چهره زن در شعر انقلاب (قسمت سوم و پایانی )
فصل ششم: زن برتر
عمرانى مىگويد:
برآمد زبام دماوند روشن
زنى، با رداى طمانينه برتن
زنى دامن از هرچه "من" برگرفته
زنى برگرفته از اين "هرچه" دامن
زنى از تبار كهن زاد دريا
كهاش بايد از لون ديگر سرودن (101)
و مير شكاك مىگويد:
فراتر از اين دور
مرا چشم در راه مانده است
زنى
تنش از آسمان، جانش از امتداد
در آغوشش آيينههاى بيشمار
برابر در آفاق چشمش خزان و بهار
بهدور از چنين باد و چونان مباد. (102)
فصل هفتم: زن، تشبيه و استعاره
در جاى جاى ادبيات فارسى زن هميشه به عنوان عنصرى بوده كه بتوان چيزهايى را به او تشبيه كرد. در شعر امروز نيز بسيارى از اين استعارهها جديد و تازه و بعضا تكرارى و قديمى وجود دارد و اينك نمونههايى از اين تشبيهات و استعارهها:
همايون عليدوستى:
در صبح خون زمادر خورشيد زادهاند
قومى كه در غدير شفق سر نهادهاند
احمد عزيزى:
زير زخم قبيلهاى كه در او
خواهر عشق مادر بتهاست (103)
عزيزى در جاى ديگر:
يتيم عشق مرا زاده مادر دهر
به غير زلف تو دلبر كه مىكشد نازم (104)
ميرشكاك دل خالى از عشق را به تنور تهى از آتش مادر تشبيه كرده است:
چون تنور سرد مادرم تهى
از حضور شعلههاى آتشى
بس كناى دل،اى دل تباه من
خندهآور است از تو سركشى (105)
محمدعلى محمدى:
اين يال اسب كيست
چون زلف دختران اميد
برخاك
خورجين خاطرات قديمى را
از سكههاى نقره
از زلف دختران اميد
از قبضههاى خنجر
از شانههاى چوبى
از كاسههاى خالى خوب
پر كردم. (106)
در همان جنگلى كه بركوهش
مارها خواهران ما بودند
كودكان از وباى خون بالغ
زخمها همسران ما بودند (107)
سودابه امينى خورشيد را بانويى تصور كرده است كه . . .
آن سوى وهم نيلگون
بانوى خورشيد
با گوشوارى سبز
با گوشوارى سرخ
پرواز مرغ عاشقى را مىسرايد
آن سوتر از وهم جهان
درياى از نور
آغوش خود را مىگشايد. (108)
حسين اسرافيلى:
شفق شرمگين از شط خونتان
فلق ليلى آواى مجنونتان (109)
عبدالجبار كاكايى:
زليخاى بىرحم پاييز
دريده است پيراهن من (110)
و عليرضا قزوه عشق را مادر و خود را طفل تصور كرده است:
اى عشق به خواهشم مرا در مىياب
هنگام نيايشم مرا در مىياب
چون طفل به دور مانده از مادر خويش
محتاج نوازشم مرا درمىياب (111)
احمد عزيزى:
زخم از تپه شقايقها
مادر خاك را صدا مىكرد (112)
شاعران معاصر از "دختر" نيز تعابيرى ساختهاند:
سهيل محمودى:
انگار دوش دختر خورشيد
اين دخترى كه اينهمه زيباست
تن شسته در طراوت دريا
كاينگونه دلفريب ودل آراست (113)
عزيزى تركيب دختر خواب را چنين به كار مىبرد:
نه شبنم، نه مريم، نه مهتاب بود
به دامان شب، دختر خواب بود (114)
عروس نيز از نظر شاعران معاصر دور نمانده است و گاه تركيباتى با اين مفهوم ساختهاند:
عباس باقرى:
گويى عروس اشك من در عقد چشم است
اينان كه گل بر ديده عالم نشسته (115)
على معلم:
به روم و روس مىبرى، به بوق و كوس مىبرى
نه مام توست اين وطن كه را عروس مىبرى
صداع حجله مىدهند از اين عروس رايگان
چه بنگره است در زمين از اين نبهره رايگان (116)
فصل هشتم: زن و سادهنگرى
همه انسانها براساس فطرت پاك الهى آفريده شدهاند. همه روحى خداجو دارند اما زندگى و رنگهاى آن، گاه گرد نسيان برچشمهاى آن جهانى مىپاشد و مفهومى ساده و كم عمق به زندگى انسان مىدهد.
شعر امروز ايران با دختران و زنانى كه جاذبههاى مادى آنها را به سمتخود كشانده برخورد متفاوتى داشته است. براى نمونه بريدههايى از شعرهاى عليرضا قزوه را با هم مرور مىكنيم:
بگذار. . . روزنامهها بنويسند:
خانمها براى تناسب اندام
از يوگا استفاده كنند (117)
. . . بعضى شعرهايشان را
به مينا و آيدا و سوزى تقديم مىكردند. (118)
. . . كسى گيتار را ترجيح مىدهد
سوزى بىآنكه خجالتبكشد
نامههاى بوى فرندهايش را براى مادرش مىخواند. (119)
. . . چرا بايد از زير روسريهاى ژرژت
رشتههاى جهنم شعله بكشد
مگر اينجا الجزاير است. (120)
. . . اگر ناخنهاى لاك زده
صورت انقلاب را نمىخراشيدند (121)
. . . بگذار ملوك
به آرامگاه خانوادگىاش بنازد
و هر روز عكس پدر بزرگوارش را پاك كند
ديروز در خيابان زنى را ديدم كه
مانتوهاى سبك سامورايى را تبليغ مىكرد
با آستينهاى تنگ
مخصوص آنان كه با تيمم نماز مىخوانند. (122)
منابع و مآخذ:
101. عمرانى، غلامحسين، دلتنگيهاى غروب، ص157-158
102. ميرشكاك، يوسفعلى، از زبان يك ياغى، ص157
103. عليدوستى، همايون، اشك، فانوس، ص36
104. عزيزى، احمد، باران پروانه، ص101
105. عزيزى، احمد، غزالستان 106. ميرشكاك، يوسفعلى، ماه و كتان 107. محمدى، محمدعلى، ما آن شقايقيم، ص159
108. عزيزى، احمد، باران پروانه، ص103
109. امينى، سودابه، زمهرير، ص70
110. اسرافيلى، حسين، تولد در ميدان، ص58
111. كاكايى، عبدالجبار، حتى اگر آينه باشى 112. قزوه، عليرضا، از نخلستان تا خيابان ، ص70
113. عزيزى، احمد، باران پروانه، ص106
114. ثابت محمودى، سهيل، دريا در غدير 115. عزيزى، احمد، باران پروانه 116. باقرى، عباس، ايوب در باد، ص9
117. معلم، على، مجله شعر، شماره 10
118. قزوه ، عليرضا، از نخلستان تا خيابان، ص90
119. همان 120. همان، ص112
121. همان، ص113
122. همان، ص122
123. همان، ص125
/س