برخورد گلوله ی فرهنگی به مغز

نوشته زیر نقدی است بر پویانمایی«درون بیرون» که به قلم علی خانمرادی نگاشته شده است.
جمعه، 10 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
برخورد گلوله ی فرهنگی به مغز

نقد و بررسی پویانمایی«درون بیرون» محصولی بحث برانگیز از شرکت پویانمایی پیکسار

فکر نمی کنم لازم باشد در مورد شرکت سازنده ی پویانمایی (پیکسار) خیلی توضیح دهم. کافی است نگاهی داشته باشیم بر کارنامه ی کاری این شرکت تا با مشاهده ی نام آثار موفق آن، به این نتیجه برسیم که در کار خود، بسیار خلّاق، حرفه ای و موفّق بوده است. پیکسار در کارنامه اش در سال های اخیر، حتی از شرکت قدیمی «والت دیزنی» و همکار فعلی اش موفق تر بوده و آثاری همچون «وال ایی»، «موش سرآشپز»، «شرکت هیولاها»، «داستان اسباب بازی ها»، «ماشین ها» و تعداد زیادی شاهکار دیگر را خلق کرده و به دلیل ساخت همین آثار هم، جوایز جهانی بی شماری مثل اسکار، کسب نموده است.
 

درباره ی داستان «درون بیرون»

داستان این اثر، از دو بخش یا دو قصّه تشکیل شده است که البته هم زمان در جریان هستند:
 
1. داستان بیرون
2. داستان درون
 
داستان بیرون این پویانمایی در مورد دختری یازده ساله به نام رایلی است که بنا به دلایلی باید به همراه پدر و مادرش از شهر «مینه سوتا» به «سان فرانسیسکو» نقل مکان کند و او از این بابت ناراحت و افسرده است؛ چراکه تمام خاطرات خوش و چیزهای لذت بخش را در شهر خودش تجربه کرده و حالا به شهر دیگری آمده و باید با مشکلات جدیدی دست و پنجه نرم کند.

داستان درون از زمانی شروع می شود که رایلی متولد می شود و هم زمان با این اتفاق درون مغز او شخصیتی به نام شادی به وجود می آید که کنترل برج فرماندهی مغز رایلی را به عهده دارد. بعد از اولین گریه ی رایلی، شخصیت دیگری در مغز پیدا می شود به نام غم و بعد سه شخصیت دیگر به نام های ترس، عصبانیت و تنفر سر و کلّه ی شان در برج فرماندهی مغز پیدا می شود. این پنج شخصیت سعی می کنند رفتار رایلی را تحت تأثیر قرار دهند و او را به سمت خوش حالی و سلامتی و سعادت ببرند؛ اما در این راه اتفاقاتی می افتد و شادی و غم به وسیله ی دستگاه مکنده ی خاطرات از برج فرماندهی به بیرون پَرت می شوند و برای برگشتن به برج، سختی های زیادی را تحمل می کنند.


درباره ی ساخت پویانمایی «درون بیرون»

دقیقاً روز 19 ژوئن 2015 بود که شرکت پیکسار با همکاری شرکت دیزنی، این پویانمایی را در سینماهای آمریکا به نمایش گذاشتند. بودجه ی ساخت این کار بیش از 180میلیون دلار عنوان شده که برای ساخت یک پویانمایی 90دقیقه ای رقم بسیار بالایی است؛ البته رکورد فروش دو برابری این رقم خیلی زود شکسته شد و هم چنان در حال افزایش است؛ همچنین با توجه به این که نامزد جایزه ی اسکار 2016 نیز شده، احتمال دارد آمار فروش آن به زودی به ارقام نجومی برسد.

گروه سازنده ی این اثر برای نوشتن فیلمنامه و مشاوره های علمی لازم برای آن، ماه ها زیر نظر بهترین روانشناسان و متخصصان مغز آموزش دیدند. یکی از بهترین روان شناسان این پروژه دکتر «داچر کلتنر» بود. او در رشته ی روانشناسی مدرک فوق دکترا دارد و بیش از بیست و پنج سال است در دانشگاه های آمریکا تدریس می کند. برای ساخت پویانمایی درون بیرون، او مدت ها در کمپ خصوصی شرکت پیکسار، تیم سازنده را آموزش داد و در مورد احساسات، عواطف و جایگاه شان در مغز، اطلاعات مفیدی را به آن ها آموخت.

داچر کلتنر در روان شناسی، پیرو استادش «پل اکمن» است و نظریات او را در کلاس هایش درس می دهد. دکتر اکمن بیش از پنجاه سال روی احساسات، هیجانات و تأثیرشان بر رفتار انسان، خصوصا بر چهره ی انسان، مطالعه کرد؛ حتی یک اطلس با بیش از ده هزار حالت چهره تدوین کرده و آن حالت های متفاوت را به طور دقیق توضیح داده است. او امروزه بزرگ ترین دروغ یاب انسانی جهان محسوب می شود و با چند دقیقه صحبت با آدم می تواند از رفتار و حالت های صورتش بفهمد مطلبی را که می گوید راست است یا دروغ.

وقتی برای ساخت یک پویانمایی از علم و دانش چنین متخصصانی استفاده می شود، شک نکنید که نتیجه اش یک اثر تأمل برانگیز خواهد بود؛ البته در کنار این ارزش و تخصص، مسائل و مشکلاتی هم وجود دارد که در ادامه به آن بیش تر می پردازم.
 

گلوله ی فرهنگی

غربی ها همیشه در پی این هستند که به روش های مختلف، دنیا را با خود همراه کنند تا به این وسیله بتوانند قدرت خود را بر دنیا حاکم کنند. آن ها با استفاده از قدرت خود، زبان و پول شان را جهانی کردند؛ برای این که بتوانند سیاست های خود را در دنیا پیاده کنند به ابزار دیگری هم احتیاج دارند و آن چیزی نیست جز «فرهنگ».
جنگ امروز دیگر با توپ و تانک و هواپیمای جنگی نیست؛ جنگ امروز تبدیل به جنگ نرم شده است؛ جنگ فرهنگی.

به همین دلیل، کشورها سعی می کنند تعداد رسانه های شان را بیش تر کنند و ذهن مردم دنیا را با اطلاعاتی که خود می خواهند پُر کنند. این گونه است که فرهنگ غربی سعی دارد در قالب کتاب، فیلم، پویانمایی و هزار شکل دیگر، وارد زندگی ما شود و به ما آموزش دهد چگونه زندگی کنیم؛ چه بخوریم؛ چه بخوانیم؛ چه بپوشیم و... .

البته این روش ها را به صورت غیرمستقیم در ذهن ما فرومی کنند؛ به شکلی که حتی ما نمی فهمیم کی و چگونه دچار تغییر شده ایم؛ مثلا در پویانمایی درون بیرون، که ظاهراً یک بحث علمی را دنبال می کند، اگر دقت کنیم نکته هایی از فرهنگ غربی را می بینیم که با سبک زندگی ایرانی و اسلامی ما کاملاً فرق می کند و درواقع با هم تضاد دارند. این آموزش های فرهنگی کاملاً آگاهانه و به شکل غیرمستقیم در فیلم قرار داده شده اند تا ما نیز با تماشای آن ها فکر کنیم با موضوعاتی عادی و معمولی طرفیم؛ مثلاً در صحنه ای از فیلم، دو شخصیت شادی و غم به همراه یک موجود خیالی، که دوست قدیمی رایلی بوده است، به قسمت تخیلات مغز رایلی می روند؛ در آن جا دستگاهی را می بینند که تصویر پسری روی آن نقش بسته است. شادی از موجود خیالی می پرسد: «آن پسر کیست؟» موجود خیالی در جواب می گوید: «اون دوست پسر خیالی رایلی است!» بعد هم از آن جا عبور می کنند و می روند.

در این صحنه به صورت غیرمستقیم و خیلی طبیعی یکی از جنبه های تربیت فرهنگی آمریکایی را به ما گوشزد می کند؛ انگار داشتن دوست جنس مخالف، امری عادی و معمولی است آن هم در چه سنی؟ یازده سالگی!!

در چندین صحنه از فیلم شاهد این گونه آموزش های فرهنگ غربی هستیم که سعی دارد رابطه های غلط را عادی و حتی صحیح و تحسین برانگیز معرفی کند. اصولاً غربی ها اعتقادی به پاکدامنی و عفت ندارند و هر آنچه به تصویر می کشند واقعیت های فرهنگ آن هاست. این جاست که نوجوان مسلمان ایرانی باید هوشیار باشد و این موضوعات ضد فرهنگی را دریابد و رسانه ها نیز با تحلیل این نوع فیلم ها و بازی ها، حقیقت امر را برای نوجوان آشکار کنند.

با یک مثال، موضوع تأثیر فرهنگی غرب بر مردم دنیا را به پایان می رسانم. همان طور که می دانید سینمای غرب همه ساله شخصیت ها و قهرمان هایی را در آثار خود معرفی می کند؛ مثل بت من، مرد عنکبوتی، هالک، تبدیل شوندگان(ترانسفورمرز) و... .

این شخصیت ها پس از معرفی در سینما به شکل های مختلف وارد زندگی ما (مردم دنیا و ازجمله ایران) می شوند. از چاپ تصویر آن ها بر کیف و کفش و جامدادی گرفته تا بازی هایی که از روی آن ها می سازند و شرکت ها نیز کالاهای خود را با تصویر آن قهرمان معروف به بازار عرضه می کنند و ما هم می شویم مصرف کننده ی کالاهای آن ها. حالا این  شخصیت ها چه تأثیری از نظر فرهنگی بر کودک و نوجوان ما دارد، بماند!

 

جایگاه روح، قلب و رویاهای صادقانه

یکی دیگر از نکاتی که در پویانمایی درون بیرون نادیده گرفته شده، موضوع روح و قلب انسان است. غربی ها اعتقاد زیادی به علم دارند و هر آنچه می بینند یا می توانند آن را اندازه گیری و تجربه کنند می پذیرند و غیر آن را خرافات و غیرعلمی می دانند؛ به بیان دیگر، آن ها دنیای مادّی را اساس علم خود و اساس دنیا می دانند؛ در صورتی که ذات و فطرت انسان چیزی غیر مادّی (معنوی) است. ما مسلمانان، روح فطرت و ایمان قلبی را در تعالیم دینی و کتاب آسمانی مان شناخته ایم و به آن ها اعتقاد داریم. متأسفانه سازندگان پویانمایی درون بیرون، هیچ اعتقادی به روح و فطرت انسانی ندارند و فکر می کنند هر اتفاقی که برای انسان می افتد، در مغز او شکل می گیرد؛ درحالی که ما می دانیم خداوند پس از آفرینش انسان از خاک، روح خود را در جسم او دمید و فطرت انسانی را در وجودش قرار داد تا حق و باطل را تشخیص دهد.

نگاه سازندگان درون بیرون به انسان و خلقت او کاملاً ناقص، غلط و مادی گرایانه است. آن ها به الهامات قلبی اعتقاد ندارند؛ درحالی که در طول تاریخ نمونه های زیادی برای اثبات این حقیقت وجود دارد؛ حتی در سیر و سلوک عارفانه، که انسان های عارف و خداجو آن را دنبال می کنند، این روح و قلب است که انسان را با خداوند ارتباط می دهد نه مغز. متخصصان درون بیرون در مورد رویا و خواب هم اشتباه کرده و به بیراهه رفته اند.

خداوند بزرگ در کتاب آسمانی اش در مورد رویاهای صادقانه، به رویای حضرت یوسف علیه السلام اشاره می کند. عزیز مصر هنگام خواب، رویایی می بیند که الهامی الهی است و به وسیله ی این الهام قلبی، مردم مصر را از هفت سال قحطی و درماندگی نجات می دهد؛ اما در درون بیرون چنین بیان می شود در مغز انسان قسمتی وجود دارد که رویاهای ما را می سازد و خواب های ما هیچ منبع صادقانه ی بیرونی ندارد، هرچه هست تجربیات روزمره و ترس ها و خاطرات هستند که رویاهای ما را شکل می دهند.

آن ها حتی در مورد احساسات و عواطف، تفاوتی بین انسان و حیوان قائل نمی شوند و به نوعی انسان را هم یک حیوان در نظر می گیرند با همان احساسات و عواطف؛ البته این دیدگاه را از نظریات دانشمندی گرفته اند که اعتقاداتی ضددینی دارد به نام «چارلز داروین». او اولین کسی بود که انسان را نوه ی میمون و شامپانزه دانست و برای این ادعای بیهوده اش نظریه علمی نوشت که البته امروز غلط بودن ادعاهای او ثابت شده است. در تیتراژ پایانی پویانمایی درون بیرون، این گونه نشان داده می شود که حیوانات هم مثل انسان هستند و احساساتی شبیه به ما، مغز آن ها را فرماندهی می کند.

سازندگان این پویانمایی، اعتقادات خودشان را به تصویر کشیده اند و در این راه هم موفق بوده اند و البته اگر راستش را بخواهید، گاهی افسوس می خورم چرا ما نمی توانیم اعتقادات مان را این قدر زیبا نشان دهیم. فکرش را بکنید آموزش مفاهیم علمی سخت و پیچیده در مورد مغز انسان، توسط سازندگان این پویانمایی تا چه اندازه آسان و دل چسب به تصویر کشیده شده است که از کودک تا بزرگ سال با آن ارتباط خوبی برقرار می کنند. به امید روزی که ما هم به این پیشرفت برسیم!


نویسنده: علی خانمرادی

منبع: مجله باران


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.