مورخ چکونه نتیجهگیری میکند
چکیده:
در سحرگاه یکشنبه ای که جان دوئه را با دشنه ای به پشت افتاده بر روی میز کارش یافتند، هیچ کس انتظار نداشت به وسیله ی مدارک بتوان پی برد چه کسی آن کار را کرده است. احتمال هم نمی رفت کسی ارتکاب قتل را دیده باشد. احتمال این که کسی از معتمدانی قاتل او را لو دهد از آن هم کمتر بود.
تعداد کلمات: 1198 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
در سحرگاه یکشنبه ای که جان دوئه را با دشنه ای به پشت افتاده بر روی میز کارش یافتند، هیچ کس انتظار نداشت به وسیله ی مدارک بتوان پی برد چه کسی آن کار را کرده است. احتمال هم نمی رفت کسی ارتکاب قتل را دیده باشد. احتمال این که کسی از معتمدانی قاتل او را لو دهد از آن هم کمتر بود.
تعداد کلمات: 1198 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
ترجمه: علی اکبر مهدیان
در سحرگاه یکشنبه ای که جان دوئه را با دشنه ای به پشت افتاده بر روی میز کارش یافتند، هیچ کس انتظار نداشت به وسیلهی مدارک بتوان پی برد چه کسی آن کار را کرده است. احتمال هم نمی رفت کسی ارتکاب قتل را دیده باشد. احتمال این که کسی از معتمدانی قاتل او را لو دهد از آن هم کمتر بود. کم ترین احتمال آن بود که قاتل شخصا به کلانتری دهکده برود و خود را تسلیم کند. با وجود این، عامه ی مردم خواستار آن بودند که قاتل تسلیم عدالت شود و پلیس امیدوار بود که او این کار را بکند؛ اگرچه تنها سرنخ اندکی رنگ سبز تازه روی دسته ی دشنه بود که به رنگ سبز تازهی روی دروازه ی آهنی میان باغچهی جان دوئه و باغچهی کشیش شباهت داشت.
آن شب بین ساعت دوازده و یک بعد از نیمه شب توفان رعد با باران شدید همراه بوده است و هنگامی که کارآگاه از خدمتکار مهمانسرا سوال کرد، او گفت که صبح آن روز کفش های آقای روئه بسیار خیس بوده است. از روئه که بازجویی کردند اعتراف کرد که نصف شب بیرون رفته بود، ولی حاضر نشد بگوید کجا و چرا.
آنان امید نداشتند که گواه به موقع به صحنه بیاید. برعکس، هنگامی که پیرزنی ریسنده ای از اهل محل اعتراف کرد که با دستهای خودش جان دوئه را کشته است زیرا او رذیلانه قصد داشت دامنش را لکه دار کند، حتی کلانتر دهکده (مردی فاقد هوش استثنایی، ولی مهربان) به او توصیه کرد به خانه برود و چند آسپرین بخورد. چند ساعت بعد صیاد دهکده آمد و گفت مهتر ارباب را دیده که از پنجره ی اتاق کار جان دوئه خود را بالا می کشیده است؛ گواهی ای که به آن حتی به اندازهی ادعای پیرزن ریسنده هم اعتنا نشد. بالاخره دختر کشیش با حالتی بسیار آشفته وارد شد و گفت که او جان دوئه را کشته است. که تنها اثر این ادعا آن بود که کلانتر دهکده وادار شد به کارآگاه محل تلفن زند و به او یادآور شود که معشوق دخترک، ریچارد روئه، دانشجوی پزشکی بود و قاعدتا میدانسته که جای قلب کجاست؛ به علاوه، او شنبه شب را در محل اقامت کشیش که بیش از یک قدم از خانهی مقتول فاصله نداشت، گذرانده بود.
بیشتر بخوانید: عرصهی تفکر تاریخی
آن شب بین ساعت دوازده و یک بعد از نیمه شب توفان رعد با باران شدید همراه بوده است و هنگامی که کارآگاه از خدمتکار مهمانسرا سوال کرد، او گفت که صبح آن روز کفش های آقای روئه بسیار خیس بوده است. از روئه که بازجویی کردند اعتراف کرد که نصف شب بیرون رفته بود، ولی حاضر نشد بگوید کجا و چرا.
جان دوئه یک باجگیر بود. سالها از کشیش محل، با این تهدید که جزئیات فساد اخلاقی مربوط به جوانی همسر مرحومش را فاش خواهد کرد، اخاذی کرده بود. و دختر کشیش، که شش ماه بعد از ازدواج متولد شد، ثمرهی این رابطه ی نامشروع بود. جان دوئه نامه هایی در اختیار داشت که این را ثابت می کرد. او تمام دارایی کشیش را از او بیرون کشیده بود و در بامداد شنبه ای که قتل اتفاق افتاد، خواستار قسمتی از دارایی همسرش شده بود که برای فرزندش نزد او به امانت نهاده بود. کشیش تصمیم گرفت به قضیه خاتمه دهد. او میدانست که جان دوئه شب تا دیر وقت پشت میزش می نشیند و نیز می دانست در آن وضعیت در پشت و در سمت چپ بالای سر او یک پنجره ی فرانسوی و در سمت راست تعدادی اسلحهی یادگاری شرقی او قرار دارد. او در شبهای بسیار گرم پنجره را تا هنگام خوابیدن باز می گذاشت. کشیش نیمه شب، دستکش به دست، آهسته از خانه خارج می شود؛ ولی ریچارد که متوجه حالت ذهنی او شده و از آن نگران شده بود، از پنجره به بیرون خم می شود و کشیش را هنگام عبور از باغچه می بیند. او به سرعت لباسهایش را می پوشد و به دنبال کشیش می رود؛ ولی هنگامی که به باغچه می رسد کشیش رفته بود. در این لحظه توفان درمیگیرد. در ضمن نقشه ی کشیش نیز با موفقیت به انجام رسیده بود. جان دوئه، درحالی که سرش روی بسته ای از نامه های قدیمی افتاده بود، به خواب رفته بود. کشیش بعد از آن که دشنه اش را به قلب او فرو میکند، چشمش به نامه ها می افتد، و دستخط همسرش را می بیند. روی پاکتها نشانی جناب جان دوئه» نوشته شده بود. او تا آن لحظه نمی دانست که فاسق همسرش چه کسی بوده است.
بنابراین، برای کسی که روش تاریخی را پیگیری می کند دشوار است که وقت خود را صرف پرداختن به قواعد شهادت بکند به طریقی که این قواعد در دادگاه های حقوقی شناخته می شوند، زیرا مورخ برای تصمیم گیری عاجل در مدتی معین تحت فشار نیست. برای او هیچ چیز مهم نیست، مگر آن که تصمیمش، هنگامی که به آن واصل شد، درست باشد؛ که معنایش این است که حکم او باید بی چون و چرا از مدرک نتیجه شود.
کارآگاه جنکینز، عضو اسکاتلندیارد، که به درخواست دختر کوچک دوست قدیمش به آنجا آمده بود، در سطل خاکروبهی مهمانسرای کشیش مقداری خاکستر پیدا میکند که بیشترش خاکستر کاغذ تحریر بود، اما در میان آنها کمی هم خاکستر چرم بود که احتمالا به یک جفت دستکش تعلق داشت. رنگی تازهی در باغچهی جان دوئه که آن روز خودش بعد از عصرانه آن را رنگ کرده بود، حاکی از دلیل احتمالی نابودی دستکش بود. در میان خاکسترها دکمه هایی فلزی دیده شد که نام دستکش دوز معروفی در خیابان آکسفورد روی آن بود؛ کشیش همیشه از او تعریف می کرد. مقدار بیشتری از رنگ در خانه ی جان دوئه روی سر آستین کتی پیدا شد که اخیرا بر اثر خیس شدن شکل آن به هم ریخته بود و کشیش آن را روز دوشنبه به مؤمن مستحقى بخشیده بود. بعدها کارآگاه به شدت مورد عتاب قرار گرفت که چرا گذاشته بودکشیش بفهمد تحقیقات در چه جهت پیش می رود و به این ترتیب فرصتی به دست آورد و سیانور بخورد و مأمور مجازات را بفریبد.
روش های بازجویی جنایی کاملا با روش های تاریخ علمی یکی نیستند، زیرا مقصود نهایی آنها یکی نیست. دادگاه جنایی زندگی و آزادی شهروندی را در دست دارد و بنابراین در مملکتی که شهروند صاحب حق تلقی می شود دادگاه مجبور است کاری بکند و زود هم آن کار را انجام بدهد. زمان تصمیم گیری عامل مهمی در ارزش خود تصمیم است (یعنی عادلانه بودن آن). اگر یکی از اعضای هیئت منصفه بگوید: «من مطمئن هستم که یک سال دیگر، پس از آن که همه ی ما با فراغت به مدارک اندیشیدیم، در دریافت معانی مدارک وضعیت بهتری خواهیم داشت»، جواب این خواهد بود: «آنچه میگویید تا حدی درست است ولی غیر عملی است. وظیفه ی شما فقط این نیست که حکمی صادر کنید، بلکه این حکم را باید هم اکنون صادر کنید و اینجا می مانید تا حکمتان را بدهید.» به این دلیل هیئت منصفه باید به چیزی کمتر از اثبات علمی (تاریخی)، یعنی آن درجه از یقین یا اعتقاد که در هر امر عملی زندگی روزمره او را راضی می سازد، اکتفا کند.
بنابراین، برای کسی که روش تاریخی را پیگیری می کند دشوار است که وقت خود را صرف پرداختن به قواعد شهادت بکند به طریقی که این قواعد در دادگاه های حقوقی شناخته می شوند، زیرا مورخ برای تصمیم گیری عاجل در مدتی معین تحت فشار نیست. برای او هیچ چیز مهم نیست، مگر آن که تصمیمش، هنگامی که به آن واصل شد، درست باشد؛ که معنایش این است که حکم او باید بی چون و چرا از مدرک نتیجه شود.
باری، برای فهم تاریخ، مادام که این موضوع در نظر باشد، مقایسه ی روش های حقوقی با روشهای تاریخی بی ارزش نیست و فکر میکنم ارزش آن چندان هست که اقدام مرا در جلب کردن توجه خواننده به طرح کلی نمونه ی ادبی فوق (که بدون چنین انگیزه ای توجه به آن در شأن او نبود) توجیه کند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
جان دوئه یک باجگیر بود. سالها از کشیش محل، با این تهدید که جزئیات فساد اخلاقی مربوط به جوانی همسر مرحومش را فاش خواهد کرد، اخاذی کرده بود. و دختر کشیش، که شش ماه بعد از ازدواج متولد شد، ثمرهی این رابطه ی نامشروع بود. جان دوئه نامه هایی در اختیار داشت که این را ثابت می کرد. او تمام دارایی کشیش را از او بیرون کشیده بود و در بامداد شنبه ای که قتل اتفاق افتاد، خواستار قسمتی از دارایی همسرش شده بود که برای فرزندش نزد او به امانت نهاده بود. کشیش تصمیم گرفت به قضیه خاتمه دهد. او میدانست که جان دوئه شب تا دیر وقت پشت میزش می نشیند و نیز می دانست در آن وضعیت در پشت و در سمت چپ بالای سر او یک پنجره ی فرانسوی و در سمت راست تعدادی اسلحهی یادگاری شرقی او قرار دارد. او در شبهای بسیار گرم پنجره را تا هنگام خوابیدن باز می گذاشت. کشیش نیمه شب، دستکش به دست، آهسته از خانه خارج می شود؛ ولی ریچارد که متوجه حالت ذهنی او شده و از آن نگران شده بود، از پنجره به بیرون خم می شود و کشیش را هنگام عبور از باغچه می بیند. او به سرعت لباسهایش را می پوشد و به دنبال کشیش می رود؛ ولی هنگامی که به باغچه می رسد کشیش رفته بود. در این لحظه توفان درمیگیرد. در ضمن نقشه ی کشیش نیز با موفقیت به انجام رسیده بود. جان دوئه، درحالی که سرش روی بسته ای از نامه های قدیمی افتاده بود، به خواب رفته بود. کشیش بعد از آن که دشنه اش را به قلب او فرو میکند، چشمش به نامه ها می افتد، و دستخط همسرش را می بیند. روی پاکتها نشانی جناب جان دوئه» نوشته شده بود. او تا آن لحظه نمی دانست که فاسق همسرش چه کسی بوده است.
بنابراین، برای کسی که روش تاریخی را پیگیری می کند دشوار است که وقت خود را صرف پرداختن به قواعد شهادت بکند به طریقی که این قواعد در دادگاه های حقوقی شناخته می شوند، زیرا مورخ برای تصمیم گیری عاجل در مدتی معین تحت فشار نیست. برای او هیچ چیز مهم نیست، مگر آن که تصمیمش، هنگامی که به آن واصل شد، درست باشد؛ که معنایش این است که حکم او باید بی چون و چرا از مدرک نتیجه شود.
کارآگاه جنکینز، عضو اسکاتلندیارد، که به درخواست دختر کوچک دوست قدیمش به آنجا آمده بود، در سطل خاکروبهی مهمانسرای کشیش مقداری خاکستر پیدا میکند که بیشترش خاکستر کاغذ تحریر بود، اما در میان آنها کمی هم خاکستر چرم بود که احتمالا به یک جفت دستکش تعلق داشت. رنگی تازهی در باغچهی جان دوئه که آن روز خودش بعد از عصرانه آن را رنگ کرده بود، حاکی از دلیل احتمالی نابودی دستکش بود. در میان خاکسترها دکمه هایی فلزی دیده شد که نام دستکش دوز معروفی در خیابان آکسفورد روی آن بود؛ کشیش همیشه از او تعریف می کرد. مقدار بیشتری از رنگ در خانه ی جان دوئه روی سر آستین کتی پیدا شد که اخیرا بر اثر خیس شدن شکل آن به هم ریخته بود و کشیش آن را روز دوشنبه به مؤمن مستحقى بخشیده بود. بعدها کارآگاه به شدت مورد عتاب قرار گرفت که چرا گذاشته بودکشیش بفهمد تحقیقات در چه جهت پیش می رود و به این ترتیب فرصتی به دست آورد و سیانور بخورد و مأمور مجازات را بفریبد.
روش های بازجویی جنایی کاملا با روش های تاریخ علمی یکی نیستند، زیرا مقصود نهایی آنها یکی نیست. دادگاه جنایی زندگی و آزادی شهروندی را در دست دارد و بنابراین در مملکتی که شهروند صاحب حق تلقی می شود دادگاه مجبور است کاری بکند و زود هم آن کار را انجام بدهد. زمان تصمیم گیری عامل مهمی در ارزش خود تصمیم است (یعنی عادلانه بودن آن). اگر یکی از اعضای هیئت منصفه بگوید: «من مطمئن هستم که یک سال دیگر، پس از آن که همه ی ما با فراغت به مدارک اندیشیدیم، در دریافت معانی مدارک وضعیت بهتری خواهیم داشت»، جواب این خواهد بود: «آنچه میگویید تا حدی درست است ولی غیر عملی است. وظیفه ی شما فقط این نیست که حکمی صادر کنید، بلکه این حکم را باید هم اکنون صادر کنید و اینجا می مانید تا حکمتان را بدهید.» به این دلیل هیئت منصفه باید به چیزی کمتر از اثبات علمی (تاریخی)، یعنی آن درجه از یقین یا اعتقاد که در هر امر عملی زندگی روزمره او را راضی می سازد، اکتفا کند.
بنابراین، برای کسی که روش تاریخی را پیگیری می کند دشوار است که وقت خود را صرف پرداختن به قواعد شهادت بکند به طریقی که این قواعد در دادگاه های حقوقی شناخته می شوند، زیرا مورخ برای تصمیم گیری عاجل در مدتی معین تحت فشار نیست. برای او هیچ چیز مهم نیست، مگر آن که تصمیمش، هنگامی که به آن واصل شد، درست باشد؛ که معنایش این است که حکم او باید بی چون و چرا از مدرک نتیجه شود.
باری، برای فهم تاریخ، مادام که این موضوع در نظر باشد، مقایسه ی روش های حقوقی با روشهای تاریخی بی ارزش نیست و فکر میکنم ارزش آن چندان هست که اقدام مرا در جلب کردن توجه خواننده به طرح کلی نمونه ی ادبی فوق (که بدون چنین انگیزه ای توجه به آن در شأن او نبود) توجیه کند.
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)
بیشتر بخوانید:
تخیل تاریخی
خودمختاری تاریخ
تاریخ طبیعت وفلسفه