امتناع از رفتن کودک به مدرسه

برخی کودکان که دوستی‌هایی در اجتماع ایجاد کرده‌اند شاید ترجیح دهند وقت خود را با آنها بگذرانند تا آنکه با همکلاسی‌هایشان در مدرسه.
چهارشنبه، 16 بهمن 1398
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امتناع از رفتن کودک به مدرسه
امتناع از رفتن به مدرسه اغلب به علت تمایل زیاد به ماندن در خانه و یا اجتناب از مدرسه حاصل می شود. معمولا این امر پس از تغییر مدرسه و یا شرایط خانه، بیماری و یا ناراحتیهای مرتبط با مدرسه صورت می گیرد. ماندن در خانه ممکن است به خودی خود ایجاد انگیزه کند؛ چرا که احتمالا خواسته ها و چالش ها کمتر است و والدین، کودک را به نحوی تغذیه و نگهداری می کنند که به طور حتم در مدرسه با او اینگونه رفتار نخواهد شد. برخی کودکان که دوستی هایی در اجتماع - احتمالا با افراد مسن تر - ایجاد کرده اند شاید ترجیح دهند وقت خود را با آنها بگذرانند تا آنکه با همکلاسی هایشان در مدرسه. برخی از کودکان و جوانان به هنگام ترک خانه و رفتن به مدرسه نگران والدینشان می شوند؛ زیرا نگرانند که مبادا هنگامی که در خانه نیستند اتفاق ناگواری برای والدینشان رخ دهد. این امر در مواردی صادق است که پدر و مادر یا یکی از بستگان بیمار و یا زخمی باشد. در این مواقع کودک ممکن است در نقش مراقب پدر و یا مادر فرو رفته و احتمالا برایش مشکل است که دوباره نقش کودکی را بازی کند که حضورش در مدرسه لازم است. دانش آموزی که مراقب مادر در حال مرگش بود و مسئولیت خواهرها و برادرهای کوچک ترش را هم برعهده داشت منی گفت:
 
قبل از رفتن به مدرسه صبحانه را آماده می کنم و آنها را به مدرسه می فرستم... آنها مرتب جیغ و داد میکنند، کارهای روزانه مادرم را انجام میدهم و بعد به مدرسه می آیم و آن وقت معلم ریاضیات با من به خاطر نداشتن ماشین حساب دعوا میکند و من فقط با خودم می گویم: «برو گمشو... شما در مورد زندگی من چه میدانید؟ یک ماشین حساب لعنتی چه اهمیتی دارد؟».. و بعد مجبور می شوم از اینجا بروم. فرار کنم. نمی توانم تحمل کنم. اگر بمانم تنها فکرم این است که وقتی میرسم خانه آیا مادرم زنده است؟ به همین نحو، در جریان طلاق هم امکان دارد کودکان مسئولیت خانه را بر عهده گیرند و به شدت گرفتار امور خانه شوند. ترس آنها از ترک خانه شاید با این ترس مرتبط باشد که زمان برگشت پدر و یا مادری که برایشان باقی مانده است هم ناپدید شده باشد. محرک‌های خاصی برای اضطراب وجود دارد که این عوامل منجر به غیبت از مدرسه می شود.
 
ترس از شکست در تحصیلات و یا موفق نبودن در اجتماع ممکن است شخص را از حضور در کلاس دلسرد کند. پنج درصد از دانش آموزان، قلدری را یکی از دلایل گریز از مدرسه ذکر می کنند. در گروهی از دانش آموزان دوره متوسطه، میزان سر و صدا و حرکت در داخل و اطراف مدرسه باعث فشار روانی بسیار زیادی می شود. یک اتفاق ناراحت کننده مانند خیس کردن در کلاس نیز ممکن است منجر به بی میلی دانش آموز برای حضور در کلاس درس شود. برای کودکان کوچک تر در رده سنی دبستان، حتى وضع مقررات دستشویی رفتن امکان دارد باعث اضطراب شود، به ویژه در مواردی که مدرسه فرصت دستشویی رفتن را به زمان های خاصی همچون وقت بازی و یا زنگ تفریح محدود می کند. حتی پس از یک دوره کوتاه غیبت، ورود مجدد با مشکلات بسیار همراه است. چرا که دوستی های جدیدی شکل گرفته اند و برای جوانان آسان نخواهد بود که دوستی های قدیمی را از سر بگیرند. حتی اگر دانش آموز تکالیف مدرسه را در خانه ادامه داده باشد، سرعت برنامه های درسی زیاد است و دانش آموز ناگزیر در می یابد که رسیدن به دیگران برایش مشکل است و یا اینکه بخش های مهمی از اطلاعاتش ناقص است.
 
هنگام برنامه ریزی جهت حضور مجدد دانش آموز به مدرسه باید چالش های اجتماعی و نیز تحصیلی را که احتمالا دانش آموز با آنها مواجه خواهد شد، در نظر گرفت. لازم است مبحثی را به این مهم اختصاص دهیم که چگونه دانش آموزان در هر ماده درسی به نحوی حمایت شوند که احساس محرومیت نکنند و نیز لزوم تشکیل شبکه های حمایت هم کلاسی تا آنکه حضور مجدد به محیط اجتماعی مدرسه را آسان کنند. اغلب این تنها خانه و یا مدرسه نیست که منجر به امتناع از مدرسه رفتن است، بلکه می تواند ترکیبی از هر دو باشد، همان طوری که بررسی نمونه زیر نشان میدهد.
 
جین Jane سیزده ساله، دانش آموزی بود که به دبیرستان بزرگی می رفت. قلدری‌های زیادی در کلاسش، به ویژه میان دختران وجود داشت. جین از لحاظ جسمانی و احساسی رشید تر و قوی تر از همکلاسی هایش بود. او دختری قد بلند و کمی چاق بود. دختران دیگر کلاس کوتاه و کم وزن بودند. اغلب متلکهایی در مورد ظاهرش به او می گفتند و خودش نیز به دلیل قد و قوراهاش کم رو شده بود. نمرات بسیار پایینی می گرفت و انجام تکالیف برایش مشکل شده بود. پدر و مادرش به امور تجاری خود مشغول بودند و جین تعطیلات آخر هفته در دفتر به آنها کمک می کرد. او در این شغل ماهر شده بود چرا که حجم گسترده ای از کارهای دفتری و اجرایی را برای شرکت خانوادگی شان انجام میداد. با مشتریان رابطه خوبی برقرار میکرد و توانایی آن را داشت که با اعتماد به نفس با افراد زیادی گفت وگو کند. جین به خاطر یک جراحی کوچک مجبور شد دو هفته به مدرسه نرود. طی دوران نقاهت به والدینش در دفتر کمک می کرد. به هنگام برگشت به مدرسه قلدری در کلاس شدت پیدا کرده بود. از این رو جین به بهانه دردهای مختلف به مدرسه نمی رفت. این امر تا چند ماه ادامه یافت و طی آن حضور جین در مدرسه بد و بدتر شد تا آنکه اصلا نرفت. جین از فکر رفتن به مدرسه مضطرب می شد و هر وقت والدینش موضوع را مطرح میکردند ناراحت میشد. جین ماندن در خانه را ترجیح میداد؛ چون در آنجا احساس امنیت می کرد. از او مراقبت می شد و احساس کارآیی زیادی داشت. برعکس، از رفتن به مدرسه سرباز می زد چون در مدرسه احساس امنیت و آرامش نمی کرد و خود را متناسب با آن محیط نمی یافت، مدرسه برایش محیطی بود که در آن، دیگران او را به تمسخر می گرفتند و خود را مطرود میدید. انگیزه تحصیلی وی نیز کم شده بود چون می دانست بدون هر نوع قید و شرطی می تواند در تجارت خانوادگی وارد شود.
 
منبع: مشاوره و حمایت از کودکان در برابر ناملایمات، سونیا شارپ و هلن کاوی، ترجمه: دکتر سوسن آقاجانبگلو، صص104-102، نشر ورجاوند، تهران، چاپ دهم، 1391


مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط