عاطفه مثبت و پردازش منظم

شواهد نشان می دهند که عاطفه مثبت خلاقیت، ابتکار، آزادی اندیشه و شیوه‌های جدید نظر کردن به اشیا و امور، تنوع در اندیشیدن و تحقیق و تلاش برای یافتن چیزهای جدید را موجب می شود
چهارشنبه، 27 آذر 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عاطفه مثبت و پردازش منظم
مدرکی دال بر اینکه عاطفه مثبت به خودی خود به آن گونه که اغلب فرض می شود - پردازش منظم را مختل می کند، وجود ندارد. در مواردی که چنین چیزی به نظر می رسد، ممکن است علت نبود انگیزه برای کاری است که باید انجام شود. به هر حال، این اثر انگیزشی با نوعی که تداخل عمومی با انگیزش را به طور کلی، یا با انگیزش به نسبت کار به طور منظم، مسلم فرض می کند، تفاوت دارد. در حقیقت، تحقیق اخیر نشان داد که برخلاف انتظار، عاطفه مثبت میل مردم را به دقیق اندیشیدن افزایش می دهد.
 
سرانجام، شوارز و همکارانش اخیرا نتایجی را گزارش کرده اند که با این دیدگاه مغایر است. آنها اعتراف می کنند که این استدلال، که پردازش کاوشی (ذهنی) به سبب کمبودهای انگیزشی فرضی یا کمبود استعداد است، ضعیف تر از آن است که اغلب فرض می شود. آنها نتایج سه تحقیق را گزارش می دهند که نشان می دهند. اگرچه مردم در عاطفه  مثبت نسبت به گروه کنترل بیشتر دوست دارند از سناریویی استفاده کنند که یادگیری و حافظه آنها را در خصوص یک داستان سازماندهی کند، اما آنها همچنین بهتر از گروه کنترل مهیای انجام کار دومی شدند که به طور همزمان باید انجام می شد. در عبارات بلس ، این یافته‌ها با این فرضیه که «حالات خوشحالی و شادی، استعداد شناختی یا پردازش انگیزش را به طور کلی کاهش می دهند، که پیش بینی می شود به کار دوم لطمه خواهد زد» مغایر است .
 
یافته‌های بلس  همچنین این نظریه را تأیید می کند که فرایندهای شناختی منظم و ذهنی (کاوشی) ممکن است ضرورتا با یکدیگر متناوب نباشند، اما می توانند با هم رخ دهند؛ یعنی جداسازی اجزای یک ترکیب، با شیوه های دیگر ساده سازی یک مجموعه اطلاعات پیچیده، در واقع می تواند استعداد یا منابعی برای استفاده در سایر کارها، آزاد کند .
 
 این دیدگاه همچنین با فرایند دوبخشی شامل جزئی کردن و یکپارچه سازی که در روش شناختی با عنوان «پیچیدگی یکپارچه» از سوی هاروی، هانت، و اسکرودر  و دیگران مطرح شده بود، سازگار است. بر طبق این مفهوم، پردازش «ساده»، در حقیقت، ناشی از جزئی تر شدن، پردازش متفاوت تر و بر اثر درک بهتر موضوعات است. بنابراین یکپارچه سازی یا حتی استفاده از راهبردهای ساده سازی، ضرورتا به معنای پردازش نامنظم نیست.
 
بلس. اکنون چنین مطرح می کند که عاطفه مثبت موجب اتکا بر عادتهای موجود و ساختارهای دانش کلی می گردد، اما درباره پردازش منظم و اینکه چنین اتکایی بر عادات موجود و ساختار دانش کلی ممکن است حتی استعداد را آزاد کند و قادر به افزایش همه جانبه کار باشد، هیچ اظهارنظری نمی کند، در حالی که هنوز استدلال طرفداران نظریه «یکپارچه سازی» همانند گذشته، مبتنی بر اساس عملکردی است که با نظریه «تحول» - که علاقه مند است عاطفه منفی بیشتر به یادگیری و توجه دقیق به داده ها هدایت شود - سازگار است. آنها فرایند ساختارهای دانش کلی را با فرایند تکیه کردن بر داده ها و یادگیری مقایسه می کنند، گو اینکه این دو فرایند باهم رخ نخواهند داد.
 
دیدگاه اصلاح شده آنها که اکنون پردازش مؤثر و منظم را در میان کسانی که احساس خوشحالی دارند، معتبر می داند و تا اندازه ای با یافته‌هایی سازگار است که نشان می دهند عاطفه مثبت موجب اجرای بهتر وظایف متنوع گسترده ای است که نیازمند پردازش منظم اند. در هر حال، به نظر می رسد این دیدگاه هنوز با یافتههای فراوانی اختلاف دارد که نشان می دهند عاطفه مثبت نوآوری در پاسخها و تفکر مردم، نوآوری در آزاداندیشی و انعطاف فکری آنها، و حتی نوآوری در تلاش برای گزینش از میان موارد اطمینان بخش و لذت آور را افزایش می دهد .
 
این یافته‌ها مسلما با این طرز فکر که عاطفه مثبت فقط، یا حتی در آغاز، موجب بهره برداری از ساختارهای دانش کلی به وجود آمده و شیوه های کهن یا معمولی نگریستن به اشیا می شود، سازگار نیست. شاید مسئله بار دیگر با این فرض مطرح شود که اگر از ساختارهای دانش معمولی استفاده شود، در آن صورت یادگیری جدید، توجه به داده های در دسترس (موجود) و یک حالت شناختی بی طرف و عاری از پیش داوری رخ نخواهد داد یا به طور همزمان مورد استفاده قرار نخواهد گرفت. به طور کلی، این استدلال که عاطفه مثبت ملایم پردازش منظم را مختل می کند، قانع کننده نیست؛ زیرا تحقیقاتی که می کوشند این امر را نشان دهند، در توضیح مسئله دچار مشکل اند؛ یا به این دلیل که برای رسیدن به آن نتیجه، به استنباطهای متعددی نیاز است .
 
مثلا در تحقیقاتی که از الگوی تغییر نگرش استفاده شده، یا اینکه در آنها گروه کنترل وجود نداشت (عاطفه مثبت و منفی با هم مقایسه شده بودند)، و یا به این دلیل که در آنها برای تحقیقات از اطلاعاتی استفاده شده بود که هدف دیگری را دنبال می کردند؛ مانند تفسیری که کارهای کسل کننده، عناوین و موضوعات منفی را  در آزمودنی هایی که کنترل نداشتند- شامل می شد در واقع، شواهد اثبات می کنند که عاطفه مثبت موجب یکپارچه شدن اطلاعات یا پردازش ثمربخش می گردد؛ در عین حال، به مردم این توان را می دهند که در خصوص مسائل به طور منظم کار کنند. افزون بر این، فرایندهایی همچون انشقاق ترکیب (جداسازی یک مجموعه یکپارچه) یا سازماندهی شناختی در واقع می تواند منابع شناختی را برای پردازش بیشتر آزاد کند. برای مدت تقریبا یک دهه اکنون تحقیقات تأیید کرده اند که عاطفه مثبت سبب بهبود اجرای کار می شود، حتی در جایی که از طرح و نقشه های ساده نیز استفاده شده باشد؛ یعنی به نظر می رسد از نظر کسانی که در حالت عاطفه مثبت به سر می برند بتوان پردازش ذهنی (مکاشفه ای) و منظم را با هم استفاده کرد و پردازشی ارائه داد که هم ثمربخش‌تر است و هم دقیق‌تر.
 
افزون بر این، به هرحال شواهد نشان می دهند که عاطفه مثبت خلاقیت، ابتکار، آزادی اندیشه و شیوه های جدید نظر کردن به اشیا و امور، تنوع در اندیشیدن و تحقیق و تلاش برای یافتن چیزهای جدید را موجب می شود (تا جایی که وضعیت در معرض خطر قرار نداشته باشد. حتی در جایی که وضعیت نامعلوم یا دشوار است. به هر حال، عاطفه مثبت بسیاری از این نوآوری ها، جریانات آزاد را (هرچند خطرپذیر نباشد)، به وجود می آورد و بنابراین، سازگاری را به خوبی آسان می کند. این یافته‌ها در مقایسه با دیدگاه اخیر که بلس طرح کرد، نشان می دهند که عاطفه مثبت به فراگیری باورها و راهبردهای جدید و توجه به اطلاعات خواهد انجامید؛ در عین حال که موجب استفاده از ساختارهای دانش موجود می شود.
 
این بدان معنا نیست که عاطفه مثبت بدون توجه به شدت آن و بدون توجه به حالات و مقتضیاتش نمی تواند با پردازش شناختی برخورد کند (مانع پردازش شناختی شود). مسلما احساسات مثبت شدید یا اخبار خوب فریبنده می توانند بعضی اوقات مانع اجرای کار شوند (در اجرای کار دخالت کنند یا دست کم، در بعضی از امور دخالت کنند. مثلا اخبار مربوط به برنده شدن یک جایزه بزرگ یا شرکت در یک جشن می تواند ما را هیجان زده کند و با اجرای یک کار دنیوی تر برخورد کند. اما دلیلی که ممکن است وجود داشته باشد، این است که عنوان جدید ما را از کار دیگر باز می دارد و فکر ما را عوض می کند؛ نه اینکه خود عاطفه مثبت ضرورت استعداد و ظرفیت ما را کم کم تمام می کند یا به ما اخطار می دهد که به طور منظم پردازش نکنیم. به عبارت دیگر، در این نگاه، عاطفه مثبت ممکن است با هر عنوان جذاب دیگری که سبب توجه مجدد ما شود، فرقی نداشته باشد.
 
منبع: مجموعه مقالات تربیتی، عبد الرضا ضرابی،صص397-393، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، چاپ اول، قم، ۱۳۸۸


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط