اي گل به شکر آنکه در اين بوستان گلي اي گل به شکر آنکه در اين بوستان گلي شاعر : شهريار خوش دار خاطري ز خزان ديده بلبلي اي گل به شکر آنکه در اين بوستان گلي نه بلبلي بهجاي گذارند و نه گلي فردا که رهزنان دي از راه ميرسند امشب بيا که نيست به فردا تقبلي ديشب در انتظار تو جانم به لب رسيد اي گل بهر نسيم نشايد تمايلي گلچين گشوده دست تطاول خداي را با اين حساب باز نماند تفاضلي گردون ز جمع ما همه تفريق ميکند مشنو که هست شرط محبت تغافلي عمر منت مجال تغافل نميدهد روزي ببينمت که نه سروي نه سنبلي اي باغبان که سوختي از قهرم آشيان گر دور روزگار نيابد تحولي حالي خوش است کام حريفان به دور جام ما را هنر نداده خدا جز توکلي گر دوستان به علم و هنر تکيه کردهاند گردون به کار فتنه ندارد تعللي عاشق به کار خويش تعلل چرا کند با شهريار عاشق شيدا تفضلي شکرانه تفضل حسنت خداي را