فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (4)

روح حاکم بر جامعه دینى، روح برادرى و حرمت و آبرومندى است. همگان درحفظ و پاسداشت، آبرو و شرف یکدیگر مى کوشند، آبرو و شرف فردى و اجتماعى افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه مى زند و بى حرمتى به شمار مى رود، در جامعه دینى وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهاى قانونى و ایمانى مؤمنان محترم شمرده مى شود. این اصل اصیل مى طلبد که انتقادها هم، در چنین فضایى به گونه اى باشد که آبروى کسى زیر سؤال نرود، موقعیت مدیر و
پنجشنبه، 2 مهر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (4)
فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (4)
فرهنگ نقد از نگاه امام خمینى (ره) (4)

نويسنده: ابوالقاسم یعقوبی




پاسداشت حرمت دیگران

روح حاکم بر جامعه دینى، روح برادرى و حرمت و آبرومندى است. همگان درحفظ و پاسداشت، آبرو و شرف یکدیگر مى کوشند، آبرو و شرف فردى و اجتماعى افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصیت شهروندان صدمه مى زند و بى حرمتى به شمار مى رود، در جامعه دینى وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهاى قانونى و ایمانى مؤمنان محترم شمرده مى شود. این اصل اصیل مى طلبد که انتقادها هم، در چنین فضایى به گونه اى باشد که آبروى کسى زیر سؤال نرود، موقعیت مدیر و مسؤولى به ناحق دچار تزلزل نگردد. شایسته است شیوه و روش برخورد با کاستیها و کژیها، به گونه اى گزینش شود که ناسازگارى با این اصل اساسى، نداشته باشد.
از این روى، در معارف دینى به این نکته اشاره شده که: بازگویى عیبها و نقصها تا جایى که امکان دارد، غیر مستقیم و غیر علنى باشد.
امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
«النصح بین الملأ تقریع.»74
نصیحت و خیرخواهى آشکارا و علنى نوعى سرکوب به شمار مى رود.
اگر انسان بتواند عیب و کاستى کسى را به گونه اى مطرح کند که جایگاه اجتماعى و حیثیت حقوقى و حقیقى او صدمه نبیند، باید چنین کند و هرگز افشاگرى و در بوق و کرنا دمیدن، پسندیده نیست. گرهى که به آرامى و نرمى و با دست گشوده مى شود، چرا با سروصدا و با دندان بگشائیم. در آموزه هاى علوى آمده است:
«من قال لمسلم قولاً یرید به انتقاص مروته حبسه الله فى طینة خیال حتى یأتى مما قال لمخرج.»75
هر که به مسلمانى سخنى بگوید و مقصودش بردن آبروى وى باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانى کند، تا از آنچه گفته عذرى آورد.
امام خمینى با الهام از این آموزه ها، همواره سفارش مى کرد: در انتقادها مواظب باشیم با حیثیت و آبروى کسى بازى نکنیم و کسى را از موقعیت و مسؤولیتى که دارد، فرو نیفکنیم..
«انتقاد آزاد است، به اندازه اى که نخواهند کسى را خفیف کنند، یا یک گروهى را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند، انتقادات براى اصلاح امور لازم است.»76
اگر کسى خداى ناخواسته براى استوارسازى موقعیت اجتماعى خویش، به ویران گرى دیگران بپردازد، و با اشاره و با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعى خود گردد، دچار آفت اخلاقى بزرگى شده است که به آسانى قابل گذشت و جبران نیست. درهم شکستن جایگاه اجتماعى افراد، کارى نیست که با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد، کسى که به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده اى و یا با زبان نیش دار گوینده اى، خوار مى گردد، و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانت کار و خلافکار پیدا مى کند، به آسانى نمى تواند نگاههاى سرزنش آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد. از این روى، امام امت به نمایندگان مجلس شوراى اسلامى مى گوید:
«انتقاد کنند، انتقاد سازنده، انتقاد نصیحت و انتقاد خصمانه نکنند. در نطق هاى قبل از دستور… و در صحبتهایى که وقتى معرفى مى کنند وزرا را هتّاکى نکنند، این از شأن آقایان به دور است… برخوردها برخوردهاى اسلامى سالم باشد، چه در مجلس و چه در خارج مجلس…»77
عیب و کاستى دیگران را فاش گفتن، مصاحبه انجام دادن، تیتر درشت برگزیدن و جوّ جنجال و غوغاسالارى آفریدن، از آداب نقد اسلامى به دور است.
امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید:
«المؤمن مرآة لأخیه، فاذا رأیتم من اخیکم هفوة فلاتکونوا علیه اِلباً وکونوا له کنفسه وارشدوه وانصحوه وترفقوا به.»78
مسلمان، آیینه مسلمان است. اگر از برادر دینى خویش لغزشى دیدید، بر او مشورید و براى او همچون خود او باشید و او را هدایت و نصیحت کنید و نسبت به او مهربان و خیرخواه باشید.
ویژگى آیینه آن است که بى سروصدا و با کمال آرامش عیبها و کاستیها را نشان مى دهد، هدف آن، شکستن کسى نیست، بلکه نمایاندن و نشان دادن نازیباییها و کاستیهاست.
رو به رو و با صداقت عیب را با صاحب عیب مطرح مى کند و او را با انتقاد سازنده، هشیارى مى دهد:
اى غزالى گریزم از یارى
که اگر بد کنم نکو گوید
مخلص آن شوم که عیب مرا
همچو آینه روبرو گوید
جامعه دینى آیینه گونه، آبرومند و با صفا و صمیمیت مى زید و کینه و کدورت بردار نیست. مردمان در چنین جامعه اى آن چنان صاف و شفاف و بى غلّ و غش با یکدیگر برخورد مى کنند که نه تنها یادآورى عیب و نقد یکدیگر را بد نمى دانند، بلکه آن را «هدیه» و تحفه اى ارزشمند به شمار مى آورند. امام راحل در پى، پى ریزى چنین فرهنگى از نقد و انتقاد بود. آن بزرگمرد به دیگران انتقاد داشت، لکن هرگز انتقادها و اظهارات او به آبرو و موقعیت دیگران خدشه و صدمه وارد نمى ساخت، مگر در مواردى که مصلحت نظام و مسأله مهمترى از افراد مطرح بود. و اگر اقدامى از سوى شاگردان، دوستان و یا نزدیکان ایشان صورت مى گرفت که بوى تنه زدن و سست کردن جایگاه اجتماعى دیگران را داشت، از آن با شدّت جلوگیرى مى کرد.
در زمانى که در نجف مى زیست، ریاست حوزه در دست آقاى خویى بود و وى به عنوان «زعیم الحوزات العلمیة» شناخته مى شد. در همان روزگار، کتاب تحریرالوسیله امام را چند تن از شاگردان ایشان به زیور طبع آراستند و روى جلد آن این لقب را براى امام نوشته بودند. امام با دیدن این عنوان، مسؤول چاپ کتاب را خواستند و گفتند:
«اگر این جمله را از روى کتاب من برندارید، دستور مى دهم تمام این کتاب را بریزند در دجله!»79
در مورد دیگر از ایشان استفتایى شده بود: فلان شخص در فلان شهر ادعا مى کند که در جمع آورى وجوهات شرعى و مصرف آن براى فلسطینى ها از ناحیه شما نمایندگى دارد، آیا درست است یا نه؟
امام در پاسخ نوشته بود:
«شما کلى سؤال کنید، بگویید آیا کسى تا به حال شخصا از طرف شما اجازه یا دستور داشته براى جمع آورى یا نه؟ و من پاسخ خواهم داد، ولى به گونه شخصى جواب نمى دهم!»80
آنان که سنگ امام را به سینه مى زنند و براى خط و راه امام دل مى سوزانند و نگرانند، شایسته است به این ریزه کاریهاى راه امام نیز توجه کامل داشته باشند و خداى ناخواسته در کنار سفره امام و انقلاب کارى نکنند که به امام و آرمانهاى او کم توجهى شود.

انتقاد خیرخواهانه

واژه «نصیحت» به معناى خیرخواهى از ریشه «نُصح» به معناى خالص شدن و خالص کردن است. در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: «نصح العسل.»81
و نیز به خیاط «ناصح» گویند و به نخى که در دوختن به کار مى برد «نصاح» گفته مى شود. از این روى، در نصیحت افزون بر خیرخواهى، نوعى پیوند دادن نیز وجود دارد. انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهى صورت بگیرد، مى شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یکدیگر براساس خیرخواهى و وحدت تقویت مى شود و نیروها و استعدادها در جهت شکوفایى و بالندگى به کار مى افتد.
هرگونه انتقادى که از روى خلوص و خیرخواهى و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدى که براساس هدفهاى شخصى و گروهى شکل مى گیرد، انتقاد ناسالم و «غشّ» نام دارد.
به همین جهت، ارباب لغت واژه «غش» را در برابر واژه «نصیحت» دانسته اند.82 آن که از روى دلسوزى و مهرورزى و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهاى اجتماعى لب به سخن مى گشاید و دست به قلم مى زند، ناصح و خیرخواه است. از این روى قرآن کریم در موارد بسیارى از پیامبران الهى، به عنوان «ناصح امین»83 نام برده است.
جامعه اى که زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعه اى است عزّتمند در برابر اگر در جامعه اى زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد، ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است. على(علیه السّلام) مى فرمود:
«لا خیر فى قوم لیسوا بناصحین ولایحبون الناصحین.»84
آن مردمى که خیرخواه یکدیگر نیستند و از خیرخواهان نیز استقبال نمى کنند، از سعادت بهروزى بى بهره اند.
امام خمینى در بیان ویژگیهاى انتقاد سالم به این نکته توجه تام و تمام دارد. او، به همه کسانى که در مقام نقد و انتقاد قرار دارند و یا شغل و کارشان اقتضاى آن را دارد که مسائل را بحث و بررسى کنند که از آن جمله است نمایندگان مجلس مى گوید:
«مجلس باید محیطى باشد که با کمال تفاهم و خیرخواهى براى ملت و کشور مسائل را پیش ببرند، انتقاد مى کنند. انتقاد خیرخواهانه باشد، جواب انتقاد مى دهند، آن هم خیرخواهانه باشد.»85
امام به روزنامه نگاران و اهل قلم، این نکته را از روى خیرخواهى یادآور مى شود: تلاش و همت شما این نباشد که درشت بنویسید، بلکه بکوشید که درست بنویسید. تیترها با محتوا و خبرها یکسان باشد. برخلاف واقعیت، تیترها را برجسته نکنید. در گزینش خبرها و مطلبها، خیر جامعه و نظام را در نظر بگیرید و اگر چنین نکردید; گرفتار «غشّ» و انتقاد ناسالم و ناروا شده اید:
«اخبارى که مى نویسید، تیترهایى هست، مردم اینها را در روزنامه ها مى بینند و مى فهمند که این تیتر، از کجا پیدا شده است و براى چه مقصدى این تیتر را گذاشته اند… باید توجه کنید که روزنامه اى تیترش چیزى نباشد که محتوایش آن طور نباشد… این غشّ است، درست مثل کاسب که روى متاعش چیز خوب مى ریزد و آخرش فاسد است و این حرام است. و اگر تیتر با محتوا نخواند، غشّ است که شما با قلم هایتان مى کنید.»86
این نگاه فقیهانه امام است به مسأله نقد و انتقاد، که هرگونه ناخالصى در برخوردهاى زبانى و قلمى را غشّ مى نامد و حکم به حرام بودن مى دهد. در فضاى جامعه دینى هرگونه غشّى با هر کسى با دوست و یا دشمن، رفیق و یا رقیب، با زبان، یا با قلم نادرست و ناپسند است.
امام على علیه السلام مى فرماید:
«شرّ الناس من یغش الناس.»87
بدترین مردم کسى است که با مردم غلّ و غش مى کند.
این سخن مولى، اطلاق دارد و چشم اندازى گسترده و همه غش ها را، در همه حوزه هاى فرهنگى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى شامل مى شود. نشانه سلامت زبان و قلم انتقادگر آن است که آن را از غشّ و خیانت خالى و خالص سازد و خیر و نیکى و آرامش و آسایش شهروندان و هم کیشان خود را در نظر داشته باشد.
آن نوشته زهرآگین که با نیش خود زندگى را بر کام همنوعان تلخ مى سازد و با تک تک واژگان، تیرى بر دل آزادگان مى زند و شعله اى در بوستان عاشقان و شیفتگان ولایت بر مى افروزد، نوشته اى است ناسالم و غش دار:
«ببینید که آیا این صحبت در سطح کشور، یک تشنجى ایجاد مى کند… و یا آرامش ایجاد مى کند؟ ببینید این روزنامه ها، این قلم ها آرامش در این کشور ایجاد مى کنند، یا تشنج؟ اگر چنانچه تشنج ایجاد کرد، این روزنامه چماق است و آن گفتار چماق و اگر آرامش ایجاد کرد این رحمت است و این مشکور است پیش خداى تبارک و تعالى.»88
میزان و معیار انتقاد سالم از نگاه امام آن است که ذهن و فکر و اعصاب مردم را به سوى آرامش و اطمینان بکشاند، اعتمادساز باشد، نه اعتماد سوز. و اگر چنین نبود و نشد، ویرانگر و ناسالم است. تردیدى نیست که «غش» اجتماعى، از غش فردى ویران کننده تر و زیان بار تر است. آن که جوّ و فضاى جامعه را با انتقاد ناسالم و غیرخیرخواهانه مى آلاید، کارى بس زشت تر و ناپسندتر انجام داده است.
على علیه السلام مى فرماید:
«وانّ اعظم الخیانة خیانة الاُمة وافظع الغش غش الأئمة.»89
بزرگ ترین خیانت، خیانت به مسلمانان است و زشت ترین، فریبکارى، ناراستى کردن با امام ایشان.
نکته دیگر آن که غش و خدعه و نیرنگ، با پیشواى جامعه، که سکاندار کشتى امنیت مردم است، بسیار بدتر و زشتتر از غش و فریب با دیگران است; از این روى، بر خورد مردم با رهبر جامعه ولایى باید برخورد خیرخواهانه باشد «النصیحة لأئمة المسلمین»90، نه غش آلود.
امام على(علیه السّلام) مى فرماید:
«… فاعینونى بمناصحة خلّیة من الغش سلیمة من الریب…»91
پس مرا یارى کنید به نصیحت به دور از دغل و ریب.
پرهیز از غش و نیرنگ، در انتقاد و حرکت در مسیر خیرخواهى امت و امام، همان آرمانى است که امام امت همواره آن را بر زبان مى آورد و مردم را به آن فرا مى خواند و مقام معظم رهبرى نیز بر آن تأکید و پافشارى دارد:
«مبادا کسانى در گوشه و کنار پیدا شوند و از کاهى کوه بسازند و اگر دیدند کارى در بلند مدت قابل اصلاح است، ولى در مدت کوتاهى اصلاح نشده، مورد انتقاد قرار دهند باید زبانى و عملى و مالى و با هر وسیله اى که مى شود دولت و مسؤولان را کمک و حمایت بکنند.»92

مرزهاى انتقاد

هر کشور و مملکتى با هر ایده و مرام و مکتبى، براى خود مرزهایى دارد و خط قرمزهایى. این مرزها هم در مسائل جغرافیایى وجود دارد و هم در مسایل سیاسى، اجتماعى و امنیتى، که از آن به «خطوط قرمز» کشورها تعبیر مى شود.
گذر از مرزها و نادیده انگاشتن خط قرمز، در همه جاى دنیا جرم است. حتى به اصطلاح، دموکراتیک ترین کشورها هم اجازه نمى دهند که کسانى از این خطوط قرمز بگذرند و پا را فراتر نهند. در مَثَل، مارکسیسم درنظام سرمایه دارى آمریکا، خط قرمز بود و آن زمانى که سوسیالیسم در دنیا مطرح بود، مارکسیستها در شرایط سختى در آن کشور مى زیستند و تنگناهاى ویژه اى براى آنان در نظر گرفته بودند.
اگر امروز هم در مثل، شمارى در آمریکا سخن از تجزیه آن کشور بزنند و بگویند: سیاهان و یا سرخ پوستان حق حاکمیت جداگانه دارند، دولت آمریکا با آنها به شدّت برخورد مى کند و آنان را از سر راه بر مى دارد. این حالت در سایر کشورهاى جهان هم مطرح است.
مقام معظم رهبرى مى گوید:
«همه توجه داشته باشند که یک خط قرمزى وجود دارد از این خط قرمز هیچ کس نباید عبور کند، نه این که ما اجازه نمى دهیم، در هیچ جاى دنیا اجازه نمى دهند….»93
براى آن که به توان جامعه اى را بر سر پا نگهداشت و از گزنده ها و دست اندازیها به دورش داشت، ضرورت روشن کردن مرزهاى اصلى چاره ناپذیر است. این حدّ و حق، باید به گونه اى روشن باشد که تکلیف وظیفه همگى با آن معلوم گردد.
اگر چنین نشود و نباشد و در جامعه مرزى و خطى وجود نداشته باشد، همه چیز به هم مى ریزد و شیرازه جامعه از هم مى گسلد. چطور مى توان درجامعه اى، حتى بدوى ترین آن، بدون مرز و خط زیست. هر واحد کوچک و بزرگ، هر قوم و قبیله، هر کشور و سرزمین براى بهروزى و ادامه زندگى، مرزهایى و خط قرمزهایى دارد. هر جامعه اى براى خود معیارهایى دارد و برابر آن معیارها، مرزهایى.
بایستگى وجود خطهاى قرمز براى روشن شدن وظیفه مردم یک کشور و وجود چهارچوب براى حرکت در محدوده آن، مسأله اى است مورد تأیید همه خردمندان و خردورزان.
اگر چهار چوبها، روشن باشد، طبیعى است که انتقادگران هم محدوده نقد خویش را خواهند شناخت و نقد سیاسى و اجتماعى نیز سامان مند و اصولى خواهد شد.
ما در این جا، براى روشن تر شدن سخن، به خطهاى قرمزى که باید از آنها نگذشت و پارا فراتر ننهاد، اشاره مى کنیم و از سخنان و سیره امام خمینى براى آن شاهد و نمونه ارائه مى دهیم:
* قانون اساسى
* رهبرى و محوریت نظام
* امنیّت ملى
* وحدت مردمى
* ارزشهاى پایدار دینى

قانون اساسى

قانون براى جامعه همان ضرورت را دارد که هوا براى فرد زنده، قانون سند آبروى هر کشور و خمیرمایه نظم و انضباط سیاسى و اجتماعى آن است. هر کشورى، هر چند کوچک و دور افتاده، براى خود مرجع قانونى دارد و این اصلى است مشترک و همگانى. روشن است که داشتن قانون، به تنهایى کارگشا نیست. قانون باید آن چنان در روح و جان مردم جا گیر شود که نفس وجود قانون آنان را از دست اندازى به مرزهاى اجتماعى و حقوق مردم، بازدارد. قانون اگر درست شناخته شود و درست اجرا گردد و به خوبى در روح و جان مردم جاى بگیرد، بسیارى از نابسامانیها رخت برخواهند بست و همگان در سایه سار آن زندگى آرام و به دور از دغدغه اى خواهند داشت.
امام خمینى مى گوید:
«قانون براى نفع ملت است، براى نفع جامعه است. براى نفع بعضى از اشخاص و بعضى گروه ها نیست. قانون توجه تام به تمام جامعه کرده است. و قانون براى تهذیب تمام جامعه است.»94
همه باید در برابر قانون، سر فرود آورند و به هیچ روى در برابر آن نایستند. حال اگر قدرت مندان و زر اندوزان، جناحهایى با نفوذ، در برابر آن بایستند و هر جا قانون را به زیان خود دیدند، سربرتابند و گردن ننهند، جامعه دچار بیمارى مى شود و از حرکت به سوى کمال باز مى ماند و بى قانونى، بسان خوره به جان جامعه مى افتد و آن را از پاى در مى آورد.
براى همین پیامدهاى ناگوار است که امام، همگان را به قانون مدارى فرا مى خواند:
«قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر کشورى باید خودشان را با آن قانون تطبیق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حکمى کرد، باید خودشان را در مقابل قانون تسلیم کنند آن وقت است که کشور کشور قانون مى شود.»95
هنگامى که بیش ترین مردم، به قانون اساسى رأى دادند، همان ملاک و میزان سیاستها و برنامه ریزیها و تصمیم گیریها مى شود. مبارزه با چنین قانونى، گذر از خط قرمز است و فساد در زمین:
«همه باید مقید به این باشید که قانون را بپذیرید و لو برخلاف رأى شما باشد. باید بپذیرید براى این که میزان اکثریت است. بعد از این که چیزى قانونى شد، دیگر نق زدن در آن اگر بخواهد مردم را تحریک بکند، مفسد فى الارض است.»96
تا زمانى که قانون مرجع است و قانونیت دارد، گرچه برخلاف اندیشه و سلیقه و نظر من باشد، باید به آن پایبند باشم. ممکن است اشکالهایى به ذهن برسد و قانون کاستیهایى داشته باشد که نیاز به اصلاح دارد، لکن تا وقتى که قانونیت دارد باید آن را پذیرفت و به آن گردن نهاد:
«در مقام عمل، قبول داریم; اما رأیمان این است که این جورى نیست; اما در عمل هم ملتزم هستیم. این هیچ مانعى ندارد.»97
بنابراین، بحث درباره مواد قانونى و انتقاد به پاره اى از اصول و یا تبصره هاى آن، خط قرمز نیست. آنچه مرز است و خط قرمز، اصل قانونى بودن، قانون اساسى یک کشور است.در مجموع مى توان گفت: آنانى که با جوّسازى و غوغاسالارى، خود را اصل مى گیرند و محور و مرکز همه چیز را منافع شخصى خود مى دانند و با شیوه هاى گوناگون به قانون مى تازند، به تعبیر امام خمینى، دیکتاتورند.
«اگر بنا باشد که یک جائى بخواهند، دادستان بخواهد روى قوانین عمل بکند، ما بخواهیم بگوییم که خیر ما دادستان را قبول نداریم. این معناى دیکتاتورى است. دیکتاتورى، همین است که نه به مجلس سر فرود مى آورد، نه به قوانین مجلس و نه به شوراى نگهبان و نه به تأیید شوراى نگهبان و نه به قوه قضائیه و نه به دادستانی….»98
«نمى شود از شما پذیرفت که ما قانون را قبول نداریم، غلط مى کنى قانون را قبول ندارى، قانون ترا قبول ندارد…. مردمى که رأى دادند به قانون اساسى، منتظرند که قانون اساسى اجرا بشود، نه هر کس از هر جا صبح بلند مى شود بگوید… من قانون اساسى را قبول ندارم.»99
نگهدارى و پاسدارى از مرزهاى قانونى، وظیفه همگانى است. همگان وظیفه دارند. با گردن نهادن به آن، دفاع از آن در برابر قدرت مندان و زراندوزان و افراد و جناحهاى با نفوذ، قانون را پاس دارند و بهترین پاسداشت، ایستادن اهل نفوذ، قدرت، با دیگران در یک صف در برابر قانون است:
«در اسلام همه کس حتى پیامبر عظیم الشأن(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مقابل قانون بى امتیاز در یک صف هستند.»100
روشن شد، از جمله مرزهاى انتقاد که مى توان آن را خط قرمز نامید، قانون اساسى است. حرکت بر محور این قانون، تکلیف و وظیفه ملى و دینى است و مخالفت با اصل قانون و مصوبات قانونى، مخالفت با رأى اکثریت ملت و نامشروع به شمار مى رود. کسانى که اهل قلم و سخن هستند، باید همواره این معیار و میزان را در نوشته ها و سخنهاى خود رعایت کنند و برخلاف دین و جریان ملى و مردمى گام برندارند.

پی نوشت ها :

74. «بحارالانوار»، ج580/75.
75. «تحف العقول»87/.
76. «صحیفه نور»، ج236/14.
77. همان، ج233/19.
78. «بحارالانوار، ج97/10.
79. «سرگذشتهاى ویژه»، جمعى از فضلاى حوزه، ج92/1.
80. همان75/.
81. مفردات راغب، واژه «نصح».
82. «لسان العرب»، ابن منظور، واژه «نصح».
83. سوره «اعراف»، آیه 68.
84. «فهرست غررالحکم»، ج382/7.
85. «صحیفه نور»، ج239/14.
86. همان 258/.
87. «فهرست غررالحکم»291/.
88. «صحیفه نور»، ج96/14.
89. «نهج البلاغه»، نامه26/، ترجمه شهیدى288/.
90. «بحارالانوار»، ج66/72، مؤسسه الوفاء.
91. «نهج البلاغه»، خ118، ترجمه شهیدى117/.
92. «حدیث ولایت»، به رهنمودهاى مقام معظم رهبرى، ج82/3.
93. روزنامه «جمهورى اسلامى»، 75/2/15.
94. «صحیفه نور»، ج268/14.
95. همان269.
96. همان244/.
97. همان.
98. همان269/.
99. همان244/.
100. همان145/.

ادامه دارد .....




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط