در نوشته ها و سخنان فردید اعلام عقیده های بسیار دیده میشود. مردم از «اعلام عقیده» بیان آرا و باورهایی بدون ذکر هیچ گونه دلیل، توصیف یا روشنگری است. همان گونه که قبلا نیز ذکر شد، اعلام عقیده، غالبا در گزاره هایی اینچنینی بیان می شود: «ما مسیحیان معتقدیم که ..»، «ما مسلمانان معتقدیم که ...»، «ما شیعیان معتقدیم که .....». عبارتی چون عبارت زیر در آثار فردید از اعلام و اظهار عقیده به جای تفکر فلسفی حکایت می کند: «ما شیعیان معتقدیم امام که غیبت می کند خدای اسلام روز به روز تا آخرالزمان به طرف فراموشی می رود.» این نحوه بیان حکایت از حضور رگه هایی از عناصر تئولوژیک در تفکر فردید دارد. در آثار و گفته های او در بسیاری از مواقع صرفا با نتایج بحث، در شکل پارهای کلمات قصار، روبه رویید، بی آن که مسیر تفکر نمایانده شود و روشن گردد که از کدامین مقدمات چنین نتایجی حاصل شده است. تفکر نوعی حرکت و سیر است و خود این سیر و حرکت، اهمیت بیشتری نسبت به نتایج آن دارد، لیکن آثار فردید مملو است از اعلام عقیده بدون ذکری از مقدمات و بدون نشان دادن سیر، مراحل و موافقی که به نتایج مورد نظر منتهی شده است. برای مثال، عبارات زیر را در نظر بگیرید هریک از ادوار تاریخی را سه مرحله است: حقیقت، طریقت و شریعت» «هریک از ادوار و عهود تاریخ را سه ساحت آگاهی و خودآگاهی (آگاهی ذاتی ماهوی) و دل آگاهی است و به تعبیراتی دیگر، سه ساحت علم الیقین (تبیین و شناسایی علمی) و (عین الیقین ) یقین و شناسایی عینی، عینی به معنی ماهوی و حق الیقین (یقین و شناسایی حقیقی به معنی شناسایی سر ماهیات)». «اگر از نظر اسمی که اسلام مظهر آن قرار گرفته، وارد مطلب شویم، باید بگوییم که روح یونان قدیم مظهر اسم طاغوت بوده است و طاغوت هم نسبت به دیانت مقدس اسلام دیو است».
در زبان و گفتار فردید چند نکته بسیار مثبت و گرانقدر دیده می شود: اولآ، این زبان، بومی، غیر ترجمه ای و مأخوذ از سنت فکری و تاریخی خودمان است. همین امر در بومی سازی بسیاری از مفاهیم و آموزه های فلسفه غرب به طور عام و فلسفه هایدگر به طور خاص نقشی اساسی داشته است. ثانیة، زبان فردید نشان دهنده آن است که وی صرفأ نقال و بازگوکننده اندیشه متفکران غربی نبوده، بلکه کوشیده است سنت متافیزیک غربی و آرا و اندیشه های متفکران این سنت را در افق حکمت ایرانی اسلامی فهم کرده، نسبت به آنها موضعی روشن و بیابهام اتخاذ کند. ثالثا، در بیان فردید نوعی موضع گیری رادیکال و بنیادین وجود دارد. این موضع گیری، در حوزه وجودشناختی، و نسبت به بنیادی ترین پرسش در این حوزه، یعنی وجود یا عدم وجود بنیادی وجودشناختی برای موجودات و پدیدارها، امری ضروری و حکایت گر جدیت و عزمیت متفکر در عرصه تفکر است. مع الوصف، وقتی همین زبان رادیکال، در عرصه ای خارج از حوزه وجودشناسی، و در حوزه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به کار می رود، می تواند تا حد زبانی مدافعه جویانه، پرخاشگرانه و تئولوژیک تنزل یابد، و این همان اتفاقی است که در مورد زبان و گفتار فردید روی داده است.
در بیان فردید نوعی موضع گیری رادیکال و بنیادین وجود دارد. این موضع گیری، در حوزه وجودشناختی، و نسبت به بنیادی ترین پرسش در این حوزه، یعنی وجود یا عدم وجود بنیادی وجودشناختی برای موجودات و پدیدارها، امری ضروری و حکایت گر جدیت و عزمیت متفکر در عرصه تفکر است. در این جا، به هیچ وجه سخن بر سر معناداری یا بی معنایی یا حتی درست یا غلط بودن این عبارات نیست. بی تردید می توان با نوعی همدلی با علم الاسمای تاریخی یا مؤانست با پاره ای متون دینی یا عرفانی به معانی مورد نظر فردید در این عبارات به خوبی پی برد و حتی با آنها موافقت کرد و کوشید آنها را به نحو ملموس تر و قابل فهم تری بیان داشت. لیکن سخن در این است که متفکر باید مخاطب را در سیر تفکر خویش قرار دهد. این سیر از خود نتایج بنیادی تر و اساسی تر است. اما فردید در بسیاری از مواقع صرفا به بیان نتایج می پردازد. لذا، پارهای از جنبه های تفکر او در میان برخی از پیروان و علاقه مندانش محصور مانده، و نمی تواند خارج از محدوده این گروه محدود بسط یابد. وقتی از اعلام عقیده» در متن یا در اندیشه متفکری سخن می گوییم، مرادمان آن است که در آن پرسش و پاسخ و سیر دیالکتیکی به معنای سقراطی و افلاطونی آن دیده نمی شود. اعلام عقیده در عرصه تفکر بدون طرح پرسش و بدون نشان دادن مسیر پژوهش، در بدترین و منفی ترین حالت، صورتی از «رجزخوانی تئولوژیک/ ایدئولوژیک» خواهد بود و در بهترین و زیباترین شکل، « بیان کلماتی قصار»، بی هیچ گونه پشتوانه تحلیل فلسفی.
در آثار بسیاری از روشنفکران و صاحبنظران ما در دوره معاصر، توصیف و تحلیل فلسفی بسیار کمتر از اظهار عقیده در خصوص نتایج بحثهای فلسفی و نظری دیده میشود و این در واقع شکلی از رجز خوانی فکری و نظری، پرسه زدن در حاشیه فلسفه و عدم ورود به حوزه تفکر و نشانه ای از فقدان قدرت تحلیل فلسفی و انحطاط تفکر در میان ماست. در فردید بزرگ نیز این نقیصه، یعنی غلبه اظهار عقیده های منقطع و تکه تکه بر تحلیل های فلسفی یکپارچه و متصل، به خوبی نمایان است.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394
در زبان و گفتار فردید چند نکته بسیار مثبت و گرانقدر دیده می شود: اولآ، این زبان، بومی، غیر ترجمه ای و مأخوذ از سنت فکری و تاریخی خودمان است. همین امر در بومی سازی بسیاری از مفاهیم و آموزه های فلسفه غرب به طور عام و فلسفه هایدگر به طور خاص نقشی اساسی داشته است. ثانیة، زبان فردید نشان دهنده آن است که وی صرفأ نقال و بازگوکننده اندیشه متفکران غربی نبوده، بلکه کوشیده است سنت متافیزیک غربی و آرا و اندیشه های متفکران این سنت را در افق حکمت ایرانی اسلامی فهم کرده، نسبت به آنها موضعی روشن و بیابهام اتخاذ کند. ثالثا، در بیان فردید نوعی موضع گیری رادیکال و بنیادین وجود دارد. این موضع گیری، در حوزه وجودشناختی، و نسبت به بنیادی ترین پرسش در این حوزه، یعنی وجود یا عدم وجود بنیادی وجودشناختی برای موجودات و پدیدارها، امری ضروری و حکایت گر جدیت و عزمیت متفکر در عرصه تفکر است. مع الوصف، وقتی همین زبان رادیکال، در عرصه ای خارج از حوزه وجودشناسی، و در حوزه مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی به کار می رود، می تواند تا حد زبانی مدافعه جویانه، پرخاشگرانه و تئولوژیک تنزل یابد، و این همان اتفاقی است که در مورد زبان و گفتار فردید روی داده است.
در بیان فردید نوعی موضع گیری رادیکال و بنیادین وجود دارد. این موضع گیری، در حوزه وجودشناختی، و نسبت به بنیادی ترین پرسش در این حوزه، یعنی وجود یا عدم وجود بنیادی وجودشناختی برای موجودات و پدیدارها، امری ضروری و حکایت گر جدیت و عزمیت متفکر در عرصه تفکر است. در این جا، به هیچ وجه سخن بر سر معناداری یا بی معنایی یا حتی درست یا غلط بودن این عبارات نیست. بی تردید می توان با نوعی همدلی با علم الاسمای تاریخی یا مؤانست با پاره ای متون دینی یا عرفانی به معانی مورد نظر فردید در این عبارات به خوبی پی برد و حتی با آنها موافقت کرد و کوشید آنها را به نحو ملموس تر و قابل فهم تری بیان داشت. لیکن سخن در این است که متفکر باید مخاطب را در سیر تفکر خویش قرار دهد. این سیر از خود نتایج بنیادی تر و اساسی تر است. اما فردید در بسیاری از مواقع صرفا به بیان نتایج می پردازد. لذا، پارهای از جنبه های تفکر او در میان برخی از پیروان و علاقه مندانش محصور مانده، و نمی تواند خارج از محدوده این گروه محدود بسط یابد. وقتی از اعلام عقیده» در متن یا در اندیشه متفکری سخن می گوییم، مرادمان آن است که در آن پرسش و پاسخ و سیر دیالکتیکی به معنای سقراطی و افلاطونی آن دیده نمی شود. اعلام عقیده در عرصه تفکر بدون طرح پرسش و بدون نشان دادن مسیر پژوهش، در بدترین و منفی ترین حالت، صورتی از «رجزخوانی تئولوژیک/ ایدئولوژیک» خواهد بود و در بهترین و زیباترین شکل، « بیان کلماتی قصار»، بی هیچ گونه پشتوانه تحلیل فلسفی.
در آثار بسیاری از روشنفکران و صاحبنظران ما در دوره معاصر، توصیف و تحلیل فلسفی بسیار کمتر از اظهار عقیده در خصوص نتایج بحثهای فلسفی و نظری دیده میشود و این در واقع شکلی از رجز خوانی فکری و نظری، پرسه زدن در حاشیه فلسفه و عدم ورود به حوزه تفکر و نشانه ای از فقدان قدرت تحلیل فلسفی و انحطاط تفکر در میان ماست. در فردید بزرگ نیز این نقیصه، یعنی غلبه اظهار عقیده های منقطع و تکه تکه بر تحلیل های فلسفی یکپارچه و متصل، به خوبی نمایان است.
منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394