در کلاسی که ۲۰ تا ۳۰ شاگرد دارد، حتی در سطح دبستان، نیاز به رعایت قواعد و محدودیتها، نظم، و جوابگویی بسیار زیاد است. اگر کودکی طرز برخورد با این مسائل را در خانواده نیاموخته باشد، معلمانش بسختی می توانند وی را به گونه ای شایسته با کلاس وفق دهند. بیشتر وظایفی که کودکان در مدرسه انجام می دهند، همانهایی هستند که جزء مسؤولیتهای شخصی آنان به شمار می آیند.
در مدارس امروزی، بسیاری از آموزشها به صورت گروهی انجام می گیرد، لیکن یادگیری هنوز فرایندی فردی است. شاگردی که به شیوه ای مسؤولانه به مدرسه روی آورد، و در انجام مسؤولیتهای شخصی، خویش را متعهد بداند، مدرسه برایش تجربه ای پاداش بخش محسوب می شود، ولی اگر برعکس باشد، به چنین تجربه ای دست نمی یابد.
اگر کودکان با نگرشی صحیح نسبت به کار، قواعد و ارتباطهای انسانی، برای مدرسه آماده شوند، با انواع تقویتهای مثبت معلمان مواجه می شوند. این تقویتها احتمال موفقیت آنان را افزایش می دهند. اما اگر مسؤول بودن، در خانه به آنان آموخته نشده باشد، احتمالا در مدرسه نیز غیر مسؤولانه عمل می کنند، و در نتیجه با انتقاد معلمان و تجربه شکست روبه رو می شوند. والدین در این خصوص، یعنی تأثیر نهادن بر موفقیت کودکان در مدرسه، نقشی عمده دارند.
برخورداری از احساس مسؤولیت، و توانایی به انجام رساندن وظایف بنحوی شایسته در مدرسه، دقیقا به هم مربوط هستند. برای موفقیت در امر یادگیری، کودکان باید بسیاری از مسؤولیتهای شخصی را برعهده گیرند. زمانی که آنان به کلاسهای بالاتر می رسند، فرایند یادگیری، پیچیده تر می شود و مسؤول بودن، بیش از پیش اهمیت می یابد.
کودکانی که در مدرسه، مشکل دارند و نمی توانند آن گونه که باید از عهده وظایف خویش برآیند، همسالان، موقعیت فراگیری، معلم، دشواری مواد درسی، یا سایر شرایط را مقصر می شمارند. این امر، نشانة آن است که کودک هنوز مسؤولیت یادگیری خویش را بر عهده نگرفته است.
یکی از موارد شکایت کودکان در مدرسه، بی حوصلگی است. احساس ملال و بی حوصلگی نشانه آن است که کودک از بین راههای متعدد موجود، دست به انتخاب نمی زند، حقیقت آن است که روش تدریس برخی از معلمان نسبت به سایرین، جذاب و هیجان انگیز نیست و آنان فرصتهای چالش و رقابت بین کودکان را فراهم نمی کنند. اما این نیز حقیقت دارد که در هر کلاس درسی، کودکان فرصتهای بسیاری در اختیار دارند که شخصا تصمیم بگیرند چه کاری را، تا چه حد و به چه شیوه ای انجام دهند.
کودکان در کلاس پیوسته دست به انتخاب می زنند. آنان شخصا انتخاب می کنند که وظایف خویش را انجام دهند یا ندهند. زمانی که انتخاب آنان با اهداف و مقاصد کلاس، موافق نباشد، و شکست و انتقاد شدیدی را در پی داشته باشد، اعمالشان غیر مسؤولانه قلمداد می شود. بطور کلی در اکثر کلاسها، کودکان، بدون توجه به سطح عملکردشان، صرفا به سبب تلاش ارزنده شان پاداش می گیرند. کودکانی که آموخته اند مسؤول باشند، دایم تلاش می کنند، و صرفنظر از قابلیت ذهنی شان، امکان موفقیتشان در مدرسه افزایش می یابد.
معلمان با پیروی از اصول تصریح شده در این کتاب می توانند به کودکان کمک کنند تا حس مسؤولیت خویش را تکامل بخشند. مهمترین اصل آن است که فرایندهای کلاس درس به گونه ای سازماندهی شود که شاگردان بتوانند بر حسب قابلیتها و علایق خویش، دست به انتخاب زنند. علاوه بر این معلمان باید مراقب باشند که کودکان با پیامدهای تصمیمات خویش مواجه شوند، و دقت کنند که تمام راههای دستیابی به هدفهای کلاس، که متضمن موفقیت آنان است، نشان داده شود.
اگر والدین زمینه ای را در خانواده فراهم آورند که کودکانشان عهده دار مسؤولیت شوند، با این اقدام خویش می توانند به فرایند یادگیری آنان کمک نمایند. همچنین والدین با پشتیبانی از آنچه که معلمان برای بهبود جو یادگیری کلاس، از کودکان می خواهند، می توانند به آنان کمک کنند.
معلمان از کودکان می خواهند که:
* به دستورات آنان توجه کنند.* در یادگیری وظایف، با ایشان مساعدت نمایند.
* تکالیف خویش را به موقع انجام دهند.
* به جای ضدیت با معلم، با وی همکاری کنند.
* از وقت خویش بنحو موثر استفاده کنند.
* خود، و وسایلشان را مرتب نگاهدارند. و در فعالیتهای کلاسی شرکت جویند.
* به تلاش و کوشش علاقمند باشند.
اگر کودکان این کارها را انجام ندهند، موجب تضعیف قدرت یادگیری خویشتن، و مزاحمت سایرین می شوند.
هنگامی که والدین در می یابند که کودکشان در مدرسه غیر مسؤولانه عمل کرده است، لازم است که در خانه او را بازخواست کنند. در این صورت کودک دقیقة متوجه می شود که والدینش می خواهند که او در مدرسه بنحوی شایسته و مناسب عمل کند، و مایلند که عملا شایستگی رفتار خویش را نشان دهد.
داشتن ارتباط نزدیک با معلمان، روش مهمی برای کسب اطلاعات مورد نیاز درباره کودک است. آگاهی از قدرت یا ضعف عملکرد کودک، بهبود یا وخیمتر شدن رفتار او، تلاش یا عدم تلاش وی، به والدین اجازه می دهد که برای تشویق او پاداشی در نظر بگیرند. یا برای بد رفتاری اش جریمه ای اعمال کنند.
چنانچه والدین و معلمان برخلاف جهت یکدیگر عمل کنند، کودک دچار دردسر می شود. لیکن اگر برای تغییر رفتار او، با یکدیگر همکاری کنند، نتایج چشمگیری حاصل می شود.
منبع: آموزش مسؤولیت به کودکان، دکتر هریس کلمز، رینولد بین، مترجم: پروین علی پور، صص 101-98، به نشر، چاپ دهم، 1392.