فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (1)

مسائل اقتصادى در تأمين بهداشت روانى انسانها نقشى بسيار مهم ايفا مى كند. جامعه با رفع فقر و محروميت مى تواند گامى بسيار بزرگ براى كاستن از بيمارى هاى روانى و شكوفايى استعدادهاى افراد بردارد. هر چند خود فرد بايد براى تأمين سلامت روانى خود بكوشد، اما به نظر مى رسد كه جامعه نقش پررنگ ترى در اين امر دارد. از اين رو، راهبردها و خط مشى هاى كلى جوامع براى ارتقاى بهداشت روانى در مرتبه اول بايد متمركز بر ابعاد اقتصادى و اجتماعى باشد، نه پزشكى و درمانى.
چهارشنبه، 6 آبان 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (1)
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (1)
فقر و بهداشت روانى ازدیدگاه دین و روانشناسی (1)






مقدمه

مسائل اقتصادى در تأمين بهداشت روانى انسانها نقشى بسيار مهم ايفا مى كند. جامعه با رفع فقر و محروميت مى تواند گامى بسيار بزرگ براى كاستن از بيمارى هاى روانى و شكوفايى استعدادهاى افراد بردارد. هر چند خود فرد بايد براى تأمين سلامت روانى خود بكوشد، اما به نظر مى رسد كه جامعه نقش پررنگ ترى در اين امر دارد. از اين رو، راهبردها و خط مشى هاى كلى جوامع براى ارتقاى بهداشت روانى در مرتبه اول بايد متمركز بر ابعاد اقتصادى و اجتماعى باشد، نه پزشكى و درمانى. به عبارت ديگر، با رفع تبعيض ها و نابرابرى هاى اجتماعى و اقتصادى و تأمين معيشت مناسب براى همه افراد جامعه بسيارى از مشكلات روانى از جامعه رخت برمى بندد و هزينه هاى سنگين درمان كاسته مى شوند. در اين بحث با نگاهى عميق تر به مسئله نابرابرى و فقر، پيامدهاى آن را براي بهداشت روانى فردى و اجتماعى بررسي مي كنيم و سپس، به رويكرد متون اسلامى به فقر مى پردازيم.
شايد بتوان مسئله نابرابرى و فقر را تلخ ترين و دردناك ترين مسئله اجتماعى بشر در طول تاريخ دانست. در دنياى امروز كه پيشرفت افتصادى عظيمى نصيب بشريت شده است، اين معضل نه تنها حل نشده كه فاصله فقير و غنى نسبت به اعصار پيشين، بيشتر نيز شده است. سازمان بهداشت جهانى در گزارشى كه در سال 1995 منتشر كرده است، فقر شديد را بى رحم ترين قاتل و مهم ترين علت رنج و درد در جهان مى داند. ما در ضمن بررسى آثار فقر، بخش هايى از اين گزارش را، كه به صورت كتاب منتشر شده است، نقل خواهیم کرد.

آثار فقر

الف- آثار جسمی

فقر به صورمختلف، سلامت جسمى طبقه پايين جوامع را تهديد مى كند. فقر، علت اساسى واكسينه نشدن نوزادان، در دسترس نبودن آب تصفيه شده و بهداشت، عدم وجود دارو و ديگر راهكارهاى درمانى، و مرگ نوزادان به هنگام زايمان است. فقر علت اساسى كاهش اميد به زندگى، معلوليت و ناتوانى، و گرسنگى است. فقر مهم ترين علت بيمارى روانى، استرس، خودكشى، از هم پاشيدن خانواده، و مصرف مواد مخدر مى باشد. در سال 1990، تعداد افرادى كه در فقر شديد زندگى مى كردند، يك ميليارد و صد ميليون نفر تخمين زده شده است، يعنى بيش از يك پنجم جمعيت كره زمين. با وجود آن كه از هر ده كودك، هشت نفر عليه پنج بيمارى عمده كشنده براى كودكان واكسينه مى شوند و به طور كلى بين سال هاى 1980 و 1993 ميزان مرگ و مير نوزادان به 25درصد كاهش يافته و اميد زندگى بيش از چهار سال افزوده شده و به حدود 65 سال رسيده است، اما در كشورهاى در حال توسعه، هر سال دوازده ميليون و دويست هزار كودك زير پنج سال مى ميرند. علّت اكثر اين مرگ و ميرها، امراضى است كه با صرف چند سنت براى هر كودك، قابل پيشگيرى است. اميد زندگى در كشورهاى توسعه نيافته طبق آمار 1993، چهل و سه سال و در كشورهاى توسعه يافته، هفتاد و هشت سال، يعنى دو برابر كشورهاى فقير، است. در كشورهاى ثروتمند، اميد زندگى در سال 2000، به هفتاد و نه سال مى رسد، ولى در برخى كشورهاى بسيار فقير، اين شاخص به چهل و دو سال تنزل مى يابد. تعداد كودكان زير پنج سال كه در سال 1993 مردند (يعنى 2/12 ميليون نفر) معادل كل جمعيت نروژ و سوئد است(سازمان بهداشت جهانی [WHO] ، ص 2-1).
در آستانه ورود به سال 2000، حدود 30 درصد از ثروتمندترين مردم دنيا، متجاوز از 45 درصد گوشت جهان را مصرف مى كنند. اين در حالى است كه نزديك 800 ميليون نفر دچار سوء تغذيه اند. بيش از 85 درصد كالاها را20 درصد ثروتمند جهان مصرف مى كنند، اما 20 درصد فقيرترين اقشار جامعه 4/0 درصد كالاهاى مصرفى را در اختيار دارند. درآمد كشورهاى عقب مانده كمتر از 89 ميليارد دلار است و اين در حالى است كه 10 تن از ثروتمندترين افراد جهان 5/1 برابر رقم مزبور را در اختيار دارند. حدود 60 درصد مردم ساكن در كشورهاى در حال توسعه از خدمات بهداشتى كافى برخوردار نيستند و اين در حالى است كه در آمريكا و اروپا ساليانه معادل هزينه بهداشت و غذاى آن 60 درصد تنها جهت خريد عطريات مصرف مى شود. مشكل جمعيت وسيعى از مردم جهان فقر مطلق است و از حداقل سرپناه و خوراك و پوشاك محرومند. متجاوز از 30 درصد كشورهاى در حال توصعه از آب سالم محرومند و ساليانه 30 ميليون نفر از گرسنگى مى ميرند. با وجودى كه متوسط مصرف پروتئين در كشورهاى اروپايى متجاوز از 120 گرم در روز است، اين رقم در كشورهاى افريقايى به سختى به 20 گرم در روز بالغ مى شود (دادگر، 1378، ص45).
با توجه به ارتباط ميان بيمارى جسمى و بيمارى روانى، فقر از راه تأثيرگذارى بر سلامت جسم، بهداشت روانى فرد را به خطر مى اندازد و امكان ابتلا به بيمارى هاى روانى را در وى افزايش مى دهد. بيمارى هاى جسمى و روانى معمولا همراه با هم در يك فرد ديده مى شوند. افرادى كه بيمار روانى تلقى مى شوند، غالباً به لحاظ جسمى نيز بيمارند و از سوى ديگر، بيماران يا ناتوانان جسمى، اغلب دچار ناراحتى روانى اند. مثلا در كهنسالى، ميان افسردگى از يك سو، و بيمارى هاى جسمى، از دست دادن كنترل بر ترشحات بدن، فقدان تعادل و ناشنوايى از سوى ديگر، ارتباط و همبستگى وجود دارد. اين ارتباط بين افسردگى، اختلالات شناختى، اغتشاش ذهنى ناشى از عفونت، اثرات جانبى دارو، ديابت، و اختلالات تغذيه اى نيز وجود دارد. بنابراين، اگر يك گروه اجتماعى يا افراد منطقه خاصى را در نظر بگيريم كه مرگ زودرس، مرض قلبى، بيمارى هاى مزمن و ناتوان كننده، زخم هاى گوارشى، حوادث دوران كودكى و امثال آنها در آنان بيشتر است، به احتمال زیاد فقيرند و ميزان خودكشى، افسردگى، اضطراب و اسكيزوفرنى در بين آنان زياد است (گام[1]، 1996، ص112).

ب- آثار فرهنگي- اجتماعي

1- فقر فرهنگي . غالباً فقر مادى با فقر فرهنگى همراه است. كسى كه از حيث مادى فقير است، فكرش آن قدر مشغول تأمين مايحتاج اوليه زندگى است كه كمتر مجال و فرصتى براى برآوردن نيازهاى فرهنگى و تربيتى خود و خانواده اش دارد. اگر هم فرصتى براى اين كار پيش بيايد زمينه ها و امكانات آن برايش فراهم نيست. در نتيجه، بسيارى از مواهب و استعدادهاى خدادادى وى به فعليت نمى رسند و بهره بردارى درستى از آنها صورت نمى گيرد. آلفرد مارشال در كتاب تاريخى خود چنين مى نويسد: درست است كه به رغم فقر، تحت تأثير عوامل دينى، روابط دوستى و محبت هاى خانواده، ممكن است انسان احساس بزرگ ترين خوشبختى را بكند و امكان يابد استعدادهاى خود را شكوفا سازد، ولى با وجود اين بايد اذعان داشت كه در محيط فقر، به ويژه در مناطق پرجمعيت، فقر اقتصادى موجب از بين رفتن و پژمرده شدن استعدادهاى انسانى مى شود... . كسانى كه در شهرهاى بزرگ كنونى زندگى مى كنند، فرصت كمترى مى يابند تا با ديگران پيوند دوستى ببندند... . بدون شك، بيمارى روحى، جسمى، اخلاقى و فكرى فقرا علل ديگرى نيز دارد، ليكن فقر يكى از عمده ترين آنهاست... به طور كلى رفتار ناهنجار فقرا ناشى از فقر آنان است... هنگامى كه در علل فقر بررسى مى كنيم، در واقع در علل تنزل مقام عده زيادى از ابناى بشر مطالعه مى كنيم. (شيخاوندى، 1373، ص200).
فقر فرهنگى و فقدان تعليم و تربيت و تحصيلات مناسب، فرد را از دستيابى به روش هاى كنترل بر محيط و كاستن از استرس هاى ناشى از فقر و محروميت باز مى دارد و او را در معرض اختلالات روانى قرار مى دهد. علاوه بر اين، محروميت از سواد و تحصيلات، فقر مادى را تشديد مى كند و اين تسلسل همچنان ادامه مى يابد و با افزايش فقر، بهداشت روانى فرد بيشتر آسيب مى بيند.
2- انزوا. تنگدستى به طور طبيعى سبب مى شود فرد از چشم جامعه ساقط شود و به گوشه تنهايى پناه برد. على(ع) فرمود: غنا در غربت وطن است و فقر در وطن غربت.[2] يعنى كسى كه ثروتمند است اگر در غربت هم باشد، انگار كه در وطن خود زندگى مى كند، امّا تنگدست در وطن خود نيز همانند غريبه است; كسى به او اعتنا نمى كند و در نتيجه منزوى است. كمبود روابط با ديگران و احساس تنهايى زمينه مساعدى است براى ابتلا به بيمارى هاى روانى. از عوامل جاذبه ميان فردى و ارتباطات مناسب با دیگران، وضعيت ظاهرى و از جمله، پوشش افراد است. از آنجا كه معمولا فقر موجب مى شود وضعيت ظاهرى و لباس فرد در حد پايين و نامطلوب باشد، فقرا در برقرارى روابط اجتماعى مشكلات جدى خواهند داشت كه گاه موجب در پيش گرفتن انزوا از سوى آنان مى شود.
3- پرخاشگرى. در جامعه اى كه به سبب بى عدالتى در توزيع ثروت هاى عمومى، مردم به دو دسته فقرا و اغنيا تقسيم شده اند و فاصله طبقاتى عظيمى بين آنان وجود دارد، كينه و عداوت موج مى زند. مردم فقير با ديدن زندگى اشرافى ثروتمندان و مشاهده زندگى فلاكت بار خود، كينه آنان را به دل مى گيرند و عقده هاى روانى بسيار در خود به وجود مى آورند. علاوه بر اين، كينه درونى و فروخورده فقرا ممكن است روزى سر باز كند و كسانى را كه مسبب اين وضعيت هستند، در خود فرو برد. بنابراين خشم و پرخاشگرى طبقات پايين جامعه يا متوجه خود آنان مى شود و عقده هاى روانى به وجود مى آورد و يا معطوف اغنيا مى گردد و جامعه را از حالت تعادل به سوى هرج و مرج سوق مى دهد. اميرالمؤمنين(ع) به فرزندش محمد خنفيه فرمود: پسرم! از فقر بر تو بيمناكم. از آن به خدا پناه ببر كه فقر كاستى در دين و پريشانى در فكر و عقل ايجاد مى كند و سبب دشمنى و كينه است.[3] جمله جالبى هم در اين زمينه از ابوذر نقل شده است: فردى كه مايحتاج زندگى خود را در خانه ندارد، بسيار در معرض آن است كه پرخاشگرى خود را نه تنها متوجه افراد بلكه در جهت تخريب كل نظام اجتماعى سوق دهد (قرضاوى، 1415، ص18).
4- ضعف اخلاقى و نابهنجارى هاى اجتماعى. فقر زمينه مساعدى است براى برخى صفات زشت اخلاقى نظير حسد، كه نتيجه اش در جامعه به صورت نابهنجارى هاى اجتماعى بروز مى كند. اميرالمؤمنين(ع) مى فرمايد: كسى را كه دنبال رزق و روزى خود مى رود، نكوهش نكنيد، زيرا كسى كه امكانات زندگى ندارد خطا و اشتباهاتش زياد است.[4] يكى از پيشتازان جرم شناسى در طى يك بررسى نشان داده است كه در ايتاليا خانواده هاى فقير 60 درصد جمعيت را تشكيل مى دادند، اما جرايم مربوط به آنها 85 تا 90 درصد كل جرايم بوده است. همچنين برخى تحقيقات ديگر حاكى از آن است كه 19 درصد جرايم مربوط به فقراى لندن بوده است، در صورتى كه آنان 8 درصد جمعيت را تشكيل مى دادند. البته اين بدان معنا نيست كه همه فقرا بزهكار هستند، بلكه بايد گفت كه اگر اكثر منحرفان و مجرمان فقير باشند. اكثر فقرا مجرم و بزهكار نيستند... . ماركس، هانرى جرج، ويليام بونگر و ديگران در شيوه هاى پيشنهادى خويش توصيه مى كنند كه بايد كوشش خود را در راه بهبود وضع توزيع درآمدها به كار ببريم و بر نابرابرى هاى اقتصادى فائق آييم، نه تنها به خاطر اين كه اين امر به خودى خود زيبنده نيست، بلكه به خاطر اين كه نابرابرى هاى اقتصادى زاينده فساد، تباهى و انواع كجروى هاست (شيخاوندى، 1373، ص200ـ199).
5- ضعف اعتقاد و ديندارى. شايد مهم ترين پيامد منفى فقر از ديدگاه دين آن باشد كه فقر بستر مناسبى براى كفر و بى دينى و ضعف اعتقادى است. در روايت مشهورى كه از پيامبر اكرم(ص) و نيز از امام صادق(ع) نقل شده است، آنان فرموده اند: كاد الفقر ان يكون كفراً; فقر به مرز كفر نزديك است.[5] احتمالا مشكل بودن فهم رابطه فقر مالى با كفر باعث شده است كه برخى، فقر در اين روايت را به فقر نفس (فقر روانى) تفسير كنند، امّا بايد گفت كه برخى ديگر از مفسران حديث، نظير غزالى، لفظ فقر در اين سخن را به همان معناى فقر مادى گرفته و در تبيين آن گفته اند: فقر انسان را در پرتگاه كفر قرار مى دهد، زيرا اولا موجب حسادت به توانگران مى شود كه حسد، حسنات و خوبى هاى انسان را از بين مى برد، و ثانياً فقر باعث مى شود كه فقير در برابر ثروتمندان اظهار ذلت و خوارى كند و به آبرو و دينش لطمه وارد شود، و ثالثاً سبب ناخشنودى به قضا و قدر الهى و نارضايتى از روزى مى شود و اين امر، اگر هم كفر نباشد، به كفر مى كشاند.[6] علاوه بر اين، در سخن ديگرى كه از پيامبر اكرم(ص) در اواخر عمر نقل شده است، ايشان به حاكمان پس از خود تذكراتى مى دهند كه از جمله آنها اين است كه مردم را فقير و تهيدست نگذارند تا به كفر كشيده شوند.[7] در واقع، پيامبر اكرم(ص) به حاكمان و برنامه ريزان اقتصادى جامعه، فقرزدايى را يادآورى مى كند و به آنان هشدار مى دهد كه بايد با اجراى عدالت و رفع تبعيض و برنامه ريزى براى استفاده بيشتر و بهتر از مواهب الهى، موجبات تأمين معيشت مناسب را براى عموم مردم فراهم كنند تا به كفر و بى دينى كشيده نشوند. با توجه به اين كه متوليان امر جامعه فقط مى توانند مأمور از بين بردن فقر مادى باشند و نه فقر روانى و با عنايت به اين كه در هر دو حديث از رابطه فقر و كفر سخن گفته شده است، مى توانيم بگوييم كه به احتمال قوى مقصود از فقر در كاد الفقر ان يكون كفراً، فقر مادى است. علاوه بر اين، در برخى منابع، سخنى از پيامبر اكرم(ص) به اين صورت نقل شده است كه اگر رحمت خداوند بر فقراى امت من نبود، فقر آنان را به مرز كفر نزديك مى كرد.[8] اين سخن يا حديث مستقلى در كنار آن سخن مشهور است يا يك حديث است كه در برخى منابع به صورت كامل و در برخى ديگر ذيل آن آمده است. در هر حال، از آنجا كه مسلماً مقصود از فقرا در اين سخن نيازمندان جامعه است، قاعدتا فقر در بخش پايانى آن نيز، به معناى فقر مادى است.
در گفتار ديگرى هم كه قبلا ذكر كرديم. امام على(ع) فقر را كاستى در دين توصيف مى كند. اين كه فقر موجب نقصان دين است، به چه معنا است؟ فقر اگر ناشى از تنبلى و سستى فرد نباشد، گناه و جرم نيست و ننگى براى فرد به حساب نمى آيد. پس منظور از اين رابطه آن است كه فقر باعث مى شود كسانى كه ايمان قوى ندارند زودتر به گناه بيفتند، زیرا برخی گناهان از فقر و احتياج ناشى مى شوند. اين تفسيرى است كه استاد شهيد مطهرى از اين جمله دارد ( 1358، ص 93). شيخ محمد عبده هم در شرح اين جمله چنين نظرى دارد و مى گويد: زمانى كه فقر شديد شد، ممكن است انسان را وادار به خيانت، دروغگويى، ذلت پذيرى، امتناع از كمك كردن به حق كند و همه اينها كاستى در دين است( نهج البلاغه عبده، ذیل این حکمت).
از نظر ما، تفسير ديگرى نيز براى اين جمله متصور است؛ فقرا به دليل فقر مالى از انجام دادن برخى اعمال عبادى نظير حج و صدقه و دستگيرى از نيازمندان محروم هستند. هر چند اين امر به اختيار آنان صورت نگرفته است و تقصيرى متوجه آنان نيست، امّا در هر حال محروميت از برخى منافع ديندارى و اعمال عبادى است. به همين جهت، آموزه هاى دينى تأكيد دارند كه فقرا از لحاظ مالى بايد به نحوى تأمين شوند كه علاوه بر نيازهاى ضرورى و فيزيولوژيك نظير خوراك، پوشاك، مسكن و ازدواج بتوانند نيازهاى معنوى خود را نيز ارضا كنند. امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد: به مؤمن از زكات آن قدر داده مى شود كه بخورد، بياشامد، لباس تهيه كند، ازدواج نمايد، حج به جا آورد، صدقه دهد و قرض خود را ادا كند[9]. جمع بين اين دو تفسير درباره رابطه فقر و كاستى در دين هم ممكن است، بدين صورت كه فقرا اگر ايمان قوى نداشتند، زودتر به گناه مى افتند و در نتيجه، ديندارى و ايمانشان كاستى مى پذيرد، اما اگر صبر و تحمل كردند و در مقابل وسوسه گناه و آلودگى توانستند مقاومت كنند، از برخى مزاياى ديندارى و كارهاى عبادى محروم مى شوند.[10]

ج- آثار روانى

همان گونه كه بيان شد، آثار جسمى و فرهنگى- اجتماعى فقر، تأثير بسياری بر سلامت روان دارد. با اين وجود، در اين بخش برخى پيامدهاى نامناسب روانى را كه معمولا بدون واسطه از فقر ناشى مى شود، بررسى مى كنيم.
1- كاهش عزت نفس: فقير از جايگاه اجتماعى مناسبى برخوردار نيست و همواره مورد تحقير قرار مى گيرد. احتمالا بتوان گفت كه بيشترين آثار روانى فقر از نگرش منفى مردم نسبت به آن نشأت مى گيرد. مردم با فقرا به شيوه اى كاملا متفاوت از ثروتمندان رفتار مى كنند. اين نگرش منفى و تحقيرآميز در مورد مستضعفان را در مدرسه، فروشگاه، مطب پزشك، بيمارستان، بانك و مراكز اجتماعى ديگر مى توان مشاهده كرد. ونسان دكلژاك (1989) معتقد است كه در اجتماع مادى امروزى، كسانى كه احساس مى كنند پايين تر يا بى لياقت تر از ديگران اند يا حتى احساس مى كنند كه محكوم شده اند، در همه موارد زندگى شرمسارى و خجالت احساس مى كنند. اين شرم مثل يك زخم روحى احساس مى شود و به «نوروز طبقه» شباهت دارد. در واقع، نگاه و رفتار ديگران براى تشكيل هويت شخصى و خودپنداره كسى كه مبتلا به «نوروز طبقه» است، اهميت مى يابد.
انسان فقير احساس مى كند كه «بينوا»، «فقير»، «بى دست و پا»، «بى لياقت»، و «كمتر از همه» است. او باور مى كند كه همين هويت را دارد. قبول تحقير ديگران به تدريج درونى مى شود و فرد را به اين نتيجه مى رساند كه خود را تحقير كند و عزت نفس و اعتماد به نفس اش را از دست بدهد و اين تصور در وى ايجاد شود كه مسبب اصلى همه بدبختى ها و ناشايستگى ها، تنها خود اوست (گنجى، 1382، ص4ـ103، با تلخيص).
به نظر مى رسد كه نگاه متفاوت به فقرا به «اجتماع مادى امروز» اختصاص ندارد؛ هميشه اين گونه بوده است. اميرالمؤمنين(ع) در كلامى بسيار زيبا مى فرمايد كه وقتى دنيا به كسى رو كرد (مثلا صاحب ثروت يا قدرت شد) مردم فضايل و خوبى هايى را كه ديگران دارند، به او نسبت مى دهند، اما اگر دنيا به كسى پشت كرد، حتى خوبى هاى خود وى از او گرفته مى شود[11]. آن حضرت در سخن ديگرى مى فرمايد: فقير حقير و ناچيز شمرده مى شود. به حرفش گوش نمى دهند و جايگاهش را نمى شناسند. اگر فقير راست بگويد، او را دروغگو مى نامند و اگر زاهد باشد، او را نادان مى خوانند.[12]
خلاصه، فقير به دليل عدم برخوردارى از جايگاه شايسته در ميان جامعه، عزت نفس خود را از دست مى دهد و به همين دليل در معرض ابتلا به انواع اختلالات روانى قرار مى گيرد. خودكشى، كه اكنون دومين علت مهم مرگ و مير در ميان جوانان است، ارتباط و همبستگى بسيار نيرومندى با طبقه اجتماعى و محروميت دارد. همچنين خودكشى با الكليسم و اعتياد، كه در ميان كارگران غير ماهر، بيكاران و بى خانمان ها رواج بيشترى دارد، مرتبط است. همچنين افسردگى، كه شايد به لحاظ تعداد افرادى كه به آن مبتلا هستند متداول ترين شكل «بيمارى روانى» باشد، همبستگى و ارتباط بسيار شديدى با طبقه اجتماعى دارد; هر قدر فقيرتر باشد، احتمال ابتلا به افسردگى در وى بيشتر خواهد بود. رفتار خودآزارانه شديد نيز، كه دست كم ده برابر بيشتر از خودكشى رواج دارد و در واقع پيش درآمدى براى آن است، همين الگوى ارتباط با طبقه اجتماعى را نشان مى دهد (گام، 1996، ص111).
2- اضطراب و تشويش خاطر: لازمه وجود آرامش در زندگى، تأمين شدن حداقل امكانات معيشتى است. بدون وجود اين امكانات، فرد دچار اضطراب و نگرانى مى شود و زمينه ابتلا به بيمارى روانى شديدتر ايجاد مى گردد. امام صادق(ع) در حديث طولانى و معروفى كه در مقام بحث با مدعيان زهد و متصوفه زمان خود داشتند، به روش زندگى حضرت سلمان اشاره مى كند و مى فرمايد: سلمان وقتى نصيب سالانه خود را از بيت المال مى گرفت، به اندازه يك سال مخارج خود را ذخيره مى كرد. به او گفتند: تو با اين همه زهد و تقوا به فكر ذخيره يك سال خود هستى؟ شايد امروز يا فردا بميرى و به آخر سال نرسى. سلمان در جواب گفت: شايد هم نمردم. چرا فقط مردن مرا فرض مى كنيد و زنده ماندنم را در نظر نمى گيريد؟ اگر زنده ماندم، نيازهايى دارم كه بايد برآورده شوند. اى نادان ها! شما نمى دانيد كه انسان اگر به مقدار كافى وسائل زندگى نداشته باشد، در اطاعت حق كوتاهى مى كند و نشاط و نيروى خود را در اين راه از دست مى دهد، ولى اگر به قدر كافى وسايل زندگى فراهم شد، آرامش و اطمينان خاطر مى یابد.[13]
3- اختلالات روانى: تا اين جا به برخى آثار روانی فقر اشاره كرديم و تبيين هاى نظرى بر اساس متون اسلامى از آن ارائه داديم. تحقيقات تجربى نيز ارتباط نزديك وضعيت اقتصادى فرد و بهداشت روانى وى را تأييد مى كند. معلوم نیست که آیا وضعيت اقتصادى نامناسب، فرد را در معرض ابتلا به اختلالات روانى قرار مى دهد يا ابتلا به اختلالات روانى موجب وضعيت بد اقتصادى مى شود، اما با اين وجود، روشن است كه قرار گرفتن در شرايط بد اقتصادى، افراد را مستعد بروز مشكلات بهداشت روانى مى كند. علاوه بر این، شرايط اقتصادى نامناسب رهایی از بيمارى روانى و بازيابى سلامت را بسيار دشوار مى كند. اين در مقايسه با افرادى است كه در شرايط بهتر و مطلوب اقتصادى قرار دارند (پیلگریم[14]، 2005، ص 184).
يكى از اولين تحقيقات در مورد رابطه ميان متغيرهاى اجتماعى و اختلالات روانى، بررسى روابط بين طبقه اجتماعى و اسكيزوفرنى بود. از زمان اجراى اولين مطالعه در دهه 1930 ميلادى در امريكا، تاكنون تحقيقات پيگيرانه فراوانى در نقاط مختلف دنيا اجرا شده و ثبات غير منتظره اى در تمام اين مطالعات يافت شده است. در مطالعه اوليه اى كه در سال 1939، فاريس و دانهام منتشر كردند، محل سكونت تمام بيماران بسترى شده در يك دوره دوازده ساله در چهار بيمارستان ايالتى و دوازده بيمارستان خصوصى شهر شيكاگو بر روى نقشه سرشمارى آن شهر مشخص شد. وقتى آمار بيماری هاى روانى بر حسب تعداد موارد در هر صد هزار نفر بيان شد، محققان متوجه تفاوت در بروز اختلال روانى در نواحى مختلف شهر شدند. اين موضوع به ويژه در مورد اسكيزوفرنى قابل توجه بود؛700 مورد در نواحى مركزى شهر و 100 مورد در نواحى مسكونى حومه آن. قدم بعدى همبسته كردن شاخص هاى اجتماعى و جمعيت شناختى ديگر با ميزان هاى متفاوت پذيرش بيمارستانى در نواحى مختلف آن شهر بود. در نواحى اى كه بيماران بيشتر بودند، الكليسم، اعتياد و فقر هم بيشتر بود و ساكنان آن غالباً جزو پايين ترين طبقات اجتماعى بودند و زير خط رسمى فقر زندگى مى كردند. اين دو محقق از مطالعه خود نتيجه گرفتند كه فقر و نابسامانى اجتماعى زمينه ساز اسكيزوفرنى و ساير مشكلات روانى اند.
در اين مطالعه، چندين خطاى بارز وجود داشت كه عمده ترين آنها اصطلاحاً جهت عليت[15] نام دارد، بدين معنا كه آنان فرض مى كردند كه فقر علت بروز بيمارى هاى روانى است. امروزه امكان اتخاذ جهت على كاملا مخالف با اين فرض هم وجود دارد. امروزه بحث بر سر اين كه آيا موقعيت اجتماعى پايين علت اختلال روانى است يا اختلال روانى سبب مى شود موقعيت اجتماعى بيماران در پايين ترين سطح باشد، به بحثى كهنه تبديل شده و هنوز به طور كامل حل نشده است.
پس از اين مطالعه، مطالعات ديگرى با روش هاى بهتر، از قبيل بررسى فردى بيماران بسترى شده و روش زمينه يابى اجتماعى نيز انجام گرفته اند كه همه نشان دهنده ارتباط موقعيت اجتماعى پايين و خطر بالاتر مشكلات روانى اند. در يك بررسى تطبيقى از يافته هاى 44 مطالعه كه از روش زمينه يابى اجتماعى استفاده كرده بودند، معلوم شد كه طبقه اجتماعى تنها متغير جمعيت شناختى است كه به طور پايدار با وضعيت روان شناختى ارتباط دارد. سن، جنس و نژاد هيچ كدام چنين ارتباط پايدارى را نشان ندادند. در 28 مطالعه از 33 مطالعه اى كه طبقه اجتماعى را به مثابه يك متغير در نظر گرفته بودند، در پايين ترين طبقه اجتماعى، مشكلات روانى بيش از ساير طبقات به چشم مى خورد (كوكرين، 1376، ص31ـ21).
وضعيت اجتماعى ـ اقتصادى پايين (از نظر درآمد، تحصيلات، و شغل) ارتباط نيرومندى با بيماران روانى دارد. چندين دهه است كه مشخص شده است افراد طبقه اجتماعى ـ اقتصادى پايين تر حدود دو و نيم برابر بيشتر از طبقات بالاتر احتمال ابتلا به اختلال روانى دارند. دلايل اين ارتباط كاملا روشن نيست، اما ممكن است وجود استرس بيشتر در زندگى فقرا و آسيب پذيرى بيشتر آنان در برابر انواع عوامل استرس زا در مجموع، منجر به برخى اختلالات روانى نظير افسردگى شود( U.S. Department of Health and Human Services ، ص 82 ) . مؤلف ديگر در اين زمينه، ارتباط ميان شرايط اقتصادى و بهداشت روانى را چنين خلاصه كرده است: فقرا بيش از اغنيا، تقريباً به همه بيمارى ها و ناتوانى ها اعم از جسمى و روانى مبتلا مى شوند. اين هم به لحاظ دفعات ابتلا و هم شدت و مدت آن است (گام، 1996، ص110).

پي نوشت :

[1] . Gomm, Roger.
[2] الغنى فى الغربة وطن و الفقر فى الوطن غربة (نهج البلاغه، حكمت 56). نظير اين كلام در حكمت سوم هم آمده است; و المقل غريب فى بلدته، يعنى فقير در شهر خود هم غريب است.
[3] يا بنى انى اخاف عليك الفقر فاستعذ بالله منه فان الفقر منقصه للدين مدهشه للعقل داعية للمقت، (نهج البلاغه، حكمت 319).
[4] . لا تلم انساناً يطلب قوته، فمن عدم قوته كثر خطاياه... (بحار الانوار، ج72، ص47).
[5] . بحار الانوار، ج72، ص30ـ29.
[6] . همان، ص31.
[7] . اذكر الله الوالى من بعدى على امتى... و لم يفقر هم فيكفرهم (الكافى، ج1، ص406).
[8] . لو لا رحمة ربى على فقراء امتى كاد الفقر ان يكون كفراً (بحار الانوار، ج72، ص47).
[9] . يعطى المؤمن من الزكاة ما يأكل منه و يشرب و يكتسى و يتزوج و يحج و يتصدق و يوفى دينه (بحار الانوار، ج96، ص70).
[10] . اين جمع بندى، البته نه به صورت صريح و در ذيل اين حديث، در الحياة، ج4، ص99ـ289 ذكر شده است.
[11] . اذا اقبلت الدنيا على احد اعارته محاسن غيره و اذا ادبرت عنه سلبته محاسن نفسه (نهج البلاغه، حكمت 9).
[12] . الفقير حقير لا يسمع كلامه و لا يعرف مقامه. لو كان الفقير صادقاً يسمونه كاذباً و لو كان زاهداً يسمونه جاهلا... (بحار الانوار، ج72، ص47)
[13] . كافى، ج5، ص71ـ65.
[14] - Pilgrim, D.
[15] . Direction of causality.

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : musavi11




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.