در هر یک از این مثالها، هدف درمانگر مواجه کردن بیمار با موقعیت هایی است که موجب پریشانی شده و میل به درگیر شدن در آیین مندی ها را بر می انگیزند. درمانگر فکر یا احساس وسواسی برانگیزانندهی میل را شناسایی می کند و سپس از بیمار می خواهد که از انجام آیین مندی ها خودداری کند. آزمایش های رویارویی و جلوگیری از پاسخ (که پیش تر بحث شد) می توانند باورهای فرد دربارهی وسواس ها و لزوم انجام آیین مندی ها را به چالش بکشند. با این حال، باورهای فراشناختی دربارهی آیین مندی ها می توانند به صورت بسته های مجزای دانش که از باورهای فراشناختی دربارهی افکار و احساس های وسواسی متمایزند، وجود داشته باشند. برای مثال، بیماری بر این باور بود که داشتن افکار مربوط به طبیعت همجنس گرایانه، می تواند او را به یک فرد هم جنس باز مبدل سازد. او از طریق جایگزین کردن این افکار با تصاویر ذهنی دوست پسرش، آنها را خنثی می کرد. هنگامی که باور فراشناختی او دربارهی قدرت فکر در تغییر دادن ترجیح جنسی او، در درمان فراشناختی به طور مؤثر به چالش کشیده شد، گزارش کرد که تمایل کلی و شدیدتری برای دسته بندی افکار خود به عنوان افکار خوب یا بد، به منظور «پاک و منظم نگه داشتن ذهنش» پیدا کرده است. او پیش بینی می کرد که اگر قادر به انجام این کار نباشد، فعالیت هایش مختل خواهد شد و در آینده از آنها لذت نخواهد برد. این تمایل قبل از اشتغال ذهنی او با افکار جنسی ظاهر می شود و به نظر می رسد که به صورت مجموعه ی مجزایی از باورها دربارهی آیین مندی های ذهنی (راهبردها)، وجود دارند. درمان، بر کمک به او در متوقف کردن راهبرد دسته بندی افکارش متمرکز شد. درمانگر از او خواست در حالی که درگیر فعالیتهای لذت بخش مانند مطالعه و تماشای تلویزیون است، آشفتگی ذهنی را به خودش القا کند. به این ترتیب، بیمار دریافت که حتی اگر افکارش را دسته بندی نکند، باز هم از فعالیت ها لذت می برد.
علایم توقف و ملاکهای دانستن
مدل فراشناختی اظهار می نماید که بیماران وسواسی از ملاک های درونی نامناسبی برای هدایت رفتار و ارزیابی های خود، استفاده می کنند. انجام آیین مندی ها در اختلال وسواسی اجباری تا زمان دست یابی به ملاکهای درونی خاص ادامه پیدا می کند. بیمار ۵۶ ساله ای به طور مکرر نگران این فکر بود که ممکن است با پسرش رابطه ی جنسی برقرار کند. او برای آرام کردن ذهنش و جلوگیری از لزوم استعفا از شغل خود، به بررسی و مرور خاطرات خود در حوزه اداری می پرداخت تا مطمئن شود که همه چیز روشن است و هیچ گونه شکافی در حافظه وجود ندارد. اگر شکافی در حافظه وجود داشت، او آن را به عنوان زمانی که طی آن می توانست رابطه ی جنسی داشته باشد، تفسیر می کرد.در این مورد، وارسی حافظه، راهبرد انحصاری بیمار برای مقابله با تردیدها و نگرانیهای احتمالی از طریق تلاش برای دانستن این که او درگیر رفتار خاصی نشده است، بود. درمانگر مجموعه جدیدی از راهبردها را تدوین کرد که شامل خودداری از وارسی حافظه، تعیین ملاک مناسب برای آگاهی از این که آیا رویداد مورد نظر رخ داده است یا خیر (یاد آوری رویداد به جای فقدان حافظه) و به کار گیری ذهن آگاهی گسلیده در مورد تردیدها یا افکار مزاحم بود.
برخی افراد، علاوه بر ملاک حافظهی ناکارآمد، از راهبردهای توجهی به عنوان بخشی از برنامه ی خود برای کاهش یا حذف تهدید استفاده می کنند. برای مثال، آنها نشانه های چرکی یا آلودگی (برای مثال، لکه های روی صندلیها) یا رخدادهای ذهنی خاص را بازبینی می کنند. این راهبردها نتیجه ی عکس میدهند، چون به افزایش شناسایی محرکها، افزایش احساس تهدید و تشدید میل به خنثی سازی و انجام آیین مندی ها منجر می شوند. دیدگاه فراشناختی به منظور تدوین مجدد (بازنویسی) برنامه های پردازشی همیشگی فرد، بر ضرورت تغییر اولویتهای توجهی در موقعیت های اضطراب زا، تأکید می کند.
برای مثال، مرد ۴۰ ساله ای به طور مدام در آیینه وارسی می کرد تا ببیند که آیا ظاهر او شبیه فردی که مرتکب تجاوز به عنف شده و عکسش را در اخبار دیده بود، است یا خیر. این بیمار به دلیل داشتن تصاویر ذهنی مزاحم از چهرهی فرد متجاوز رنج می برد و بر این باور بود که داشتن چنین فکری به معنای آن است که او ممکن است خصوصیات فرد متجاوز را پیدا کند. برنامه ی قدیمی او برای پردازش شامل وارسی تصویر خود در آیینه بود، اما این کار را خیلی سریع و با یک نگاه گذرا انجام میداد، چون باید این کار را بدون داشتن فکر وسواسی انجام میداد. درمانگر دریافت که وقتی بیمار به آیینه نگاه می کند آن قدر که وجود یا عدم وجود تصویر ذهنی فرد متجاوز را پردازش می کند، تصویر خود را پردازش نمی کند. برنامه ی جدید او شامل نگاه کردن کامل به آیینه و دیدن کامل تصویر خود، در حالی که اجازه میدهد تا فکر وسواسی به ذهنش خطور کند، بود. به بیمار آموزش داده شد که به جست وجو و پایش فکر در تصویر بیرونی بپردازد .
شکل دیگر پایش ناکارآمد، توجه بیش از حد یا تلاش ذهنی زیاد برای انجام یک عمل خاص، به منظور کسب اطمینان از کامل بودن آن عمل و یا در تلاش برای رفع همهی تردیدها و افکار مزاحم است. برای مثال، بیماری توضیح می داد که چگونه با تلاش برای رسیدن به احساس قابل اطمینان از عمل خود، وارسی می کرد که آیا همه ی درها و پنجره ها را بسته است یا خیر. به این ترتیب او می توانست مطمئن شود که عمل مورد نظر را به خوبی انجام داده است. درمانگر با کمک بیمار برنامه ی جایگزینی تدوین کرد که شامل «دیدن» به جای «احساس کردن» بسته بودن درها و پنجره ها، متوقف کردن وارسی و به کارگیری ذهن آگاهی گسلیده در مورد تردیدهای بعدی بود. سپس درمانگر روش رویارویی همراه با انجام پاسخ را به کار برد که در آن از بیمار خواسته شد در حالی که دایما در این تردید است که آیا آن عمل را به خوبی انجام داده است یا خیر، به وارسی درها و پنجره ها بپردازد.
در هر یک از مثالها، بیماران و درمانگر با کمک یکدیگر برنامه ی جایگزین یا دستورالعمل مکتوبی برای توجه، رفتار و پردازش افکار مزاحم و تردیدهای وسواسی تدوین می کنند که باید به جای برنامه ی اولیه مورد استفاده قرار گیرد.
منبع: راهنمای علمی درمان فراشناختی اضطراب و افسردگی،آدریان ولز، دکتر شهرام محمد خانی، انتشارات ورای دانش، چاپ دوم، طهران 1390