تابلوهای نقاشی را دیده ای؟ پر شده اند از رنگ و نقش های زیبا که چشم هر بیننده ای را خیره و خالقش را تحسین می کنند. تا به حال چه قدر به یک تابلوی نقاشی دقت کرده ای؟ هی چوقت از خود پرسیدهای که چرا نقاش از این تصویر و این رنگ استفاده کرده است؟ فکر کرده ای به دنبال چه هدفی بوده و می خواسته با این تصویر چه بگوید؟
دلت را به تابلو سپرده ای یا فقط نگاهی گذرا انداخته و با گفتن کلمه ی زیباست، از کنارش گذشته ای؟ اگر تا به حال فکر می کردی که یک اثر نقاشی فقط بیانگر یک زیباییست، باید بگویم که سخت در اشتباهی. خالق این اثر حرف های زیادی برای تو دارد. می خواسته با تو درد دل کند، از خواسته هایش بگوید، از غم یا شادی اش، از تنهایی اش و خیلی چیزهای دیگر که نه به زبان سر؛ بلکه به زبان قلمش جاری کرده است.
در این دنیای خاکی نقاشان زیادی زیسته اند، قلم زده اند، با قلمشان حرف دل زده اند، در نقش هایشان ما را نشانه گرفته اند، عمرشان پایان یافته؛ ولی اثرشان هنوز هم باقی مانده است.
می خواهم از یک استاد نقاشی برایت بگویم که از هر استادی بالاتر و تواناتر است و هر رنگ از بومش حرف هایی برایت دارد که از ازل تا ابد باقی مانده؛ و تک تک رنگ های نقاشی اش در دل ها حک شده است.
خدا را می گویم. او که به هرکاری تواناست و هر داستانش حکمتی دارد که در مغز خاکی ما نمی گنجد. او نقش می زند، خلق می کند و با هر نقشش هدفی را دنبال می کند. کربلا زیباترین نقاشی است که خداوند در طول تاریخ بر بوم زمین نقش زده است.
سرخی خون، سیاهی چادر، سپیدی گردن طفلان، بیرنگی آب زلال، زردی آتش و تک تک رنگ های گرمی که در آن نهفته گفتنی های زیادی برایت دارد.
طور دیگری باید به این نقش نگاه کرد. عمیق و عمیق تر، تا جایی که بفهمی هدف از این واقعه چه بود؟
شاید برای رسیدن به این هدف باید عاشورایی شد، باید به بلوغ اندیشه و عاطفه رسید. باید به این درک برسیم که کربلا بهشت زمین است، بهشتی که با قلب های سوخته، خیمه های آتش گرفته و خورشید داغ سوزان متولد شد. این بهشت با بهشت مینویی، زمین تا آسمان فرق دارد، می سوزد و دل ها را همراه خود ذوب می کند. این بهشت تاریخ را بهت زده کرده است و عمریست که یکایک صفحاتش در بهت و شگفت زدگی مانده است. به امید روزی که به درستی بهشت عاشورا را درک کنیم.
دلت را به تابلو سپرده ای یا فقط نگاهی گذرا انداخته و با گفتن کلمه ی زیباست، از کنارش گذشته ای؟ اگر تا به حال فکر می کردی که یک اثر نقاشی فقط بیانگر یک زیباییست، باید بگویم که سخت در اشتباهی. خالق این اثر حرف های زیادی برای تو دارد. می خواسته با تو درد دل کند، از خواسته هایش بگوید، از غم یا شادی اش، از تنهایی اش و خیلی چیزهای دیگر که نه به زبان سر؛ بلکه به زبان قلمش جاری کرده است.
در این دنیای خاکی نقاشان زیادی زیسته اند، قلم زده اند، با قلمشان حرف دل زده اند، در نقش هایشان ما را نشانه گرفته اند، عمرشان پایان یافته؛ ولی اثرشان هنوز هم باقی مانده است.
می خواهم از یک استاد نقاشی برایت بگویم که از هر استادی بالاتر و تواناتر است و هر رنگ از بومش حرف هایی برایت دارد که از ازل تا ابد باقی مانده؛ و تک تک رنگ های نقاشی اش در دل ها حک شده است.
خدا را می گویم. او که به هرکاری تواناست و هر داستانش حکمتی دارد که در مغز خاکی ما نمی گنجد. او نقش می زند، خلق می کند و با هر نقشش هدفی را دنبال می کند. کربلا زیباترین نقاشی است که خداوند در طول تاریخ بر بوم زمین نقش زده است.
سرخی خون، سیاهی چادر، سپیدی گردن طفلان، بیرنگی آب زلال، زردی آتش و تک تک رنگ های گرمی که در آن نهفته گفتنی های زیادی برایت دارد.
طور دیگری باید به این نقش نگاه کرد. عمیق و عمیق تر، تا جایی که بفهمی هدف از این واقعه چه بود؟
شاید برای رسیدن به این هدف باید عاشورایی شد، باید به بلوغ اندیشه و عاطفه رسید. باید به این درک برسیم که کربلا بهشت زمین است، بهشتی که با قلب های سوخته، خیمه های آتش گرفته و خورشید داغ سوزان متولد شد. این بهشت با بهشت مینویی، زمین تا آسمان فرق دارد، می سوزد و دل ها را همراه خود ذوب می کند. این بهشت تاریخ را بهت زده کرده است و عمریست که یکایک صفحاتش در بهت و شگفت زدگی مانده است. به امید روزی که به درستی بهشت عاشورا را درک کنیم.
نویسنده: نعیمه جلالی نژاد