درآمد
پرواضح است که تربیت، مهمترین و اساسی ترین عنصر در هر جامعه و خانواده ای می باشد و در پرتو تربیت صحیح و کارآمد است که می توان امید این را داشت که مهمترین سرمایه های یک کشور که جوانان آن باشند، به بهترین نحو، طریق رشد و سعادت را طی کنند و اگر بگوییم که تربیت کودک، نوجوان و جوان بسیار مشکل است و بگوییم که از مو باریکتر، از آتش سوزنده تر و از شمشیر برنده تر می باشد اشتباه نکرده ایم[1]. تربیت در مرحله اول، ناظر به معارف و آموزه هایی است که به افراد و فرزندان منتقل می شود، این که فرزندان در یک خانواده با چه الگویی به زیست خود ادامه دهند و بر چه اساسی سلوک داشته باشند، برآمده از آموزه هایی است که به ایشان منتقل می شود؛ اما تربیت به این حد محدود نمی شود، بلکه باید مرحله ی مهمتری نیز در تربیت را مد نظر قرار داد و آن، نهادینه کردن مهارت های اساسی می باشد. با این توضیح که نهاد های متولی آموزش و تربیت، باید سازوکارها و رویکردهای دقیق تربیتی را اتخاذ کنند و از رهگذر این رویکرد، به فرزندان و افراد جامعه و خانواده، مهارت های لازم را آموزش دهند و پر واضح است که این دسته ی دوم از آموزش ها، کم اهمیت تر از دسته ی اول نیستند و نهاد های متولی تربیت و آموزش، باید فرزندان و افراد را در هر دو دسته از مولفه های آموزشی، مورد تعلیم و تربیت قرار دهند.این درحالی است که تربیت کودکان و فرزندان در عرصه ی دوم که عرصه ی مهارتی باشد، با چالش های اساسی مواجه است. زمانی که فرزندان، مقطع دبیرستان را پشت سر می گذارند و فارغ التحصیل می شوند و یا حتی مقاطع کارشناسی و ارشد را در دانشگاه به پایان می برند، همزمان با فارغ التحصیل شدن و مطرح شدن مسئله ای به نام اشتغال، زمانی که به خود و مهارت های خود بازمی گردند، چیزی جز فقدان مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی و اشتغال مواجه نیستند. استمرار و بقای هر جامعه ای مستلزم آن است که مجموعه ی باور ها، ارزش ها، رفتارها، نگرش ها، دانش ها و مهارت های آن به نسل های جدید منتقل شود[2] و لذا باید بر انتقال این مهارت ها و توان مندی ها به نسل های بعد تلاش کرد.
فرزندانی که قریب به دو دهه عمر خود را در نظام آموزشی سپری کرده اند، نباید بعد از فراغت از تحصیل، با چالش اشتغال مواجه شوند، بلکه خانواده و متولیان آموزشی و تربیتی باید مهارت های لازم را آموزش داده باشند و فرزندان را برای این مقطع مهم از زندگی آماده کرده باشند. با این حال شاهد این امر هستیم که بعد از سال های متمادی حضور در نظام آموزشی (هم در بخش دولتی و هم در بخش خصوصی)، کودکان و فرزندان، با مشکل فقدان مهارت های لازم برای اشتغال و حتی فقدان مهارت های اجتماعی مواجه می شوند که در ادامه، سه عامل اصلی دامن زدن به این بحران مورد تبیین و واکاوی قرار می گیرد.
نهادهای آموزشی دولتی
یکی از دلایل اصلی در فقدان مهارت های لازم شغلی و اجتماعی در کودکان و فرزندان، ناکارآمدی و رویکرد ناصوابی می باشد که مراکز آموزشی اتخاذ می کنند. متولیان آموزش و تربیت در جامعه را می توان در سه دسته طبقه بندی کرد، نهادهای دولتی که مهمترین آن ها آموزش پرورش و دانشگاه ها می باشند، نهادهای خصوصی و نهاد سوم و مهمترین نهاد نیز، نهاد خانواده می باشد. در این بین، با بررسی و تبیین رویکرد هر یک از این نهاد ها مشخص می شود که چرا آن گونه که باید، تاکید بر تعمیق مهارت های ضروری مشاهده نمی شود.نهاد های دولتی که شامل آموزش و پرورش و دانشگاه ها می باشند، به جهت رویکرد ناصواب حاکم بر این نهادها که سالهای متمادی می باشد که بر اساس رویکردهای سنتی خود ادامه می دهند و هرچند جسته و گریخته، ضرورت تغییر و تحول در این رویکردهای خود را احساس می کنند ولی همت لازم برای عملی کردن این ایده ها وجود ندارد و به همین دلیل، راه به جایی نمی برد. برای اصلاح چالش مذکور در نهاد های دولتی، آن چه که ضرورت دارد این است که در مرحله اول، ضرورت تغییر و اصلاح این رویکرد ناصواب احساس شود و در ادامه تلاش شود که راهکارهای عملی و مناسب که متناسب با مقتضیات فرهنگی و اجتماعی باشد، طراحی و سامان دهی شود.
نهادهای آموزشی خصوصی
همانطور که ذکر شد، با توجه به تاکید نهادهای آموزشی دولتی، بر مباحث و آموزه هایی که آن چنان جنبه های کاربردی و عملی مفید در آن ها مشاهده نمی شود، وضعیت بدیل در نهادها و موسسات آموزشی خصوصی نیز روشن می شود، چرا که نهادهای خصوصی، دنباله رو موسسات دولتی و رویکرد ایشان هستند، مادامی که آموزش و پرورش و وزارت علوم، تاکید بر آموزه های نظری دارند و یادگیری مهارت های اجتماعی و اشتغال، وجهه همت ایشان نمی باشد، نمی توان انتظار داشت که موسسات خصوصی، مسیر دیگری را پیش بگیرند و دست به سنت شکنی و ساختارشکنی بزنند. چرا که دغدغه اصلی موسسات خصوصی، کسب درآمد می باشد و قاعدتا در برگزاری کلاس ها و جلسات خود، به این مسئله دقت ویژه خواهند داشت.نهاد خانواده می تواند بسیاری از فقدان ها و خلء های موجود را مرتفع نماید. اما سوال اساسی که وجود دارد این است که چرا خانواده ها نیز مانند نهاد های دولتی و خصوصی، راه به جایی نبرده اند و یا اصولا به ضرورت چالش ها و بحران های مذکور واقف نیستند؟
خانواده، مهمترین نهاد در آموزش مهارت ها
در بین موسسات و نهاد های مختلف آموزشی که متولی امر آموزش و تربیت می باشند، آن چه که اهمیت و ضرورت قابل ملاحظه ای دارد، نهاد خانواده می باشد که می تواند بسیاری از فقدان ها و خلء های موجود را مرتفع نماید. اما سوال اساسی که وجود دارد این است که چرا خانواده ها نیز مانند نهاد های دولتی و خصوصی، راه به جایی نبرده اند و یا اصولا به ضرورت چالش ها و بحران های مذکور واقف نیستند؟ در پاسخ به این سوال باید بیان کرد که برای برون رفت از این چالش ها، خانواده ها ظرفیت های لازم را ندارند؛ چرا که اولا خانواده، به ضرورت این مسئله واقف نیستند و تصور ایشان بر این است که بهترین آموزش ها، توسط آموزش و پرورش به فرزندان منتقل می شود و نیازی به ورود ایشان به این جنبه از مسائل آموزشی و تربیتی وجود ندارد. ثانیا، بر فرض خانواده هایی باشند که ضرورت تحول در مسائل آموزشی برای ایشان روشن باشد، توانایی و الگوی لازم برای اقدام را ندارند. چرا که زمانی که دولت ها با تمام ظرفیت ها و توانمندی هایی که دارند، نتوانسته اند الگو و مصداق کاملی از آموزش صحیح و مطلوب نهادینه کنند، از خانواده ها که بعضا سطح سواد در ایشان پایین می باشد، نمی توان این انتظار را داشت که تغییرات بنیادین ایجاد کنند.لذا با توجه به این که زمانی تعادل در خانواده اتفاق می افتد که اعضای خانواده، نقش ها، وظایف و کارکرد های خود را به صورت صحیح و کامل انجام دهند[3]، ضرورت این امر احساس می شود که خانواده ها برای نزدیک تر شدن به این نقطه، تلاش هایی داشته باشند. و در پایان نیز باید به این نکته اشاره کرد که برخی نظریات روانشناسی نیز بر این نکته تاکید دارند که برخی اختلالات روانشناختی ناشی از مسئولیت گریزی و نادیده انگاری واقعیت می باشد[4] و به همین دلیل است که در سنین جوانی و در آستانه 30 سالگی، بعضا جوانانی که دچار معضل و مشکل اقتصاد شده اند، ناخودآگاه به مسائل و بحران های روانی نیز کشیده می شوند و به همین جهت است که در تعریف سلامت روان بیان کرده اند که «سازگاری فرد با خود و محیط و استفاده موفقیت آمیز از تمامی توانائی ها و قابلیت های خویش در زندگی»[5] و مصداق اصلی این سازگاری را می توان در تعامل با محیط و خانواده و اشتغال دانست.
پی نوشت ها:
[1] حسین مظاهری، تربیت فرزند از نظر اسلام، سازمان تبلیغات اسلامی (تهران: سازمان تبلیغات اسلامی،شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۹۲)، ص323.
[2] علی علاقهبند، جامعه شناسی آموزش و پرورش، ویراست 7 (تهران: نشر روان، ۱۳۹۲)، ص1.
[3] سازمان مرکزی انجمن اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران و انجمن مرکزی اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران، جوان و تشکیل خانواده (تهران: انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۸)، ص42.
[4] ویلیام گلسر، تئوری انتخاب : درآمدی بر روانشناسی امید، ترجمهی علی صاحبی (تهران: سایه سخن، ۱۳۹۰)، ص9.
[5] انجمن مرکزی اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران و انجمن مرکزی اولیاء و مربیان جمهوری اسلامی ایران، خانواده و فرزندان در دوره پیش از دبستان (تهران: انجمن اولیا و مربیان جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۶)، ص125.