نگاهی به آموزه‌های احمد فریدید

سرمایه‌ای در زمانه‌ی عسرت (قسمت اول)

گرایش شدید فردید به نوعی ثنویت سازی و دوقطبی کردن امور، تفکر وی را با انسداد و محدودیت بسیار و با خطر درغلتیدن به شیوه اندیشیدن ایدئولوژیک مواجه می سازد
سه‌شنبه، 3 ارديبهشت 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سرمایه‌ای در زمانه‌ی عسرت (قسمت اول)
دلایل اولیه و اصلی توجه فردید به تفکر هایدگر و به تبع وی، امو استقبال پاره ای از متفکران و روشنفکران ایرانی از این تفکر، در یک جمله عبارت ام است از: ناخرسندی از عقلانیت مدرن و دغدغه حفظ میراث دینی و معنوی خویش در جهان معاصر. این ناخرسندی و دغدغه، محرک نظری کربن، فردید و همه گروندگان به طرح فکری آن دو است، امری که به هیچ وجه به ما محدود نمی شود و در جوامعی دیگر همچون ژاپن و هند نیز دیده میشود. کربن و به تبع وی، فردید خواهان گفتگویی میان سنت معنوی شرق و تفکر متافیزیکی غرب بودند، و در روزگار ما اگر نگوییم در کل تاریخ متافیزیک غربی تا زمان حاضر هیچ متفکری همچون هایدگر امکان چنین گفتگویی را فراهم نمی آورد. تفکر هایدگر راه معاصری را برای فهم و شرح تجربه ای هموار می کند که در سنت تاریخی ما شرقیان از آن به عرفان، مکاشفه یا وحی تعبیر می شود، یعنی گشوده شدن نگاه بشر به ساحتی که بدون آن زندگی آدمی از معنا و اصالت تهی میشود و انسان حتی در زندگی روزمره خویش بی سروسامان می شود. بی تردید هایدگر قدرتمندترین اگر نگوییم یگانه متفکر غربی است که نحوه تفکرش امکان تجربه ای زنده از این ساحت را برای انسان معاصر میسر می سازد.
 
تفکر هایدگر به واسطه کربن از همان آغاز با تفسیری دینی و معنوی وارد ایران شد و مسئولیت فهم و تفسیر هایدگر در افق حکمت ایرانی-اسلامی را بیشتر برعهده وی باید دانست تا فردید، تفسیری که به هیچ وجه گزافی، دلبخواهانه و تحمیل شده به متن نبوده است. نبوغ فردید و ارزش وی برای جامعه ما، نه در بدیع بودن تفسیرش از هایدگر، بلکه در توانایی اش در درک عمیق طرحی بود که کربن آغازگر آن بود.
 
در مورد فردید باید گفته شود درست است که آثاری بسیار اندک، آن هم به نحوی بسیار پراکنده و نامنسجم به صورت پاره ای نوارهای ضبط شده سخنرانیها و درسگفتارها و مصاحبه ها، از وی در دست است، لیکن نمی توانیم و نباید اثرگذاری تاریخی وی را بر تفکر معاصرمان نادیده بگیریم. برای شناخت فردید چند نوع منبع مستقیم و غیرمستقیم وجود دارند که بر روی هم شبکه ای از دال ها را برای پی بردن به مدلول تفکر وی شکل می دهند.
 
اندیشه عرفانی یا حکمت أنسی، تفکر تاریخی بر اساس نگرش علم الاسمایی ابن عربی، نقد هایدگر از متافیزیک و تفسیر وی از تاریخ سنت متافیزیک، مساوق قرار گرفتن مفهوم غربزدگی با متافیزیک زدگی و تأسیس نوعی «فلسفه تاریخ»گونه بر اساس مفهوم غربزدگی، و اتیمولوژی و ترکیب آن با همین «فلسفه تاریخ» گونه را باید از مهم ترین عناصر قوام بخش تفکر فردید برشمرد. در تفکر فردید، مشخصأ در فلسفه تاریخ وی، منابع تفکر هندی و باور هندیان به وجود چهار دوره تاریخی، با آموزه های اسلام و قرآن (از جمله اعتقاد به وجود امت واحده اولیه به منزله آغاز تاریخ) و نیز با تشیع و اعتقاد به مهدویت (تلقی دوران ظهور موعود به منزله پایان تاریخ) ترکیب شده است. در این فلسفه تاریخ، مفهوم تاریخ به معنایی که در تفکر مدرن، مثلا در اندیشه های متفکرانی چون ویکو، هگل، مارکس، نیچه یا هایدگر، دیده می شود، با تاریخ اگزیستانسیال، یعنی تاریخ احوال وجودی بشر و امکانات فراروی اگزیستانس آدمی آن گونه که در اندیشه های غیرمدرن، مثلا در اندیشه های هندی، زرتشتی، شیعی یا عرفان ابن عربی، فهم می شود، خلط می گردد. همچنین، در فلسفه تاریخ فردید از مفاهیم اسطوره ای همچون «مت واحده» یا جامعه آخرالزمان» برای فهم تاریخ تجربی بهره گرفته میشود. به تعبیر دیگر، در تفکر فردید خلط تاریخ و اسطوره صورت می گیرد. فردید از پدیدارهایی چون پست مدرنیسم، انقلاب یا از برخی از شخصیتها آن چیزی را مراد می کرد که خود می خواست و در چارچوب تفکر و فلسفه تاریخ خویش از این پدیدارها و شخصیتها انتظار داشت و آنها را تفسیر می کرد. این نحوه مواجهه، یعنی حرکت از مفاهیم به سوی واقعیت، و تحمیل مفاهیم ذهنی کلی، یکدست و وحدت بخش بر واقعیتهای جزیی، متکثر و ناهمگون، نطفه انسداد تفکر و سنگ بنای رویکردهای ایدئولوژیک و تئولوژیک است که در فردید دیده میشود، بی آن که این سخن بدان معنا باشد که وی اهل ایدئولوژی یا تئولوژی بود.
 باید توجه داشت که مفاهیم «غرب» و «غرب زدگی» در تفکر فردید، به هیچ وجه نباید مفاهیمی جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، تئولوژیک، اخلاقی یا فرهنگی یا حتی به معنای مدرنیته و مدرنیسم فهم شوند، بلکه این دو مفهوم را می باید به معنایی وجودشناختی و به منزله غفلت از وجود فهمید.در تفکر فردید، حضور تفکر هایدگر به خوبی هویداست. هایدگر تاریخ متافیزیک را تاریخ بسط غفلت از وجود می داند، غفلتی که دوشادوش بسط نیست انگاری است. اما فردید، بر اساس فهم و نقد هایدگر از سنت متافیزیک غربی به منزله تاریخ بسط نیست انگاری و غفلت از وجود، فلسفه تاریخ تمام عیاری به دست میدهد که یکی از مبادی آن تمسک تئولوژیک به آیات قرآنی و باورهای شیعی است. فردید خواهان آن است که تمام تاریخ بشر را بر اساس ثنویت و مفاهیم حق و باطل، توحید و شرک، الله و طاغوت یا وجودانگاری و نیست انگاری تفسیر کند. او به راز آلودی تاریخ و سیطره ناپذیری آن و نیز به شکست همه فلسفه های تاریخ که از قرن هجدهم به این سو شکل گرفته اند، توجه ندارد. دقیقا همان تمایزی که میان تفکر تاریخی هگل و هایدگر وجود دارد، بین تفکر تاریخی فردید و هایدگر نیز هست. تلاش فردید برای پی افکندن نوعی فلسفه تاریخ را باید رگهای از گرایشهای متافیزیکی و تئولوژیک در اندیشه وی دانست.
 
گرایش شدید فردید به نوعی ثنویت سازی و دوقطبی کردن امور، تفکر وی را با انسداد و محدودیت بسیار و با خطر درغلتیدن به شیوه اندیشیدن ایدئولوژیک مواجه می سازد. همین وجه ایدئولوژیک تفکر فردید است که وی را از فهم این حقیقت ناتوان می گرداند که پدیدارها و واقعیتها پیچیده تر و سرشارتر از آنند که به تمامی ذیل مفاهیم ثنوی و قطبهای دوگانه و متقابل در تفکر وی قرار گیرند. در عین حال، فراموش نکنیم که در حوزه تفکر وجودشناختی، و نه در حوزه تفکرات سیاسی و اجتماعی، یعنی آنجا که هر پرسشی را تا هویدا ساختن بنیانی ترین اصول و مفروضات پنهان بررسی می کنیم، ثنویت و تقابل مفاهیمی چون حق و باطل، الله و طاغوت یا وجودانگاری و نیست انگاری، حکایتگر نوعی تفکر ایدئولوژیک نیست،بلکه نشان دهنده نوعی جدیت و رادیکالیسم وجودشناختی، به معنای ادامه پژوهش فلسفی در بنیانی ترین سطح، یعنی پاسخ دادن به پرسش از وجود یا عدم وجود خودبنیاد است. اما زمانی که این ثنویت اندیشی از عرصه وجودشناسی وارد دیگر عرصه ها، به خصوص عرصه های اجتماعی و تاریخی، میشود، ما را با خطر در غلتیدن در اندیشه های ایدئولوژیک مواجه می کند. به همین دلیل است که در مواجهه با فردید با احساسی دوگانه روبه روییم؛ یعنی از سویی، با نوعی جدیت و رادیکالیسم فلسفی احترام برانگیز و از سوی دیگر، با نوعی انسداد تفکر در عرصه اندیشه تاریخی، سیاسی و اجتماعی مواجه می شویم .
 
«غرب زدگی» مفهومی است که پوستهای فردیدی و درون مایه ای هایدگری دارد. این اصطلاح را فردید خود شخصا وضع کرده و به همین دلیل، بسیار دل شیفته آن است. فردید همه جا از این مفهوم همچون شاه کلیدی برای فهم و تفسیر پدیدارها و شخصیت های تاریخی و اجتماعی گوناگون همچون فقه، عرفان، کلام، تفسیر، قرآن، فلسفه اشراق، عرفان نظری ابن عربی، ملاصدرا، مولانا، حافظ، مشروطیت، سیدجمال - الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، صادق هدایت، شعر نو و ... بهره می جوید. حتی میتوان گفت از نظر وی تمام تاریخ بشر، به استثنای امتهای واحده آغاز و انجام تاریخ، اسیر غربزدگی بوده و هستند. باید توجه داشت که مفاهیم «غرب» و «غرب زدگی» در تفکر فردید، به هیچ وجه نباید مفاهیمی جغرافیایی، سیاسی، اقتصادی، تئولوژیک، اخلاقی یا فرهنگی یا حتی به معنای مدرنیته و مدرنیسم فهم شوند، بلکه این دو مفهوم را می باید به معنایی وجودشناختی و به منزله غفلت از وجود فهمید. به تعبیر دیگر، تحت تأثیر تفکر شیخ اشراق، که غرب و شرق برایش نه مفاهیمی جغرافیایی بلکه مفاهیمی وجودی (اگزیستانسیال) است، یعنی صرفا به احوال و ساحات گوناگون درونی، فکری و معنوی آدمی اشاره دارند و تعابیری مجازی برای اشاره به طلوع و غروب آفتاب حقیقت در وجود آدمی هستند، نزد فردید نیز غرب اشاره به غفلت از وجود به سبب مرگ تفکر حضوری و معنوی و سیطره تفکر مفهومی و حصولی دارد و به تعبیر دیگر، مساوق با مفهوم متافیزیک است؛ و غربزدگی به معنای غلبه تفکر متافیزیکی بر هر گونه تفکر شهودی، قلبی، معنوی و حضوری و لذاء فقدان حضور آدمی بر وجود و به تعبیر هایدگر، غفلت از وجود است. از نظر فردید، و به درستی، همین از دست رفتن تفکر حضوری و غیر مفهومی در واقع آغاز و بنیاد نیست انگاری و مساوق با آن است. مفاهیم غربزدگی و نیست انگاری در تفکر فردید، برخلاف اشتباه رایج بسیاری از منتقدان وی یا حتی روشنفکرانی چون جلال آل احمد که از فردید تأثیر پذیرفته بودند، به هیچ وجه نباید به معنایی روان شناختی یا جامعه شناختی فهم شوند، بلکه این مفاهیم نزد او به دلیل سرشت فلسفی، وجودشناختی و معرفت شناختی شان، آن چنان معنای گسترده ای می یابند که حتی بسیاری از به ظاهر غرب ستیزان و مخالفان غرب یا حتی به ظاهر اهل دین و شریعت را به دلیل سیطرۀ تفکر مفهومی و فقدان معرفت حضوری و قلبی نزد آنها مشمول خود قرار میدهند. در واقع، تحت تأثیر تفکر هایدگر، نزد فردید مفهوم غرب، مساوق با متافیزیک است. لذا، بر اساس این تلقی، تاریخ غرب و غرب زدگی نه از دوران جدید و مواجهه ما شرقی ها با غرب جدید، بلکه از زمان ظهور متافیزیک در قرن پنجم قبل از میلاد مسیح و با نخستین مواجه‌ها و اثرپذیری های ما از فرهنگ یونانی در قرن دوم هجری قمری آغاز می گردد.
ادامه دارد..

منبع: هایدرگر در ایران، بیژن عبد الکریمی، چاپ دوم، مؤسسه پژوهشی حکمت فلسفه ایران، تهران1394


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط