آن زمان خود، جملگان مؤمن شوند
آن زمان خود، سرکشان برسر دوند
آن زمان، زاری کنند و افتخار
همو دزد و راهزن در زیر دار[1]
یا
وقت محنت گشته ای الله گو
چون که محنت رفت، گویی: راه کو
چون که محنت رفت، گویی: راه کو
اما حقیقت آن است که «دعا» غریزی انسان و «خواستن» از خداوند فطری بشر است؛ متأسفانه آدمی در هنگام رفاه و اسایش و آرامش توجه اش به اسباب و علل میانی معطوف می شود و از رب الارباب و سبب الاسباب و علةالعلل یعنی خداوند متعال غافل می گردد. در واقع در هنگام راحت طلبی و آسوده خاطری به پروردگارش شرک می ورزد وی می پندارد تنها علل و عوامل مادی و میانی کارساز هستند و گویا خداوند متعال و علل غیرمادی نقشی در زندگی بشری ندارند، به بیان دیگر در این زمان تعلقات مادی و وابستگی های دنیوی حجابی بر حقیقت امر و خواسته فطری و غریزی او می شود و از این رو به دعا بی اهمیت گشته و از آن غفلت می کند؛ اما همین که مشکلی، سختی و نیازی پدیدار گشت گویا آن حجاب ها و آن تعلق ها و آن غفلت ها کنار می رود و انسان متوجه خداوند متعال می گردد و او را می خواند و از سوی او مدد می جوید، اما مع الأسف همین که در این حالت دعا کرد و خداوند اجابت فرمود، دوباره وضعیت قبلی و غفلت او باز می گردد و دعا را به کناری می نهد.[2] چنان که قرآن به این حقیقت تلخ اشاره کرده است:
«وَ إِذا غَشِیهُمْ مَوْجٌ کالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَی الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ ما یجْحَدُ بِآیاتِنا إِلَّا کلُّ خَتَّارٍ کفُورٍ»[3]؛ «و چون موجی کوه آسا آنان را فراگیرد، خدا را با اخلاص در این بخوانند و [لی ] چون نجاتشان داد و به خشکی رساند، برخی از آنان میانه رو هستند و نشانه های ما را جز هر خائن ناسپاس انکار نمی کند».
باید حجاب تعلقات و وابستگی های واهی خویش را کنار زنیم و با تذکار و بیداری و هشیاری غفلت را از خویش دور سازیم تا در هر حال چه امنیت چه اضطراری چه راحت چه ناراحت سخن گفتن با خدا و راز و نیاز با او یعنی دعا را فراموش نکنیم. علی علیه السلام معتقد است انسان همواره باید به درگاه حق، دعا کند و چنان نباشد که تنها در حال عافیت و سلامت او را بخوان: «آن که به بلایی گرفتار آمده هر چند گرفتاری اش بزرگ باشد، از آن کس که در عافیت و سلامت به سر برده و از بلا ایمنی ندارد، به دعا کردن سزاوارتر نیست».[4]
چون در آید نزع و مرگ، آهی کنی
ذکر دلق و چارُق آن گاهی کنی
تا نمانی غرقِ موج و زشتیی
که نباشد از پناهی پشتیی
یاد ناری از سفینه راستین
ننگاری در جارق و در پوستین
چون که درمانی به غرقاب فن
پس ظلمنا ورد سازی بر ولا
دیو گوید: بنگرید این خام را
سر برید این مرغ بی هنگام را[5]
پی نوشت ها:
[1] . مثنوى، دفتر ششم، 4700- 4699
[2] . نگا: المیزان، ج 2، ص 34.
[3] . لقمان(31)، آیه 32.
[4] . امالى، ص 237.
[5] . مثنوى، دفتر پنجم، 71- 1967
منبع: حوزه نت