شبها به کنج خلوتم آواز ميدهند
شبها به کنج خلوتم آواز ميدهند
شاعر : شهريار
کاي خفته گنج خلوتيان باز ميدهند
شبها به کنج خلوتم آواز ميدهند
از بارگاه حافظم آواز ميدهند
گوئي به ارغنون مناجاتيان صبح
زان در سخن نصيبهام از راز ميدهند
وصل است رشتهي سخنم با جهان راز
تا آشيان قدس تو پرواز ميدهند
وقتي هماي شوق مرا هم فرشتگان
خوش خاکيان که گوش به اين ساز ميدهند
ساز سماع زهره در آغوش طبع تست
فرصت به آبگينهي غماز ميدهند
آنجاکه دم زند ز تجلي جمال يار
آزادگي به سرو سرافراز ميدهند
سازش به هر سري نکند تاج افتخار
با بلبلان قافيه پرداز ميدهند
ما را رسد مديحهي حافظ که وصف گل
ما را به مکتب قلم انداز ميدهند
آنجاکه ريزهکاري سبک بديع تست
رختي به خانوادهي پسر باز ميدهند
ديوان تست؟ يا که پس از کشتگان جنگ
نرگس که از خم ازلش ناز ميدهند
هرگز به ناز سرمه فروشش نياز نيست
کامشب صلا به حافظ شيراز ميدهند
بار دمه و ستاره در ايوان شهريار