مقدمه
تعمق و بازنگری فرایند تحولات سیاسی ـ مذهبی، در روند تاریخی امامت شیعی در عصر هر یک از ائمه (س) ما را به شیوهها و راهکارهای متمایز انجام پذیرفته از سوی آنان، متناسب با مقتضیات زمانی و مکانی سوق میدهد.ظرفهای تاریخی متفاوت و هدف واحد ائمه (س)، نوع تعامل متفاوت ایشان را با شرایط زمانه ترسیم میسازد. حال آنکه، این تعامل از یک سو، در راستای رسالت الهیشان در رهنمون سازی گروه انسانها به سعادت و تبری از کژیها و پلیدیها ترسیم میگردد که در این اتفاق، تمامی ائمه (س) هم رأی بودند و از دگر سو، بنابر مقتضیات سیاسی ـ مذهبی، نوع گفتمان آنان متفاوت مینمود. در این میان، دستگاه خلافت، اقتدار خلیفهی معاصر، نگرش جامعه و... بسیاری از شاخصههای مهم در چگونگی نوع تعامل ائمه(س) را در نظام مسلمین رقم میزد.
دوران متمایز امامت علی بن موسی الرضا(ع) در این روند تاریخی، از این جرگه مستثنی نبود؛ از آن جمله میتوان به حضور این تنها امام در محدودۀ جغرافیای ایران اشاره نمود که بستر مناسبی را برای ایجاد فعالیت نوین جامعه شیعی در این سرزمین رقم زد و بدان هویتی تازه بخشید. آن چه پیش رو دارید؛ کاوشی مختصر در خصوص بازشناسی جریان و چالش های مختلف معاصر با حضور آن حضرت بر مقام امامت و مسند ولایت عهدی و چگونگی تقابل خاص امام رضا(ع) در پاسخ به این جریانهاست.
گونه شناسی جریان های معاصر دوران امام رضا(ع)
1. جریان سیاسی
دوران اقتدار خلافت عباسیان، مهمترین شاخصهی سیاسی عصر امام رضا(ع) به شمار میآید. در حافظهی تاریخ، عباسیان در اوج قدرت با نام دو خلیفه، هارون و مأمون شناخته میشوند به طوری که آوازۀ شوکت و شخصیت هارون در غرب و شرق گسترانیده شده بود. مأمون نیز در این مجال، از اقتدار لازم بیبهره نبود اما درگیری او با امین ـ برادرش ـ بر سر تصاحب مقام خلافت، انشقاق محدودهی جغرافیای سیاسی خلافت عباسی را رقم زد و ایران را در حوزه شرق با خلیفهای هم خون از این سرزمین در این جرگه جای داد. این انشقاق، از میان رفتن مشروعیت سیاسی خلافت مأمون را در میان عباسیان انحصارطلب متعصب، را دربرداشت. مأمون به اقتضای این موقعیت، در جهت کسب افزونتر مشروعیت سیاسی خویش، متوسل به راهکار ویژهایی از منظری متفاوت گردید که همانا با بهرهمندی از مشروعیت خاندان اهل بیت (ع) ـ شعار نخستین خاندان عباسی در کسب خلافت ـ میبود، یگانه راه تضمین کنندهی بقای خلافت مأمون؛ تئوری مشروعیت سیاسی در پرتو مشروعیت دینی برگرفته از حقانیت جایگاه خلافت در کسب آن. در این تئوری، تعامل خلافت عباسی با امام شیعی، وارد مسیر تازهایی گردید که حیات اولین شاخصه در راستای همسویی با دیگری رقم میخورد. راهکار فوق، بنا به اقتضای زمان و مکان در راستای اخذ مشروعیت از سوی هریک از خلفا، طور خاصی معنا میگردید. در این میان، یکی برای انسجام قدرت و فراقت از چالش خلافت خویش، همچون هارون، امامی را به زندان میافکند تا نوعی گسست معنوی میان ولی امر آنان و جامعهی مسلمان پدید آورد و دیگری همانند مأمون، مصلحت را در قرابت با امام مسلمین، آن هم در منصبی خاص همچون ولایت عهدی جستجو میکند تا در سایهی توازن میان دو مقام خلافت و امامت، نوعی همسویی واحدی را رقم زند، غافل از آنکه حضور امام در دستگاه خلافت، امامت مجسم را برای جامعهی ایرانی به ارمغان آورد و فراتر از آن به هویت جریان تشیع، در ایران زمین، جانی دوباره بخشید و آن را به طیفی فعال در بستر سیاسی ـ عقیدتی جامعه آن روز بدل کرد.در این برهه تاریخی، نبایست فعالیت فرقه ی نوپای اسماعیلیه در کنار تحرکات علویان و خوارج تغافل نمود؛ حرکت ابوالسرایای علوی،[1] محمدبن جعفر صادق (ع) در مکه[2]، بابک خرّمی،[3] و... از آن جملهاند.
2. جریان مذهبی
بعثت نبی اکرم (ص) در جامعهی جاهلی عربستان باعث گردید؛ اکثر قبایل آن سرزمین و حتی ماوراء آن، با هر سطح نگرش و تفکر و بینشی در زیر بیرق اسلام به دینی واحد تمسک جویند، اما دیری نپایید که پس از رحلت پیامبر (ص)، بسیاری از تمایزها و تفاوتها که دین مبین اسلام آن را منسوخ قلمداد نموده بود با جریانهای سیاسی ـ اجتماعی زمانه همراه گردید و در انشعابات و انحرافهای فکری ـ عقیدتی جلوه گر شد و حاصل آن چیزی جز پدیدار شدن نخستین فرق فقهی ـ کلامی نبود.از جمله شاخصههای ایجاد فرق مختلف در میان گروههای اجتماعی، میتوان عوامل داخلی و خارجی ذیل را دخیل دانست.
در خصوص عوامل داخلی
الف) گستردگی جغرافیای سرزمینهای اسلامی که به ایجاد سه مرکز فقهی ـ کلامی منشق از یکدیگر در حجاز، عراق و شام انجامید، هریک را دارای سه شیوه ی تفسیری، تاریخ نگاری و کلامی مختص به خود گرداند که در بطن خود، عامل ایجاد انشعابها و فرق مجزا از یکدیگر در حوزه ی مباحث کلامی گردید.ب) اختلافات سیاسی ـ اجتماعی در بستر جامعهی اسلامی، شاخص مهم دیگری در پیدایش فرق فکری بود که نخستین منازعات را پس از رویداد سقیفه شاهد هستیم به نحوی که دو فرقهی تشیع و تسنن را فراروی یکدیگر قرارداد، البته در این میان، نبایستی از نقش و نوع عملکرد حکومتها غافل گردید؛ کسب مشروعیت دینی ـ سیاسی به هر طریق ممکن از سوی خلفا با سرگرم نمودن افکار عمومی به امور غیرحکومتی و طرح مباحث فقهی و کلامی به همراه جانبداری خاص از فرقهایی همچون معتزله که از منظر مسائل فقهی، کلامی و تفسیر قرآن با منافع و سیاستهای حکومت همراه بود بر این امر دامن میزد. این رویکرد، عاملی در جهت ایجاد تخاصم و تقابل میان فرق مخالف و موافق منافع حکومتها بود که در رویداد «محنت» دوران مأمون با آن مواجه هستیم.
ج) بیتوجهی به جایگاه امامت و مسئلهی ولایت معصوم در جامعه و تفسیر صحیح آیات و روایات، شاخصهی دیگری در ایجاد بدعتهای خرافی در دایره تفسیر دین به شمار میآمد که به مرور، فرایند ایجاد فِرَق انحرافی را پدیدار مینمود. افزون بر آن، افتراق میان امام و جامعه مسلمین به هر طریق ممکن از سوی خلفای وقت که غالباً با حذف فیزیکی ایشان همراه میگردید، بر تقویت چنین نگرشهایی دامن زد، بطوریکه ما در فواصل بسیار اندک زمانی، شاهد شکلگیری دو فرقه درون محور شیعی به نام اسماعیلیه و فطحیه هستیم، البته در این میان نبایست از انگیزههای دنیاطلبی رهبران برخی از این فرق غافل ماند که در این جرگه فرقه مذموم واقفیه میگنجد.
از جمله عوامل خارجی در پیدایش فرق نوظهور، میتوان به فتوح سرزمینهای جدید و ورود افکار و فرهنگهای نوین به جرگهی ایدئولوژی و جهانبینی مسلمین اشاره نمود که در بستر خویش، اندیشههایی همچون حلول، تناسخ و غلو را دربرداشت. علاوه بر آن، با ترجمهی کتب یونانی به زبان عربی در قرون دوم و سوم هجری، معارف اسلامی را با انبوهی از علوم عقل گرایانه فلسفی مواجه گرداند. عصبیت عربی، در پی فتوح سرزمینهای جدید از سوی مسلمانان و برتری بخشیدن عرب بر عجم، عامل مهم دیگری در ایجاد فرق به ظاهر اسلامی و نهضت شعوبیه در تقابل با این ارجحیت شکل گرفت.
با تکیه عباسیان بر مسند قدرت، فصل جدیدی از مسائل کلامی و فقهی هویدا گردید که غالباً با عقل گرایی عجین بود؛ در این راستا، برخی از فرق را در دایره قرابت و اتکاء بر آن استوار میساخت و گروهی را محدوده فراغت از آن که مهمترینشان معتزله، اشاعره و اهل حدیث و... میدانند. قضا و قدر، جبر و اختیار شاخصهی اساسی در تضاد فکری این فرق برشمرده میشود و این امور در کانون توجه امام رضا قرار داشت؛ روایات متعدد آن حضرت در این حیطه، شاهد بر این مدعاست؛[4] مسائلی از قبیل؛ توحید، ایمان و کفر، ثبوت و ضرورت وجود امام (ع) در هر زمان بر زمین و... اهم مباحث کلامی آن عصر برشمرده میشود که امام (ع) در روایات و گاه مناظرات بدان پاسخ گفتهاند؛ از جمله آن میتوان وجود روایاتی در باب ضرورت حضور امام (ع) در هر دوران[5] و نیز تأکید بر واقعه غدیر آغاز امامت علی (ع)[6] و حدیث سلسله الذهب، اشاره نمود.
در روند این تحولات اعتقادی و تکثر دینی، فرقهی شیعه نیز همچون سایر فرق کلامی، دچار تعارضات دورنی و جریانهای افراطی گردید به طوری که گروه شیعه در دوران امامت، موسی بن جعفر (ع) و پس از شهادت آن حضرت در آستانهی امامت علی بن موسی(ع) به چندین گروه از جمله ناوویسه، فطحیه، قطعیه، اسماعیلیه، واقفیه منقسم شدند که هریک با نقد مباحث کلامی و فقهی دیگری، مدافع اصالت و حقانیت خود بودند همانند فرقه واقفیه که به عنوان وکیل امام هفتم (ع)، خمس و زکات مردم را تحویل میگرفتند جمعی از آنان در زمان امامت امام رضا(ع)، بر امامت پدرش توقف نمودند[7] و او را مهدی دانستند که بیشتر بر فزونطلبی و تصاحب اموال برجای مانده از موسی بن جعفر (ع) نزدشان، متفق القول گشتند و در مقابل قطعیه، قرار گرفتند. برخی نیز ظهور این فرقه را چنین میدانند که «جمعی از اصحاب امام کاظم (ع) با برداشت غیرصحیح از روایاتی که به آن حضرت نسبت قائمیت میداد، معتقد به مهدویت آن جناب و توقف در حضرتش گردیدند و آنها به دلیل اعتقاد به حضرت مهدی (ع) و نشناختن مصداق واقعی آن، دچار این کجی و انحراف گردیدند».[8]
از منظر آسیبشناسی فرق شیعی، میتوان به فعالیت غلات اشاره نمود که به پیروی از ابوالخطاب، یکی از یاران امام صادق (ع) بر این اندیشهی نابخردانه صحه گذاردند و بدان رنگ و بویی تازه بخشیدند و معتقد به تناسخ، اباحهگری شدند که شاید عقاید آنان به نوعی برگرفته از آراء مسیحیان باشد. به هر ترتیب، اندیشه غلو، میتوانست از درون، هستهی مرکزی تشیع ناب را نشانه رود آن، را از هم بپاشد و از برون، باعث گردد تا دیدی تاریک و منفی انگارانه نسبت به فرقهی تشیع برای غیر حاصل سازد. در این مجال، اگر بخواهیم روایات ائمه (ع) درباره غلات و روشنگری آنان را در این مورد دستهبندی کنیم، امام رضا(ع) در جایگاه نخست قرار داد که این نشان از فعالیت فراوان این جریان در دوران امامت ایشان است[9] که در جایگاهی مناسب به راهکار اتخاذ شده از سوی حضرتش نسبت به فرق منحرف میپردازیم.
3. جریان فرهنگی
مشخصه بارز دیگر این دوران، در جرگه جریان فرهنگی، با ایجاد فضای آزاد جامعه رقم میخورد که در راستای اهداف حاکم بر خلافت مأمون عباسی معنا میگردد که به نوعی هم سو با جریان رستاخیز علمی ـ فرهنگی امام باقر (ع) و امام صادق (ع) قرار میگرفت؛ طرح و تولید علم در سایهی معرفت دینی، پروژهی کلانی که متناسب با اقتضائات زمان و مکان و رخدادها، از سوی آن حضرات شکل گرفت و مأمون ناخواسته در این فرایند، فرصتها و فضاهای کافی و وافی را پیش روی مشتاقان قرار داد؛ ایجاد کرسیهای آزاداندیشی از سوی خلیفه، جهت بازنمایی و ترسیم فضای آزاد سیاسی – عقیدتی در اذهان و تساهل و تسامح او در این خصوص، در پس آن تحریف افکار عمومی از عملکرد حاکمیت سیاسی تشکیل جلسات مناظره با صاحبان فرق کلامی و رهبران سایر ادیان، در راستای توجیه هدف مأمون جای میگیرد که در آن فروکاستن جایگاه علمی و مذهبی امام رضا(ع) در میان اذهاب عمومی و به خصوص جامعه شیعی دبنال میگردید؛ «مأمون برای مغلوب ساختن امام رضا (علیه السلام)، شروع به گردآوری علما و معتزلیان و اهل کلام که اصحاب جدل و کلام و استدلال و موشکافی بودند نمود تا با امام رضا(ع) درافتند و در هر مجلسی از قدر علمی امام بکاهند و او را در زمینهی بزرگترین چیزی که خود و پدرانش (ع)، ادعا میکردند؛ یعنی علم و شناخت آثار و علوم پیامبر خدا (ص) که بر حسب اعتقاد شیعیان بزرگترین شرط و لازمه پیشوایی امام بود، شکست دهند.[10]» به گونهای که برخی از مناظرات «از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب به طول میانجامید».[11] گشایش باب نهضت ترجمه کتب یونانی و سریانی و... بیش از پیش زمینه را برای ورود افکار و اندیشه های نوین بر تشکیل جلسات مناظره و امثال آن صحه گذارد. به نحوی که با تأسیس «بیت الحکمه»، و ترجمه کتب دیگر ملل، روند تازه و منظمی به خود گرفت و طرح مسائل عقلی، با بیان آزادانهی آن به تدریج، جهان بینی جامعه اسلامی را متأثر از خود ساخت و عرصه را برای اندیشه خشک و قشری گری اهل حدیث و اشاعره، ـ مهمترین فرق موجود آن روزگار ـ تنگ و بازار منازعات عقلی و کلامی را داغ نمود.چنین فضای آزاد علمی، به دنبال خود، ابهامات و شبهات متعددی را فراروی مسائل اعتقادی جامعه مسلمین قرارداد. مسائلی همچون، توحید، عصمت انبیاء، خلقت و... که در کنار آن اعتقاد به اندیشه حلول و تناسخ و... مطرح گردید. این روند، میتوانست بحرانیترین شرایط تشتت در آراء و اندیشههای عقیدتی مسلمین ایجاد نماید به ویژه افتراق میان امام موسی کاظم (ع) و جامعه مسلمین ـ به خصوص شیعیان ـ و زندانی شدن آن حضرت، دامنه چنین بحرانی را وسیعتر و عمیق مینمود. در این فرایند تحول، جانبداری خلیفه وقت، مأمون، از فرقه ی عقل مدار معتزلی در ماجرای «محنت قرآن» بر نابسامانی اوضاع میافزود.
اکنون در این آشفته بازار عقاید و معنویتهای رنگارنگ دلفریب، زمانه کسی را میطلبید تا به جویندگان حقیقت ناب و منحرفان در ضلالت، سعادت را بشناساند.
در پرتو جریانهای موجود دوران امامت علیبن موسیالرضا(ع)، جامعه نیازمند نظام معرفتی خاص بود تا برپایه رسالت ائمه (س) با تبلیغ اندیشه اسلام ناب به نوعی بازتولید معارف دینی در تمامی عرصهها را رقم زند و بر شکاف عمیق عقیدتی که در تقابل با اندیشههای فرامرزی و تکثر دینی شکل گرفته بود مرهم معرفتی نهد. در این مجال، امام رضا(ع) به ابزارهای متفاوتی دست یازید تا بدور از هر گونه خشونت، شبهات و انحرافها را پاسخ گوید. در این طریق، آن حضرت با اتخاذ شیوهی علمی و عملی منظم، بر این جریان واگرایی دینی ـ معرفتی فائق آمد.
الف) از نظرگاه علمی
تشکیل جلسات مناظره: گفتمان علم و بازتولید آن، فرایندی که از جانب امام باقر و امام صادق (ع) تحقق یافت، در مقطع امامت علی بن موسی الرضا(ع)، زمانه نیازمند تئوری دیگر بود تا با آگاهی از علوم متفاوت بر آن و تسلط دانش و معارف ثواب را از ناثواب بازشناسد که این میسّر نمیگردید مگر با پاسخگویی به شبهات انحرافآمیز در عرصه مسائل درون دینی و نیز در تقابل با اختلافات برون دینی هر دو مورد نیازمند آگاهی و بینش کافی و وافی بود که حضرت در عرصهی شبهات دینی نیز با تدبیری لازم و وقوف بر دانش مختلف سایر ملل مطابق با علم الهی، صاحبان ادیان دیگر را در برابر ارجحیت اسلام بر سایر دینها به زانو درآورد که همه اینها میسر نمیگیرد جز با مناظره، البته در این فرایند علمی نبایست از نقش مأمون و وزیرش فضل بن سهل غافل ماند که برای مخدوش نمودن مقام والای امامت آن حضرت و نزول آن در اذهان مردمان مسلمان و غیرمسلمان جلسات مناظرهی متعددی را فراهم نمودند.در باب مناظره، امام با دو گروه متکلمان و فقهای اسلامی و بزرگان فرق مختلف از منظر درون دینی، همچنین علمای سایر ادیان در بعد برون دینی مناظرات متفاوتی داشتند؛ راهکار مشترک در این دو نوع مناظره؛ استفاده از استدلالات عقلانی و منطقی براساس فطرت و حقیقت بود که نزد جویندگان راستی و درستی مسلمان و غیر آن یکسان به شمار میآمد. افزون بر آن، به دلیل بازار داغ مباحثات عقلی و اندیشه معتزلهی عقل مدار بر این پایه و مبنا، مناظرات عقلمدار میتوانست نظر مخالفان را جلب نماید و آسانتر باور اعتقادی آنان متغیر سازد و از سرسختی و استواریشان بر تمایلات و گرایشهای دینیشان بکاهد.
معتزلهی عقل گرا، نقطهی مقابل اصحاب حدیث نقل محور برشمرده که در «ماجرای محنت» گوی سبقت را از حریف ربوده بودند، البته نقش مأمون در این جریان و طرفداری از این اندیشهی تعقلی حائز اهمیت و برجسته مینمود. امام رضا(ع) و یا نمایندگان منتخب از سوی آن حضرت با برگزاری مناظرات با صاحبان خردگرای معتزله[12] که در خصوص مسائلی همچون خلق قرآن، گناهان کبیره و... میبود و همچنین ابوقره از اصحاب اهل حدیث[13] سعی در تعدیل و رهنمونسازی به سوی حقیقت اسلام ناب این دو نحلهی کلامی مطرح در عرصهی علمی و دینی آن دوران داشتند.
از نظرگاه دیگر، مناظره، سطح بینش اجتماعی و اعتقادی مسلمین افزون میگرداند و رجحان اسلام بر سایر ادیان نزد اذهان آنان، بدیهی. شبهاتی درخصوص توحید[14]، نبوت[15] نبی اکرم (ص)[16] آفرینش و خلقت[17] کتاب های آسمانی همچون انجیل.[18] حضور امام در هر زمان بر زمین از جمله مسائل مطرح شده برای حاضران در مناظره بود. در این طریق، امام رضا(ع)، همواره در مناظرات خویش از اصل برتریجویی تبری میجست و از مغالطات جدلی پرهیز مینمود و استدلالات عقلی را مطرح میسازد. در میدان احتجاج، زمانی به اقامهی حجت و دلیل میپردازد که پیش از این پایهی سخن را با مثالهای ساده و قابل فهم و آنچه در صحنهی زندگی ملموس و محسوس است، استوار کرده باشد تا پس از برطرف شدن پیچیدگی مطلب و درآمدن آن به صورت پدیدهای ساده و روشن، مجال شک و تردید برای خصم باقی نماند.[19]
امام رضا(ع) در خصوص مناظرات درون دینی با فرق تشیع و تسنن، شاخصههای خاصی در مناظره و مجادلات کلامی داشتند به طوری که آن حضرت، در مناظرات، اصول و عقایدی که مورد تأیید هر دو طرف بود را مطرح مینمودند. درباره محور مناظره ها، امام با ارایه دلایل متقن عقلی و نقلی، امامت حضرت علی (ع) را نزد اهل سنت به اثبات میرساندند و عصمت انبیاء را نزد علمای عقل محور افراطی معتزله ثابت مینمودند.
افزون بر آن، حضرت، در مناظره با فرقههای درون دینی به آیات و روایات مورد قبول آنها تکیه مینمود[20] . به طوری که در مقابل معتزله که معتقد بودند، خداوند گناهان کبیره را نمیآمرزد، جواب امام (ع) به آنان این بود که امام صادق (ع) فرموده است این سخن معتزله برخلاف قرآن است زیرا قرآن میفرماید: «و اِن ربک لذو مغفره للناس علی ظلمهم؛ با اینکه مردم نسبت به خود ستم میکنند، خداوند آنها را میبخشد.»[21]
در مورد اصول اعتقادی همچون توحید، نبوت، امامت و...، آن حضرت، انعطاف ناپذیر و قاطع بودند، سخن آن حضرت با فضل بن سهل و برخوردهای دیگر او با این وزیر و نیز صراحتهای آن حضرت در مباحثهها و مناظرات کلامی و تبیین مسائل اعتقادی از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)[22] از آن جملهاند.
تکیه استدلالات بر مبانی عقل مداری و کلام برگرفته از آن با توجه به جایگاه و موقعیت اجتماعی زمانی و مکانی مخاطب، شاخصههای مورد توجه آن حضرت در مناظرات برشمرده میگردید به نحوی که حتی دشمنان سرسختی همچون خوارج را به راه حقیقت وارد نمود. برای نمونه، محمدبن زید رازی چنین نقل مینماید:
«در خدمت امام رضا(ع) بودم، در ایامی که مأمون ایشان را به ولیعهدی معرفی کرده بود، مردی از خوارج، درحالی که در دستش خنجری زهرآگین بود وارد شد و به دوستانش گفت: به خدا سوگند، پیش این شخص که مدعی است فرزند پیامبر است میروم، او این گونه وارد بر این طاغوت (یعنی مأمون) شده است! از او دلیل کارش را خواهم پرسید، اگر دلیلی داشت که هیچ، وگرنه مردم را از دست او (امام رضا علیه السلام) راحت خواهم کرد. پیش امام آمد و اجازه طلبید، امام اذن دادند و فرمودند: به سئوالت به این شرط جواب میدهم که اگر پاسخم را پسندیدی و قانع شدی، آنچه را که در آستین داری (خنجر) بشکنی و دور اندازی.
آن مرد که از خوارج بود، حیرت زده ماند، خنجر را بیرون آورد و شکست، آن گاه پرسید: چرا به حکومت این طاغوت داخل شدهای، درحالی که اینان در نظر تو کافرند و تو پسر پیامبری، چه چیز تو را به این کار واداشته است؟
ـ آیا به نظر تو اینان کافرترند، یاعزیز مصر و اهل کشور او؟ مگر نه این که اینان، خود را موحد میشمارند ولی حکام مصر، نه یکتاپرست بودند و نه خداشناس؟!
یوسف، پسر یعقوب (علیه السلام)، پیامبر و پسر پیامبر بود که به عزیز مصر گفت: مرا مسئوول خزائن مملکت قرار بده ... و با فرعونها نشست و برخاست میکرد درحالی که من یکی از اولاد پیامبر (نه پیامبر) و مأمون هم مرا بر این کار اجبار و اکراه کرده است چرا بر من خشم میگیری و این را زشت میشماری؟
آن مرد گفت: بر شما اشکالی نیست گواهی میدهم که شما فرزند پیامبری و صادق هستید.[23]
در این اثنا، همان گونه که ذکر گردید جامعه ی شیعی نیز از هجمههای شک و شبهه دورنماند و در آن زمان به چند گروه همانند واقفیه و قطعیه منقسم گردید. از این رو، آن حضرت مناظرات فراوانی را با نمایندگان این فرق که شاخصترین آن واقفیه بود، انجام دادند[24] و در این ضمن حتی نامهنگاریهای متعددی با سران این نحلهی فکری داشتند. توجه فراوان آن حضرت به استناد بر آیات قرآن کریم و سخنان پیامبر (ص) و ائمه پیشین شاخصه بارز مناظرات او با بزرگان سایر فرق و نحلهها قلمداد میگردید (که قبلاً ذکر گردید).
شاخصهی مناظرات درون دینی
یکی از مهمترین شاخصههای مناظرات برون دینی امام رضا(ع) با علمای ادیان مختلف، آگاهی کامل بر کتب آنان میبود که برگرفته از علم الهی آن حضرت از ذات باری تعالی به شمار میآمد. براساس نگرش کلامی شیعه، گستره علم و دانش امام (ع) افزون بر قرآن و سنت[25] حوزههای دیگری از جمله کتب مقدسی همچون تورات، انجیل و زبور[26] و زبان اقوام و ملل گوناگون[27] را نیز در برمیگیرد چنانکه اباصلت در مورد تسلط امام رضا(ع) بر هر زبانی میگوید:« به امام رضا(ع) عرض کردم درشگفتم از این همه اشراف شما به زبانهای گوناگون! امام (ع) فرمود: ... چگونه میشود خداوند، فردی را حجت بر مردم قرار دهد ولی او زبان آنان را درک نکند.»[28] علاوه بر آن، مشخصهی بارز امام در مناظراتش با علمای غیرمسلمان، استفاده از مشترکات میان دین اسلام و این علما به شمار میآمد. به کاربردن جدال احسن، از اصول مناظرهی آن حضرت در تقابل با بزرگان این ادیان به کار گرفته میشود. ایشان با بهره گیری از شیوه «جدال احسن» برای اثبات دیدگاه خویش و ابطال نظر آنان به کتاب مقدس آنان (عهد جدید و عهد قدیم) استناد میکردند[29] که این همان بهرهمندی از مشترکات اسلام و اهل کتاب قلمداد میگردد. در برخی موارد نیز وجدان و فطرت آنان را به شهادت میطلبید.[30]
اما شاخصهی کاملاً مشهود و مشهور امام رضا(ع) در مناظرات، رعایت ادب در همه حال، حتی هنگامی که پیروز میدان مناظره در تقابل با رقیب غیرمسلمان میگردیدند، میبود.[31]
از مهمترین مجالس مناظره امام رضا(ع)، مناظرات مرو است. مأمون، رهبران مکاتب کلامی و علمای ادیان مختلف همچون یهود، مسیح، هندو... را گردهم آورد تا با حضرت مناظره نمایند به نحوی که «این مناظره از طلوع آفتاب تا بعد از نماز مغرب طول کشیده است».[32]
مناظره با جاثلیق، مطابق بر انجیل، کتاب مقبول این نصرانی از سوی آن حضرت، که در خاتمه، جاثلیق، درمانده شد و گفت: «به مسیح قسم، گمان نمیکردم بین مسلمانان، فردی مثل تو پیدا شود».[33] مناظره با عمران صابی در خصوص موضوع توحید، مناظره با رأس الجالوت بزرگ یهودیان[34]، مناظره با بزرگ هیربدان[35] و ....
فراتر از انجام تمامی این مناظرات، توجه کافی و وافی امام رضا(ع) به مسئله نماز، به نحوی که در زمان مناظره آن حضرت با عمران صابی، هنگام نماز فرارسید، درحالیکه زمینه برای پذیرش در عمران آماده شده بود، امام ( ع) از ادامه مناظره خودداری کرد برای اقامه نماز آماده شد. عمران از بیم آنکه مناظره بین او و امام از سر گرفته نشود، اظهار داشت: آقای من! رشته گفتگو را قطع نکن زیرا قلب من با تو سازگار است. امام به او وعده فرمود که مناظره را بعد از نماز پی میگیرد.[36]
شایسته است سخن آخر را در خصوص مناظرات حضرتش از کلام اباصلت عبدالسلام هروی نقل گردد که در بیشتر مناظرات حضور داشت: «هیچ کس را از حضرت رضا(ع) داناتر ندیدم و هیچ دانشمندی آن حضرت را ندیده مگر اینکه به علم برتر او گواهی داده است. در محفلها و جلسههایی که مأمون گروهی از دانایان ادیان و دانشمندان متکلم و فقیهان را جمع میکرد بر تمامی آنان غلبه یافت تا آن جا که آنان به ضعف علمی خود و برتری امام اذعان داشتند.[37]
شیوهی عملی تکفیر
«غالیان کافرند، معتقدان به تفویض مشرکند، همنشینی و معاشرت با آنان... امان دادن به آنان، و امین دانستنشان، کمک و دستگیری به آنها، سبب خروج از اطاعت خدا و پیامبر خداوند است».[38]مطلب مذکور، دیدگاه خاص امام رضا(ع) در مورد فرقه ی افراطی غالیان است که به پیروی ابوالخطاب مقام ائمه (ع) را والاتر از آنچه هست، میدانند، چنانکه امام در مورد آنان چنین میفرماید: مرا از حق خودم بالاتر مبرید، چه اینکه خداوند قبل از این مرا به عنوان پیامبر انتخاب کند به عنوان بنده انتخاب کرد.[39] این فرقه با اندیشهی افراطی نابخردانهاش، ننگی بر دامان تاریخ تشیع به شمار میآمد که از درون اساس و بنیان معارف شیعه را نشانه رفته بود و از برون دیدگاه حقارت آمیز دیگران را به شیعیان به ارمغان میآورد و بیجهت نیست که پیروان آن در زمرۀ مخالفان و دشمنان اهل بیت قرار میگیرند آنجا که امام رضا(ع) در مورد ایشان چنین میفرماید: مخالفان و دشمنان ما سه دسته اخبار و روایات، در فضایل ما جعل کردند؛ غلو دربارۀ ما، کوتاهی و نارسایی در امر ما، بدگویی آشکار از دشمنان ما، پس هرگاه مردم مطالبی آمیخته با غلو دربارهی ما بشنوند، شیعیان ما را تکفیر کرده، آنان را معتقد به الوهیت ما خوانند و چون در روایات تقصیر و کوتاهی را ببیند. آن کوتاهی را از ما خواهند دانست و زمانی که بدگویی صریح و بیپرده همراه با ذکر نام دشمنان ما را بشنوند ما را با ذکر نام به بدی یاد خواهند کرد.[40]
در حدیثی از اباصلت هروی چنین نقل میشود که به امام رضا(ع) گفت؛ در کوفه عدهای معتقدند برای پیامبر (ص) هرگز در نمازش سهوی رخ نداده است. امام (ع) فرمود: «دروغ میگویند خدا آنان را لعنت کند، کسی که هرگز سهوی برای او رخ نمیدهد خداست».[41]
مشبهه، مفوضه و حلولیه نیز، جزء دیگر انشعابات فرقه ی غالی به شمار میآیند که هر سه از دیدگاه امام رضا(ع) مشترک و کافر برشمرده میشوند به طوری که آن حضرت در رد مفوضه چنین میفرماید: «کسی که گمان کند خداوند عزوجل کار آفرینش و روزی را به حجتهای خود (پیامبر و ائمه (ع) واگذار کرده است، قائل به تفویض شده مشرک است.[42]
حکم تکفیر قائلین به تناسخ که به دو گروه خابطیه و حماریه منقسم میشود و یکی از ارکان اعتقادی غالیان محسوب میگردید از سوی امام رضا(ع) بدون هیچ اغماضی مطرح گردید چنان که در مورد آنان چنین فرمود: « من قال بالتناسخ فهو کافر باالله العظیم، یکذب بالجنه والنار»؛ هرکس به تناسخ قائل شود به خداوند بزرگ کفر ورزیده و بهشت و دوزخ را تکذیب نموده است.[43] تمامی روایات مذکور، به نوعی خطر حضور فرق غالی گرایانه را از سوی امام رضا(ع) به جامعهی مسلمین به خصوص شیعیان یادآور میشود تا از آمیختگی اندیشه و عقاید پیروان این نحلهی کلامی کاملاً مذموم، با آیین تشیع ممانعت گردد و سطح آگاهی عمومی در خصوص فرق افراطی نامعقول از طریق این احادیث و روایات افزایش یابد و متمسکان به آن بدون هیچ رفتار انعطافآمیزی از سوی حضرت، کافر و مشرک و به نوعی در انزوا قرار گیرند و بتدریج از گردونهی فرق مذهبی حذف گردند و ننگی برای فرقهی تشیع به شمار نیایند تا شیعیان بدان گروه منحرف شناخته و معرفی نشوند.
ب) طرد
راهکاری که امام رضا(ع) در تقابل با فرقهی درون دینی شیعی، در پیش گرفت. قبلاً ذکر گردید وکلایی که از جانب امام موسی بن جعفر (ع) بر امر اخذ خمس و زکات مردم گماشته شده بودند به سبب حرص و طمع و یا نابخردی، بر امامت آن حضرت توقف نمودند او را مهدی (عج) دانستند. آنان با طرح شبهات بیاساس بر امامت امام رضا(ع) خدشه وارد ساختند از جمله آنکه بدان سبب که امام در اوایل امامتش فرزندی نداشت واقفیه چنین مدعی شدند: چون حضرت رضا(ع) عقیم است و فرزندی ندارد بنابراین نمیتواند امام معصوم باشد. آن حضرت (ع) نیز در پاسخ «حسین بن قیاما» چنین فرمود: من خدا را شاهد میگیرم که زمان زیادی نخواهد گذشت که خداوند به من پسری عطا خواهد کرد»[44] که چنین نیز اتفاق گردید.طرد این گروه از سوی امام رضا(ع) چند ویژگی بارز داشت و چنین واقع شد که شیعیان را از پرداخت خمس و زکات به آنان منع فرمود و در انظار عمومی و محافل مختلف از آنان هیچ سخنی به میان نمی آورد گرچه با بزرگان واقفه، مناظرات متعددی[45] انجام داد و سعی در رفع شبهات و اشکالات آن داشت. افزون بر آن، حضرت رضا(ع) با بیان صریح و مکرر، امام پس از خود را فرزندش علی (ع) معرفی کرد و این چنین فرقه واقفه را نزد همگان مطرود اعلام داشت و امامت فرزندش را نزد گروهی از اصحاب و خاندانش گواه گرفت.[46]
روش مواجهه امام رضا(ع) با فرقه واقفه، یعنی طرد آنان توانست این فرقه و بزرگان آن را همچون غالیان در انزوا، در بطن جامعه اسلامی آن روزگار قرار دهد و آسیبهای گرویدن به این فرقه و شبهات آنان را که از سوی بزرگانشان طرح میگردید پاسخ گوید چنان که در روایتی آمده است «علی بن عبدالله زبیری با ارسال نامه به خدمت امام رضا(ع) نظر ایشان را در مورد واقفیه جویا شد و آن حضرت در پاسخ نوشت: واقفی کسی است که با حق عناد ورزیده و بر گناه و بدی مقاومت دارد و اگر بر همین منوال بمیرد مأوای او جهنم است که بدسرنوشتی است.[47] نکته افتراق میان مواجهه امام رضا(ع) با فرقه وافقه در انجام روش برخورد با آنان کاملاً مشهود است به طوری که مناظره، کرامات و طرد و... آنان در رفتار آن حضرت با غالیان که از همان آغاز ایشان را کافر قلمداد مینمود کاملاً مشهود است چراکه غالیان خود را شیعیان واقعی میدانستند.
ج) نامهنگاری
راهکار دیگری که امام رضا(ع) در تقابل با فرق مختلف در پیش گرفت، شیوهی نامهنگاری بود که در ارسال نامه علی بن عبدالله زبیری بدان اشاره گردید. این نامه نگاریها با سران فرقه واقفیه همچون بطائنی و قندی صورت گرفت مبنی بر آنکه وجوه به امانت گذارۀ مسلمان در نزدشان را واپس دهد تا دچار عذاب نگردند.
نتیجهگیری
اعتلای بینش اسلام در نزد مسلمان و غیر از آنان و نیز رهنمون ساختن انسانها به سوی سعادت راستین، یگانه هدف تمامی ائمه به شمار میآید هدفی واحد که امام رضا(ع) در دوران امامت و سپس ولایت عهدی آن حضرت در دستگاه حکومت مأمون همواره مدنظر داشتند که نیل آن در چندین راهکار مختلف دنبال میگردید؛ مناظره، تکفیر، طرد و... از جمله ی آنها قلمداد میگردد. راهکارهای مذکور از سوی هریک از ائمه (س) و انبیاء به طریقی متفاوت اعمال میگردید ملزوم موقعیتهایی خاص بود. امام رضا(ع) نیز متناسب با جریانهای ذکر شده و شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی همچنین موقعیت اجتماعی افراد و گروههای مختلف، راهکارهای فوق را متناسب با این شرایط بر دیگر فعالیتها، ارجحیت بخشید و آن را در بطن جامعهی مسلمین و حتی غیر از آن به کار گرفت تا آسیبهای منعکس یافته و فراگیر در پی ترجمهی متون یونانی، سریانی و... بر اعتقادات ناب اسلام را بر همگان بشناسند و با آسیبشناسی آگاهانه، اسلام راستین را نزد همگان بدور از هر گونه پلیدی و کژی به نمایش گذارند.
نویسنده: ملیحه عابدینی
[1] . محمدبن جریر طبری، 1353، ج8، ص528.
[2] . احمدبن خطیب بغدادی، 1349، ج2، ص113 ـ 114.
[3] . محمدبن اسحاق ابن ندیم، 1383، ص482.
[4] . عزیزالله عطاردی، 1383 ق، ج1، ص53 ـ 73.
[5]. محمدبن یعقوب کلینی، بی تا، ج1، ص177 ـ 179.
[6] . عزیزالله عطاردی، 1392ق، ج1، ص112 ـ 138.
[7] . حسن بن موسی نوبختی، 1353،ص67.
[8] . محمدبن حسن علی طوسی، 1348 ق، ص41.
[9] . اندیشه نو، آذرماه 85، ص47.
[10]. جعفر مرتضی عاملی، 1356، ص 358.
[11]. سید محمد مرتضوی، 1375، ص 135.
[12]. کمال الدین شیخ صدوق، 1378، ج2، ص205.
[13]. ابی منصور احمدبن علی طبرسی، 1403 ق، ج2، صص 185 ـ 189.
[14]. کمال الدین شیخ صدوق، 1416، ص422.
[15]. همان، ص420.
[16]. همان، ص 424
[17]. همان، ص 432 ـ 430.
[18]. همان، ص 425.
[19]. محمدجواد فضل الله، 1369، ص173.
[20]. فریبا آذرینا، ص39.
[21]. سوره رعد، آیه 6.
[22]. علامه مجلسی، 1385ق، ج19، ص14 و ص163.
[23]. علامه مجلسی، 1385ق، ج49، ص55.
[24]. شیخ صدوق، 1378، ج2، ص214.
[25]. محمدبن یعقوب کلینی، 1365، ج1، ص201.
[26]. کمال الدین شیخ صدوق، 1361، ج1، ص95.
[27]. محمدبن یعقوب کلینی، 1365، ج1، ص227.
[28]. کمال الدین شیخ صدوق، 1378، ج1، ص131؛ علی بن عیسی اربلی، 1381، ج2، ص229.
[29]. توماس میشل، 1377 ش، ص23 ـ 27.
[30]. فریبا آذر فیاض، ص 80.
[31] . ابی منصور احمدبن علی طبرسی، 1403 ق، ج2، ص423.
[32] . سیدمحمد مرتضوی، 1375، ص135.
[33] . شیخ صدوق، 1404 ه. ق، ج2، ص238.
[34] . همان، ج2، ص241.
[35] . همان، ج2، ص242.
[36] . همان، 1378ق، ج1، ص171 ـ 172.
[37] . علی بن عیسی اربلی، 1381 ش، ج2، ص316 ـ 317.
[38] . شیخ صدوق، 1378، ص203.
[39] . سیدمحمد مرتضوی، 1375ش، ص108.
[40] . شیخ صدوق، 1378ق، ج1، ص304.
[41] . همان، ج2، ص203.
[42] . علامه مجلسی، 1385ق، ج25، ص239.
[43] . همان، ج4، ص230 و ج25، ص273.
[44] . عزیزالله عطاردی، 1392ق، ج1، ص167.
[45] . همان.
[46] . به گونه ای که یزیدبن سلیط سی نفر و محمدبن یزید، چهل نفر از بنی هاشم و عبدالرحمن بن حجاج، شصت نفر را به عنوان شهد بیان کردهاند. شیخ صدوق، 1372ق، ج1، ص50.
[47] . شیخ طوسی، 1348، ص824.
منبع: مرکز مطالعات شیعه