوفه را به آنان داده است (149)
2-در حدیثی نسبتا مفصل، عبد الرحمان بن حجاج روایت کرده است که امام، موسی بن جعفر علیهالسلام وصیت امیرمؤمنان و صدقهی پدرش، جعفر بن محمد علیهالسلام، و نیز صدقهی خودش را (طی نامهای) برای من فرستاد.
امام هفتم در این نامه اراضی و املاک متعددی را برای فرزندان صلبی خویش از زن و مرد قرار داده و شرط کرده است که بعد از صرف درآمد آن در عمارت و آبادانی املاک و انفاق درآمد سی اصله درخت بین مساکین قریه، مازاد آن بین فرزندان وی (برای هر مرد دو برابر زن) تقسیم شود...
و هر کس از فرزندان آن حضرت که از دنیا رفت و دارای فرزند بود سهم پدر برای فرزندش باشد و اگر فرزند نداشت حق وی به بقیه مستحقان این صدقه خواهد رسید. حضرت در ادامهی این نوشته، ضمن تعیین دقیق «موقوف علیهم» و بیان وظیفه در صورت انقراض بعضی از آنها، چنین بیان داشته است:
موسی بن جعفر علیهالسلام در حال صحت (و سلامت) این کار را به عنوان صدقه و حبس بتی و قطعی قرار داد که به هیچ وجه جای رجوع و بازگشت در آن نباشد،
و انگیزهی وی هم کسب رضایت خداوند و دار آخرت بوده و برای هیچ مؤمنی که به خدا و روز قیامت معتقد است فروش، خرید، هبه و تغییر و تبدیل آن و مخالفت با شرایط واقف، جایز نیست.
حضرت در ابتدا امر تولیت این صدقات را به فرزندان خود علی علیهالسلام و ابراهیم واگذار کرد و قید کرد در صورت ارتحال یکی از این دو، قاسم جای او را بگیرد و اگر باز یکی از دنیا رفت اسماعیل جانشین او شود و بعد عباس (فرزند دیگر حضرت) و... (151)
ابنقدامه در ذیل این حدیث مینویسد: این سخن، ادعای اجماع عملی صحابه از جابر است و این سخن از وی مشهور شده و کسی هم وی را انکار نکرده است، لذا جنبهی اجماع دارد (152)
وی آن گاه گروهی از صحابه، چون ابوبکر، عمر، عثمان، علی علیهالسلام، زبیر، سعد (بن ابیوقاص)، عمرو بن عاص و حکیم بن حزام را نام میبرد که هر کدام مقداری از املاک خویش را صدقه و وقف قرار دادند (153)
2-داستان و حدیث بسیار معروفی است که فقهای اهل سنت نیز در اکثر موارد به آن استناد کردهاند و آن حدیث نافع از ابنعمر است که: زمینی از خیبر به عمر رسید. وی از رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارهی آن کسب تکلیف کرد (راهنمایی خواست) و عرض کرد: ای رسول خدا، زمینی از خیبر به من رسیده که هرگز به چنین مالی (ارزشمند و محبوب) دست نیافتهام؛ دربارهی آن چه دستور میدهید؟
حضرت فرمود: «اگر مایل باشی میتوانی اصل آن را حبس و ثمرهی آن را تصدق نمایی». عمر هم آن را صدقهای قرار داد که اصل آن به فروش نرسد، به ارث برده نشود و هبه هم نگردد. وی درآمد آن را به فقرا، ذوی القربی، آزادی بردگان، فی سبیل الله، ابن السبیل، میهمان و متولی آن وقف، اختصاص داد (154)
3-داستان معروف ابوطلحه: این قضیه را نیز غالب محدثان، مفسران، مورخان و حتی فقهای اهل سنت و گروهی از امامیه در کتب خویش نقل کردهاند. در این جا به نقل بخاری اکتفا و به بعضی از مصادر دیگر اشاره میشود:
از انس روایت شده است که بعد از نزول آیهی «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (155)
ابوطلحهی انصاری به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خدا چنین میفرماید،
و محبوبترین اموال من «بیرحاء» است، - بیرحاء باغی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن وارد میشد، از سایهی آن استفاده میکرد و از آب آن میآشامید - (ابوطلحه ادامه داد:) من این باغ را برای خدای متعال و رسول او قرار میدهم و با این کار امید خیر و نیکی دارم. از شما میخواهم آن را به هر مصرفی که مورد رضای خداست برسانید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به به! اباطلحه، این مال، دارای سود (معنوی برای تو) است و ما آن را از تو پذیرفتیم و به خودت بازگردانیدیم تو آن را برای خویشان خودت قرار ده. ابوطلحه نیز آن را به عنوان صدقه برای خویشان و رحم خویش قرار داد که از آنان است ابی (بن کعب) و حسان (بن ثابت) و... (156)
این چند مورد به عنوان نمونه ذکر شد وگرنه موارد متعددی از اوقاف و صدقات صحابه در کتب تاریخ و سیر و حدیث و فقه و تفسیر آمده است (157)
نکته دیگری که قبلا هم اشاره شد این است که برخی از بزرگان اهل سنت از جمله محمد بن اسماعیل صنعانی (158)وقف و صدقهی عمر را اولین وقف در اسلام میدانند؛ اما در مبحث صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت که اولین وقف و صدقه در اسلام، صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله است،
یعنی همان اموال مخیریق یهودی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و آن حضرت نیز آنها را وقف کرد. (و نیز گذشت که این در صورتی است که مسجد قبا و مسجد النبی صلی الله علیه و آله را از موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار نیاوریم).
راجع به اوقاف در دورهی تابعین نیز دکتر محمد ابوزهره مینویسد:
در دوران اموی کثرت اوقاف در مصر و شام و دیگر بلاد اسلامی به حد بالایی رسیده بود که اینها را فتوحات برای مجاهدین به ارمغان آورده بود. اموال، خانهها، مغازهها، مزارع و باغهای فراوانی در این بلاد و سرزمینهای عربی (به عنوان موقوفات) در اختیار مسلمانان قرار داشت (159)
اگر بخواهیم بیش از این به مبحث تاریخچهی وقف بپردازیم مطلب به درازا خواهد
کشید و ما را از هدف اصلی کتاب دور خواهد ساخت، لذا در این جا به همین مقدار بسنده می شود.
غرض از ذکر و بیان همین مقدار نیز اشارهای اجمالی به این حقیقت است که اوقاف و صدقات از مطالب و مسائل جنبی و حاشیه ای اسلام نبوده است،
بلکه این واقعیت در متن و سیرهی رسول خدا صلی الله علیه و آله، معصومان علیهمالسلام و اصحاب آن حضرت جریان داشته و از سرلوحه های زندگی آنان به شمار میرفته است تا آن جا که در حدیث معروف جابر آمده است که: «هر یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله که توانایی داشت، مالی را وقف کرده بود».
این مقاله در تاریخ 1402/8/10 بروز رسانی شده است.
ابن حزم اندلسی، از فقهای ظاهری، نیز در این باره مینویسد: عرب جاهلی حبسی را که مورد بحث و اختلاف ماست نمیشناخته و این اسم و عنوانی است که شرع اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را آورده است، همانند نماز، زکات، روزه و... که اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله نبود ما از این شرایع چیزی نمیدانستیم (87)
اما ظاهرا حق همان است که امام خمینی (ره) و محمد ابوزهره در این باره بیان داشتهاند که اصل وقف از خصایص اسلام نیست و از احکام عقلایی، به توضیحی که گذشت، میباشد. امام خمینی (88) این مطلب را چنین توضیح داده است: وقف دارای حقیقت شرعیه نیست، بلکه امری است عقلایی که میان دیگر ملل نیز رایج است و حتی شاید در غیر ادیان نیز رایج باشد.
دکتر محمد ابوزهره نیز در کتاب وقف خود، که فقهی تطبیقی است، در این باره مینویسد: وقف در قبل از اسلام، هر چند با نامی غیر از این نام، متداول بوده است؛
زیرا میبینیم که در تاریخ قبل از اسلام، معابد (همانند کنایس، بیع و...) و حتی مساجدی (مانند مسجد الحرام و مسجد الاقصی) وجود داشته اند که اموال و اراضی فراوانی برای نگهداری و ادارهی آنها توسط افراد خیر و نیکوکار در نظر گرفته شده است.
و نمیتوان تصور کرد که این اموال و املاک، ملک افرادی خاص بوده و تنها منافع آن به مصرف کسانی میرسیده است که در این اماکن، عبادت میکردهاند. لذا راهی جز اعتراف به این حقیقت وجود ندارد که: وقف در قبل از اسلام نیز وجود داشته و از عقود (یا احکامی) است که اسلام آن را تأیید و تقریر کرده است.(89)
ابوزهره سپس با استناد به تاریخ قانون مصر قدیم، حتی وقف اولادی، در قبل از اسلام را اثبات میکند و توضیح میدهد که: این اعطا با هبه، فرق اساسی دارد (90)
البته شافعی و ابنحزم نیز مطلق وقف را در قبل از اسلام انکار نکردهاند و انکار آنان به اموری چون اراضی، خانه و... مربوط میشود.
وقف در میان ملل غیر مسلمان
وقف در میان رومیان
کبیسی (91) از کتاب بین الشریعة الاسلامیة و القانون الرومانی نقل کرده است که: رومیان با نظام «مؤسسات کنیسه» و «مؤسسات خیریه» آشنا بودند. این مؤسسات به ادارهی فقیران و ناتوانان میپرداخت. اموالی به این مؤسسهها اختصاص مییافت تا به مصرف فقرا و ناتوانان برسد. رومیان معتقد بودند که:اشیای مقدس، معابد، نذور، هدایا و... به خدا اختصاص مییابد. وی از نوشتهی حستنیان (92) نقل میکند که:
اشیای دینی و اشیای حرام، مملوک کسی نمیشوند زیرا مملوک خدا مملوک انسان نمیشود و حتی اگر مکان مقدس خراب شود زمین آن مقدس باقی میماند. البته مقدس بودن زمین باید در آغاز طی مراسمی از طرف کاهنان اعلام شود و خود مردم قدرت و حق آن را ندارند که شخصا زمین خود را مقدس اعلام کند.
میبینیم که، بجز در مواردی، نظام وقف در میان رومیان، کاملا مشابه نظام وقف در میان مسلمان بوده است.
وقف در میان مصریان قدیم
مصریان قدیم املاکی را برای خدایان، معابد، مقابر و... اختصاص میدادند تا درآمد آنها به مصرف تعمیرات، نوسازی، اقامهی مراسم و هزینهی کاهنان و خادمان برسد و این کار به قصد تقرب به خدایان انجام میشد.هم اکنون در موزهی مصر الواحی وجود دارد که مطالب فوق را تأیید میکند و از قدیمیترین آنها لوحهی شمارهی 72 است که نقوش آن از وقف املاک بر گروهی از کاهنان در خانوادهی چهارم (سلسلهی چهارم فراعنهی مصر) حکایت میکند (93)
دکتر محمد ابوزهره نیز از تاریخ القانون (دکتر شفیق شماته، ص 532) نقل میکند که: مردم مصر با وقف اولادی و خانوادگی آشنایی کامل داشتهاند و موردی را روایت کرده که فردی اموالی را در اختیار پسر بزرگتر خویش قرار داده تا درآمد آنها را به مصرف برادرانش برساند، اما اعیان و رقبهی آن املاک قابل نقل و تصرف نباشد (94)
وقف در میان عراقیهای قدیم
کبیسی با استناد به تاریخ قانون (دکتر هاشم) مینویسد: عراقیهای قدیم در تمدن بابل با انواعی از تصرفات مالی، شبیه وقف، آشنا بودند.پادشاه، بعضی از املاک خویش را در اختیار بعضی از رعایای خویش میگذاشت تا - بدون آن که مالک زمین شوند - از درآمد آن بهره گیرند. این حق، به حکم قانون و به ترتیبی که قانون مقرر میداشت، به ورثهی «منتفع» نیز منتقل میشد (95)
وقف در میان ایرانیان قدیم
اقوام آریایی، بویژه ایرانیان، به پیروی از آیین و کیش خود، دارای موقوفات و نذورات بسیاری برای نگهداری معابد و آتشکدههای خود بوده اند.که پارهای از این موقوفات، هم اکنون نیز در نزد زرتشتیان برخی از شهرهای ایران، مثل یزد و کرمان باقی و دایر است. از روی قراین میتوان حدس زد که آتشکدهی معروف «آذرگشسب» بلخ دارای موقوفات و نذورات بسیاری بوده است (96)
وقف در میان آلمانیها
در حقوق آلمان (مواد 80 تا 89 قانون مدنی) پذیرفته شده است که مجموعهای از اموال به دلیل اختصاص یافتن به هدفی معین ممکن است مستقل شود و زندگی حقوقی ویژهی خود را آغاز کند (کاری که در حقوق مدنی فرانسه مجاز نیست).وجود بنیادها، وابسته و محدود به اذن مقامهای اداری است، لکن این اذن به گذشته سرایت میکند و در صورتی که وقف به موجب وصیت انجام پذیرد، از روز فوت موصی به بنیاد، شخصیت حقوقی میدهد...
حقوقدانان آلمان به آسانی پذیرفتهاند که برای ایجاد یک مؤسسهی مفید هیچ ضرورتی ندارد که دارایی مؤسس به شخص موجود تملیک شود. وقف و اختصاص، خود دلیل وجود است و نیازی به صورت سازی نیست. نزد اینان اموال وقف شده به عنوان دارایی یک شرکت تلقی نمیشود، بلکه خود، مؤسسهای است مستقل بدون این که شخص، مالک آن باشد.
از این رو مفهوم وقف در حقوق آلمان و ایران بسیار به هم نزدیک است، چرا که در هر دو، تکیه بر اصالت اموال است و این اموال به هیچ شخصی تعلق ندارد، با این تفاوت که در حقوق ما مال موقوف، حبس میشود و متولی حق انتقال آن را به دیگری ندارد، اما در حقوق آلمان، امکان گسترش دارد، یعنی مؤسسهی وقف میتواند زندگی متحرک پیدا کند.
در برابر این امتیاز، وجود شخصیت حقوقی برای وقف در حقوق آلمان، موکول به اذن دولت است، در حالی که در حقوق ما چنین قیدی ندارد. البته در وقف بر غیر محصور و مصالح عمومی (اوقاف عام)، حاکم باید وقف را بپذیرد. نظارت مقامهای عمومی نیز دربارهی فایدهی ایجاد موقوفاتی که به سود جامعه تأسیس میشود، معمول خواهد شد (97)
در مباحث فقهی آینده، مسألهی «ملکیت در وقف»، «اعتبار یا عدم اعتبار قبول در وقف» و «شخصیت حقوقی وقف» مورد بررسی قرار خواهند گرفت.
وقف در کشور سوئیس
در حقوق این کشور، وقف همانند حقوق آلمان است با این تفاوت که ایجاد بنیاد، موکول به اذن دولت نیست و دولت تنها بر ادارهی اوقاف (جز در صورت بنیادهای مذهبی و خانوادگی) نظارت دارد.از این حیث وقف در حقوق مدنی سوئیس به حقوق ایران خیلی نزدیکتر است. قانون مدنی برزیل نیز از همین مبنا پیروی کرده است (98)
وقف در کشور فرانسه
در فرانسه نوعی از تصرفات مالی وجود دارد که شبیه وقف اولادی است. قانون اجازه میدهد که؛ پدر، مالی را به فرزندش ببخشد و یا به نفع او وصیت کند که خود در حال حیاتش از آن منتفع شود و بعد از مرگش به اولاد یا برادرش انتقال یابد. این عمل حقوقی در قانون فرانسه «هبهی متنقله» نام دارد.بجز «وقف اولادی» در قانون فرانسه به وقف «خیری» نیز تصریح شده است، یعنی اختصاص دادن مالی معین برای همیشه به عمل خیر، اعم از آن که آن عمل خیر، عام باشد یا خاص برای اهدافی چون:
1-مراسم دعا برای آرامش روح متوفا و یا تهیهی صندلی، ویژهی معابد برای متوفا و خانواده او.
2-کارهای خیر عمومی، چون احداث بیمارستان، نوان خانه، مدرسه و...
این وقفهای عام، گاهی با اجازهی قانون و توسط یک شخصیت حقوقی - مانند دولت یا مدیر یک مؤسسهی عام المنفعه نظیر بیمارستان - تنفیذ میشود و گاهی هم مالکی از دارایی خود، مؤسسهی خیریهای را به وجود میآورد و شخصا آن را اداره میکند و از مقامات ذی ربط برای آن درخواست شناسایی «شخصیت حقوقی» میکند (99)
البته کاتوزیان یادآور شده است که در حقوق فرانسه به خاطر دشمنی فرد گرایان پس از انقلاب با وجود شخصیتهای حقوقی، دارایی نمیتواند بدون انتساب به شخص، زندگی حقوقی داشته باشد. از این رو بهترین راه برای امور خیریه وصیت است، یعنی انتقال دارایی به افراد یا موارد مورد نظر از راه وصیت، زیرا هبه با فوت واهب باطل میشود.
اما مشکل این کار هم این است که رویهی قضایی فرانسه (در بند 2 مادهی 906 قانون مدنی) وصیت را تنها در مواردی نافذ میداند که «موصی له» در زمان فوت موصی موجود باشد و اگر هنوز به دنیا نیامده باشد نمیتواند «موصی له» واقع شود (100)
وقف در حقوق قدیم انگلستان و آمریکا
نظام انگلوساکسون نوعی از تصرفات مالی را تحت نام «تراست» میشناسد که تعریف آن به طور خلاصه چنین است: گذاشتن مالی در اختیار شخص معینی تا آن را به مصرف شخص دیگری برساند، شخص صاحب اختیار را امین یا وصی و شخص دوم را مستفید یا مستحق مینامند.رابطهی شخص امین یا وصی با مال مورد امانت در ارتباط با مستحق، «تراست» نامیده میشود که نه مالک آن است و نه حق تملیک آن را دارد...
هدف از نهاد حقوقی «تراست» حمایت از بیوه زنان و کودکان و نیز انجام کارهای عام المنفعه بوده است.
تعیین شخص مستفید در «تراست» لازم نیست، بلکه تعیین آن به اوصاف و یا طبقات نیز کافی است. مانند: اولاد مؤسس، فقرا، دانشجویان فلان دانشکده،احیای شعایر دینی، انفاق به یتیمان و...
«تراست» خیری میتواند مدتدار و غیر مدتدار باشد، اما «تراست» غیر خیری همیشه موقت است، به علاوه تنفیذ «تراست» خیری از طریق دادستان کل کشور قابل مطالبه است، ولی در «تراست» غیر خیری دعوا تنها از مستحقان آن پذیرفته می شود.
نظام یا نهاد حقوقی «تراست» در حقوق آمریکا و انگلستان در برابر نهاد حقوقی «المؤسسه» - نظام وقفی مخصوص کلیسا و امثال آن - به وجود آمده و این دو نهاد از جهانی با هم فرق دارند (101)
البته بر نظام حقوقی «تراست» ایرادات و انتقاداتی وارد شده و حملاتی به آن صورت گرفته است که باید تأمل و دقت کرد تا روشن شود آیا عیب و ایراد متوجه این نظام حقوقی است و یا این که این نظام حقوقی مشکلی ندارد و مشکل مربوط میشود به نحوهی اجرا و استفاده از این نظام؟ همان طور که ما در نظام حقوقی «وقف»
در اسلام کمترین نقص و ایرادی را وارد نمیدانیم، اما اعتراف داریم که در طول زمان، با سوء استفادههای فراوان از این نظام حقوقی مقدس، حقوق بیشماری را ضایع کردهاند، ولی این کار باعث نمیشود که به اصل این نظام ارزشمند حمله شود و زیر سؤال رود.
وقف در جوامع اسلامی
موقوفات یا «صدقات» رسول خدا
بلاذری در کتاب خود مینویسد: بعد از خدعه و فریب یهود بنینضیر و محاصرهی پانزده روزهی آنان توسط رسول خدا صلی الله علیه و آله، بالاخره یهودیان با حضرت مصالحه کردند که بجز آنچه شترانشان میتوانند حمل کنند (البته غیر از سلاح و آلات جنگی)سایر اموالشان از زمین، نخل و سلاحهای جنگی برای رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد. لذا اموال بنینضیر جزء خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که حضرت از درآمد آن هزینهی خانواده و معیشت خود را تأمین میکرد و بقیهی آن را برای تأمین زره و سلاح جنگی به صمرف میرسانید (102)
در جای دیگر از محمد بن اسحاق نقل کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله اموال بنینضیر را که خالصهی آن حضرت بود بین مهاجران تقسیم کرد و از انصار به سهل بن حنیف و ابودجانه نیز مقداری عطا کرد. (103) و نیز از عمر بن خطاب نقل کرده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله دارای سه گونه صفایا بود: (104)
1-اموال بنینضیر که آنها را برای هزینه و ادارهی زندگی خود حبس فرمود.
2-فدک که آن را برای ابناء السبیل قرار داد.
3-خیبر که دو قسم (دو ثلث) آن را میان مسلمانان تقسیم کرد و ثلث دیگر را برای خود و نفقهی خانوادهاش حبس فرمود و مازاد آن را به فقرای مهاجرین انفاق کرد (105) این مطلب را واقدی نیز از عمر بن خطاب نقل کرده است (106)
حوائط هفت گانه
واقدی، ابنسعد و دیگران روایت کردهاند که: یکی از احبار (دانشمندان) یهود بنینضیر مردی بود به نام مخیریق؛ وی در روز شنبه که رسول خدا صلی الله علیه و آله در احد بود به مردم یهود گفت: به خدا سوگند! شما میدانید که محمد صلی الله علیه و آله پیامبر خداست.و یاری کردن او بر شما حق (و واجب) است، گفتند: امروز، شنبه است (و ما در روز شنبه دست به هیچ کاری نمیزنیم) وی گفت: «لا سبت» (شنبه حکم خاصی ندارد) سپس سلاحش را برگرفت و در احد به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و در آن جا جنگید تا کشته شد. پیامبر صلی الله علیه و آله دربارهی وی فرمود: مخیریق بهترین یهودی است.
مخیریق هنگامی که به احد میرفت وصیت کرد که اگر کشته شدم اموالم متعلق به محمد صلی الله علیه و آله است، او هر طور که صلاح میداند با آنها رفتار کند.
حوائط (بوستانهای) هفت گانهای که او طبق وصیت به رسول خدا صلی الله علیه و آله واگذار کرد به نامهای، میثب، الصافیة، الدلال، حسنی، برقة، اعواف و مشربه یام ابراهیم معروف بودند که، عامهی صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله را تشکیل میدادند (107)
با توجه به مطالب گذشته، این مطلب نیز روشن میشود که اولین وقف و صدقه در اسلام همین وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده که حوائط سبعه نام داشته است و حتی اگر مسجد قبا و مسجد النبی صلی الله علیه و آله از موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار نیایند.
باز هم به خلاف آنچه که بعضی پنداشتهاند نمیتوان گفت که اولین وقف از اراضی خیبر توسط عمر بن الخطاب صورت گرفته است.
ابنسعد نیز در طبقات، قبل از آن که داستان مخیریق یهودی و بوستانهای هفت گانه را از طرق متعدد نقل کند، مینویسد: اولین وقف در اسلام، وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که بستانهای هفتگانه را وقف کرد (108)
نکته دیگر این که از مطالب آینده (در بحث صدقات حضرت زهرا علیهاالسلام) چنین برمیآید که رسول خدا صلی الله علیه و آله این حوائط هفت گانه را بر حضرت زهرا علیهاالسلام و اولاد وی وقف کرده و امر ولایت و نظارت آنها را به دست یگانه دخترش سپرده است.
فدک
یاقوت در معجم البلدان مینویسد: فدک قریهای است در حجاز که با مدینه دو یا سه روز فاصله دارد. دارای چشمههای جوشان و درختان نخل فراوان بوده است.یاقوت در ادامه، ضمن اعتراف به این که حضرت زهرا علیهاالسلام در برابر خلیفه ادعای نحله بودن آن را کرد و بر ادعای خود، علی علیهالسلام و امایمن را گواه آورد؛ اما خودش دیدگاه بلاذری در فتوح البلدان را برگزیده است (109)
هر چند بحث ما یک بحث فقهی است و نمیخواهیم مسأله فدک را از نظر تاریخی بررسی کنیم، اما، نظر به این که برخی از مورخان و نویسندگان اهل سنت، فدک را از صدقات و موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله برشمردهاند، لازم است که به پارهای از این نظریات به اختصار اشاره کنیم.
قبلا گذشت که واقدی و بلاذری از عمر بن خطاب روایت کردهاند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فدک را برای ابن السبیل قرار داده بود. (110) در جای دیگر واقدی به این نظریه میرسد که رسول خدا صلی الله علیه و آله با اهل فدک مصالحه کرد،
با این شرط که نصف اراضی فدک از آن خود آنها باشد و صنف دیگر برای رسول خدا صلی الله علیه و آله، و پیامبر صلی الله علیه و آله یهود را از فدک اخراج نکرد تا آن که خلافت به عمر رسید. او با پرداحت نصف بهای فدک به آنان، که مبلغ پنجاه هزار درهم و یا بیشتر بود آنها را به سوی شام گسیل داشت (111)
ابنهشام نیز از ابناسحاق نقل کرده که بعد از فتح خیبر، خداوند در دل اهل فدک هراس انداخت، از این رو فدک، خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود، زیرا با جنگ و لشکرکشی فتح نشده بود. (112) ابنهشام اشاره نکرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله با فدک چه معاملهای انجام داد.
همچنین بلاذری از عروة بن زبیر نقل کرده ازواج رسول خدا صلی الله علیه و آله از عثمان مطالبهی موارث خود را از سهم رسول خدا صلی الله علیه و آله در خیبر و فدک کردند، اما عایشه به آنها پرخاش کرد که از خدا پروا نمیکنید؟ آیا نشنیدهاید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
«ما ارث بر جای نمیگذاریم، آنچه بر جای میگذاریم صدقه است این مال برای آل محمد صلی الله علیه و آله است، برای گرفتاریها و مهمانداریهایشان، هر گاه من از دنیا رفتم در اختیار والی بعد از من خواهد بود» (113)
روشن است این همان حدیثی است که تنها راوی آن ابوبکر است که با طرح آن از بازگرداندن فدک به حضرت فاطمه علیهاالسلام سرباز زد. جالب است که بعد از درگذشت ابوبکر این حدیث توسط عایشه افزونتر و فربهتر هم شده است.
ابوعبید در کتاب خود (114) به اجمال مینویسد: همه اموال، بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله به سه دسته تقسیم شدند: فیء، خمس و صدقه که در قرآن کریم آمده است و ائمه بدان عمل کردهاند.
وی ضمن بیان این مطلب که اموال بنینضیر خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و حضرت بعد از کسر هزینهی خانوادهی خود مابقی را در جهت تأمین سلاح و هزینه ی جنگی در راه خدا قرار میداد،..
فدک را نیز همانند اموال بنینضیر جزو فیئی میداند که بدون جنگ و درگیری به دست آمده و خالصه ی آن حضرت به شمار میآید. سپس همان مصالحهی حضرت با اهل فدک بر نصف آن و داستان اخراج آنان توسط عمر را نقل کرده
است. از عبارات بعدی ابوعبید نیز کاملا برمیآید که وی فدک را از صدقاتی میداند که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله اختیار و تصدی آن با والی و امام مسلمین است (115)
نویسندهی کتاب التاج ابتدا از صحاح اهل سنت (بجز بخاری) حدیث زیر را نقل میکند: «رسول خدا صلی الله علیه و آله هنگام مرگش درهم و دینار، غلام و کنیز و گوسفند و... بحز یک استر، سلاح و مقداری زمین بر جای نگذاشت که آنها را نیز صدقهی راه خدا قرار داد.»(116)
وی سپس در حاشیه، توضیح میدهد که منظور از زمینهای اشاره شده در حدیث، نصف ارض فدک، ثلث ارض «وادی القری»، سهم حضرت از خیبر و سهم وی از اموال بنینضیر است که این اراضی و سهام، همه در حکم وقف هستند.
شیخ منصور علی ناصف در ادامه مینویسد: فدک قریهای است واقع در دو میلی مدینه که در آن درختان خرما و چشمهای جوشان است. این ملک همانند اموال بنیقریظه و بنینضیر و خیبر و... جزو فیئی است .
که خداوند در آیهی کریمه، آن را برای خدا و رسول، ذی القربی یتیمان و مساکین و ابنالسبیل قرار داده است. بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام و عباس به نزد ابوبکر آمده مطالبهی ارث کردند؛ فاطمه علیهاالسلام نصف و عباس نصف دیگر را (از باب تعصیب) (117)
میخواست، اما ابوبکر با ذکر حدیث «لا نورث، ما ترکناه صدقة» از دادن میراث به آنان سرباز زد (118)
آنچه این نویسندهی اهل سنت در این جا مطرح کرده است تقریبا لب و خلاصهی نظر و دیدگاه محققان و مورخان و محدثان اهل سنت است که قبلا به بعضی از آنها اشاره شد. در این جا قبل از بررسی مختصر مسأله فدک چند نکته شایان یادآوری است:
علما و فقهای امامیه اولا حدیث ابوبکر (لا نورث...) را صحیح نمیدانند و قبول ندارند؛ ثانیا (همان طور که خواهد آمد) فدک را صدقه و وقف رسول خدا صلی الله علیه و آله نمیدانند و نحلهی آن حضرت به حضرت زهرا علیهاالسلام میدانند و ثالثا مسألهی عول و تعصیب را به هیچ وجه قبول ندارند.
محمد عبده در ذیل نامهی چهل و پنج نهجالبلاغه مینویسد: اجماع شیعه بر این است که رسول خدا صلی الله علیه و آله قبل از رحلت خویش فدک را به فاطمه علیهاالسلام اعطا فرمود اما ابوبکر، با این توجیه که فدک از اموال شخصی رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده، آن را از حضرت باز پس گرفت (119)
بررسی مسألهی فدک از نظر امامیه
ابنابیالحدید معتزلی در ذیل نامهی 45 نهجالبلاغه در توضیح عبارت امیرمؤمنان علیهالسلام که فرمود: «بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء...»: «آری از همهی آنچه آسمان بر آن سایه انداخته (زمین) تنها فدک در دست ما بود»،بحثی نسبتا مفصل دارد که آن را از کتاب احمد بن عبدالعزیز جوهری - که سخت وی را مورد اعتماد میداند - نقل میکند: وی ابتدا روایاتی را دربارهی فدک نقل میکند - که به بعضی از آنها قبلا به اختصار - اشاره شد. سپس به این بحث میپردازد که آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله ارث برده میشود یا نه؟
و حدیث ابوبکر را توجیه میکند و توضیح میدهد، آن گاه این بحث را، طرح میکند که آیا فدک واقعا نحلهی (هبه) رسول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه بوده است یا نه. (120)
شایان ذکر است که ابنابیالحدید استدلالات نحله بودن فدک را از سید مرتضی نقل میکند که در رد مطالب قاضی القضاة معتزلی بیان داشته است و از آن جا که به عقیده و نظر ما، فدک از صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده، بلکه نحلهی آن حضرت به دخترش فاطمه علیهاالسلام بوده است،
تنها به ادلهی نحله بودن فدک، که ابنابیالحدید از سید مرتضی نقل کرده است - به طور خیلی مختصر - اکتفا میکنیم. البته در مواردی ممکن است مطالبی از مآخذ دیگر نیز اضافه شود.
قبل از بیان این ادله، توجه به یک نکته خالی از فایده نیست و آن این که در بعضی از روایات گذشته مطرح شده است که فدک به طور کلی خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و در بعضی روایات دیگر آمده است که نصف آن خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده و بقیه آن طبق مصالحه از آن اهل فدک بوده است.
ظاهر ادعای حضرت زهرا علیهاالسلام نیز این است که کل فدک نحله بوده است. بنابراین میتوان گفت که همهی اراضی قریهی فدک خالصهی آن حضرت بوده، منتها چون رسول خدا صلی الله علیه و آله (یا حضرت زهرا علیهاالسلام) با اهل فدک قرار گذاشتند که خود آنان در آن جا کار کنند، در واقع نصف ثمره و درآمد،.
برای آنان در نظر گرفته شده است نه نصف ملک و رقبهی فدک؛ در ضمن ابنخلدون نیز در تاریخ خود عباراتی دارد که از آن استفاده میشود که تمام فدک خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است، نه نصف آن (121)
ادلهی نحله (هبه) بودن فدک
1-بدون تردید حضرت زهرا علیهاالسلام در حضور خلیفه ادعای نحله بودن فدک را کرده است. حتی ابنابیالحدید ادعای نحله بودن را از ادعای میراث صحیحتر میداند (122)این مطلب را نویسندگان و مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت نقل کردهاند که: حضرت، ادعای نحله بودن کرد و علی بن ابیطالب علیهالسلام و امایمن نیز گواهی دادند، اما خلیفه به این بهانه که گواهی یک مرد و یک زن کافی نیست، تسلیم دعوای حضرت زهرا علیهاالسلام نشد (123)
و حضرت زهرا علیهاالسلام وقتی ادعا کرد قطعا مصاب است و نیازی به شهادت و بینه ندارد، برای این که آن حضرت از غلط و قبیح در امان است. دلیل آن هم آیهی کریمهی: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» (124) میباشد.
این آیه طبق اخبار متواتر، حضرت زهرا علیهاالسلام را قطعا شامل میشود و اراده در این جا ارادهی تکوینی است که مساوی با وقوع است.
2-دلیل دیگر، این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله است که فرمود: «فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی و من آذانی فقد آذی الله عزوجل» (125)
بیانات استدلال: این جمله نیز بر عصمت حضرت فاطمه علیهاالسلام دلالت دارد، چرا که اگر حضرت از کسانی باشد که احتمال معصیت دربارهی آنان میرود، نباید آزار دهندهی او به طور مطلق آزار دهندهی خدا و رسولش باشد، زیرا در مواردی که گناه میکند ممکن است با حد و تعزیر و توبیخ و... آزار ببیند و آزار دهنده هم به هیچ وجه مذموم نباشد (126)
3-از این گذشته برای اثبات مطلب مورد بحث ما نیازی به اثبات عصمت آن حضرت نیست و تنها علم به صدق وی در ادعایش کافی است و در این جهت بین مسلمین خلافی نیست، زیرا احدی از امت شک ندارد که حضرت زهرا علیهاالسلام ادعای دروغ نکرده و در نتیجه در ادعایش صادق بوده است. اختلاف امت در این است که آیا با علم به صدق او تسلیم مال مورد ادعا، به وی واجب بوده است یا خیر؟
سید مرتضی مدعی است که: آری واجب بوده است، زیرا بینه برای غلبهی ظن بر صدق مدعی است. برای همین است که حکم حاکم بر اساس علم خودش جایز است، زیرا علم او از گواهی گواهان برایش قویتر است و برای همین است که اقرار از بینه قویتر است. از این رو در قبول ادعای حضرت زهرا علیهاالسلام مبنی بر نحله بودن فدک از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله به وی، جای مطالبهی بینه و گواه نیست (127)
4-سید مرتضی از طرق مختلف - غیر از طریق ابوسعید خدری که قاض
ی القضاة آورده - نقل کرده است که: بعد از نزول آیهی کریمهی «وآت ذاالقربی حقه» (128) رسول خدا صلی الله علیه و آله حضرت زهرا علیهاالسلام را خواست و فدک را به وی اعطا فرمود.
این نقل، گذشته از این که اصل نحله بودن را به روشنی اثبات میکند، بیانگر این مطلب نیز هست که فدک از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله در اختیار حضرت زهرا علیهاالسلام قرار گرفته و به تصرف او در آمده است (عبارت امیرمؤمنان علیهالسلام: بلی کانت فی ایدینا فدک، نیز مؤید این مطلب است)
در این صورت بر حضرت زهرا علیهاالسلام از آن جا که ذی الید و متصرف است، اقامهی بینه لازم نیست، بلکه اقامهی بینه بر کسانی واجب است که ملکیت وی را منکرند و ادعای ملکیت برای مسلمین و یا حکومت میکنند. (129) شهید صدر نیز این دلیل را با بیانی روشن و
متقن بیان کرده است (130)
سید مرتضی در پاسخ این پرسش که چرا علی علیهالسلام بعد از به حکومت رسیدن، فدک را رها کرده، مینویسد: دلیل این امر همان دلیل تنفیذ و تثبیت آن حضرت است نسبت به احکام قوم و تغییر ندادن آنها که در حقیقت نوعی تقیه بوده است (131)
البته مبحث فدک مبحثی است مفصل و طولانی که مجال بحث آن این جا نیست. علاقه مندان میتوانند به کتاب ارزشمند فدک فی التاریخ نوشتهی شهید صدر مراجعه کنند. آنچه ما را به بیان همین مقدار بحث دربارهی فدک وا داشت اشاره به اثبات این مطلب بود که فدک جزو صدقات و اوقاف رسول خدا صلی الله علیه و آله نبوده و این سرزمین بر اساس مدارک و دلایل بیشماری نحله و هبهی آن حضرت به حضرت زهرا علیهاالسلام بوده است.
شاید اگر محققان و مورخان اهل سنت در این مورد با دیدهی انصاف مینگریستند به همین نتیجه میرسیدند و در تحقیقات و نوشتههای خویش آن طور دچار تناقض نمیشدند. برای نمونه توجه خوانندگان را به یک نکته جلب میکنیم:
ابناثیر در تاریخ خود مینویسد: نیمهای از فدک، خالصهی رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که حضرت آن را برای رهگذران (ابناء السبیل) قرار داده بود. وی آن گاه بعد از کمتر از یک صفحه ضمن بیان سیر تاریخی فدک مینویسد: عمر بن عبدالعزیز که به خلافت رسید دستور داد فدک را به همان گونهای بازگردانند که در روزگار پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، ابوبکر، عمر و علی علیهالسلام بوده است و آن را به فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام واگذاشت (132)
سؤال این است که اگر فدک در آن دوران از طرف رسول خدا صلی الله علیه و آله برای رهگذران وقف شده بوده است چگون عمر بن عبدالعزیز چنین میگوید و چنین عمل میکند؟!
دربارهی فدک و نحله بودن آن سید محسن امین (133) و میرزا حبیب الله خویی (134) نیز بحث نسبتا مفصل و مفیدی را مطرح کردهاند. ابنمیثم بحرانی نیز در ذیل نامهی 45 نهجالبلاغه به این امر پرداخته است (135)
موارد هشتگانهی صدقات رسول خدا
مبحث وقف در سیرهی رسول خدا صلی الله علیه و آله را با موارد هشت گانهای که ابو یعلی و ماوردی، آنها را به عنوان صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله ذکر کردهاند به پایان میبریم:1-حوائط هفت گانهای که طبق وصیت مخیریق یهودی به حضرت رسیده بود.
2-زمینی از اموال بنینضیر که از طرف خداوند به عنوان اولین «فیء» در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت.
4، 3 و 5 - سه حصن (قلعه) از هشت حصن خیبر به نامهای، کتیبه، وطیع و سلالم، که چون با صلح فتح شده بودند، به عنوان «خالصه» و «فیء» در اختیار حضرت قرار گرفتند و وی آنها را صدقه قرار داد، و پنج حصن باقیمانده را میان مجاهدان تقسیم کرد.
6 -فدک (که بحث و ایرادات مربوط به آن گذشت)
7-ثلث ارض وادی القری که از اراضی یهود بود و در اختیار رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفت و آن بزرگوار آن را از صدقات خویش قرار داد.
8-موضعی در بازار (سوق) مدینه به نام «مهزور» که عثمان در زمان حکومتش آن را به مروان اقطاع کرد و مردم این کار را بر عثمان خرده گرفتند و به او اعتراض کردند.
این موارد همهی صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که اهل سیر در کتب خود آوردهاند (136)
وقف در سیره ی معصومین
به طور کلی حضرت زهرا علیهاالسلام و امامان معصوم علیهمالسلام دارای صدقات و موقوفات متعددی بودهاند که برخی از آنها به اجمال یا تفصیل در متون اسلامی منعکس شده است و در این جا به مواردی اشاره میشود:حضرت علی
1-ابناثیر از خود آن حضرت نقل کرده است که: من هم اکنون از گرسنگی سنگ بر شکم میبندم در حالی که (درآمد) صدقهی من چهار هزار (یا چهل هزار) دینار است.راوی حدیث (حجاج اصفهانی)، میگوید: منظور حضرت از این صدقه، زکات مالش نیست، مراد حضرت وقفهایی است که حضرت آنها را به عنوان صدقه قرار داده بود و مبلغ مزبور، درآمد آنها بوده است و گرنه حضرت مالی را ذخیره نمیکرد که زکات به آن تعلق گیرد. فرزند آن حضرت، امام حسن علیهالسلام بعد از شهادتش اظهار داشت: پدرم تنها ششصد درهم به جای گذاشته که در نظر داشت با آن خادمی بخرد. (137)
2-ربعی بن عبدالله از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که: امیرمؤمنان، علی بن ابیطالب علیهالسلام خانهی خودش را در مدینه، در محلهی بنیزریق تصدق کرد و نوشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم: علی بن ابیطالب در حال حیات و صحت و سلامت خانهی خودش را در بنیزریق صدقهای قرار داد که به فروش نرود، هبه نشود، و به ارث نیز برده نشود تا آن گاه به خداوند وارث آسمان و زمین به ارث رسد. وی این صدقه را برای سکونت خالههایش و فرزندان آنها قرار داد. و هر گاه نسل آنها منقرض شد، برای مسلمانان نیازمند باشد.» (138)
3-در روایتی معتبر، ایوب بن عطیهی حذاء از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله زمینهای فیء را که تقسیم میکرد زمینی هم به علی علیهالسلام رسید. حضرت در آن چشمهای حفر کرد که آب از آن همانند گردن شتر به طرف آسمان فواره میزد (فخرج ماء ینبع فی السماء کهیئة عنق البعیر...)
به همین مناسبت حضرت آن را «ینبع» نامید. شخصی خواست (به فرزندان و اهل وی) بشارت دهد، حضرت فرمود: به وارث من بشارت ده که این چشمه صدقهای است قطعی (و غیر قابل برگشت) برای حجاج خانهی خدا و رهگذران در راه خدا، فروخته نشود،
هر که او را بفروشد یا هبه کند لعنت خدا، ملائکه، و همهی مردم بر او باد و خداوند هیچ عملی را از او قبول نکند. (لا یقبل الله منه صرفا و لا عدلا) (139)
4-صدقاتی که امیرمؤمنان علیهالسلام در روز ورود خود به «مسکن» تصدق کرد و آنها را در وصیت نامهای نوشت و افرادی چون صعصعة بن صوحان، یزید بن قیس و... را بر آن گواه گرفت.
بخشی از این وصیت در نامهی 24 نهجالبلاغه آمده و مفصل آن را عبدالرحمن بن حجاج - در حدیثی صحیح - از امام هفتم علیهالسلام روایت کرده است.
حضرت در این نوشته به موارد متعددی از صدقات خویش اشاره کرده و موارد مصرف (و به عبارت روشنتر، موقوف علیه) را نیز ذکر فرموده و تولیت آن را به حسن بن علی علیهالسلام و بعد از وی به حسین بن علی و بعد به فردی متدین از فرزندان علی علیهالسلام و اگر چنین فردی در اولاد علی علیهالسلام نبود به فردی پسندیده از بنیهاشم، واگذار کرده است.
از نکاتی که در این وصیت نامه آمده است یکی انگیزهی آن بزرگوار برای انجام این صدقات است که همان جلب رضایت خداوند و دخول به بهشت و نجات از دوزخ، میباشد.
نکتهی دیگر این است که حضرت میفرماید: عیت این که تولیت آن را برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام قرار دادم این است که رضایت خدای متعال را کسب و با تعظیم و تشریف آنها حرمت رسول خدا صلی الله علیه و آله را رعایت کرده باشم. در همین نوشته است که میفرماید: «برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام از این صدقات همان است که برای دیگر فرزندان علی (140) علیهالسلام».
ابنابیالحدید در توجیه عبارت فوق مینویسد: یادآوری این مطلب توسط آن حضرت برای این است که توهم نشود اینها چون ناظر و متولیا ند حقی در صدقات ندارند.
نکتهی جالب دیگری که ابنابیالحدید به آن تصریح کرده این است که: حضرت با قرار دادن ولایت صدقات خویش برای فرزندان فاطمه علیهاالسلام در حقیقت به کسانی که امر ولایت و حکومت را از اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله دور کردند، تعریض زده است،
در حالی که برای نزدیکی و رعایت قرابت به رسول خدا صلی الله علیه و آله و تکریم حریم آن بزرگوار و قدرشناسی از مقام والای وی هم که شده - آن هم با توجه به وجود فرد شایسته در میان آنان - نمیبایست برای امر حکومت و امامت از این خاندان پاک، عدول میکردند (141)
حضرت زهرا
شیخ صدوق با سند خویش از ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که فرمود: وصیت فاطمه علیهاالسلام را برایت بازگو نکنم؟ عرض کردم: بفرمایید! حضرت نامهای را بیرون آورد و آن را قرائت کرد:بسم الله الرحمن الرحیم: هذا ما اوصت به فاطمة بنت محمد صلی الله علیه و آله اوصت بحوائطها السبعة: العواف و الدلال و البرقة و المیثب و الحسنی و الصافیة و مال ام ابراهیم الی علی بن ابیطالب فان مضی فالی الحسن فان مضی الحسن فالی الحسین فان مضی الحسین فالی الاکبر من ولدی شهدالله علی ذلک و المقداد بن الاسود و الزبیر بن العوام و کتب علی علیهالسلام (142)
«این وصیت نامهی فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله است که دربارهی حوائط (بوستانهای) هفت گانهی خود: عواف، دلال، برقه، میثب، حسنی صافیه و مال ام ابراهیم (مشربه ام ابراهیم) به علی بن ابیطالب و پس از درگذشت او به حسن و بعد از وی به حسین و بعد از حسین به بزرگترین فرزند خود وصیت کرد. خداوند و نیز مقداد بن اسود و زبیر بن عوام بر این وصیت نامه گواه شدند و علی علیهالسلام آن را نوشت.»
مرحوم مجلسی مینویسد: این حدیث حسنه است و همین حدیث با سندی حسن که در اعتبار چون صحیح است نیز از حماد بن عثمان از ابوبصیر روایت شده است (143)
در روایت دیگری آمده است: این حوائط هفت گانه از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله وقف بوده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را برای میهمانان خود و کسانی که از آن جا عبور میکردند قرار داده بود.
بعد از رحلت حضرت، عباس (عموی حضرت) دربارهی آن ادعا داشت که علی علیهالسلام و دیگران گواهی دادند که این اموال، بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف است. (144) همین مضمون را کلینی در حدیثی صحیح از امام رضا علیهالسلام نقل کرده است که: این حوائط بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف بوده است.(145) و در حدیث حسن (به دلیل وجود ابراهیم بن هاشم در سند) از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: صدقهی حضرت زهرا علیهاالسلام
بن هاشم در سند) از امام صادق علیهالسلام روایت شده که فرمود: صدقهی حضرت زهرا علیهاالسلام برای بنیهاشم و بنیالمطلب است (146)
در پایان اشاره به چند نکته خالی از فایده نیست:
1-در پاورقی روضة المتقین (از علی پناه اشتهاردی) آمده است: منظور از «مال ام ابراهیم» همان مشربهی ام ابراهیم یعنی ماریهی قبطیه است که در «عوالی» مدینه بین نخلستان قرار دارد
. مجلسی اول مینویسد: امکان دارد که اصل مشربه برای ماریه بوده و بعدا به فاطمه علیهاالسلام منتقل شده باشد. (147) همچنین احتمال میرود که در همان زمان که بر حضرت زهرا علیهاالسلام وقف بوده مدتی هم در اختیار ماریه، مادر ابراهیم، بوده است.
2-مرحوم مجلسی اول واژهی «اوصت» را در نامهی حضرت زهر ا علیهاالسلام به «وقفت» معنا کرده است (148) در حالی که طبق احادیث گذشته این اموال از اوقاف و صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله بر فاطمه علیهاالسلام بوده است.
از این رو وقف دوبارهی آن توسط حضرت زهرا علیهاالسلام معنا نمیدهد. لذا بهترین توجیه عبارت این است که حضرت فاطمه علیهاالسلام در این وصیت نامه به واگذاری امر تولیت آن بعد از وفات خویش پرداخته است.
نوشتهی دیگری را مجلسی از مصباح الانوار از امام باقر علیهالسلام نقل کرده است که در آن حضرت زهرا علیهاالسلام صدقاتی را مقرر میدارد.
در این نوشته حضرت از درآمد صدقات، بعد از کسر کردن هزینهی آبیاری و کشاورزی و...، مبلغی را به زنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و مبلغی را هم به فقرای بنیهاشم و فرزندان عبدالمطلب و مقداری را هم برای دختر ابیذر غفاری و... اختصاص داده است.
حضرت فاطمه علیهاالسلام در ادامه، تولیت این صدقات را ابتدا به علی علیهالسلام و بعد از وی به حسن و حسین علیهماالسلام واگذار کرده و اجازهی کامل در ادارهی اموال موقوفه را به آنان داده است (149)
اوقاف و صدقات برخی دیگر از امامان
1-مهران بن محمد روایت کرده است که امام صادق علیهالسلام مال معینی را در نظر گرفته بود که در هفت موسم (هفت نوبت از حج) بر آن حضرت عزاداری شود (150)2-در حدیثی نسبتا مفصل، عبد الرحمان بن حجاج روایت کرده است که امام، موسی بن جعفر علیهالسلام وصیت امیرمؤمنان و صدقهی پدرش، جعفر بن محمد علیهالسلام، و نیز صدقهی خودش را (طی نامهای) برای من فرستاد.
امام هفتم در این نامه اراضی و املاک متعددی را برای فرزندان صلبی خویش از زن و مرد قرار داده و شرط کرده است که بعد از صرف درآمد آن در عمارت و آبادانی املاک و انفاق درآمد سی اصله درخت بین مساکین قریه، مازاد آن بین فرزندان وی (برای هر مرد دو برابر زن) تقسیم شود...
و هر کس از فرزندان آن حضرت که از دنیا رفت و دارای فرزند بود سهم پدر برای فرزندش باشد و اگر فرزند نداشت حق وی به بقیه مستحقان این صدقه خواهد رسید. حضرت در ادامهی این نوشته، ضمن تعیین دقیق «موقوف علیهم» و بیان وظیفه در صورت انقراض بعضی از آنها، چنین بیان داشته است:
موسی بن جعفر علیهالسلام در حال صحت (و سلامت) این کار را به عنوان صدقه و حبس بتی و قطعی قرار داد که به هیچ وجه جای رجوع و بازگشت در آن نباشد،
و انگیزهی وی هم کسب رضایت خداوند و دار آخرت بوده و برای هیچ مؤمنی که به خدا و روز قیامت معتقد است فروش، خرید، هبه و تغییر و تبدیل آن و مخالفت با شرایط واقف، جایز نیست.
حضرت در ابتدا امر تولیت این صدقات را به فرزندان خود علی علیهالسلام و ابراهیم واگذار کرد و قید کرد در صورت ارتحال یکی از این دو، قاسم جای او را بگیرد و اگر باز یکی از دنیا رفت اسماعیل جانشین او شود و بعد عباس (فرزند دیگر حضرت) و... (151)
وقف در سیرهی صحابه و تابعین
1-ابن قدامهی حنبلی از جابر بن عبدالله نقل کرده است که: «لم یکن احد من اصحاب النبی ذو مقدرة الا وقف» «هر کدام از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله که توانایی داشت اموالی را وقف کرد».ابنقدامه در ذیل این حدیث مینویسد: این سخن، ادعای اجماع عملی صحابه از جابر است و این سخن از وی مشهور شده و کسی هم وی را انکار نکرده است، لذا جنبهی اجماع دارد (152)
وی آن گاه گروهی از صحابه، چون ابوبکر، عمر، عثمان، علی علیهالسلام، زبیر، سعد (بن ابیوقاص)، عمرو بن عاص و حکیم بن حزام را نام میبرد که هر کدام مقداری از املاک خویش را صدقه و وقف قرار دادند (153)
2-داستان و حدیث بسیار معروفی است که فقهای اهل سنت نیز در اکثر موارد به آن استناد کردهاند و آن حدیث نافع از ابنعمر است که: زمینی از خیبر به عمر رسید. وی از رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارهی آن کسب تکلیف کرد (راهنمایی خواست) و عرض کرد: ای رسول خدا، زمینی از خیبر به من رسیده که هرگز به چنین مالی (ارزشمند و محبوب) دست نیافتهام؛ دربارهی آن چه دستور میدهید؟
حضرت فرمود: «اگر مایل باشی میتوانی اصل آن را حبس و ثمرهی آن را تصدق نمایی». عمر هم آن را صدقهای قرار داد که اصل آن به فروش نرسد، به ارث برده نشود و هبه هم نگردد. وی درآمد آن را به فقرا، ذوی القربی، آزادی بردگان، فی سبیل الله، ابن السبیل، میهمان و متولی آن وقف، اختصاص داد (154)
3-داستان معروف ابوطلحه: این قضیه را نیز غالب محدثان، مفسران، مورخان و حتی فقهای اهل سنت و گروهی از امامیه در کتب خویش نقل کردهاند. در این جا به نقل بخاری اکتفا و به بعضی از مصادر دیگر اشاره میشود:
از انس روایت شده است که بعد از نزول آیهی «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون» (155)
ابوطلحهی انصاری به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! خدا چنین میفرماید،
و محبوبترین اموال من «بیرحاء» است، - بیرحاء باغی بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله به آن وارد میشد، از سایهی آن استفاده میکرد و از آب آن میآشامید - (ابوطلحه ادامه داد:) من این باغ را برای خدای متعال و رسول او قرار میدهم و با این کار امید خیر و نیکی دارم. از شما میخواهم آن را به هر مصرفی که مورد رضای خداست برسانید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به به! اباطلحه، این مال، دارای سود (معنوی برای تو) است و ما آن را از تو پذیرفتیم و به خودت بازگردانیدیم تو آن را برای خویشان خودت قرار ده. ابوطلحه نیز آن را به عنوان صدقه برای خویشان و رحم خویش قرار داد که از آنان است ابی (بن کعب) و حسان (بن ثابت) و... (156)
این چند مورد به عنوان نمونه ذکر شد وگرنه موارد متعددی از اوقاف و صدقات صحابه در کتب تاریخ و سیر و حدیث و فقه و تفسیر آمده است (157)
نکته دیگری که قبلا هم اشاره شد این است که برخی از بزرگان اهل سنت از جمله محمد بن اسماعیل صنعانی (158)وقف و صدقهی عمر را اولین وقف در اسلام میدانند؛ اما در مبحث صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشت که اولین وقف و صدقه در اسلام، صدقات رسول خدا صلی الله علیه و آله است،
یعنی همان اموال مخیریق یهودی که به رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و آن حضرت نیز آنها را وقف کرد. (و نیز گذشت که این در صورتی است که مسجد قبا و مسجد النبی صلی الله علیه و آله را از موقوفات رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار نیاوریم).
راجع به اوقاف در دورهی تابعین نیز دکتر محمد ابوزهره مینویسد:
در دوران اموی کثرت اوقاف در مصر و شام و دیگر بلاد اسلامی به حد بالایی رسیده بود که اینها را فتوحات برای مجاهدین به ارمغان آورده بود. اموال، خانهها، مغازهها، مزارع و باغهای فراوانی در این بلاد و سرزمینهای عربی (به عنوان موقوفات) در اختیار مسلمانان قرار داشت (159)
اگر بخواهیم بیش از این به مبحث تاریخچهی وقف بپردازیم مطلب به درازا خواهد
کشید و ما را از هدف اصلی کتاب دور خواهد ساخت، لذا در این جا به همین مقدار بسنده می شود.
غرض از ذکر و بیان همین مقدار نیز اشارهای اجمالی به این حقیقت است که اوقاف و صدقات از مطالب و مسائل جنبی و حاشیه ای اسلام نبوده است،
بلکه این واقعیت در متن و سیرهی رسول خدا صلی الله علیه و آله، معصومان علیهمالسلام و اصحاب آن حضرت جریان داشته و از سرلوحه های زندگی آنان به شمار میرفته است تا آن جا که در حدیث معروف جابر آمده است که: «هر یک از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله که توانایی داشت، مالی را وقف کرده بود».
این مقاله در تاریخ 1402/8/10 بروز رسانی شده است.