دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گيرم دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گيرم شاعر : شهريار گه از زمين و گه از آسمان سراغ تو گيرم دل شبست و به شمران سراغ باغ تو گيرم به سر بغلطم و در پيش راه باغ تو گيرم بهجاي آب روان نيستم دريغ که در جوي به دل چو لاله بهر نوبهار داغ تو گيرم نه لالهام که برويم به طرف باغ تو ليکن که راه باغ تو در پرتو چراغ تو گيرم به بام قصر بيا و چراغ چهره بيفروز چو زلف بور تو انسي به چشم زاغ تو گيرم به انعکاس افق لکه ابر بينم و خواهم ز هر طرف که بچرخي دم دماغ تو گيرم نسيم باغ تو خواهم شدن که شاخهي گل را سزد که منصب جاسوسي از کلاغ تو گيرم به جستجوي تو بس سرکشيدم از در و ديوار مگر شبي به غلامي بکف اياغ تو گيرم حريف بزم شراب تو شهريار نباشد