انتقادپذیری همسران و گفت وگو با همدیگر

خانواده هایی که آیین انتقاد دو سویه و تأثیر گذار را ندارند، بیش از پیش آسیب پذیر خواهند شد، زیرا انتقاد گریزی یا انتقادستیزی، مجال آسیب شناسی خانواده را از بین می برد، وقتی همسر خود آگاه یا دوست مشفقمان بیم دارند که از منش و کنش های ما انتقاد کنند، آسیب زده خواهیم ماند.
دوشنبه، 20 آبان 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
انتقادپذیری همسران و گفت وگو با همدیگر
در جامعه هایی که انسان ها با فرهنگ رشد و موفقیت پرورش نیافته اند، انتقاد، واژهای هراس انگیز است. بسیاری به ناروا می پندارند که انتقاد کننده ها انگیزه برتری طلبی و خوارسازی دیگران را دارند.
 
انتقاد سالم، مفهوم و فلسفه ای جز گفتن واقعیت و رهنمونی به سوی بایسته های شخصیت و رفتار سالم ندارد. کسی که آهنگ انتقاد از دیگری را دارد، می بایست درستی و نادرستی یک اندیشه یا رفتار را نشان دهد و انگیز موفق سازی دیگران را پاس دارد.
 
افزون بر این، باید خویشتن را نیازمند انتقاد دیگران دانسته و در انتظار انتقادهای سازنده باشد. پس، انتقادگری و انتقاد پذیری را باید از ویژگیهای زنان و مردان موفق و خردورز به حساب آورد.
 
خانواده هایی که آیین انتقاد دو سویه و تأثیر گذار را ندارند، بیش از پیش آسیب پذیر خواهند شد، زیرا انتقاد گریزی یا انتقادستیزی، مجال آسیب شناسی خانواده را از بین می برد، وقتی همسر خود آگاه یا دوست مشفقمان بیم دارند که از منش و کنش های ما انتقاد کنند، آسیب زده خواهیم ماند.
 
آیا استمرار روند آسیب زدگی جان و ذهن و رفتار ما، به روابط عاطفی و جمعی ما با همسران و دیگران زیان نمی رساند؟ بی گمان، نزدیکان و دوستان، تا اندازهای توان تحمل نادرستی های رفتاری ما را دارند و سرانجام تنها و گوشه گیر خواهیم شد.
 
چرا برخی همسران از انتقاد می گریزند یا با انتقاد می ستیزند؟ تردیدی نیست که آنها دچار حالت خود بزرگ بینی هستند و تحمل عقیده و سلیقه مخالف را ندارند. به گمانشان، دیگران آهنگ و انگیزه ویران سازی شخصیت و منزلتشان را دارند. از همین رو، حتی از سؤال کردن نزدیکان نیز نفرت دارند و اجازه نمی دهند که کسی، حتی همسرشان از آنها جوابی بخواهد.
 
با این همه، این خود بزرگ بین ها، بی پروا از همسرشان انتقاد می کنند و ایراد می گیرند و آنان را در چشم فرزندان و خویشان و دوستان کوچک می سازند. گویی این همسران بیماری از این رهگذر می کوشند تا همسرشان را از انتقادگری باز دارند.
 
عصر یک روز پاییزی، طوفانی وزیدن گرفت و خس و خاشاک را به هوا بلند کرد. مرد که آسمانی بس غبار آلود را دید، طرف پنجره اتاق پذیرایی رفت و در حالی که آن را می بست، از همسرش پرسید، چه کسی آن را باز گذاشته؟
 
انگار کفر از دهان مرد بیرون آمده بود، زن خشمگین شد و پرخاش کرد. مرد نگاهش کرد و با لحنی آرام گفت: چرا عصبانی شدی؟ من که چیزی نگفتم! مگر توهین کردم؟
 
زن بی آنکه نگاهش کند، گفت: چرا از من سؤال کردی؟
 
کسانی که در توهم به سر می برند و شخصیت خود را بالاتر از شخصیت دیگران می دانند، همواره پرخاشگری و انتقاد ستیزی دارند. آنان سعی در تحمیل آراء خود دارند و به این واسطه، اندک اندک محبوبیتشان را از دست خواهند داد، زیرا انتقاد گرایی و انتقاد پذیری، همواره محبوب خردورزان است.
 
خانواده هایی که هنوز به ارزش اصل انتقاد پی نبرده اند و یا خویشتن را به مرحله انتقاد پذیری نزدیک نساخته اند، با موفقیت و سلامت روان و رفتار فاصله بسیار دارند.
 
اگر تا فرصت باز سازی برای خانواده باقی است، تلاش مؤثر نکنند، بی گمان جدایی و تنهایی همسران اتفاق خواهد افتاد. باید دانست که همسران خود خواه و انتقاد ستیز، نه فقط به پیوند عاطفی با همسرشان آسیبی جبران ناپذیر وارد می کنند، بلکه به شخصیت و رفتار دختران و پسران خود نیز لطمه خواهند زد. آیا آنان در آسیب دیدگی خانوادگی پس از ازدواج فرزندان تقصیر نخواهند داشت؟
 
نباید انکار کرد که ریشه بسیاری از دشواری ها و ناکامی خانواده های آینده، در خانواده های انتقاد گریز امروز به چشم می خورد.
 
دختر و پسری که با روحیه هراس از ایراد و انتقاد بزرگ می شوند و پدر یا مادر انتقاد ستیز دارند، چه شیوه موفقیت آمیزی در برخورد با همسرانشان خواهند داشت؟
 
از همین رو است که آمار جدایی همسران در جامعه بالا می رود و دغدغه های بزرگ فرهنگی و اجتماعی می آفریند.
 

گفت وگوی همسران با همدیگر

گاه، مشکل های اقتصادی مجال گفت و گوی دوستانه را به همسران نمی دهد. فشارهای مالی و نابسامانی بازار و نداشتن حقوق ماهانه و نابرابری دخل و خرج خانه و گاهی نیز چشم و هم چشمی ها و ... بر این مورد تأثیر گذارند. کار و قناعت و مدیریت عادلانه اقتصادی در جامعه باعث می شوند تا زنان و مردان به حداقل مجال گفت و گوی شبانه دست یابند.
 
تنها شرایط اقتصادی، عامل باز دارنده از ارتباط عاطفی همسران نیست. بسا مسائل دیگری رخ می نمایند که بی رغبتی زن یا مرد به خانه و خانواده، یکی از آنهاست. زن و مردی که هنوز نتوانسته اند یکدیگر را جذب کرده و دوست داشته باشند، هیچگاه تمایل ندارند که کنار هم نشسته و گفت و گو کنند.
 
ناتوانی های عاطفی همسران در ایجاد ارتباط، گاه از هفته های آغازین زناشویی شروع میشود. سرانجام بدین نتیجه می رسند که در انتخابشان اشتباه کرده و نمی توانند هم دیگر را دوست داشته باشند.
 
اگر زن خواستگارهایی داشته و خانواده اش آنها را رد کرده اند، ذهن و خیال او را به خود سرگرم می سازد و به سردی روابط با همسرش می انجامد. ممکن است که مرد نیز گزینه های دیگری در ذهن خود داشته و ناگزیر به ازدواج ناخواسته تن دهد. در برخی موارد پس از مدتی، آتش عشق و علاقه همسران به یکدیگر سرد و گاهی خاموش می شود. از آن پس، اندک اندک فاصله شان افزوده می شود و هم دیگر را در خانه و کنار هم کمتر می یابند. خواه ناخواه، عواملی سبب محو محبتشان شده است که باید کشف شود و فضای عاطفی خانواده به قبل بازگردد.
 
گاهی، همسران در خانه در کنار هم هستند، ساعت های بسیاری برای گفت وگو وقت دارند، اما نخواسته یا نتوانسته اند از این بستر زمانی بهره گیرند. زنان وسواسی که در دسته بندی های گوناگون جای گرفته اند، هیچگاه نمی خواهند که کناری نشسته و با همسرشان صحبت کنند. گویی آنها را آفریده اند که فقط شیلنگ آب دست بگیرند یا دستمال گردگیری!
 
مردها در این خانه ها چه احساسی خواهند داشت؟ آیا مردان جوان در چنین خانواده هایی دچار نابسامانی روانی و شخصیتی نمی شوند؟ به راستی، این گونه مردان در میدان های کار و زندگی و رقابت برای موفقیت فزون تر چگونه رفتارهایی خواهند داشت؟
 
تردیدی نیست که همواره پشت سر هر مرد موفق، یک زن موفق ایستاده و الهام بخش اوست. منظور از زن موفق، همان زن زنده دلی است که به مرز خود آگاهی و دوست داشتن همسرش دست یافته است. زنان جوان باید بدانند که اگر مردان جوان، همراه با حسرت گفت وگوی عاشقانه در خانواده، به روزگار کهن سالی برسند، دیگر زمانی سراغشان نمی آید تا رغبتی شنیدن صدای چنین زنان وظیفه گریزی را داشته باشند.
 
زن و مرد کهنسالی، در کوهسنگی مشهد، روی تختی چوبی، سر سفره ساده ای نشسته بودند و در حالی که عاشقانه به هم نگاه می کردند، لقمه آبگوشتی دهانشان می گذاشتند. گاه غذا را می جویدند و گاه چیزی، شاید خاطره ای از خاطره های خوش دوران جوانی می گفتند و می خندیدند.
 
زن و مرد جوانی که مثل غریبه ها روی تخت چوبی دیگری در همان نزدیکی نشسته بودند، پدر بزرگ و مادر بزرگ خندان و شاداب را نگاه می کردند. مرد جوان بی اختیار آهی کشید و زن جوان نگاهش کرد و چیزی نگفت.
 
چرا همسران جوان دوران جوانی شان را از خاطره های شیرین و شکوهمند آکنده نمی سازند؟ اینان - چه مرد و چه زن - نمی دانند و یا باور ندارند که کودکان، رفتارهای سرد و خشن پدر و مادر گریخته از هم را مشاهده می کنند؟ همسران بی اعتنا به گفت وگوی صمیمانه و خانوادگی، چه توجیهی برای رفتارهای ناسنجیده شان دارند.
 
پسر خردسالی - که سرگرم اسباب بازی هایش بود - عروسکی را از روی زمین برداشت، رو به او کرد و گفت: اجازه هست با تو حرف بزنم؟
 
بعد با صدای نازکی، از زبان عروسک قشنگش گفت: چرا اجازه می خواهی؟ مگر رفیق از رفیقش اجازه می خواهد که با او صحبت کند؟ پسرک، عروسکش را توی کامیون باری اش گذاشت و به او گفت: آخر مامانم همیشه به بابام می گوید: آمادگی ندارم!
 
بعد از زبان عروسکش گفت: چه مامان بدی!
 
منبع: بایسته های زناشویی، ابوالفضل هدایتی فخر داوود، قم: موسسه بوستان کتاب، 1393.


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما