درآمد
اهمیت و جایگاه علوم انسانی به عنوان زیرساخت و بستر علوم دیگر و تاثیرگذار در مهم ترین تصمیمات جاری و ابزار قدرت گفتمان مکتبی در تمدن ها و کشور های توسعه یافته، از مهمترین موضوعات و مسائلی است که باید در جامعه علمی و عرصه سیاست گذاری مورد توجه قرار گیرد. زیرا این مقوله دارای حقیقت و کارکرد راهبردی است و برای دیگر علوم وسیاست ها چارچوب تعیین می کنند. این امر حکایت از آن دارد که باید در برنامه های توسعه کشور برای علوم انسانی نقش بیشتری قائل شد و ازطرفی یک فهم وحرکت جمعی برای تغییر وتحول رخ دهد. علوم انسانی در ایران با چالش های متفاوتی روبه رو است که بخشی از آن درونی و در ذات این علوم بوده است و بیشتر ناظر به عوامل معرفتی است و بخشی دیگر چالش های بیرونی وغیرمعرفتی محسوب می شود که جامعه و نیروهای اجتماعی در آن دخالت دارند. لذا سوال مهم پژوهش این است که علوم انسانی در کشور توسعه یافته ای چون ایران با چه مشکلاتی روبروست ؟1- غیر بومی بودن علوم انسانی:
علم انسانی در تعریف فارابی، معادل با حکمت عملی است[1] و مهمترین نکته در علوم انسانی همین است که هدف در علوم انسانی، ابتنای ساختارها و رویکردها بر علوم انسانی می باشد.یکی از مهمترین و شاید مهمترین چالش در علوم انسانی، غیر بومی بودن و وارداتی بودن مباحث علوم انسانی می باشد؛ با توجه به این که هر جامعه، ارزش ها و هنجارهای مخصوص به خود را دارد و شالوده ی بسیاری از ساختارهای اجتماعی مبتنی بر این ارزش ها و هنجارها شکل می گیرد، آن چه که در این بین ضرورت پیدا می کند این است که قرابت ساختارهای اجتماعی و ارزش ها و هنجار های جامعه بیشتر شود و هرچه این قرابت بیشتر باشد، شاهد اقبال و پذیرش عمومی بیشتری هستیم و با توجه به این که قسمت عمده ساختارهای اجتماعی در حوزه مباحث علوم انسانی شکل می گیرد، آن چه که ضروری می نمایاند این است که علوم انسانی را مبتنی بر لوازم و ملزومات بومی جامعه طراحی نمود که نتیجه آن، ارتباط وثیق جامعه و ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می باشد که این ارتباط وثیق به برکت علوم انسانی بومی محقق می شود. در حالی که اگر ساختارهای اجتماعی برآمده از ارزش ها و هنجارهای جامعه نباشد، شاهد دوگانگی ارزشی و عملیاتی در سطوح مختلف اجتماعی و فرهنگی خواهیم بود و این دوگانگی، باعث ناکارآمد شدن علوم انسانی در جامعه خواهد بود.2- مبهم بودن جایگاه علوم انسانی:
یکی از چالش های مهم در عرصه علوم انسانی، مبهم بودن جایگاه علوم انسانی در میان نظام مسائل موجود در جامعه می باشد؛ این که روشن شود که اهمیت و ضرورت علوم انسانی به چه صورت می باشد و چه جایگاه و ضرورتی دارد، به ارتقا و تعالی جایگاه علوم انسانی در جامعه کمک شایان و قابل ملاحظه ای می کند؛ حقیقت امر این است که در وضعیت فعلی جامعه، علوم انسانی در وضعیت مطلوبی به سر نمی برد و این مسئله، برآمده از این نکته است که جایگاه علوم انسانی، آن گونه که باید، شناخته شده نیست و ضرورت نظام مسائل این حوزه، مورد تاکید قرار نگرفته است که شاهد این مدعا می تواند این مسئله باشد اولا حرکت بسیاری از نخبگان به سمت رشته های مهندسی و پزشکی می باشد و ثانیا جایگاه، ضرورت و اهمیت رشته های علوم انسانی شناخته شده و مورد وفاق نمی باشد. این مبهم بودن و مجهول بودن جایگاه علوم انسانی در جامعه را هم می توان در میان نخبگان و هم مسئولین مشاهده کرد که مهمترین راهکار برون رفت از این چالش، تاکید و اهمیت بیش از پیش به علوم انسانی می باشد و این که جریان نخبگانی به سمتی حرکت کند که منجر به احیاء علوم انسانی در جامعه شود.3- فقدان زمینه های شغلی و اشتغال:
نهاد دانشگاه، یکی از نیروهای مولد تجدد در ایران بوده است[2] و در عین حال، یکی از چالش های اساسی در جوامع دانشگاهی، عدم وجود مکانیزم دقیق در فرآیند اشتغال فارغ التحصیلان دانشگاهی می باشد. یکی از معضلات مهم علوم انسانی، چالش اشتغال فارغ التحصیلان آن رشته ها می باشد؛ در رشته های مهندسی و پزشکی، با توجه به روشن و واضح بودن رشته ها و شناخته شدن زمینه های فعالیت فارغ التحصیلان رشته های آن، زمینه های شغلی برای ایشان به مراتب روشن تر و هموارتر می باشد؛ درحالی که در رشته های علوم انسانی، به جهت شناخته نشدن جایگاه هر یک از رشته ها، به تبع شاهد سردرگمی مسئولان و فارغ التحصیلان آن رشته ها می باشیم. بنابراین یکی از ضرورت های اساسی در رشته ها و حوزه های علوم انسانی، تلاش برای فراهم آوردن تسهیلات اشتغال می باشد و پر واضح است که اگر تلاش شود که این خلاء مرتفع شود، نه تنها موانع موجود پیش روی محققان علوم انسانی رفع می شود، بلکه شاهد این خواهیم بود که خیلی وسیعتری از محققان و علاقه مندان این حوزه، به این سمت گرایش پیدا کنند.4- عدم اهتمام و فهم مشترک در حوزه و دانشگاه:
یکی از نکات و چالش های مهم در عرصه ی علوم انسانی، عدم استفاده از ظرفیت های کلان اجتماعی می باشد؛ در حال حاضر دو نهاد بزرگ علمی کشور که یکی حوزه های علمیه و دیگری دانشگاه ها می باشند، ظرفیت قابل ملاحظه ای برای توسعه زیرساخت های علوم انسانی دارند که تحقق این مهم، از رهگذر تعامل سازنده ی این دو نهاد با یکدیگر شکل می گیرد. یکی از مهمترین موانع در مسیر تولید دانش در حوزه علوم انسانی، نبود فهم مشترک بین حوزه و دانشگاه است. روش مناسب می تواند قدرت مفاهمه و فهم مشترک را ایجاد کند. همیشه نتیجه استنتاج های حوزه و دانشگاه با هم یکسان نیست؛ بنابر این باید روشی یافت شود که حوزه و دانشگاه در زمینه های مختلف اشتراک داشته باشند. مبانی در حوزه و دانشگاه باید به هم نزدیک شود.5-عدم کاربردی بودن محتوای علوم انسانی :
پرسش های مهمی در مورد انسان، جهان، هستی وجود دارد که برای پاسخ به این پرسش ها نسبت به علوم اجتماعی و انسانی علاقه ایجاد می شود و این ها پرسش های ساده اند ولی پاسخ ها این گونه نیستند[3] و برای ارائه پاسخ های کاربردی و عملی، باید اهتمام ویژه این این پرسش ها و پاسخ ها داشت. سوالی که وجود دارد این است که دانشمندان بر اساس چه انگیزه هایی به سراغ فعالیت های علمی می روند؟ که در پاسخ باید بیان کرد که انگیزه های دانشمندان مقوله ای است مرتبط با روان افراد که می توانند انگیزه های دینی، فلسفی و.. داشته باشد[4] که در این بین، شاید مهمترین انگیزه، ارائه پاسخ های کارآمد به مسائل و چالش های موجود می باشد. گذر 35 سال از آخرین بازنگری دروس رشته های علوم انسانی، قابل قبول نیست. چطور می شود در دنیای به شدت در حال «شدن» امروز که نه فقط علوم انسانی بلکه اکثریب قریب به اتفاق رشته ها با ضرورت بازنگری دروس و تعریف دروس جدید جهت پاسخ به نیازهای روزآمد بشر مواجه اند، این امر در کشور بی اهمیت جلوه داده می شود. علاوه بر نکات ذکر شده، یکی از رویکردهایی که در علوم انسانی متوان اتخاذ کرد، تولید علم دینی است و تحقق این امر در گرو آن است که بتوان پاره هایی از اندیشه اسلامی را به منزله پشتوانه های متافیزیکی برای تحقیق در علوم انسانی اتخاذ کرد[5] که مبسوط این روش و رویکرد، نیاز به تفصیل در پژوهش های بعدی دارد.یکی از رویکردهایی که در علوم انسانی متوان اتخاذ کرد، تولید علم دینی است و تحقق این امر در گرو آن است که بتوان پاره هایی از اندیشه اسلامی را به منزله پشتوانه های متافیزیکی برای تحقیق در علوم انسانی اتخاذ کرد.
پی نوشت ها:
پی نوشت ها:
[1] حمید پارسانیا، جهانهای اجتماعی (قم: کتاب فردا، ۱۳۹۱)، ص15.
[2] نعمتالله فاضلی، علوم انسانی و اجتماعی در ایران: چالشها، تحولات و راهبردها، پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی و پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی (تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، ۱۳۹۶)، ص62.
[3] ژانفرانسوا دورتیه و دیگران، علوم انسانی گستره شناختها (تهران: نشر نی، ۱۳۸۲)، ص17.
[4] سیدحمیدرضا حسنی، مهدی علیپور، و سیدمحمدتقی موحدابطحی، علم دینی: دیدگاهها و ملاحظات : گزارش، تبیین و سنجش دیدگاههای برخی از متفکران ایرانی در باب چیستی، امکان و ضرورت علم دینی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ویراست 2 (قم: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۲)، ص54.
[5] خسرو باقری نوع پرست، علم تجربی دینی: : نگاهی معرفتشناختی به رابطه دین با علوم انسانی، هیأت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی و هیأت حمایت از کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی (تهران: هیأت حمایت از کرسیهای نظریه پردازی، نقد و مناظره ویژه علوم انسانی و معارف اسلامی، سازمان انتشارات، ۱۳۹۰)، ص45.